11. مزاحمت
تعجب نکنید اگر به جاى طرح یک موضوع ارزشى و مثبت، از یک رفتار منفى و ضدارزش به نام «مزاحمت» بحث مىکنیم؛ چرا که توجه به نقاط ضعف اخلاقى و پرهیز از آنها نیز، به اندازهى همان نقاط قوت و فضایل، کارساز است.
در معاشرتها، هیچ عاملى به اندازهى خدمت و یارى، جلب کنندهى دلها و محبتها نیست. هیچ عاملى هم به اندازهى آزار و زحمت و آسیب رسانى، رشتههاى دوستى و حلقههاى مودت را از هم نمىگسلد.
این، طبیعت دلهاست که اسیر محبت مىشود و گریزان از دشمنى و بدخواهى. زندگى، جریانى از حوادث گذران است.انسانها نیز، نقش اصلى این حوادث را ایفا مىکنند. هر چه بىدردسرتر و بىمانعتر باشد، دلها شادتر و امیدها به زندگى افزونتر است.
برعکس هر چه تصادم و تزاحم منافع و سلب آزادیها از هم و ایجاد زحمت و مزاحمت براى هم فراهم شود، به همان مقیاس، رابطهها تیرهتر، دلها جداتر از یکدیگر، دیدها نسبت به هم منفىتر و زندگیها به رنج و یأس و سرخوردگیها نزدیکتر و آمیختهتر خواهد بود.
این است که در «آداب معاشرت»، به فصلى تلخ برمىخوریم به نام «مزاحمت»، که در پى نشناختن حق، حد و حریم یکدیگر و عدم مراعات آنها پیش مىآید.
طرح مزاحمت در بحث آداب معاشرت، به این معناست که این «ضدآداب» را هم بشناسیم و از مسیر راهمان دور کنیم، تا شیرینیهاى زندگى، به تلخکامى و کدورت نیانجامد. گویا مقدمه، اندکى طولانى شد. برویم سر اصل موضوع.
مزاحمت چیست
حتما افرادى را مىشناسید که وجودشان، رفتارشان و زبانشان، براى شما دردسر تولید مىکند و شما از دست و زبان آنان آسوده نیستید.
آسایش در محیط کار و خانه، خواستهى هر انسان است.
آنکه آسایش دیگران را به هم بزند، «مزاحم» است. به تعبیر دیگر مىتوان گفت: مزاحم، از دایرهى اسلام بیرون است. این کلام صاحب شریعت و رسالت محمدى صلى الله علیه و آله است، آنجا که به اصحاب خویش فرمود:
«الا انبئکم من المسلم؟ من سلم المسلمون من یده و لسانه»؛ (1).
آیا شما را خبر دهم که «مسلمان» کیست؟ مسلمان کسى است که مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند.
فرقى نمىکند که این «سلب آسایش» و «آزار رسانى»، با حرف باشد یا عمل، مادى باشد یا روحى، براى فرد باشد یا جامعه، از سوى فرد باشد یا جمع، شخصى باشد یا دولتى، در خانه باشد یا اجتماع، یا محیط کار و مطالعه و استراحت، آگاهانه باشد، یا غافلانه، با حسن نیت باشد یا سوء نیت.
نمونهها
شاید به تعداد انسانها بتوان مزاحمت برشمرد. هر کسى به نحوى، در هر جا به گونهاى. زیرا رابطهها متنوع است، نوع ایجاد مزاحمت و زحمت هم بىشمار و رنگارنگ. ولى براى آنکه کسى تصور نکند مطلقا از مزاحمت براى دیگران دور است، و… براى هشدار بیشتر، به چند نمونه اشاره مىشود:
– دیرهنگام به خانه رسیدن و به جاى زدن زنگ در، با بوق زدن اعلام اینکه: منم! در را باز کنید. این کار براى همسایههایى که در حال استراحتند، ایجاد مزاحمت است.
– بنایى و ساختمانسازى داشتن و شن و ماسه و آجر و خاک را در مسیر مردم ریختن و راه را بند آوردن و گرد و خاک به حلق و زندگى دیگران رساندن.
مأموران شهردارى براى کسانى که این گونه سد معبر مىکنند یا شهر را کثیف مىکنند، هشدار و اخطار مىکنند. ولى… کاش خود شهرداریها و ادارات و شرکتهایى هم که چنین تخریبهایى در خیابانها و کوچهها و معابر دارند، سریع اقدام کنند و براى شهروندان اسباب زحمت و نیز ایجاد بدبینى نکنند.
– آبهاى اضافى خانه(فاضلاب) را از طریق لولهاى به کوچه سرازیر کردن و لجنزار پدید آوردن، نمونهى دیگرى از مزاحمت است.
– صداى رادیو، ضبط و بلندگو را در مراسم شادى و عزا و جشن و سوگوارى تا حدى بلند کردن که سلب آسایش از دیگران کند. مساجدى که بلندگوهاى خود را در مجالس ختم یا شبهاى رمضان و محرم تا دیروقت، به بیرون از مسجد وصل مىکنند و همسایگان را از دین و مسجد و عزادارى بیزار مىکنند، مسؤولند. فقهاى بزرگوار نیز در پاسخ به استفتا از این گونه مزاحمتها، از آن نهى کردهاند.
– پارک کردن ماشین و موتور در جاى نامناسب در کوچه و خیابان و «سد معبر» کردن،
– دود آبگرمکن حمام، بخارى و… را به خورد خانههاى همسایه دادن،
– استفاده از اتومبیلهاى دودزا، که هواى محیط را آلوده مىسازد،
– فرزندان خود را در نیمروز و هنگام استراحت مردم، براى بازى به کوچه فرستادن،
– در خیابان و گذرگاه بساط فوتبال و والیبال راه انداختن،
– دیروقت، براى شبنشینى و مهمانى رفتن،
– وقت و بىوقت، از تلفن همسایه براى مکالمات غیرضرورى و مفصل استفاده کردن،
– در میان منطقهى مسکونى، گورستان و مقبره احداث نمودن،
– باز کردن مغازهى تراشکارى و آهنگرى و… در همسایگى خانههاى مردم،
– پخش مدام نوار نوحه و قرآن و سرود، از مغازهى تکثیر نوار و نوارفروشیهاى ثابت و سیار،
– در کتابخانه یا خانه، با ایجاد سر و صدا و شکستن سکوت، مانع مطالعه و درس خواندن دیگران شدن،
– مزاحمتهاى تلفنى براى دیگران و بىجهت تماس گرفتن، یا گوشى و تلفن را به عنوان سرگرمى و بازى در اختیار کودکان گذاشتن،
– گذرگاههاى عمومى را به معبر یا پارکینگ خصوصى تبدیل کردن،
– پهن کردن کالا و اجناس در مقابل مغازه و پیادهرو را گرفتن و براى عابران مشکل ایجاد کردن،
– سرزده و بىخبر، وارد محل کار یا زندگى دیگران شدن،
– در گرما یا سرما، بدون آمادگى صاحبخانه، به مهمانى و عیادت و زیارت دیگران رفتن،
– و… دهها و صدها نمونهى دیگر که در زندگى و معاشرتهاى اجتماعى پیش مىآید.
هدف از این فهرست بلندبالاى مزاحمتها چه بود؟… اینکه بدانیم مسلمانى، در پرهیز از این گونه رفتارهاى خلقآزار نیز جلوه مىیابد. گر چه مراعات حقوق مردم و مواظبت بر عدم ایجاد مزاحمت، دشوار است، لیکن دستور و ادب اسلامى چنین اقتضا مىکند.
گاهى باید تحمل رنج کرد، تا دیگران مرفه باشند.
گاهى باید خود را محدود ساخت، تا سلب آزادى از دیگران نشود.
گاهى باید خویشتن را به زحمت افکند، تا سبب مزاحمت براى دیگران نشد.
این نیز از اخلاقیات اسلام و از نشانههاى مؤمن است. کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام در این زمینه چنین است:
«المؤمن نفسه منه فى تعب و الناس منه فى راحه»؛ (2).
مؤمن کسى است که خودش از دست خودش در سختى و رنج است، ولى مردم از دست او در آسایشند.
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
فرمان دین
فداکارى به صورتهاى مختلف است. اینکه انسان، «خودسوز» باشد، تا «مردمساز» گردد، – طبق حدیثى که از امیرمؤمنان گذشت – دستور دین است. «رنج خود و راحت مردم طلب». سعدى گوید:
من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزارى ندارم (3).
البته نباید به «زیر دست و پا بودن» افتخار کرد، چرا که مسلمان عزیز است. زور را هم نباید تحمل کرد. اما اینکه انسان با زورى که دارد، به دیگران آزار نرساند و با دست و زبان، زحمت و مزاحمتى براى دیگران پیش نیاورد، اصلى مهم در «ادب اسلامى» است.
هر چیزى مالیاتى دارد. مالیات قدرت و نفوذ، پرهیز از مردم آزارى است. در نهایت، سود این خویشتندارى هم به خود انسان بازمىگردد. رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
«کف اذاک عن الناس فانه صدقه تصدق بها على نفسک»؛ (4).
آزار خود را از مردم بازدار، که این «صدقه» اى است که بر خویشتن انفاق و تصدق مىکنى.
یعنى پرهیز از عدم مزاحمت براى دیگران، بیمهى عافیت و سلامت خویش است. آن حضرت در حدیث دیگرى فرموده است:
«شر الناس من تأذى به الناس و شر من ذلک من اکرمه الناس اتقاء شره»؛ (5).
بدترین مردم کسى است که مردم به خاطر او در اذیت و رنج باشند. بدتر از او کسى است که مردم به خاطر ترس از شر او، احترامش کنند.
و مگر ایجاد مزاحمت، چیزى جز «مردم آزارى» است؟ و مسلمانى مگر چیزى جز آسودگى خلق الله از دست و زبان آدمى است؟
نمونهاى از تاریخ
گفتیم که موارد ایجاد مزاحمت براى دیگران فراوان است. به نمونهاى که در صدر اسلام اتفاق افتاد، توجه کنید. این حادثه، مبدأ و منشأ یک قانون و مبناى یک حکم فقهى در اسلام شد و یک قاعدهى فراگیر فقهى پدید آورد که به «قاعدهى لا ضرر» شهرت یافته است، و آن داستان «سمره بن جندب» است.
سمره بن جندب مردى از اهل مدینه بود و نخلستانى داشت. مردى از انصار، کنار در باغ و بوستان او خانهاى داشت که درخت خرماى سمره بن جندب داخل آن قرار گرفته بود. سمره گاه و بیگاه، بىخبر و سرزده وارد آن خانه مىشد و سراغ درخت خرمایش مىرفت و هنگام این آمد و شد، نگاه به داخل خانه و اوضاع زندگى آن مرد انصارى هم مىانداخت و این خانواده از نگاهها و رفت و آمدهاى او در عذاب بودند.
آن مرد از رفتار سمره به رسول خدا شکایت کرد، چون تذکرهاى مکررش به صاحب درخت سودى نبخشید.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله کسى را نزد آن مرد فرستاد و شکایت مرد انصارى با به اطلاع او رساند و فرمود: هنگام ورود، اجازه بگیر. اما آن مرد، حاضر به این کار نشد. نه حاضر بود آن درخت خرما را بفروشد، و نه حتى به پیشنهاد پیامبر صلى الله علیه و آله حاضر شد با چندین درخت خرما در جاى دیگر عوض کند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: از آن درخت درگذر، تا خداوند در بهشت، سه درخت در مقابل آن به تو عطا کند. آن مرد باز هم حاضر به این معاوضه نشد.
آنگاه فرمود: اى سمره! مىبینم که تو مردى آسیبرسان هستى.
سپس به آن مرد انصارى چنین خطاب فرمود: برو و درخت او را از بیخ بکن و به طرف صاحبش بینداز، چرا که(در دین اسلام) هیچ ضرر و زیانى نیست: «لا ضرر و لا ضرار.» (6).
در فقه نیز نمونههاى متعددى از احکام شرعى وجود دارد که در آن موارد، چون مزاحمت یا آزار یا آسیب به دیگران مىرسد، از آن نهى شده است، از قبیل چاه زدن کنار دیوار دیگرى، حفر چاه نزدیک چاه دیگران که سبب کاهش آب آن گردد، یا ممنوعیت ایجاد بالکن در رهگذر مردم؛ اگر براى تردد دیگران ایجاد مشقت کند، یا نصب ناودان خانه به کوچه و قرار دادن آبریزگاهها بر سر راه مردم. (7).
گر چه این نکات، جزئى و کوچک است، ولى رعایت نکردن آنها گاهى مفسدهها و ضایعات بزرگى پدید مىآورد.
نمونههاى یاد شده، گر چه اغلب، مزاحمتهاى اقتصادى و مالى بود، ولى به هر حال، مراعات حقوق و آسایش دیگران، ایجاب مىکند به عنوان یکى از آداب معاشرت اسلامى از هر گونه مزاحمت براى دیگران اجتناب کنیم.
سلب آسایش دیگران، تعدى به حریم «حقوق شخصى» آنان است و نارواست.
12. کارگشایى
در روابط اجتماعى، کسانى بر دلها حکومت مىکنند که دلشان را خانهى مهر و محبت مردم کرده باشند. برعکس، آنان که «خود» را بیش از همه مىپسندند و «خود» را بیش از دیگران دوست دارند و آسایش و راحتى خود را بر دیگران ترجیح مىدهند، نه نزد خدا و رسول اعتبارى دارند، نه در دل و جان مردم، جایى و موقعیتى!…
گوهر «خدمتگزارى به مردم»، تنها در دلهاى وارسته از منیت و خودخواهى یافت مىشود خداى مهربان، بندگانش را دوست دارد. کسانى را هم که به بندگان خدا خدمت و مهربانى کنند، دوست مىدارد و این مقتضاى محبت و علاقه است.
تا توانى به جهان، خدمت محتاجان کن
به دمى یا درمى، یا قلمى یا قدمى!
خدمت، سرمایهى سرورى
خیلىها به سیادت و سرورى و عزت و محبوبیت علاقهمندند، ولى راه به دست آوردن آن را نمىدانند. اصلا سخن را این گونه عنوان کنیم که:
در دلهایمان چه اندازه «جا» براى دیگران باز کردهایم؟
در زندگیمان چه میزان وقت، به مردم اختصاص دادهایم؟
و… اساسا تا چه حد به فکر مردم و مشکلات، رنجها و اندوههاى آنانیم؟
شاید کسانى بگویند: ما خود، گرفتاریهاى فراوان داریم. اگر گریستن است، باید به حال خود بگرییم و اگر کمک است، خود محتاج به کمکیم…
ولى… ایثار و فتوت و جوانمردى چه مىشود؟
اگر مسائل و مشکلات مسلمانان برایمان اهمیتى نداشته باشد که اصلا مسلمان نیستیم! چون که مسلمانى تنها به اسم و شناسنامه و نماز نیست. بخش عظیمى از محتواى اسلام را نوعدوستى، ایثار، خدمت به دیگران، کمک به درماندگان، کارگشایى براى مشکلات مردم و قضاى حاجت گرفتاران تشکیل مىدهد.
باز هم براى چندمین بار، گوش جان را با این حدیث نبوى بنوازیم که فرمود:
«من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس من الاسلام فى شىء، و من شهد رجلا ینادى «یا للمسلمین!» فم یجبه فلیس من المسلمین»؛ (8).
کسى که در حالى صبح کند که به امر مسلمانان بىفکر و اهتمام باشد، بهرهاى از اسلام نبرده است و هر کس شاهد فریادخواهى و کمک طلبیدن مردى باشد که مسلمانان را به یارى مىطلبد، اما پاسخى به او ندهد، از مسلمانان نیست!
پس باید بخشى از دل، محبت، فکر، زندگى، تلاش، اهتمام، عشق ورزیدن و دلسوزى کردن ما نسبت به دیگران باشد که بندگان خدایند و آفریدگار، از این راه، بندگان دیگرش را مىآزماید.
نتیجهى این مردمدوستى و همیارى نیز، محبوبیت و سیادت است.
هر که براى مردم کار کند، مردم نیز او را دوست خواهند داشت.
هر که خدمتگزار جامعه باشد، از حقشناسى مردم بهرهمند مىشود و هر که به مردم نیکى کند، در دلها جاى مىگیرد.
فریدون فرخ، فرشته نبود
ز مشک و عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویى
تو داد و دهش کن، فریدون تویى
این حقیقت را، پیش از هر چیز، در حدیث مىخوانیم که:
«سید القوم خادمهم»؛ (9).
سرور هر گروهى، خدمتگزار آنان است.
طنین کلام معطر حضرت امام راحل قدس سره در گوشمان است که فرمود، «به من رهبر نگویید، به من خدمتگزار بگویید».
خدمتگزارى به بندگان خدا، غیر از آنکه رسالت دولتمردان و مسؤولان اجرایى و متصدیان امور در ادارات و نهادهاست، وظیفهى هر یک از ما در معاشرت با همنوعان خودمان است.
کارگشایى
از توفیقات مهم یک انسان، آن است که گشایش معضلات مردم به دست او باشد. نعمتى است که هزاران شکر و سپاس مىطلبد. کارگشایى، از مقدسترین خدماتى است که مورد قبول و امضاى آیین خدا و شرع محمدى صلى الله علیه و آله است.
با عنوان «قضاء حاجت مؤمن»، انبوهى عظیم از روایات نقل شده که اهمیت و فضیلت و قداست کار راهاندازى و رفع نیاز مردم و برطرف کردن مشکلات آنان و… خلاصه در خدمت مردم و جامعه بودن را بیان مىکند. این کار باید به حساب خدا گذاشت و چشم تشکر و اجر هم از او داشت، نه از مردم.
تو نیکى مىکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
«قصد قربت»، مایهى ثمربخشى و ثواب الهى و ارزشمندى نیکوکاریهاست، و ریا آفت آن به شما مىرود.
آنان که خالصانه و بىتوقع و چشمداشت، گره از کار بستهى مردم مىگشایند، بندگان خاص خدا و مأموران ویژه الهىاند. توفیق و امداد الهى را همراه دارند، فیض دنیوى و اجر اخروى نیز، دستاورد این خدمت است. به این حدیث زیبا از حضرت رضا علیهالسلام توجه کنید:
«ان لله عبادا فى الأرض یسعون فى حوائج الناس، هم الآمنون یوم القیامه»؛ (10).
خداوند را در روى زمین، بندگانى است که کارشان تلاش براى رفع نیاز و حاجت مردم است. آنان روز قیامت، ایمن و آسودهاند.
آرى… رنج دنیا و راحت آخرت!
شنیدهاید که امام معصوم، طواف حج را رها کرد و به کار دیگران رسید، یا کسى را که دیگرى صدایش مىکرد و او به طواف مشغول بود، توبیخ کرد که: مگر نمىدانى انجام کار دیگران، از خیلى طوافها برتر و ثوابش بیشتر است؟ نبى مکرم اسلام صلى الله علیه و آله هم فرموده است:
«خیر الناس من انتفع به الناس»؛ (11).
بهترین مردم کسى است که مردم از او سود و بهره ببرند.
درسى از امام سجاد
شاید از درخشانترین فصلهاى زندگانى هر یک از پیشوایان دین، رسیدگى به محرومان و زدودن نیاز نیازمندان بوده است، درسى که از پیامبر خدا آموخته و رهنمودى که از دین به ارث بردهاند. راستى… ملاک در «خیر» بودن آدمى به چیست؟ هر چه بیشتر سودرسانى به خلایق! و گرهگشایى از کار مردم، به قدر توان.
روایت است که امام زینالعابدین علیهالسلام از راهى که مىگذشت، هر گاه در میان جاده به کلوخى برمىخورد، از مرکب خویش پیاده مىشد و آن را با دست خود از وسط راه برمىداشت، آنگاه سوار شده، به راه خود ادامه مىداد:
«لقد کان على بن الحسین یمر على المدره فى وسط الطریق فینزل عن دابته حتى ینحیها بیده عن الطریق….» (12).
سیره نورانى و سازنده یعنى این!
زدودن موانع راه، پر کردن چالههاى خیابانها، رفع سد معبرها و دهها کار خدماتى دیگر، کارهاى شایستهاى است که زیبندهى رفتار اجتماعى یک مسلمان است. چه خوش سروده است «ابنیمین»:
سود دنیا و دین اگر خواهى
مایهى هر دوشان نکوکارى است
راحت بندگان حق جستن
عین تقوا و زهد و دیندارى است
گر در خلد را کلیدى هست
بیش بخشیدن و کمآزارى است
و به گفته حافظ شیرازى:
دایم گل این بستان، شاداب نمىماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایى
خرج مال و آبرو
سرمایه و دارایى، تنها پول و اندوخته مالى نیست، گاهى نفوذ و اعتبار، بیش از ثروت و پول مىارزد.
کمک به دیگران هم تنها خرج پول و مصرف مال نیست. کسى هم که تهیدست، اما آبرومند است، مىتواند از وجهه و آبرویش سرمایه بگذارد و آن را در راه دیگران به کار اندازد.
اگر خودتان هم کارهاى نیستید، ولى مىتوانید نیازى را به کارگشایان منتقل کنید، خود این کار هم عبادت است و خدمت. نقش راهنما و واسطه داشتن براى حل مشکلات، مشارکت در پاداش آن خدمت است.
اگر خودتان «مقصد» نیستید، مىتوانید فلش و راهنما به سوى مقصد باشید.
نگذارید وجودتان «بنبست» باشد، یا سراب، که دیگران به فریب یا امید، نزد شما آیند، یا وقتى به شما برسند، به وجود عایقى برخورد کنند. وجودتان را «هادى» کنید، به سوى خدمتها و خدمتگزاران.
در حدیثى از پیشواى ششم حضرت صادق علیهالسلام چنین آمده است:
«به خدا و محمد و على ایمان نیاورده است کسى که هر گاه برادر دینىاش براى رفع نیازى به او مراجعه مىکند، با چهرهاى خندان با او برخورد نکند. اگر رفع حاجتش به دست او است، باید به انجام آن بشتابد و اگر کار از دست او بیرون است، سراغ دیگرى رود و از طریق دیگران، مشکل او را حل کند.» اما متن این حدیث شریف:
«ما آمن بالله و لا بمحمد و لا بعلى من اذا اتاه اخوه المؤمن فى حاجه لم یضحک فى وجهه، فان کانت حاجته عنده سارع الى قضاءها و ان لم یکن عنده تکلف من عند غیره حتى یقضیها له.» (13).
مىبینید که این کوشش براى رفع مشکل برادر ایمانى، هم شرط اسلام است و هم ولایت! ایمان به خدا و رسول و ولایت، با این روحیه و خصلت شناخته مىشود.
برخى «دلال» و «کار چاقکن» فساد و گناه و نیرنگ و حقه بازىاند. آنان فرزندان شیطان و شاگردان ابلیس به حساب مىآیند.
بعضى هم «واسطهى خیر» و «شفیع حسنات» اند. دلالى و کار چاقکنى در امور خیر و کارهاى صالح و خداپسند، از بزرگترین توفیقات الهى است که شامل بندگان ویژهاش مىشود. اگر نیازمندى براى کارى سراغ ما آمد، فورى رد نکنیم، اگر از خودمان کارى ساخته نیست، به کسى، جایى، مؤسسهاى، ادارهاى و… معرفى و راهنمایى کنیم که چارهى کارش با آنجا است.
صدقه، اما بىپول
با شنیدن کلمهى «صدقه»، ذهنها فورى سراغ کمک مالى به تهیدستان یا انداختن سکه و اسکناسى در صندوق صدقات و امثال آن مىرود. ولى… این، تنها شکلهاى عملى صدقه نیست.
مىتوان اهل صدقه بود، بىآنکه پول خرج کرد. البته کمکهاى مالى، جاى خاصى دارد که در هر حال و هر جا خوب است. اما مهم، توجه به وسعت دایرهى «نیکى» است. باز هم از گفتار پیشوایان الهام بگیریم.
از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود: هر مسلمان هر روز باید صدقهاى بدهد(ان على کل مسلم فى کل یوم صدقه).
وقتى پیامبر چنین فرمود، برخى از اصحاب، با شگفتى پرسیدند:
– یا رسول الله! چه کسى طاقت و توان این کار را دارد؟
حضرت براى رفع ابهام و توضیح بیشتر، و براى اینکه صدقه را تنها در انفاق مالى خلاصه نکنند، فرمود:
«برطرف کردن عوامل اذیت از راه مردم، صدقه است،
راهنمایى کردن جاهل به «راه»، صدقه است،
عیادت کردن بیمار، صدقه است،
امر به معروف کردن تو، صدقه است،
نهى از منکر کردنت صدقه است.
و… پاسخ سلام دادن نیز صدقه است!»…
شگفتا که چه وسعتى دارد نیکى و احسان! و چه آسان است ذخیرهسازى عملى صالح براى آن روز نیاز و احتیاج! کلام رسول خدا صلى الله علیه و آله، چنین بود:
«اماطتک الأذى عن الطریق صدقه، و ارشادک الجاهل الى الطریق صدقه، و عیادتک المریض صدقه، و امرک بالمعروف صدقه و نهیک عن المنکر صدقه و ردک السلام صدقه.» (14).
ایثار
کلمهاى زیباست، فضیلتى بزرگ است، اما عملى است بسیار دشوار!
گذشتن از «خود» و مقدم داشتن «دیگران»، شجاعتى بزرگ مىطلبد و این عمل قهرمانانه، جز از روحهاى بزرگ و پاک، سر نمىزند، چه ایثار مالى، چه جانى!
«خودمحورى»، سد راه ایثار است.
«تعلقات» و «وابستگى» هم، آفتى خطرناک براى رشد خصلتهاى کمالگراست.
برادرى در سایهى ایثار معنى مىیابد. ایثارگر، کسى است که در عین نیاز، دیگرى را بر خود مقدم مىدارد و در عین خستگى، کارهاى دشوار را بر عهده مىگیرد و فداکارانه به خاطر خدا، به نفع مردم از «حق شخصى» خویش مىگذرد. ایثارگرى، وارستگى از وابستگیهاست. در رابطههاى مالى با دیگران نیز چنین است. کسى که شادى خود را به قیمت اندوه دیگران بدست مىآورد، مسلمان نیست و آنکه «راحت» خود را با «رنج» دیگران مىطلبد، انسان نیست.
اگر در جمع مؤمنان، روحیهى ایثارگرى برادرانه باشد، تا آنجا که جیبها و منافع یکى باشد، نه تنها اصطکاک منافع پیش نمىآید و نه تنها کلاهگذارى بر سر دیگران در اندیشهها نمىگذرد، بلکه روحیهى سختىپذیرى براى رفاه دیگران رواج مىیابد، کارى که «خداپسندانه» است. ایثارگر، چون «رضاى خدا» را به دست مىآورد، از عمق جان خشنود مىشود.
اوج صفا و گذشت، در آن است که برادرى را به مرز یگانگى برسانند؛ وحدت در خواسته، وحدت در محبت، وحدت در منفعت.
امام سجاد علیهالسلام به مردى فرمود:
آیا به این مرحله رسیدهاید که یکى از شما دست در جیب دیگرى کند و آنچه را نیاز دارد بردارد، بىآنکه اجازه بگیرد؟
گفت: نه.
فرمود: پس هنوز «برادر» نیستید!
«هل یدخل احدکم یده فى کم اخیه و کیسه فیأخذ ما یرید من غیر اذن؟ قال: لا. قال: فلستم باخوان.» (15).
و براستى که چه مرز دشوارى! ولى برادرى، این دشواریها را آسان مىسازد.
البته بىاجازه دست در جیب و کیف کسى کردن، هم حرام است، هم خلاف ادب، لیکن در حدیث یاد شده، منظور آن است که صفا و برادرى و یکرنگى و اخوت دو برادر دینى به حدى برسد که جیب من و تو با هم نداشته باشند و حتى در استفاده از اموال یکدیگر، محتاج به اجازه گرفتن نباشند، یعنى اوج برادرى و ایثار!
روحیههاى سرشار از «ایثار»، «خدمتگزارى»، «کارگشایى»، مایه گذاشتن از «مال» و «آبرو»، ارزشى فوق تصور دارد و اگر بر زندگیها و معاشرتها سایهگستر شود، بهشت را در همین دنیا هم مىتوان دید.
پی نوشت :
(1). بحارالانوار، ج 72، ص 148
(2). میزان الحکمه، ج 1، ص 87؛ بحارالانوار، ج 72، ص 53
(3). گلستان سعدى، باب سوم، حکایت 2
(4). بحارالانوار، ج 72، ص 54
(5). همان، ص 281
(6). وسائل الشیعه، ج 17، ص 340
(7). همان، به صفحات 344، 338 و 347 مراجعه شود
(8). بحارالانوار، ج 72، ص 21
(9). کنز العمال، ج 6، ص 710
(10). کافى، ج 2، ص 197
(11). بحارالانوار، ج 72، ص 23
(12). همان، ص 50
(13). همان، ص 176، حدیث 12
(14). همان، ص 50
(15). الأخلاق، شبر، ص 94