حضرت خاتم انبیاء محمد صلى علیه و آله فرمود: شب معراج حضرت جبرئیل (ع ) دست مرا گرفت و داخل بهشت نمود و من مسرور بودم ، سپس دیدم درختى از نور در آنجاست که دو ملک زیر آن تا روز قیامت به درست کردن زیور و حلّه مشغولند.
سپس جلو رفتم ، دیدم یک سیب بزرگى که به بزرگى آن ندیده بودم آنجاست ، پس یک دانه از آن را گرفتم و شکافتم . ناگهان حوریه اى از آن ظاهر شد که مژگانش مانند اطراف سر بال بود.
گفتم : تو مال کیستى ؟
حوریه گریه اى کرد و گفت : من از آن فرزند مظلوم تو حسین بن على (ع ) هستم .(1)
اى حسین ، ایکه ز داغت در و دیوار گریست
هر دل زنده و هر دیده بیدار گریست
انبیاء را همه دل سوخت به مظلومى تو
اولیاء را همگى دیده و، دل زار گریست
در دل نوح غم تشنگیت طوفان کرد
که به طوفان زد و چون موج گرانبار گریست
گفت چون واقعه کرببلا را جبریل
فاطمه ناله زد و، احمد مختار گریست
دید در خواب ترا چون بدل لُجّه خون
با دلى غرقه بخون حیدر کرار گریست
بود ذکر عطشت پیشتر از خلقت آب
ایکه ابر، از غم تو بر سر کهسار گریست
پیش دریا چو نظر کرد بحالت عباس
خون دل در عوض اشک ، علمدار گریست
گرچه از تاب تب و سوز عطش اشک نداشت
از غم بیکسیت نرگس بیمار گریست
برزمین ماند تنت ثابت و سیار سرت
هم به سر هم به تنت ثابت و سیار گریست
از همه بیش ((مؤ یّد)) دل زینب مى سوخت
که چو شمعى که بگرید به شب تار گریست (2)
1- بحار الا نوار: 44، 241 . خصائص 216
2- گلهاى اشک ، ص 101
منبع: داستانهایی از گریه بر امام حسین علیه السلام، تالیف علی میر خلف زاده