نویسنده: سید شهاب الدین بحرینی
جن مخلوقی است غیر مادی. یعنی با حواس پنجگانه ما قابل لمس و درک نیست؛ نه می شود آن را چشید نه می شود آن را لمس کرد یا بویید و …؛ به عبارت دیگر این موجود را با عوامل و حواس ملکی نمی توان دریافت کرد. خداوند تبارک و تعالی این موجود را از حرارت و گرمای آتش خلق کرده است. طبق فرموده « قرآن کریم»:
« و ما خلق الجان من مارج من النار؛(1) و جن را از تشعشعی از آتش خلق کرد.»(1)
نوع این خلقت و ساختار آن، به این موجودات این قدرت را داده که خود را به اشکال مختلف در بیاورند. البته شکل اصلی آنان در حالت انقباض قابل دیدن است و در حالت انبساط غیر قابل دیدن.
به این شکل که وقتی این موجود اعضا و اجزای بدن خود را که به حالت گرما، فرار و در هوا پخش است، منقبض کرده و جمع می شود، به شکل هاله ای از نور یا سایه ای بی رنگ دیده می شود و هنگامی که منبسط می شود، دیگر قابل رؤیت جزیی نیست.
اما جن راه های دیگری نیز برای نشان دادن خود دارد؛ البته با واسطه، به این نحو که می تواند در اجساد و ابدان موجوداتی، مانند سگ سیاه، گربه سیاه، کلاغ سیاه، مرغ سیاه، مار سیاه و عقرب تصرف کند یا حتی در انسان نیز می تواند تصرف کند؛ اما نه همیشه و نه در هر کسی. جن در صورتی می تواند در انسان تصرف کند که خود انسان با اعمالی شر و غیر انسانی، بستری را در خود به وجود آورد که شیاطینی از جنس جن در او رخنه کنند و او را مورد تصرف قرار دهند.
مانند مرتاضان هندی یا جادوگران آفریقایی و مکزیکی و دیگر کشورها که با ریاضت های غیر شرعی و خوردن چیزهای خاصی، مانند خون کلاغ سیاه و مار و خون گربه سیاه و گفتن اذکار و اوراد شیطانی آنها را برای انجام اعمالی به درون خود دعوت می کنند.
دلیل این حرف و اثبات آن دو آیه از قرآن کریم است:
1. « و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا؛ (2) و مردانی از آدمیان به مردانی از جن پناه می بردند و بر سرکشی آنها می افزودند.»
2. و یوم یحشرهم جمیعا یا معشر الجن قد استکثرتم من الانس و قال اولیاءوهم من الانس ربنا استمتع بعضنا ببعض و بلغنا اجلنا الذی اجلت لنا قال النار مثواکم خالدین فیها الا ما شاء الله ان ربک حکیم علیم؛ (3)
و [یاد کن] روزی را که همه آنان را گرد می آورد [و می فرماید] ای گروه جنیان از آدمیان [پیروان] فزونی یافتید و هواخواهان آنها از [نوع] انسان می گویند: پروردگارا برخی از ما از برخی دیگر بهره برداری کرد و به پایانی که برای ما معین کردی، رسیدیم [ خدا] می فرماید: جایگاه شما آتش است. در آن ماندگار خواهید بود؛ مگر آنچه را خدا بخواهد [ که خود تخفیف دهد] آری پروردگار تو حکیم داناست.»
اگر کمی در معانی آیات تأمل کنید، در می یابید که هم آن گروه از انسان ها که خود را به جنیان سپردند، از جنیان بهره می برند و هم آن جن هایی که در اختیار آن انسان های جاهلی خود را قرار داده اند، از این عمل بهره می برند.
به این صورت که انسان های جاهل برای رسیدن به قدرت و شهرت و انجام امور غیر عادی، خود را بنده جنیان و شیاطین می سازند و با آنها معامله ای انجام می دهند و جنیان نیز در مقابل این شرک انسان و اعمال گناه آلودشان، برای آنها کارهایی انجام می دهند.
اگر پرسش این باشد که شیاطین از گناه انسان چه نفعی می برند؟
پاسخ این است که اتفاقاً شیاطین به دنبال این هستند که انسان را به گناه، آلوده کرده و آنها را به بیراهه ببرند و این دقیقاً سوگندی است که رئیس شیاطین و جنیان، یعنی ابلیس در نزد خداوند خورده است که انسان را با وسوسه به گناه می اندازد و در اینجا هم شیاطین انسان های ضعیف النفس و تشنه شهوت و قدرت را وسوسه می کنند که به آنها پناه برند و در ازای کفر و شرک به خداوند تبارک و تعالی، آنها نیز خواسته هایشان را برآورده کنند.
در اینجا لازم به توضیح است که در قسمت قبل به این نکته اشاره کردیم که جنیان می توانند به بدن و اجساد موجودات خاصی حلول کنند و وجه اشتراک بین آن موجودات، رنگ سیاهشان بود.
وجود رنگ سیاه یک دست، نشان دهنده مدیوم و بستر برای برقراری ارتباط با عالم ملکوتی است؛ یعنی این موجودات بدنشان برای عوالم ملکوتی بستر و فرودگاه بسیار مناسبی است.
خلقت جن
حال پس از موضوع خلقت جن به قدرت او و حیطه اختیارات او می پردازیم.
جن، ماهیتا از گرمای آتش خلق شده؛ اما طوایف و انواع مختلفی دارد. جن، فقط از آتش خلق نشده؛ بلکه در خلقت او عناصر وجودی مثل باد نیز وجود دارد و نسبت ترکیب این باد با آتش و گرمای آن و شدت و حدت هر دو ماده انواع گوناگونی از آن را به وجود آورده و دلیل این ادعا نیز کلام قرآن کریم است:
« و الجان خلقناه من قبل من نار السموم؛(4) و پیش از آن جن را از آتشی سوزان و بی دود خلق کردیم.»
برای درک بیشتر این موضوع به خلقت انسان اشاره ای می کنیم.
وقتی که خداوند تبارک و تعالی انسان را آفرید خمیر مایه و ماهیت آن را از خاک آفرید.
با توجه به این نکته ظریف، ضروری است که به عنصر اصلی وجودی انسان که خاک باشد، عناصر دیگر نیز افزود و آن عناصر، آب، باد و آتش بودند. درصد ترکیب این چهار عنصر با هم انسان را به وجود آورده؛ اما هنگامی که یکی از این عنصر ها بر سه عنصر دیگر بچربد، ماهیت آن انسان به آن عنصر گرایش پیدا می کند؛ مثلا وقتی عنصر آتش در فردی بیشتر باشد، به اصطلاح می گویند: طبع وجودی شما آتشی است؛ یعنی خصلت های شما همانند آتش در یک آن شعله ور می شود.
و انسان هایی که با کوچک ترین حرفی از کوره در می روند و پرخاشگر و تندخوی می شوند، باید بدانند که عنصر غالب بر دیگر عناصر وجودیشان، آتش است.
حال به بحث ماهیت جن می پردازیم. جن نیز عنصر دیگری دارد و آن فقط باد است؛ یعنی ترکیب گرمای آتش و باد و از عنصر آب و خاک بی بهره است.
قدرت جن بستگی به نوع ترکیب باد و آتش آن دارد.
دانسته های جن
جن، مخلوقی الهی است. مخلوقی است که اختیار دارد و هنگامی که خداوند به آن اختیار داده حتماً قرار است چیزی به او عرضه شود و مورد امتحان قرار گیرد و وقتی که امتحان وجود دارد، حتماً خیری و شری و خوبی و بدی ای قرار است عرضه شود؛ تا موجود دارای اختیار، مورد امتحان قرار گرفته و یکی از خوب یا بد را برگزیند.
اما این انتخاب نیازمند چیزی است تا بتوانند با آن به تفکیک و تمییز دادن خوب و بد بپردازد و آن قدرت تمییز را عقل و جهل می نامند.
پس خداوند به این موجود، عقل، جهل و اختیار داده است تا با عقل خود خیر و نیک را برگزیند و با جهل خودش شر و بدی را انتخاب کند و خداوند به اختیار او پاداش و عقاب می دهد؛ یعنی وقتی با عقل خود امور مورد رضای الهی را انتخاب کند، پاداش و اجر دریافت می کند و اگر با جهل خود امور مورد غضب الهی را برگزیند، عذاب و عقاب دریافت می کند. به این امر، امتحان الهی گویند.
حال متوجه شدیم که جن مخلوق است، عقل و جهل دارد، مورد امتحان قرار می گیرد، پاداش و عذابی به اعمالش داده می شود و بهشت و جهنمی دارد.
دلیل این ادعا این آیه شریف است:
1. « الا من رحم ربک و لذلک خلقهم و تمت کلمه ربک لاملان جهنم من الجنه و الناس اجمعین؛(5) مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده است و وعده پروردگارت [چنین] تحقق پذیرفته است [که] البته جهنم را از جن و انس یک سره پر خواهم کرد.»
2. « قال ادخلوا فی امم قد خلت من قبلکم من الجن و الانس فی النار؛(6) خداوند گوید شما هم مانند آن گروه از جن و انس که پیش از شما وارد دوزخ شدند، داخل شوید.»
دقت در چند آیه دیگر که درباره عذاب جن و انس گفته شده، معلوم می کند که چون جن عقل و جهل و اختیار دارد، می تواند هر دینی را برگزیند از یهود، نصارا یا اسلام و می تواند کافر یا مشرک شود که البته در آیات بالا نیز خداوند به کفر آنها اشاره فرموده است.
مرگ و زندگی جن
از آنجا که جن مخلوق است، طبق قاعده مخلوق بودن، ابتدایی و انتهایی دارد؛ یعنی عمر مقدر دارد؛ اما عمر آنها از انسان ها بیشتر است و این به دلیل نوع خلقت آنهاست و چه بسا موجوداتی هستند که چندین برابر جنیان عمر می کنند و آنها نیز بر خلقت خود قرار دارند.
از احادیث، این گونه دریافت می شود که جن عمری چند هزار ساله دارد. شاهد مثال آن، این داستان است.
به سند معتبری از ابن عباس روایت شده که:
در خدمت رسول اکرم (ص) وارد شده بودیم، یکی از جنیان درحال سؤال کردن مسائل سخت و مشکل از حضرت رسول (ص) بود، ناگهان حضرت علی (ع) از دور ظاهر شدند. جن از دیدن حضرت علی (ع) و از ترس، آن چنان کوچک شد که به اندازه گنجشگی درآمد و در مقابل آن حضرت عجز و زاری نمود و به پیامبر (ص) عرض کرد: یا رسول الله مرا در پناه خود بگیر. پیامبر (ص) فرمود: « از چه کسی می ترسی؟» جن عرض کرد: از آن جوان که از دور می آید، می ترسم. حضرت فرمود: « برای چه از آن جوان می ترسی؟» جن گفت: من در زمان طوفان نوح (ع) شاهد ماجرا بودم، وقتی که کشتی آن حضرت روی آب ها شناور شد و همه جا را آب گرفته بود، من داخل کشتی رفتم تا آن را سوراخ کرده و نوح (ع) را با پیروانش غرق کنم. ناگهان دیدم که همین جوان در آن کشتی ظاهر شد و درحالی که نیزه ای در دست داشت، با سر آن دستم را برید.
در این حال جن دست و انگشت بریده خود را به پیامبر (ص) نشان داد. پیامبر (ص) فرمودند: « درست دیده ای این همان جوان است که دست تو را بریده.» (7)
البته از این نوع حدیث ها و حکایت ها که به نوعی در آن عمر طولانی جن ذکر شده، متواتر و زیاد می باشد و ما در اینجا به علت پرداختن به مباحث علمی درباره جن و ناگفته هایی درباره این مخلوق، به همین مقدار اکتفا می کنیم و اگر کسی خواهان حکایت ها و احادیث بیشتری در این مورد باشد، می تواند به کتاب های متعددی که درباره جن موجودند، مراجعه کند؛ اما بنای ما در این مقاله، بیان مسائلی است که به علم و فهم ما بیفزاید.
دانش جن
آیا جن به امور غیبی آگاه است یا خیر؟
اولاً اینکه ما چه چیزی را غیب بدانیم و به چه چیزی غیب بگوییم، جای ساعت ها بحث دارد و حجم چندین جلد کتاب است؛ اما در اینجا لازم است، اشاره ای به این مورد کنیم که بین عوام مردم، غیب به چیزی گفته می شود که در دسترس نیست و با حواس پنجگانه ما ادراک نمی شود؛ اما آیا حقیقت هم این است؟ آیا وقتی ما زمان را با حواس پنجگانه خود نمی بینیم، زمان، غیب است؟
آیا جن برای کسانی که جن را می بینند، غیب است و برای کسانی که ملائکه را می بینند، ملائکه، غیب است.
با این پیش زمینه، در می یابیم که غیب و عوامل غیبی دارای سلسله مراتب هستند؛ یعنی چیزی که برای من غیب است، ممکن است برای دیگری غیب نباشد.
کسی که ملائکه را می بیند، دیگر برای او ملائکه غیب نیستند، چون قابل رؤیت و دسترسی هستند؛ اما ملائکه برای کسانی که قابل رؤیت و دستسری نیستند، غیب محسوب می شوند.
دانش جن فقط و فقط به دلیل طولانی بودن عمر آن است و جن در واقع فقط از گذشته هایی که در آن بوده یا در حال اتفاق است، با خبر بوده و از آینده هیچ اطلاعی ندارد. این سخن، دلیل عقلی و قرآنی دارد.
در حدیثی از امام صادق (ع) آمده که ابلیس تا قبل از ظهور حضرت عیسی(ع) تا آسمان هفتم بالا رفته و اسرار الهی را استراق سمع می کرده، به همین جمله دقت کنید؛ یعنی دلیل دانستن اسرار الهی برای شیطان این بوده که او تا آسمان هفتم بالا می رفت و اسراری را که بین ملائکه گفته می شده، مخفیانه می شنیده و به نزد یارانش بر می گشته است تا تدارک مقابله با آن اسرار و وحی الهی را ببیند؛ اما هنگامی که حضرت عیسی (ع) متولد می شوند، شیطان از هفت آسمان محروم گشته و تنها تا طبقه چهارم آسمان می توانست بالا برود؛ اما باز هم برای استراق سمع اسرار وحی.
به این نکته ظریف دقت کنید که پس از حضرت عیسی (ع) از طبقه چهارم بالاتر نمی توانست برود و فقط اسراری را که در طبقه چهارم و پایین تر از آن بود، می توانسته بشنود؛ این مطلب به آن معنی است که اسرار الهی دارای مرتبه و طبقه بندی است.
پس سری که در طبقه هفتم آسمان به ملائکه خاص گفته می شود، ملائکه طبقه ششم از آن بی خبرند و آن سری که در طبقه ششم آسمان گفته می شود، ملائکه طبقه پنجم از آن بی خبرند. این نتیجه گیری پیرو همان مراتب غیبی است؛ یعنی اسرار طبقه هفتم آسمان برای ملائکه هفتم غیب نیست؛ اما برای ملائکه طبقه ششم غیب است و اسرار طبقه ششم آسمان برای ملائکه طبقه ششم غیب نیست؛ اما برای ملائکه طبقه پنجم غیب است، حاله به ادله بحث درباره جن می پردازیم.
بعد از ولادت حضرت رسول (ص) شیطان از طبقه اول آسمان نتوانست بالاتر برود و در واقع از آن اسرار محروم شد.
این موضوع نشان دهنده سطح بالای آن اسرار است که در طبقات هفتم تا اول وجود داشته است.
وجود مبارک رسول اکرم (ص) چنان تأثیری در عالم خلقت دارد- البته مسئولیت های ایشان نیز بسیار پر رنگ تر از تمام انبیا و اولیای الهی بود- که شیطان نمی بایست حتی کوچک ترین سر وحی به ایشان را متوجه می شد؛ مبادا در کار پیامبر (ص) خللی ایجاد کند.
این مسئله به این معنی است که عاقل ترین و برترین مخلوق الهی، شیطان را موجودی خطرناک می دانسته و هرگز نمی خواسته است که شرایطی برای ایجاد اعمال شر شیطان فراهم کنند؛ یعنی ایشان با این اعمال و رفتار خود به ما که سطح ایمان و مراتب عقلمان بسیار بسیار پایین تر از ایشان است، آموختند که شیطان را جدی بگیریم.
دلیل پرداختن ما به این بحث، این است که مخاطب گرامی بداند که شیاطین و جنیان دیگر به اسرار وحی و امور غیبی آگاهی ندارند. البته تا قبل از تولد پیامبر اکرم (ص) به اسراری که تا طبقه چهارم بوده، آگاهی داشتند و قبل از تولد حضرت عیسی (ع) به اسرار و وحی تا طبقات هفتم نیز آگاهی داشتند؛ اما بعد از تولد پیامبر (ص) از ورود به طبقات آسمان برای استراق سمع منع گردیدند.
« و حفظا من کل شیطان مارد* لا یسمعون الی الملا الاعلی و یقذفون من کل جانب* دحورا و لهم عذاب واصب؛ (8) [ آن را ] از هر شیطان سرکشی نگاه داشتیم، [ به طوری که] نمی توانند به انبوه[ فرشتگان] عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سوی پرتاب می شوند، با شدت به دور رانده می شوند و برایشان عذابی دائم است.»
« و انا لمسنا السماء فوجدنا ها ملئت حرسا شدیدا و شهبا؛ (9) و در هر [آسمان] برای شنیدن به کمین می نشستیم [ اما] اکنون هر که بخواهد به گوش باشد تیر شهابی در کمین خود می یابد.»
« و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الان یجد له شهابا رصدا؛ (10) و ما پیش از نزول قرآن در کمین شنیدن سخنان آسمانی و اسرار وحی می نشینیم؛ اما اینکه هر که از اسرار وحی الهی سخن بخواهد شنید، تیر شهاب در کمینگاه اوست.»
تا اینجای بحث اثبات شد که جن از آینده و اسرار و امور غیبی الهی هیچ آگاهی و اطلاعی ندارد.
توانمندی و قدرت جن
در بحث های گذشته، اجمالاً اشاره شد که یکی از قدرت های جن تصرف در بعضی انسان ها و بعضی حیوانات است.
اما یکی از قدرت های جن که انسان ها از آن استفاده می کنند، جابه جا کردن اجسام و اشیا است.
این جابه جایی قدرت خاصی را بین جنیان می طلبد؛ یعنی هر نوع از جن نمی تواند این کار را انجام دهد و این کار مخصوص نوع خاصی از جن به نام عفریت است.
« قال عفریت من الجن انا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک و انی علیه لقوی امین؛ (11) عفریتی از جن گفت من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزی برای تو می آورم و برای این [کار] سخت توانا و مورد اعتمادم.»
پس این قدرت جابه جایی، فقط مخصوص جنیان از نوع عفریت است.
این جمله به این معنی نیست که عفریت فقط قابلیت جابه جایی دارد؛ بلکه به این معنی است که این ویژگی بارز و برجسته این نوع جن است.
اما مهم ترین و اصلی ترین نیرویی که شیاطین جن از آن استفاده می کنند و شیاطین انس از طریق شیاطین جن این اعمال را انجام می دهند، سحر و جادو است.
سحر، جادو و طلسم
سحر و جادو تقریباً هم ردیف و هم تراز هم هستند؛ اما طلسم کاملا متفاوت از این دو است که درجای دیگری بیان خواهد شد؛ اما در اینجا به طریقه سحر کردن توسط شیاطین جن با درخواست شیاطین انس می پردازیم.
برخی از افراد با استفاده از این روش ها می توانند با اجنه شیطانی ارتباط برقرار کنند و برخی از توانمندی های آنها را در رسیدن به اهداف کفرآلود خود به کار گیرند. یادآوری داستان هایی از قرآن کریم درباره اعمال ابلیس و کمک او به افراد کافر و مشرکی که سعی در دشمنی آشکار با پیامبران هم عصر خود داشته اند، بیانگر نحوه اعمال شیطانی اجنه و به کارگیری آنها توسط افراد کافر و مشرک است. روش های ارتباط با شیاطین جن، بسیار متفاوت است؛ به طور مثال در داستان حضرت ابراهیم (ع) آمده است که به دستور نمرود؛ آتش بسیار بزرگی و مهیبی فراهم کردند، هنگامی که خواستند حضرت ابراهیم (ع) را به آتش بیندازند از شدت گرمای آتش نتوانستند به آن نزدیک شوند. در این لحظه شیطان به صورت پیرزنی در آمده و نزد مأموران رفت و دستور ساخت منجنیق را به آنها یاد داد تا حضرت را بتوانند در آتش بیندازند و باز بعد از آنکه آتش به امر خداوند بر حضرت ابراهیم (ع) گلستان شد، مأموران نمرود از این امر دچار وحشت شده و جرئت نزدیک شدن به آن منطقه و حضرت را نداشتند. در اینجا باز هم شیطان به شکل پیرزنی به نزد مأموران رفته و آنها را راهنمایی می کند.
شیطان در مواردی نیز مستقیم و با معرفی خود و با دادن وعده یاری به جاهلان، برای خود یار و یاور جمع کرده است. در زمان حضرت موسی (ع) که سحر و جادوگری قدرت گرفته بود و در واقع روش استفاده از آن را ساحران و جادوگران بهتر آموخته و مسلط تر گشته بودند؛ مانند سامری که رئیس ساحران زمان حضرت موسی (ع) و به سحر مسلط بود. او بعد به موسی(ع) ایمان آورد و همراه قوم و حضرت موسی (ع) به پای کوه طور رفت. زمانی که حضرت موسی (ع) به دعوت خداوند به کوه فرا خوانده شد، او با طلاهای قوم، گوساله ای ساخت و هنگامی که دید حضرت جبرئیل (ع) به سمت کوه طور برای دیدن حضرت موسی (ع) رهسپار شده به دنبال ایشان رفته و از خاکی که زیر پایش بر جای مانده بود، برداشت و آن را به گوساله زد و گوساله شروع به سخن گفتن کرد.
در این مقطع، ساحران بسیار نیرومند، ولی در اقلیت بودند تا زمان حضرت سلیمان (ع) فرا رسید و به دستور خداوند تمام جنیان و شیاطین و دیوها تحت امر حضرت قرار گرفتند و هر کس از دستور حضرت سلیمان (ع) سرپیچی کرد، مورد عذاب الهی قرار گرفت.
« و لسلیمان الریح غدوها شهر و رواحها شهر و اسلنا له عین القطر و من الجن من یعمل بین یدیه باذن ربه و من یزغ منهم عن امرنا نذقه من عذاب السعیر* یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل و جفان کالجواب و قدور راسیات اعملوا آل داوود شکرا و قیل من عبادی الشکور؛ (12)
و باد را برای سلیمان [رام کردیم] که رفتن آن بامداد یک ماه و آمدنش شبانگاه یک ماه [ راه] بود و معدن مس را برای او ذوب [ و روان] گردانیدیم و برخی از جن به فرمان پروردگارشان پیش او کار می کردند و هر کس از آنها از دستور ما سر بر می تافت از عذاب سوزان به او می چشانیدیم. [ آن متخصصان] برای او هر چه می خواست از نمازخانه ها و مجسمه ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه ها و دیگ های چسبیده به زمین می ساختند. ای خاندان داوود شکرگزار باشید و از بندگان من اندکی سپاس گزارند.»
« و حشر لسلیمان جنوده من الجن و الانس و الطیر فهم یوزعون؛ (13) و برای سلیمان سپاهیانش از جن و انس و پرندگان جمع آوری شدند و [ برای رژه] دسته دسته گردیدند.»
« قال عفریت من الجن انا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک و انی علیه لقوی امین؛ (14) عفریتی از جن گفت من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزی برای تو می آورم و بر این [کار] سخت توانا و مورد اعتمادم.» ( و در جواهر و نوامیس آن دست خیانت نبرم.)
آیا آیات بیانگر ارتباط بین شیاطین جن و دیو و جنیان دیگر که در تسخیر حضرت سلیمان (ع) بودند، می باشد.
در آیات مبارک قرآن مجید گفته شده که گروهی از دیوان به ساختن بنا می پرداختند و حتی در آیات دیگر آمده که گروهی از جنیان از کف دریا، لؤلؤ و مرجان، برای ساختن کاخ های حضرت سلیمان(ع) استخراج می کردند.
در بحث قبل گفته شد که در زمان حضرت موسی (ع) سحر و جادوگری به اوج توانایی خود رسیده بود؛ اما هنوز این علم در نزد اشخاص منحصر به فرد و محدودی وجود داشت و در واقع همه گیر نبود تا اینکه در زمان حضرت سلیمان نبی (ع) علم سحر و جادوگری رواج یافت و تقریبا همه از آن استفاده کردند؛ زیرا در زمان حضرت سلیمان (ع) مردم با اجنه و شیاطین همکار شده بودند. این شیاطین و جنیان در حین کار و ارتباط با مردم، با آنها سحر و جادوگری را آموختند، مخصوصاً درباره ایجاد اختلاف بین زن و شوهر و جدایی آنان خیلی کار می کردند. دلیل این حرف آیه 102 سوره مبارکه بقره است:
« واتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا یعلمون الناس السحر و ما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت و ما یعلمان من احد حتی یقولا انما نحن فتنه فلا تکفر فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله و یتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم و لقد علموا لمن اشتراه ما له فی الاخره من خلاق و لبئس ما شروا به انفسهم لو کانوا یعلمون؛
و آنچه را که شیطان [ صفت ] ها در سلطنت سلیمان خوانده [ و درس گرفته] بودند، پیروی کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان [ صفت] ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می آموختند و [ نیز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [ پیروی کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمی کردند مگر آنکه [قبلا به او] می گفتند ما [ وسیله] آزمایشی [ برای شما] هستیم پس زنهار کافر نشوی و [ لی] آنها از آن دو [ فرشته] چیزی می آموختند که به وسیله آن میان مردو همسرش جدایی بیفکنند هرچند بدون فرمان خدا نمی توانستند به وسیله آن به احدی زیان برسانند و [ خلاصه] چیزی می آموختند که برایشان زیان داشت و سودی به ایشان نمی رسانید و قطعاً [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهره ای ندارد. وه که چه بد بود آنچه به جان خریدند اگر می دانستند.»
این آیه نیازمند اندکی توضیح است.
اول آنکه، خداوند تبارک و تعالی در ابتدای آیه می فرماید:
« مردم از شیاطین و دیوان تبعیت کردند و سحر و جادوگری آموختند.»
پس سحر و جادوگری، از شیاطین و دیوان به انسان رسیده است، دوم آنکه، توضیح درباره هاروت و ماروت داده شده که آنها دو فرشته بودند که پس از رواج سحر و جادو در میان مردم، به امر خداوند به میان مردم آمدند و به مردم هم سحر را آموختند هم باطل السحر را؛ یعنی اگر جدایی بین زن و مرد را از طریق سحر گفتند- که البته پیش از آنها شیاطین و دیوان گفته بودند- باطل السحر آن سحر را نیز می گفتند.
دلیل این کار امتحان الهی بود؛ البته خداوند می فرماید که مردم باطل السحر را رها کرده و خود سحر را آموختند.
خداوند با این عمل، هر دو گروه از مردم را آزمود. چه کافران را چه مؤمنان را؛ به این صورت که سحر و باطل السحر را در اختیار مردم قرار داد. گروهی کافر شدند و به سحر گرویدند و با آن مردم را سحر کردند. این امتحان کافران بود که به سمت سحر رفتند؛ اما مؤمنان که مورد سحر قرار گرفتند نیز در اینجا مورد امتحان واقع شدند. امتحان آنها این بود که آیا هنگام دشواری و سختی از خداوند ناامید می شدند؟ آیا لب به گله گذاری از خداوند گشودند؟ آیا در دشواری ها و سختی ها ایمان خود را نسبت به خدا از دست می دادند؟
گفتنی است که سحر و جادو، یک وسیله امتحان در دست بشر است؛ مانند تمام سلاح ها یا علوم دیگر که می توان آنها را علیه بشر استفاده کرد.
اینکه بشر علم خود را در چه راهی استفاده کند، امتحان اوست.
پس چه مؤمنان چه دیگر قشرهای مردم چه انبیا و رسل با سحر و جادوگری به نوعی درگیر بودند.
این مسئله به قدری حائز اهمیت بوده که خداوند تبارک و تعالی، آیات متعددی درباره سحر و باطل السحر در قرآن کریم بیان کرده است.
پینوشتها:
1- سوره الرحمن (55)، آیه 15.
2- سوره جن (72)، آیه 6.
3- سوره انعام(6)، آیه 128.
4- سوره حجر(53)، آیه 27.
5- سوره هود(11)، آیه 119.
6- سوره اعراف (7)، آیه 38.
7- کشف الیقین، ص 484، بحارالانوار، ج42، ص11؛ سفینه النجاه، ج1، ص683.
8- سوره الصافات (37)، آیات 7-9
9- سوره جن(72)، آیه 8.
10- سوره جن(72)، آیه 9.
11- سوره نمل(27)، آیه 39.
12- سوره سبا(34)، آیه 12.
13- سوره نمل(27)، آیه 17.
14- همان، آیه 39.
منبع:نشریه موعود( ویژه جن)، شماره 123،124