روزى رسول خدا (ص ) در منزل حضرت زهرا (ع ) تشریف داشتتند، درحالى که حضرت امام حسین (ع ) در دامن آن جناب بود، حضرت گریه زیادى کردندو به سجده رفتند و بعد فرمودند: اى فاطمه ، اى دختر در این ساعت و در همین مکان خداوند على اعلا به توسط جبرئیل به من فرمود: اى محمد آیا حسین را دوست دارى ؟
گفتم : بلى نور دیده و گل خوشبو و میوه دل و پرده ما بین دیدگان من است . جبرئیل در حالى که دست بر سر حسین گذاشته بود فرمود: اى محمد او را در سرزمین کربلا شهید…(1)
من از بهر غریبان ناله ها اندر جگر دارم
بهر صبح و مسا از دل نواى پر شرر دارم
دل زارم بسى پر خون براى بیکسان باشد
بدامن هر زمان جارى مدام اشک از بصر دارم
به بینم گر غریبى را بکنجى واله و محزون
بیاد غربت طفل حسین خون جگر دارم
فغان زاندم که طفل نورس شاهنشه خوبان
بگفتا عمه جان من شوق دیدار پدر دارم
ز وصل روى بابم عمه جان خونشد دل زارم
شب و روز از غم هجرش دو چشم پر گُهر دارم
ندارم آرزوئى غیر وصل باب اندر دل
بسى شکوه از این قوم لعین پر شرر دارم
مگر ما را نباشد خانه کاندر کنج این ویران
که خشت خام جاى بستر اندر زیر سر دارم
در آندم راءس پر خون پدر شد در برش حاضر
بگفتا جان بابا از فراقت دیده تر دارم (2)
1- ترجمه کامل الزیات ، 206
2- منتخب المصائب ، ج 3، ص 138
منبع: داستانهایی از گریه بر امام حسین علیه السلام ، تالیف علی میر خلف زاده