نویسنده:احمد لقمانى
منبع:ماهنامه پیام زن
بخش نخست نوشتار را با این سخـن آغاز کردیم که سخنان انسانها, سفیر صفات و شعاع انـدیشه آنـان است و آینه اى است که در آن ابعاد روحـــى روانـى و فکـرى فـرهنگـى افـراد تجلـى مـى کنـد. دانـش, بینـش و پـرهیزکارى را در آفـرینـش عظمت در گفتار خـود, داراى تإثیـرى بسیار دانستیم و اوج عظمت و قداست را آن زمان دیدیـم که واژه ها و عبارات از ((کـوثر عصمت)) سرچشمه گرفته و در زمانى پدید آمده بـاشـد که حـوادثـى تإثیـرگذار و تاریخ ساز در زمانـى کـوتاه و پـرشتاب رخ نشان داده و صـراط مستقیـم امامت و ولایت را دگرگـون سـاخته باشـد. و در ایـن حـال سخنان آخـریـن بـا نام سفارشها و وصایاى شیـریـن یا غمآلـود همچـون دایـره المعارفـى درسآمـوز از آمـوزه هاى اخلاقـى, کلامـى, فقهى, ادبـى و … بیان شـود و بـراى همیشه ایام مشعلـى فـروزان فـرا راه فـرزانگان و خـردمنـدان در انتخـاب راه درستـى و راستـى نمـایـان سـازد.
گنجینه گرانسنگ و جاودان سخنان حضرت زهرا(س) در آخـریـن روزهاى حیات را مجموعه اى کامل از ایـن نوع دانستیـم که در هفت گفتار و یک نـوشتـار به دست مـا رسیـده است و یکـایک واژه هـا مـددکــار شایسته اى در انتخاب راه رشـد و بالنـدگـى براى ما خـواهد بـود.
در بخـش پیشیـن, ابتـدا ((ادب در کلام و احترام به همسر)) را در عبارت: ((یا ابـاالحسـن! جزاک الله عنـى خیـر الجزإ یـا بـن عم رسـول الله)); (علـى جان! پـروردگار تـو را پاداش دهـد, بـرتریـن پاداشها اى پسرعمـوى رسـول خـدا! تحلیل کردیـم, سپـس به ((بیان حالات فاطمه(ع) و تشریح لحظه هاى پایانـى عمر او)) پرداختیـم; از گفته جانسـوز او که ((براى مـن لحظه اى بیـش از زندگانـى نمانده است و زمان کـوچ و خـداحافظى فرا رسیده است)) سخـن گفتیـم و به عبارت:
فاستمع کلامـى فانک لا تسمع بعد ذلک صـوت فاطمه ابـدا (سخنان مرا بشنـو که پـس از ایـن هیچ گاه صـداى فـاطمه را نخـواهـى شنیـد. پرداختیم.
((شـروع سخـن و نخستیـن وصیت)) را با عبارت مهرانگیز ((اوصیک)) دانستیـم سپـس ایـن مهم را در عبـارت:
اوصیک اولا ان تزوج بعدى (نخستین سفارش مـن به تو این است که پس از مـن ازدواج کنـى) جستجـو کردیـم. پـس از آن منطق در گفتار و فلسفه تـرغیب امـام(ع) به ازدواج را در سخـن فـــاطمه(ع) تحلیل نمـودیـم. آخـریـن فراز وصیتهاى زهراى مرضیه(ع) به سفارشهاى آن حضرت در ((مخفى بـودن مراسـم و استمرار مبارزه تا پـس از مرگ)) اختصـاص داشت که در آن آگـاه نکـردن نامحـرمان و ستـم کیشـان از مـراسـم تشییع خـواسته شـده بـود و در پـى آن به نام بـرخـى از دلـدادگان ولایت, اشاره و از جلـوگیرى نماز غاصبان بـر پیکـر آن بانو, سخن به میان آمده بود.
اینک به فـرازهاى بعدى آخـریـن سخنـان آن بـانـو مـى پـردازیـم.
5 ـ سفـارش هنگـام غسل; صحیفه عفـاف
((حجاب)) و ((عفاف)) دو ارزش واقعى براى تمامـى انسانها بـویژه دیـن باوران پاک سیرت محسـوب مـى شـود. حجاب مانع ظاهرى(1) است که چـون صـدف گـوهر گرانسنگ را در آغوش خـود حفظ مـى کند و نشان از بهاى والا و خیره کننده آن دارد و عفاف حالتـى درونى و نفسانى(2) است که از پیشروى شهوت و شعله ور شدن هوا و هوس جلـوگیرى مى کند.
ایـن دو ویژگـى بـرگـرفته از اعتقادات ناب دینـى و باورهاى پاک الهى است که یکى ((پـوشش ظاهرى)) است و دیگرى ((جوشـش باطنى)); یکـى ((نماد بیرونى)) در دیدگان افراد جامعه دارد و چـون شعارى روشنگر, همگان را به راستـى و پیراستگـى فرا مـى خـواند و دیگرى ((نمود درونى)) در سازماندهى و مدیریت چشـم و گـوش و دل و دیده دارد تا هـر یک را در عرصه صحیح خـود به کار گیرد و در مـرزهاى ممنوع الهى متوقف سازد.
جـایگاه عفت و عصمت زنان, چنان رفیع و والاست که افزون بـر ((حق الناس)) بـودن ایـن ارزش, ((حق الله ح نیز محسـوب مى شـود!(3) از ایـن رو نه تنها حفظ مصالح عمـومى جامعه بلکه طاعت و اطاعت حدود الهى نیز پایبنـدى بانـوان را به پـوشـش, ضرورى مـى نماید. گرچه بصیرت درونـى و آگاهى انسان او را به حقیقتـى نهفته در فطرت او فـرا مـى خـواند و آن ((مصـون ماندن از گزنـد نگاههاى هـدف دار و مسموم و حوادث بعدى آن)) خواهد بـود. نکته اى که قرآن مجید بدان اشاره کرده این است: ذلک ادنى ان یعرفـن فلا یوذین(4) بدان خاطر که شنـاخته نشـونـد و مـورد اذیت و آزار قـرار نگیـرند.
از این رو تحقیقات بـرخـى اندیشمنـدان بیانگر ایـن حقیقت است که مردان و پسرانى که از کنار یک زن عفیف و پـوشیده عبـور مى کنند, در وجـود خـود, نـاخـودآگـاه احسـاس نـوعى شـرم و حیـإ درونـى مـى نمایند, به طـورى که ایـن حالت آنان را از نگاه بـد یا سخـن نادرست باز مى دارد.
بدیـن خاطر پاره اى از جـوانان احساس خویـش هنگام روبه رو شدن با دختران باحجاب را, برابـر با عبـور از کنار مادر یا خواهر خـود مى دانند و هرگز اجازه کوچکتریـن حرکت ناشایستى به خود نمى دهند.
افزون بر ایـن حالت, حجاب ـ بـویژه چادر مشکى ـ نـوعى هیبت خاص به دختران و زنان مـى دهد که بسان خاکریزى بلنـدقامت و استـوار, عبور از آن بسـى مشکل خـواهـد بـود و از سـوى دیگر نـوعى احساس حقارت در مقابل بانـوان به افراد ناصالح دست مـى دهـد که راه هر گـونه سخـن و عملـى به روى آنان بسته مـى شـود. زیـرا انسـانهاى باحجاب, با پـوشـش خود نوع تفکر خـویـش را عرضه مى کنند و بدیـن وسیله حریت و آزادگى خود را اظهار مى نمایند که ایـن خـود نـوعى قداست و ارزش در فکر و اندیشه افراد ایجاد مـى کند, گرچه دیگران افـرادى دیـن باور و معتقـد نباشنـد. از ایـن رو انسانهاى دقیق و فهیـم ـ که گاه خـود, هیچ گـونه پایبنـدى به ارزشهاى اصیل دیـن ندارنـد ـ به هنگام ازدواج به دنبال همسـرى باحجاب, پـوشیـده و عفیف بـوده تـا از گذشته او اطمینـان و به آینـده وى, احســـاس آسودگى خاطر داشته باشند.
پـس; گستره معارف ناب الهى در وجـود زنان و دختران ما, جلـوه اى ظاهرى به نام ((حجاب)) و شعاعى باطنـى به نام ((عفاف)) خـواهـد داشت; هر آنچه ژرفاى ایـن شناخت و باور افزونتر و بیشتر باشـد, آثار درونى و بیرونـى آن گسترده تر خـواهـد بـود تا آنجا که گاه چنیـن حالتى به پـس از مرگ و هنگام دورى از هرگـونه تکلیف الهى گسترش مى یابد و براى پنهان نبودن حجـم بدن از نگاه نامحرمان به هنگام تشییع, اندوهى فراوان در وجـود خـود حـس مى کند!! در کتاب زنـدگانـى فاطمه زهرا(ع), فاطمه زهرا(ع) ((صحیفه زریـن عفاف)), درخشـش چشمگیر و خیره کننده داشت. آگاهـى بیکران او را از معارف الهى و شناخت بصیرتآمیز وى نسبت به ارزش و قـداست زن, بـى مانند بود. از این رو آخریـن لبخند او در روزهاى پایانى حیات, آن زمان بود که از پوشیده بودن پیکر خویـش پـس از رحلت آگاه شد. هنگامى که یکى از بانـوان چگـونگى پنهان سازى بدن را زیر پارچه اى که بر آن چنـد قطعه چـوب قـرار دارد به آن حضـرت نشان داد, پـس از آن لحظه آرامش خاصى به آن انسان صالح خدایى, روى آورد.(5) ایـن در حالى است که هیچ یک از افراد, پـس از مرگ خـود, تکلیفى فقهى بر دوش ندارند و مسوول پوشـش پیکر خویـش نیستند یا در باره چگونگى غسل و حضـور محـرم یا نامحـرم تعهدى الهى نخـواهنـد داشت. امـا فاطمه, فاطمه است; همان گـونه که علـى(ع) بـرتـریـن میزان غیرت دینى و ناموسى را دارا بـود, فاطمه(ع) نیز, والاتریـن میزان عفت را داشت و افزون از دوران حیـات, به بعد از شهادت خـــــود نیز مى اندیشید.
چنیـن بینـش عرشى بـود که آن پاک بانو را بر آن داشت, دو بار از چگونگـى غسل خـود سخـن گـویـد و نسبت به عدم حضـور بیگانگان در مراسـم غسل و کفـن, سفارشهایـى بیان کند. ابتـدا رو به اسمإ ـ دوست باوفا و پرمعرفت خـود ـ کرد و فرمود: ((یا اسمإ! اذا انا مت فاغسلینـى انت و على بـن ابـى طالب و لا تـدخلى علـى احدا))(6) اسمإ! آن هنگام که مـن از دنیا رفتم, تو و على مرا غسل دهید و اجازه ورود هیچ کـس را به کنار پیکر مـن ندهید. پـس در وصایایى درسآمـوز و عفتآمیز به علـى(ع) عرض کرد:
((اذا انـا مت فتـول غسلـى وجهزنـى وصل علـى و انزلنـى قبـرى و الحدنى و سـو التراب علـى و اجلـس عند رإسـى قباله وجهى)).(7) وقتى وفات نمودم, تو غسل و کفـن مرا به عهده گیر و بر مـن نماز بگزار و مـرا درون قبر گذاشته دفنـم کـن و خاک بر روى قبـر مـن ریخته آن را صـاف نمـا. بـر بـالینـم و روبه رویـم بنشین.
6ـ پـس از دفـن و نیـازهـاى ضـرورى انسان
مرگ حادثه بسیار عظیمى است که با آن تحـولى سرنـوشت ساز در حیات انسان پـدید مـىآیـد. ارتباط تنگاتنگ روح و جسـم پـس از سالهاى بسیار, گسیخته شده و هر یک مسیر جـداگانه برابر خـود مـى یابند. یکـى فنا و نابـودى در خانه قبـر, دیگرى ابـدیت و جاودانگـى در خانه پاداش اعمال. چنیـن پیشآمد مهم, آثار عمیقى در روان افراد مى گذارد, بویژه در لحظات آغازین ایـن جدایى که تمام دلبستگیها, آرمانها, علایق و محصـول زحمات چندیـن ساله از آدمـى بناگاه جدا شده و بسیارى از انسانها گـویى از شخصیت و هـویت خـویـش به کلى دور مـانـده انـد و احسـاس پـوچـى و بـى ارزشـى مـى کنند.
آنچه در ایـن لحظات و سـاعات همـدل و همـراهـى نـویـدبخــــش و اطمینانآفریـن خواهد بـود, ره توشه هاى معنوى و آسمانى است که در جلـوه رفتار و گفتار و پندار شایسته در امروز زندگى براى فرداى مرگ و آخرت ذخیره ساخته ایم تا تلاطم چنیـن تحولى را کمتر نموده, آرامش الهى نصیب ما سازد. در کنار ایـن همراه سرنوشت ساز, آگاهى از ارمغانهاى دیگران پـس از دفـن و ضـرورت نیاز به نـوع اعمال, تإثیرى گرانبها در حالت انسان به هنگام ورود در محضر خـداونـد دارد, که در ایـن میـان ((تلاوت قـرآن)) و ((قــــرائت دعا)) از امتیازى چشمگیر و ارزشـى افزون بـرخـوردار است. زیرا آیات الهى ((قـرآن نازل)) است و دعاهاى معتبـر ((قـرآن صـاعد)). و هـر دو مائده هـاى آسمـانـى است که در هـر حـال بـویژه به هنگـام لحظات آغازیـن ورود در قبر, ضرورتـى دوچندان براى همگان خـواهد داشت.
از ایـن رو فاطمه زهرا(ع) که خود بانویى معصوم بوده است به شوهر دلبندش بـراى چنین لحظه هایـى بحرانـى ایـن گـونه وصیت مـى کنـد: ((فاکثر مـن تلاوه القرآن و الدعإ فانها ساعه یحتاج المیت فیها الى انس الاحیإ))(8) ـ بر بالینم و روبه روى مـن بنشین و ـ زیاد قرآن بخوان و دعا کـن; زیرا در این لحظه ها و ساعات مرده به انس بازماندگان محتاج است.
او که چنـان معرفت فـراوان و عشق عمیقـى به قــــــرآن داشت که مـى فـرمـود: از دنیـاى شمـا سه چیز محبـوب مـن است:
تلاوت قرآن, نگاه به چهره رسـول خدا(ص), و انفاق در راه خدا.(9) و در سخـن دیگر ((تلاوت کننده سـوره حدید, واقعه و الرحمـن را که در آسمانها و زمیـن اهل بهشت خـوانـده مـى شـود))(10) خبـر داده اینجا نیز نسبت به تلاوت قـرآن بر روى قبـر خـود سفارش مـى کنـد.
به یقیـن فاطمه(ع) واژه واژه آیات الهى را با تمامى وجـود خـود حـس مى کرد و نسبت به پیامهاى ملکوتى قرآن آگاهى کاملى داشت, از این رو اینچنیـن براى پـس از مرگ خود نیز وصیت به خـوانـدن آیات الهى مى کند.
7ـ زیـارت; نشـان وفـادارى و صمیمیت
در فـرازى دیگـر از سخنـان سبز و جـاودان دخت آفتـــاب وصیت به فرامـوش نکردن خود و زیارت مرقـد خـویـش تـوسط امام علـى(ع) را مـى بینیـم: ((اوصیک یا ابـاالحسـن! ان لا تنسانـى و تزورنـى بعد مماتى)).(11) تـو را وصیت مى کنـم اى ابـوالحسـن! که مرا فراموش نکنـى و پـس از وفـات مـن همـواره به زیـارتـم آیى.
اگر سخـن خداوند با خود را بخواهیم, باید ((قرآن)) بخـوانیـم و هرگاه ما با خداوند قصد گفتگو داشتیم, باید ((دعا)) بخوانیـم و آنجا که برآنیـم تا با الگـوهاى پاک و اسـوه هاى شایسته به سخـن بپـردازیم و از آنان در کارهاى خـود مـدد گیـریـم به ((زیارت)) آنها مى رویـم. دعا بدون زیارت, تـوحید منهاى نبـوت و امامت است که آییـن کاملى نخواهد بود. آنان که دل در پى تکامل روحى معنوى دارند و افزون بر بنیان فکرى در پـى رشد عملـى هستند, به دنبال نسخه هاى شفابخش در غوغاى زندگى بوده و قصد درسآموزى از بهتریـن انسانهاى هستـى دارند, هماره به زیارت, عشق مى ورزند. گاه دیدار ما با محبـوبـى است که زنـده است و مقابل دیده ما حضـور دارد و گاهى انسان مـورد احترام و تکریـم ما, در ملکـوت به سر مى برد و ما با معرفت و شناخت خـود نسبت به عظمت شخصیت او, وى را زنـده, شنـوا و بینـا مـى دانیـم و سخنـان خـود را بـا او مـى گـوییــم.
زیارت نشان وفادارى, دلـدادگـى, محبت و علاقه ما به انسان پاک و والاگـوهـرى است که عبـودیت و بنـدگـى او را به مقـام قـرب الهى رسانـده و در دستگیرى و کمک به ما و یا گشـودن گـره ها و مشکلات, با اذن خداوند, کارهاى خدایى مى کند. ایـن کار شایسته در تمامـى ادیان و مذاهب مرسوم بـوده است و در آییـن اسلام ـ به خاطر عظمت و قداست افزونتر پیشـوایان معصوم(ع) ـ از ارزش برترى برخـوردار است; به گونه اى که گاه زیارت محبـوبى چـون رسـول خدا(ص) هـم سنگ دیدار و همنشینـى با آن حضرت در دوران حیات بیان شده و منجر به شفاعت آن حضرت در جهان دیگر خـواهد شـد. فلسفه زیارت معصـومان, صالحان و اولیاى الهى:
الف ـ احیاى عبـودیت و بندگـى خـداونـد و استمرار اطاعت او
ب ـ تجدید عهد و میثاق با اسوه هاى صالح و مقربان الهى در پیروى هرچه بیشتـر
ج ـ اظهار ولایت و محبت نسبـت به آنان و دوستانشان واعلام بیزارى و تبرى به دشمنـان آنها
د ـ استمـرار خط فکرىعقیـدتـى آنان در جـوه هاى ظلم ستیزى, تهذیب نفـس, پایبنـدى به ارزشهاى دینـى الهى
ه ـ ایجاد امید و عشق به آرمانهاى خود درزندگى وکسب ره توشه هاى معنـوى در مشکلات و ناکامیهاى گذشته
وـ مرور معارف دینى در زیارتنامه و احیاى اهداف و آرمانهایى که آن عزیز در راه آن جان خـود را فدا کرد
ز ـ افزایـش غیرت دینى, سلحشـورى و جانبازى در راه پاسـدارى از مرزهاى فکرى فـرهنگى وسنخیت هرچه بیشـر با آنان خواهد بود.(12)
آنـچه در آثار وبرکات زیارت پاکان بیشتر از دیگر آثار, به چشـم مى خـورد و ارزش والایى خـواهد داشت; ((حفظ اصـول و شعائر دینى)) است کــه لازمــه آن حـضور توفنـده, پرغوغا, باعظمت و دشمـن شکـن ارادتمندان و شیفتگان در زیارتگاهها خواهد بود.
و این حرکتى است که برکاتى بیرون ازتوصیف و شمارش خـواهـد داشت و احیــإ و پـویـایـى دین را تضمیـن خواهد کرد. همان نکته اى که دشمنان اهل بیت(ع) به خوبـى از آثارآن آگاه بـودند و در هر زمان با ابزارهاى مختلف از حضــور شیعیان و شیفتــگان در کنار قبـور معصـومان و پاکان(ع) جلوگیرى مى کردند.
فاطمه زهرا(ع) از پدر خـود رسـول خدا(ص) وفادارى, مهر و صمیمیت را نسبت به مـادر خـود حضـرت خـدیجه(ع) آمـوخته بـود و شیـــوه پیامبر(ص) را در ذبح قربانـى و فـرستادن گـوشت آن بـراى دوستان خدیجه به خاطر حفظ نام آن بانـو و جاودانگـى یاد او دیده بـود.
از ایـن رو به دو نکته اشاره نمود; نخست فراموش نکردن نام خود و دیگرى زیارت مرقد خویش.
بـى گمان آگاهى حضرت از گستره شناخت, ارادت و علاقه علـى(ع) مانع ایـن باور تلخ در فراموش ساختـن یاد و قبر او توسط همسرش بـوده است. از این رو بیان این سخـن, افزون بر نکات تربیتى اخلاقى براى تمامـى همسـران, حقیقتـى جاویـد در اندیشه شیعیان و علاقه منـدان مـى نهد که هیچ گاه از یاد و نام و خاطرات پیشـوایان و الگـوهاى خـود غفلت نکننـد, یا با حضـور در زیارتگاهها و بر سر تربت پاک آنان, ایـن مهم را انجام دهند و یا ـ هماننـد آن سلاله یاسیـن و دخت آفتاب که قبـر مشخص و قطعى ندارنـد ـ در زنـده نگاه داشتـن یاد و نام آنان بکوشند.
امروز, انجام چنیـن وظیفه مهم, نخست به عهده پـدران و مادران و خـانـواده هاست. اینان با نـام گذارى فـرزنـدان خـود بـا اسـامـى اهل بیت(ع) آشنایى آنان با فرهنگ ناب دینى و حضور خـود و کودکان در محافل و جلسات مذهبى, به یقیـن نام فاطمه(ع) و اهل بیت(ع) را زنـده نگاه داشته و ارزشهاى شـایسته اى که آنان دارا بـوده انـد, احیا مـى کننـد. بـویژه اینک که دشمـن در زدودن آثار و نمـودهاى اسلام ناب محمـدى ـ به عنـوان شعارهاى شعورآفـریـن و حـرکت ساز ـ اصـرار و تلاش فـراوانـى دارد و به کـوچکتـریـن نامها و نشانهاى مذهبـى حسـاسیت بسیـار نشـان مـى دهنـد.
8 ـ دعاهـاى آخـریـن; واژه هـاى عاطفه آفـریـن
آخرین فراز ((وصیت نامه یاس یاسین)) فاطمه زهرا(ع) با ایـن جمله محبتآفریـن آغاز مى شود: ((و انا استـودعک الله تعالى, اوصیک فى ولدى خیرا)).(13) مـن تو را به خدا مى سپارم و در باره فرزندانم به نیکوکارى سفارش مى نمایـم. عاطفه و محبت سرشار زهرا(ع) در دو بعد نسبت به همسـر و فـرزنـدان نمـایـان شـده است. همسـر را به خـداوند سپـرده و در باره فـرزنـدان سفارش به نیکـوکارى و حسـن رفتار نموده است.
همان گـونه که پیشتر گفتیـم نکات و آموزه هاى تربیتى اخلاقى ایـن سخنان براى خانـواده ها و همسران بیشتریـن فلسفه بیان جملات است, زیرا امام علـى(ع) که خداوند عاطفه و مهربانـى است و با یتیمان و بـى سرپرستان آن گـونه رفتار مـى کند, به یقیـن با نـوباوگان و ستمـدیـدگان دلبنـد خـود نیز صمیمیت و محبت خـواهـد داشت. نکته ارزشمندى که در مجموع این فراز مى یابیـم, ایـن حقیقت پربار است که ((دیـن و آمـوزه هاى آسمانى مذهب)) آنگاه که در عمق جان آدمى نفـوذ کند, انسان را بسان دریایـى بزرگ, لبریز از عاطفه, صفا و صمیمیت مـى نمـایـد. در گفتگـوهـاى فـردى به اخلاق شــایسته زینت مـى یابـد, به هنگام نشست و بـرخاستهاى اجتماعى با افراد مختلف, همانند الگوهاى هدایتآفریـن خود عمل مى نماید و در انسان سازى از خود نشان مى دهد. با نگاهى به اطراف خـود و سایر جـوامع امروزى, به خوبى درمى یابیـم آنان که تربیتى دینى و آموزشى مذهبى دارند, محیط خانه و خانـواده شان از رونقـى خـاص و مهربـانـى غیـر قابل توصیفى برخوردار است, صادقانه و صمیمانه با هـم زندگى مى کنند و از دورویـى, ظاهـرسازى, تحقیر, استهزإ و سایر صفات ناپسنـد به دور هستنـد. چنیـن پـرورش شایسته, عاطفه فطرى افراد را نیز جهت مى دهد و جلوه اى جاوید و ابدى بدان مى بخشد. فلسفه شروع هر سـوره با نام خـدا و صفت رحمان و رحیـم (بسـم الله الرحمـن الـرحیـم), بـرجستگـى ((ارحـم الراحمین)) در بیـن صفات الهى و از سـوى دیگر سیره رسـول خدا(ص) در تبلیغ رسالت خـود که در آیه: ((انک لعلـى خلق عظیـم))(14) (به راستـى تـو صاحب اخلاق والا و بزرگـوارانه اى هستى) بیان شده و تـوصیف آن حضرت به: ((فبما رحمه مـن الله لنت لهم لـو کنت فظا غلیظ القلب لانفضـوا مـن حـولک)).(15) (پــس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو[ و پرمهر] شـدى و اگر تندخـو و سخت دل بـودى, قطعا از پیرامـون تـو پـراکنده مـى شـدنـد.) همگـى ارمغانآفـرین این نکته شیرین است که دیـن باوران و خـدامحـوران, افزون بر روح سلحشـورى و ستـم سـوزى از نوعى لطافت روحى و ظرافت روانى برخـوردارند و هماره با سـوزش درونـى به مصایب مـى نگرند.
در سفارشـى دیگـر, که به قلـم فاطمه زهرا(ع) نگاشته شـده, ایـن عبارت را مى خـوانیـم: و استـودعک الله و اقرإ علـى ولدى السلام الى یوم القیامه.(16) تـو را به خدا مى سپارم و به فرزندانـم تا روز قیـامت سلام و درود مـى فـرستـم. در آغاز نـوشتـار به نکته اى اشاره کـردیـم که مجمـوع وصایاى فاطمه زهرا(ع) هشت وصیت است که از آن میان تنها یک وصیت نوشتارى است ـ که آن حضرت خـود نـوشته بـود – و هفت وصیت دیگر گفتارى است که به امیرالمومنیـن على(ع) و اسمإ فرمـوده است. اینک وصیت نـوشته شـده حضـرت را که پـس از وفات آن بانو, امام آن را گشـود و مطالعه فرمـود بیان مى کنیـم:
به نام خداوند بخشنده مهربان ((ایـن وصیت نامه فاطمه دختر رسـول خداست, در حالـى وصیت مى کنـد که شهادت مـى دهـد خدایـى جز خـداى یگانه نیست و محمـد(ص) بنـده و پیامبـر او است و بهشت حق است و آتـش و جهنـم حق است و روز قیامت فرا خـواهد رسید و شکـى در آن نیست و خـداوند مردگان را از قبر زنده کرده, وارد محشر مـى کند. اى علـى! مـن فاطمه دختـر محمـد هستـم, خـدا مرا به ازدواج تـو درآورد تا در دنیا و آخرت براى تو باشـم. تـو از دیگران بر مـن سزاوارترى, حنـوط و غسل و کفـن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر مـن نماز بگزار و شب مرا دفـن کن و هیچ کس را آگاه مکـن.
شما را به خدا مى سپارم و بر فرزندانـم تا روز قیامت سلام و درود مى فرستـم)).(17) در پایان ((آمـوزه هاى زندگانى در آخریـن سخنان آسمانى)), با هـم به مدینه مـى رویـم و به دنبال ((ضریح گمشده)) آن بانـوى مظلـوم, همراه با همسر مهربان و غمـدیده او, به سـوگ مى نشینیم, سرشک غم و اندوه از دیده و دل جارى مـى کنیـم و یاد و خـاطـره آن یـاس کبـود را همیشه زنـده نگه مـى داریم:
یاس بوى مهربانى مى دهد
عطر دوران جوانى مى دهد
یاسها یادآور پروانه اند
یـاسها پیغمبـران خـانه انـد
یـاس یک شب را گل ایـوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
یاس را آیینه ها رو کرده اند
یاس را پیغمبران بو کرده اند
یاس بوى حوض کوثر مى دهد
عطر اخلاق پیمبر مى دهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه هاى اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
مى چکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون على یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک مى ریزد على مانند رود
بر تن زهرا: گل یاس کبود
گریه کن حیدر! که مقصد مشکلست
این جدایى از محمد مشکلست
گریه کن زیرا که دخت آفتاب
بى خبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش اى زمین
نیمه شب دزدانه باید در مغاک
ریخت بر روى گل خورشید خاک
یاس خوشبوى محمد داغ دید
صد فدک زخم از گل این باغ دید
ما سر خود را اسیرى مى بریم
ما جوانى را به پیرى مى بریم(18)
السلام علـى فـاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السـر المستــودع فیها
پىنوشتها:
1ـ مفردات راغب, ص108.
2ـ همان, باب العین, ص339.
3ـ زن در آینه جلال و جمـال, آیت الله جـوادى آملـى, ص425.
4ـ سوره احزاب, آیه 59.
5ـ بحارالانوار, ج43, ص20 تا 40.
6ـ کشف الغمه, ج2, ص;61 اعلام النسـإ, ج1, ص;46 الاصـــــابه, ج4, ص367.
7ـ بحـارالانـوار, ج79, ص;27 بیت الاحزان, ص176.
8ـ بحـارالانـوار, ج79, ص;27 نهج الحیـاه, ص315.
9ـ وقـایع الایـام خیـابـانـى, جلـد صیـام, ص295.
10ـ کنزالعمال, ج1, صص582.
11ـ رک: زهـره الـریـاض کـوکب الدرى, ج1, ص253.
12ـ بـا استفـاده از سخنـان آیت الله سیـدمحسـن خرازى.
13ـ بحـارالانـوار, ج79, ص;27 نهج الحیـاه, ص315.
14ـ سوره قلم, آیه 4.
15ـ سوره آل عمران, آیه 159.
16ـ احقـاق الحق, ج10, ص;454 بحـارالانـــوار, ج43, ص214 و ج100, ص185 و ج78, ص;390 فـروع کـافـى, ج7, ص;48 وسـایل الشیعه, ج13, ص;311 مستـدرک الـوسـائل, ج14, ص50.
17ـ بسـم الله الـرحمـن الـرحیـم ((هذا مـا اوصت به فــاطمه بنت رسـول الله, اوصت و هى تشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسـوله و ان الجنه حق و النار حق و ان السـاعه آتیه لا ریب فیها و ان الله یبعث مـن فى القبـور. یا على! انا فاطمه بنت محمد(ص) زوجنى الله منک لاکـون لک فـى الدنیا و الاخره. انت اولى بـى مـن غیرى, حنطنى و غسلنى و کفنى باللیل و صل علـى و ادفنى باللیل و لا تعلـم احدا و استـودعک الله و اقرء على ولدى السلام الـى یـوم القیامه)). کتـاب عوالـم, ج11, ص;514 مستـدرک الـوســــــــائل, ج14, ص;50 بحارالانـوار, ج43, ص214 و ج100, ص;185 اعیان الشیعه, ج1, ص;321 کـوکب الـدرى, ج21, ص;266 دلائل الامـامه, ص42.
18ـ کفشهاى مکـاشفه, ص373 تـا 377 (بـا تلخیص فراوان).