مهمترین مبانی فکری و نظری تمدن غربی که با مبانی فکری و اندیشه ی مهدویت اسلامی ناسازگار است عبارتند از:
1- انسان محوری:
مبانی فکری و نظری تمدن غربی بر محوریت انسان استوار است، در حالی که مهدویت اسلامی بر محوریت آفریننده ی جهان هستی استوار می باشد. انسان مداری بر این اعتقاد است که انسان بخشی از جهان طبیعت است که بر اساس یک فرایند مداوم پا به عرصه ی وجود گذاشته است. این عقیده تحت تأثیر شدید نظریه ی تحول طبیعی داروین است و از آن فراتر رفته که معتقد است هر چیزی حتی فلسفه و دین مشمول قانون تحول خواهد بود. این طرز تفکر نیز موجب انکار آفرینش جهان و انسان از طرف خداوند می شود (1) و از هرگونه معنویت به دور است، و تنها نگاه مادی گرایانه به همه چیز دارد. طبیعتا این مبنا با مبنای معرفت شناختی اندیشه ی دینی و اسلامی سازگاری ندارد. اسلام انسان و جهان را مخلوق خداوند سبحان می داند. خداوند یک سری احکام و دستورات را برای انسان بر اساس مصالح و مفاسد آن ها وضع نموده است. آفریننده ی انسان راجع به مصالح و مفاسد آن ها از خود انسان داناتر است. پس حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام بر اساس خدا محوری استوار خواهد بود. که هم به امور مادی توجه دارد و هم به مسائل معنوی.
2- سکولاریسم (جدایی دین از سیاست و زندگی اجتماعی):
غربی ها در تمدن خود بر جدایی دین از سیاست و زندگی اجتماعی پای می فشارند. در حالی که مهدویت اسلامی بر عدم جدایی دین از سیاست مبتنی است. سیاست و دین تفکیک ناپذیر است. پیام اسلام منحصر به زندگی فردی نیست بلکه شامل زندگی اجتماعی و سیاسی نیز می باشد. این مبنای جهانی سازی غربی با آموزه ی مهدویت نیز سازگاری نخواهد داشت. دین در فرهنگ اسلامی هرگز از سیاست جداپذیر نمی باشد. انبیا و اوصیا الهی در طول تاریخ علاوه بر اصلاح درونی و اعتقادی انسان، بر اصلاح زندگی اجتماعی و اقامه ی عدل و نابود ساختن ظلم و جور نیز مأمور بوده اند. جدایی دین از سیاست موجب خلأ معنوی و گرفتاری های انسان شده است حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام حکومت دینی است که احکام و دستورات الهی در آن پیاده و عملی می شود.
3- لیبرالیسم (آزادی بی بند و قید):
لیبرالیسم غربی آزادی بی قید و بند را به انسان بخشیده است. دولت و دین، و… حقی ندارند این آزادی را از انسان بگیرند. هر کسی می تواند با آزادی کامل خواسته های خود را برآورده کند. این امر به حداقلی نقش دولت، دین در زندگی فردی و اجتماعی منجر می شود و شکاف طبقاتی را بین جوامع انسانی ایجاد می کند. این مبنا بر آموزه ی مهدویت نیز به هیچ وجه سازگاری نخواهد داشت. مهدویت انسان را به فضیلت و معنویت و سعادت واقعی دعوت نموده است، آزادی انسان را در چارچوب فضیلت و معنویت می داند. آموزه ی مهدویت در واقع با آزادی انسان منافاتی ندارد. خداوند انسان را موجود آزاد و مختار آفریده است. آزادی انسان به این معنا نیست که هر کاری بخواهد آن را انجام بدهد، مثل کارهایی که موجب سلب آزادی انسان های دیگر می شود یا رفتارهایی که منجر به هلاکت عده ای از انسان ها می گردد. آزادی انسان به این معنا است که انسان خود را از هرگونه بندگی و بردگی غیر از خدا از قبیل هوای نفس، مقام و … آزاد سازد. از این رو هر کسی می تواند آزادانه راه فضیلت و معنویت را طی نماید. اما لیبرالیسم غربی این معنا از آزادی را نپذیرفته است، و به آزادی بی قید و بند اعتقاد دارد. در حالی که این نوع از آزادی موجب ظلم و سلب آزادی برخی از انسان ها می شود. لیبرالیسم غربی که از مبانی جهانی سازی غربی است با آموزه ی دینی و مهدویت اسلامی سازگاری ندارد.
4- حس گرایی، و تجربه گرایی
یکی از مبانی فکری غربی حس گرایی است، که بر این باور است که علمی یا واقعی بودن هر چیزی، زمانی ثابت خواهد شد که از راه تجربه و حس به اثبات رسیده باشد. به عبارت دیگر مبانی فکری غربی بر اساس حس یا عقل محض استوار می باشد در حالی که مبانی فکری مهدویت علاوه بر عقل بر وحی و معارف وحیانی نیز مبتنی می باشد. طبیعتا، غربی ها بر این اساس مادی گرایانه به واقعیات می نگرند که منجر به انکار وجود ماوراء مادی (متا فیزیک) شده است. از این رو مبانی جهانی سازی غربی با مبانی مهدویت سازگاری ندارد…
علاوه بر آن، جهانی سازی غربی جز به استثمار و استعمار جهان غیر غربی منتهی نمی شود. تسلط آن بر تکنولوژی های پیشرفته موجب استکبار آن ها می شود و ادعای رهبری جهان را به جهانیان اعلام کرده اند هژمونی غربی همه ی عالم را فرا می گیرد. در حالی که مهدویت اسلامی بر گسترش عدل و همه ی زمین تأکید فراوانی دارد، همه انسان ها چه در غرب زندگی می کنند چه در شرق، چه در شمال دنیا زندگی کنند چه در جنوب در فرهنگ مهدوی برابرند. همه ی آن ها بندگان خدا هستند. غرب و شرق، رنگ و نژاد موجب برتری بین آن ها نمی شود. و همچنین اگر جهانی شدن به معنای تسلط نظام سرمایه داری در جهان باشد، این معنا از جهانی شدن نیز به هیچ وجه با آموزه ی مهدویت سازگاری نخواهد داشت. زیرا سرمایه داری غربی بر اساس کسب سود بیشتر مبتنی است که منجر به ظلم و ستم به جامعه ی انسانی می شود. سودها و ثروت ها فقط در اختیار سرمایه داران قرار خواهد گرفت و بسیاری دیگر از جوامع انسانی از آن محروم می شوند. در حالی که مهدویت اسلامی سودها و ثروت ها را در اختیار همه ی جوامع انسانی می گذارد، اقتصاد و سرمایه از منظر اسلام و مهدویت صرفا تأمین کننده ی نیازهای بشر برای نیل به سعادت و رفاه دنیوی و اخروی می باشد. اسلام می آموزد که خدا انسان را برای دنیا نیافریده است، سعادت واقعی انسان در جهان آخرت است زندگی واقعی در این جهان نیست، چنانچه در قرآن آمده است: (و إن الدار الأخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون)؛ (2) «و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می دانستند!»
تا اینجا روشن شد که اگر جهانی شدن به معنای جهانی سازی غربی باشد به هیچ وجه با آموزه ی مهدویت سازگار نخواهد بود. اما اگر جهانی شند از محتوای غربی تخلیه شود و به معنای همگرایی و همبستگی جهانی باشد که به تشکیل حکومت واحد جهانی منتهی شود، این معنا نه تنها با آموزه ی مهدویت سازگار می باشد بلکه می تواند از لوازم تشکیل حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام باشد جهانی شدن به این معنا می تواند زمینه ساز تحقق حکومت جهانی مهدوی باشد؛ زیرا تحقق حکومت جهانی را فقط بر اساس مصالح و مفاسد جوامع انسانی می توان تصور کرد، و تنها خالق و هستی بخش انسان است که می تواند راجع به مصالح و مفاسد آن ها آگاهی کامل داشته باشد. هر کسی نمی تواند رهبری حکومت جهانی را به عهده بگیرد، تنها کسی می تواند چنین مسئولیت بزرگ را به عهده گیرد که خود را از هر چیز جز خداوند آزاد سازد. به عبارت دیگر رهبر حکومت جهانی باید مرد الهی باشد که نزدیک ترین و برترین بندگان خدا است، و فقط برای خدا کار کند. آن مرد الهی جز بر حضرت مهدی علیه السلام که در متون دینی اسلام آمده است قابل انطباق نمی باشد.
پی نوشت:
1- سید احمد راهنمایی «همان» ص 228.
2- سوره عنکبوت، آیه ی 64.
منبع:کتاب مهدویت و جهانی سازی