نویسنده:احمد لقمانى
منبع:ماهنامه پیام زن
خانه و خانواده
نخستین مجمـوعه و نهادى که با کمترین افراد و بیشتـریـن ارزشها در جامعه تشکیل مى شـود, خانـواده است. محفلـى که در آن شالـوده شخصیت انسانها و بنیان باورهاى آنان پـى ریزى مـى شـود و از چنان عظمتـى بـرخـوردار است که گـاه پـرورش یافته هاى آن مسیـر تـاریخ انسـانیت را تغییـر داده, چـراغ مصطفـوى یـا شـرار بـولهبــــى مـى افروزند.(1) از آغاز آفـرینـش و شـروع زنـدگانـى آدم و حـوا تاکنـون, دوره هاى گوناگـون تاریخـى پـدید آمـده و آداب و رسـوم مختلفى بر نظام خانـوادگى حکمفرما بـوده است(2) برخى از صاحبان فکر و اندیشه با تـوجه به قداست خانواده, رهنمـودهاى هدایت بخشى ارائه داده انـد و پـاره اى از دولتها و سـران استکبـارى بـــراى دست یابـى به اهـداف شـوم خود, بیشتریـن تلاش خـود را صرف فساد و تبـاهـى ایـن کـانـون ارزشمنـد نمـوده انـد.
آیین آسمانـى اسلام, مجموعه اى از کاملترین و ناب تریـن آمـوزه هاى سعادتآفریـن و جاودانه براى خانـواده ارائه داده است; با نگرشى جامع و بـى نظیر, به تمامى ابعاد جسمانى و روحانى انسانها تـوجه داشته و جلوه هاى گوناگـون فرهنگى, اجتماعى و اقتصادى ایـن نهاد مقدس را مـورد نظر قرار داده است. از ایـن رو, گاه در آیات قرآن و زمانـى در سخنان پیشـوایان و یا سیره معصـومان علیهم السلام به این مهم پرداخته شده است.
با نگاهـى به مجموعه آیات قـرآن, نخست خانـواده هاى نمـونه اى را مى بینیـم که خداوند متعال برخى از آنان همچـون خانـواده ایـوب, زکریا, صالح, مـوسـى, یـوسف و حضـرت محمـد(ص) را مثال زده و با گشـودن دفتر زندگانـى آنان, همگان را به درسآمـوزى و عبرت پذیرى دعوت نموده است.(3) سپـس با پرداختـن به ارزش خانواده, آسایـش, هدایت و احسان در ایـن کانـون مـورد بحث قرار گرفته است.(4) در دیگر آیات, ابعاد اجتماعى خانـواده و صفات همسران را مـى نگریـم که بـا اشـاره به روابط خـانـوادگـى, جلـوه هــاى عدالت, امنیت, محرومیت, صلح و تبعیض بیان شده است.(5) سلسله سخنان معصـومان ـ درود خـداونـدى بـر آنـان ـ و سیـره زنـدگـانـى آنها, راهنمـاى اطمینان بخـش دیگرى است که شیـوه هاى شروع زندگـى شیریـن را مطرح نموده و ابعاد گوناگـون محفلى پر نشاط و جمعى باصفا را در محیط خانه ترسیـم مـى کند تا بدون آشفتگـى خاطر, یکایک سخنان و رفتار آنان را دستـورالعملهایى مقدس و شیـوه هایـى رشـدآفریـن و پـویا بـدانیـم و در مـراحل مختلف زنـدگـى بـدانها عمل کنیـم.
((صفات همسـران در خـانـواده فاطمه زهـرا و امیـر مـومنان(ع))) نخستیـن بخش از سلسله آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا(ع) است که در گفتار و رفتار آن پاک بانو تجلـى یافته است. در ایـن نـوشتار به دوازده صفت از صفات ارزنـده و حیات بخـش مـى پردازیـم و همراه با برخى از سخنان دیگر معصـومان(ع), ابعاد دیگرى از بحث را ترسیـم مـى نماییـم. با هـم اولیـن صحیفه صفات حضرت زهرا(ع) را در محیط خانه و خانـواده مـى گشاییـم و با عشق و انـدیشه بیشتـر به صیـد گـوهـرهـاى معرفت و دانـایـى مـى پـردازیـم:
1. بصیرت و بینش نسبت به زندگى
نخستیـن گام مـوفقیت انسان در گستره حیات, بهره منـدى از بینشـى روشـن و بصیرتـى آسمانـى است; دیدگاهـى که آفرینـش را در آیینه نگاه آدمى به صورتـى زیبا و حقیقـى به تصـویر مى کشاند. آنان که از ایـن مائده الهى بى بهره اند, زندگى خـویـش را ((ساحل تفریح و خـوشگذرانـى)) و یا ((میدان بازى و سرگرمى)) مـى داننـد و دامنه تلاش خـود را در روزهایـى زودگذر, به دست فرامـوشـى مـى سپـرنـد.
فاطمه زهـرا(ع) با نگاهـى از آن سـوى دیـده ظاهـرى به آفـرینـش مـى نگریست. نورى برخاسته از خـودسازى, معنـویت و تهذیب نفـس از عمق جـان او نمایان بـود که بـا آن تمـامـى ظلمتها و تیـرگیهاى باطنـى حیات کنار زده مـى شـد و حقیقت هستـى در بـرابـر نگاه او نمایان مى گردید.(6) از ایـن رو, هیچ گاه زر و زیور زندگى از او دلربایـى نکرد و لذات و خـوشیهاى زودگذر, فریباى دل و دیـده او نگردید. هنگـامـى که سخـن از دنیـا و آنچه که او دل در گــرو آن دارد و شیفته آن است مطرح مى شد, با روشـن بینى مهربانانه اى مى فرمود: از دنیـاى شمـا سه چیز را بسیـار دوست دارم :
1. تلاوت قرآن
2. نگاه به چهره رسول خدا(ص)
3. انفاق در راه خـدا.(7) و چـون رسـول اکرم(ص) به او فـرمـود: دخترم! آیا دوست دارى دعایـى به تـو بیامـوزم که هیچ کـس آن را نمى خوانـد مگر آنکه خـواسته هاى او تحقق مـى پذیرد؟ در پاسخ پـدر بیان کرد:
((پـدر جـان! چنیـن دعایـى از دنیـا و آنچه در آن است نزد مــن محبـوب تر است.))(8) و با فرا گرفتـن آن دعا, هیچ گاه رسالت خود را در عرصه انسانیت و عبـودیت فـرامـوش نکرد و جلـوه هاى رفاه و خـوشـى او را از فکـر دیگـران غافل ننمـود.
فـاطمه(ع) نمـونه کامل و تمام عیار سخـن پـدر بـود که فـرمـود:
((مـن و هر کـس (پیروىام) مى کند با بینایى و بصیرت به سـوى خدا دعوت مى کنیم. ))(9)
زیـرا در لحظه هایـى که وسـوسه هاى شیطانى و گـرد و غبار نفسانـى مقابل دیدگان انسان قرار گرفته او را به معصیت و نافرمانى سـوق مى دهد, او با بینشى روشـن و به دور از احساسات راه رشد و سعادت را فرامـوش نکرده, تنها یک هـدف را دنبال مـى کنـد و آن ((رضایت پروردگار بزرگ)) است و بس. شبـى که آن حضـرت در سـن نه سالگـى به منزل شـوهـر پا نهاد, با چشمانـى اشکبار و حالتـى نگران رو به همسـر خـود کرد و فرمـود: ((در باره حال و رفتار خود فکر کردم و به یاد پایان عمر خـویـش و منزلگاه دیگـر به نام قبـر افتادم که امـروز از خانه پـدر به خانه شـوهـر منتقل شـدم و روزى دیگـر از اینجـا به خانه قبـر و جایگاه ابدى خود خواهم رفت.
در این آغازیـن لحظه هاى زندگى تو را به خدا سوگند مى دهم که بیا به نماز بایستیم تا با هم در ایـن شب خدا را عبادت کنیم.))(10)
بالاى هفت پرده نیلى اســت جــاى مــا
پا چون حباب بـر ســر دنــیا گذاشتیم
ما را بــس اســت جلـوه گه شاهدان قدس
دنیـا بـراى مـردم دنیـا گذاشتیم(11)
شناخت بیکـران فاطمه(ع) و وسعت معرفت آن پاک بانـو چنان بـود که هیچ گاه خـود را در برابر دستـورات خداوند و سخنان رسول الله(ص) صاحب نظر نمـى دید, با عشقـى روزافزون سر بر آستان تقدیر الهى و اراده خـداونـدى مـى نهاد و با قلبـى پرعطـوفت و نگاهـى پر شـوق مى فرمود:
رضیت بما رضـى الله لـى و رسـوله(12) خشنـودم به آنچه که خـدا و پیامبر او براى من رضایت دادند.
و یا:
رضیت بالله ربا و بک یا ابتاه نبیا و بابـن عمى بعلا و ولیا(13)
راضى ام که خدا پروردگار من است و تو اى پدر! پیامبر مـن, و پسر عمـویـم علـى, شـوهـر و امام مـن است. از ایـن رو نشان از سخـن خـداونـدى در گفتار و رفتار او همیشه نمایان بـود که در تـوصیف شایستگان و پاکان فرمود:
پـروردگـار از آنـان راضـى است و اینـان نیز از خـداى خـــــود راضى اند.(14) او با چنیـن صفات تابناکى در دامان قدسـى و آغوشى آسمانى خود دردانه هایى چون حسین بـن على(ع) تربیت مى نماید که در آخریـن لحظه هاى حیات خویش در عرصه کربلا با جمله اى کوتاه معرفتى بلنـد از عشق و دلـدادگـى تـرسیـم مـى کنـد و مـى فـرمـایـد:
الهى رضى بقضائک(15) پروردگارا! به قضا و اراده تو راضى هستـم.
و دخت والاگـوهـر فاطمه(ع) نیز در صحنه هاى گـوناگـون حادثه سـرخ نینوا, ضمن بیان رضایت خـویـش در جمله اى, تمامى مصایب را با رنگ اطاعت و بندگـى مى نگرد و مـى فرماید: ما رإیت الا جمیلا(16) هر چه دیدم زیبایى ـ و لطف و محبت ـ الهى بـود. آرى; آنـان که همـاره جـامه جـان از کدورتهاى خودخواهى, کینه تـوزى, حسادت و هواپرستى دور نگه دارند و روح و روان خود را از هر آلایشى پالایـش کنند, بى پرده حقایق را مشاهـده نمـوده و از نـورى آسمانـى در خانه دل بهره مـى بـرنـد. حقیقتـى که آیه قـرآن بـدان صـراحت نمود که:
اگر پاک و پرهیزکار بوده باشید, خداوند به شما روشـن بینى مى دهد و بر بصیرت شما مى افزاید.(17) قرآن کریـم بیـن تقوا وپرهیزکارى از یک طرف و روشـن بینى و افزایـش نـور بصیرت از طرف دیگر رابطه مستقیمى قایل است هر انـدازه آدمـى پاک تر, وارسته تر و در برابر حقایق تسلیـم باشـد, نـورافشانـى عقل و فکر او, روشنایـى بیشتر ایجاد مى کند.
حقــیقت ســرایى اسـت آراســته
هــوا و هــوس گــرد برخــاسته
نبینى که هر جــا برخــاست گرد
نبیند نظر گرچه بیناست مرد(18)
زهراى مرضیه(س) که یگانه بانـوى هستـى بر بلنداى بندگـى خداوند است, با چنان باورى به چنیـن روشنگرى ارزشمندى دست یافته بـود, خود را با آموزه هاى تـوحید تا عمق وجود آشنا کرده بـود و افزون بر آن در مسیر پیروى از نبـوت و رسالت رسول الله(ص) رهروى شیفته ساخته بـود. او از پـدر آمـوخته بـود که ساعات و لحظه هاى عمـر, سرمایه انسان است که با آن تجارت بنـدگـى بایـد نمـود و در غیر بندگى خدا و یا غیر اصلاح خـود گام برنداشت, هرگز از امـور دنیا ترس و اضطراب نداشته باشد. در بین مردم سخـى تریـن افراد باشد و چون درهـم و دینارى نزد او است, به دنبال مستحق او بـوده تا او را شادمان و خرسند نماید. از قوت و غذاى خـود در راه خدا ایثار کند, با فقرا نشیند و با آنان هـم غذا شـود, به اهل فضل و دانـش احتـرام گذارد و با آبـرومنـدان همـدلـى داشته باشـد. آنگاه که انسان پیشمانـى از کرده خود پـوزش بخـواهد, عذر او را بپذیرد و در خوراک و پـوشاک بر خدمتگزار خود پیشى و برترى بجوید. فقیر و غنـى را یکسان به تـوحیـد دعوت نمایـد و همگـان در نظرش مسـاوى باشند.(19)
2. شنـاخت همسـر و آشنـایـى بـا ابعاد روحـى روانى او
زندگـى چـون سفرى است که گاه درازمدت و زمانـى کـوتاه مدت است و همسران, همسفرانى هستند که از آغاز ازدواج, در مسیر زندگـى پاى مـى نهند. آنگاه که ایـن سفر با شناخت همسفران همراه باشـد و از آن شـور و عشق, نشاط و دلدادگـى و محبت و مهربانى پدید آید, آن دو, دست در دست هـم راه زندگى را طى مى کنند, در ظلمت سختیها از هم جدا نشده و در پیچ و خـم حوادث یکدیگر را گم نمى کنند. زمانى که در بارش رحمت و نعمت الهى قرار گیرند با بصیرت و روشـن بینـى تصمیـم مى گیرند و چـون با ریزش زحمت و آوار مشکلات روبه رو شدند, با تابناکـى شناخت خـویـش, یکایک مـوانع را کنار مـى نهند تا به راهـى روشـن و آرامـش و شادکامـى دست یافته, پایانـى ارزشمند و شایسته یابند.
فاطمه زهرا(ع) و امیرمومنان(ع) همسرانى بـودند که در کـوتاه مدت زندگانى خـود با روشناى شناخت و تابناکى اندیشه, روزهایى همراه با تفاهـم و مهربانـى سپرى نمـودند. روزى حضرت علـى(ع) در باره همسر محبـوب خود فاطمه(ع) و دوران نوجوانى و جـوانى خـود را با او, شعرى محبتآمیز سـرود و فـرمـود:
کنا کزوج حمـامه فـى ایکه متمتعیـن بصحه و شبـاب(20) مـن و تـو همانند دو کبوتر بـودیـم در یک آشیانه از نشاط و سلامتى و جوانى بهره مى بردیـم و آنگاه که پیامبر(ص) چندى پـس از ازدواج آن دو, نزد آنـان رفت و از علـى(ع) سـوال کـرد: کیف وجـدت اهلک؟
همسرت را چگونه یافتى؟
او بـا صـراحت و صمیمیت در پاسخ عرض کـرد: نعم العون علـى طاعه الله بهتـریـن یـاور بـراى اطـاعت خـداوند.
و چون رسول اکرم(ص) همیـن پرسـش را از دختر خود فاطمه(ع) نمود, آن بانـو عرض کـرد: خیر بعل(21) او را بهتـریـن شـوهـر یافتـم.
دامنه شناخت حضرت زهرا(ع) نسبت به همسر خـود به جلـوه هاى ظاهرى زندگى محدود نمى شد, بلکه وى از گستره عظمت و ابهت معنـوى شـوهر خود آگاهى داشت و با چنیـن شناختى همیشه او را مى ستود. در سخنى از آن حضرت به خـوبـى مى تـوان به ایـن حقیقت روح بخـش پـى برد و ابعاد بینـش او را نسبت به همسر خود شناخت. فاطمه(ع) مى فرماید: در دوران خلافت ابـوبکـر زلزله اى رخ داد.
مردم از ناراحتـى نزد ابـوبکر و عمر رفتند تا از آنان استمـداد جـویند. اما آنها را در حالتى دیدند که به على بـن ابـى طالب(ع) پناهنده شـده, به طـرف خانه او رفته انـد. به دنبال آن دو تا در خانه حضرت رفتنـد. علـى(ع) با کمال خـونسـردى و آرامـش از منزل بیرون آمـده به بیرون شهر حـرکت کرد و در آنجا بـر تپه اى نشست. مردم نیز به پیروى از آن حضـرت بـر روى آن تپه نشسته به تماشاى دیـواره هاى شهر مـدینه که در حال تکان خـوردن بـود, پرداختند و علـى(ع) رو به آنـان کـرده, فـرمـود: گـویا شمـا از ایـن منظره ترسیده اید؟ گفتند: چگـونه ترس نداشته باشیـم و حال آنکه تاکنون چنین حادثه اى ندیده ایم.
فاطمه زهرا(ع) ادامه ماجرا را این گونه مى فرماید: در ایـن لحظه حضرت علـى(ع) لبهاى مبارک را تکان داد و بعد دست بـر زمیـن زده فرمـود: تـو را چه شده است؟! آرام باش! بـى درنگ زمیـن آرام شد. مـردم از ایـن عمل حضـرت و خـونسـردى امـام شگفت زده شـدند.
على(ع) فرمود: شما از این کار مـن دچار شگقتى شدید؟ گفتند: آرى فرمود: مـن کسى هستـم که خداوند متعال در باره او فرمـوده است:
اذا زلزلت الارض زلزالها و اخـرجت الارض اثقـالها و قـال الانسـان مالها(22) (هرگاه زمیـن به واسطه لرزشهاى آن بلرزد و بار گـران درونـش را بیرون ریزد و انسان از آن پرسـش کند و بپرسـد …) و مـن همان انسانى هستـم که به زمیـن مى گوید: هان! تـو را چه شده است؟ یومئذ تحدث اخبارها(23) (در چنان روزى اخبار و روایات خـودش را بیان مى کند) و زمین با مـن سخـن مى گوید.(24) در سخنى دیگر, چون یکـى از اصحـاب از زهـراى مـرضیه(س) در بـاره شـوهــــــــــرش امیرالمـومنیـن(ع) پـرسـش مى کنـد, حضـرت مـى فرمایـد: ((امام[ و على(ع]( چـون کعبه است که به سوى او مى روند و او[ به سوى مردم] نمى رود. به خدا سوگند اگر مى گذاشتند که حق بر محـور خـود بچرخد و آن را براى اهلـش باقـى مـى گذاشتنـد و از خانـدان پیامبـر(ص) پیروى مـى کردند, هیچ گاه دو نفر در باره خـدا با یکدیگر مخالفت نمـى کـردنـد و آینـدگان از گذشتگـان آن را به ارث مـى بـردنـد و گذشتگان بـراى آینـدگان خـود مـى گذاشتنـد تـا اینکه قائم ما که نهمین فرزند حسیـن است به پا خیزد…))(25) از آن سـو, علـى(ع) نیز نسبت به مقـام و منزلت همسـر خـود آگاهـى کـامل داشت و بـا عبارات مختلف در چهره نظم و نثر, فاطمه(ع) را مى ستـود. روزى که سخـن از حضـرت زهـرا(ع) به میان آمـد, امام با بیانـى شیریـن و الفاظى زمردیـن, احساس عشق و محبت قلبـى خـود را که حاصل شناخت ارزشمنـد نسبت به فـاطمه(ع) بـود, بـدیـن گـونه اظهار کرد:
و لى الفخر بفاطـم و ابیها ثـم فخرى برسول الله اذا زوجنیها(26) مـن به فاطمه و پدرش مباهات مى کنـم و آنگاه به رسول خدا افتخار مـى کنـم, آن هنگـام که فـاطمه را به همسـرى من در آورد.
زمانـى که امام(ع) در احتجاجات و مناظرات مختلفـى بـراى اثبـات حقانیت خـود در بیـن مردم سخـن مى گفت, بارها به وجـود فاطمه(ع) افتخار مـى کرد. روزى به ابـوبکر فرمـود: تـو را به خـدا سـوگند مى دهـم آیا کسى که رسول خدا(ص) او را برگزیده و دخترش فاطمه را به همسرى او در آورد و فرمـود: خداوند او را در آسمان به همسرى تـو[ علـى] در آورد)) مـن هستـم یـا تـو هستى؟
پاسخ داد: بلکه تـو هستى.(27) و در جاى دیگر فرمـود: شما را به خدا سوگند مى دهم, آیا در بیـن شما غیر از مـن کسى هست که همسرش بـانـوى زنـان جهانیـان بـاشـد. گفتنـد: نه.(28)
3. همدلى و همراهى با همسر
در خلـوتـى ز پیـرم کـافزود بـاد نورش
خـوش نکته اى شنیدم در وجد و در سـرورش
گفــتا حــضــور دلــبر, مـفتــاح مشکــلاتست
خـرم دلـى که بـاشـد, پیـوسته در حضـورش(29)
زندگـى دنیا همانند حضـور بر اقیانـوسـى است که در آن گردابهاى هلاکتآور, امواج سهمگیـن و تندبادهاى وحشت افروز وجـود دارد. گاه فقـر و نـادارى, درد و انـدوه, دلهره و آشفتگـى خـاطـر, پیکـره زندگانـى را لرزه اى سخت مى دهـد و آن را دگرگـون مـى کنـد. یگانه بادبانـى که کشتـى زنـدگـى را از آینـده سختیها نجات مـى بخشـد, همکارى, همـدلـى و همراهـى همسـران است. صفاتـى که عطر روح بخـش ایمان و اطمینان قلبى به همراه دارد و رنگى روشـن و چشم نواز از جلـوه هاى زندگانـى معصـومان ـ علیهم السلام ـ به خـود گرفته است.
دفتر زندگانى حضرت زهرا(ع) را که مى گشاییـم, چنیـن ویژگى را در افقـى طلایـى و چشمگیر مـى بینیـم, زندگـى نه ساله اى که هماره با سنگلاخهاى سختى و آوارهاى بلا و مصیبت همراه بـود و ناموران عرصه بردبارى و شکیبایـى را بـى طاقت مـى نمـود اما فاطمه عزیز و همسر مهربانـش بـا روشناى دل و دیـده و همـدلـى, همـراهـى و همکـارى روزافزون یکایک مشکلات را پشت سر مـى گذارنـد و با طراوت روحـى و نشاط معنـوى به استقبال حـوادث مى رفتند. روزى که صحابى وارسته; سلمان, با دیـدن لباس و شیـوه زنـدگـى حضرت شگفت زده شـده بـود, فاطمه(ع) به پدر گفت:
((یا رسـول الله! سلمان از لباس مـن تعجب کـرده است. سـوگنـد به خداوندى که تـو را بر حق مبعوث کرد, مـن و علـى پنج سال است که چیزى نداریـم به جز پـوست قـوچى که روزها شترمان بر روى آن علف مى خورد و شب هنگام آن را فرش خود قرار مى دهیـم و نیز بالش (زیر سـر) ما چـرمـى است که اطـرافـش از لیف خـرما درست شـده است.)) پیامبر(ص) که سخنان دختر دلبنـد خـود را شنید, به پاس زحمات او در منزل و در کنار شـوهرش, رو به سلمان نمـوده, با جمله اى ارزش فاطمه را ایـن گـونه بیان فرمـود: ((اى سلمان! همانا دختـرم در گـروه پیشگامان و سابقیـن است)).(30) زهراى مرضیه(س) افزون بـر مهربانى و ملایمت با انـواع سختیهاى زندگـى, همیشه سعى مى کرد با چهره اى رضایتآمیز, شـوهـر خـود را از غبار غم و انـدوه دور نگه دارد و ناملایمات زنـدگـى را بـا او در میان نگذارد. در یکـى از روزها, صبحگاهان علـى(ع) فرمـود: فاطمه جان! آیا غذایى دارى, تا از گرسنگى بیرون آیم؟
حضرت پاسخ داد: نه, به خدایـى که پدرم را به نبـوت و شما را به امامت برگزید سوگند, دو روز است که در منزل غذاى کافى نداریـم, آنچه بود به شما و فرزندانـم, حسـن و حسیـن دادم و خود از غذاى اندک موجود, استفاده نکردم.
امام با تإثر فرمـود: ((فاطمه جان! چرا مرا با خبـر نساختـى تا به دنبـال تهیه غذا بـروم.)) زهـراى مـرضیه(س) ادامه داد: ((اى اباالحسـن! مـن از پروردگار خـود حیا مـى کنـم چیزى را که بر آن توان و قدرت ندارى از تـو درخواست نمایـم.))(31) فاطمه زهرا(س) بانـویى سختکـوش و همسرى همراه و همدل بـود. او از پدر آمـوخته بـود که ((هر زنـى با شـوهر خـود مـدارا نکنـد و او را به چیزى بکشاند که قدرت و تـوان آن را ندارد, هیچ کار نیکى از او قبـول نخواهد شد و در حالـى خدا را ملاقات خـواهد کرد که خداوند بر او خشمناک است))(32) و دیگر سخـن رسـول الله(ص) را آویزه گـوش خـود کرده بود که:
((فاطمه جان! هیچ گاه از پسر عمویت چیزى درخواست مکـن, اگر چیزى پیـش تـو آورد که خـوب, فضل و بخششـى است و اگـر نیاورد, از او سـوال و درخـواست نکـن.))(33) امروز تمامى زنان و مردان ما نیز بایـد خـود را در تمامـى ابعاد و بـویژه چنیـن صفات ارزشمنـد و نشاطآفریـن, پیـروى صادق و رهـروى مخلص بـراى آن فـرشته زمینـى نماینـد و از معارف ناب و اصیلـى که اهل بیت ـ علیهم السلام ـ در ایـن بـاره به یادگار گذارده انـد, استفـاده هاى شـایان نمـوده و یکایک آنان را در صحنه هاى زندگـى به کار گیرند. معارفـى که گاه امیـرمومنان بـراى آمـوزش همگان به فـرزنـد خـود, امام حسـن(ع) مى فرمودند: ((… زن را در کارهاى او, آنچه مربـوط به وى نیست, صاحب اختیار مگـردان, زیـرا زن هماننـد شـاخه گل است نه مسـوول کارهاى دشوار, احترامـش را به حدى نگه دار که از آنچه مربـوط به او است تجـاوز نکنـد…))(34) و یا امام صـادق(ع) ارزش خـدمـات زنـان را در منزل با بیـانـى زیبـا و شیـوا ایـن گـونه تـرسیـم مى نمودند:
((هیچ زنى نیست که جرعه اى آب به همسرش بنوشاند, مگر اینکه ایـن کار بـراى آن زن از عبادت یک سال که روزهایـش را روزه بـاشـد و شبهایـش به عبادت بایستـد بهتر است و خـداوند به پاداش هر جرعه آبى که به همسرش مى نـوشاند, براى او در بهشت شهرى مى سازد و شصت خطا از خطاهاى او را مى بخشد.))(35) شایسته است با هـم از شیـوه زندگى یکى از دانشآموختگان مکتب فاطمه(ع) آشنا شویم تا بدانیـم چنیـن آمـوزه ها را مى تـوان در لحظه هاى حیات خـود به کار گرفته; روزهایى روشـن از عشق معنوى و آینده اى پر نوید از پاداشى نیکـو بـراى خـود فـراهـم سـازیـم. یکـى از شـاگـردان و شیفتگان علامه طباطبایى, زندگى استاد فرزانه و مفسر کبیر قرآن, را ایـن گـونه توصیف مى کنند: زندگى خانوادگى علامه بسیار باصفا و صمیمیت بـود. در فـوت همسرش اشک بسیارى مـى ریخت و محزون و متإثر بـود. روزى به ایشان عرض کردم ما صبر و بردبارى را باید از شما بیاموزیـم, چـرا اینچنیـن متـإثـر هستیـد؟ در جـواب فـرمود:
((… مرگ حق است. همه بایـد بمیریـم. مـن براى مرگ همسرم گریه نمى کنم, گریه مـن از صفا و کدبانـوگرى و محبتهاى خانـم است. ما زنـدگـى پـر فراز و نشیبـى داشتیـم و در نجف اشرف با سختیهایـى مواجه مى شدیـم که مـن از حوایج زندگى و چگونگى اداره آن بى اطلاع بودم. اداره زندگى به عهده خانـم بود. در طول مدت زندگى ما هیچ گاه نشد که خانـم کارى بکند که مـن حداقل در دلـم بگویم اى کاش این کار را نمى کرد, یا کارى را ترک کند که مـن بگویـم کاش ایـن عمل را انجام داده بـود! در تمام دوران زنـدگـى هیچ گاه به مـن نگفت چرا فلان عمل را انجام دادى یا چرا ترک کردى! شما مـى دانید که کار مـن در منزل است و همیشه مشغول نوشتـن یا مطالعه هستـم. معلـوم است که خسته مـى شـوم و احتیاج به استراحت و تجـدید نیرو دارم. خانم به ایـن موضوع توجه داشت, سماور ما همیشه روشـن بود و چـاى درست. در عیـن حـال که به کـارهاى منزل اشتغال داشت هـر ساعت یک فنجان چاى مـى ریخت, در اتاق کار مـن مـى گذاشت و دوباره دنبال کارش مى رفت تا ساعت دیگر… مـن این محبت و صفا را چگونه مى توانم فراموش کنم!))(36)
4. احترام به شخصیت همسر
اصحاب همگـى پـروانه وار گـرداگـرد وجـود رسـول الله(ص) حلقه زده بـودند تا از سخنان زیبا و شیرین و دستـورالعملهاى معرفتآفریـن پیامبر در باره شیوه زندگى و روش برخـورد با همسر بهره جـویند. ناگاه چهره به نـور نشسته رسـول اکـرم(ص) نگاه اطـرافیان را به سوى خـود کشانید و سخنان کوتاه و جامع او که به طور شمرده و با آهنگـى زیبـا ادا مـى شـد, شـروع گـردید:
((بـرادرم جبـرئیل به مـن خبـر داد و همـواره سفـارش زنــان را مى نمـود, تا آنجا که مـن گمان کردم براى شـوهر جایز نیست که به زنـش اف بگـوید… شما ـ مردان ـ زنان را به عنوان امانت خدایى گرفته اید.(37) بهتریـن شما مردى است که با زنش خوشرفتار باشد و مـن از همه شما بیشتر به زنانـم احترام مى گذارم و خوش رفتارترم. مرد مسلمان بعد از اسلام, بهره اى بـرتر از همسرى مسلمان با ایـن صفات نبرده است; آنگاه که به او مى نگرد مسرت بخـش او و در برابر امرش مطیع و در غیابـش حافظ ناموس خـود و مال شـوهرش باشد.(38) زنى که به شـوهر خـود اذیت کند ـ و به او احترام نگذارد ـ نماز و هیچ یک از اعمال او به درگاه خدا قبـول نمى شـود, اگر چه شب و روز را بـا نماز و روزه بگذرانـد, بـرده آزاد کنـد, مال در راه خدا انفاق نماید, تا آن که شوهرش از دست او راضـى شـود.(39) هر مردى که به صـورت همسرش یک سیلـى بزند, خـداونـد عزوجل به مالک دوزخ فرمان مى دهد او را در جهنـم هفتاد سیلى بزند.))(40) پس از پـایان سخنان رسـول الله(ص) مـردى خـدمت حضـرت آمـد و عرض کـرد:
همسرى دارم که هر گاه وارد خانه مى شـوم به استقبالـم مـىآیـد و چون خارج مى شوم بدرقه ام مى کند. زمانى که مرا اندوهگیـن مى بیند, مى گـوید: اگر براى روزى ـ و مخارج زندگىـ غصه مى خـورى, بدان که دیگرى (خـداوند بزرگ) آن را به عهده گرفته است و اگر براى آخرت اندوهگینـى, خـداوند اندوهت را افزون کنـد ـ تا بیشتـر به آخرت خود بیندیشى.
پیامبـر اکـرم(ص) فـرمـود: خـداونـد بـر روى زمیـن عاملانـى ـ و کـارگزارانـى ـ دارد و ایـن زن یکـى از عاملان خــداست و او نصف پاداش شهید را دارد.(41)
از خدا جــوییــم توفیــق ادب
بى ادب محــروم ماند از لطف رب
بى ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش بر هـمه آفاق زد(42)
کتاب زندگانى و صحیفه صفات همسران اسـوه را که مى نگریـم فاطمه زهرا(س) و امیر مـومنان(ع) را در احتـرام به یکـدیگر در مقامـى برتر و چشمگیرتر مى یابیم. زهراى مرضیه از آغازیـن روزهاى کودکى در کنار مادر تا واپسیـن روزهاى زندگـى در خانه پدر, احترام به یکـدیگر را فـرا گرفته بـود و در گفتار و رفتار او, امـواج پـر عظمتى از ادب موج مى زد.
روزى که على(ع) به خـواستگارى فاطمه(س) رفت, رسول الله(ص), بدون آنکه در تصمیـم گیـرى شتاب کنـد و یا نظر دختـر خـود را نادیـده انگارد, نزد زهرا(س) رفته, ضمـن ارزش و احتـرام بـراى رإى او, در باره چنیـن پیـوند مقدسـى با وى به مشـورت پرداخت. فاطمه(س) نیز با شناختـى که از على(ع) داشت, به پدر احترام شایانى کرده, رو به او نمـود و گفت: یا رسول الله انت اولـى بما ترى اى رسـول خدا! تـو از مـن سزاوارترى که اظهارنظر کنى.(43) پـس از ازدواج نیز با همیـن شیـوه ارزشمند نسبت به همسرش زندگى مى کرد. هر گاه رسول الله(ص) از شوهر او پرسـش مى نمود, فاطمه(س) بدون آنکه شکوه و شکایتـى از علـى(ع) و زندگـى او داشته باشد, با رویى گشاده و روحـى پر نشاط عرض مى کرد: على(ع) بهتریـن شـوهر است.(44) هرگاه احتمال ناراحتى همسر خویـش را با سخنان خـود نسبت به تهى بـودن زندگى آنان از غذا, مى داد, بـى درنگ اندوهگیـن مى شد و مى فرمـود: ((مـن از خدا آمرزش مـى طلبـم و دیگر مرتکب ایـن رفتار نخـواهـم شد.))(45) در صحنه هاى مختلف زندگـى که فاطمه(س) تصمیـم قطعى بر انجام کارى داشت, چـون از دیدگاه همسر خود آگاه مى شد, آن را با کمال تواضع مى پذیرفت و ضمـن احترام به سخـن امام(ع) به گفته او عمل مى کرد.
پـس از ماجـراى تلخ سقیفه و انـدوه جـان فـرساى فاطمه(س), سـران سقیفه براى جلب افکار عمومى به فکر چاره افتادند تا به گـونه اى از حضرت زهرا(س) دلجـویى نمایند. اجازه ملاقات از حضرت خواسته و تظاهر به جبران اشتباهات خـود مى نمودند. اما فاطمه(س) در تداوم یک مبارزه منفى و همه جانبه, هر گونه پیشنهادى را ـ براى گفتگـو و یا مصالحه رد ـ مى نمود و موضع اعتراض, سکوت و بیزارى خـود را ادامه مى داد.
روزى علـى(ع) وارد منزل شده, رو به همسر رنجـدیده خـود نمـود و فرمود:
فاطمه جان! خلیفه و عمـر پشت در خانه منتظر اجـازه ورود هستنـد, نظر شما چیست؟ و حضـرت زهـرا(س) با احتـرام خاصـى نسبت به شـوى عزیزش عرض کرد:
((علـى جان! خانه خانه تـو است و مـن همسـر تـو هستـم, هـر آنچه مى خواهى انجام ده!))(46) این سخـن را فاطمه زهرا(س) در حالى بر زبان آورد که هنوز صوت سیلى در گوشهاى او و صـورت نیلى بر پیکر او وجود داشت. در برهه اى دشوارتر از زندگى که مردان مرد, تـوان خـویشتـن دارى از دست داده, تنها به هـدف انـدیشیده تا از چنگال مصیبت رهایـى یابنـد, فاطمه زهرا(س), خروش و تلاطـم دریاى وجـود خـود را با عبارتـى کـوتاه از همسرش آرامـش بخشید, چشـم ادب بر پیام شوهر گشود و دست احترام بر سینه خـود نهاد و به سـوى خانه حرکت کرد.
ماجرا از آنجا آغاز شـد که علـى(ع) را به سـوى مسجـد بردنـد تا بـراى خلیفه از او بیعت گیرنـد. در ازدحام جمعیت, عمر, امام(ع) را با شمشیـر بـرهنه تهدیـد کرد که اگـر با ابابکـر بیعت نکنـى گردنت را مـى زنـم! در ایـن هنگام حضرت زهرا(س) بـرآشفت و رو به ابابکر نمود و فرمود:
((سـوگند به خـدا اگر دست از علـى برندارى, مـوى سرم را پریشان مى کنـم و گریبان چاک زده, کنار قبر پـدرم رسـول خـدا مـى روم[ و نفـریـن مـى کنـم].)) و به دنبـال سخـن خـود دست حسـن و حسیـــن علیهماالسلام را گرفته به سـوى تـربت پـدر حـرکت کرد تا در آنجا نفریـن و ناله خود را سر دهد. ناگهان على(ع) رو به سلمان کرده, فرمـود: ((سلمان فاطمه را دریاب, گـویى دو طرف مدینه را مى نگرم که به لرزه در آمـد, سـوگند به خـدا اگر فاطمه(س) مـوى خـود را پـریشان کنـد, گریبان چاک نمایـد و در کنار قبـر رسـول الله(ص) ناله و نفـریـن سـر دهـد, دیگر مهلتـى بـراى مردم مـدینه باقـى نمى ماند و زمیـن همه آنها را در کام مرگبار خـود فرو مـى برد.)) سلمان شتابان و هراسان خـود را به بى بـى رسانید و گفت: خـداوند پـدرت را مایه رحمت جهانیان قرار داده است, خـواهـش مـى کنـم به خانه بـرگـرد و نفـریـن در حق مردم نادان مکـن… علـى(ع) مـرا فرستاد و فرمـود به شما بگـویـم به خانه بـرگردیـد و از ناله و نفرین خوددارى کنید.
فاطمه(س) چـون پیام امام(ع) را شنید فرمـود: ((اذا ارجع و اصبر و اسمع له و اطیع))(47) ((اکنـون[ که شـوهرم و امام مـن, فرمان داده که به خانه باز گردم] مى روم, صبر مى کنـم, سخـن آن بزرگوار را مى پذیرم و از او اطاعت مى کنـم.)) پـس از آن چـون شوهر مظلوم خود را نگریست فرمود:
((علـى جانم! جانـم فداى جان تـو و جان و روح مـن سپر بلاهاى جان تو. اى اباالحسـن! همواره با تو خـواهـم بـود اگر تـو در خیر و نیکـى بسر مى برى با تـو خـواهـم زیست و یا اگر در سختـى و بلاها گرفتار شدى باز هم با تو خواهـم بود.))(48) چنیـن صفت شایسته و اخلاق الهى در تمـامـى زنـدگـى حضـرت زهـرا(س) وجــود داشت و در لحظه هاى آخر حیات که واپسیـن سخنان خـود را براى همسر بزرگوارش بیان مى کرد, با هاله اى از ادب و احترام در آغاز کلام خـود, کنیه علـى(ع) را که نشان از احتـرام است بـر زبـان جارى مـى کنـد (یا اباالحسـن) و یا در فراز دیگرى از سخنان خـویـش, بـدون آنکه به خـواسته هـاى خـود رنگ دستـور و امـر دهـد, ((سفـارش و تـوصیه)) مـى نماید (اوصیک) و در جمله اى همراه با عشق و سـوز همسرش را به خـدا سپرده (استـودعک الله) و به تمامـى فرزندان خـود تا قیامت سلام مى رساند (و اقرإ على ولدى السلام الى یـوم القیامه).
ادامه دارد.
پىنوشتها:
1ـ نک: آیـات 128 و 129 از سـوره بقـره; 11, 14 و 35 از ســوره نسـإ; 43 از سـوره ص و 55 از سـوره مـریـم.
2ـ بـراى آگاهـى بیشتـر از نظام خـانـوادگـى در دوره ساسـانـى, هخـامنشـى, اشکـانـى و ایـران بـاستـان و اظهار نظرهاى هـرودت, استـرابـون, ژوستن و کریستـن سـن به کتاب خـدمات متقابل اسلام و ایـران, اثـر استاد شهیـد آیت الله مطهرى, ص288 تـا 297 مـراجعه کنید.
3ـ نک: آیات 5 از سوره مریـم; 76 و 90 از سـوره انبیإ; 7, 48, 49 و 50 از سوره نمل; 10, 29, 30 و 31 از سوره طه; 29 از سـوره قصص; 90 و 102 از سـوره یـوسف و 28 و 34 از سـوره احزاب.
4ـ نک: آیات 229 از سوره بقره; 128 از سوره نسإ; 232 از سـوره بقـره; 55 از سـوره مـریـم و 132 از سـوره طه.
5ـ نک: آیات 129 و 128 از سوره نسإ; 235 از سـوره بقـره; 6 از سـوره تحـریـم; 35 از سـوره نسـإ و 6 از سوره الطلاق.
6ـ مجمع البحـریـن, محمـود عادل, ج1, ص206 (تفسیر واژه بصیرت با تـوجه به آیـات متعدد قـرآن در ایـن باره).
7ـ وقایع الایام خیابانـى, جلد صیام, ص295 به نقل از نهج الحیاه, ص271.
8ـ بحـارالانـوار, مـرحـوم علامه مجلسـى, ج92, ص404 و 405.
9ـ سـوره یـوسف, آیه 108. (ادعو الى الله علـى بصیـره انا و مـن اتبعنى).
10ـ نک: غایه المـرام فـى رجـال البخـارى, شیخ محمـد بـــن داود البـازلـى شـافعى, ص;295 ملحقـات احقــــــاق الحق, ج23, ص489. 11ـ رهى معیرى; پالایش نفس, ص30.
12ـ رک: منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج3, ص;344 مختصـر تـاریخ دمشق, ج17, ص133.
13ـ بحارالانوار, ج43, ص149.
14ـ رضـى الله عنهم و رضـوا عنه (سـوره مـــــــائده, آیه 119).
15ـ لمعات الحسین, ص74.
16ـ بحـارالانـوار, ج45, ص323 (باب 47).
17ـ ان تتقـوا الله یجعل لکـم فـرقانا (سـوره انفـال, آیه 29).
18ـ حکمتها و انـدرزها, استاد شهید آیت الله مطهرى, ص169 تا 171 (با تلخیص فراوان).
19ـ نک: احیإالعلـوم غزالـى, ج2, ص354 و ;360 منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج1, ص;145 بحـارالانـوار, ج16, ص227.
20ـ فلسفه اخلاق, ص249.
21ـ بحاارالانوار, ج43, ص117.
22ـ سوره زلزال, آیه 1 تا 3.
23ـ همان, آیه 4.
24ـ بهجه قلب المصطفـى ((شادمانى دل پیامبر(ص))), احمـد رحمانـى همدانـى (ترجمه دکتر سیدحسـن افتخارزاده سبزوارى), ص398 و 399.
25ـ نک: عوالـم المعارف, ج11, ص228 (بـا تلخیص بسیـار).
26ـ شـادمـانـى دل پیـامبـر صلـى الله علیه و آله و سلـم, ص181.
27ـ رک: الاحتجـاج طبـرسى, ج1, ص171 و 195.
28ـ همان.
29ـ حضـرت آیت الله حسـن زاده آملـى (راه وصال, ص179).
30ـ نک: عوالم المعارف, ج11, ص130.
31ـ بحارالانـوار, ج37, ص103 و ج93, ص;147 مستـدرک الـوسایل, ج7, ص;219 فضائل الخمسه, ج2, ص147.
32ـ بحارالانوار, ج100, ص244.
33ـ ر.ک: تفسیـر عیـاشـى, ج1, ص171.
34ـ نهج البلاغه, نـامه 31, فـراز 118.
35ـ وسـائل الشیعه, شیخ حـر عاملى, ح14, ص123.
36ـ علامه طبـاطبـایـى; میزان معرفت, احمـد لقمـانـى, ص67 و 68.
37ـ مستـدرک الـوسـائل, میـرزا حسیـن نورى, ج2, ص551.
38ـ ر.ک: رافـى, فیض کاشانـى, ج3, ص;117 مستـدرک الـوسـائل, ج2, ص550.
39ـ وسـائل الشیعه, ج7, ص125 و 116.
40ـ مستدرک الوسائل, ج2, ص550.
41ـ همان, ج14, ص17.
42ـ عرفان اسلامـى, حسیـن انصاریان, بحث ادب (با تلخیص فراوان).
43ـ بحارالانوار, ج43, ص99.
44ـ بحارالانوار, ج43, ص132.
45ـ نهج الحیـاه, محمـد دشتـى, ص21 و 22.
46ـ بحـارالانـوار, ج28, ص;227 الاختصـاص, شیخ مفیـد, ص181.
47ـ نهج الحیاه, ص147 و 148.
48ـ نک: زهره الـریاض, کـوکب الـدرى, ج1, ص;253 اعیان الشیعه, ج1, ص;266 دلائل الامـامه, ص;42 احقاق الحق, ج10, ص454.