نویسنده : شهید دکتر بهشتی
عادت از مسائل مهمی است که از دیرگاه در علم اخلاق و آموزش و پرورش مورد توجه بسیار بوده است. آنچه در علم اخلاق در تعریف خلق و ملکه و تعیین فضائل و رذائل گفتهاند به ارزش عادات بستگی کامل دارد. برای آنکه یک نفر خوشبخت و کامیاب زندگی کند، باید عادات خوب داشته باشد؛ چنانکه عادات زشت و بد از موثرترین عوامل تیرهبختی و ناکامی است.
دوره کودکی و سنین رشد در سرنوشت ما تاثیر عمیق دارد. گاه این تأثیر را بیش از اندازه معلول و وابسته به خواص نژادی یا ارثی میدانند، ولی حقیقت این است که این امر اغلب مربوط به عادتهایی اکتسابی است که در شخص پدید آمده و به هیچوجه جنبه ارثی و نژادی ندارد و نباید به حساب طبایع و غرائز و صفات ذاتی گذارده شود و به آنها مشتبه گردد.
ویلیام جیمز1، روانشناس و فیلسوف معروف امریکایی 1910ـ 1841 مقاله سودمند و محققانهای درباره عادت دارد. این مقاله که در کتاب معروف او، دوره مختصر روانشناسی، صفحات151-150، چاپ و منتشر شده است، اینک برای خوانندگان مکتب تشیع از انگلیسی به فارسی ترجمه میشود. البته مطالعات علمی و تجارب شخصی خوانندگان ممکن است موافق یا احیانا مخالف پارهای از مطالب این مقاله باشد، ولی منظور ما فعلاً نقل اصل مطالب است و درصدد انتقاد علمی مقاله و تفصیل بحث درباره موضوع آن نیستیم. آنچه اجمالا باید بگوییم این است که در مطالعات علمی پیرامون مسائل دینی، اجتماعی، اخلاقی، و حتی حقوقی و اقتصادی، باید عادت همچون عاملی مؤثر و نیرومند مورد توجه قرار گیرد. مخصوصا به کسانی که درباره اسلام و اهمیت دستورهای فردی و اجتماعی و حتی آداب و رسوم عبادت و آیین خداپرستی و، از این بالاتر، طرز بیان مسائل اعتقادی مربوط به مابعدالطبیعه در این دین مقدس مطالعه میکنند، توجه به مسائل بغرنج و پیچیده روانی، ازجمله عادات را توصیه میکنیم.
آنچه در این مقاله خواهید دید نمونههای جالب و پر اهمیتی از اسرار روانی مربوط به عادت است که با عباراتی ساده و روان و شیرین و قابل فهم برای عموم، از خامه توانای این دانشمند بزرگ بر صفحات کتاب نقش بسته است. توجه به نکات اساسی این مقاله برای همهکسانی که مسئولیت اجتماعی دارند و در تربیت افراد جامعه، بخصوص نسل جوان، موثرند، ضرورت کامل دارد. به طور کلی توجه به مسائل روانی برای پدران و مادران، معلمان و مربیان، نویسندگان و گویندگان، گردانندگان دستگاههای تبلیغاتی، ناشرین مطبوعات، زمامداران و مسئولین امور اجتماعی، واعظان و روحانیون، و هرکس که سهم موثری در تربیت و تعیین سرنوشت دنیوی و اخروی افراد دارد، از اهم واجبات است. مطالعه همین مقاله مختصر درباره عادت کافی است که نشان دهد تماشای نمایشها و فیلمهای بدآموز کنونی، خواندن رمانها و داستانهای مهیج عشقی و جنایی، گوش دادن به ترانههای بدآموز و مروج شهوترانی و میخوارگی، پرداختن به غزلیات و اشعار صوفیانه و عرفانی برای آنان که جز ظاهر آنها را درک نمیکنند، مشاهده معاشرتهای نامشروع و ناروا و زننده پنهان و آشکار و امثال اینها، چه آثار سوء و زهرآگینی در همه افراد، بخصوص کودکان و جوانان، دارد.
با کمال تأسف باید اعتراف کرد که هر اندازه با پیشرفت علوم از اسرار حیات انسانی بیشتر پرده برداشته میشود، علم عملاً نهتنها کمتر مورد استفاده قرار میگیرد، بلکه بیشتر مایه سوءاستفاده است؛ و این، کم و بیش، همان وضعی است که در بسیاری از پیشرفتهای علمی و صنعتی دیگر نیز وجود دارد. امروز، سوداگران بیبندو بار و سودپرست، کمپانیهای بزرگ تبلیغاتی، مسلکهای منحرف فلسفیو اخلاقی و اجتماعی، و حکومتهای بیدادگر و خودخواه رژیمهای مختلف، از این اطلاعات بیش از خیراندیشان اجتماع بهره میگیرند. چرا؟ چه عرض کنم! فعلاً این شما و این مقاله آقای ویلیام جیمز.
نقل میکنند که دوک ولینگتن2 روزی از روی تعجب چنین گفت: «عادت طبیعت ثانوی است!» عادت ده هزار برابر طبیعت است!
شاید هیچ کس به اندازه او، که خود سربازی کهنهکار و آزموده است، نداند این سخن چقدر درست است. سالها کار منظم و تمرین و مشق روزانه است که مردی را از نو میسازد و اداره او و فرماندهی بر او را ممکن میکند.
پرفسور هاکسلی3 میگوید:
داستانی است که شاید واقعیت نداشته باشد، ولی میتوان آن را همچون داستانی واقعی پذیرفت. میگویند مردی خوشمزه و شیرینکار سرباز بازنشستهای را دید که سورسات شب خود را روی دست به خانه میبرد. به محض اینکه چشمش به او افتاد بیمقدمه بر او فریاد زد: خبر دار! سرباز فورا دستهایش را پایین انداخت. به حالت خبردار ایستاد و گوشتها و سیبزمینیهایش در نهر خیابان ریخت. این مشق نظامی در او به حد کمال رسیده و گویی جزء ساختمان عصبی او شده بود.
در بسیاری از جنگها دیده شده است که اسبهای جنگی بیآنکه کسی بر پشت آنها سوار باشد فقط به صدای شیپور به هیجان آمده و مثل زمانی که کسی بر آنها سوار میشود دور هم جمع شدهاند. بیشتر حیوانات اهلی چون ماشینهای سادهای به نظر میرسند که دقیقه به دقیقه، بدون شک یا تردید و توقف، وظایفی را که به آنها یاد دادهاند انجام میدهند، بیآنکه علامتی از آنها بروز کند که نشان دهد امکان تغییر رویه به مغز آنها راه یافته باشد. اشخاصی که در زندانهای طویلالمدت به سن پیری رسیدهاند، پس از خلاصی خود درخواست کردهاند که دوباره به زندان برگردند.
نقل میکنند در یک تصادف راهآهن، قفس پلنگی که برای یکی از سیرکها میبردند شکست. پلنگ از قفس بیرون پرید، ولی بلافاصله، بیآنکه محافظین او به زحمت بیفتند، به جای خود برگشت. این است که عادت لنگر بزرگ اجتماع و پرارزشترین کارگزار محافظه کار اوست. عادت است که مردم را تحت فرمان نگاه میدارد و ابنای ثروت و مکنت را از طغیان رشک بینوایان نجات میبخشد. عادت است که نمیگذارد دشوارترین و زنندهترین امور زندگی معوق و بلامتصدی بماند و آنها که برای تصدی اینگونه امور آورده میشوند کار خود را رها کنند و بروند. عادت است که ماهیگیر و عرشهبان کشتی را در قلب زمستان در دریا، معدنچی را در تاریکی معدن، کشاورز را در ماههای برف بار در کلبه چوبی و گوشه تنهایی مزرعه نگه میدارد. عادت است که ما را از هجوم بیابانگردان و ساکنین مناطق یخبندان مصون میدارد. عادت است که ما را محکوم میکند تا نبرد زندگی را در همان خطوط که در آن پرورش یافته یا خود در آغاز انتخاب کردهایم ادامه دهیم و کاری را که مطابق میل ما نیست به بهترین وجه دنبال کنیم، چون نه برای کار دیگر آماده شدهایم و نه وقت آن مانده که از نو شروع کنیم و خود را برای کار دیگر آماده سازیم. عادت است که طبقات مختلف جامعه را از به هم ریختگی مصون میدارد.
در حدود سن بیست و پنج سالگی معین میشود هرکس از چه طبقه است و چهکاره خواهد بود. صفات لازم برای حرفه یک بازرگان جوان، یک پزشک جوان، یک رییس اداره جوان، یا یک مشاور حقوقی جوان، در این سن در او استقرار پیدا میکند. در این سن در طرز تفکر و بینش اشخاص خطوط و شیارهای ریزی میبینید و تمایلات و خواستههای خاصی مییابید که کمکم جزء شخصیت آنها میشود و نمیتوانند آنها را از خود دور کنند. بر روی هم بهتر هم همین است که نتوانند. برای دنیا همین وضع مفید است که شخصیت بیشتر ما در سی سالگی چون سنگ خاره مستحکم میشود و دیگر نرم نمیگردد. اگر دوره میان بیست و سی، دوره متشکل شدن عادات حرفهای و عقلانی است، دوره پیش از آن در پیدایش و تشکیل عادات شخصی، از قبیل طرز تلفظ کلمات، سبک سخن گفتن، اطوار وحرکات و امثال اینها، اهمیت بیشتری دارد. زبانی را که پس از بیست سالگی میآموزید به سختی میتوانید درست با اکسان خود زبان تلفظ کنید. جوانی که به محیط اجتماعی بالاتر از خود قدم میگذارد، به سختی میتواند معایب و نواقصی را که معاشرین سنین رشد در او ایجاد کرده و رسوخ دادهاند از یاد ببرد. حتی هر اندازه هم پول در جیب خود داشته باشد باز بسیار مشکل است که بتواند نظیر یک اشرافزاده بداند چه جور لباس بپوشد. سوداگران اجناس خود را با همان اشتیاق که به شیکپوشترین افراد عرضه میکنند، بر او هم عرضه میدارند، ولی او نمیتواند از عهده انتخاب چیزهای مناسب برآید. یک قانون نامرئی چون قوه جاذبه، نیرومند و قوی، او راهمچنان در مدار اصلی خود نگه میدارد. لباس پوشیدن او امسال همان است که پارسال بود، و این نکته که آشنایان شیکپوش او چگونه توانستهاند لباسهای مناسب برای خود تهیه کنند، تا لحظه مرگ بر او پوشیده خواهد ماند.
بنابراین، بزرگترین اصل تعلیم و تربیت این است که دستگاه عصبی خود را به جای آنکه دشمن خود کنیم دوست خود سازیم. باید آنچه کسب کردهایم سرمایه قرار دهیم و با سود آن آسوده زندگی کنیم. باید تا حدی که ممکن است، خود را به کارهای سودمند معتاد سازیم و همانطور که کاملاً مراقبیم به طاعون مبتلی نشویم، مراقبت کنیم با صفاتی بار نیاییم که شاید روزی سد راه ترقی ما شود و به پیشرفت ما لطمه زند.
هر قدر بیشتر بتوانیم امور جزئی زندگی را به دست اتوماتیسم بیدرد سر عادت بسپاریم، نیروهای عالی مغز برای فعالیتهای دیگر فارغتر میماند. هیچ موجود انسانی بیچارهتر از آن کس نیست که هیچ چیز برایش عادی نیست؛ در همه چیز احتیاج به تصمیم داشته باشد؛ در روشن کردن هر سیگار، نوشیدن هر فنجان چای، خوابیدن و بیدارشدن هر روز، و شروع سادهترین و جزئیترین کارها به تامل و اندیشه و اتخاذ تصمیم نیازمند باشد. درست نیمی از عمر اینگونه اشخاص صرف تصمیم یا تاسف بر کارهایی میشود که باید آنقدر برایشان عادی شده باشدکه بیتوجه و خود بخود انجام دهند. اگر در میان خوانندگان من کسی هست که هنوز اینگونه وظایف زندگی برایش عادی نشده است، بگذارید هم اینک، قبل از هر چیز، به رفع این نقیصه بپردازد.
در فصل «عادت اخلاقی» کتاب پرفسور بین، نظرهای شایان تحسینی وجود دارد که از مجموع آنها دو اصل کلی مهم به دست میآید:
1ـ در تحصیل عادت جدید یا ترک عادت سابق باید دقت کنیم قدم نخستین را با حداکثر قدرت و تصمیم برداریم. همه مقتضیاتی را که ممکن است در به کار انداختن نیروهای لازم موثر واقع شود جمعآوری کنید. با جدیت هر چه تمامتر خود را در شرایطی قرار دهید که وضع جدید را تقویت کند و برای خویش قیودی ایجاد کنید که با وضع سابق ناسازگار باشد. حتی اگر وضع اجازه میدهد، یک ضمانت اجتماعی برای خود درست کنید. خلاصه: تصمیم خود را با هر کمک مناسبی که به نظرتان میرسد پیش ببرید.
این روش به قدم اول شما چنان نیروی موثر فوریی میبخشد که نمیگذارد خیال به هم زدن تصمیم جدید به آن زودی که در غیر اینصورت ممکن بود در شما پیدا شود به مغز شما راه پیدا کند. هر روز که درهم شکستن تصمیم جدید به تاخیر افتد، یک درجه امیدوارتر میشوید که هرگز شکسته نخواهد شد.
2ـ تا عادت جدید در شما درست ریشه نکرده، هرگز نگذارید استثنا در کار شما پیش بیاید.
اگر یک بار به طور استثنا به وضع سابق برگشت کنید، مثل این است که بگذارید گلوله نخی که با دقت میپیچید یکباره از دستتان بیفتد. همین یک بار افتادن بیش از چندین دور را باز میکند و باید دوباره بپیچید. مداومت هر کار معین تنها وسیله مهمی است که میتواند دستگاه اعصاب را درست و بینقص به کار بیندازد. همانطور که پرفسور بین میگوید:
خاصیت ویژه عادات اخلاقی، برخلاف اکتسابات عقلی، وجود دو نیروی متقابل و متضاد است که به تدریج یکی رو بهزوال میرود و دیگری جانشین آن میگردد. با این وضع، بالاترین چیز آن است که هیچیک از صحنههای جنگ این دو نیروی متقابل را نبازیم. هر بار که جانب باطل غلبه کند، اثر چندین بار غلبه جانب حق را خنثی میکند. بنابراین، مقتضای احتیاط لازم آن است که وضع دو نیرو چنان تنظیم شود که غلبه متوالیاً با یکی از آنها باشد، تا در اثر تکرار چنان نیرومند و مستحکم شود که دیگر به هیچوجه و در هیچ موقع نشود با آن مقابله و ستیزه کرد. این است بهترین خط مشی اخلاقی که میشود فرض کرد.
احتیاج به موفقیت قاطع و اطمینان بخش در آغاز کار امری ضروری است. شکست وهله اول زمینه مساعدی برای تزلزل قدرت همه تلاشهای بعدی است؛ در صورتی که مشاهده گذشته موفقیتآمیز موجب تقویت بعدی اعصاب انسان است. گوته به مردی که درباره کار مهمی با او مشورت میکرد و به توانایی خود بر انجام آن کار اعتماد داشت میگوید: «اوخ! شما فقط بدین محتاجید که روی دستهایخود بزنید!» این جمله تاثیر خط مشی موفقیتآمیز گوته را در اعصاب و روحیات خود او روشن میکند.
اکنون این سوال پیش میآید که مگر نباید در مبارزه با اعتیاد به تریاک و مشروبات الکلی و نظایر اینها به تدریج عمل کرد؟
در این قسمت تجارب تا حدودی مختلف است، ولی میتوان گفت که اختلاف بیشتر مربوط به اوضاع و احوال شخصی و تعیین بهترین روش مناسب با احوال شخصی است؛ وگرنه در این اصل اساسی همه متفقند که اگر واقعا میسر باشد بهترین طریق همان است که عادت جدید یکباره و سریع تحصیل شود. البته باید دقت کنیم که بر اراده خود وظیفهای چنان سنگین تحمیل نکنیم که یقین داریم از همان قدم اول دچار شکست میگردد. در هر حال، بهترین راه برای نیل به مقصود، خواه در ترک عادتهایی از قبیل افیون و خواه در کارهای سادهای از قبیل ساعت برخاستن از خواب یا شروع به کار، این است که با در نظر گرفتن قدرت خود در یک دوره کوتاه و سریع به خود فشار بیاوریم و بقیه وقت خود را آسوده و آزاد باشیم. شگفت آنکه اگر شوق خود را به کلی بیغذا بگذاریم زود از لاغری میمیریم.
«پیش از اینکه شخص به نو ساختن خود شروع کند باید بتواند روی یک راه باریک مستقیم، بیانحراف و بیآنکه به چپ و راست بنگرد، راه برود. آن که هر روز تصمیم تازهای میگیرد، مثل کسی است که باید از گودالی بپرد، ولی هر بار که برای پریدن خیز میگیرد، به محض رسیدن لب گودال بایستد و برگردد که دوباره خیز بگیرد. تجمع قوای اخلاقی و تمرکز آنها بدون پیشرفت پیگیر و مداوم میسر نیست. تنها به برکت قدرت تمرین مداوم است که به تجمع و تمرکز قوا نائل و بدان معتاد میشویم».4
به دو اصل نامبرده میتوان اصل سومی را افزود:
3ـ همان فرصت نخستین را بگیرید و روی هر تصمیمی که میگیرید و هر شوق درونی که در جهت تامین عادات آرزویی خود مییابید به عمل بپردازید. اراده و شوق وقتی به آن حد برسد که خاصیت اتوماتیسم پیدا کند، قدرت آن را دارد که وضع جدید را به مغز منتقل کند، نه در همان لحظه اول که تازه پدید آمده است.
همانطور که نویسنده اخیر خاطرنشان میکند:
زمینهای مساعد و جدی برای عمل لازم است تا نقطه اتکایی فراهم آید و اهرمی که با آن، قدرت اراده چندین برابرمیشود بر آن تکیه کند و سر دیگرش بلند شود، وگرنه آن کس که زمینه مساعد جدی برای عمل ندارد تا فشار نقطه اتکای اهرم را تحمل کند، کار او فقط ژست و ادا و اطوار توخالی است.
اگر شخص زمینه جدی برای عمل نداشته باشد، هر قدر ذهنش انباشته از اصول و قواعد اخلاقی و احساساتش خوب و عالی باشد، باز ممکن است به نتیجه نرسد و نفسانیاتش همیشه بلا اثر بماند. ضربالمثلی هست که نیتهای خوب و بیعمل سنگفرش جهنم است.این همان نتیجهای است که از قواعد سه گانه مزبور به دست میآید. همان طور که جان استورات میل میگوید: «خلق و خوی ارادهای است که درست در نفس مستقر شده باشد.» اراده به این معنایی که او در این عبارت خواسته، هماهنگی فکر برای عمل، در راهی محکم و سریع و مشخص، مافوق همه حوادث و رویدادهای زندگی است.
اندیشه هر کار فقط به نسبت دوام لاینقطع آن، که خود بخود به وقوع کار منجر میشود، در ما راسخ و موثر میشود و مغز بدان معتاد میگردد. اگر شوق یا اراده خوبی را بیآنکه به نتیجه عملی برسد از دست بدهیم، بدتر از آن است که شانس خوبی را از دست داده باشیم، زیرا کمترین اثرش این است که تصمیمهای دیگر را نیز مسلماً از اینکه در راهی نتیجه بخش بیفتد باز میدارد.
منش هیچکس پستتر از منش شخص احساساتی و خیالی و رویابین نیست، که عمری را در دریای متلاطم احساسات تهییج شده میگذراند ولی هرگز کاری مردانه و جدی از او سر نمیزند. نمونه بارزی از این افراد روسو است. روسو با کلمات نافذ و بلیغ خود به همه مادران فرانسوی توصیه میکند که پیرو طبیعت باشند و خود به پرستاری و تربیت فرزندانشان بپردازند، ولی خود او برخلاف گفته خود، فرزندانش را به شیرخوارگاه میفرستد تا از آنها پرستاری کنند.
هرکس از ما که به کار خوب اخلاقی مطلق اظهار اشتیاق کند ولی در مقام عمل، آنجا که همین کار اخلاقی خوب با لباس بدل لابلای لوازم نامطلوب و بدنمای دیگر سر راه او قرار گرفته، آن را ترک کند، به سهم خود در همان راه روسو قدم گذارده است. در این روزگار همه فضائل لابلای لوازم ناپسند و نامطلوبی نهفته است؛ وای بر آنکس که فضائل را فقط وقتی بشناسد که آنها را در ذهن خود به شکل مطلق و خالص تصور کند. اشخاصی که در خواندن داستان و رفتن به نمایش افراط میکنند از همین قبیلاند. عادات اینها هیولای عجیبی است. مثلا، یک خانم روسی در تماشاخانه به حال بازیکنان خیالی نمایش اشک میریخت، ولی در همان حال کالسکهچی او بیرون از شدت سرما یخ کرده بود و خانم از این بابت هیچ نگرانی نداشت. از این قبیل وقایع همه جا، ولو با زنندگی کمتری، اتفاق میافتد. حتی اعتیاد به افراط بیاندازه در موسیقی، برای کسانی که نه خود نوازندهاند و نه از موهبت موسیقی به اندازه کافی برخوردارند تا آن را فقط در راه عقلانی خالص آن به کار برند، شخصیت افراد را متزلزل و آنان را سست عنصر میکند، چون غالباً مملو از هیجاناتی میشوند که معمولا بیآنکه به مرحله عمل برسد نابود میگردد. چارهای نیست جز اینکه انسان هرگز حاضر نشود در یک کنسرت احساساتی پیدا کند که بعداً منشأ صدور کاری از او شود، اگرچه ناچیزترین کارهای دنیا باشد.
مثلاً اگر شجاعت کارهای بزرگ را ندارد لااقل با مادر بزرگش با نرمی و ملاطفت صحبت کند؛ یا در یک وسیله حمل و نقل عمومی صندلی خود را به دیگری واگذارد. در هر حال این احساسات او در عمل ظاهر شود.
حالات اخیر ما را بر این نکته واقف میکند که نهتنها خطوط مخصوص، بلکه اشکال عمومی کار نیز به وسیله عادت در مغز منطبع میشود. مثلا اگر اجازه دهیم خواستهای ما رو به زوال بروند، رو به زوال خواهند گذاشت. به همین دلیل باید گفت که اگر غالباً از جد و جهد و عمل خودداری کنیم استعداد جد و جهد ما پیش از آنکه خودمان متوجه شویم از بین خواهد رفت. یا اگر بگذاریم دقت و عنایت و توجه ما اینسو و آنسو برود برای همیشه چنین خواهد ماند. سعی و دقت، چنانکه بعد خواهیم دید، دو نام برای یک واقعیت روانیاست، ولی ما به درستی نمیدانیم که این دو به کدامیک از جریانهای مغز ارتباط دارند. عمدهترین دلیل بر اینکه اجمالا به جریانهای مغز مربوطند و یکسره کار روح نیستند این است که دریافتهایم تا حدودی از موارد قانون عادتاند که یک قانون مادی است.
آخرین اصل عملی مربوط به عادات اراده که ما میتوانیم طرح کنیم این است که با مختصر تمرین روزانه، استعداد جد و جهد را در خود زنده نگه دارید، اگر چه در کارهای بیفایده و غیرضروری باشد. مثلاً یک یا چند کار ناچیز و غیرضروری را برای ریاضت و ورزش تصمیم و شجاعت در خود بهطور منظم انجام دهید. هر روز یا یک روز در میان کاری انجام دهید، فقط به این منظور که کار مرتبی انجام داده باشید که هرگز از شما ترک نمیشود، به طوری که چون ساعت آن کار فرا رسد، هیچگاه شما را آرام و بیحرکت برای قیام به آن نیابند.
این نوع ریاضت و تمرین نظیر حق بیمهای است که شخص برای خانه و اثاث خود میپردازد. موقع پرداخت فایدهای به حال او ندارد، شاید هم این پول هرگز به جیب او برنگردد، ولی اگر آتشسوزی به سراغ او بیاید تنها آنچه تاکنون پرداخته است او را از خانه خرابی نجات خواهد داد. عیناً همین است وضع کسی که با انجام کارهای بیفایده و غیرضروری خود را به تمرکز توجه و دقت، قوت اراده و خویشتنداری معتاد میکند. چنین کس در آن موقع که هر چه پیرامون اوست دچار تزلزل و بیثباتی است، چون برج بر جای خواهد ایستاد؛ در صورتی که همقطاران سست او چون ذرات کاه در برابر تندباد پراکنده و نابود شدهاند. از اینجاست که روانشناسی اخلاقی قویترین دستیار علم اخلاق است.
جهنمی که بر طبق معتقدات دینی در دنیای دیگر بدان مبتلا میشویم، بدتر از جهنمی نیست که در این دنیا با بدآموزی و انداختن نفسانیات خود در راههای غلط و کسب عادتهای ناروا برای خود میسازیم. اگر جوانان میتوانستند تشخیص دهند که چقدر زود به توده متحرکی از عادات مبدل میشوند، در آن وقت که چون ترکه تر حالت ارتجاعی و پلاستیکی داشتند بیشتر به ساختمان خود عنایت میکردند. خوب یا بد، ماییم که رشته سرنوشت خود را میتابیم و این رشته تافته هرگز از هم باز نخواهد شد.5 کوچکترین ضربه پاکییا ناپاکی و گناه که بر این پیکر وارد آید جای آن برای همیشه باقی خواهد ماند. در نمایشنامه جفرسن، ریبوان و نیکل شرابخوار و بادهگسار، هر بار که در انجام وظیفه خود قصور میورزد با خود میگوید: «این یک بار هیچ؛ این را نمیشمرم!»
بسیارخوب، او میتواند این بار را نشمرد؛ شاید خدای رئوف هم آن را نشمرد، ولی بیکم و زیاد شمردهخواهد شد. مولکولهای سلولهای عصبی و بافتهای او همه این یک بارها را میشمرند و ثبت و بایگانی میکنند، تا بار دیگر که در معرض وسوسه و اغوا قرار میگیرد علیه او به کار رود. در ترجمان تحتاللفظی مو بهمو و دقیق علم از عالم واقع، هر کار که از ما سر زند هرگز محو نخواهد شد. این البته از جهتی خوب است و از جهتی هم بد. همانطور که ما در اثر چندین بار شرابخواری متناوب دائمالخمر میشویم، در اثر ساعتها کار متناوب علمی و عملی نیز در کار خود مسلط و ماهر و باتجربه میشویم؛ گرچه درعین حال در عرفیات و اخلاقیات ضعیف میگردیم.
هیچ جوان نوخاسته را نگذارید نسبت به نتیجه تعلیم و تربیت خود، در هر راه که هست، ذرهای نگرانی و تشویش داشته باشد. اگر این جوان در همه ساعات ایام کار خود با ایمان و اطمینان به کار مشغول باشد، ممکن است به نتیجه نهایی برسد و در هر حرفه که انتخاب کرده با اطمینان کامل به صبح سعادت خود امیدوار باشد؛ یک روز سر از خواب بردارد و خود را از افراد مستعد و شایسته دوران خود بیابد. آرامآرام، ضمن کارهای جزئی روزانه که در حرفه خود انجام میدهد قدرت اظهار نظر در همه موضوعات مربوط به آن حرفه همچون سرمایه و ثروتی که هرگز بر باد نرود در او به حدکامل خواهد رسید.
باید جوانان از این رمز ترقی آگاه گردند. بیاطلاعی از این راز بیش از همه علل احتمالی دیگر در جوانانی که به کارهای سخت مبادرت میکنند تولید ترس و ضعف خواهد کرد.
پی نوشت :
1. جیمز، ویلیام، عادت، ترجمه سیدمحمد حسینی بهشتی، مجله مکتب تشیع، شماره3، خرداد 1340، صص 143ـ127.
2. ژنران و رجل سیاسی انگلیسی، 1852ـ1769، (مترجم).
3. توماس هنری هاکسلی، زیستشناس انگلیسی، 1895ـ1825 (مترجم).
4. این قسمت از کتاب. ج. بانسن نقل شده است.
5. نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیرهسری را
تو چون خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیکاختری را
ناصرخسرو
منبع:روزنامه اطلاعات