1 ـ ششمین اخترتابناک آسمان امامت حضرت امام جعفر صادق(ع) در روز جمعه 17 ربیع الاول سال 83 هجرى در مدینه و در زمان عبدالملک بن مروان بن حکم دیده به جهان گشود. مادر آن حضرت (ام فروه) دختر قاسم(1) بن محمد بن ابوبکر مى باشد.
ایشان در سال 148 هجرى به دستور منصور عباسى به وسیله انگور زهرآلود مسموم و به شهادت رسید. مدفن مطهر آن حضرت در قبرستان بقیع و در جوار أمه بقیع(2) قرار دارد.(3)
بعضى ولادت ایشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان را نیز برخى سال 80 هجرى ذکر کرده اند.(4) درباره زمان شهادت نیزگروهى ماه شوال و دسته اى دیگر 25 رجب را بیان کردند.(5)
2 ـ امام صادق(ع) مدت 12 تا 15 سال ـ بنابر اختلاف ـ با امام سجاد(ع) و بعد از شهادت جد بزرگوارش مدت 19 سال با امام باقر(ع) زندگى کرد و توانست به مقدار لازم از خرمن دانش این دو بزرگوار, خوشه چینى نماید. مدت امامت ایشان 34 سال به طول انجامید(6) که 18 سال در دوره اموى و 16 سال در دوره عباسى بوده است.(7)
3 ـ خلفاى اموى معاصر امام جعفر صادق(ع) به ترتیب عبارتند از: هشام بن عبدالملک (114 ـ 125), ولید بن یزید بن عبدالملک (125ـ126), یزید بن ولید بن عبدالملک (126), ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (2 ماه و 10 روز از سال 126) و مروان بن محمد معروف به مروان حمار(126ـ132).
خلفاى عباسى معاصر امام(ع) عبارتند از:
ابوالعباس عبدالله بن محمد(132 ـ 137) و ابوجعفر منصور دوانیقى (137 ـ 148).
4 ـ از امام جعفر صادق(ع) هفت پسر و سه دختر برجاى ماند که عبارتند از:
(اسماعیل), (عبدالله) و (ام فروه) که مادرشان فاطمه بنت الحسین بن على بن حسین(ع) است.
(امام موسى کاظم), (اسحاق) و (محمد) که مادرشان حمیده خاتون مى باشد. و (عباس), (على), (اسمإ) و (فاطمه) که هریک از مادرى به دنیا آمده اند. (8)
5 ـ در یک دسته بندى, زندگانى امام جعفرصادق(ع) را مى توان به سه دسته کلى تقسیم نمود:
الف ـ زندگانى امام در دوره امام سجاد و امام باقر علیمهاالسلام که تقریبا نیمى از عمر حضرت را به خود اختصاص مى دهد. در این دوره (83 ـ 114) امام صادق(ع) از علم وتقوى و کمال و فضیلت آنان در حد کافى بهره مند شد.
ب ـ قسمت دوم زندگى امام جعفر صادق(ع) از سال 114 هجرى تا 140 هجرى مى باشد. در این دوره امام از فرصت مناسبى که به وجود آمد, استفاده نمود و مکتب جعفرى را به تکامل رساند. در این مدت, 4000 دانشمند تحویل جامعه داد و علوم و فنون بسیارى را که جامعه آن روز تشنه آن بود, به جامعه اسلامى ارزانى داشت.
ج ـ هشت سال آخر عمر امام(ع) قسمت سوم زندگى امام را تشکیل مى دهد. در این دوره, امام بسیار تحت فشار و اختناق حکومت منصور عباسى قرار داشت. در این دوره امام دأما تحت نظر بود و مکتب جعفرى عملا تعطیل گردید.(9)
6 ـ در عصر امام صادق(ع) حکومت اموى منقرض شد. عواملى که منجر به انقراض سلسله اموى شد عبارتند از:
1 ـ حکومت موروثى استبدادى.
2 ـ تحریف حقایق توسط محدثان مزدور و روحانیون دربارى.
3 ـ مخالفت علنى و آشکار با سنت پیامبر(ص) و قرآن کریم.
4 ـ اهانت به حرمین شریفین.
5 ـ سوء استفاده از بیت المال مسلمین.
6 ـ کامجویى و هوسرانى و میگسارى و ساز و آواز.
7 ـ گرایش به تجملات و زیور آلات.
8 ـ تعصب عربى و تحقیر موالى (غیر اعراب).
9 ـ اختلافات و درگیرىهاى داخلى و نژادى.
10 ـ قتل و غارت مسلمین خصوصا فرزندان بنى هاشم.
11 ـ قیام مسلحانه شیعیان.
12 ـ تعطیل شدن امر به معروف و نهى از منکر به سبب خشونت حکمرانان.
13 ـ رواج شعارها و سنت هاى جاهلى.(10)
7 ـ بنى العباس در اواخر دوره بنى امیه از فرصت سیاسى که به وجود آمده بود, استفاده کردند و حکومت را در سال 132 هجرى قمرى به دست گرفتند.(11) و تا سال 656 هجرى قمرى حکومت کردند. سیاست عباسیان تا زمان معتصم برمبناى حمایت از ایرانیان و تقویت علیه اعراب بود. صد ساله اول حکومت عباسى براى ایرانیان, عصر طلایى بود. چه آن که برخى از وزراى ایرانى همانند برامکه و فضل بن سهل ذوالریاستین بعد از خلیفه, بزرگترین قدرت به شمار مى رفتند.(12)
8 ـ روساى بنى هاشم اعم از عبدالله محض و پسرانش محمد و ابراهیم و هم چنین بنى العباس به نام هاى ابراهیم امام, ابوالعباس سفاح, ابوجعفر منصور دوانیقى و عموهاى اینها, در محلى به نام (ابوإ)(13) نهضت ضد اموى را از سال 100 هجرى آغاز کردند. و چون بنى العباس زمینه را براى خودشان مهیا نمى دیدند, با (محمد نفس زکیه)(14) به عنوان مهدى امت بیعت کردند.(15)
9 ـ بعد از آنکه روساى بنى هاشم با محمد بیعت کردند, از امام جعفر صادق(ع) نیز دعوت نمودند که با محمد به عنوان مهدى امت بیعت کند ولى حضرت به آن ها فرمود که در نزد ما اسرارى است. این پسر, مهدى امت نیست و وقت ظهور نیز فرا نرسیده است. حضرت در آن جلسه بیان داشتند که ابوالعباس سفاح و برادرانش به خلافت خواهند رسید و به عبدالعزیز بن عمران زهرى فرمود که ابوجعفر منصور قاتل محمد و برادرش ابراهیم خواهد شد.(16)
10 ـ مبلغان بنى عباس در آغاز, مردم را با عنوان (الرضا من آل محمد) یا (الرضى من آل محمد) تبلیغ مى کردند. دو تن از ماهرترین شان عبارت بودند از: (ابوسلمه خلال) و (ابومسلم خراسانى).
ابوسلمه که به وزیر آل محمد لقب گرفت, در کوفه مخفیانه تبلیغ مى کرد و ابومسلم که به امیر آل محمد ملقب شد, در خراسان مردم را بر علیه دستگاه حاکمه اموى مى شوراند.(17)
یکى از کارهاى زشت ابومسلم این بود که نسبت به ابوسلمه حسادت مى ورزید. نامه هایى به سفاح و عموهاى سفاح نوشت و به آن ها اطلاع داد که ابوسلمه قصد دارد خلافت را از آل عباس به نفع آل ابى طالب تغییر دهد. ولى سفاح نپذیرفت و گفت: چیزى برمن ثابت نشده است. ابومسلم وقتى که فهمید ابوسلمه از توطئه او آگاه است, عده اى را مإمور کرد که هنگام برگشت ابوسلمه از نزد سفاح, او را شبانه به قتل برسانند.(18) وچون قاتل یا قاتلین از اطرافیان سفاح بودند, خون ابوسلمه لوث شد و خوارج را به عنوان قاتل معرفى کردند.(19)
11 ـ مسعودى درمروج الذهب(20) مى نویسد:
ابوسلمه بعد از کشته شدن ابراهیم امام به این فکر افتاد که خلافت را از آل عباس به نفع آل ابى طالب تغییر دهد. نامه اى در دو نسخه براى امام جعفر صادق(ع) و عبدالله محض نوشت و به مإمور گفت: این دو نامه را مخفیانه به امام جعفر صادق(ع) بده و اگر قبول کرد, نامه دیگر را از بین ببر و اگر نپذیرفت, نامه دوم را براى عبدالله ببر و طورى عمل کن که هیچ کدام نفهمند که براى دیگرى نامه نوشتم.
فرستاده, نامه را اول براى امام(ع) برد. ایشان قبل از آنکه نامه را مورد مطالعه قرار دهد, به آتش گرفت و آن را سوزاند و بیان داشت که ابوسلمه شیعه و طرفدار ما نیست. فرستاده, نامه دیگر را به عبدالله محض داد که بسیار خوشحال و مسرور گردید. صبح زود نزد امام صادق(ع) آمد و جریان را اطلاع داد. امام به او گفت که ابوسلمه عین این نامه را براى من نیز نوشته بود ولى آن را سوزاندم. به او گفت:
ابوسلمه طرفدار ما نیست. از چه زمان اهل خراسان شیعه تو شده اند که مى گویى شیعیان ما نوشته اند؟ آیا تو ابومسلم را به خراسان فرستادى؟ آیا تو به آن ها گفتى لباس سیاه بپوشند و آن را شعار خود قرار دهند…؟
عبدالله از این سخنان ناراحت شد و شروع به بحث با امام نمود.(21)
12 ـ در بررسى نامه ابوسلمه باید گفته شود که این جریان مقارن ظهور بنى العباس است و ابومسلم شدیدا در فعالیت است که ابوسلمه را از میدان به در کند و در این قضیه عموهاى سفاح نیز او را تإیید و تقویت مى کنند.
با این وصفى که مسعودى نوشته, معلوم مى گردد که ابوسلمه مردى سیاسى بوده و سیاستش از این که به نفع آل عباس کار کند, تغییر مى کند و چون هرکسى را نیز براى خلافت نمى توان معرفى نمود, سیاست مآبانه یک نامه را به هردو نفر ـ که از شخصیت هاى مبرز بنى هاشم هستند, از اولاد بنى الحسن (عبدلله محض) و از اولاد بنى الحسین (امام صادق(ع)) ـ مى نویسد که تیرش به هرجا اصابت کرد, از آن استفاده کند. بنابراین درکار ابوسلمه با توجه به وفاداریش به بنى عباس و تثبیت حکومت در خاندان آن ها و دعوت از دو نفر براى بیعت با آنان, نشان دهنده جدى نبودن دعوت و آمیخته بودن آن با تزویر و عدم آگاهى از نظام واقعى امامت است و فقط مى خواسته کسى را ابزار قرار دهد.
به علاوه این کار, کارى نبوده که به نتیجه برسد و بهترین دلیل آن, این است که هنوز جواب نامه به دست ابوسلمه نرسیده بود که غأله به کلى خوابید و ابوسلمه از میان رفت.(22)
13 ـ بعضى از کسانى که ادعاى تاریخ شناسى دارند, با انکار و اعتراض مى پرسند که چرا امام صادق(ع) در جواب نامه ابوسلمه چنان برخوردى داشته است؟
در جواب به این افراد, باید گفته شود که در این قضیه نه شرایط معنوى درکار بوده که افرادى با خلوص نیت چنین پیشنهادى را بیان کنند و نه شرایط ظاهرى و امکاناتى فراهم بوده که بتوان به واسطه آن اقدام عملى نمود.(23)
علت خوددارى و امتناع امام صادق(ع) از قبول درخواست ابوسلمه:
اولا این بود که امام مى دانست بنى عباس ساکت نخواهند نشست و امام را به شهادت مى رسانند. بدون آن که شهادت امام هیچ فایده و اثرى براى اسلام و مسلمین داشته باشد.
ثانیا در آن عصرى که امام مى زیست, آنچه که براى جامعه اسلامى بهتر و مفیدتر بود, رهبرى نهضت علمى, فکرى و تربیتى بود که اثر آن تاکنون هست; کما این که در عصر امام حسین آن نهضت ضرورت داشت که اثرش هنوز نیز باقى است.(24)
14 ـ از سال 129 هجرى تا 132 هجرى که عباسیان روى کار آمدند; چون بنى امیه رو به ضعف و سقوط مى رفتند, فرصت این که امام(ع) را تحت فشار قرار دهند, نداشتند و از طرفى عباسیان نیز که شعار طرفدارى از خاندان پاک پیامبر اکرم(ص) وگرفتن انتقام خون بناحق ریخته آنان را مى دادند, به امام فشارى وارد نمىآوردند. از این رو, این دوران, براى امام دوران آرامش و آزادى بود و فرصت بسیار خوبى براى فعالیت هاى علمى و فرهنگى به شمار مى رفت, فرصتى که براى هیچ یک از امامان دیگر به غیر از امام باقر(ع) ـ که اندکى از این فرصت براى ایشان به وجود آمد و فعالیت علمى را شروع کرده بود. و هم چنین براى امام رضا(ع) ـ فراهم نگشت. ولى امام صادق(ع) هم عمر طولانى (حدود 70 سال) داشتند و هم محیط و زمان براى ایشان مساعد بود.(25)
15 ـ در زمان امام جعفر صادق(ع) در جامعه اسلامى شور و نشاط فوق العاده اى پیدا شد که منشإجنگ عقاید گردید. به طور خلاصه مى توان عوامل موثر در این نشاط را در چهار مورد بررسى کرد:
الف ـ محیط آن دوره, محیط کاملا مذهبى و اسلامى بود و مردم تحت انگیزه هاى مذهبى, زندگى مى کردند. تشویق هاى پیامبر به علم و دانش و تشویق و دعوت هاى قرآن کریم به علم و تعلم و تفکر و تعقل, عامل اساسى این نهضت و شور و نشاط بود.
ب ـ نژادهاى مختلفى که سابقه فکرى و علمى داشتند, در دنیاى اسلام وارد شدند و تحولاتى را در جامعه ایجاد کردند.
ج ـ (جهان وطنى اسلامى)(26) عامل سومى بود که زمینه را مساعد مى کرد. اسلام با وطن هاى آب و خاکى مبارزه کرده بود و وطن را (وطن اسلامى) تعبیر مى کرد که هرجا اسلام هست, آنجا وطن است و در نتیجه تعصبات نژادى تا حدود بسیار زیادى از میان رفته بود. به طورى که نژادهاى مختلف با یکدیگر همزیستى داشتند.(27)
د ـ عامل دیگرى که زمینه ى این جهش وجنبش را فراهم مى کرد, (تسامح و تساهل دینى) بود.(28) یعنى مسلمانان به خاطر همزیستى با اهل کتاب, آنها را تحمل مى کردند و آن را برخلاف اصول دینى خود نمى پنداشتند. در آن زمان اهل کتاب, اهل علم و دانش بودند که وارد جامعه اسلامى شده بودند و مسلمین نیز مقدم آن ها را گرامى مى شمردند. در نتیجه در همان عصر اول, معلومات آن ها را گرفتند و درعصر بعدى, خود در رإس جامعه اسلامى قرار گرفتند.(29)
16 ـ امام صادق(ع) در عصرى زیست که علاوه بر حوادث سیاسى, یک سلسله حوادث اجتماعى و پیچیدگى ها و ابهام هاى فکرى و روحى پیدا شده بود که اسلام راتهدید مى کرد. ظهور متکلمان(30), صوفیه (خشکه مقدس ها)(31), زنادقه(32), مکتب ها و نحله هاى مختلف فقهى ـ جبریه, مشبهه, تناسخیه و…ـ(33) اختلاف قرأت, اختلاف در تفسیر, و رشد گروه خوارج و مرجئه از آن جمله بودند.(34) هرکدام عقاید خود را ترویج مى کردند و به نحوى نظر مى دادند. از این رو, تشنگى عجیبى به وجود آمده بود که لازم بود امام(ع) به آن ها پاسخ مناسب گوید.
17 ـ امام صادق(ع) با تمامى این جریاناتى که وجود داشت, برخورد کرد. از نظر قرأت و تفسیر, یک عده شاگردان امام هستند. درباب نحله هاى فقهى هم که مکتب امام صادق(ع) قوىترین و نیرومندترین مکتب هاى فقهى آن زمان بوده, به طورى که اهل تسنن هم اعتراف نمودند. ابوحنیفه(35) و مالک(36) شخصا از محضر امام استفاده کردند و مالک بارها از مدینه به خدمت امام مى رسید و از وجود ایشان استفاده مى برد. شافعى و احمد بن حنبل نیز از شاگردان شاگردان امام هستند.(37)
امام صادق(ع) با درنظرگرفتن نیاز شدید جامعه و آمادگى زمینه اجتماعى مناسب, دنباله نهضت علمى و فرهنگى پدرش را گرفت و حوزه علمى وسیعى به وجود آورد(38) و در رشته هاى مختلف, شاگردان بزرگى همچون (هشام بن حکم کندى), (محمد بن مسلم), (ابان بن تغلب), (هشام بن سالم), (معلى بن خنیس), (محمد بن على بن نعمان بجلى کوفى) معروف به (مومن الطاق), (مفضل بن عمر), (ثابت بن دینار) معروف به (ابوحمزه ثمالى), (زراره بن اعین), (جابر بن یزید جعفى کوفى), (صفوان بن مهران جمال اسدى کوفى) معروف به (صفوان جمال), (عبدالله بن ابى یعفور), (حمران بن اعین شیبانى), (حمزه طیار), (برید بن معاویه عجلى), و… تربیت نمود.(39)
18 ـ در دوره امام صادق(ع), شیعیان و طرفداران امام با نوعى پیوستگى فکرى و عملى, تشکیلاتى را به وجود آورده بودند و امام صادق(ع) نیز با خلفا مبارزه مخفى مى کرد. نوعى جنگ سرد در میان بود. معایب, مثالب و مظالم خلفاى جور به وسیله امام(ع) در دنیا پخش شد. حتى امام(ع) به منظور تبلیغ ولایت و امامت خود, نمایندگانى به مناطق مختلف از جمله خراسان مى فرستاد.
فشار گسترده (40) سیاسى حکام اموى و عباسى گویاى این حقیقت است که یاران امام به خاطر مصون ماندن از گزند حکام زورگو, (تقیه) مى کردند. تإکیدهاى مکرر امام بر (تقیه) نشان دهنده فعال بودن این تشکیلات به طور مخفى و تصمیم جدى حکومت بر سرکوب کردن حرکت ها است. برخى از روایت هاى موجود نشان مى دهد که شیعیان به شدت تحت فشار بودند.(41) و از ترس شمشیر برهنه منصور, راه تقیه را در پیش گرفتند. (42)
جاسوسان اموى و عباسى, مراقب رفت و آمدهاى امام و اصحابشان بودند. اگر کسى تماسى برقرار مى کرد, با کمال احتیاط این عمل را به انجام مى رساند. زیرا دستگاه خلافت اگر فردى را مى شناخت که با اهل بیت علیهم السلام اظهار محبت مى کند, سرنوشت او با مرگ یا سیاهچال و زندان ابد, رقم مى خورد. چنان که یکى از اطرافیان امام(ع) زیر شلاق جان سپرد.(43) به همین خاطر امام از بعضى از شیعیان روى بر مى گرداند و حتى برخى را مورد سرزنش قرار مى داد.(44)
19 ـ از رویدادهاى دیگر زندگى امام صادق(ع) فوت فرزند بزرگش اسماعیل است که بسیار مورد علاقه امام بود. طبق روایات, امام در مرگ او بسیار بى تابى و بدون ردا و با پاى برهنه دنبال جنازه او حرکت مى کرد.(45) امام(ع) والى مدینه و جمعى انبوه از معاریف و مشایخ مدینه را حاضر کرد و از همگى آن ها دعوت نمود که خوب به چهره اسماعیل نگاه کنند که آیا مرده است یا زنده است؟
همگى به مرده بودن اسماعیل تصدیق کردند.
این عمل چند بار انجام شد. سپس فرمود:
خدایا! تو شاهد باش. و دست امام موسى کاظم(ع) را گرفت و فرمود: (هو حق و الحق معه و منه الى…); او حق است و حق با اوست تا ظهور امام غایب.(46) اسماعیل در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.(47) فرقه اسماعیلیه منتسب به این فرزند امام مى باشند.
20 ـ از حوادث مهم دوره زندگى امام صادق(ع) که در زمان خلافت هشام بن عبدالملک, دهمین خلیفه اموى به وقوع پیوست, (جنبش مسلحانه زید بن على(ع)) است. زید فرزند بزرگتر امام سجاد(ع) است(48) که در روز جمعه سوم صفر سال 121 ـ 123 هجرى قمرى ـ بنا براختلافى که وجود دارد ـ (49) در کوفه به همراهى 5000 نفر دست به قیام زد و پس از دو روز درگیرى به شهادت رسید. یاران زید با تدابیر امنیتى شدیدى, پیکر بى جان او را دفن نمودند ولى با گزارش حفار, حاکم کوفه به گوردست یافت و بعد از جدا کردن سر از بدن, پیکرش را در محله (کناسه) کوفه به مدت چهار سال به دار آویختند.(50)
در باره ادعا یا عدم ادعاى امامت زید, گزارش هاى ضد و نقیضى نقل شده است.(51) در بعضى روایات که از امام صادق(ع) وجود دارد, آمده است که: (خدا زید را رحمت کند, او عالمى درست گفتار بود.)(52) (او مردى با ایمان, عارف, دانشمند و درستکار بود. و اگر زمام امور را به دست مى گرفت, مى دانست آن را به چه کسى بسپارد. )(53) (به خدا قسم عمویم زید راه شهداى حق را پیمود, راه شهیدانى که در کنار رسول خدا(ص), على و حسین علیمهاالسلام شربت شهادت نوشیدند.)(54)
فلسفه قیام زید در چند امر, خلاصه مى گردد:
الف ـ انتقام خون شهداى کربلا.
ب ـ امر به معروف و نهى از منکر و اصلاح وضع موجود.
ج ـ تشکیل حکومت اسلامى و واگذارى آن به أمه اطهار علیهم السلام .
21 ـ از حوادث دیگر در دوره زندگى امام صادق(ع), (قیام یحیى بن زید بن على(ع)) است که در سال 125 هجرى در خراسان و در زمان حکومت هشام بن عبدالملک صورت گرفت و در همین سال به شهادت رسید.(55)
22 ـ (قیام محمد نفس زکیه) از حوادث دیگر دوره امام صادق(ع) است. او در سال 145 هجرى و به همراهى 250 نفر از اصحاب خود در ماه رجب به عنوان خروج بر منصور عباسى به مدینه آمد و شهر را در تصرف خود در آورد. سرانجام در درگیرى با لشکر عیسى بن موسى در اواسط ماه رمضان همان سال در سن 40 سالگى به قتل رسید.(56)
ابراهیم برادر محمد نیز بعد ازقتل نفس زکیه, قیام کرد و در نزدیکى هاى کوفه کشته شد و بدین گونه پیش بینى امام صادق(ع) به وقوع پیوست.
23 ـ در سال 136 هجرى منصور دوانیقى دومین خلیفه عباسى, به خلافت رسید و تا سال 158 هجرى حکومت کرد. دوران منصور یکى از پراختناق ترین دوران هاى تاریخ اسلام است. به طورى که حکومت ارعاب و ترور, نفس هاى مردم را در سینه خفه کرده و وحشت, همه را فرا گرفته بود. او براى استحکام پایه هاى حکومت خود, افراد زیادى را به قتل رساند که ابومسلم خراسانى را مى توان یکى از این افراد دانست.(57)
مهم ترین مسئله اى که منصور را به رنج و زحمت مى انداخت, وجود علویان که در رإس آنان شخص امام جعفرصادق(ع) قرار داشت, بود. وى براى این که شخصیت و عظمت امام(ع) را بکاهد, شاگردان امام را رو در روى امام قرار مى داد تا با آن حضرت به مباحثه برخیزند(58) و امام را مغلوب کنند ولى موفق نگردید.
24 ـ از روزى که منصور به حکومت رسید تا روز شهادت امام جعفر صادق(ع) که 12 سال به طول کشید, با وجودى که بین امام و منصور فاصله زیادى وجود داشت, ـ زیرا امام در حجاز بودند و منصور در عراق مى زیست ـ ولى به انواع مختلف, امام را مورد آزار و اذیت خود قرار مى داد و چندین بار امام را نزد خود فراخواند تا او را به شهادت برساند ولى موفق به انجام نیت شوم خود نشد.(59)
منصور درباره امام(ع) تعبیر عجیبى دارد.
مى گوید: جعفر بن محمد مثل یک استخوان در گلوى من است; نه مى توانم بیرونش بیاورم و نه مى توانم آن را فرو برم. نه مى توانم مدرکى از او به دست آورم و کلکش را بکنم و نه مى توانم تحملش کنم.(60)
نویسنده: سید سعید روحانى
پى نوشت ها:
1 ـ قاسم با دختر عموى خود اسمإ بنت عبدالرحمن بن ابى بکر ازدواج کرد. بنابراین, مادر امام(ع) از طرف پدر و نوه ابوبکر است.
2 ـ أمه بقیع عبارتند از: امام حسن(ع), امام سجاد(ع), امام باقر(ع) و امام صادق(ع).
3 ـ الارشاد, شیخ مفید, ج 2, ص ;271 کتاب الحجه, کلینى, باب مولدالامام ابى عبدالله; حیات الصادق, ص ;6 اعلام الورى طبرسى, ص ;271 اصول کافى, ج 1, ص ;472 بحارالانوار, ج 47, ص 1.
4 ـ الفصول المهمه فى معرفه الاحوال الأمه(ع), على بن محمدبن احمد مالکى, ص ;223 کشف الغمه, ج 2, ص 367.
5 ـ بیست گفتار, مطهرى, ص ;164 حبیب السیر, ج 2, ص ;206 بحار, ج 11, ص ;79 کفایه المطالب, ج 3, ص ;307 صفه الصفوه, ابن جوزى, ص 94.
6 ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع), استاد مطهرى, ص ;137 الارشاد, ص 249.
7 ـ تاریخ الامم و الملوک, ج 4, ص ;375 الشیعه و الحاکمون, ص ;137 مروج الذهب مسعودى, ج 3, ص233 به بعد; الکامل, ابن اثیر, ج 4, ص 465 به بعد.
8 ـ الارشاد, شیخ مفید, ص ;284 مناقب آل ابى طالب, ابن شهرآشوب, ج 4, ص 280, اعلام الورى, فضل بن حسن طبرسى, ص ;291 بحارالانوار, ج 47, ص 241, ح 2.
9 ـ الارشاد, شیخ مفید, ص 289.
10 ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع), ص 117 ـ ;118 الکامل, ج 3, ص 201 به بعد; مقاتل الطالبیین, ص ;70 الامامه و السیاسه, ج 1, ص ;165 الغدیر, ج 10, ص ;326 مروج الذهب, ج 3, ص 166.
11 ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع), ص 117.
12 ـ مجموعه آثار, ج 14, ص 584.
13 ـ ابوإ مکانى است مابین مدینه و مکه. این مکان جایى است که آمنه (س)مادر پیغمبر اکرم(ص) در آن جا وفات یافت و حضرت امام کاظم(ع) به دنیا آمد. (ر.ک: معجم البلدان, یاقوت حموى, ج 1, ص 79.)
14 ـ محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن بن على(ع).
15 ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع), استاد مطهرى, ص 131 ـ;132 مقاتل الطالبیین, ص 173.
16 ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع), ص 134 ـ 135.
17 ـ الفخرى, ابن طقطقا, ص ;153 تاریخ یعقوبى, ج 2, ص 352.
18 ـ مروج الذهب, مسعودى, ج 3, ص 284.
19ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع), ص 123 ـ ;124 بیست گفتار, ص 179ـ180.
20 ـ ج 3, ص 268 ـ ;269 الفخرى, ص 154 ـ ;155 جهادالشیعه, ص 104.
21 ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع), ص 124ـ 129.
22 ـ همان, ص 130.
23 ـ همان, ص 130ـ131.
24 ـ بیست گفتار, مطهرى, ص 179ـ180.
25 ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع), ص 157 ـ 158.
26 ـ مجموعه آثار, مطهرى, ج 14, ص 68 ـ ;71 سوره تکویر, آیه ;27 سوره سبإ, آیه ;28 سوره انبیإ, آیه ;105 سوره اعراف, آیه ;158 سوره انعام, آیه ;89 نسإ, ;133 مجمع البیان, ج 9, ص 164.
27 ـ مثلا یک غلام بربرى مانند (نافع) یا (عکرمه) غلام عبدالله بن عباس در کرسى استادى مى نشست و بسیارى از مسلمانان عراقى, سورى, حجازى, مصرى, ایرانى و هندى در پاى درس او شرکت مى کردند.
28 ـ مسئله (تساهل و تسامح با اهل کتاب) عامل فوق العاده مهمى بود. این مسئله ریشه حدیثى دارد. احادیثى همچون (خذوا الحکمه ولو من مشرک) و (الحکمه ضاله المومن, یإخذها إینما وجدها) مضمونش همین است.
29ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع), ص 159ـ161.
30 ـ از بحث هاى داغ آن روز, بحث هاى کلامى بود. متکلمین در اصول عقاید و مسأل اصولى همچون خدا, صفات خدا,آیات مربوط به خدا, درباره نبوت و حقیقت وحى, درباره شیطان, توحید, ثنویت, قضا و قدر, جبر و اختیار و… بحث مى کردند.
31 ـ ظهور متصوفه به طورى که طبقه اى را به وجود آورند و طرفداران زیادى پیدا کنند و در کمال آزادى, حرف هاى خود را بر زبان جارى سازند, در زمان امام صادق(ع) رخ داد. این گروه به عنوان نحله اى در مقابل اسلام سخن نمى گفتند, بلکه بیان مى داشتند که اصلا حقیقت اسلام آن است که ما مى گوییم. اینان روش خشکه مقدس عجیبى پیشنهاد مى کردند که قابل تحمل نبود.
32 ـ از خطرناکترین طبقه هاى این عصر, ظهور زنادقه بود. زنادقه طبقه متجدد و تحصیل کرده آن عصر بودند. که با زبان هاى زنده آن روز ـ سریانى, فارسى, هندى و… ـ آشنا بودند. زنادقه و دهریینى از قبیل ابن ابى العوجإ, ابوشاکر دیصانى و حتى ابن مقفع وجود داشتند که با آن حضرت به محاجه برخاستند. احتجاجات بسیار مفصل و طولانى که در این زمینه باقى است به راستى اعجاب آور است. (توحید مفضل) در اثر یک مباحثه با یک نفر دهرى مسلک و رجوع مفضل به امام صادق(ع) پدید آمده است.
33 ـ مدینه, کوفه, بصره و حتى اندلس هر کدام مرکزى به شمار مى رفتند که مالک ابن انس, ابوحنیفه و… رهبرى آن را بر عهده داشتند.
34 ـ بیست گفتار, ص 180 ـ184.
35 ـ نعمان بن ثابت بن زو طى بن مرزبان معروف به ابوحنیفه دو سال شاگرد امام بود. (امام الصادق و المذاهب الاربعه, حیدر اسد, ج 1, ص 70.)
36 ـ مالک بن انس نیز نزد امام(ع) مىآمد و به شاگردى آن حضرت افتخار مى کرد. (همان, ج 1, ص 53)
37 ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع) ص 147ـ151.
38 ـ حرکت هاى علمى دنیاى اسلام, اعم از شیعه و سنى مربوط به امام صادق(ع) است. حوزه هاى سنى مولود تفکر امام(ع) است; چون در رإس حوزه هاى سنى, جامع الازهر وجود دارد که در حدود 1000 سال پیش توسط شیعیان فاطمى تإسیس شد و تمام حوزه هاى دیگر اهل سنت, منشعب از این جامع است. (سیرى در سیره أمه اطهار(ع), ص 163ـ164.)
39ـ رجال کشى, محمدبن حسن طوسى, ص ;275 قاموس الرجال, محمدتقى تسترى, ج 3, ص ;416 بحارالانوار, ج 47, ص 345.
40 ـ بحارالانوار, ج 47, ص 72.
41 ـ مستدرک الوسأل, حاج میرزا حسین نورى طبرسى, ج 12, ص 297 به بعد; وسأل الشیعه, حر عاملى, ج 9, ص 32.
42 ـ تاریخ الشیعه, ص 43.
43 ـ حیاه الامام الباقر(ع), ج 1, ص ;256 المحاسن, ص 119.
44 ـ المناقب, ج 4, ص 248.
45 ـ الارشاد, شیخ مفید, ص 267.
46 ـ کتاب الغیبه, محمدبن ابراهیم نعمانى, ص ;328 بحارالانوار, ج 47, ص 254.
47 ـ الارشاد, شیخ مفید, ص 267.
48 ـ مقاتل الطالبیین, ص;127 بحار, ج46, ص208.
49 ـ تاریخ یعقوبى, ج 3, ص 67 ـ ;70 مختصرتاریخ العرب, سیدامیرعلى, ص ;154 بحارالانوار, ج 46, ص ;172 الاخبارالطوال, ص ;345 مقاتل الطالبیین, ص 137.
50 ـ الامالى, شیخ طوسى, ص 277 و شیخ صدوق, ص ;392 تنقیح المقال, مامقانى, ج 1, حرف (ز).
51 ـ روایاتى که در نکوهش زید بیان گردیده به خاطر تقیه صورت گرفته است.
52 ـ الغدیر, ج 2, ص 221.
53 ـ تاریخ طبرى, ج 8, ص 300.
53 ـ همان, ج 3, ص ;70 رجال کشى, ص 184.
54 ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع), مطهرى, ص 117 ـ ;118 تنقیح المقال, مامقانى, ج 1, حرف (ز), ص ;468 سفینه البحار, ج 1, ماده (ز).
55 ـ تاریخ طبرى, ج 8, ص 300.
56 ـ تذکره الخواص, ابن جوزى, ص 199ـ203.
57 ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع), ص;197 تاریخ الخلفا, سیوطى, ص 208 و 209.
58 ـ الامام الصادق(ع), محمدابوزهره, ص ;28 الامام جعفر الصادق رأد السنه و الشیعه, ص 19.
59 ـ مناقب آل ابى طالب(ع), ج 4, ص ;238 الامام الصادق(ع), مظفر, ج 1, ص 111.
60 ـ سیرى در سیره أمه اطهار(ع), ص 158 ـ ;159 وسأل الشیعه, ج 12, ص ;129 کشف الغمه, ج 2, ص 208 ـ ;209 بحار, ج 47, ص 42.
منبع: مرکز مطالعات شیعه