توصیه های دکتر میترا حکیمشوشتری و دکتر نرگس طالقانی درباره مشاجره والدین در حضور بچهها
«یادش به خیر! کاش میشد دوباره به دوران بچگی برگردیم… » هنوز حرفم تمام نشده بود که همکارم پرید وسط حرفم و گفت: «من که حاضرم به سختترین روزهای دوره جوانی یا بیپولیهای اوایل ازدواجم برگردم اما حتی یک سر به دوره کودکیام نزنم.
در کودکی من، پدر و مادرم مدام با هم دعوا داشتند و من وسط این دوتا میماندم که طرفداری کدام را بکنم. بابام میگفت تو که تکلیفت معلومه، برو هوای مامان جونت رو داشته باش. مادرم هم مثل همیشه دلخور بود و میگفت بچهام میبینه از دست تو و خانوادهات چی میکشم که طرفداریمو میکنه… آخرش هم من میزدم زیر گریه و میگفتم شما را به خدا بس کنید! خیلی کوچک بودم، حتی مدرسه نمیرفتم که خواب دعواهای آنها آرامش شبم را میگرفت. از خاطرات بچگیام فراریام. حتی بگوبخند آنها را آرامش قبل از توفان میدیدم و استرس داشتم که دوباره کی به هم میپرند…»
نظر روانشناس/ دکتر نرگس طالقانی، دکترای مشاوره
بچهها از دعوای والدین وحشت دارند
اصولا دعوا کردن، به هر شکلی و با هر فردی، در حضور بچهها مجاز نیست. وقتی شما پدر و مادر، با یکدیگر، با فرزندتان یا حتی با شخص سومی در حال دعواکردن هستید، شکل و شمایل خودتان را نمیبینید و متوجه نیستید که چطور خشم و عصبانیت باعث برافروختگی صورت، باز شدن دهان، گشاد شدن چشمها و سفت و برآمدهشدن رگهای گردنتان شده است. اگر شما یکبار هم که شده، قیافه خودتان را هنگام دعوا کردن ببینید، به بچهها حق میدهید که تا چند روز پس از دعوای شما ترس و وحشت داشته باشند و جرات نکنند که با شما به عنوان پدر یا مادر صحبت کنند و مشکلاتشان را در میان بگذارند. حتی ممکن است آنها تا چند روز از ترس و وحشت فراوان شبها کابوس ببینند. الگوبرداری از رفتار، حرکات و کلمات نادرست و زشت پدر و مادرها هنگام دعوا از جمله کارهایی است که بچهها آن را انجام میدهند و وقتی که به این صورت، آموزش غلط و همراه با خشونت میبینند، غلط و غیراصولی هم تربیت میشوند. بچهای که در سنین پایین، خشونت، رفتار تحقیرآمیز و کلمات زشت و توهینآمیز را یاد بگیرد، نمیداند که باید این ذخیرههای ذهنی را کی و کجا مصرف کند و در نتیجه جلوی دوستان، همکلاسیها، خواهر یا برادر کوچکتر و بزرگتر، دایی، عمو، همسایه و حتی خود پدر و مادر به عنوان یک ابزار دفاعی از آنها بهره میگیرد و سعی میکند که هنگام عصبانیت عکسالعملهایش درست مانند پدر و مادرش هنگام دعوا کردن باشد. متاسفانه ما فکر میکنیم که بچهها، به خصوص کوچکترها، معنای کلمات زشت را نمیفهمند؛ در صورتی که آنها به خاطر کنجکاوی بیش از حدشان، هر طور که شده معنای حرفهای رکیک را متوجه میشوند و آن را در ذهن خود نگه میدارند تا یک روز مناسب و در یک زمان مناسب به محیط بیرون و اطرافیان بروز بدهند. بگذارید موضوع را کمی سادهتر برایتان بگویم. به عنوان نمونه، اگر شما با همسرتان جلوی فرزند خود دعوا کنید و حین دعوا چند کلمه زشت هم بین شما رد و بدل شود و چند روز بعد، فرزندتان از همان کلمات هنگام دعوا با شما یا دیگران استفاده کند، چه عکسالعملی نشان خواهید داد؟
مسلما او را سرزنش میکنید و میگویید که این حرفها بد است و دیگر آنها را تکرار نکند. در این صورت، فرزندتان هم به شما خواهد گفت که اگر این حرفها بد است، پس چرا خودت آن را به مامان یا به بابا گفتی؟! اینجاست که دیگر شما جوابی برای او نخواهید داشت و این باعث از بین رفتن اعتماد فرزندتان به شما میشود. او دیگر نمیداند که کدام حرف شما خوب و درست است و کدام بد و در انتخابتان به عنوان یک الگو، تردید پیدا میکند. من حتی پیشنهاد میکنم که اگر یک برنامه تلویزیونی صحنه دعوای بین افراد را نمایش میدهد به بچههایتان اجازه تماشای آن صحنهها را ندهید؛ چه برسد به اینکه خودتان جلویشان دعوا کنید. اصلا به طور کلی، دعوا کردن یک حالت تهاجمی است و جزو خصوصیات حیوانی محسوب میشود. چرا وقتی 2 آدم عاقل و بالغ میتوانند با صحبت کردن و منطق یا کمک خواستن از دیگران، مشکلشان را حل کنند، باید به رفتارهای حیوانی مانند دعوای لفظی یا حتی کتککاری روی بیاورند؟ به هر جهت، ممکن است موقعیتی در زندگی هر فردی پیش بیاید که احساس کند گریز از دعوا برایش ممکن نیست. توصیه من به اینگونه افراد آن است که وقتی فرزندشان منزل نیست یا حتی وقتی خودشان تنهایی بیرون از منزل هستند با هم دعوا کنند و اگر هیچکدام از این 2 حالت ممکن نبود، قبل از دعوا یا از فرزندشان بخواهند که به اتاقش برود یا خودشان به اتاق بروند و در را ببندند و در ضمن، به بچه هم نگویند که قصد دعوا دارند و موضوع اختلافشان را به هیچوجه با او در میان نگذارند تا او دچار استرس یا آسیب روانی نشود. در ضمن، پدر و مادر نباید اختلافنظرهایشان را جلوی بچهها مطرح کنند. با این کار، بچهها از موقعیت پیشآمده، سوءاستفاده میکنند و از یک والد، جلوی والد دیگر به نفع خودشان بهره میبرند.
بهعنوان نمونه، اگر بچهای کار خطایی انجام دهد و پدرش این خطا را به او گوشزد کند، مادر نباید طرف بچه را بگیرد و به او حق بدهد؛ حتی اگر فکر کند که فرزندش هم کمی حق دارد. اگر شوهر شما در حال مطالعه است و فرزندتان دارد تلویزیون را با صدای بلند نگاه میکند و پدرش میگوید که تلویزیون را خاموش کن، شما به عنوان مادر حق ندارید که بگویید: «بگذار بچه برنامهاش را نگاه کند، چه کارش داری؟» در این صورت شما هم ارزش همسرتان را پیش فرزند خود پایین آوردهاید و هم باعث شدهاید که او دیگر به حرفهای پدرش اعتنایی نکند و با این کار، احترام متقابل بین اعضای خانواده را از بین میبرید. تذکر همسران به یکدیگر و یادآوری و اصلاح خطاهایشان باید دور از چشم فرزندان صورت بگیرد. نکته مهم دیگر اینکه، قبل یا بعد از دعوا جلوی بچهها یک رفتار عادی با همسرتان داشته باشید و هیچ وقت سعی نکنید که با لحن بد، پشت سر همسر خود جلوی بچهها صحبت کنید و وجهه و شخصیت او را نزد فرزندانتان از بین ببرید؛ حتی اگر همسر شما فرد خطاکاری باشد و مدام کارهای اشتباه انجام دهد. وقتی که ما پشت سر پدر یا مادر به بچه بد میگوییم (حتی اگر مطمئن باشیم که حرفهایمان درست هستند)، فرزندمان پشت سر دیگران حرف زدن و اعتماد و تکیه نکردن به والدین را یاد میگیرد و حتما یک روزی از آن علیه خودمان استفاده میکند. هیچگاه یادمان نرود که غیبت، نفاق و فتنه از جمله رفتارهای مذمومی هستند که در دینمان هم به شدت از آنها نهی شده است.
پدر، مادر، دعوای شما روی اعصاب ماست!
نظر روانپزشک/ دکتر میترا حکیم شوشتری، روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران
حقوق روانی کودکان را جدی بگیریم
طبیعتا اولین توصیه این است که تا حد امکان در حضور بچهها از جروبحث با یکدیگر بپرهیزیم. اگر ما نتوانیم هیجانات خودمان را کنترل کنیم، اگر ما نتوانیم راجع به یک موضوع مورد اختلاف و ناراحتکننده مثل دو فرد بالغ و عاقل گفتوگو کنیم، پس بچهها از کجا باید این مهارت مهم یعنی گفتوگو و مذاکره با یکدیگر را یاد بگیرند؟ مگر نه اینکه کودک باید این مهارت را در خانه و از الگوهای خود، یعنی والدینش، پیدا کند؟ مگر نه اینکه او باید بدون داد و فریاد در شرایط پرهیجان بتواند خشم خود را کنترل کند و راهحلی برای مسایلاش بیاموزد؟ اگر قرار باشد خشم غیرقابل کنترل خود را بر سر یکدیگر تخلیه کنیم و نتوانیم هیجانات خود را درست بروز دهیم و این جروبحثها را در حضور بچهها با دعوا و توهینکردن به یکدیگر و شاید خانواده و شخصیت طرف مقابل انجام دهیم، حاصلش میشود بچههایی که امنیت و آرامشی را در خانه تجربه نمیکنند، دایم در هراس و اضطراباند و سعی میکنند میانجی پدر و مادر شوند تا بحث خاتمه یابد. پس قدم اول، جروبحث نکردن در حضور بچههاست اما اگر میدانیم همسرمان یا خودمان قادر به خویشتنداری نیستیم و همین الان در آستانه انفجار هیجانات هستیم باید به بچهها بگوییم که مثلا: «من و بابا الان عصبانی هستیم. لطفا برو توی اتاق خودت و تا صدایت نکردیم، از آنجا خارج نشو.» البته این مساله و شیوه گفتوگو و انتقال این پیام به بچهها آدابی دارد که کار هرکسی نیست.
از این گذشته، شاید شما پختگی لازم برای گفتن این حرف را داشته باشید اما خصوصیات ذاتی فرزندتان طوری باشد که این راهحل جواب ندهد. بعضی وقتها بچهها حساساند؛ آنقدر حساس که حتی به تغییر آهنگ صدای شما یا همسرتان واکنش نشان میدهند و ناراحت میشوند؛ چه رسد به چنین وضعی. گاهی حتی با گریه و خواهش از شما میخواهند که چنین درخواستی نکنید. آنها سعی میکنند نقش واسطه را ایفا کنند و خواهش کنند با هم دعوا نکنید. نکته مهم این است که اگر بچهها به پدر یا مادر بگویند دعوا نکنید یا به یکی از آنها گوشزد کنند که نباید با مادر یا پدرم دعوا کنی(نقش وکیل مدافع یکی از والدین را ایفا کنند) حتما باید با رفتار و کلام خود متفقالقول (شما و همسرتان هر دو) بگویید این بحث بین ماست و خودمان از پس یکدیگر برمیآییم و نیازی به جانبداری کسی نیست.
بعد از اینکه جروبحثهایتان تمام شد، قدم بعدی این است که بچهها را صدا بزنید و بگویید مشکلتان با هم حل شده و حالا همهچیز روبهراه است. حتی اگر با هم کدورت دارید یا دلخور هستید، یادتان باشد که بچهها باید از شما بیاموزند که قهر کردن کار درستی نیست و این مشکل حل شده و به دست فراموشی سپرده میشود. اینکه قرار باشد مشکل امروز را بر درگیریهای دیروز و ماه و سال قبل اضافه کنید بدترین کار ممکن است. هرگز نباید به همسرتان بگویید: «تو همیشه همینطوری بودی! یادته ماه قبل هم با من چنین و چنان کردی؟» چون کودک شما درمییابد دعواهای قبلی هنوز ادامه دارند وهر بار دوره میشوند.
مشکلات باید همینجا و همینحالا در مورد هر مسالهای که الان داریم، حل شود؛ مورد توافق قرار گیرد و تمام. اگر این کار را نکنید، کینهها را وارد روابط خود کردهاید و به مرور در فازهای مختلف طلاق عاطفی قرار میگیرید. یادتان باشد که بچهها خیلی دقیق و هوشمند در مورد نوع رابطه والدین خود کنکاش میکنند. آنها درک میکنند که پدر و مادرشان با اینکه رسما قهر نیستند اما نسبت به هم بیتفاوتند و هرکسی کار خودش را میکند بدون اینکه رابطه عاطفی مورد انتظار همیشگی را داشته باشد.
اگر شما این قاعده و اصول مهم گفتوگو کردن در خانواده را رعایت نکنید و با دعوا کردن در حضور بچهها و حتی بدتر از آن دخالت دادن آنها در این جروبحثها به روابط خانوادگی ناسالم خود ادامه دهید، 2 آسیب مهم را به بچهها تحمیل میکنید؛ اگر فرزند شما که از او میخواهید اعلام موضع کند و طرفداری خود را از شما یا پدرش اعلام کند پسر باشد، این پرخاشگریها را میآموزد و همه خشونتهایی که پدر در کلام خود به او آموزش داده (او از شما الگوبرداری میکند) را در آینده در برخورد با همسر و فرزندانش به اجرا درمیآورد؛ یعنی احتمال اینکه او هم پرخاشگر شود، بالاست.
اما اگر فرزند شما دختر باشد و در این شرایط قرار بگیرد، در آینده سعی میکند نقش قربانی را بازی کند. او که شاهد خشونتهای فیزیکی یا کلامی پدر و مادرش است، اعتماد به نفس واقعی و حتی عزت نفس لازم را به دست نخواهد آورد و همواره در زندگی نقش یک قربانی را میپذیرد. انگار او متهم است به همه اجازه دهد حقش را بخورند و او را آزار بدهند. پس در معرض انواع آزارهای جسمی، کلامی و حتی شاید جنسی خواهد بود. اجازه دهید در مورد رعایت حقوق روانی کودک، نکاتی را یادآور شوم.
حقوق اولیه کودک را به رسمیت بشناسید!
در کنار برخی حقوق اصلی مثل داشتن سرپناه، بهداشت کافی، غذای خوب و وسایل مناسب، کودکان حقوق اولیه دیگری نیز دارند که با وجود اهمیت فوقالعاده آنها معمولا کمتر مورد توجه قرار میگیرند. اینکه فکر کنیم بچهها آدمهای کوچکی هستند که حقوق کمتری دارند، تفکر درستی نیست. نگاه ما باید به گونهای باشد که بپذیریم، بچهها آدمهای کاملی هستند وحتی نسبت به بزرگسالان حقوق ویژهای هم دارند زیرا هنوز کاملا رشد نکردهاند و تواناییهای کمتری دارند. همکاران ما یعنی مشاوران و پزشکان بهترین افرادی هستند که میتوانند از این دسته حقوق اولیه کودکان ارزیابی درستی داشته باشند و پدران و مادران را با آنها آشنا کنند. برخی از این حقوق را با هم مرور میکنیم:
یکی از حقوق اولیه کودک، این است که والدیناش ارتباط هیجانی و عاطفی خوبی با او برقرار کنند. خیلی از خانوادهها با تحکم با کودکان خود صحبت میکنند. این خانوادهها روشهای فرزندپروری را خوب نمیدانند. آنها با این شیوههای غلط به مرور مشکلاتی را بهوجود میآورند که بچهها را به سمت سرخوردهشدن میکشاند. بچههایی که والدینشان بر آنها تحکم میکنند، نمیتوانند در آینده به خوبی از خود و خواستههایشان دفاع کنند. این بچهها همیشه به دیگران جواب مثبت میدهند و مجبورند همیشه با دیگران همکاری داشته باشند. این درحالی است که بچهها باید «نه» گفتن را هم یاد بگیرند تا در شرایط لازم بتوانند مقاومت کنند. ما معمولا در اولین برخورد میتوانیم این مورد را ارزیابی کنیم. بچهها همچون آینهای هستند که بازتاب رفتار خانوادهها را میتوان در سلامت روان آنها دید.
از دیگر مسایل دارای اهمیت برای کودکان این است که آنها باید بتوانند محیط آرامی را تجربه کنند. بچهها باید خارج از درگیریهای مداوم پدر و مادر و تضادهای آنها رشد کنند. اگر کودک ببیند که والدیناش با مذاکره میتوانند مشکلاتشان را حل کنند، یاد میگیرد که از زبان و فکرش برای حل و فصل مشکلات استفاده کند. اگر همسر شما که در حکم مادر یا پدر فرزندتان است، به دلیل بیماری جسمی یا روانی کنترل خود را از دست میدهد و با پرخاشگری محیط را ناامن میکند، باید برای درمان تشویقاش کنید. از اینکه انگ بیمار روانی به شما بزنند نترسید. مهم این است که سلامتی خود را به دست آورید و از بودن کنار خانوادهای شاد لذت ببرید. در مجموع باید بدانیم که این فکر باید تغییر کند که در خانوادهها، خواهر و برادرها و حتی همسران از داشتن مشکلات روانی به عنوان حربه یا توجیهی برای آزار یکدیگر استفاده میکنند. لازم است بدانیم قبل از اینکه در زندگی به بحران برسیم باید به فکر حل مشکلات روانی خود و کودکانمان باشیم.
از حقوق دیگر کودکان، باید احترام گذاشتن به آنها را نام برد. وقتی از اعتمادبهنفس در کودکان صحبت میکنیم، خانوادهها فکر میکنند با یک دارو یا به طور آنی و سریع میتوانند اعتماد به نفس را در کودکان ایجاد کنند؛ در حالی که اعتماد به نفس به مرور زمان رشد میکند. در واقع، تصویری که بچهها از خودشان دارند، چیزی است که ما به آنها ارایه میدهیم. وقتی ما به کودک احترام میگذاریم، کمک میکنیم که او خودش را بهعنوان یک فرد موفق با تواناییهای خودش بپذیرد. اما هشدار لازم اینکه باید توجه داشته باشیم بهصورت واقعبینانه با کودک برخورد کنیم تا او با تواناییهای خود بهصورت اغراقآمیز مواجه نشود و از طرفی بتواند ناتواناییهای خود را هم ببیند. بهتر است ناتوانیها را در قالب محدودیت برای کودک تشریح کنیم تا این حس در کودک ایجاد شود که با دست یا پای غیرسالم هم میتواند زندگی کند. کافی است آن را بهعنوان بخشی از زندگی بپذیرد و خودش را با دیگران مقایسه نکند.
اگر به اطرافمان خوب نگاه کنیم، خانوادههایی را میبینیم که امکانات زیادی را بدون احساس نیاز در اختیار بچهها میگذارند و معتقدند که نمیخواهند بچههایی عقدهای داشته باشند؛ غافل از اینکه این کارهای آنها مساله عقدهای شدن را بیشتر میکند زیرا بچهها در چنین شرایطی احساس میکنند که باید هر چیزی که در دنیا هست را داشته باشند. ممکن است تا زمانی که تحت حمایت پدر و مادر هستند، مشکلی به وجود نیاید ولی وقتی این بچهها وارد جامعه شدند، متوجه میشوند که هر چیزی را نمیتوانند داشته باشند و اینجاست که تازه مشکلاتشان شروع میشود. برای جلوگیری از این حالت، بهتر است به کودکان یاد بدهیم که برای رسیدن به حقوقشان باید صبر داشته باشند و تلاش کنند و منتظر بمانند. پس باید یادمان باشد که خرید هرچه کودک میخواهد و حتی تغذیه اجباری او برخلاف حقوق او است و باعث میشود رشد هیجانی کودک به نوعی مختل شود.
داشتن حریم نیز از حقوق بچههاست. هیچ میدانید که بچهها از کودکی حق دارند برای خودشان حریم داشته باشند؟! درست مثل ما بزرگترها که دلمان میخواهد مرزهایی را برای خود داشته باشیم و دیگران هم به آنها احترام بگذارند. اگر این حق را به آنها ندهیم، چه میشود؟ آنها از مرز سلامت فاصله میگیرند؛ چون انسانهای سالم افرادی هستند که فردیت خود را حفظ میکنند. یک مادر برای اینکه به کودکش بیاموزد که: «دلم نمیخواهد کسی بدون اجازه به کیفم دست بزند» یا «قبل از اینکه وارد اتاق ما شوی باید در بزنی» و خودش هم باید وقتی میخواهد به حریم بچهها وارد شود حقوق آنها را رعایت کند و الگوی درستی باشد؛ حتی اگر به ظاهر نمایش چنین کاری را اجرا میکند. درواقع، با این روش به بچهها میگوییم که ما هم از همین قوانین تبعیت میکنیم.
منبع: www.salamat.com