نویسنده: اصغر طاهرزاده
باید روشن شود هرجا پای دین- به عنوان مکتبِ حساس به تربیت و تعالی انسان- ضعیف شد، حقوق زنان به شدت مورد بیمهری قرار میگیرد، حال چه به اسم دین – ولی دین منحرف- این بیمهری انجام گیرد، و چه به اسمهای دیگر. «مجمع دینی در فرانسه در سال 586 میلادی پس از بحث زیادی که در موضوع زن کرده مقرر داشته که زن انسان است ولی برای خدمت مرد آفریده شده است.»(1) ملاحظه بفرمائید وضع چه اندازه اسفبار بوده که مجمع دینی فرانسه که تحت تأثیر تورات و انجیل بوده است، در آن فضایی که زن را حیوانی میدانستند که صورت انسانی دارد، تلاش کرده بفهماند زن انسان است و با این همه تا حدود صد سال پیش در انگلستان زن جزء جامعه انسانی محسوب نمیشد.(2) و باز امروزه هر اندازه از نگاه دینی به زن دور شویم، بخواهیم و نخواهیم در منظر جامعه، زن از ارزش واقعی خود دور میافتد، نمونههای آن فراوان است و عفت قلم اجازه سخن راندن از آن را نمیدهد. ولی متوجه باشید همان فکری که معتقد است زن جزء جامعه انسانی محسوب نمیشود و یا موجود پلیدی است که شیطان به وجودش آورده، در دنیای مدرن و با فاصله گرفتن از دین، با همان دیدگاه به زن مینگرد ولی با واژههای جدید و ظاهری حیلهگرانه، به عبارت دیگر بینش همان بینش است منتها واژهها تغییر کردند. امروزه در کشور آمریکا یکی از معضلات دولت، زنانی هستند که در اثر ضرب و شتم مکرر مردان مجبور شدهاند از خانه فرار کنند و جایی برای زندگی ندارند. دولت آمریکا سولههای بزرگی برای سکونت این زنان به وجود آورده و روز به روز بر تعداد این نوع سولهها اضافه میشود. زیرا وقتی بشر از خانه ایمانش فاصله گرفت و معنی ظرائف تربیتی به فراموشی سپرده شد و زن صرفاً به موجودی برای شهوترانی تبدیل شد، انواع ظلمها به این حساسترین شخصیت اجتماع اِعمال میشود و فمینیسم چه بداند، چه نداند چون نتوانست جایگاه معنوی زنان را احیاء کند به همان فرهنگی دامن میزند که عملاً زنان موجودات بیمقدار و دردسر سازی خواهند بود. در حالیکه در منظر اسلام این حرفها نیست، خداوند در قرآن میفرماید: «أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ»؛(3) هرگز من عمل هیچ کدام از شما را ضایع نمیکنم، چه زن باشید چه مرد، بعضی از شما از بعضی دیگر هستید و دوگانگی بین شما نیست. چنانچه ملاحظه میفرمائید اولاً: نظر و جهت زن و مرد را به سوی معنویت میاندازد که اعمال معنوی شما اصالت دارد. ثانیاً: در اعمال معنوی از نظر نتیجه، هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. اسلام برای اینکه جامعه با طرح زنبودن و مردبودن جبههی دوگانه نسازد و دعوا بر سر ارزش زن، یا ارزش مرد بهوجود نیاید میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا، إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»؛(4) ای مردم همه شما را چه مرد، چه زن، ما آفریدهایم، آن هم به صورتها و شکلهای مختلف برای آن که با همدیگر آشنا شوید و همدیگر را بشناسید، ولی هیچ کدام این تفاوتها عامل ارزش نیست، بلکه فقط گرامیترین شما نزد ما با تقواترین شماست. اگر این بانگ بلند و رسای اسلام نبود معلوم نبود امروز در شرق و غرب عالم چگونه با زنان برخورد میشد.
بیماری غرب یا بیماری ما؟
آیا وقتی زنان متدین و مردان متدین در کنار هم مشغول انجام وظیفه هستند حرفی تحت عنوان تساوی زن و مرد موضوعیت مییابد؟ یا طرح این حرف جایی معنی مییابد که از فضای دینی و انجام وظایفِ مطابق دین خارج شویم؟ و این اول مصیبت است و شعار تساوی مرد و زن هم هیچ مشکلی را حل نکرد و نمیکند. در جامعهای که زن حس کند میتواند مادر خوبی برای فرزندانش یا زن متدینی برای خدمت به جامعه باشد هرگز بحثی تحت عنوان تساوی حقوق زن و مرد مطرح نیست، چون همه چیز بر اساس دینی که مطابق فطرت انسانها است و مصالح عموم جامعه را در نظر گرفته، تعریف شده است. این بیماری، بیماری غرب است نه بیماری ما، باید مواظب بود این بیماری به جامعه و خانواده ما سرایت نکند. زن در زنبودنش کاملِ کامل است، بدون اینکه مرد شود. مرد هم در مردبودنش کاملِ کامل است بدون اینکه بخواهد زن شود. این فضا فضایی است که روح ایمان در منظر ما قرار میدهد و زمینه را جهت شکوفائی ایمانِ برتر آماده میسازد همان ایمانی که در آخر آیه 97 سوره نحل در موردش فرمود: «وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»؛ یعنی حتما ما اجر آن زنان و مردان متدین را به بهترین شکل از انواع اعمال صالحی که انجام دادهاند میدهیم. ما باید در خلوت انس خود با خدای خود به زندگی خویش هرچه قدر میتوانیم رونق بخشیم و به ثمرههای غیر قابل پیشبینیاش امیدوار باشیم، بقیه هر چه هست فرع است.
کمال حقیقی از آن کیست؟
حال با توجه به بحثهایی که شد بر گردید به آیهای که میفرماید: ای انسانها اگر سیر و مسیرتان آن باشد که عملِ صالحِ شرعی جزء زندگیتان قرار گرفت به حیاتی طیب و پاک یعنی حیاتی که از هر گونه نقص فکری و صفت عملی مبرا است، نایل میشوید و در این مسیر هیچ تفاوتی بین زن و مرد نیست، و در راستای ادامه چنین زندگی، همه اعمالتان به عالیترین شکلِ ممکن پذیرفته میشود. (5)
در نگاه فوق نظر زن و مرد را به سوی هدفی فوق اهداف عادی و سطحی زندگی میاندازد و همانطور که عرفا میگویند؛ انسانها بر اساس آرزوهایشان ارزیابی میشوند. اسلام با داشتن آرزویی چنین بزرگ، انسانها را دعوت به بزرگیهایی فوق بزرگیهای اهل دنیا میکند.
اگر آرزوهای انسان پست شد انسان هم پست میشود هر چند استعداد متعالی شدن داشته باشد و اگر آرزوهایش متعالی شد این انسان متعالی است، هر چند با تلاش به آن آرزوها برسد. وقتی متوجه باشیم ارزش هر موجودی به عظمت اهدافی است که آن موجود استعداد رسیدن به آن اهداف را داشته باشد، متوجه میشویم وسعت انسان با داشتن دستیابی به حیات طیب، تا کجا است. بعضی از اهداف هر چند بزرگ باشد، برای بعضی موجودات غیر قابل دسترس است؛ مثلاً تفکر عمیق برای حیوان قابل حصول نیست چون استعداد آن را ندارد، اما اگر موجودی استعداد رسیدن به اهدافی را داشته باشد به این معنی نیست که به راحتی و بدون تلاش به آنها دست مییابد، باید برای رسیدن به اهدافِ متعالی از میلهایی بگذرد و از محدودیتها خود را آزاد کند تا زمینه رسیدنِ به اهداف عالیه در آن شکل بگیرد. مثل قرب الی الله که زمینه و استعداد آن برای همه انسانها هست ولی همه انسانها به آن مقام به طور طبیعی و بدون تلاش خاص نمیرسند، هر چند آن هدف برای همه رسیدنی است. انسان بر این اساس که میتواند به حیات طیب برسد عالیتر از حیوان است ولی تا وقتی نرسیده است فرقی با حیوان نمیکند. پس از یک جهت هر موجودی بر اساس هدفی که استعداد یافتن آن را دارد ارزیابی میشود به این معنی که این موجود میتواند متعالی باشد. هیچوقت نمیگویند که حیوان میتواند متفکر باشد، ولی میگویند انسان میتواند متفکر باشد. حالا اگر انسان میتواند به حیاتِ طیب برسد به عنوان یک ملاک میتوان او را به عنوان مخلوقی بزرگ ارزیابی کرد ولی از جهت دیگر هرکس به این هدف برسد متعالی است نه هرکس که فقط در حدّ استعداد رسیدن به آن هدف متوقف باشد. در آیه مورد بحث میفرماید رسیدن به حیات طیب، زن و مرد ندارد. یعنی چون ملاک ارزیابی انسان حیات طیب است و چون زن و مرد هر دو امکان رسیدن به این هدف را دارند پس در دیدگاه اسلام زن و مرد هر دو در یک کمال بالقوهبا هم برابرند، یعنی هر دو میتوانند به این حیات طیب برسند. اما وقتی رسیدند از نظر کمال فرقی با همدیگر ندارند ولی این بدین معنی نیست که آن دو در هر حال با هر خصوصیت، ارزش مساوی دارند! این چیزی است که روح اومانیستی و پیروان فمینیسم بر آن تأکید دارد. قرآن برای آنکه انسانها گرفتار چنین مهلکهای نشوند موضوع «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»؛(6) را به میان میآورد تا روشن کند نه تنها هر زنی با هر مردی از نظر ارزش مساوی نیست، که هر مردی با هر مردی نیز مساوی نیست، بلکه ارزش همه به اندازه تقوایی است که دارند و اگر از این موضوع غفلت شود انواع ارزشگذاریهای مَن در آوری به میان میآید و مردم را مشغول خود میکند و از اصل کمال غفلت میشود.
حرف این بود که برای رسیدن به حیات طیب امکانات مشابهی در اختیار زن و مرد گذاشتهاند و هدایت قرآن برای رساندن انسانها به آن کمال است، قرآن آمده است تا ما را به سوی حیات طیب هدایت کند. قرآن؛ نیامده بگوید آیا مساوی هستیم یا نیستیم، چون درد ما این نیست، باید دید چطور دردمان را درمان کنیم. از آن طرف نگاه کنیم به جامعهای که چون نتوانسته است در فرهنگ خود این مسئله را درست حل کند با چه مصیبتهایی روبهروست. پس اگر سؤال شود آیا برای رسیدن به حیات طیب، زن و مرد دارای استعداد مساوی هستند و امکانات مشابهی در اختیارشان گذاشتهاند؟ جواب مثبت است، منتها باید متوجه بود که هرکدام اگر در مسیری که باید سیر کنند قرار گیرند و استعدادهای خود را به کار اندازند به آن هدف متعالی که برای هر دو یکسان است میرسند. باید به این نکته نیز توجه کرد که زن و مرد از یک جهت دارای ابعاد ثابت و یکسانی هستند که هر دو باید آن را رشد دهند، در همین راستا بعضی از احکام الهی به صورت کلی برای زن و مرد یکسان است و به بُعد انسانی و ثابت و مشترک بین آن دو نظر دارد. مثل اینکه زن و مرد هر دو باید نماز صبح را دو رکعت بخوانند. ولی از جهت دیگر هر کدام برای رسیدن به حیات طیب استعدادهای مخصوص به خود را دارند که پیرو آن استعدادها وظایفی مخصوص به خود دارند. انسانی که بدنش زن است اگر خواست به حیات طیب برسد باید ابعاد مخصوصِ زن بودنش را بشناسد و رشد دهد، مردی هم که خواست به حیات طیب برسد باید دو کار انجام دهد، یک کار مربوط به انسانیت مشترک بین مرد و زن است و یک کار انجام وظایف مخصوص به مردبودن است. حال اگر آن وظایفی که مربوط به مردبودن است درست انجام ندهد در واقع وظیفهاش را که منجر به رسیدن به حیات طیب است درست انجام نداده و به قرب الهی که مقصد و مقصود همه انسانها است نایل نمیشود.
خداوند ولی مطلق است و قرآن در این رابطه میفرماید: «فَاللّهُ هُوَ الْوَلِی»؛ آن ولی مطلقِ هستی برای اینکه ما را به ولایت و قرب برساند تا از همهی آفات و خطراتِ راه آسوده شویم برنامه به ما داده است تا طبق آن وظیفه خود را بشناسیم و بدان عمل کنیم. اگر راه نبوت و امامت بسته است و مخصوص ذوات خاص است، راه ولایت بسته نیست همه میتوانند «ولیالله» شوند، اگر کسی عقب افتاد مشکل مربوط به خودش است. خداوند جهانی آفریده و زمینههایی فراهم کرده است که همه به آن نقطه انتهایی کمال یعنی «ولیالله» شدن نایل شوند، و به ما خبر میدهد کسی که به مقام ولیاللهی رسید همهی غمها و حزنها که برای انسانهای معمولی هست، زیر پایش قرار میگیرد، چون هر غم و حزنی ریشه در محرومیت از مقصد و مقصود دارد، کسی که به مقام اُنس با خداوند رسیده به همه مطلوبهای خود نایل شده است. خدایی که ولی عالم هستی است و به حکم رحمت و ربوبیتش میخواهد انسانها همگی ولی الله شوند و به عالیترین مقصد دست یابند، برای آنها برنامهای تعیین فرموده و وظایفی قرار داده است وظایف الهی دریچههایی هستند که ولی هستی جلو انسانها باز کرده است تا بتوانند به قرب او برسند. حال بعضی از آن دریچهها فرائضاند و نمیشود در انجام آنها کوتاه آمد و بعضی نوافلاند و رخصت انجامندادنش را دادهاند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث قدسی میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ: لَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنِ اسْتَعَاذَنِی أَعَذْتُه»(7)
خداى تعالى میفرماید: همیشه بندهى من بهوسیله نوافل به من نزدیک مىشود در صورتى که کاملاً به من اخلاص دارد تا اینکه او را دوست دارم، پس هرگاه او را دوست داشتم گوش او میشوم که بدان میشنود و چشم او میشوم که بدان میبیند و دست او میشوم که بدان میگیرد اگر از من چیزى بخواهد به او میدهم و اگر به من پناه آورد پناهش مىدهم.
در جای دیگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى… وَ مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدِی بِمِثْلِ أَدَاءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ لَا یَزَالُ عَبْدِی یَبْتَهِلُ إِلَیَّ حَتَّى أُحِبَّهُ وَ مَنْ أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً وَ یَداً وَ مَوْئِلًا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ»؛(8)
خداوند مىفرماید: … بندگان من آنطور که با اداء واجبات مىتوانند خود را به من نزدیک کنند، از هیچ طریقهی دیگر نمیتوانند. بندهی من همواره به طرف من تضرع و زارى مىکند تا آنگاه که او را دوست مىدارم، و هرکس را دوست گرفتم گوش و چشم و دست او خواهم شد، هرگاه مرا بخواند او را اجابت مىکنم و اگر از من چیزى بخواهد به او مىدهم.
یعنی انسان از طریق انجام فرائض و نوافل دیگر خودی برایش نمیماند، خدا به جای مشاعر او قرار میگیرد، تمام وجودش غرق او میشود و مظهر بصیرت خداوند میگردد، و در واقع خداوند چشم او را در تصرف خود در میآورد، الهی میبیند و الهی میشنود، دیگر شیطانی نمیبیند.
پس وظیفههایی که خداوند برای ما معین فرموده نقش بسیار مهمی در زندگی ما میتوانند بازی کنند و دریچهی رسیدن به مقصداند، اینجاست که ملاحظه میکنید عشق به وظیفه مربوط به کسی است که نمیخواهد در دنیا بپوسد، و قرب الهی را مقصد و مقصود خود قرار داده است و این دیگر زن و مرد ندارد.
وظایف الهی؛ راه ورود به قرب
وظیفههایی که خداوند برای زن و مرد تعیین فرموده هدیه اوست به آنها تا آنها را از آن طریق به مقصد برساند. هدیهای که خداوند میدهد دو وجه دارد. یک وجه مشترک بین زن و مرد، و یک وجه اختصاصی برای هرکدام، و همهی آنها دریچههای ارتباط با خدا میباشند و از این لحاظ بسیار دوستداشتنیاند. آیا میتوان گفت چون بعضی از وظایف مردانه است و بعضی زنانه، تبعیض واقع شده است؟ مثلاً مردان بگویند این چه دینی است که باید ما مثل حمّال از صبح تا شب کار کنیم و لباس و مسکن و غذای زن و فرزندانمان را فراهم کنیم، دین در جواب او میگوید مثل حمّال چرا، مثل یک ولیالله وظیفهات را نسبت به زن و فرزندانت انجام بده تا راه ورود به خدا را پیدا کنی. یا زن بگوید که این چه دینی است من باید صبح تا شب مثل کلفتها مشغول بچهداری و پخت و پز باشم و آقا راحت بروند در اجتماع بگردند. دین در جواب او میگوید؛ بگو من مثل یک ولیالله از دریچهی انجام وظیفه نسبت به فرزندان و همسرم راه ورود به مقام اُنس با حق را در جان خود فراهم میکنم.
مشکل از اینجا پیش آمد که انسان جدید جایگاه وظایفی را که دین برای زن و مرد تعیین فرمود نتوانست تحلیل کند. انسانی که نتواند خودش را درست تعریف و ارزیابی کند، زن و مردی خود را نگاه میکند نه وظیفه را، در مقابل دستورات دین به مشکل میافتد. در حالی که اگر من به جایگاه وظایف خودم درست نگاه کنم همه آنها را دوست خواهم داشت. زیرا آنها سبب پذیرفته شدن من در قرب الهی میشوند. خداوند از طریق دین اسلام به من میگوید آقا وظیفهات را نسبت به جامعه و خانواده و خودت درست انجام بده تا ما تو را قبول کنیم. این لطف بزرگی است. لذا اگر به وظیفهام نگاه کردم دیگر بحث مقایسه وظیفهی خود با وظیفه زنها مطرح نیست، که کدام مهمتر هستند. اینها دو نوع وظیفه است برای صعود. اگر وظایف را با همدیگر مقایسه کردید مصیبت شروع میشود. و قرآن میفرماید: «وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ»؛(9) هر کدام همانی را که هستید رشد دهید، آرزوی کمالاتی را که خداوند به دیگری داده است ننمایید. چون بههرحال هرکس چیزهایی دارد و چیزهایی ندارد، راه کمال او از طریق استفاده از همان چیزهایی است که دارد. من اینجا نشستهام و شما آنجا، یعنی من در جایی که شما نشستهاید نیستم و شما در جایی که من نشستهام نیستید. آیا درست است که بگویم خدایا چرا من اینجا بنشینم و آنجا نباشم؟ اگر من به آنچه شما دارید نگاه کنم، میبینم که ندارم، پس احساس کمبود میکنم. در حالی که اگر به جایی که نشستهام به عنوان شرایط انجام وظیفه نگاه کنم این احساسِ کمبود را ندارم. معنی این که عرض کردم مصیبت از آنجائی شروع شد که زنان و مردان به جای نظر به وظایف، پای مقایسه را جلو آوردند، از این قرار است. زنان به مردان نگاه میکنند و در نتیجه امکاناتی را که خداوند در اختیار مردان قرار داده است تمنا مینمایند و میگویند چرا خدا اینها را به ما نداد. مردان هم به زنان نگاه میکنند و میبینند امکاناتی را که در اختیارِ زنان است ندارند. پدیده عجیبی پیش میآید که هرکس آن چیزهایی را که دیگری دارد میخواهد. در حالی که خداوند به ما میگوید درست است آن امکانات را به تو ندادیم ولی تو را که از حریم خود بیرون نکردیم، آنچه را باید به تو میدادیم دادیم، تو چرا به دیگران نگاه میکنی، به آنچه که دریچهی صعود خودت میباشد نگاه کن.
آنچه باعث میشود دوگانگیها و غفلتها رخ بنماید این است که به امکانات همدیگر نگاه میکنیم نه به آنچه خود داریم. و لذا احساس نقص برایمان پیش میآید و اعتراض به خدا شروع میشود! در حالی که اگر زن و مرد هر کدام توجه کنند خداوند به هر کدام از آنها امکانات خاصی داده است تا سکوی صعودشان باشد، بنده با این امکانات میتوانم بندگی کنم، پس چه کار دارم دنبال امکانات شما باشم. شما هم چه کار داری به من نگاه کنی، به وظیفهات نگاه کن و امکاناتی که برای انجام وظیفه در اختیار داری، وظیفهای که دریچه ورود به مهمانی حق است.
خودت باش، غیرِ خودبودن را نخواه
اگر زنان و مردان به آنچه که دریچهی ورود به مهمانی حق است و به آنها دادهاند نگاه کنند در عیش و قرار و آرامش و شعف و حضور قلب و مستی و معنویت قرار میگیرند. در حالی که اگر به آنچه که خدا به آنها نداده است نگاه کنند در حسادت و پریشانی و غفلت و فرسایش و اضمحلال قرار میگیرند و عملاً راه ورود به شرایط اُنس با خدا در جلویشان بسته خواهد شد. خداوند میفرماید: اگر میخواهی در آرامشِ بندگی بهسر ببری به وظیفه نگاه کن. وظیفه این بود که به شجره نزدیک نشویم، نه تنها از آن نخوریم، حتی نزدیک هم نشویم، وقتی بهجای نظر به وظیفه، به شجره نگاه کردیم، دیدیم میوههای شجره را نداریم، مصیبت شروع شد و از همه چیز محروم شدیم. وظیفه این بود که «وَ لَا تَقْرَبا هَذِهِ الشَّجَرَه»؛(10) به این شجره نزدیک نشوید تا در مقام اُنس با خدا باشید. «فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَهی بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّهی» چون از آن خوردند زشتیهایشان برایشان آشکار شد زن به نداشتن چیزهایی که خودش ندارد خود را مشغول کرد و به امکانات مرد شدن فکر کرد و مرد هم به چیزهایی که ندارد ولی زن دارد نگاه کرد. به چیزهایی که نباید داشته باشند نگاه کردند، نتیجهاش این شد که ندا آمد «اهْبِطُواْ مِنْهَا»؛(11) از بهشت خارج شوید. شما بیشتر میخواستید، از همه آنچه داشتید محروم شدید. در حالیکه قبلاً فرموده بود: «یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهی»؛(12) ای آدم تو و همسرت، به عنوان نماد همه زنان و مردان، در بهشت باشید، در بهشتِ قرار و آرامش، در بهشتی که تو باشی و خدا و آن همه امکانات برای باقی ماندن در مقام لقاء الهی. آری قصه آدم قصهی آدمیت است، آنجا یکی بودیم و همه آنجا بودیم و آن آدمیت که آنجا بود همه ما بود.(13)
پس مشکل از آنجا شروع شد که از وظیفه غافل شدیم. آنهایی که در نور وظیفه مستقرند اصلاً احساس کمبود نکردند، کمبودی نیست، من از این طریق میتوانم صعود کنم شما از آن طریق. هر چند ممکن است در شرایط حاضر وظایف زنان حضور در صحنههای اجتماعی نیز باشد، باز موضوعِ انجام وظیفه در میان است، نه مقایسه زنان با مردان. عمده آن است که متوجه باشیم زن باید در جایگاه خودش باشد و آن جایگاه را اسلام تعیین میکند. در بعضی از زمانها ممکن است جایگاه او علاوه بر خانه، در اجتماع هم باشد ولی مواظب باشد که برای خود جایگاه مرد بودن را نخواهد، بلکه خودش باشد. مصیبتی که برای بعضی از خواهران پیش میآید این است که بخواهند نداشتنهایی که در مقایسه با مردان ندارند، با پیداکردن خصلت مردان، آن را پیدا کنند. اینجا است که از نور وظیفه خارج گشته و راه خلوت و اُنس با خدا را گم میکنند.
سؤال: قرآن از قول مادر حضرت مریم (سلام الله علیها) میفرماید: «لَیْسَ الذَّکَرُ کَالأُنثَى»؛(14) پسر همانند دختر نیست. و معلوم است مادر مریم (سلام الله علیها) ناراحت شدهاند که چرا فرزندشان دختر شده است. آیا این نشانهی کمارزشدانستنِ دختران نیست؟
جواب: خیر، قضیه از این قرار بوده که مادر مریم (سلام الله علیها) با توجه به اطلاعاتی که داشت مبنی بر اینکه از نسل او پیامبری خواهد آمد، نذر کرده بوده چون وضع حمل کرد، فرزندش را به عنوان خدمتگذار بیتالمقدس در خدمت اوامر الهی قرار دهد، قرآن میفرماید: «اِذْ قَالَتِ امْرَأَهی عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ”؛(15) آنگاه که همسر عمران گفت: پروردگارا! من نذر کردهام که آنچه در شکم دارم از زیر فرمان من آزاد باشد و تحت فرمان تو قرار گیرد، پس از من قبول بفرما، که تو شنوای تقاضای بندگانت هستی و میدانی چگونه او را تربیت بفرمائی. جناب عمران یعنی پدر حضرت مریم (سلام الله علیها)، خودشان پیامبر نبودند ولی به پیامبران بنی اسرائیل وصل میشوند، اینها متوجه بودند باید از نسل آنها پیغمبری بیاید. همسر عمران فکر میکرد همین نوزادی را که باردار است همان پیامبر خداست. لذا به این امید نذر میکند برای اینکه فرزندش خوب تربیت شود او را به بیتالمقدس بسپارد، به این امید که آن فرزند پسر است و امکان تربیت او در بیتالمقدس فراهم است. اما وقتی کودک به دنیا آمد متوجه شد دختر است، فکر کرد تمام نقشههایش به هم خورده لذا گفت: «رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنثَى»؛ خدایا! من دختر به دنیا آوردم. خداوند میفرماید: «وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ»؛ و خدا به آنچه او متولد کرد آگاه است «وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالأُنثَى»؛ و آگاه است که زن و مرد مساوی نیستند ولی خبری که به شما داده شده دروغ نیست، در همین رابطه و از طریق همین نوزاد مردی چون عیسی(علیه السلام) خواهد آمد و عظمت خدا در شکل تولد او ظهور خواهد کرد. پس چنانچه ملاحظه میفرمائید از این آیه به عنوان یک موضوعِ مستقل استفاده نمیشود که دختر و پسر از نظر ارزش مساوی نیستند. بلکه موضوع در رابطه با امر خاصی بوده است که باید از طریق مردی به نام عیسی(علیه السلام) انجام بگیرد و حالا با دختری به نام مریم روبهرو شدهاند، غافل از این که آن امر خاص با واسطه مریم (سلام الله علیها) انجام میگیرد و نه از طریق خود او و لذا مریم تحت تربیت حضرت زکریا(علیه السلام) قرار گرفت و زمینه تولد حضرت عیسی(علیه السلام) در او فراهم گشت.
پینوشتها:
1 – کتاب فرازهایی از اسلام، انتشارات جهان آرا، مقاله حقوق زن در اسلام، علامه طباطبائی«رحمهاللهعلیه»، ص 141.
2 – همان، ص 141.
3 – سوره آل عمران، آیه 195.
4 – سوره حجرات، آیه 13.
5- مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما او را به زندگانی خوش و با سعادت زنده ابد میگردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که میکردند به آنان عطا میکنیم.
6 – سوره حجرات، آیه 13.
7 – إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص 91.
8 – بحار الأنوار، ج67 ، ص 17.
9 – سوره نساء آیه 32.
10 – سوره بقره، آیه 35.
11 – سوره بقره، آیه 38.
12 – سوره بقره، آیه 35.
13 – به کتاب «هدف حیات زمینی آدم»رجوع شود.
14 – سوره آل عمران، آیه 36.
15 – سوره آل عمران، آیه 35.
منبع مقاله :
طاهرزاده، اصغر، (1388) زن آنگونه که باید باشد، اصفهان: لُبالمیزان، چاپ اول