نویسنده:الهه رضائیان
پریدم توی بغل مادرم و بوسیدمش و همچنان که او را در آغوش میفشردم، گفتم: «تو بهترین مامان دنیایی!» شاید این حس خوب که شما بهترین مادر دنیا را دارید، برای خودتان خیلی خوشایند و لذتبخش باشد اما شک نکنید که این حس خوب برای مادر و پدرتان خیلی خوشایندتر است.
همین که آنها میبینند تلاشهایشان نتیجهبخش بوده و شما از داشتن آنها و از بودن با آنها وحتی از موقعیت کنونی خودتان رضایت دارید، خستگی و رنج سالیانشان را از تن به در میکند. پدر و مادر ایدهآل بودن، آرزوی خیلی از والدین است ولی ایدهآل بودن در دنیای پدر و مادرها چه معنایی دارد؟ اصلا چنین چیزی امکانپذیر هست یا نه؟ نظر کارشناسان را درباره این موضوع پرسیدهایم. داستان تلاش پدران یا مادرانی که میکوشند از همه نظر کامل باشند و شاید به همین دلیل، روابط دیگرشان مثلا رابطه با همسرشان، روابط حرفهایشان و روابط اجتماعیشان را محدود میکنند. خلاصه، چگونه میتوان پدر یا مادری کامل بود؟ دکتر محمدولی سهامی (فوقتخصص روانپزشکی کودکان)، دکتر میترا حکیم شوشتری (فوقتخصص روانپزشکی کودکان) و دکتر بدریالسادات بهرامی (روانشناس و مشاور خانواده) نگاهی متفاوت به این مساله دارند.
نظر دکتر بدریالسادات بهرامی، روانشناس و مشاور خانواده
به عقیده من، پدر و مادری ایدهآل هستند که بتوانند با استفاده از قابلیتها و تواناییهایی که دارند، هم به امر تربیت بچهها بپردازند، هم به رشد فردی خود کمک کنند. پدر و مادری ایدهآلاند که همه زندگیشان را وقف بچهها نکنند؛ یعنی به خودشان هم بپردازند. چون اگر به عنوان پدر یا مادر، چنین کاری انجام بدهید، قطعا به خاطر حس قربانی کردن موقعیت شغلی، اجتماعی یا جوانیتان که پای بچهها ریخته میشود، مدام خواسته یا ناخواسته، این حس گناه را به بچهها القا میکنید و بچهها را مدیون خودتان میدانید و وقتی آنها بزرگتر میشوند و به دنبال کار و زندگی خودشان میروند (بالاخره همه بچهها میهمان والدیناند و دستآخر، همه باید مسیر زندگی خودشان را پیدا کنند) با سوءرفتارتان آنها را آزار خواهید داد. شما به عنوان پدر یا مادری که قربانی شدهاید تا فرزندتان را به ثمر برسانید (این حس غلطی است که سالها با آن زندگی کردهاید و رفتارهایی اشتباه در پی آن حس غلط از خود نشان دادهاید) حالا با سندرم آشیانه خالی مواجه میشوید. به همین دلیل، عروس یا دامادتان را رقیبی برای تصاحب این عشق فرزندی – والدی میدانید و با رفتارهای اشتباه خود به زندگی خانوادگی فرزندتان آسیب میرسانید.
پدر و مادر ایدهآل، از نظر من، والدینی هستند که شیوههای تربیتی و قانونی را برای بچههای خود در نظر بگیرند و با آن سبک تربیتی خاص – که میتواند متناسب با اعتقادها، طبقه اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی زن و شوهر باشد- او را پرورش دهند. در این شیوههای تربیتی نباید افراط و تفریط باشد. گاهی آنقدر به بچهها سخت میگیرید که بعد به دلیل قوانین سخت دلتان میسوزد و مدتی او را رها میکنید تا هر آنچه میخواهد بکند. این اشتباهترین اقدام در زمینه تربیت بچهها است. چون افراط و تفریط، بچهها را جسور و گستاخ میکند و آنها در این صورت، شما را لایق والد بودن نمیدانند.
نکته مهم دیگر این است که در مورد سبک تربیتی باید با همسرتان مشورت کنید و در اجرای آن ثباتقدم داشته باشید. اینکه پدر و مادر هر کدام ساز مخالف بزنند، بدترین شیوه تربیتی است. شما حتی اگر با هم مشکلی دارید با حضور بچهها و برای اجرای تصمیمهای خانواده باید حکم واحدی داشته باشید. تعارض داشتن در این زمینه بسیار مخرب است، چه برای رابطه خودتان و چه در امر تربیت بچهها. باید به عنوان والدین ایدهآل، معقول و منطقی باور کنید که درضمن رشد بچهها، آنها باید از شما فاصله بگیرند و مستقل شوند. باید در هر مرحله از زندگی مهارتهای خاصی را به آنها بیاموزید و سپس نقش حمایتکننده را داشته باشید تا خودشان در امور زندگی مستقل شوند.
نظر دکتر میترا حکیم شوشتری، روانپزشک کودک و نوجوان، استادیار دانشگاه علوم پزشکی ایران
پدر و مادری که تلاش میکنند از هر لحاظ ایدهآل باشند از خودشان انتظارهای بیش از حدی در مورد تربیت و نحوه انجام وظایف خویش به عنوان والدین دارند. این انتظارهای غیرواقعبینانه غالبا به ناامیدی و احساس عدم کفایت منجر خواهد شد. یادمان باشد ما انسان هستیم و هیچ کدام ایدهآل و کامل نیستیم. اگر این نکته را از یاد نبریم، همواره سعی میکنیم خودمان را در صورت خطا کردن ببخشیم. کوشش ما باید در جهت آن باشد که یک پدر و مادر باکفایت باشیم و تصور ایدهآل بودن، نتیجهای جز استرس، ناامیدی و سرخوردگی و در نهایت احساس گناه ندارد.
اما اگر شما بخواهید یک پدر و مادر خوب و باکفایت باشید حتما لازم است خودتان را از نظر سلامت جسمی و روانی بررسی کنید. چه خوب است این بررسی (و در صورت نیاز، درمان) قبل از بچهدار شدن صورت گیرد. داشتن سلامت جسمی و روانی و علاقهمندی به فرزند از شروط لازم و ضروری جهت به کارگیری دانش و مهارت تربیت کودک است. در مورد حفظ سلامت جسمانی، فراگیری و به کار بردن روشهای سالم زیستن و پرهیز از عوامل محیطی بیماریزا، مطرح میشود که همکاران مختلف در این مورد با شما صحبت کردهاند و اطلاعاتی در اختیارتان گذاشتهاند که شامل، بازنگری در تغییر روش زندگی قبل از بارداری، تغذیه اصولی، ترک سیگار و بسیاری موارد دیگر است. اما در مورد سلامت روانی، مقصود آن است که اگر احساس اضطراب، بیحوصلگی، غمگینی، بدبینی و… دارید، قبل از آنکه بخواهید به تربیت فرزند خود بپردازید، باید به سلامت روان خود توجه کنید. داشتن احساس نشاط، سرزندگی و کسب مهارتهای زندگی و اصول تربیتی، مطالعه کتب مختلف و صحبت با کارشناسان، پیششرطهایی است که میتواند به شما کمک کند پدر و مادر خوبی باشید.
دوست داشتن و علاقهمندی به کودک یکی از شروط لازم برای پدر و مادر خوب بودن است. قبل از هر چیز باید این حس را به کودک خود انتقال دهیم که به او علاقهمندیم، حتی در شرایطی که رفتار ناشایستی انجام میدهد باید به او متذکر شویم که به او علاقهمندیم اما از رفتارش دلخور شدهایم و میخواهیم او آن رفتار را اصلاح کند. نکته دوم این است که ما نباید حس کنیم بچههای ما قرار است ناکامیها و آرزوهای ما را جامه عمل بپوشانند. آنها درست مانند ما هستند؛ انسانهایی کامل با ویژگیهای منحصربهفرد و تمایلات و آرزوهای خاصشان. اینکه شما بچهها را به کلاس خاص یا رشته تحصیلی خاصی که خودتان تمایل داشتهاید در آن موفق باشید و البته به دلایلی میسر نشده است، سوق میدهید، کار غلطی است. وادار کردن بچهها به حرکت برخلاف جهت میل و استعدادشان دور از شان یک پدر و مادر ایدهآل است. شما باید استعداد بچههایتان را کشف کنید و کمکشان کنید در جهت توانمندی خود بکوشند و موفق شوند. والد بودن در عصر حاضر کاملا با والد بودن در نسل گذشته متفاوت است. بچههای امروز به خاطر قرارگرفتن در دنیای اطلاعات، اینترنت و کامپیوتر هوش بالایی دارند. آنها گاهی در معرض اطلاعاتی قرار میگیرند که شاید ما تمایلی نداشته باشیم در موردش چیزی بدانند. به هر حال این شروع ناخواستههاست اما شما نباید از آنها عقب بمانید. این مسایل روی تربیت آنها اثر میگذارد و لازم است شما مهارتهای لازم را بیاموزید که چطور باید مسوولیت تعلیم و تربیت آنها را در دست بگیرید و کجا و چگونه با آنها وارد مذاکره شوید که مناسب سن و شرایط شخصیتی آنها باشد.
اینکه برای بچهها وقت بگذارید و برای هر فرزندتان در هر سنی که هست زمان خاصی مدنظر داشته باشید تا به او اختصاص یافته باشد از مشخصههای پدر و مادر خوب بودن است. اگر با او حرف بزنید، همبازی شوید یا در مورد بچههای بزرگتر به گردش و تفریح بروید تا رابطهتان را با آنها نزدیکتر کنید، به وضوح متوجه میشوید چقدر حس خوبی از والد بودنتان پیدا میکنید.
یک پدر و مادر خوب هرگز دستورات پشت سر هم صادر نمیکند و فرمان نمیدهد، هرچند که در مورد قوانین و مقررات خانه و خانواده قاطع است. پدر و مادری که دایم در حال تذکر بایدها و نبایدها باشد فرزند خود را به سوی سرپیچی میکشاند. او مدام با صدای هشداردهنده شما در محیط آشناست و آنقدر خو گرفته که گاهی نمیشنود شما چه هشدارهایی میدهید. خوب است به جای این همه توپ و تشر زدن و امر و نهی کردن، درست و بجا و به موقع دستوری را صادر کنید یا او را به کاری فرمان دهید. قاطع صحبت کردن و صحبت کردن به صورت غیرسوالی خیلی مهم است. نگویید: «میخواهی مسواک بزنی؟… میخواهی امروز با دوستانت به پارک نروی؟» چون شاید پاسخ او منفی باشد و مجبور شوید برخورد نامناسبی انجام دهید. باید همیشه با شیوه صحیح صحبت کنید تا با مشکل مواجه نشوید: «الان وقت مسواکه… امروز بهتره با دوستانت به پارک نروی!» در نهایت، پدر و مادر خوب، باید همواره دنبال کسب اطلاعات از طریق دوستان، اقوام، کتب و فیلمهای آموزشی و… باشند اما در نظر داشته باشند که وقتی احساس ناتوانی در برابر مسالهای دارند بهترین گزینه مشاوره گرفتن است و نباید منتظر بمانند با آزمون و خطا، رفتارهای نامناسبی انجام دهند و پس از آسیب رساندن به خود یا بچهها مجبور شوند به پزشک مراجعه کنند.
نظر دکتر محمدولی سهامی، روانپزشک کودک و خانواده
فرزندان ما برخلاف سایر پستانداران، بسیار ناتوان به دنیا میآیند؛ قادر به دنبال کردن مادر نیستند؛ به جز شیر مادر غذای دیگری برایشان تعیین نشده؛ توانایی مقابله با سرمای محیط را ندارند و بدون پوشش مناسب یا تماس مستقیم با بدن مادر، قادر به حفظ حیات خود نیستند. علاوه بر همه این موارد، قدرت دفاع از خود را ندارند و فقط حمایت صددرصدی مادر است که عامل بقای آنها محسوب میشود.
در گذشتههای دور که شرایط زندگی بسیار دشوارتر بود و مادر نیز حامی و یاوری نداشت، این غریزه قدرتمند تنها حامی نوزاد به حساب میآمد و برای بقای نسل انسان ضرورت داشت اما اکنون شرایط زندگی انسانها دچار تحول اساسی شده، در حالی که غریزه مادری به همان قوت گذشته باقی مانده است. میخواهم بگویم که به نظر من، مادر خوب، مادر «کافی» است؛ نه مادر «کامل» یا «ایدهآل».
تصور کنید مادری که مدام با اضطراب و وحشت از کودکش مراقبت میکند و به هیچ چیز دیگری – حتی به خودش- توجه نمیکند، چه پیغامی به کودکش میدهد؟ او در عمل به کودک میگوید که دنیا محل بسیار خطرناکی است و باید همیشه منتظر فاجعه بود. همواره باید کنار یکدیگر بمانیم چون هر لحظه ممکن است گرگی یا خرسی در کمین باشد یا زلزلهای، کشتاری یا توفانی اتفاق بیفتد. مادر مضطرب بدون حضور کودکش احساس آرامش نمیکند، حتی اگر مطمئن باشد که هیچ خطری فرزندش را تهدید نمیکند. اگرچه پس از تولد، مادر و نوزاد در ظاهر، به طور فیزیکی، از هم جدا میشوند اما درواقع، توسط سیمی نامریی به یکدیگر متصل هستند و این، احساسی طبیعی است که همه مادران کم و بیش آن را تجربه میکنند. در این دوران که مادر و کودک از نظر عاطفی به یکدیگر وابسته هستند، دورانی طلایی برای رشد عاطفی نوزاد مهیا میشود که به آن پیوند اولیه میگوییم. کودک در طی این دوران، باید عشق و سایر نیازهایش را بدون قید و شرط دریافت کند تا حس اعتماد و امنیت در او شکل بگیرد. در حقیقت، نوزادی که این مرحله را تجربه نکند، در آینده با مسایل و مشکلات عاطفی اساسی و عدیدهای روبهرو خواهد شد. در همین دوره، همسرداری – در اکثر موارد- در درجه دوم اهمیت قرار گرفته و پدران احساس میکنند در این رابطه سه نفری یا مثلثی در حاشیه قرار گرفتهاند و در حقیقت، این مساله بهایی است که آنها برای پدر شدن میپردازند.
در این دوران به نفع فرزند شماست که مادر، راحت و خوشحال باشد زیرا کودک همان حس را دریافت میکند ولی اگر مادر نگران و مضطرب باشد، همان احساس و علایم نگرانی و اضطراب در فرزندش نیز به وجود میآید که بیشک در سرنوشت نوزاد و شکلگیری شخصیت او نقش مخربی خواهد داشت. مادر همواره نگران است که مبادا فرزندم در خطر باشد یا من مادر کاملی نباشم. شاید گریه او به این معنا باشد که من مادر خوبی نیستم و با توجه به اینکه مرتب گریه میکند، به احتمال فراوان در انجام کارها کوتاهی کردهام و به این ترتیب، او مورد آزار قرار گرفته و… به هر ترتیب، این قبیل احساسهای مخرب به وسیله سیمی نامریی به کودک منتقل شده و باعث ایجاد استرس و بیتابی و گریه بیشترش میشوند. از طرف دیگر، به دنبال این قبیل بیتابیهای کودک، بر احساس گناه و اضطراب مادر نیز افزوده میشود. پس هرگز اجازه ندهید که اضطراب در شما شکل بگیرد. به خودتان شک نکنید. مطمئن باشید که اکثر مادران در ابتدا همین احساس نگرانی را داشتهاند ولی موفق شدهاند بر آن چیره شوند.
نوزاد شما بیش از 4 کار اصلی ندارد: خوردن، خوابیدن، گریستن و دفع کردن. بنابراین گریه بچه همیشه علامت درد و بیماری نیست و مادران باتجربه میدانند که گریه او معناهای مختلفی دارد؛ درد، درخواست، جلبتوجه (با نقنق)، اعتراض و لجبازی و… انواع گریه فرزندتان را بشناسید زیرا فقط گریه درد و درخواست، نیاز به توجه شما دارد؛ البته توجه بدون اضطراب! و در مورد گریههای دیگر، توجه نسبی یا بیاعتنایی کافی است. اگر چه بیاعتنایی – و حتی کمتوجهی- به گریه نوزاد برخلاف غریزه قدرتمند مادری بوده و برای او امر دشواری است ولی باید بدانید، مادرانی که به موقع توجه نشان میدهند و به موقع بیاعتنایی میکنند – چه در مقابل گریه و چه در برابر سایر رفتارهای ناخواسته کودکان- مادرانی هستند که هم به خود و هم به فرزندشان احترام میگذارند. من مادرانی را که بدون اضطراب با رفتار ناخواسته بچهها روبهرو میشوند و نقشهای مادری، همسری و اجتماعی خود را به درستی ایفا میکنند، «مادر کافی» مینامم. بیشک تربیت کودک نیز به معنی عشق ورزیدن و توجه کردن به او بدون سختی کشیدن و شکنجه شدن است.
به دوران پیوند اولیه برگردیم. در نظر داشته باشید که طول این دوران از نظر حقوقی بسیار پراهمیت است زیرا بر وضع قوانین کار و مدت مرخصی زایمان مادران شاغل تاثیرگذار است. این رابطه در سنین 12 تا 18 ماهگی حیاتی است و پس از این مدت میتواند تبدیل به رابطهای بیمارگونه شود که آن را درآمیختگی عاطفی یا وابستگی بیمارگونه مینامیم. برای مثال، جدایی از مادر برای کودک 7سالهای که هنوز از نظر عاطفی وابسته به مادر است، با او میخوابد، افکار مادرش را میخواند و مادر هم افکار و ذهنیات او را میداند، غیرقابل تحمل است. چنین بچهای در عین حال مادرش را کتک میزند، به او آزار میرساند، مهدکودک یا مدرسه نمیرود، اجازه نمیدهد پدر و مادر با هم صحبت کنند و با ایجاد مزاحمت و گریه کردن یا اعمال خشونت مانع وجود رابطه مطلوب بین آن دو میشود. در این شرایط، پدر نیز خارج از صحنه است؛ بیشتر اوقات خود را صرف کار میکند؛ اغلب در منزل نیست و وقتش را با دوستان یا والدین خود میگذراند و درنهایت، رابطه زوجین در چنین خانوادهای در معرض خطری جدی قرار میگیرد و آنها هرگز پدر و مادر خوبی نخواهند شد. بنابراین باید پس از یک تا دو سالگی، فاصله عاطفی مادر و کودک بیشتر شود؛ پدر به رابطه بازگردد و دوباره جایگاه خود را در خانواده مستحکم کند. عملیترین راه پیشگیری، ایجاد رابطه نزدیک بین پدر و فرزند است؛ به این معنا که پدر در حمام کردن، لباس پوشاندن، غذا دادن و بازی کردن با کودک، مشارکت فعال داشته باشد و مادر هم میتواند در کنار نقش مادری، نقش همسری خود را از سر بگیرد.
آخرین توصیه من به مادران ایرانی که پرعاطفهاند و توانایی ذاتی زیادی در زمینه تربیت فرزندشان دارند، این است: «مادری که عشق بورزد، تشویق کند، به موقع بیاعتنایی و توبیخ (نه توهین) کند، به خودش احترام بگذارد و برای خودش و همسرش وقت بگذارد، مادری کافی است.» بنابراین به خودتان اعتماد کنید و نگران این پدیده طبیعی نباشید زیرا مادران پیش از پیدایش متخصصان و فنآموزان، از عهده تربیت کودکانشان برآمدهاند پس بدون تردید بعد از این هم در این امر موفق خواهند بود.
در این خصوص توصیه میکنم کتاب «مادر کافی» که مراحل رشد کودک را در 5 سال اول زندگی توضیح داده و به شما آموزش خواهد داد که چگونه مراحل حساس و طلایی رشد فرزندانتان را به سهولت سپری کنید، مطالعه کنید. به خاطر بسپارید که در 5 سال نخست زندگی، تاثیر مثبت نظارت و همراهی بدون اضطراب مادر، بیش از آموزشهای مستقیم او است.
رویدادهای طبیعی در جریان رشد و تکامل کودک مانند شیر خوردن، آشنا شدن با غذاهای سفره، راه افتادن، کنترل ادرار و مدفوع، خوابیدن، لباس پوشیدن و رفتن به مهدکودک در عین حال که میتوانند بیدردسر سپری شوند تا شما از آنها لذت ببرید؛ ممکن است هر یک به نگرانی و معضلی برای والدین تبدیل شوند.
بیشک شما نیز میتوانید از رشد فرزندتان لذت ببرید و والدین خوبی باشید، به شرط آنکه در مورد بایدها و نبایدها اطلاعات کافی داشته باشید. برای زوجینی که در انتظار تولد فرزندی هستند و برای والدینی که کودکان کوچکتر از 6 سال دارند، خواندن این کتاب را حایز اهمیت میدانم و مطالعه آن را به والدین امروز و فردا توصیه میکنم.
منبع:www.salamat.com