محدّثین و مورّخین در بسیارى از کتاب هاى تاریخى آورده اند:
حضرت رسول به همراه علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه علیهما براى جنگ از شهر مدینه خارج شده بودند.
و در همان روزها، امام حسین سلام اللّه علیه – که کودکى خردسال بود – از منزل بیرون آمد و چون اندکى از منزل دور شد، یک نفر یهودى او را گرفت و در منزل خود مخفى کرد.
حضرت فاطمه زهراء علیها السلام به امام حسن علیه السلام خطاب کرد و فرمود: بلند شو، برو ببین برادرت کجا رفته است ، دلم آشوب گشته و بسیار ناراحت هستم .
امام مجتبى علیه السلام فرمان مادرش را اطاعت کرده و کوچه هاى مدینه را یکى پس از دیگرى گشت و برادر خود را نیافت ، از شهر مدینه بیرون رفت و به باغات و نخلستان ها سرى زد؛ و هر چه فریاد کشید و گفت : یا حسین ، برادرجان ، عزیزم تو کجائى ؛ خبرى از او نشد.
در همین لحظات متوجّه آهوئى شد که در حال حرکت بود، امام حسن علیه السلام آهو را صدا زد و فرمود: آیا برادرم حسین را در این حوالى ندیدى ؟
پس آهو به قدرت خدا و کرامت رسول اللّه صلوات اللّه علیه ؛ به سخن آمد و گفت : برادرت را صالح یهودى گرفته ؛ و او را در خانه خود مخفى و پنهان کرده است .
امام حسن مجتبى علیه السلام پس از شنیدن سخن آهو به سمت منزل آن یهودى آمد و اظهار نمود: یا برادرم ، حسین را آزاد کن و تحویل من ده و یا آن که به مادرم ، فاطمه زهراء مى گویم که شب هنگام سحر نفرین نماید و آن گاه هیچ یهودى روى زمین باقى نماند.
و نیز به پدرم ، علىّ بن ابى طالب علیه السلام مى گویم تا همه شماها را نیست و نابود گرداند؛ و به جدّم رسول اللّه صلوات اللّه علیه مى گویم : تا از خدا بخواهد که جان همه یهودیان را بگیرد.
صالح یهودى با شنیدن چنین سخنانى از آن کودک در تعجّب و تحیّر قرار گرفت و اصل و نسب وى را جویا شد.
طور مفصّل با ذکر نام پدر و مادر و جدّ خود، فضائلى چند نیز از ایشان بیان نمود؛ به طورى که قلب و فکر آن یهودى را روشن و به خود جلب کرد، سپس یهودى چشمانش پر از اشک گردید و درحالى که از بیان و فصاحت و بلاغت کودکى در آن سنّ و سال سخت حیرت زده و متعّجب شده بود، به او مى نگریست .
و پس از آن که خوب با خود اندیشید و محتواى بیانات حضرت مجتبى علیه السلام را با دقّت درک و هضم کرد، گفت : پیش از آن که برادرت را تحویل دهم ، مى خواهم مرا به آئین و احکام – سعادت بخش – اسلام آشنا گردانى تا توسّط شما اسلام را بپذیریم و به آن ایمان آورم .
معارف و احکام انسان ساز اسلام را به طور فشرده براى او بیان نمود؛ و صالح یهودى مسلمان شد و آن گاه حسین سلام اللّه علیه را تحویل برادرش داد و طبقى پر از سکّه هاى طلا ونقره بر سر آن دو برادر ریخت و سپس آن سکّه ها را براى سلامتى هردوى آن ها به عنوان صدقه بین فقراء و بیچارگان تقسیم کرد.
و بعد از آن که امام حسن علیه السلام برادر خود را تحویل گرفت وى را نزد مادر خویش آورد.
فرداى آن روز صالح به همراه هفتاد نفر از خویشان و دوستان خود به منزل آن حضرت آمدند و همگى مسلمان شدند.
و صالح ضمن عذرخواهى از جریان مخفى کردن حسین سلام اللّه علیه ، بسیار از وى تشکّر و قدردانى کرد که به وسیله بیانات شیواى معجزه آساى آن کودک ، اسلام آورده است .
همچنین صالح از حضرت رسول و امیرالمؤ منین صلوات اللّه علیهما عذرخواهى کرد و اسلام خود را بر ایشان عرضه کرد و تقاضاى آمرزش و بخشش نمود.
سپس جبرئیل علیه السلام فرود آمد و به رسول خدا صلى الله علیه و آله إ علام کرد که چون صالح به وسیله امام حسن که فرزند امام و برادر امام است ، مسلمان شد وایمان آورد، خداوند او را مورد رحمت و مغفرت خود قرار داد.(1)
1-مدینه المعاجز: ج 3، ص 293، ح 899، منتخب طُریحى : ص 196.
منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی