مفهوم مُلک در قرآن (3)

مفهوم مُلک در قرآن (3)

نویسنده: دکتر علی اسدی
استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

 

 

د. گونه های پادشاهی

هرچند قرآن کریم به صراحت و مستقلاً به طبقه بندی نظام های سلطانی نپرداخته است، اما فرمان روایان وپادشاهان یاد شده در آن را می توان بر اساس مؤلفه هایی همچون ویژگی های مثبت ومنفی شخصیتی، مشروعیت دینی قدرت سیاسی و نوع عملکرد حکومتی آنان به دو دسته الهی وغیر الهی دسته بندی کرد وبراین اساس، به طبقه بندی مورد تأیید قرآن درباره نظام های سلطنتی ومبنای آن دست یافت.

1. پادشاهان الهی:

در بینش قرآنی، حکومت در قالب فرمان روایی و پادشاهی انسان مورد تأیید خداوند بر دیگران به این منظور است که زندگی فردی و اجتماعی بشر بر اساس آموزه های الهی و به سمت هدف آفرینش سامان پذیرد. از این رو، دراین نوع نظام سیاسی، مرجعیت همه جانبه آموزه های وحیانی در عرصه حکومت و اداره جامعه پذیرفته شده است و پادشاه، دولت مردان در عرصه حکومت و اداره جامعه پذیرفته شده است وپادشاه، دولت مردان ونهادهای گوناگون حکومتی خود را در برابر تعالیم وحی متعهد دانسته، تلاش می کنند تا در برنامه ریزی ها، سیاست گذاری ها، آموزش، قانون گذاری، شیوه سلوک با مردم، چگونگی زندگی و تنظیم روابط اجتماعی براساس آن عمل کرده، همه شئون حکومتی را با دین هماهنگ سازند. براین اساس چنین سلطنتی، حکومت الهی و به دنبال تأسیس جامعه ای مبتنی بر دین الهی است ومی خواهد همه روابط اجتماعی، اعم از فرهنگی، اقتصادی، سیاسی ونظامی را بر اساس آموزه های وحیانی شکل دهد. بررسی نمونه های پادشاهان الهی در قرآن وعملکرد آنان در حوزه های گوناگون مؤید این ادعاست.
1 -1. یوسف(ع) حضرت یوسف(ع) نخستین نمونه از حاکمان و فرمان روایان الهی یاد شده در قرآن کریم است: «رب قد آتیتنی من الملک…»(یوسف: 101) اینکه «مُلک» یاد شده در آیه به معنای پادشاهی است یا بخشی از فرمان روایی و یکی از مناصب عالی حکومتی درمصر، چندان مورد اتفاق مفسران نیست. طبری، طوسی(طبری، 1415ق، ج8، ص88/ طوسی، [بی تا]، ج6، ص 20) ودیگران (آلوسی، 1417ق، ج3، ص68/ بغوی، 1414ق، ج2، ص 451/ فیض کاشانی، 1402ق، ج1، ص589)، «مِن» را به معنای «بعض» و«من المُلک» را اشاره به بخشی از حاکمیت مصر دانسته اند. زمخشری، طبرسی وفخر رازی هم این دیدگاه را یکی از دو معنای درست دانسته اند.(زمخشری، 1415ق، ج2، ص507/ طبرسی، 1405ق،ج 2، ص242/فخر رازی، 1413ق، ج18، ص 217) براین اساس، وی پادشاه به معنای شناخته شده آن(شخص اول مملکت) نبوده است وتعبیر «من المُلک» اشاره به سرپرستی خزانه های مصر و عنوان عزیزی مصر خواهد بود.(یوسف: 55، 78)
اطلاق لقب «عزیز» به سران وبلند پایگان حکومتی مصر(طباطبائی، 1393ق، ج11، ص108- 121) هماننند همسر زلیخا و حضرت یوسف (یوسف: 51، 78، 88)، تفاوت کاربردی آن با عنوان پادشاه (یوسف: 50- 51، 72، 76، 78) ر. ک. همین مقاله، پادشاهان غیر الهی، پادشاه مصر) و عدم کاربرد صریح «مَلِک» درباره یوسف (ع)، مؤید این دیدگاه است. کتاب مقدس نیز از یوسف (ع) به عنوان شخص دوم پس از پادشاه مصر یاد کرده است.(کتاب مقدس، 1990م، پیدایش 41، ص 39 – 43)
در مقابل، گروهی، مُلک را اشاره به پادشاهی یوسف(ع) پس از سلطان یاد شده در داستان وی دانسته اند. شماری از این مفسران، «من» را به معنای «بعض» و «من المُک» را به معنای پادشاهی مصر به عنوان بخشی از سلطنت روی زمین گرفته اند. (قرطبی، 1417ق، ج9، ص176/ بیضاوی شیرازی، 1416ق، ج3، ص310/ آلوسی، 1417ق، ج 13، ص 88) این معنا پذیرفتنی نیست؛ زیرا در آیاتی همچون «آتاه الله المُلک» (بقره: 258)، «لکم المُلک الیوم» (غافر: 29) و«مُلکا لاینبغی» (ص : 35) نیز پادشاهی در بخشی از روی زمین مراد است؛ ولی «مِن» به معنای بعض به کار رفته است. افزون براین، اگر معنای مزبور مراد بود، باید تعبیری نظیر «اوتوا نصیباً من الملک» به کار می رفت. دسته دوم از این مفسران، «مِن» را همانند کاربرد آن در «فاجتنبو الرجس من الاوثان» (حج: 30) برای بیان جنس دانسته اند. برخی این معنا را که ظاهراً قیاسی مع الفارق است نپذیرفته اند(العکبری، 1402ق، ج2، ص59/ قرطبی، 1417ق، ج9، ص 176/ آلوسی، 1417 ق، ج13، ص88)؛ زیرا برخلاف این آیه، در آیه مربوط به فرمان روایی یوسف (ع)، «جنسی» که نیازمند بیان باشد، نیامده است.
برخی در استدلالی شکننده، آیه 56 «یوسف» را مؤید این دیدگاه دانسته اند: «لیوسف فی الارض یتبوا منها حیث یشاء…»؛ با این توضیح که آیه، آزادی و اختیار کامل یوسف(ع) در هرگونه تصرف و امر و نهی را می رساند و این جز با مقام سلطنت سازگار نیست. (فخر رازی، 1413 ق، ج 18، ص 163 ) برخورداری یوسف از «عرش» (یوسف: 100 که اغلب آن را معنای تخت پادشاهی دانسته اند، می توان مؤیّد احتمالی این دیدگاه باشد. در برخی احادیث هم، از یوسف «ع» با عنوان پادشاه یاد شده است. (عیاشی، [بی تا]، ج 2، ص 197-198 /طبرسی، 1406 ق، ج 5. ص 459-460/ فیض کاشانی، 1402 ق، ج 3، ص 50)
2-1. بنی اسرائیل: بنی اسرائیل پس از رسیدن به مرزهای سرزمین مقدس (فلسطین) به سبب ترس از ساکنان ستمگر و نیرومند آن و به رغم فرمان الهی، از ورود به آنجا و نبرد با دشمنان خودداری کردند.(مائده: 21-22) حضرت موسی(ع) برای ترغیب آنان، نعمت های ویژه خداوند بر بنی اسرائیل، از جمله دادن حاکمیت و فرمان روایی به آنان، را یادآوری کرد: «یَا قَومِ الذکُرُوا نِعمَه اللهِ عَلَیکُم إذ جَعَلَ فِیکُم أَنبِیَاء وَ جَعَلَکُم مُّلُوکًا.» (مائده: 20) ظاهر آیه، به ویژه تفاوت تعبیرِ «جَعَلَکُم مُّلُوکًا» با «جَعَلَ فِیکُم أَنبِیَاء»، از دادن فرمان روایی به همه بنی اسرائیل حکایت می کند و این به معنای واقعی آن امکان پذیر نیست.
مفسّران در تلاش برای تفسیری هماهنگ با واقعیت خارجی، در معنای «ملوک» به اختلاف گراییده اند. مفسّرانی همچون ابن عباس، حسن، مجاهد، عکرمه، قتاده و سدّی با توسعه در معنایِ «مَلِک»- هرچند با اندکی تفاوت- نسبت آن به همه بنی اسرائیل را حقیقی و آن را به معنای کسی دانسته اند که دارای خانه، خادم و همسر بوده، صاحب اختیار خود، خانواده و دارایی خویش باشد. (طبری، 1415 ق، ج6، ص 230-231/ جوزی، 1407 ق، ج2، ص 257/ اندلسی، 1412 ق، ج 3، ص 467) این معنا را که در برخی احادیث منسوب به پیامبر نیز آمده است (طبری، 1415 ق، ج6، ص 230) برخی مفسِّران نپذیرفته اند، با این دلیل که اولاً همه افراد بنی اسرائیل چنین شرایطی نداشتند و ثانیاً، اقوام دیگر نیز از آن برخوردار بودند، در حالی که آیه در مقام امتنان، آن را از نعمت های ویژه الهی بر بنی اسرائیل یاد می کند. (ابن عطیه اندلسی، 1411 ق، ج 2، ص 173/ طباطبائی، 1393 ق، ج 5، ص 295/ شوکانی، [بی تا]، ج 2، ص 26-27)
زمخشری، (زمخشری، 1415 ق، ج 1، ص 603، ج 3، ص 165) ماوردی، (ماوردی، ج 1، ص 497/ جوزی، 1407 ق، ج 2، ص 257) بیضاوی، (بیضاوی شیرازی، 1416 ق، ج 2، ص 310) شوکانی، (شوکانی، [بی تا]، ج 2، ص 26-27) و برخی دیگر (طبرسی، 1405 ق، ج 1، ص 488/ نسفی، [بی تا]، ج 1، ص 277/ آلوسی، 1417 ق، ج6، ص 155) «ملوک» را به همان معنای پادشاهان و سلاطین آورده و آن را اشاره به افرادی از بنی اسرائیل دانسته اند که پس از نابودی فرعونیان و نیز تصرف سرزمین مقدس، در مناطق مزبور به فرمان روایی رسیدند. در این دیدگاه، به طور مشخص از طالوت، داود و سلیمان(ع) یاد شده و وجود پادشاهان فراوان در میان بنی اسرائیل را همانند شمار زیادی از انبیا، از امتیازات ویژه بنی اسرائیل و نعمت خداوند بر آنان دانسته اند. (طباطبائی، 1393 ق، ج5، ص 287-288)
ناسازگاری این تفسیر با ظاهر آیه از یک سو و فقدان گزارش قرآنی مبنی بر حاکمیت بنی اسرائیل بر مصر پس از فرعون از سوی دیگر، از چالش های پیش روی آن است. ظاهر آیه به دوره تاریخی پیش از موسی(ع) اشاره دارد.
دسته سوم مفسّران با اشاره به دوران بردگی بنی اسرائیل در مصر، «جَعَلَکُم مُّلُوکًا» را اشاره به رهایی و حاکمیت یافتن آنان بر سرنوشت و مقدرات خویش پس از نابودی فرعونیان دانسته اند.( جصاص، [بی تا]، ج 2، ص 498/ طباطبائی، 1393ق، ج 5، ص 288/ مکارم شیرازی، 1375، ج 3، ص 336-337) این تفسیر با معنای ظاهری «ملوک» سازگار نیست.
به نظر می رسد در آیه یاد شده، حضرت موسی (ع) به پیامبری همچون حضرت یعقوب، اسحاق، یوسف، اسباط و فرمان روایی حضرت یوسف(ع) اشاره می کند. حاکمیت حضرت یوسف(ع) در مصر، خاندان یعقوب و نیاکان نخست بنی اسرائیل را از قحطی و بادیه نشینی نجات داد و زمینه رفاه و آسایش آنان را در مصر فراهم آورد. از این رو، با نعمت ویژه بودن ملک و فرمان روایی و نسبت مجازی آن به همه بنی اسرائیل نیز سازگاری دارد؛ به ویژه آنکه نسبت دادن ویژگی برجسته برخی افراد یک قوم به همه آنان در خطاب های قرآن بخصوص درباره بنی اسرائیل رایج است. (طباطبائی، 1393 ق، ج 8، ص 346/ مکارم شیرازی 1375، ج 4، ص 336)
3-1. طالوت: در دوران پیامبری سموئیل، بنی اسرائیل در پی شکست از قوم جالوت و دادن کشته ها و اسیران فراوان، از سرزمین خویش رانده شدند. نیاز قوم به سامان دهی، انسجام و یکپارچگی در نبرد با دشمنان و بازپس گیری سرزمینشان (همان، ج 8. ص 346 / همان، ج 4، ص 336)، بزرگان بنی اسرائیل را بر آن داشت تا از پیامبر خویش بخواهند که فرمانروایی برای آنان برگزیند، و او به فرمان الهی، طالوت را به این سِمَت برگزید: «الم ترإلی الملا من بنی إسرائیل من بعد موسی إذ قالوا لنبی لهم ابعث لنا ملکا نقاتل فی سبیل الله… و قال لهم نبیهم إن الله قد بعث لکم طالوت ملکا …» (بقره: 246-247)
تأمل در آیات، به ویژه یادکرد از جهاد در راه خدا به عنوان منشأ نیاز به فرمانروا و نیز اشاره به توان جسمانی برتر طالوت، نشان می دهد که واژه «مَلِک» در این آیه بیشتر با صبغه نظامی آن مطرح و به معنای فرمانروای نظامی نزدیک تراست تا معنای شناخته شده پادشاه، (طبرسی، 1406، ج 2، ص 140/ مجاهد بن جبیر، 1410ق، ج 1، ص 113 / ثعلبی، 1422 ق، ج 2، ص 209) البته در گزارش تورات از این داستان، بنی اسرائیل با اثرپذیری از اقوام و ملل دیگر، خواستار پادشاهی شدند که بر آنان حکومت کند. خداوند ضمن ابراز ناراحتی از این درخواست و با یاد آوری مفاسد پادشاهی، در این باره به آنها هشدار داد. طالوت که به دست سموئیل به پادشاهی منصوب شد، در ابتدا توانست بنی اسرائیل را از دست دشمنان برهاند و پس از آن با افزایش قدرت نظامی و سیاسی، فرمان روایی وی از میدان های نبرد به درون جامعه کشیده و او رسماً پادشاه شد. (کتاب مقدس، 1990 م، اول سموئیل 8، ص 4-9،11،21-15، 13-14)
14-1. داوود (ع): حضرت داوود (ع) از مهم ترین نمونه های مثبت پادشاهی است که قرآن نه به عنوان واقعه ای تاریخی، بلکه به عنوان نمونه ای موفق در امر فرمان روایی آن روزگار یاد می کند. قرآن کریم در اشاره ای بسیار گذرا، او را از سپاهیان طالوت می خواند که کشتن جالوت زمینه ساز پادشاهی او پس از طالوت گردید: «وقتل داود جالوت و تاه الله الملک …» (بقره: 251)
قرآن، سلطنت حضرت داوود (ع) را بسیار مقتدرانه می خواند: «واذکر عبدنا داوود ذا الاید إنه اواب… و شددنا ملکه…» (ص: 17، 20) مفسّران در تفسیر «ذا الاید» و «وشددنا ملکه» از مواردی همچون سپاهیان انبوه و نیرومند، ثروت و سلاح فراوان، قدرت زیاد جنگاوری، رهبری داهیانه و عظمت و شکوه به عنوان زمینه های اقتدار در پاشاهی داود یاد کرده اند. (زمخشری، 1415 ق، ج 3، ص 365 طبرسی، 1406، ج 8، ص 349 / طباطبائی، 1393 ق، ج 17، ص 189-190)
5-1. سلیمان (ع): حضرت سلیمان (ع) پس از پدرش حضرت داوود نبی (ع) به پادشاهی بنی اسرائیل رسید (طبری، 1415 ق، ج 19، ص 172) «وورث سلیمان داوود …« ( نمل، 16) سلطنت حضرت سلیمان (ع) بسیار عظیم، فراگیر و منحصر به فرد بوده است: «قال رب اعفر لی وهب لی ملکا لا ینبغی لاحد من بعدی…» (ص، 38) یادکرد قرآن از سپاهیان انبوه و نیرومند سلیمان (ع) با ترکیبی از افراد بشری، جنّیان، شیاطین، پرندگان و فرمان روایی او بر پدیده های طبیعی همچون باد، بیانگر شکوه و عظمت بی نظیر پادشاهی اوست: «وحشر لسلیمان جنوده من الجن و الانس والطیر فهم یوزعون وحشر لسلیمان جنوده من الجن و الانس و الطیر فهم یوزعون.» (نمل: 17، 37/ سبا: 12 / انبیاء: 81-82) وی همچنین دارای قصر شاهی و تخت سلطنتی بوده است. (نمل: 44 / ص: 34)
6-1. آل ابراهیم (ع) : با بعثت پیامبر اکرم (ع)، و شکل گیری جامعه اسلامی با ترکیب حدّاکثری از «امّی ها» (غیر اهل کتاب) و حاکمیت یافتن اسلام در مدینه، زمینه های سیادت فرهنگی و اقتصادی یهود از بین رفت. همچنین پندار آنان مبنی بر بعثت پیامبر موعود از میان بنی اسرائیل و دست یابی دوباره آنان به عظمت، قدرت و سیادت دینی از دست رفته خویش باطل شد. (طبرسی، 1406 ق، ج 3، ص 108 / طبری، 1415 ق، ج 1، ص 585-586 و ج 5، ص 193) از این رو، آنان در انکار رسول خدا، بت پرستان مکه را هدایت یافته تر از مسلمانان خواندند. (ابن عاشور، 1997 م، ج 5، ص 86 / مدرس، 1407 ق، ج 8، ص 280) (نساء: 51) خداوند آنها را برای چنین اظهار نظری بی صلاحیت می خواند: «ام لهم نصیب من الملک فإذا لا یوتون الناس نقیرا» (نساء: 4): چرا که آنان هیچ بهره ای از حق حاکمیّت، داوری و ولایتی همانند پیامبر اسلام ندارند تا چنین حکمی بکنند. در صورت بهره مندی نیز اندکی از آن را هم به دیگران نمی دادند. (طوسی، [بی تا]، ج 3، ص 225 / طبرسی، 1406 ق، ج 3، ص 108 / طباطبائی، 1393 ق، ج 4، ص 356-375) خداوند داوری یادشده را ناشی از حسادت نسبت به رسول خدا و مسلمانان می خواند و در ادامه با اشاره به ملک عظیمی که به آل ابراهیم (شامل بنی اسرائیل) داد، آنان را به سبب این حسادت بی مورد سرزنش کرده، از قدرناشناسی شان می گوید: «ام یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله فقد اتینا آل إبراهیم الکتاب و الحکمه واتیناهم ملکا عظیما» (نساء: 54 و نیز 53، 55)
مفسّران نخست (طبری، 1415 ق، ج 5، ص 195 / عیاشی، [بی تا]، ج 1، ص 168 / زمخشری، 1415 ق، ج 1، ص 534) و متأخر (نسفی، [بی تا]، ج 1، ص 227 / جوزی، 1407 ق، ج 2، ص 141) با اختلاف در تفسیر «مُلک عظیم»، آن را اشاره به مواردی همچون فرمان روایی و پادشاهی حضرت یوسف، داوود و سلیمان (ع) و نبوت و امامت در خاندان حضرت ابراهیم (ع) دانسته اند. بر این اساس، همچنین با توجه به سبب حسادت یهود نسبت به پیامبر (ع) و مسلمانان، می توان گفت که مراد از «ملکا عظیما» مفهومی است که معانی سیادت، فرمان روایی، پیشوایی و پادشاهی را در بر می گیرد و در واقع، همان «امامت» وعده داده شده به ابراهیم (ع) درباره نوادگان اوست که در هر دوره ای به گونه ای متفاوت زمینه سروری، سیادت و فرمان روایی آنان در امور مادی و معنوی را فراهم ساخت و در مورد کسانی همچون حضرت یوسف، داوود و سلیمان (ع) با فرمان روایی و پادشاهی به معنای شناخته شده آن نیز همراه بود. (عیاشی، [بی تا]، ج 1، ص 248 / طبرسی، 1406 ق، ج 77 ص 414 / طباطبائی، 1393 ق، ج 4، ص 377- 378)
7-1. دوالقرنین: قرآن کریم درباره نام و تاریخ زندگی و سلطنت این پادشاه و فرمانروای الهی گزارشی ندارد. آیات قرآن نشان می دهد که وی سلطنتی بسیار فراگیر داشته، بر شرق تا غرب آن روز فرمان می رانده است. همچنین از تأیید و هدایت الهی در قالب یکی از اموری همچون الهام، وحی یا ارتباط با پیامبر هم عصر خویش برخوردار بوده است. (طباطبائی، همان، ج 13، ص 392 / کهف: 84-98،90)
برخی از مفسّران متأخر و معاصر، او را بر اسکندر مقدونی و کوروش کبیر (539- 560 ق. م) تطبیق کرده اند. (زمخشری، 1415 ق، ج 2، ص 743 / طبرسی، 1406، ج 6، ص 380 / فخر رازی، 1413 ق، ج 21، ص 163-164 / طباطبائی، 1393 ق، ج 13، ص 391-394)
منبع: نشریه الاهیات اجتماعی شماره 2.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید