امام سجاد ( علیه السلام ) و دفاع فرهنگى
در عصر امامت امام زین العابدین علیه السلام (61- 95 ه) جامعه اسلامى در یک بحران فکرى و عقیدتى وحشت زا فرو رفته بود. بى تردید از پیش عوامل مختلفى در این بحران نقش داشتند که در این میان چند عامل از همه مهمتر به نظر مىرسد:
1- فاصله گرفتن جامعه از مکتب اهل بیت علیه السلام و محدودیتهاى سیاسى براى امامان علیهم السلام از طریق منع نقل و نوشتن حدیث، مگر احادیث خاصى که خلفاى قبل اجازه داده بودند.
2- توطئه دستگاه جبار اموى در جهت دامن زدن به اختلافات فکرى و مشغول کردن مردم به مسائل غیر مهم و بهره بردارى سیاسى از آن، که در نتیجه فرصت تبیین و تحقیق در این مسائل از دست مى رفت.
3- گسترش دامنه فتوحات و مسلمان شدن سریع و بدون برنامه اقوام و ملل گوناگون با فرهنگهاى متفاوت.
امام سجاد علیه السلام در راستاى هدف بزرگ الهى خود که هدایت و رهبرى جامعه اسلامى مىباشد، در مقابل این انحرافات سکوت اختیار نکرد و با توجه به شرایط و اوضاع حاکم بر جامعه به مبارزه علیه این انحرافات پرداخت.
مهمترین فعالیتهاى امام علیه السلام در زمینه فرهنگی
الف – هشدار نسبت به عقاید غالیان
امام علیه السلام هم بر جریانهاى فکرى انحرافى درون جامعه شیعه نظارت داشت و هم بر جریانهاى انحرافى دیگران، وقتى دید که بعضى از شیعیان گرفتار «عقیده غلو» شده اند و ممکن است امامان علیهم السلام را از شان بندگى بالا برده و به الوهیت آنها معتقد شوند، هشدار داد و فرمود:
«ان قوما من شیعتنا سیحبونا حتى یقولوا فینا ما قالت الیهود فى عزیر و ما قالت النصارى فى عیسى بن مریم فلا هم منا و لا نحن منهم» (1)
«جمعى از شیعیان ما در حدى ما را دوست خواهند داشت که درباره ما چیزى که یهود نسبت به عزیر و نصارى نسبت به عیسى بن مریم گفتند، خواهند گفت (و ما را فرزند خدا و شریک در الوهیت مىشمارند.) نه آنان از مایند و نه ما از آنانیم.»
بنابر نقل دیگر، گروهى بر امام علیه السلام وارد شدند و ایشان را بیش از حد ستایش کردند. امام علیه السلام فرمود: «شما چه دروغ مىگویید و بر خدا جرئت مىورزید! ما از صالحان قوم خود هستیم و همین که صالحان قوم شمرده شویم و باشیم، برایمان کافى است.» (2)
و به گروهى از شیعیان عراق فرمود: «احبونا حب الاسلام و لاترفعونا فوق حدنا» (3)
«آن طور که اسلام را دوست دارید، ما را نیز دوست داشته باشید و ما را از حد خودمان بالاتر نبرید.»
ب – مبارزه با جبرگرایى
از جریانهاى خطرناک در زمان امام سجاد علیه السلام، رواج اعتقاد به «جبر» از طرف دستگاه حاکم بود. بنا بر نقل مورخان، معاویه طلایهدار ترویج اعتقاد به جبر بود، (4) از این رو وقتى عایشه از او پرسید: چرا یزید را به جانشینى خویش برگزیدى؟ گفت:
«ان امر یزید قد کان قضاء من القضاء و لیس للعباد من الخیره من امرهم» (5)
«خلافتیزید قضاء و حکم الهى است و بندگان خدا حق دخالت در آن را ندارند.»
امام سجاد علیه السلام با صراحت و قاطعیت این عقیده را رد کرد.
چنان که در مجلس ابن زیاد در کوفه، وقتى عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: مگر خدا على بن الحسین را نکشت؟
حضرت در جواب او فرمود: «برادرى داشتم به نام «على» که مردم او را کشتند.» (6)
همچنین وقتى یزید کشته شدن امام حسین علیه السلام را مشیت و کار خدا معرفى کرد، حضرت فرمود: «پدرم را مردم کشتند (نه خدا) .» (7)
به روایت زهرى، مردى از امام علیه السلام سؤال کرد: «آیا مصیبتها تقدیر استیا پیامد اعمال؟»
امام فرمودند: «قدر و عمل به منزله روح و جسم هستند.» سپس فرمود: «آگاه باشید که ظالمترین مردم کسى است که ظلم ظالم را عدل تلقى کند و عدل هدایتیافته را ظلم بداند.» (8) حضرت با این پاسخ، اعتقاد به تقدیر محض و جبر را، باطل دانست.
ج – مبارزه با مشبهه
در عصر امامت امام سجاد علیه السلام، توحید خالص، یعنى منزه دانستن خداوند از تشبیه به مخلوقات، به دست فراموشى سپرده شد. و با بهرهگیرى از عالمان دین فروش دنیا طلب، عقیده به تجسیم و تشبیه رواج یافت.
امام سجاد علیه السلام در مقابل این اعتقاد انحرافى نیز قاطعانه به مقابله پرداخت. چنان که وقتى شنید گروهى ذات مقدس حق تعالى را به مخلوقات تشبیه کرده و قائل به جسمیتخدا شدهاند، ناراحتشده و نزد قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله رفت و دستبه دعا برداشت و در آن، بطلان این عقیده را نیز اعلام فرمود:
«خدایا! قدرت تو آشکار شده ولى سیمایت آشکار نشده و تو را نشناختند و تشبیه کنندگان تو را به غیر آنچه سزاوارى، ارزیابى کردند. اى خداى من! از کسانى که با تشبیه در پى جستن تو برآمدند، بیزارم. خدایا! هیچ چیز مثل تو نیست و آنان (عظمت) تو را درک نکردهاند … اى خدا! تو از آنچه که تشبیه کنندگان به وسیله آن، تو را وصف مىکنند برتر هستى.» (9)
د – احتجاج با متصوفه و زاهد نمایان
یکى از حکمتهاى سیره امام علیه السلام، خط بطلان کشیدن بر روش زاهد نمایانى بود که از دنیا بریده بودند و در برابر مردم عصر خویش، هیچ گونه مسئولیتى احساس نمىکردند و فقط به عبادت و ریاضت مىپرداختند، در حالىکه در آن جامعه انواع بدعتها و ظلمها رواج داشت و بر آنان لازم بود نسبتبه آن عکس العمل نشان دهند.
حضرت علاوه بر اینکه با روش عملى خود، سیره و روش آنان را باطل اعلام کرد، به طور صریح نیز در مقابل آنان ایستاد و در کلامى فرمود:
«گروهى از این امتبعد از اینکه از امامان دین و شجره نبوت، جدا شدند، نحلهها و فرقههایى شدند، گروهى در اوهام رهبانیتخود را گرفتار کردند و…» (10)
همچنین مردم مکه و حاجیان در سالى به گروهى از همین عابدان زاهد نما براى طلب باران متوسل شدند و آنان دعا کردند و اجابت نشد، امام سجاد علیه السلام بر آنان وارد شده و بعد از آنکه تک تک آنان را مخاطب قرار داد، فرمود: «آیا در بین شما کسى نیست که خداوند رحمان او را دوست داشته باشد؟» گفتند: «اى جوان، ما فقط وظیفه دعا داریم و اجابت از آن اوست.»
امام علیه السلام فرمود: «از کعبه دور شوید چه اینکه اگر یکى از شما محبوب خداوند رحمان بود، دعایش اجابت مىشد.» بعد حضرت به نزدیک کعبه رفت و به سجده افتاد و دعا کرد و هنوز دعایش تمام نشده بود که باران باریدن گرفت. (11)
حضرت در بین این جمع با این گونه خطاب این گونه، به صراحت مطرود بودن آنان را از درگاه حق تعالى اعلام مىدارد و با نشان دادن اجابت دعاى خود، هر روشى جز روش امامان علیهم السلام را باطل معرفى مىکند.
ه – برخورد و مبارزه با عالمان دربارى
حاکمان ستمگر اموى براى آنکه بتوانند بر مسلمانان حکومت کنند، چارهاى جز جلب اعتقاد قلبى آنان نسبتبه مشروعیت آنچه که انجام مىدادند، نداشتند، چرا که هنوز مدت زیادى از عصر پیامبر صلى الله علیه و آله نگذشته بود و ایمان قلبى مردم به اسلام به قوت خود باقى بود، از این رو اگر عدم شایستگى حاکمان بنى امیه به عنوان جانشینى پیامبر صلى الله علیه و آله براى آنان به اثبات مىرسید، بى تردید در برابر حکومت موضع مىگرفتند.
مسلما در جامعه اسلامى آن روزگار، افراد زیادى بودند که وضع دستگاه خلافت را وضع اسلامى مىپنداشتند و این به خاطر اقدامات زیاد دستگاه اموى جهت مشروع جلوه دادن حاکمیتخویش بود. یکى از این اقدامات، جذب محدثان و علماى دینى به دربار حکومتبود تا احادیثى را از پیامبر صلى الله علیه و آله یا صحابه بزرگ آن حضرت به نفع آنان جعل کنند تا بدین وسیله زمینه فکرى پذیرش حکومت آنان را در جامعه آماده سازند.
محمد بن مسلم زهرى (58- 124 ه.ق) یکى از عالمان دربارى بود که حاکمان جبار بنى امیه از وجود و موقعیت دینى او به سود خود بهره بردند و او خود را کاملا در اختیار آنان قرار داد و به نفع آنان کتاب نوشت و حدیث جعل کرد (12) و از این طریق به اهداف شوم آنان کمک کرد.
برخورد حضرت با زهرى
امام سجاد علیه السلام که خطر این سر رشته داران ناشایست فکرى و فرهنگ در جامعه عصر خویش یعنى محدثان، مفسران، قراء و قضات دربارى را جدى مىدید، مبارزهاى شدید را علیه آنان آغاز کرد.
حضرت ابتدا با برخوردهاى نصیحت گرانه بنا داشت زهرى را از این کار ناشایستباز دارد، لذا به طور غیر مستقیم به او فهماند که دنیاطلبى ریشه همه گناهان و ستمها است و هیچ چیز نزد خدا بعد از توحید و ایمان به نبوت مثل بغض دنیا نیست و توضیح داد که دنیا خواهى شعبههاى فراوان دارد از جمله: کبر، حسد، عشق به زنان، حب ریاست، راحتطلبى، بزرگ خواهى، دوست داشتن ثروت. (13)
اینها نقاط ضعف زهرى بود و حکومت هم با انگشت گذاردن بر همین نقاط ضعف، او را به خدمت گرفته بود. همچنین زمانى زهرى همراه امام علیه السلام بود، حضرت دستبه دعا و مناجات برداشت و ضمن آن به زهرى فهماند: «اى نفس، تا کى به دنیا دل مىبندى و تکیهات را آبادانى آن قرار مىدهى؟ آیا از نیا کانت عبرت نمىگیرى؟» (14)
امام علیه السلام با این اندرزها سعى داشت او را به خطاهایش متوجه کند و به راه حق بازگرداند.سرانجام حضرت با نوشتن نامه اى تند او را به شدت توبیخ کرد و راه و روشش را نکوهش نمود. به فرازهایى از این نامه توجه فرمایید: «خدا ما و تو را از فتنه ها نگه دارد و بر تو نسبت به آتش جهنم ترحم کند، چه اینکه در حالتى به سر مىبرى که بر هر کس که این حالت تو را بداند، شایسته استبر تو رحم آورد….
ببین که فردا در پیش خدا چه وضعى خواهى داشت، وقتى از تو در مورد نعمت هایش بپرسد که چگونه آنها را رعایت کردى؟ و حجتهایش که چگونه آنها را ادا نمودى؟ مپندار که خدا عذرهاى تو را مىپذیرد و بر تقصیر و کوتاهى تو راضى است؟ ، دور است، این چنین نیست. خداوند در کتابش از علما عهد گرفته که: «حجتها را براى مردم آشکارا بیان کنند و آنها را کتمان نکنند.» (15)
بدان کمترین چیزى که کتمان کرده و سبکترین بارى که برداشتهاى، این است که وحشتستمگران را به انس تبدیل کردهاى و با نزدیک شدن به آنان و اجابت دعوتشان، هرگاه خواستند راه ستمگرى را برایشان هموار کردهاى. چقدر مىترسم که فردا قرین گناهتشوى و همنشین خائنان شوى و از آنچه به خاطر کمک بر ظلم ظالمان گرفتهاى و اموالى که به ناحق از عطایاى آنان کسب کردهاى، سؤال شوى .
چیزهایى که حق تو نبود، وقتى به تو دادند، گرفتى. به کسى نزدیک شدى که نه حقى را به صاحبش باز گرداند و نه باطلى را رد کرد. تو دوستدار دشمن خدا شدى! آیا چنین نبود که آنان با نزدیک کردن تو به خودشان، تو را قطب آسیاب ظلم، پلى براى عبور به سوى کارهاى خلاف و پلهاى براى رسیدن به گمراهى اشان ساختند؟ تو به سوى گمراهى آنان دعوت مىکردى و رونده راه آنان بودى.
به وسیله تو علما را در نظر مردم مورد شک قرار دادند و دلهاى جاهلان را با وجهه تو به سوى خویش جذب نمودند. نزدیکترین وزراى آنان و قوىترین یارانشان به قدرى که تو فساد آنان را در چشم مردم اصلاح جلوه دادى، نتوانستبرایشان مفید باشد. تو بر فساد کاریهاى آنان سرپوش مىنهى و پاى خاص و عام را به دربارشان مىگشایى.
چه ناچیز است آنچه به تو مىدهند در برابر آنچه از تو مىگیرند و چه بى ارزش است آنچه براى تو آباد مىکنند در برابر آنچه ویران مىکنند، پس به حال خود بیندیش که دیگرى به حال تو نیاندیشد، و به حساب خود برس که تو انسان مسئولى هستى.
اینک (اگر خواهى از این بدبختى نجات یابى) از هر چه (مال و مقام) دارى، روى گردان تا به شایستگان بپیوندى … ما شکایت غم و غصه خویش و آنچه را که در تو مىبینیم، به خدا مىبریم و مصیبتهایى را که از تو به ما رسید، به حساب خدا مىگذاریم…
بسیار بیمناکم که تو از آن گروه باشى که خداى متعال فرموده: «نماز را ضایع کردند، به دنبال شهوتها رفتند، و به زودى به (کیفر) گمراهى خود مىرسند» (16)
خدا بار قرآن را به دوش تو نهاده و علم آن را به تو سپرده، اما تو تباهش کردهاى، شکر خدایى را که ما را از آن بلاهایى که تو را بدان گرفتار کرده، در امان داشت. والسلام» (17)
امام علیه السلام و حسن بصرى
حسن بصرى در منى مشغول موعظه مردم بود، در همان حال امام سجاد علیه السلام از آنجا عبور کرد و به وى فرمود: آیا از این وضعى که هم اکنون دارى، بین خود و خداى خود راضى هستى که اگر در همین حال مرگت فرا رسد هیچ نگران نباشى؟ حسن بصرى گفت: نه، راضى نیستم.
حضرت فرمود: آیا به خود حدیث نفس مىکنى تا تغییر وضع دهى و از این وضعى که راضى نیستى، بیرون آیى و که از آن راضى هستى، وارد شوى؟
حسن چند لحظهاى سرش را پایین انداخت، سپس گفت: من آن را خلاف واقع عرض کردم!
امام علیه السلام فرمود: پس انتظار مىکشى بعد از حضرت محمد صلى الله علیه و آله پیغمبرى که با او سابقه رفاقت دارى، بیاید؟
– نه، چنین انتظارى ندارم.
– پس انتظار دارى به جایى غیر از این دنیا که در آن هستى، وارد شوى تا در آنجا وظایف را انجام دهى؟
– نه جایى غیر از دنیا براى عمل سراغ ندارم.
– آیا کسى را سراغ دارى که ذرهاى عقل داشته باشد و در عین حال در این دنیا از خودش راضى باشد؟ تو که مىگویى به پیامبرى جز محمد صلى الله علیه و آله امید نبستهاى و جایى غیر از همین دنیا که در آن هستى سراغ ندارى که بتوانى عملى انجام دهى و از این حالى که در آن هستى، راضى نیستى، پس چرا به جاى آنکه خود را نصیحت کنى، مردم را پند مى دهى؟
چون حضرت از پیش حسن بصرى رفت، حسن پرسید: این آقا که بود؟
گفتند: او على بن الحسین علیه السلام بود.
حسن گفت: او از خانواده علم و دانش است. پس از آن زمان، دیگر حسن بصرى مردم را موعظه نکرد. (18)
احتجاج حضرت با عباد بصرى
امام صادق علیه السلام مىفرماید: عباد بصرى در راه مکه، خدمت على بن الحسین علیه السلام رسید و به او گفت: على! جهاد در راه خدا و دشواریهاى آن را کنار نهادهاى و به سوى حج و خوشیهاى آن روى آوردهاى؟ در حالى که خدا فرموده است:
«خداوند، جان و مال مؤمنان را از ایشان خرید تا برایشان بهشتباشد. آنان در راه خدا مىجنگند، مىکشند و کشته مىشوند. وعدهاى است که حقیقتا در تورات و انجیل و قرآن به آن داده شده است. و چه کسى از خدا به عهد خود وفادارتر است؟ مژده باد شما را به این معامله که انجام دادید، که آن رستگارى بزرگى است.»(19)
تو آن جهاد و آن وعده خدا را ترک کرده و به حج آمده اى؟
امام علیه السلام در جواب او فرمودند: دنباله آیه را نیز بخوان. عباد بقیه آیه را خواند: «توبه کنندگان، پرستندگان، ستایشگران، روزه داران، رکوع کنندگان، سجده کنندگان، امر کنندگان به معروف و بازدارندگان از منکر و حافظان حدود الهى و مژده بده به مؤمنان.» (20)
چون عباد دنباله آیه را تمام کرد، امام علیه السلام در جوابش فرمود: «هر گاه این گونه افرادى را که خداوند توصیف کرده ستیافتى، در آن صورت جهاد به همراه آنان برتر از حج خواهد بود.»
امام زین العابدین علیه السلام با این موضعگیرى، سیره و روش اهل بیت علیهم السلام را در باره شرکت در جنگ و جهاد بیان فرمود. نکته شایان توجه آن است که امام علیه السلام از یک سو، چون جنگ و مرزبانى مسلمانان موجب حفظ بیضه و کیان اسلامى مىشود و خطر تهاجم دشمنان اسلام که در صدد ریشه کن ساختن اصل اسلام هستند، از بین مى رود، براى آنان دعا کرده و آرزوى پیروزى و غلبه آنان را بر دشمنانشان از خدا مى کند (21) و از سوى دیگر، چون این مرزبانىها و لشکرکشىها و در نتیجه جنگها، به امر حاکم و رهبر الهى و حقیقى جامعه اسلام نیست و این نیروها تحت فرمان حاکمان نالایق و ستمگر اموى مامور انجام این امور هستند، خود از شرکت در جهاد امتناع مى ورزد و بدین طریق موضع فقهى اهل بیت علیهم السلام را در مورد جهاد ونبرد با مشرکان اعلام داشته، مهر بطلان بر سیاستهاى بنى امیه در این امر زده و پاسخى دندان شکن در برابر اعتراض بعضى از افراد مبنى بر عدم شرکتحضرت در جهاد، ارائه مى دهند.
اینها نمونه هایى از موضع گیرى ها و برخوردهاى امام سجاد علیه السلام در برابر عقاید و افکار انحرافى جامعه عصر خویش بود. به طور یقین، حضرت در طول عمر شریفشان و به ویژه در مدت امامت و هدایتشان، از این قبیل موضع گیرى ها و برخوردها فراوان داشته اند که تاریخ – به خاطر جو تاریک و پر اختناق حاکم – فقط موارد اندکى از آنها را ثبت و ضبط کرده است.
به هر تقدیر، امام سجاد علیه السلام در تبیین معارف بلند الهى و تعالیم اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله و رفع شبهات و انحرافات اعتقادى و اخلاقى جامعه اسلامى، لحظه اى فروگذارى نکردند تا بالاخره در سال 95 هجرى به جوار حق شتافتند و امامت و وصایت را به فرزند برومندشان، امام باقر علیه السلام سپردند.
پینوشتها
1- الطوسى، ابو جعفر محمد بن الحسن، اختیار معرفه الرجال، ج1، ص336.
2- ابن سعد کاتب واقدى، محمد، الطبقات الکبرى، ج 5، ص 165.
3- همان، همان صفحه; الاصفهانى، ابو نعیم احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء، ج 3، ص 136.
4- الطبرى، حسن بن على بن محمد بن على بن الحسن، (عماد الدین طبرى)، کامل بهائى، ج 2، ص 262.
5- ابن قتیبه دینورى، ابو محمد عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج 1 ص 205.
6- ابن طاووس، ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر، اللهوف، ص 94.
7- الطبرسى، ابو منصور احمد بن على بن ابیطالب، الاحتجاج، ص 311.
8- صدوق، ابو جعفر محمد بن على بن الحسین بن بابویه القمى، التوحید، تصحیح و تعلیق سید هاشم حسینى تهرانى، قم، انتشارات اسلامى، ص 366 و 367.
9- مفید، ابو عبدالله محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد، ج 2، ص 153; الاربلى، على بن عیسى، کشف الغمه، ج 2، ص 283 و 284
10- کشف الغمه، ج 2، ص 293
11- احتجاج، ص 316 و 317.
12- براى نمونه ر. ک: ابن واضح یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 261، الطبقات الکبرى، ج 5، ص 166; حلیه الاولیاء، ج 3، ص 143 و 144; عزالدین عبدالحمید بن محمد بن ابى الحدید المعتزلى، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 63.
13- الکلینى الرازى، ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الاصول من الکافى، ج 3، ص 197.
14- ابن کثیر الدمشقى، ابو الفداء اسماعیل، البدایه و النهایه، ج 9، ص 128.
15- آل عمران، آیه 187.
16- مریم، آیه 59.
17- ابن شعبه حرانى، ابو محمد الحسن بن على بن الحسین، تحف العقول، ص 313 و 317.
18- احتجاج، ص 313 و 314
19- توبه، آیه 111
20- همان، آیه 112
21- در این باره رجوع شود به: الصحیفه السجادیه الجامعه، دعاى بیست و هفتم.
منبع: سایت سبطین