نگاهی به ابعاد سیاسی و اجتماعی زندگی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

نگاهی به ابعاد سیاسی و اجتماعی زندگی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

قال الله تبارک و تعالی: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید!» (1)

امام حسن مجتبی (ع)؛ امامی است که نخستین مولود زندگی مشترک امیرالمؤمنین (ع) و زهرای مرضیه (س) است و باعث شادی فراوان این دو بزرگوار به ویژه شادی فراوان پیامبر گرامی اسلام (ص) شد. گرچه امام حسن (ع) هفت سال بیشتر در کنار پیامبر خدا (ص) نبود، امّا فوق‌العاده پیامبر (ص) او را دوست داشت.

على (ع) درباره امام حسن (ع) فرمود:

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ فِی ذُرِّیَّهِ مُحَمَّدٍ نَظِیرَ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا؛ خدا را شکر که در نسل من کسی را مثل حضرت یحیی (ع) قرار داد.»(2)

قرآن درباره کودکی حضرت یحیی (ع) می‌فرماید: به او حکمت و نبوت دادیم. (3) امام حسن (ع) با این جایگاه، امروز روز تولدشان است و با این مقدمه‌ای که بیان شد می‌خواهم حدیثی را از ایشان بخوانم و زندگی ایشان را ذیل این حدیث توضیح بدهم.

رابطه دین و سیاست در نگاه امام حسن
«سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ السِّیَاسَهِ؛ شخصی از امام مجتبی (ع) پرسید: سیاست یعنی چه؟» (4)

ائمه ما همه سیاسی بودند. اصلاً دین بدون سیاست دین نیست، به دلیل این‌که خود پیامبر گرامی اسلام (ص) یک رجل دینی و سیاسی بود؛ همان کسی که به نماز شب می‌ایستاد و از خوف خدا اشک می‌ریخت، به سران دنیا نامه می‌نوشت و در جنگ‌ها فرماندهی را بر عهده داشت و بر کرسی قضاوت به حل و فصل امور می‌پرداخت.

امام (ره) در تحریر الوسیله 61 می‌نویسد:
«فَمَنْ تَوَهَّمَ الدِّینُ مُنفَکٌّ عَنِ السِّیاسهِ، فَهُو جَاهلً لَم یَعرِفِ الدِّینَ و السِّیاسهَ؛ اگر کسی فکر می‌کند دین از سیاست جداست، او نادانی است که نه دین را شناخته است و نه سیاست را.»

سیاست به معنای خدعه و کلک، در اسلام نیست. ائمه ما همه شهید شدند. اگر سیاسی نبودند برای چه شهید شدند؟ اگر گوشه مسجد بودند و فقط ارتباط با خدا داشتند که شهید نمی‌شدند؛ امام جواد (ع) در سن بیست و پنج سالگی به شهادت نمی‌رسید. تمام حاکمان با امام زمان خودشان درگیر بودند. ابی‌عبدالله (ع) پرچم‌دار مبارزه سیاسی است؛ چون او به کربلا رفت. زینب کبری (س) بعد از داستان کربلا خطبه خواند؛ این‌ها همه کارهای سیاسی است.

در زیارت جامعه کبیره 62، می‌خوانیم:
«وَ سَاسَهَ الْعِبَاد؛ شما اهل‌بیت سیاسی‌ترین بندگان خدائید.» (5)

زینتِ یک رجل سیاسی دو چیز است؛ امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید:
«جَمَالُ السِّیاسَهِ الْعَدْلُ فِی الْإِمْرَهِ وَ الْعَفْوُ مَعَ الْقُدْرَهِ؛ زیبایى سیاست در حکمرانى عادلانه و گذشت هنگام توانمندى است.» (6)

عفو و گذشت و عدالت از ارکان یک رجل و حکومت سیاسی است.

تفسیر امام مجتبی (ع) از سیاست
از امام مجتبی (ع) سؤال شد سیاست چیست؟ برخی تصور می‌کنند سیاست فقط در زد و بند است! اتفاقاً اولین گام سیاست رعایت حقوق الهی است. امام مجتبی (ع) فرمود: سیاست سه چیز است؛ سه حق را اگر انسان در زندگی‌اش رعایت کرد یک انسان سیاست‌مدار است:

1. رعایت کردن حقوق خداوند
امام حسن (ع) فرمود: سیاست این است:

«أنْ تَرعَى حُقُوقَ اللَّهِ؛ حقوق خدا را مراعات کنی.»

بعد خود امام (ع) فرمود:
«فأمّا حقوقُ اللَّهِ فَأداءُ مَا طُلِبَ و الاجتنابُ عمّا نُهِىَ؛ حقوق الهی انجام دادن فرائض (واجبات) و دوری کردن از آنچه ما را نهی کرده (محرّمات) است.» (7)

بدا به حال آن سیاست‌مداری که حق خدا را رعایت نکند. یک انسان سیاست‌مدار باید اول امر خدا و دوم ترک نهی خدا را رعایت کند؛ مثلاً خمسش را بدهد، مالش حلال باشد، مقید به واجبات باشد، غیبت نکند، خدعه در کارش نداشته باشد.

امیرالمؤمنین (ع) درباره معاویه 63 فرمود: معاویه مکار است. (8) حکومتی که با کشتن مالک اشتر 64 بخواهد قوام بگیرد سیاسی نیست. حکومتی که جاسوس در کوفه بفرستد که قوام حکومت علی (ع) را متضرر کند سیاسی نیست؛ این منکَر است.

ائمه ما به هیچ وجه به نام کار سیاسی حاضر نبودند حق خدا را نادیده بگیرند. ابی‌عبدالله (ع) که به کربلا رسید، اول پول داد، زمین آن‌جا را خریداری کرد، بعد خیمه‌هایش را نصب کرد. (9)

صبح عاشورا فریاد زد: هر کسی مظلمه و حق‌الناس به گردنش است، برگردد. (10)

وقتی موقع اذان می‌شد بندبند وجود امام حسن (ع) می‌لرزید و رنگش تغییر می‌کرد و جلوی مسجد می‌آمد، اشک می‌ریخت (11) و هر شب سوره کهف می‌خواند. امام صادق (ع) فرمود: شب‌های جمعه اگر کسی مرتب سوره کهف بخواند شهید از دنیا می‌رود و با شهدا محشور می‌شود. (12)

امام خمینی (ره) یک رجل به تمام معنا سیاسی بود؛ امّا ارتباطش با خدا، نماز شب و قرائت قرآنش ترک نمی‌شد.

۲. رعایت کردن حقوق مردم
امام حسن (ع) فرمود: سیاست این است:

«أنْ تَرعَى… حُقُوقَ الأحْیاءِ؛ …و أمّا حُقُوقُ الأحیاءِ فَهیَ أنْ تَقُومَ بِواجِبِکَ نَحوَ إخْوانِک و لا تَتَأخَّرَ عَنْ خِدمَهِ اُمَّتِک وَ أنْ تُخَلِّصَ لِولیّ الأمْرِ مَا أخْلَصَ لِأمَّتِهِ وَ أنْ تَرْفَعَ عَقیرَتَک فی وَجهِهِ إذا حَادَ عَنِ الطّریقِ السّوی؛ اما حقوق مردم این که وظیفه خود را نسبت به مردم انجام دهی و هرگز از خدمت به جامعه خود باز نمانی؛ و همان‌طوری که زمامدار با تو با صداقت رفتار می‌کند تو هم باید با حقیقت و اخلاص رفتار نمایی و چون اقوام و بستگانت از راه راست منحرف شدند، آنها را به راه راست رهنمون باشی.» (13)

نمونه‌هایی از خدمت‌رسانی و زندگی اجتماعی امام حسن (ع)
مورد اول: امام مجتبی (ع) در حال اعتکاف بود که شخصی آمد و عرضه داشت: گرفتارم، شما از آبرویتان استفاده کنید و طرفم را راضی کنید.

میمون بن مهران 65 می‌گوید: تعجب کردم که چرا امام در حال اعتکاف از مسجد بیرون رفت! وقتی آقا برگشت گفتم: شما معتکف بودید! فرمود: از جدم رسول خدا حضرت محمد (ص) شنیدم، فرمود: «مَنْ قَضَى أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ حَاجَهً کَانَ کَمَنْ عَبَدَ اللَّهَ تِسْعَهَ آلاَفِ سَنَهٍ صَائِماً نَهَارَهُ وَ قَائِماً لَیلَهُ؛ کسی که بار از روی دوش برادر مؤمنش بردارد مثل این است که نه هزار سال که روزهایش را روزه است و شب‌هایش را عبادت می‌کند، عبادت کرده است.» (14)

مورد دوم: این‌که می‌گویند: امام مجتبی (ع) نشسته بود یک کسی آمد، گفت: یابن رسول‌الله! دشمنی دارم که به صغیر و کبیر ما رحم نمی‌کند و آن فقر است. امام مجتبی (ع) فرمود: من این دشمن را از تو دور می‌کنم، یک کسی را صدا زد، فرمود: دوازده هزار درهم به او بده. (15)

عزیزان من! ما در جامعه گرفتار زیاد داریم، بالای یازده میلیون جوانِ آماده ازدواج داریم. عزیزانی که در توانشان است کمک کنند.

چرا در جامعه ما انفاق کم‌رنگ شده است؟ چرا برخی دنبال این می‌گردند که کدام بانک بیشتر سود می‌دهد؟

قرآن می‌گوید: من درصد می‌دهم، کسی که انفاق می‌کند منِ خدا هفتصد برابر می‌دهم. (16) قرآن می‌فرماید: قرض بده چند برابر می‌دهم.(17)

چرا از خمس فرار می‌کنید؟ خمس، حق خدا و رسول خدا (ص) است. هزینه دین و تأمین و ترویج دین است.

امروز وهابی‌ها 66، دارند میلیاردها دلار در دنیا هزینه می‌کنند؛ تا قلب آفریقا رفته‌اند و در تمام کشورها دارند اسلام خشن را ترویج می‌کنند؛ اسلامی که به دین لطمه می‌زند، اسلام خشک و بی‌روح را دارند ترویج می‌کنند.

ما نباید در این کشورها حضور پیدا کنیم؟ چند روز قبل خانمی از آمریکا آمده بود، می‌گفت: ما آن‌جا یک جمعیت اندکی هستیم و داریم برای شیعه تبلیغ می‌کنیم. اسلام ناب و علوی اصلاً قابل مقایسه با اسلام وهابی نیست، آن‌ها میلیاردی در دنیا هزینه می‌کنند ما هم باید هزینه کنیم و کمک به ترویج اسلام ناب و علوی کنیم.

۳. رعایت کردن حقوق اموات
امام حسن (ع) فرمود: سیاست این است:
«و أمّا حُقُوقُ الأمواتِ فَهیَ أنْ تُذْکَرَ خیراتِهِم و أنْ تَتَغاضى عَن مُسَاوِئِهِم فإنّ لَهُم رَبّاً یُحَاسِبُهُم؛ و اما حقوق اموات آن است که از خوبی‌های آنان سخن گویید و از زشتی‌هایشان چشم‌پوشی کنید؛ زیرا برای آنان خداوندی است که حساب آنها را رسیدگی خواهد کرد.» (18)

طرف از دنیا رفته است خطاهایش را برجسته نکنید، مگر آن افرادی که ملعون هستند، مگر آن افرادی که فاسد و فاسق هستند.

سیاست اسلامی در یک کلمه یعنی رعایت حقوق خدا، مردم و اموات؛ یعنی پاسداری از حقوق خدا، مردم و اموات.

چهار ویژگی فردی و اجتماعی امام مجتبی (ع)
در ادامه بحث چهار ویژگی از ویژگی‌های فردی و اجتماعی امام حسن (ع) را ذکر می‌کنم:

1. بردباری
یکی از ویژگی‌های شاخص امام حسن مجتبی (ع) حلم و بردباری است. حلم از صفات خداست که پانزده مرتبه در قرآن به خدا نسبت داده شده است. حلم یعنی آستانه تحمل انسان بلند باشد و برخورد منفی را منفی جواب ندهد.

بهتر است در مناسبت‌ها کاربردی صحبت کنیم تا مردم بتوانند از آن امامی که مناسبت متعلق به ایشان است تا اندازه‌ای پیروی عملی داشته باشند.

امام صادق (ع) فرمود:
«اَلْحِلْمُ یَدُورُ عَلَى خَمْسَهِ أَوْجُهٍ؛ حلم در پنج‌جا نمایان می‌شود»:

۱- «أَنْ یَکُونَ عَزِیزاً فَیُذَلَّ؛ آدم عزیز باشد ذلیلش کنند.»

در مورد امام حسن (ع) کار به جایی رسید که بعضی از دوستان به او توهین می‌کردند.

۲- «أَوْ یَکُونَ صَادِقاً فَیُتَّهَمَ؛ راست بگوید ولی قبول نکنند و به دروغ‌گویی متهمش کنند.»

۳- «أَوْ یَدْعُوَ إِلَى الْحَقِّ فَیُسْتَخَفَّ بِهِ؛ مردم را به حق دعوت کند ولی او را خوار و سبک بشمارند.»

مثل حضرت نوح (ع) که هرچه نصیحت می‌کرد، می‌گفتند: ساحر است.

4- «أَوْ أَنْ یُؤْذَى بِلَا جُرْمٍ؛ او را بدون جرم اذیت کنند.»

۵- «أَوْ أَنْ یُطَالَبَ بِالْحَقِّ وَ یُخَالِفُوهُ؛ حق را طلب کند امّا با او مخالفت کنند.» (19)

نمونه‌هایی از حلم و بردباری امام حسن (ع)
مردی شامی به امام حسن (ع) جسارت کرد. آقا نگاهی به او انداخت و فرمود: اگر گرسنه‌ای غذایت بدهیم؛ اگر احتیاج داری بی‌نیازت کنیم؛ اگر جا نداری به تو جا بدهیم.(20)

روزی امام مجتبی (ع) وارد منزل شد و دید پای حیوان را شکسته‌اند. فرمود: چه کسی این کار را کرد؟ غلام گفت: من این کار را کردم. فرمود: چرا؟ گفت: خواستم شما را عصبانی کنم. آقا فرمود: حالا هم عصبانی نمی‌شوم. تو را بخشیدم و آزاد کردم.

عزیزان من! در زندگی‌مان بردبار باشیم و عصبانی نشویم. تا جایی که امکان دارد کار مردم را حمل بر صحت کنیم.

۲. شجاعت
دومین ویژگی شاخص امام حسن (ع) شجاعت ایشان است. امیرالمؤمنین (ع)، امام حسن (ع) و چند نفر دیگر را به کوفه فرستاد تا برای جنگ جمل 67 نیرو جمع کنند. آن زمان ابوموسی اشعری 68 حاکم کوفه بود و سعی می‌کرد مردم کوفه را از پیوستن به سپاه امیرالمؤمنین (ع) بازدارد. امام حسن (ع) وارد کوفه شد و با سخنرانی‌های شجاعانه خود چند هزار نیرو جمع کرد. این نمونه‌ای از شجاعت امام حسن (ع) است. بعد از پدر بزرگوارش هم لشکر کشید و تا مدائن رفت؛ امّا به او خیانت کردند. صلح امام حسن (ع) 69 به این دلیل بود که در لشکرش آن نیروهایی که باید باشند، نبودند. عبیدالله بن عباس 70 پسرعموی امام حسن (ع) است؛ امّا به معاویه پیوست.

3. بندگی
سومین ویژگی امام حسن (ع) عبودیت و بندگی و فانی بودن در خداست. حضرت بیست سفر با پای پیاده به مکه رفت که معروف است. (21)

عزیزان من! نماز را سبک نشمارید. امام کاظم (ع) فرمود: وقتی فردی نماز می‌خواند، نماز او را نفرین می‌کند و می‌گوید: «ضَیَّعْتَنِی ضَیَّعَکَ اللَّهُ؛ من را ضایع کردی، خدا تو را ضایع کند.» امّا برای بعضی‌ها دعا می‌کند و می‌گوید: من را حفظ کردی، خدا تو را حفظ کند. (22)

4. کَرَم
یکی دیگر از ویژگی‌های امام حسن (ع) کریم بودن اوست. در مورد کریم بودن امام حسن (ع) باید بیان کنم که همه اهل‌بیت (ع) کریم هستند؛ امّا معروف شدن امام حسن (ع) به کریم اهل‌بیت (ع) به خاطر سفره‌داری و مهمان‌نوازی ایشان حتی نسبت به کسانی است که به آن حضرت ناسزا می‌گفتند.

امام حسن (ع) در یکی از سفرهایش مهمان پیرزنی شد. پیرزن حیوانش را برای حضرت قربانی و کباب کرد. امام (ع) به او فرمود: اگر روزی محتاج شدید به مدینه بیایید و سراغ خانه امام مجتبی (ع) را بگیرید. وقتی آن پیرزن به مدینه آمد حضرت در عوض کاری که او برایش کرده بود چند صد گوسفند به او هدیه داد. (23)

پینوشت:
1. توبه، ۱۱۹.
2. الخرائج، ج۱، ص236؛ المناقب، ج4، ص6؛ بحارالانوار، ج43، ص326.
3. «وَ آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»؛ مریم، 12.
4. «الإمام الحسن (ع) – سأله رجل عن السّیاسه فقال: السّیاسه أن ترعى حقوق اللَّه و حقوق الأحیاء و حقوق الأموات. فأمّا حقوق اللَّه فأداء ما طلب و الاجتناب عمّا نهى. و أمّا حقوق الأحیاء فهی أن تقوم بواجبک نحو إخوانک و لا تتأخّر عن خدمه امّتک و أن تخلص لولیّ الأمر ما أخلص لأمّته و ترفع عقیرتک فی وجهه إذا حاد عن الطّریق السّوی. و أمّا حقوق الأموات فهی أن تذکر خیراتهم و تتغاضى عن مساوئهم فإنّ لهم ربّا یحاسبهم‏»؛ الحیاه، محمدرضا حکیمی، مترجم احمد آرام، ج6، ص630.
5. من لایحضره الفقیه، ج۲، ص6۱۰؛ التهذیب، ج6، ص96؛ بحارالانوار، ج9۹، ص۱۲۷.
6. غرر الحکم و درر الکلم، ح ۷۷۳۷.
7. الحیاه، محمدرضا حکیمی، مترجم احمد آرام، ج6، ص630.
8. «وَاللَّهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدْهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَهُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَهٍ فُجَرَهٌ وَ کُلُّ فُجَرَهٍ کُفَرَهٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَاللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَکِیدَهِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِیدَه؛ سوگند به خدا، معاویه از من سیاست‌مدارتر نیست، امّا معاویه حیله‌گر و جنایتکار است. اگر نیرنگ ناپسند نبود، من زیرک‌ترین افراد بودم. ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی کفر و انکار است. روز رستاخیز در دست هر حیله‌گری پرچمی است که با آن شناخته می‌شود. به خدا سوگند، من با فریبکاری غافلگیر نمی‌شوم و با سختگیری ناتوان نخواهم شد.» نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۰.
9. «رُوِیَ أَنَّهُ (ع) اشْتَرَى النَّوَاحِیَ الَّتِی فِیهَا قَبْرُهُ مِنْ أَهْلِ نَیْنَوَى وَ الْغَاضِرِیَّهِ بِسِتِّینَ أَلْفِ دِرْهَمٍ، وَ تَصَدَّقَ بِهَا عَلَیْهِمْ، وَ شَرَطَ عَلَیْهِمْ أَنْ یُرْشِدُوا إِلَى قَبْرِهِ وَ یُضَیِّفُوا مَنْ زَارَهُ ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ.» معجم البلدان، ج4، ص249؛ مجمع البحرین، ج5، ص461.
10. «عن موسى بن عمیر، عن أبیه قال: أمرنی الحسین بن علی قال: نادِ أَنْ لا یُقْتَلَ مَعی رَجُلٌ عَلَیْهِ دَیْنٌ وَ نَادِ بِها فِی الْمَوالی فَإِنّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ: مَنْ ماتَ وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ أُخِذَ مِنْ حَسَناتِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ.» عاشوراشناسی، ص260؛ احقاق الحق، ج19، ص429.
11. «أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ (ع) کَانَ إِذَا تَوَضَّأَ ارْتَعَدَتْ مَفَاصِلُهُ وَ اصْفَرَّ لَوْنُهُ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ حَقٌّ عَلَى کُلِّ مَنْ وَقَفَ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّ الْعَرْشِ أَنْ یَصْفَرَّ لَوْنُهُ وَ تَرْتَعِدَ مَفَاصِلُهُ. وَ کَانَ (ع) إِذَا بَلَغَ بَابَ الْمَسْجِدِ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ یَقُولُ إِلَهِی ضَیْفُکَ بِبَابِکَ یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ الْمُسِی‏ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ یَا کَرِیمُ.» بحارالانوار، ج4۳، ص۳۳۹، المناقب، ج4، ص14.
12. «عَنْ اَبِی عَبْدِاللهِ قَالَ: مَنْ قَرَأَ سُورَهَ الْکَهْفِ کُلَّ لَیلَهِ جُمُعَهٍ لَمْ یمُتْ إِلّا شَهِیداً وَ بَعَثَهُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَهِ مَعَ الشُّهَدَاءِ وَ وَقَفَ یوْمَ الْقِیامَهِ مَعَ الشُّهَدَاءِ»؛ وسائل الشیعه، ج۷، ص4۱۰؛ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۳۲۱؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص6۱۰.
13. الحیاه، محمدرضا حکیمی، مترجم احمد آرام، ج6، ص630.
14. «وَ رُوِیَ عَنْ مَیْمُونِ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی‏ (ع) فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ فُلَاناً لَهُ عَلَیَّ مَالٌ وَ یُرِیدُ أَنْ یَحْبِسَنِی فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا عِنْدِی مَالٌ فَأَقْضِیَ عَنْکَ قَالَ فَکَلِّمْهُ قَالَ فَلَبِسَ نَعْلَهُ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ نَسِیتَ اعْتِکَافَکَ فَقَالَ لَهُ لَمْ أَنْسَ وَ لَکِنِّی سَمِعْتُ أَبِی (ع) یُحَدِّثُ عَنْ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ مَنْ سَعَى فِی حَاجَهِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ فَکَأَنَّمَا عَبَدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تِسْعَهَ آلَافِ سَنَهٍ صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَیْلَه‏.» من لایحضره الفقیه، ج۲، ص190.
15. منتهى الآمال، ج۱، ص۲۲۳.
16. «مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَهٍ مِّائَهُ حَبَّهٍ وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»؛ بقره، 261.
17. «مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَهً وَاللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْسُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»؛ بقره، 245.
18. الحیاه، محمدرضا حکیمی، مترجم احمد آرام، ج6، ص630.
19. «قَالَ الصَّادِقُ (ع): الْحِلْمُ سِرَاجُ اللَّهِ یَسْتَضِی‏ءُ بِهِ صَاحِبُهُ إِلَى جِوَارِهِ وَ لَا یَکُونُ حَلِیماً إِلَّا الْمُؤَیَّدُ بِأَنْوَارِ اللَّهِ وَ بِأَنْوَارِ الْمَعْرِفَهِ وَ التَّوْحِیدِ وَ الْحِلْمُ یَدُورُ عَلَى خَمْسَهِ أَوْجُهٍ أَنْ یَکُونَ عَزِیزاً فَیُذَلَّ أَوْ یَکُونَ صَادِقاً فَیُتَّهَمَ أَوْ یَدْعُوَ إِلَى الْحَقِّ فَیُسْتَخَفَّ بِهِ أَوْ أَنْ یُؤْذَى بِلَا جُرْمٍ أَوْ أَنْ یُطَالَبَ بِالْحَقِّ وَ یُخَالِفُوهُ فِیهِ فَإِنْ آتَیْتَ کُلًّا مِنْهَا حَقَّهُ فَقَدْ أَصَبْتَ وَ قَابِلِ السَّفِیهَ بِالْإِعْرَاضِ عَنْهُ وَ تَرْکِ الْجَوَابِ یَکُنِ النَّاسُ أَنْصَارَکَ لِأَنَّ مَنْ جَاوَبَ السَّفِیهَ وَ کَافَأَهُ قَدْ وَضَعَ الْحَطَبَ عَلَى النَّار؛ امام صادق (ع) فرمود: حلم چراغ الهی است که انسان به وسیله نور آن نزدیک و به مجاورت و قرب پروردگار متعال می‌شود و انسان حلیم نمی‌شود مگر آن که با انوار توحید و معارف الهی تأیید شود؛ و حلم در پنج حالت صورت می‌گیرد: ۱- در موردی که عزت و بزرگی داشته باشد و خوار و کوچک شده است، ۲- و در حالتی که راست می‌گفته است و متهم به دروغ گشته است، ۳- و در جایی که دعوت به سوی حق می‌کرده است و مردم او را اهانت کرده و سبک شمرده‌اند، 4- و چون بی آن‌که که جرم و گناهی مرتکب شود، اذیت و آزارش کنند، ۵- و یا مطالبه و درخواست حق نماید و او را در آن حق مخالفت کنند. پس شخص حلیم در این پنج حالت با کمال و وقار و حوصله، حلم ورزیده و کوچکترین تزلزل و حالت و ناراحتی پیدا نمی‌کند و حلیم بودن مرد از حلم ورزیدن در این موارد معلوم می‌شود؛ و سزاوار است که با شخص بی‌خرد و سفیه به سؤال و جواب نپردازد و بلکه از او اعراض کند و چون اعتراض او را پاسخ نگوید، دیگران با او موافقت کرده و یاری خواهند نمود. ولی جواب دادن و بحث کردن با او مانند هیزم گزاردن در آتش است که شعله آتش را افروخته و بیشتر خواهد کرد.» مصباح الشریعه، ص154؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۲۸۹؛ بحارالانوار، ج6۸، ص4۲۲.
20. «وَ مِنْ حِلْمِهِ مَا رَوَى الْمُبَرَّدُ وَ ابْنُ عَائِشَهَ أَنَّ شَامِیّاً رَآهُ رَاکِباً فَجَعَلَ یَلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَا یَرُدُّ فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ الْحَسَنُ (ع) فَسَلَّمَ عَلَیْهِ وَ ضَحِکَ فَقَالَ أَیُّهَا الشَّیْخُ أَظُنُّکَ غَرِیباً وَ لَعَلَّکَ شَبَّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاکَ وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَیْنَاکَ وَ لَوِ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاکَ وَ لَوِ اسْتَحْمَلْتَنَا أَحْمَلْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ عُرْیَاناً کَسَوْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَیْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ طَرِیداً آوَیْنَاکَ وَ إِنْ کَانَ لَکَ حَاجَهٌ قَضَیْنَاهَا لَکَ فَلَوْ حَرَّکْتَ رَحْلَکَ إِلَیْنَا وَ کُنْتَ ضَیْفَنَا إِلَى وَقْتِ ارْتِحَالِکَ کَانَ أَعْوَدَ عَلَیْکَ لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِیضاً وَ مَالاً کَثِیراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ کَلَامَهُ بَکَى ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّکَ خَلِیفَهُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ وَ کُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوکَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَالْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَیْهِ وَ کَانَ ضَیْفَهُ إِلَى أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِمْ»؛ بحارالانوار، ج43، ص344؛ المناقب، ج4، ص۱۹.
21. «…وَ قَدْ حَجَجْتَ عِشْرِینَ حَجَّهً مَاشِیاً…»؛ الکافی، ج۱، ص461؛ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۳۰۳؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۳۱.
22. «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) یَقُولُ کُلُّ سَهْوٍ فِی الصَّلَاهِ یُطْرَحُ مِنْهَا غَیْرَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُتِمُّ بِالنَّوَافِلِ إِنَّ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاهُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا إِنَّ الصَّلَاهَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِی أَوَّلِ وَقْتِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَ هِیَ بَیْضَاءُ مُشْرِقَهٌ تَقُولُ حَفِظْتَنِی حَفِظَکَ اللَّهُ وَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِی غَیْرِ وَقْتِهَا بِغَیْرِ حُدُودِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَ هِیَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَهٌ تَقُولُ ضَیَّعْتَنِی ضَیَّعَکَ اللَّهُ.»؛ الکافی، ج۳، ص268؛ التهذیب، ج۲، ص۲۳۹؛ وسائل الشیعه، ج4، ص۱۰۸.
23. «خَرَجَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ حُجَّاجاً فَفَاتَهُمْ أَثْقَالُهُمْ فَجَاعُوا وَ عَطِشُوا فَرَأَوْا فِی بَعْضِ الشُّعُوبِ خِبَاءً رَثّاً وَ عَجُوزاً فَاسْتَسْقَوْهَا فَقَالَتِ اطْلُبُوا هَذِهِ الشُّوَیْهَهَ فَفَعَلُوا وَاسْتَطْعَمُوهَا فَقَالَتْ لَیْسَ إِلَّا هِیَ فَلْیَقُمْ أَحَدُکُمْ فَلْیَذْبَحْهَا حَتَّى أَصْنَعَ لَکُمْ طَعَاماً فَذَبَحَهَا أَحَدُهُمْ ثُمَّ شَوَتْ لَهُمْ مِنْ لَحْمِهَا فَأَکَلُوا وَ قَیَّلُوا عِنْدَهَا فَلَمَّا نَهَضُوا قَالُوا لَهَا نَحْنُ نَفَرٌ مِنْ قُرَیْشٍ نُرِیدُ هَذَا الْوَجْهَ فَإِذَا انْصَرَفْنَا وَ عُدْنَا فَالْمُمِی بِنَا فَإِنَّا صَانِعُونَ بِکِ خَیْراً ثُمَّ رَحَلُوا فَلَمَّا جَاءَ زَوْجُهَا وَ عَرَفَ الْحَالَ أَوْجَعَهَا ضَرْباً ثُمَّ مَضَتِ الْأَیَّامُ فَأَضَرَّتْ بِهَا الْحَالُ فَرَحَلَتْ حَتَّى اجْتَازَتْ بِالْمَدِینَهِ فَبَصُرَ بِهَا الْحَسَنُ (ع) فَأَمَرَ لَهَا بِأَلْفِ شَاهٍ وَ أَعْطَاهَا أَلْفَ دِینَارٍ وَ بَعَثَ مَعَهَا رَسُولًا إِلَى الْحُسَیْنِ (ع) فَأَعْطَاهَا مِثْلَ ذَلِکَ ثُمَّ بَعَثَهَا إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ فَأَعْطَاهَا مِثْلَ ذَلِکَ»؛ بحارالانوار، ج43، ص341؛ المناقب، ج4، ص16.

منبع: سخن آرا 5 نیایش های قرآنی (ایام تبلیغی ماه مبارک رمضان در سخنرانی های حجت الاسلام دکتر رفیعی)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید