نویسنده : عبدالمجید فقیهی
منبع : راسخون
ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن
و ممکن است معنى آیه این باشد شما طورى عمل میکردید که به گمانتان اعمال شما بر خداى پنهان خواهد ماند، همانگونه که گفته میشود: (اهلکت نفسى) باین معنى که من بگونه کسى عمل کردم که خودکشى میکند. وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ) از نظر ترکیب ذلکم مبتدا و ظنّکم خبر و ارداکم خبر دوّم است، و نیز ممکن است ظنّکم را بدل از ذلکم بگیریم، و معنى بنا بر این ترکیب چنین خواهد شد، آن گمانى که نسبت بخدا داشتید که خداوند بسیارى از کارهاى شما را نمیداند شما را هلاک کرد زیرا این گمان بیجا گناهکارى را بر شما آسان ساخت، و شما را بسوى کفر کشانید..فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ) یعنى: با این کار جزء کسانى قرار گرفتید که در تجارت خود زیان کرده است، زیرا بهشت را از دست داده جهنم را براى خود خریدهاید.(22) خداوند در قرآن کریم می فرماید : «أُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ(23)» اینان به خویشتن زیان رسانیدند و آنچه را که به دروغ خدا مىخواندند از دست دادهاند.
ترجمه تفسیر المیزان
این آیه شریفه مشتمل بر دو نکته است: یکى اینکه مىفرماید کفار نفس خود را خاسر کردند. دوم اینکه مىفرماید افترایى که یک عمر مرتکب آن شدند در آخرت اثرى از آن نمىیابند. اما خسران آنان دلیلش این است که آدمى مالک نیست مگر نفس خود را که البته مالکیتش نسبت به نفس خودش استقلالى نیست، بلکه به تملیک خداى تعالى است و وقتى آدمى چیزى را براى نفس خود بخرد که مایه هلاکتش باشد، و سرمایه عمر و مال و هر چیز دیگر را بدهد و در مقابل کفر و معصیت را بخرد در این معامله ضرر کرده و این ضرر را خودش براى خود فراهم آورده است.پس خسران نفس کنایه است از هلاک کردن نفس، و اما ضلالت در افترایى که بستند علتش این است که عقاید خرافى که داشتند دروغ بود، یعنى وهمى بود که در خارج واقعیت نداشت، خرافاتى بود که هوا و هوسهاى دنیوى آن را در نظرشان جلوه داده بود، و با برچیده شدن زندگى دنیا و هیچ و پوچ شدن هوا و هوسها، آن اوهام و خرافات نیز جلوه و رنگ خود را مىبازد، و معلوم مىشود چیزى جز دروغ و افتراء نبوده، در آن روز هر کسى مىفهمد که حق مبین تنها خداى تعالى بوده و آنچه را حق مىپنداشتند چیزى جز خیال نبوده است. لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ” از” فراء” نقل شده که گفته است: کلمه” لا جرم” در اصل به معناى کلمات” لا بد” و” لا محاله: بناچار” بوده و بعدا در معناى سوگند، استعمالى شایع یافته و به تدریج معناى کلمه” حقا” را به خود گرفته است، و به همین جهت در جواب آن، لام قسم آورده مىشود، یعنى گفته مىشود:” لا جرم لافعلن کذا- حقا این کار را به یقین مىکنم.”.اهل لغت در ساختمان این کلمه گفتهاند:” جرم”- به دو فتحه- به معناى” قطع” یعنى بریدن است. و شاید در اصل در نتایج کلام استعمال مىشده مانند لفظ” لا محاله” که مىفهماند:” فلان سخنى که به وسیله من و یا فلانى گفته شده هیچ قاطعى نیست که آن سخن را قطع و باطل سازد” هم چنان که نظیر این معنا از کلمه” لا محاله” به ذهن مىآید. و بنا بر این، معناى آیه اینطور مىشود: حقا این خرافهپرستان در آخرت زیانکارترین افراد خواهند بودو وجه زیانکارتر بودنشان در آخرت- اگر فرض کنیم منظور، زیانکارتر از سایر معصیتکاران باشند- این است که سایر گنهکاران امید نجات دارند، اما اینها به خاطر کفرو عنادشان نفس خود را خاسر و ضایع و هلاک کردند، در نتیجه دیگر امیدى در نجاتشان از آتش آخرت نیست همانطور که در دنیا با حفظ آن عنادى که داشتند امیدى به رستگارى و برگشتن از کفر به سوى ایمان در آنان نبود، هم چنان که قرآن کریم در باره وضع دنیایى خاسران و اینکه ایمان نخواهند آورد فرموده:” الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ” (24)و نیز در باره اینها که مهر بر دلها و گوشها و دیدگانشان خورده فرموده است:” وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ” (25)، و نیز در اینکه چرا نمىتوانند ایمان بیاورند فرموده:” أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ”(26). و اگر فرض کنیم که منظور از خاسرتر بودنشان این است که خسران آخرتشان بیش از خسران دنیایى آنان است در این صورت وجه آن این است که این کفار به خاطر کفرشان و به خاطر اینکه مردم را از راه خدا جلوگیرى مىکردند و در سعادتى که دین حق براى آنان فراهم نموده بود محروم مىساختند، قهرا هم در دنیا زیانکار شدند و هم در آخرت، لیکن خسران آخرتشان شدیدتر است، زیرا دائمى و جاودانى است، (براى اینکه باعث کفر و محرومیت دیگران نیز شدند). پس خسران دنیائیشان در مقایسه با خسران آخرتیشان بسیار اندک است، و لذا قرآن کریم در باره اندک بودن خسران دنیائیشان فرموده:” کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَهً مِنْ نَهارٍ”(27).علاوه بر این، در آخرت اعمال از نظر نتایج، شدیدتر و مضاعف مىگردد، هم چنان که قرآن کریم فرموده:” وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِیلًا”(28) حال ازاین دو احتمالى که فرض کردیم کدام بهتر است؟ باید گفت احتمال اولى بهتر است، براى اینکه ظاهر آیه این است که مىخواهد” اخسرین- زیانکارترین” را منحصر در آنان کرده بفرماید: این طایفه از تمامى طوایف (29)گنهکار خاسرترند و نمىخواهد بفرماید: خسران آخرتشان بیشتر از خسران دنیائیشان است
تفسیر نمونه
اینها همان کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده و ورشکست شدند” (أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ و این بزرگترین خسارتى است که ممکن است دامنگیر انسانى شود که موجودیت انسانى خویش را از دست دهد، سپس اضافه مىکند آنها به معبودهایى دروغین دل بسته بودند” اما سر انجام تمام این معبودهاى ساختگى گم شدند و از نظرشان محو گشتند” (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ آخرین آیه مورد بحث حکم نهایى سرنوشت آنها را به صورت قاطعى چنین بیان مىکند: و بناچار آنها در سراى آخرت زیانکارترین مردمند” (لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ) چرا که هم از نعمت چشم باز و گوش شنوا محروم شدند، و هم تمام سرمایههاى انسانى وجود خویش را از دست دادند، و با این حال هم بار مسئولیت خویش را بر دوش مىکشند و هم بار مسئولیت دیگران را.معنى اصلى” لا جرم”-” جرم” (بر وزن حرم) در اصل به معنى چیدن میوه از درخت است (چنان که راغب در مفردات آورده است) و سپس به هر گونه اکتساب و تحصیل امرى گفته شده، و بر اثر کثرت استعمال در” کسب ناملایمات” این مفهوم را بخود گرفته، بهمین دلیل به گناه،” جرم” گفته مىشود، ولى هنگامى که این کلمه با” لا” به صورت” لا جرم” بر سر جملهاى مىآید این معنى را مىدهد که هیچ چیزى نمىتواند این موضوع را قطع و منع کند، بنا بر این لا جرم به معنى” لا بد” و” ناچار” و” مسلما” به کار مىرود.(30).
تفسیر نور
در فرهنگ اسلام، دنیا بازارى است که مردم فروشندهاند، و جان، مال و عمل، کالاى این بازار است و خریداران متعدّدى از خدا، شیطان، هواى نفس و دیگران، این کالاها را به قیمت ارزان یا گران خریدارند. لذا واژههاى «اجر»، «ثواب»، «ضعف» و «اضعاف»، براى سود و واژههاى «خسر»، «الخسران المبین» و «الاخسرین»، در مورد ضرر و زیان، در قرآن زیاد مطرح شده است..هشدار مهم آن است که بدانیم هر ضرر و زیانى قابل جبران است، مگر گذران عمر که دیگر باز نمىگردد.گاهى مال و مساکن، یا مقام و قدرت و یا مدرک و عنوانِ انسان از بین مىرود، امّا گاهى انسان خودش را مىبازد و انسانیّت خود را به هدر مىدهد که این بالاترین خسارت است.گفتارهاى باطل و ناحقّ گرچه به ظاهر جلوه دارند، امّا همه تباه شدنى هستند. «ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ» بالاترین خسارتها، خسارت نفس و عمر انسان است، نه زیانهاى مالى. خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ » خسارتهاى دنیوى جبران پذیر است، مهم خسارت در قیامت است که چارهاى ندارد. «فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُون»َ«أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» اینان بخاطر اعمالى که انجام دادهاند و مستحق عذاب گردیدند نابود و هلاک شدند. و این معناى زیان بنفس آنها است، و زیان بنفس بزرگترین زیانها است زیرا جایگیرى ندارد.« لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ» بناچار کردار آنها در آخرت نیز موجب خسران و زیان بیشتر آنها گردیده است. و برخى گفتهاند: یعنى بطور حتم و حق که شکى در آن نیست این کافران در آخرت زیانکارترین مردم خواهند بود(31)
ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن
«أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» اینان بخاطر اعمالى که انجام دادهاند و مستحق عذاب گردیدند نابود و هلاک شدند. و این معناى زیان بنفس آنها است، و زیان بنفس بزرگترین زیانها است زیرا جایگیرى ندارد.لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ» بناچار کردار آنها در آخرت نیز موجب خسران و زیان بیشتر آنها گردیده است. و برخى گفتهاند: یعنى بطور حتم و حق که شکى در آن نیست این کافران در آخرت زیانکارترین مردم خواهند بود.(32)خداوند در قرآن کریم می فرماید:« أُوْلئِکَ الَّذینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ(33) » «ایشان همان کسانند که عذاب سخت از آن آنهاست و در آخرت زیانکارترند.»
ترجمه تفسیر المیزان
“أُوْلئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ” این جمله تهدیدى است به مطلق عذاب، چه دنیوى و چه اخروى، چون دنبالش عذاب خصوص آخرت را خاطر نشان مىسازد و مىفرماید:” وَ هُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ”، پس معلوم مىشود جمله اول مربوط به مطلق عذاب است و شاید وجه اینکه مىفرماید: اینان در آخرت” أخسرون- زیانکارتران” هستند، این است که نامه اعمال سایر گنهکاران، هم مشتمل بر گناه است و هم مشتمل بر ثواب، که مطابق آن اعمال، جزا داده مىشوند.(34)
تفسیر نمونه
قرآن ،کار چنین کسانى را این گونه بیان مىکند:” آنها کسانى هستند که عذابى بد و شدید و دردناک دارند” (أُوْلئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ در دنیا سرگردان و مایوس و پریشان خواهند بود، و در آخرت گرفتار مجازاتى هولناک و آنها در آخرت زیانکارترین مردمند” (وَ هُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ)”دلیل بر اینکه آنها از همه زیانکارترند همان است که در سوره کهف آمده است: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً(35):” بگو آیا زیانکارترین مردم را به شما معرفى کنم؟ آنها هستند که تلاشها و کوششهایشان در زندگى دنیا نابود شده در عین حال گمان مىکنند عمل نیک انجام مىدهند”! چه زیانى از این بالاتر که انسان اعمال زشتش را زیبا ببیند و تمام نیروى خود را براى آن به کار گیرد به گمان اینکه کار مثبتى انجام مىدهد، اما سرانجام ببیند جز بدبختى و سیهروزى ببار نیاورده است.(36)
تفسیرنور
زیانکاران چند نوع هستند: الف: خاسر، ب: لفى خسر، ج: خسران مبین د: اخسرونالف: کسى که عمرش تباه شده است. «قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» (37)ب: کسى که اهل ایمان و عمل صالح نباشد. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا(38)» ج: کسى که با تزلزل بندگى خدا مىکند. «فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ(39)» د: کسانى که منحرفند، و گمان مىکنند راه درست مىروند. «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً(40)»در روایات مىخوانیم: أخسرون، کسانى هستند که زکات نمىپردازند، بر گناه اصرار مىورزند، قدرت حقّ گفتن دارند، ولى نمىگویند، ظالمترین افرادند با ضایع کردن دین، دنیاى خود را اصلاح مىکنند.(41)
ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن
«أُوْلئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ»« اینان در آخرت گرفتار شدت عذاب هستند و از همگان زیانکارترند. زیرا ثوابى نمىبرند و همواره با عتاب روبرویند»(42)خداوند در قرآن کریم می فرماید :«وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبیناً(43)»«و البته گمراهشان مىکنم و آرزوهاى باطل در دلشان مىافکنم و به آنان فرمان مىدهم تا گوشهاى چارپایان را بشکافند. و به آنان فرمان مىدهم تا خلقت خدا را دگرگون سازند. و هر کس که به جاى خدا شیطان را به دوستى برگزیند زیانى آشکار کرده است.»
ترجمه تفسیر المیزان
کلمه” تبتیک” که مصدر باب تفعیل است و جمله:” فلیبتکن” از آن مشتق شده به معناى شکافتن است و شکافتن گوش حیوانات با مطلبى که بعضىها نقل کردهاند تطبیق مىشود و آن این است که گفتهاند: عرب جاهلیت را رسم بر این بود که گوش ماده شترى که پنج شکم زائیده باشد” بحیره” و شترى که به عنوان وفاء به عهد رها مىکردند” سائبه” را مىشکافتند تا اعلام کنند که این حیوان آزاد است و در نتیجه خوردن گوشت آن بر همه جایز است.و این امورى که در آیه شمرده شده همهاش مصادیقى از ضلالت است. و با اینکه در جمله” وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ” مساله ضلالت را صریحا ذکر کرده اگر این مصادیق از ضلالت را نیز بر شمرده از باب ذکر عام و سپس نام بردن از بعضى افراد آن عام است. که گوینده به شنونده مىفهماند عنایت خاصى به این چند فرد دارد.در این آیه شریفه از شیطان حکایت شده که گفته است: من انسانها را از راه سرگرم کردنشان به پرستش غیر خدا و ارتکاب گناهان گمراه خواهم کرد و آنان را با اشتغال به آمال و آرزوهایى که از اشتغال به واجبات زندگیشان باز بدارد فریب مىدهم، تا آنچه را که برایشان مهم و حیاتى است به خاطر آنچه موهوم و خالى از واقعیت است، رها کنند و دستورشان مىدهم که گوش چهار پایان خود را بشکافند و (با اینگونه عقاید خرافى و موهوم) حلال خدا را بر خود حرام سازند و نیز دستورشان مىدهم که خلقت خدایى را تغییر دهند مثلا مردان را که مرد خلق شدهاند و استعداد زن گرفتن را دارند اخته نموده این استعداد را در آنها بکشند و یا انواع مثله- بریدن اعضاء- را باب کنند و یا مردان با یکدیگر لواط و زنان با یکدیگر مساحقه کنند.و بعید نیست که مراد از تغییر خلقت خداى تعالى خروج از حکم فطرت و ترک دین حنیف باشد آن دینى که خداى تعالى در بارهاش فرمود:” فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ”(44)خداى تعالى بعد از حکایت کلام شیطان وعده او را که همان اطاعت او در آنچه امر مىکند، مىباشد را ولى گرفتن او دانسته، فرموده: اطاعت او معنایش این است که شما او را به جاى خداى تعالى ولى و سرپرست خود بگیرید:” وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً” (45) و در افاده این معنا نفرمود:” و من یکن الشیطان له ولیا، و هر کس که شیطان ولى او باشد” تا همان نکتهاى را بفهماند که آیات سابق آن را فهمانید و آن این بود که تنها ولى عالم خداى تعالى است و هیچ کس دیگر بر هیچ چیز عالم ولایت ندارد، هر چند که مردمى او را ولى خود بگیرند.(46)
تفسیر نمونه
شیطان سوگند یاد کرده که چند برنامه را اجرا مىکندوَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضا ( از بندگان تو نصیب معینى خواهم گرفت او میداند قدرت بر گمراه ساختن همه بندگان خدا ندارد، و تنها افراد هوسباز و ضعیف الایمان و ضعیف الاراده هستند که در برابر او تسلیم میشوند آنها را گمراه مىکنم. (وَ لَأُضِلَّنَّهُم)با آرزوهاى دور و دراز و رنگارنگ آنها را سرگرم میسازم (وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ) آنها را به اعمال خرافى دعوت مىکنم، از جمله فرمان مىدهم که گوشهاى چهار پایان را بشکافند و یا قطع کنند.( وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعام) و این اشاره به یکى از اعمال زشت جاهلى است که در میان بتپرستان رائج بود که گوش بعضى از چهارپایان را مىشکافتند و یا بکلى قطع مىکردند و سوار شدن بر آن را ممنوع مىدانستند و هیچگونه از آن استفاده نمىنمودند.آنها را وادار میسازم که آفرینش پاک خدایى را تغییر دهند(وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ) این جمله اشاره به آن است که خداوند در نهاد اولى انسان توحید و یکتاپرستى و هر گونه صفت و خوى پسندیدهاى را قرار داده است ولى وسوسههاى شیطانى و هوى و هوسها انسان را از این مسیر صحیح منحرف میسازد و به بیراههها مىکشاند، شاهد این سخن آیه فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»(47)روى خود را متوجه آئین خالص توحید کن همان سرشتى که خداوند از آغاز، مردم را بر آن قرار داده و این آفرینشى است که نباید تبدیل گردد این است دین صاف و مستقیم و این ضرر غیر قابل جبرانى است که شیطان بر پایه سعادت انسان میزند زیرا حقایق و واقعیات را با یک سلسله اوهام و وساوس قلب مىکند و بدنبال آن سعادت بشقاوت تبدیل مىگردد.و در پایان یک اصل کلى را بیان کرده، میفرماید:” هر کس شیطان را بجاى خداوند بعنوان ولى و سرپرست خود انتخاب کند زیان آشکارى کرده وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً(48)
تفسیر نور
جمله «لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» به معناى القاى آرزوهاى پوچ و بیجا است. شکافتن گوش حیوان، از برنامههاى خرافى جاهلیّت بود که پس از آن، سوار شدن و ذبح و هر استفادهاى را از آن حیوان حرام مىپنداشتند تأکیدهاى بسیار شیطان بر گمراه ساختن مردم، که در این دو آیه آمده، هشدارى بر صاحبان ایمان است.خطر وسوسهها، جدّى و دائمى است، دشمن خود را بشناسیم. (حرف لام که بر سر تمام افعال آمده است نشانه جدّى بودن خطر است). «لَأَتَّخِذَنَّ شیطان، هر کس را به نحوى گمراه مىکند. بدعت در دین، تغییر درآفرینش لَأُمَنِّیَنَّهُمْ»، «فَلَیُبَتِّکُنَّ»، «فَلَیُغَیِّرُنَّ »آرزوهاى طولانى از القائات شیطان است. «لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» شیطان، ابتدا در فکر و روح انسان اثر مىگذارد، سپس او را تسلیم خود مىگرداند. (جملهى گمراه کردن و آرزوى طولانى ابتدا مطرح شده، سپس فرمان دادن) «لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ»انسان فطرتاً در مسیر حقّ است. کلمه «اضلال» در جایى بکار مىرود که قبلًا مسیر حقّ باشد. «لَأُضِلَّنَّهُمْ» شیطان مردم را به حرام کردن حلالهاى الهى دعوت مىکند. «فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ»آرزوها زمینه اطاعتپذیرى از شیطان است. «لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ » خرافات، از القائات شیطانى است. «فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ»اسلام، اجازهى بىمصرف ماندن یک حیوان را نمىدهد تا چه رسد به بىمصرف ماندن انسانها. «فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ»تغییر مخلوقات (نظیر زن را به مرد و مرد را به زن تبدیل کردن) کار حرام و شیطانى است. «فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ» اطاعت از شیطان در حقیقت پذیرش ولایت اوست. «یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا» تنها خداوند شایسته ولایت بر انسان است. «وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً(49)
ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن
وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ: اینهم از سخنان شیطان است که گفت: اولاد آدم را از راه حق و صواب، گمراه مىسازم. معناى گمراه کردن شیطان دعوت کردن او مردم را بسوى گمراهى و فراهم کردن او اسباب وسوسه و نیرنگ و اغفال مردم است.وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ: و آرزوى بیشتر ماندن در دنیا را بدل ایشان مىافکنم، تا دنیا را بر آخرت، ترجیح دهند. کلبى گوید: یعنى به ایشان مىگویم که بدنبال زندگى دنیا، بعثى و نشرى و بهشتى و جهنمى و پاداشى و کیفرى نخواهد بود. بنا بر این هر کارى مىخواهید بکنید: برخى هم گفتهاند، یعنى آرزوها و هوسهاى باطل در دل ایشان مىافکنم و شهوات و زیورهاى دنیا را در نظرشان مىآرایم و هر دستهاى را بهر چه دلخواهش هست فرا مىخوانیم تا از اطاعت خدا باز بمانند و بدنبال معصیت بروند.وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ، زجاج گوید، یعنى به آنها امر مىکنم تا گوشهاى چهار پایان را بشکافند. برخى گفتهاند یعنى آنها را وادار مىکنم که گوش حیوانات را ببرند.وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً: هر کس شیطان را یار و بقولى پروردگار مطاع خود- شناسد دچار زیانى آشکار گردیده است. کدام زیان از تبدیل بهشت به جهنم بزرگتر و کدام معامله، از مبادله خشنودى خداوند به خشنودى شیطان، زیانبخشتر خواهد بود؟(50)
فصل سوم
الف – ویژگی خاسرین
برای زیانکاران واقعی، ویژگیهای زیر از قرآن استفاده میشود:
1. شیطان را ولیّ و دوست و سرپرست خود گرفتهاند.(نسأ،119) 2. بقای الهی را دروغ میانگارند.(انعام،31 ـ یونس،45)3. فرزندان خود را میکشند.(انعام،140) 4. کفه میزان اعمالشان در روز قیامت سبک است.(مؤمنون، 103) 5. فاسقانی که آنچه را خدا به وصل کردن آن امر کرده میگسلند و در زمین فساد میکنند.(بقره،27) 6. به کتاب آسمانی کفر میورزند.(بقره،121) 7. خود را از مکر الهی ایمن میپندارند.(اعراف،99) 8. به آیات الهی کفر میورزند.(زمر،63)9. به باطل ایمان دارند و به خدا کفر میروزند.(عنکبوت،52) 10. جزء حزب شیطان هستند.(منافقون،9)11. از غیر دین اسلام پیروی میکنند.(آلعمران،85) 12. از کفار اطاعت میکنند.(آلعمران،149) 13. پیامبران الهی را تکذیب میکنند.(اعراف،92)
14. ایمانشان تنها به زبان است.(حج،11)
ب- عوامل تداوم خسران
با بررسی و تحلیل عوامل تداومی خسران می توان آن ها را به چند دسته تقسیم کرد که عوامل بینشی و عوامل رفتاری از مهم ترین آانها است . عوامل بینشی نیز گاه به شکل مخالفت با حق و باورهای حق گرایانه و یا به شکل موافقت با باطل و ابطال حق بروز می کند و گاه دیگر به شکل عمل، خود را نشان می دهد . در عمل نیز به گاه به عمل مخالف با حق و گاه دیگر به عمل موافق باطل در می آید .
1. عوامل بینشی
1..احساس ایمنی از مکر خدا و آزمون ها و امتحانات خداوندی 2. ارتداد و بازگشت از ایمان به کفر 3. استمداد از معبود های باطل 4. استهزای آیات الهی 5.پیروی از شیطان و پذیرش ولایت او6. اطاعت از کافران 7.افترا به خدا 8.اعراض از قرآن و یا هر آموزه وحیانی دیگر 9. انفاق به کافران برای مبارزه با دین و جلوگیر از گسترش توحید و حق 10. تکذیب معاد و لقای الهی
2. عوامل رفتاری
1.اهانت به والدین 2.زور گویی 3.عجب و خود بینی 4. عصیان نسبت به اولیای خدا و فرمان های الهی در هر حوزه و موضوعی 5.گمان باطل و ظن های ناروا نسبت به دیگری 6. قطع رحم و پیوند های خانوادگی 7.مال دوستی و دنیا طلبی 8. قتل 9.فسق 10.فساد گری
و مانند آن ازجمله نمونه هایی است که قرآن به عنوان عوامل تداوم خسران یاد می کند .هرچند در قرآن بیش از 67 مورد به عنوان مصادیق و عوامل تداوم خسران یاد شده اما می توان ادعا کرد که این امور و عوامل تنها بخشی از مصادیق خسران می باشد و اگر بخواهیم عوامل و علل تداومی خسران به طور کامل بیان کنیم می بایست همه مباحث قرآن در حوزه بینشی و نگرشی و منشی را فهرست نماییم .
ج- نشانه های خسارات دنیوی و اخروی
1- زیانکاری در دنیا
عرصه دنیا چون بازار پر جاذبهای است که همه نوع کالای مادی و معنوی و محصولات پر زرق و برق در آن داد و ستد میشود. عدهای در این بازار از سرمایه خود کمال بهره را میبرند و بهترین متاع را کسب میکنند و گروهی با هدر دادن مال التجاره، دچار ورشکستگی و خسران میشوند.البته آنان که زیان میبینند، نه مال و دارایی دنیایی، بلکه خویشتن و سرمایههای خدادادی وجودشان را میبازند و به واقع گرفتار خودباختگی میشوند.
1. ضعف و ناتوانی : کسی که نتواند طعم تربیت را به نفس اماره بچشاند و آن را به زیر تازیانه ی تزکیه بکشاند بلکه آن را رها ساخته و در برابر ریاضت و تکالیف شرعی قرار ندهد دچار ضعف اراده شده و همت و اراده ی او در جنگ با نفس شکست می خورد .
2.تردید و دو دلی :چنین کسی توان ثبات و استقامت بر رأی خود ندارد هر گاه هم بخواهد تصمیم به انجام کاری نیک بگیرد نفس او را به عمل خلاف آن تشویق می کند .
3.ذلت و خواری :انسانی که بنده ی نفس اماره شد قدرت رهای از زیر سلطه ی او را نداردو در نتیجه نفس ایشان او را به مانند برده ای خوار و ذلیل به هر مکان و موقعیتی ناشایست می کشاند وی چنان اسیر شهوات نفسی می شود که اگر همه ی مردم نیز ریشخندش کنند توان رهای از این اسارت و حقارت را ندارد .
4. ترسویی : چنین انسانی همیشه از جانب نفس اماره به کناره گیری و دوری از هر گونه تلاش در راه دین وادار می شود و از هر چیزی که به آسایش و تن پروری او خدشه وارد بکند حذر کرده و به زندگی پر از ترس و خفت بار خود ادامه می دهد .
ه. فقدان شرم و حیا : آنکس که بنده و برده ی نفس اماره است همواره نفس او را به سوی شهوترانی فرا می خواند قدرت مخالفت با آن را نداشته و در نتیجه پرده ی حیا و عصمت او دریده می شود به صورتی که نه در مقابل خداوند و نه در مقابل انسانها احساس شرمندگی نمی کند و ارزشی برای ایشان قایل نیست و مانعی برلی شهوت بازی نمی بیند اینگونه انسانها در قیامت نیز گرفتار بزرگترین خیارت می شوند زیرا در دنیا در تربیت نفس و وادار کردن آن به اخلاص در برابر پروردگار کوتاهی کرده اند. .
6.مجادله به هنگام حساب : همچون انسانی وقتی در پیشگاه خالق خود ایستاد و حقایق را دید در می یابد که چه خسارت عظیمی مرتکب شده است پس ناچار به حیله و نیرنگ متوسل می شود و شروع به مجادله می کند بلکه بتواند به زعم خود راهی برای تبرئه از جرایم و بزهکاری هایش بیابد .خداوند حال اینگونه افراد را چنین باز گو می کند : روزی هر کس می آید و به دفاع از خود می پردازد و به هر فردی پاداش آنچه کرده است به تمام و کمال داده می شود و به هیچ کسی ستمی نمی شود .نحل 111
2- زیان کاری در آخرت
1. حساب نفس: کسانیکه تربیت نفس را ترک می کنند به عواقب وخیمی دچار می شوند یکی اینکه همین نفس در روز قیامت آنان را ملامت و به خاطر تقصیری که در تربیت آن روا داشته اند با آنان وارد جنگ می شود و آن زمانی است که نامه ی اعمال به ایشان داده شده تا معاصی مکتوب در آن به آنان یادآوری شود بدینگونه گرفتار دو نوع عذاب می شوند یکی خوانده شدن نامه ی اعمال که تمام خطا های ایشان را در بر گرفته و بازگو کرده است و به همین خاطر به شدت دچار حسرت و تأسف شده و اعلام ندامت می کند .دوم اینکه خداوند به نفس ایشان فرصت می دهد تا به خاطر تقصیری که آنان در رابطه با نفس خویش روا داشته اند علیه آنان شهادت دهد و این شهادت بر حسرت و درد ایشان می افزاید خداوند می فرماید :مقدرات و نتیجه ی کارهای آدمی را در گردن او کردیم و روز قیامت نامه ای گشاده برای او بیرون خواهیم آورد نامه ات را بخوان امروز کافی است که خودت در رابطه با خودت قضاوت کنید.
د- راههای مصونیت از خسران
گفته شده که خسران، امری است که همزاد انسان آفریده شده است . به این معنا که انسان در خسران آفریده شده و تنها عده ای از آن رهایی می یابند .اما آیا راهی برای مصونیت از خسران به صورت تداومی وجود دارد؟قرآن کریم، برای مصونیت یابی از خسران دایمی و همیشگی عوامل چندی را بر می شمارد که در این جا برای تطبیقی و ملموس کردن مسئله به برخی از این مصادیق اشاره می شود.
1. ایمان به خد 2. انجام عمل صالح 3. دعوت نمودن مردم به سوی حق 4.شکیبایی و سفارش کردن یکدیگر به آن 5. پذیرش اسلام به عنوان کامل ترین آموزه وحیانی 6. پذیرش ولایت خدا و نیز اولوالامر7. تذکیه نفس در مقام عمل8.. دست یابی به تقوا 9.تعقل و اندیشه درباره آفرینش و هستی و آخرت10. فضل و رحمت خدا
نتیجه
موضوع این تحقیق با عنوان خاسرین در قرآن مطرح گردید. قبل از شروع کار و جمع آوری مطالب با سوالاتی روبرو شدیم که با انجام این تحقیق در صدد پاسخگویی به آنها بر آمدیم مثلا بر آنیم که معنا و مفهوم خاسرین و یا تعریف لغوی و اصطلاحی آن را بدانیم. همچنین آیات و تفاسیر مربوط به خاسرین را بررسی نمودیم و خواستیم با ویژگی خاسرین در قرآن آشنا شویم وبه نشانه های خسارت دنیوی و اخروی اشاره ای کنیم و همچنین از عوامل تداوم خسران دوری کنیم و راه هایی را در جهت مصونیت از خسران بیاموزیم .خسران حالتی است که در آن شخص اصل سرمای خویش را از دست می دهد و یا با کاستی و نقصان در آن روبرو می شود کاربردهای قرانی این واژه نشان می دهد که خسران و زیان در آموزه های وحیانی از گستره معنایی بسیاری برخوردار است از این رو خسران نه تنها در امور مادی بلکه در امور نفسانی چون جاه و مقام و منزلت و یا عقل و ایمان و ثواب های معنوی نیز شدنی و تحقق یافتنی است .حتی به نظر می رسد که در نگرش قرآنی خسران و زیانی که در امور معنوی برای انسان رخ می دهد از هر زیان دیگری سخت تر و دشوار تر است . در حقیقت برای دور ماندن از خسران باید عواملی چون ایمان به خدا، عمل صالح ،دعوت به حق، صبر، پذیرش اسلام به عنوان کامل ترین آموزه وحیانی،پذیرش ولایت خدا و نیز اولوالامر و… را سرمنشأ زندگی روزانه خود قرار دهیم تا به نهایت کامیابی دست پیدا کنیم . همچنین باعث خسران آنها در دنیا و آخرت می شود و قرآن کریم به این نوع افعال اشاره کرده است.که از جمله آنها احساس ایمنی از مکر خدا،ارتدادو بازگشت از ایمان به کفر،استمداد از معبودان باطل ، استهزای آیات الهی پیروی از شیطان و … می باشد.به طور کلی در این تحقیق به این نتیجه رسیدیم که انسان در طول زندگی خود، برای سعادت تلاش میکند و جز سعی برای رسیدن به چنین هدفی، همّ دیگری ندارد و چنانچه راه حق را بپیماید و به فرض خود نایل شود و سعادتمند گردد، کامیاب خواهد شد. و اگر به خطا برود و خطای خود را نفهمد، خاسر است. ولی خسران او قابل جبران است و امید نجات دارد و چنانچه راه خطا برود و باطل را بپذیرد و تا هنگامی که حق برای او جلوه کرد آن را نپذیرفت و از آن اعراض کرد و دلباختۀ استکبار و عصبیت جاهلانۀ خود بود، چنین کسی از هر خاسری، خاسرتر است و عملش از عمل هر کس دیگری بینتیجهتر است. زیرا خسران دین، زایل نمیشود و امیدی که روزی مبدل به سعادت شود نمیرود و به همین جهت است که خداوند فرموده: « الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا»
پینوشتها:
22.ابو علی الفضل ابن الحسن ، طبرسی ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ترجمه علی کرمی ، ج 22،ص 44
23. هود (11) آیه 21
24. انعام (6) آیه 2
25. یس (36) آیه 10و9
26. جاثیه (45) آیه 23
27. احقاف (46) آیه 35
28. الاسراء ( 17) آیه 72
29.سید محمد حسین ، طباطبایی،تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ج 10 ،صص287و286
ناصر، مکارم شیرازی ،تفسیر نمونه ،ج 9 ، صص65و64 30.
31.محسن ، قرائتی ، تفسیر نور ،ج 5 ،ص 304
32. ابو علی الفضل ابن الحسن ، طبرسی ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ترجمه علی کرمی ، ج 12،ص 35
33. نمل (27) آیه 5
34. سید محمد حسین ، طباطبایی،تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ج 15 ،ص483
35. کهف (18) آیه 104و103
36. ناصر، مکارم شیرازی ،تفسیر نمونه ،ج 15، ص400
37. زمر(39) آیه 15
38. عصر(103)آیه 3و2
39. حج(22)آیه 11
40. کهف(18) آیه 104
41. محسن ، قرائتی ، تفسیر نور ،ج 8 ،ص 392
42. ابو علی الفضل ابن الحسن ، طبرسی ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ترجمه علی کرمی ، ج 18 ،ص 80
43. نساء ( 4) آیه 119
44. روم (30) آیه 30
45. نساء(4) آیه 119
46.سید محمد حسین ، طباطبایی،تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ج 5 ،ص137
47. روم (30) آیه 30
48.ناصر، مکارم شیرازی ،تفسیر نمونه ،ج 4، ص137
49.محسن ، قرائتی ، تفسیر نور ،ج 2 ،صص390و389
50.ابو علی الفضل ابن الحسن ، طبرسی ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ترجمه علی کرمی ، ج 6 ،ص58
منابع
1.قرآن مجید ( ترجمه عبدالمحمد آیتی )
2.راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن فضل :ترجمه تحقیق مفردات الفاظ قرآن ،ترجمه سید غلام رضا خسروی،ج1،بی جا،انتشارات مرتضوی، چاپ نهم، 1381 ه.ش.
3. رضایی، محمد: واژه های قرآن ،نشر گامی به سوی قرآن ،تهران، چاپ دوم ، 1381 ه.ش.
4.طباطبایی،سید محمد حسین:تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج17و14و10و7و5 تهران ،دفتر انتشارات اسلامی ، 1374 ه.ش.
5.طبرسی،ابو علی الفضل ابن الحسن: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه علی کرمی ،ج 22و21و18و16و12و8و6 ، تهران انتشارات فراهانی ،1360 ه.ش.
6.قرائتی ،محسن:تفسیر نور، ج 10و8و5و3و2 تهران ، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن ،1383 ه.ش.
7.مکارم شیرازی ،ناصر:تفسیر نمونه ،ج 20و15و14و9و5و4 ،تهران دارالکتب الاسلامیه ، 1374 ه.ش.