اصول مدیریت در قرآن

اصول مدیریت در قرآن

 

 

متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی به همراه پاسخ سوالات مسابقه
تاریخ پخش: 17/06/90
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
خدمت برادران و خواهرانی هستیم که در دنیای مدیریت کار می‌کنند. یعنی دو سه میلیون کارمند دولت، مدیر این نیروی انسانی و بازوی نیروی انسانی نظام هستند. گفتیم: سیصد آیه راجع به مدیریت در یک جزوه‌ای چاپ شده از تفسیر نور، چند مورد را برای شما بگویم.

1- ارتقای گام به گام مدیران
به حضور شما عرض کنم یکی که پست‌ها باید مرحله‌ای باشد. در مدیریت، گام به گام، ارتقاء گام به گام. قرآن می‌گوید: حضرت ابراهیم را در چند مرحله امتحان کردیم. هر مرحله امتحانش خوب شد یک درجه بالا می‌رفت. ولذا حضرت ابراهیم اول عبدالله شد. بنده خدا، بعد شد نبی الله، یک امتحان دیگر خوب درآمد. بعد از نبی‌الله، رسول الله شد. بعد از رسول‌الله امتحان سخت‌تر شد، خلیل‌الله شد. بعد امتحان سخت‌تر شد «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) رهبر جهان برای همیشه شد. گام به گام.
حالا یک کسی لیاقت دارد، یک مرتبه این را برمی‌داریم استاندار می‌کنیم که هیچ‌ سابقه‌ی بخشداری و دهداری هم ندارد. اول در حوض شنا کنید، بعد در استخر، بعد در دریاچه، بعد در دریا و بعد در اقیانوس. مثل بازاری‌ها باشید. بازاری‌ها اول دو میلیون نسیه می‌دهند. خوش حساب بودی 5 میلیون. خوش حساب بودی ده میلیون. همینطور به مرور، گام به گام. «فَأَتَمَّهُن‏» قرآن می‌گوید: «فَأَتَمَّهُن‏» یعنی از عهده‌ی امتحان‌ها تمام درآمد، «فَأَتَمَّهُنَّ قال‏» (بقره/124) خدا به او فرمود: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما» وقتی بچه به دنیا آمد اول شیر می‌خورد. یعنی نه هسته دارد، نه پوسته، نه گرم کردن می‌خواهد. نه سرد کردن، نه فریزر، بعد از مدتی دندان‌هایش که درمی‌آید ذره ذره. باید ارتقاء گام به گام باشد.
مسأله‌ی دیگر در مدیریت این است که میزان، تلاش و کار است. ارتقا به مقدار تلاش، چقدر کار کرده است؟ البته هرکس هم پرکار است آدم خوبی نیست. در قرآن یک آیه داریم که افرادی روزی 16 ساعت کار می‌کنند، قطعاً جهنمی هستند. اوه! شانزده ساعت، هجده ساعت کار کرده باز جهنمی است؟ بله، جهنمی است. آیه‌اش چیست؟ آیه‌اش سوره‌ی غاشیه است. می‌گوید: «عَامِلَهٌ» عمل کرده، «نَّاصِبَهٌ» (غاشیه/3) خودش را هم به دردسر انداخته، «عَامِلَهٌ» یعنی اهل عمل بوده، شعار نداده. «نَّاصِبَهٌ» نصب با صاد یعنی خودش را به تعب انداخته. یعنی سخت‌کوش بوده. اما «تَصْلىَ‏ نَارًا حَامِیَهً» جهنم می‌رود. چرا؟ برای اینکه یا اخلاص نبوده، یا اخلاص بوده او را غرور گرفته، یا اخلاص بوده غرور هم نداشته، آخر عمل یک گناهی کرده حبط کرده. یعنی کارهای ما یا اولش خراب است، با ریا. یا اول برای خدا شروع می‌کنیم، وسط کار مغرور می‌شویم. هیچ‌کس مثل من این کار را نکرده است. یا اول خداست، وسط کار هم غرور نمی‌گیرد، آخرش یک گناهی می‌کنیم حبط می‌شود. مثل توپی که بادش می‌کنی و بعد یک سوزن در آن می‌کنی. نشد بازی کنیم. عمل کرده، سخت‌کوش بوده، اما «تَصْلىَ‏ نَارًا حَامِیَه» وارد آتش سوزنده می‌شود. به مقدار تلاش آن هم تلاش استاندارد.
پیغمبر فرمود: آنچه مرا پیر کرد این آیه بود. «اسْتَقِم‏»، «اسْتَقِم‏» خوب استقامت که پیر نمی‌کند. ما آدم‌هایی داریم که اصلاً یهودی هستند، ببخشید توده‌ای هستند، سی سال در زمان شاه زندان رفتند. استقامت آدم را پیر نمی‌کند. این مهم است، «کَما أُمِرْت‏» (شوری/15) یعنی استقامت طبق مأموریت. وگرنه یک کسی یک کاری را استقامت می‌کند روی لجبازی، می‌گوید: گفتم طلاقت می‌دهم، طلاقت می‌دهم. گفتم: برو خانه‌ی بابایت، دیگر برو و نیا! گفتم می‌زنم باید بزنم. گفتم، گفتم، شاید این رأی بیاورد. خودمان را به آب و آتش می‌زنیم که این باید رأی بیاورد. بله استقامت می‌کنی اما طبق مأموریت نیست. «وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» (هود/112) «وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» یعنی آدم‌هایی هم که با تو هستند، گاهی آدم خودش استقامت می‌کند، همراهانش استقامت نمی‌کنند. آنچه آدم را پیر می‌کند، یکی «کَما أُمِرْت‏» است. وگرنه لجبازی است، هر استقامتی ارزش ندارد. استقامت طبق مأموریت الهی، چون خدا گفته استقامت کن. یکی هم «وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» یعنی با هم استقامت کنیم. وگرنه یکی استقامت کند، بقیه قیچی شوند، سوزنی که فرو می‌رود، نخش جدا شده است. چیزی نمی‌دوزد.
ارتقاء به مقدار تلاش، تلاش خالصانه، تلاش «کَما أُمِرْت‏»، طبق مأموریت. شما اگر پول بانکی را برداری، مثلاً 50 تا خودکار باید بخری، سی تا خودکار باید بخری، بروی یک کامیون خودکار بخری. رییس بانک شما را توبیخ می‌کند، زندان می‌کند. آقا خودکارخریدم! باسمه تعالی غلط کردی. ارزان خریدم. باز هم غلط کردی. چه کسی به تو گفته بود خودکار بخری. شما نماز صبح را یک رکعت اضافه بخوان. به جهنم می‌روی.
مسأله‌ی دیگر ترفیع به موقع باشد. گاهی‌وقت‌ها یک کسی را بالا می‌بریم زود است. ظرفیت ندارد. مثل ملامینی که روی چراغ گاز می‌گذاریم جمع می‌شود. این ظرفیت این را نداشت. چون ظرفیت نداشت به حضور شما عرض کنم که زود به او لقب دادیم. به موقع، قرآن می‌فرماید: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً» (یوسف/22) حضرت موسی حالا که به اینجا رسید ما او را پیغمبر کردیم.

2- در نظر گرفتن توان فکری و جسمی مدیر
مدیر باید انتظارش براساس توانایی باشد. یک آیه است ایرانی‌ها حفظ هستند. یک آیه هم مشابه آن است ایرانی ها حفظ نیستند. من گاهی غصه‌ی قرآن را هم می‌خورم. بعضی آیات قرآن شانس دارد. بعضی آیات قرآن شانس ندارد. مثلاً آن آیه‌ای که شانس دارد الآن نصفش را می‌خوانم. همه‌ی شما می‌خوانید. هرجا من می‌ایستم باقی‌اش را شما بگویید. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره/286) با هم بگویید… «إِلاَّ وُسْعَها»… همه‌ی ایرانی‌ها تقریباً این را حفظ هستند. یعنی به مقدار… این آیه شانس دارد. یک آیه مشابه این است ولی شانس ندارد. این آیه این است. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق/7) دو تا «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً» داریم. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» این را همه حفظ هستند. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» یعنی خدا تکلیف می‌کند به مقدار توان و وسع، «وسع» یعنی توان جسمی. «ما آتاها» یعنی توان مالی. چقدر جان داری، چقدر پول داری.
مردم یکی را حفظ هستند، یکی را حفظ نیستند. بعضی از آیات قرآن را همه مردم به آن عمل می‌کنند. مثل آیه «کلوا» بخورید. این تنها آیه‌ای است که همه به آن عمل می‌کنند. یک آیه هم هست که فقط امام خمینی و چند نفری به آن عمل کردند. آن آیه این است. «وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً» (احزاب/39) از احدی نمی‌ترسد. ما که می‌بینیم خیلی‌ها از خیلی چیزها می‌ترسند. از نانشان، از پستشان می‌ترسند.
می‌فهمد غلط است، می‌گوید: هیس! به تو چه؟ نانت آجر می‌شود. هیچی نگو. حدیث بخوانم. امیرالمؤمنین فرمود: امر به معروف و نهی از منکر نه روزی شما را کم می‌کند، نه عمرتان را کوتاه می‌کند. نترسید حرف حق را بزنید. اگر می‌دانید خیانتی می‌شود بگویید، امیرالمؤمنین ما شیعه‌ی علی هستیم. انشاءالله! فرمود: امر به معروف و نهی از منکر، خیلی کلمه‌ی قشنگی است. امر به معروف و نهی از منکر نه رزق را قطع می‌کند و نه مرگ را نزدیک می‌کند. نمونه بهلول! بهلول در ایران یک سخنرانی در مسجد گوهرشاد کرد علیه رضاشاه. که رضاشاه مسجد گوهرشاد را به توپ بست. خدا می‌داند چه جمعیتی در مسجد گوهرشاد مشهد کشته شدند. رضاشاه می‌خواست بی‌حجابی کند، بهلول در مقابل رضاشاه ایستاد. بالاخره تا صد سال شاید هم بیش از صد سال بهلول عمر کرد. حالا ایشان می‌گوید 135…، حالا بگو سن بالایی شاید هم 135 سال باشد. من نقض نمی‌کنم. در پیری دیده می‌شود. هم ضد شاه بود و سی سال در افغانستان زندان بود. یعنی در مقابل رضاشاه ایستاد و بالاترین عمر را هم کرد. خیلی از آقایان برای اینکه دیدند وضع رضاشاه بد است، به نجف هجرت کردند. به کربلا و به این طرف و آن طرف که در ایران نباشند، گیر رضاشاه باشند برای حجاب زنشان. و شصت هفتاد سال زودتر از بهلول از دنیا رفتند. روزی‌تان قطع نمی‌شود.

3- دقت‌های لازم در گزینش مدیران
مسأله‌ی دیگر این است که افراد را باید انتخاب کرد. گرچه همه انتخاب‌ها خوب درنمی‌آید. خیلی وقت‌ها مدیران سعی می‌‌کنند، گزینش، دقت، سؤال، جواب، مدرک، نمی‌دانم مصاحبه‌ی حضوری، غیابی، تحقیق محلی، همه کارها را می‌کنند. باز هم می‌گویند: آدم که علم غیب ندارد. شما بالاتر از موسی که نیستی. حضرت موسی را قرآن می‌گوید: «وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلا» (اعراف/155) حضرت موسی 70 نفر را گلچین کرد، برای اینکه با هم کوه طور بروند، مناجات کنند و کتاب تورات را بگیرند و بیایند. 70 نفر چپ شدند.
ما نمی‌توانیم به انتخابات اطمینان داشته باشیم. بالاخره انسان‌ها روی هوس‌ها، روی تمایلاتشان رأی می‌دهند. منتهی ما چاره‌ای نداریم. این انتخابات از درد… مثل قرعه، مثلاً یک ماشین صورت ‌تراشی داریم، یک ماشین اصلاح داریم، دو نفر هم متقاضی هستند. حالا می‌گوییم: قرعه بکش. این قرعه راه حق نیست، راه حل است. برای اینکه ما را از بن بست بیرون بیاورد. ولی گاهی وقت‌ها همین ماشین اصلاح صورت به پیرزنی می‌افتد که اصلاً ریش ندارد. یعنی واقعاً در این قرعه‌ها گاهی وقت‌ها یک چیزی، یک موتور ممکن است دست یک آیت‌الله بیافتد. قرعه راه حق نیست. قرعه راه حل است.

4- انتخابات، راه حل است، نه راه حق
انتخابات باید بکنیم. ولی معنای انتخابات این نیست که هرجا انتخابات بود حتماً واقع هم همین است. اصلاً اگر انتخابات درست بود هیچ‌کس همسرش را طلاق نمی‌داد. این همسر را انتخاب کردی، کلی بستنی خوردند. به هم اس‌ام اس دادند، سینما رفتند، در کوچه ایستادند همدیگر را دیدند. در دبیرستان، در پارک، اوه… ماهها اینها گپ زدند حالا انتخاب کردند. بعد از مدتی طلاق گرفتند.
پیداست مخ نمی‌کشد. ما باید دستمان را در دست خدا بگذاریم. اگر عقل ما می‌کشید که پشیمان نمی‌شدیم. اگر انتخابات ما درست بود که کسی همسرش را طلاق نمی‌داد. منتهی چاره چیست؟ یک کسی در چاه افتاد، گفتند: صبر کن بروم طناب بیاورم. گفت: مثلاً حالا صبر نکنم، چه کنم؟ (خنده حضار) ما الآن در این دنیایی هستیم که باید به خاطر دموکراسی انتخابات کنیم اما معنایش این نیست که حالا واقعاً این که انتخاب شد، حضرت عباسی بهتر باشد. بینی و بین الله بهتر از من کسی نیست در تلویزیون بیاید؟ خدا می‌داند ممکن است صدها آدم باشند. اینطور نیست که حالا اگر من 32 سال است در تلویزیون هستم، بهترین طلبه‌ی ایران هستم. نخیر! دری به تخته می‌خورد، یکبار یک چیزی مثلاً بستنی یک کسی، جوجه‌کباب یک کسی، جگر یک کسی، کله‌پاچه‌ای یک کسی، خیاطی یک کسی، آرایش یک کسی، یک زمینی یک خیابان از کنار این زمین رد می‌شود این زمین گران می‌شود. حالا این زمین واقعاً تو برکت دارد! نخیر، خیابان رد شد، زمین ما گران شد. به حمال گفتند: چطور شد دانشگاه آمدی؟ گفت: حالا بار به من خورد. (خنده حضار) وگرنه اینطور نیست که حالا فکر کنید تدبیری باشد. به یک نفر دیگر گفتند: بیا روضه برویم. گفت: شام خوردم. اینطور نیست که حالا هرکس روضه می‌آید برای امام حسین بیاید، یا هرکس دانشگاه می‌رود دانشجو باشد. یا هرکس در تلویزیون است بهترین باشد. یا هرکس رییس است بهترین آدم‌ها باشد. آقایان رییس‌ها باورشان نشود که بهترین هستند. گاهی وقت‌ها یک آدم‌های عادی یک چیزی می‌گویند که اصلاً به ذهن ما نمی‌آید. هنرمندها همینطور هستند، فیلم‌سازان هم همینطور هستند. بهترین‌ها نیستیم. ولی با مشورت می‌توانیم خودمان را به بهترین‌ها برسانیم.

5- قدرت، امانت و سرعت در مدیریت
مسأله‌ی دیگر اینکه یک پست را که می‌خواهید واگذار کنید سه شرط دارد. قدرت، سرعت، امانت. چه پستی را به چه کسی بدهیم؟ چه کسی بر عملش قدرت دارد؟ قرآن می‌فرماید: امانات را به اهلش بدهید. این پست‌ها امانت است. بچه‌ی من امانت است سر کلاس می‌آید. الآن شما که پای تلویزیون نشستید، بحث مرا گوش می‌دهید، عمر شما امانت است. من اگر از عمر شما استفاده‌ی خوب نکنم به امانت خیانت کردم. یعنی به عمر شما خیانت کردم. وقت شما را گرفتم، چیزی یاد شما ندادم. و گاهی وقت‌ها برای گرفتن پول این خیانت‌ها می‌شود. مثلاً می‌رود خارج یک مذاکره کند. می‌تواند این مذاکره را جمع کند. می‌گوید: دور دوم مذاکرات چهل روز دیگر، یک سفر دیگر. برای اینکه دو سه هزار دلار دیگر اضافه بگیرد. می‌تواند جمعش کند، ولی جمع نمی‌کند هی کشش می‌دهد. اینها مهم است که انسان گاهی وقت‌ها یک چیزی را کشش می‌دهد. لفتش می‌دهد. ما در اداره‌‌ها خیلی‌وقت‌ها یک چیزی را لفت می‌دهیم.
حضرت سلیمان گفت: چه کسی می‌تواند تخت بالقیس را برای من بیاورد؟ آیه‌اش این است «یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتینی‏ بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونی‏ مُسْلِمینَ» (نمل/38) بلقیس داشت می‌آمد. حضرت سلیمان گفت: قبل از آنکه بلقیس، خانم تاجدار، پادشاه یک منطقه‌ای بود، داشت خدمت سلیمان می‌آمد. گفت: قبل از آنکه بلقیس حرکت کرده بیاید، قبل از آنکه بیاید تخت او را بیاورید. یک کسی گفت: من، «وَ إِنىّ‏ِ عَلَیْهِ لَقَوِىٌّ أَمِینٌ» (نمل/39) «قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِک‏» یک نفر گفت: تا نشسته‌ای می‌آورم. بعد گفت: «وَ إِنىّ‏ِ عَلَیْهِ لَقَوِىٌّ» یعنی قدرت دارم، «أَمِینٌ» امانت‌دار هم هستم. سرعت هم دارم. تا نشسته‌ای! یک کسی گفت: قبل از آنکه چشمت را به هم بزنی من می‌آورم.«لَقَوِىٌّ»،«أَمِینٌ»، «قَبْلَ أَن تَقُومَ» یا «قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک‏» (نمل/40) یعنی پست را به کسی داد که هم بتواند، «قویٌ» هم امین باشد. هم قوی باشد و هم کار را سریع انجام بدهد.
گاهی وقت‌ها ساختمان‌هایی، پروژه‌هایی را در مملکت نگاه می‌کنیم، مثلاً یک فرودگاه یا یک بیمارستان را می‌بینیم مشابه‌اش را… من مالزی رفتم. سفیر ما من را به فرودگاه برد. فرودگاهش به قدری بزرگ است که ما را با قطار برد. یعنی از این طرف فرودگاه تا آن طرف فرودگاه با قطار رفتیم. گفت: آقای قرائتی این را چند سال ساختند؟ من با مقایسه با ساختمان‌های ایران، گفتم: سی سال! گفت: سه سال ساختند. گاهی وقت‌ها ما سریع نیستیم. یا قوی نیستیم. یا می‌خواهیم این قرارداد را با کسی ببندیم که بعداً از او در انتخابات پول بگیریم. مثلاً می‌گوییم: آقا شما بیا این پروژه را عمل کن، درامد سنگین هم دارد. منتهی اگر فردا من یک جایی تو را کار داشتم باید ستاد انتخاباتی من باشی. یعنی شیر را در پستان تقسیم می‌کنند. شیر را در پستان تقسیم می‌کنند! قرآن می‌گوید: اگر خواستید پست بدهید، آیه قرآن این است. «قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِک‏» (نمل/39) تا نشسته‌ای تخت بلقیس را می‌آورم. «وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمینٌ» یک نفر هم گفت: «قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک‏».
یکی از کارهای مدیریت این است که ایجاد رقابت کند. اینجا حضرت سلیمان ایجاد رقابت کرد. گفت: «أَیُّکُم‏» (نمل/38) کدامیک زودتر؟ یک نفر گفت: تا نشسته‌ای. یک نفر گفت: تا چشمت را بر هم بزنی. سپردن پست‌ها، سرعت، لیاقت، امانت.

6- نقش محبوبیت در موفقیت مدیران
مسأله‌ی دیگر خوشنامی؛ مدیر اگر محبوب باشد خیلی در کار اثر دارد. که مردم او را دوست داشته باشند. حتی حدیث داریم پیشنماز را اگر مردم دوست نداشته باشند، نمازشان از نظر فقهی صحیح است اما قبول نیست. باید مردم به کسی که اقتداء می‌کنند دوستش داشته باشند. و باید اجازه بدهیم مردم انتخاب کنند. گاهی وقت‌ها یک آخوند را در مسجد می‌بریم نصب می‌کنیم، و حال آنکه مردم این آخوند را اصلاً نمی‌شناسند. می‌گویند: امور مساجد آورده الله اکبر! خوب بابا این آقا را ببرید یک منبر برود. اگر خوب بود یک دهه، اگر یک دهه خوب بود یک ماه رمضان، مردم یک دهه با این خو کنند، اگر پسندیدند نامه بنویسند که این آقا، آقای خوبی است. ممکن است آقا،آقای خوبی باشد و به اینها نخورد. آخر نژاد آقا فرق می‌کند. ممکن است یک آقا بسیار آقای خوبی است ولی به درد اینجا نمی‌خورد. تناسب! بلقیس خانم تاجدار بود. حضرت سلیمان می‌خواست به این نامه بفرستد به هدهد تاجدار داد. به کلاغ نداد. به غاز نداد.
مثل اینکه مثلاً من را ببرند روز عاشورا روضه بخوانم. اصلاً روضه را خراب می‌کنم. من هرچه روضه بخوانم مردم می‌خندند. من فاتحه‌ی پدرم منبر رفتم، هفت بار مردم را خنداندم. آخرش نامه زدند بابا فوت پدرت است. گفتم: نژاد من نژاد گریه نیست. نمی‌توانم! ناراحت هم هستم. چون به گریه خیلی اعتقاد دارم. گاهی وقت‌ها این آدم خوبی است، مثلاً ممکن است قاضی خوبی باشد ولی برای حج کم می‌آورد. حاجی‌ها از او راضی نیستند. می‌گویند: بابا ایشان استاد حوزه و دانشگاه است. بابا استاد هرجا می‌خواهی باش. به درد آخوندی کاروان نمی‌خورد. ایشان استاد کفایه است. بابا استاد کفایه درس خارج می‌دهد. اما پیشنماز خوبی نیست. ما گاهی وقت‌ها همینطور یک کسی را می‌آوریم، یک کسی گوشش درد می‌کرد گفت: برو بکش. گفت: چرا؟ گفت: من دندانم درد می‌کرد، کشیدم. آخر دندان را می‌شود کشید، گوش را که نمی‌شود کشید. هرکسی به درد یکجایی می‌خورد. در مدیریت خوشنامی مهم است. «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ» (شرح/4)
در مدیریت گاهی وقت‌ها آدم باید خودش را پیشنهاد کند. برو بگو: آقا این کار از من برمی‌آید. نگو: زشت است. اگر لیاقت یک کاری را داری، اعلام کن. وقتی اعلام کردی روز قیامت نمی‌گویند: تو که لایق بودی. می‌توانستی، باید خودت را معرفی کنی. حضرت یوسف خودش، خودش را کاندیدا کرد. گفت: «اجْعَلْنی‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْض‏» (یوسف/55) به عزیز مصر گفت: من مسئول غله شوم. «اجْعَلْنی‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْض‏» که من می‌توانم. «إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ» (یوسف/55) من می‌توانم گندم‌ها را حفظ کنم. علم هم دارم که چطور جیره‌بندی کنم.
مدیر از صنف خودشان باشد. رییس خلبان‌ها، خلبان باشد. رییس… مثل الآن رییس شوفرهای تاکسی طوری باشد که خودش هم تاکسیرانی کرده باشد. سنخیت داشته باشد. «رَسُولاً مِنْهُم‏» (بقره/129) از خودشان، «أَخُوهُمْ صالِحٌ» (شعرا/142) «أَخُوهُمْ هُود» (شعرا/124)

7- مردمی بودن مدیران، لازمه موفقیت
مدیر خوب کسی است که سه شرط داشته باشد. از مردم باشد، در مردم باشد، با مردم باشد. از مردم «رَسُولاً مِنْهُم‏». در مردم «رسولا فیهم» با مردم «وَ الَّذینَ مَعَهُ». «منهم»، «فیهم»، «معه» سه تا در قرآن هست. یعنی مدیر باید از مردم، در مردم، با مردم باشد. غذا می‌خواهد بخورد بیاید همانجا که پرسنل غذا می‌خورند با هم غذا بخورند. حالا یکوقت مهمان دارد، شرایط خاصی است. وسط غذا خوردنش می‌خواهد دو تا تلفن کند، طوری نیست. اما برنامه‌اش این باشد که لااقل گاهی با پرسنل غذا بخورد. خوب دیگر چه؟
گاهی مدیرهای ارشد را از مدیرهای میانه‌ای انتخاب کنیم.
به فرعون گفتند: امسال زنی پسر می‌زاید حکومت تو را زیر و رو می‌کند. گفت: خیلی خوب، هر زنی پسر زایید پسرها را بکشید. شروع کردند به کشتن نوزادهای پسر. مادر موسی پسر زایید، متحیر شد. خدا به قلب او انداخت، شیرش بده و در جعبه و در دریا… شیرش داد و در جعبه و در دریا، فرعون نشسته بود دریا را می‌دید. جعبه را دید، گفت: بروید جعبه را ببینید چیست؟ جعبه را آوردند، دید پسر است گفت: او را بکشید. فوری خانمش گفت: ما که بچه‌دار نمی‌شویم. این عوض بچه‌ی ما. این را آب آورده است. معلوم نیست مادرش چه کسی است؟ بعد قرآن می‌گوید که: «عَسى‏ أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» (قصص/9) «ینفعنا» یعنی به درد ما بخورد. خوب این بچه چه کسی است؟ این بچه نه گزینش شده، نه دیپلم دارد، نه لیسانس دارد، یعنی از بدنه‌ی امت گاهی وقت‌ها یک کسی را انسان می‌گوید: «یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» همین بچه‌ی ما باشد. کار به او می‌سپاریم اگر خوب بود انجام می‌دهد.
خدا رحمت کند دکتر بهشتی این خصلت را داشت. یک طلبه می‌گفت: من شانزده ساله بودم دکتر بهشتی به من گفت: تو قاضی فلان شهر باش. گفتم: بابا من شانزده ساله هستم. گفت: یکی دو تا قضاوت کن، معلوم می‌شود بلدی یا بلد نیستی. اگر بلد بودی ادامه بده. اگر بلد نبودی جبران می‌کنیم.

8- مشورت و نظرخواهی از زیرمجموعه
اینطور نیست که حالا از دیگران کار نیاید. خیلی وقت‌ها ما با افراد عادی صحبت می‌کنیم حرف‌هایی در ذهن، و «وَ شاوِرْهُم‏» (آل‌عمران/159) «هُم» به مردم می‌خورد. نه به خواص بخورد. البته خواص چون اطلاعات دیگر دارند، یک ترجیحی دارند. اما «هُم» هم «هُم» است «وَ شاوِرْهُم‏». گاهی وقت‌ها جامعه‌ی مدرسین از طلبه‌ها نظر بخواهند. ممکن است یک طلبه‌ای عادی یک نظری بدهد که آن آقایی که خیلی هم ملاّ تر است به ذهنش نیاید. امام رضا با برده سیاه مشورت کرد. گفت: آقا با من مشورت می‌کنی؟ گفت: اشکال دارد. یک چیزی خدا در ذهن تو بیاورد، که در ذهن من نشود.
آموزش تدریجی کارکنان، همه‌ی سوادها از قبل نیست. یک خرده که کار کردند آموزش ضمن خدمت کار خوبی است و الآن دولت هم انجام می‌دهد. «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَک‏» (فرقان/32) قرآن می‌گوید: من ذره ذره و به تدریج به شما اطلاعات می‌دهم که دلت آرام شود. «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَک‏» اگر کسی دو، سه سال معلمی کرد، مشکلات کلاس را دید و بعد آمد دوره دید، بعد می‌فهمد چه کند.
قرآن می‌گوید: بعضی‌ها در مدیریت بخل می‌کنند. «أَمْ لَهُمْ نَصیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقیراً» (نساء/53) می‌گوید: بعضی از مردم پست بگیرند ذره‌ای به کسی نمی‌دهند. مثلاً 50 تا حواله حج به او بده، همه را به حزب خودش می‌دهد. یک گوسفند می‌کشد، امکان ندارد به کسی بدهد که غریبه باشد. این برای برادر خانم و این برای شوهر خواهر من و این… یک نیم کیلویی را به غریبه نمی‌دهد.
همین که مدیر شد تمام مهره‌هایی که دور خودش می‌چیند از کسانی هستند که با یک نحوی به آن رابطه دارند. «أَمْ لَهُمْ نَصیبٌ مِنَ الْمُلْکِ» قرآن می‌گوید: بعضی یهودی‌ها حکومت را اگر بگیرند، «فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقیراً» «نقیر» همان چیزهای ریزی است که منقار، منقار و نقیر. با نوک مثلاً یک پرنده با نوک چه برمی‌دارد؟ یعنی به اندازه‌ای که یک کبوتر یک چیزی را به نوک بگیرد، به اندازه‌ی چیزی که به نوک کبوتر است به دیگران واگذار نمی‌کند. باید به مردم اعتماد کرد.
از امام یاد بگیریم. امام من را نمی‌شناخت. انقلاب شد روز اول انقلاب ما رفتیم تلویزیون، روزهای اول انقلاب. امام چند تا برنامه از من دید، یک مرتبه خودمان در جبهه بودیم، دیدیم که حکم ما را رادیو و تلویزیون خواند که قرائتی نماینده‌ی امام شد و امام… اعتماد می‌کند. گاهی وقت‌ها ما اعتماد نمی‌کنیم. و این اعتماد کردن مهم است. باید ما اعتماد کنیم. امام باقر(ع) فرمود: افرادی هستند که اگر به قدرت برسند به مقدار نخ هسته‌ی خرما به ما اهل بیت قدرت نمی‌دهند. چنان مهره‌چینی می‌کنند که تا رده‌های آخر از خودشان باشد.
برخورد با متخلف بعد از ابلاغ دستور این هم از اصول است. به مدیر دستور می‌دهد، اما بعد از آنکه دستور رسید، حکم به گوشش رسید، می‌گوید: «وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ» (بقره/120) خدا به پیغمبرش اولتیماتوم می‌دهد. می‌گوید: ببین به تو گفتم. اما بعد از آنکه راه حق روشن شد، خواسته باشی طفره بروی، خدا چند جا به پیغمبر اولتیماتوم می‌دهد. یک جا می‌گوید: خیلی عزیزی! اما اگر از مرز توحید بیرون بروی قیچی می‌شوی.«لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَن‏» (زمر/65) از مرز وحی بیرون بروی، یک آیه به قرآن اضافه کنی رگ گردنت را قیچی می‌کنم. از مرز ولایت بیرون بروی، علی را در غدیر خم معرفی کن. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَل‏» (مائده/67) کوتاه بیایی، «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» رسالت خدا را… یعنی 23 سال هیچی! حکم را بگیر ولی بعد اگر کسی کوتاهی می‌کند برخورد شود.
خدایا حالا آدم می‌فهمد که چرا همه‌ی دعاها مستحب است جز یک دعا که واجب است. ما یک دعای واجب داریم. و آن «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) است. یعنی هر لحظه انسان، این را تشویق کند یا نکند، چقدر تشویق کند؟ با پول تشویق کند یا با معنویت کتاب؟ زمان تشویق دوشنبه باشد یا سه‌شنبه، صبح باشد یا عصر، خصوصی باشد یا جمعی، پشت دوربین باشد یا بیرون دوربین، اوه! یعنی ما لحظه به لحظه نیاز داریم برای ریز کارهایمان و درشت کارهایمان باید خدا به ما کمک کند. خدایا در همه‌ی کارها از الآن تا ابد، در فکر کردن، در گفتن، در نوشتن، موضع‌گیری، رفاقت، قهر، صلح، در تمام حرکات و افکار و نیات ما همه‌ی ما را برای همیشه به راه مستقیم، راه رضای خودت هدایت بفرما. هرچه تا حالا سلیقه‌ای عمل کردیم، هوسی عمل کردیم، تعصبی عمل کردیم، لهجه‌ای عمل کردیم، جنسی، این زنِ، این مردِ، این ترکه، این لره، این فارسه، این آخونده، هر رقم چیزی در کار ما بوده که ما را از حق دور کرده و گذشته، گذشته‌ی خلاف ما را ببخش و بیامرز. کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن.
‏«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«پاسخ سؤالات مسابقه»

1- بالاترین مقام حضرت ابراهیم در قرآن چیست؟
1) نبوت
2) رسالت
3) امامت

2- آیه 112 سوره هود بر چه امری تأکید دارد؟
1) استقامت پیامبر در راه خدا
2) استقامت مؤمنان در راه خدا
3) هر دو مورد

3- بر اساس قرآن، میزان تکلیف افراد به چه چیز بستگی دارد؟
1) توان جسمی
2) توان مالی
3) توان جسمی و مالی

4- حضرت سلیمان برای آوردن تخت بلقیس از کدام اصل مدیریتی استفاده کرد؟
1) اصل رقابت
2) اصل مشورت
3) اصل سنخیّت

5- آیه 129 سوره‌ی بقره به کدام ویژگی پیامبر اشاره دارد؟
1) بنده خدا بودن
2) از مردم بودن
3) تارک دنیا بودن
منبع:پایگاه درسهایی از قرآن

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید