جاهلیت مدرن و پوستین وارونه ی اسلام!

جاهلیت مدرن و پوستین وارونه ی اسلام!

 

نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی

 

از قول پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمودند:
« من بین دو جاهلیت که دومین آن مخرّب تر از اولی است، برانگیخته شدم. » (1)
عبدالله بن زراره هم از قول امام صادق (علیه السّلام) نقل می کند که حضرت فرمودند:
« همانا قائم ما با جاهلان سرسخت تری نسبت به جاهلانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران جاهلیت با آنها برخورد داشت، روبه رو می شود و متحمل رنج و سختی بیشتری خواهد شد. » (2)
راوی می پرسد، چگونه چنین چیزی ممکن است؟ فرمودند:
« رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی به پیامبری برانگیخته شد که مردم سنگ و صخره و مجسمه های چوبی را می پرستیدند. اما قائم ما هنگامی قیام می کند که همه ی مردم برای مقابله با او به تأویل کتاب خدا و احتجاج به آن متوسل می شوند. » (3)
جاهلیت اول، در ازدحام تعصّب قبیله ای و حزبی، زنده به گور کردن دختران، تبرج و خودارایی، قمار و غنا و بت پرستی مزمن، جز با بعثت پیامبر آخرالزمان (صلی الله علیه و آله و سلم)، نزول وحی و تحمل رنج و سختی رسول آخرین برطرف نشد تا آنجا که از اعراب بادیه نشین که به قول امیرمؤمنان (علیه السّلام):
« مردم در حیرت و گمراهی سرگردان بودند و در فتنه و جهل و فساد غوطه ور، هوا و هوس های سرکش، آنها را از جاده ی حق دور ساخته بود، جهل و نادانی آنها را سبک مغز بار آورده و در کارهای خود مضطرب و حیران ساخته و به آن مبتلا گشته بودند. » (4)
امتی شکوفا شد که شهرت فرهنگ و ادب و مدنیّتش همه ی آفاق را درنوردید؛ چنان که بی اغراق، جمله ی فرهنگ ها و تمدن هایی که طیّ بیش از یک هزار سال گذشته در اقصانقاط عالم برکشیده شدند، مرهون و مدیون آن تحول بزرگ و مردانی اند که در مکتب و مدرسه ی پیامبر آخرین درس آموخته بودند، اما هیهات!!
واسپس آن همه تحول و پس از آن پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم)، اتحاد و اتفاق عناصری چون غفلت، دسیسه، کاهلی و خودکامگی با دلّالگی ابلیس لعین، چنان زاویه ای در مبادی و مبانی و صورت های این آیین آسمانی پدیدار گشت که وصیّ گرامی حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در خطبه ی 107 « نهج البلاغه » پیش بینی فرمودند:
« اسلام را چون پوستینی وارونه خواهند پوشید. »
امروز، بیش از هر زمان و روشن تر از هر دوران، نهیب دردمندانه ی امام علی (علیه السّلام) به گوش می رسد. گویا همین امروز از گنج خانه ی سینه ی پر درد او، این عبارات زبانه می کشد که با عتاب می فرمودند:
«… چگونه است که شما را پیکرهایی بی جان و جان هایی بی پیکر؛
عابدانی بی صلاح، تاجرانی بی سود، بیدارانی خواب، حاضرانی غایب، ناظرانی کور، شنوندگانی کر و گویندگانی لال می بینم…؛
این راه ها شما را به کجا می برد؟؛
تاریکی ها تا چه وقت شما را سرگشته و حیران می نماید؟
دروغ ها چگونه شما را می فریبند؟؛
این بلا از کجا به سر شما می آید و به کجا بازگردانده می شوید؟ »
هیهات! امام علی (علیه السّلام)، نه گوشی یافت تا سخنش را بشنود و نه دستی و دلی که او را در کندن درخت ضلالت یاری دهد، از این رو، جمله ی پیش بینی های او درباره ی آینده ی آن امت و فرهنگ و مدنیّتش محقق شد. به همان سان که او در آیینه ی دل و علم خویش می دید.
او پیش بینی کرده بود:
« باطل در محلّ خود جای می گیرد؛
جهالت بر مرکب هایش سوار می گردد؛
و گروه ستمگر، بزرگ و بزرگ تر می شود؛
دعوت کننده به سوی حق کمیاب شود و روزگار، چونان گزنده ای وحشی حمله آورد؛
شتر باطل واسپس سکوت، عربده کشد و قوت یابد؛
مردم بر معصیت پیمان برادری بندند و بر دین داری از هم دوری گزینند؛
بر دروغ و ناروا با یکدیگر دوستی کنند و بر راستی دشمنی ورزند؛
فرزند باعث خشم پدر، باران باعث حرارت، مردم پست فراوان و خوبان کمیاب شوند؛
توانمندان همچون گرگ و حاکمانشان درّنده، میانه حالان طعمه و نیازمندان همچون مردگان شوند؛
راستی ناپدید و دروغ فراوان گردد؛
مردم به زبان اظهار دوستی و به دل دشمنی کنند؛
فسق عامل نسبت، عفت باعث شگفتی و اسلام را همچون پوستینی وارونه پوشند. » (5)
این همه، تفسیر و تفصیل آن کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که فرمودند:
« جاهلیت دوم، مخرب تر از اولی است. »
با این توصیفات، برکندن بیخ درخت تنومند جاهلیّت دوم به مراتب سخت تر از اولی است.
ترکیب چند وجهی صورت و سیرت جهالت، آزمودگی و تجربه ی ائمه ی جهالت و تغییرات شگفت آور صورت های زندگی، کفر بسیط عصر بعثت را به جاهلیت مرکب، مُزمن و چند وجهی تبدیل نموده است. به این مجموعه، گشوده شدن دست دشمن کبیر انسان؛ یعنی ابلیس و جنودش را بر جسم و جان ابنای آدمی بیفزایید تا این معنی را چنان که حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند، دریابید: « همانا قائم ما از مردم جاهل بیش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جهان جاهلیت، متحمل رنج و سختی می شود » (6).
آن روزی که شیطان این ندای خداوند عالم را شنید که خطاب به او فرمود:
« فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ‌ (7)؛
بیرون شو، همانا که تو از رانده شدگانی ».
آخرین تقاضای خود را که امید داشت به هدف اجابت نیز برسد، مهلتِ ماندن بود و عمری دراز، برای اغواگری، نه برای انابه و بازگشت. به همین نیت هم بود که قسم یاد کرد:
« فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ‌ (8)؛ قسم به عزتت که جملگی آنها ( انسان ها ) را اغوا می کنم. »
اغوا، صرفاً گمراهی و کج روی نیست. کج روی، نوعی گمراهی بسیط و ساده است. اغوا، جهالتِ توأم با عقیده ی فاسد است.
شیطان، در دوردست نیرنگ های خود، روزی را می دید که چنان باورهای بشر را تغییر دهد که در عین غوطه وری در جهالت، خود را عالم پندارد. عالم نمایِ جاهل، آن زمان که می پندارد در علم و آگاهی و ادب، روزگار می گذارند، چنان در بندِ جهل است که عربِ بت پرست عصر جاهلیت اول، پیش او انگشت به دهان می ماند.
آنکه، سنگ و چوب و صخره را ما به ازای حضرت حق می پرستید، دستِ کم، موجودی خارج از خود را معبود خویش گرفته بود؛ لیکن مهم ترین مشخصه ی انسان در عهد و عصر جاهلیت دوم، در وجه عقیدتی، معجوب شدن انسان در برابر خود، معبود فرض کردن خود و اصالت دادن به خود در برابر حق است.
انسان در این موقعیت، خودش را رکن رکین، معیار و واضع معیار، حجت و فارق حق و باطل می شناسد. از همین روست که در وقت ظهور امام زمان (علیه السّلام) چنان که فرمودند: با حجت معصوم و منصوب از سوی حق، به محاجه برمی خیزد.
شاید به کرّات این جمله ی معروف فیلسوف فرانسوی، رنه دکارت را شنیده باشید که گفته بود: « من می اندیشم، پس هستم! » شاید بتوان او و دریافتش را مدخل ورود بشر به عصر جاهلیت دوم و مدرن شناخت.
تا پیش از عصر حاضر و غلبه ی تاریخ و تفکر غربی، بشر در جهل بسیط سیر می کرد. از این رو، بخت خضوع و خشوع در برابر حق را به تمامی از دست نداده بود، اما از این عصر، بشر خودبنیادی پیشه کرد و با اصالت دادن به دریافت های حاصل از تجربه ی حواسّ ظاهری، خود را حجت و قطب، منشأ شناخت و فاعل تامّ شناسنده خوانده و از عالم و آدم تفسیری مادی ارائه کرد. از این رو چنان امر بر او مشتبه شد که خالق هستی، کتب آسمانی و کلام وحیانی انبیا و اوصیای الهی را به محکمه ی عقل کمّی متکی به دریافت های حسّی کشید و احکام خود را درباره ی آنها صادر کرد.
در واقع بنایی جدید بر پایه ای جدید پدید آورد و از اینجا، خدای نو، کتاب نو و احکام نو پدید آمد.
این آغاز راه بود و از پی آن، این حجت دوران، پای هر چه که به او قدرت، برخورداری و لذت می داد، مهر تأیید زد. هر چه را با محک تجربه ی حسّی درمی یافت، امضا کرد. هر امر و نهی را که مانع و رادع این برخورداری، لذت جویی و قدرت طلبی بود به کناری افکند و آن را حاصل جهل و خرافه پنداشت و شد، آنچه شد. عالمی نو، آدمی نو و جاهلیتی نو متولد شد.
تفکر اومانیستی ( اصالت الانسانی )، اخلاق لیبرالیستی ( اباحی گری ) و نگاه سکولاریستی ( دنیوی گری ) توأم با هم، مشخصات مهمّ جاهلیت دوم را می نمایانند و خدای نو، اخلاق نو و انسان نو را معرفی می کنند. شاید این واقعه، تفسیر این آیه در « قرآن » باشد که از قول ابلیس بیان شده:
« رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ (9)؛
پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختی من [هم گناهانشان] را در زمین برایشان می آرایم. »
اغوای انسان از طریق زینت دادن به زمین اتفاق افتاد و نه از طریق امر به فحشا و حتی از طریق زینت بخشی به زشتی ها، چنان که آیه فرموده بود:
« وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌ (10)؛
و شیطان آنچه را انجام می دادند، برایشان آراسته است ».
نوعی ماتریالیسم که ابتدا صورت فلسفی یافت، تبدیل به فرهنگ شد و از آن پس، همه ی پهنه های حیات مادی بشر را گرفت.
پوشیده نیست که، علم زائل کننده ی تاریکی ها و ناشناخته ها و رهنما به سوی حق است. معرف حجت حق و فارق میان حق و باطل است. همان که کتاب الله و آل الله، حامل و مبشر و مبلغ آن بودند. از همین جهت شفا نیز در خود دارد؛ لیکن در عصر جاهلیت دوم، بزرگ ترین حجاب مخفی و ضایع کننده ی کتاب الله و آل الله، بزرگ ترین
منکر حجت حق، صورت علم به خودش گرفت و شهره به علم و آگاهی شد؛ بلکه در کسوت حجت، فارق معکوس هم شده؛ یعنی حق را باطل و باطل را حق معرفی می کند؛ معروف را منکر و منکر را معروف می نماید.
این امری بدیهی است که، آنچه که قادر به شناختِ حجت و فارق و معرفی حجت نباشد، علم نیست. علم نور است، از اینجاست که راه از چاه می نماید. آنچه که از عهده ی ره گشایی به سوی فارق و حجت حق برنیاید، قرین به جهل و رهنمای جهالت و از قبیله ی آن است.
جاهل در عصر جاهلیت اول، حجت حق را نمی شناخت، اما به محض دیدار و استماع کلام او ایمان آورد و بت ها و بت پرستی را رها کرد؛ لیکن، جاهلان عصر آخرین و جاهلیت دوم، به محاجّه و ستیز و انکار با حجت حق رو به رو می شوند. از همین رو، امام صادق (علیه السّلام) از قول پدرانشان نقل فرمودند:
« رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: « هر کس قائم از فرزندان مرا انکار نماید، به مرگ جاهلیت مرده است » (11).
اعلام تجربه ی جاهلیت دوم و به عبارتی جاهلیت مدرن در سال های قبل از ظهور، از سوی پیامبرگرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومان (علیه السّلام)، اعلام بطلان پندار « اصل ترقی » یا تکامل و تطوّر است که توسط مبلغان و مبشّران تاریخ و تفکر غربی مطرح و پذیرفته شد.
با روشنایی گرفتن فانوسِ علمِ خودبنیاد، در عصر جدید، کسانی چون فرانسیس بیکن پنداشتند، این فانوس چنان روشنایی می افشاند که جهالت و تحجّر قرن های گذشته و همه ی فرهنگ ها و تمدن های تجربه شده ی قبلی را اثبات می کند؛ بلکه با تسهیل و تسطیح مسیر، آینده ای نورانی و مملوّ از علم و بصیرت و بینایی را فراروی بشر قرار خواهد داد.
بیان مشخصات و معرفی مصادیق جاهلیت اول، قبل از بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در خود و با خود معنی و تفسیر علم الهی و حیات طیّبه ی عالمانه و خالی و عاری از جهالت را داشت.
این نحوه ی نگرش به هستی، نحوه ی بودن، نحوه ی تعامل و سیر در عرصه ی زمین است که بیان می دارد، آدمی پای در عرصه ی علم و دانایی گذاشته یا در جهالت دست و پای می زند.
بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ رسالت و انزال کتاب آسمانی، برای عرب جاهلی، دروازه ی خروج از جاهلیت اول و بسط و گسترش علم و دانایی حقیقی بود؛ همان که کیفیت همه چیز را دیگرگون ساخت. گویی که تولد انسانی جدید و جماعتی جدید را در عرصه ی هستی سبب شد و باعث شد تا بشر پای در آستانه ی انسانیّت الهی بگذارد و توده ی بی خبر و آلوده به جهالت، امکان ورود به عرصه ی امت اسلامی را بیابد. از اینجا مسلمان و امت اسلامی متولد شد. هم آنان که در پرتو قرآن، سیره و سنت آن معلم آسمانی، حامل قرآن، نماد علم و حیات عالمانه در عرصه ی زمین شدند.
تردیدی نیست که صورت تاریخی و حیات مادی و تمدنی، همه ی اعتبار، اصالت و جایگاه خود را نه از رنگ و لعاب و تنوع و تکثّر اشیا، از امری اخذ می کند که به حقیقت، صاحب اصالت و جاه است.
معنی دهنده و اعتبار بخشنده به همه ی صورت های مادی و معاملات و مناسبات مردم، قبل از هر امر، جان معنوی و فرهنگی آن صورت هاست. همان هویتی که با بعثت نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از کتاب الله و آل الله حاصل آمده بود.
غیبت و فقدان کتاب الله و آل الله در صورت تمدنی و حیات فرهنگی، بشر و جامعه ی بشری قبل از بعثت را متّصف به صفت جاهلیت کرده بود. چنان که، حضور آن دو، آن صفت مذموم را از آن جدا کرد و باعث ظهور مدینه ی فاضله یا عالمه شد.
در عصر نبیّ گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضور کتاب الله و آل الله، تمدن های ایرانی و رومی نیز با همه ی صورت های پیشرفته ی زیبا حاضر بودند؛ لیکن غفلت از جان حقیقی و عامل حیات بخش آسمانی، آن دو تمدن را هم از داشتن عنوان حیات طیبه و مدینه ی عالمه و فاضله، محروم ساخته بود. از همین روست که، نشانه ی خروج از جاهلیت اول و جامعه ی جاهل، در میان آیات و روایات، تأسّی و تأمل در ساحت کتاب الله و تمسک و توسل به ساحت آل الله اعلام شده است. اعلام فرا رسیدن فصل جاهلیت دوم و به عبارتی جاهلیت مدرن، در واقع اعلام خارج شدن جان و روح تعالی بخش کتاب الله از فرهنگ و تمدن بشری و غیبت سیره و سنت آل الله از مناسبات و معاملات فردی و جمعی بشر است. در این رویکرد، مطابق پندار حامیان و مبلغان اصل ترقی یا همان مدرنیته، آنچه ملاک تشخیص و باعث اعتباربخشی و شرط اعلام حیات عالمانه است، زیست مدرن و تمدن تکنولوژیک است. همان که بشر غربی را مبتلای توهم ساخت و باعث شد تا گمان کند با تجربه ی مدرنیته از جهالت رسته و به محضر خورشید علم و آگاهی راه یافته است.
این سخن، پرده از پنداری دیگر نیز برمی دارد: سیر حیات در عرصه ی زمین و گذار زمان کمّی، الزاماً به منزله ی سیر اکمالی و تجربه ی کمال نیست. اگر جز این بود، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیشاپیش امت خود را از تجربه ی جاهلیت دوم در آخرالزمان و سال های قبل از ظهور باخبر نمی ساخت.
چنان که گفته شد، در عصر بعثت، حوزه ی تمدنی ایرانی و رومی، مراتب بلندی از برخورداری، رفاه و تجربه ی ابزار و ادوات پیشرفته، به نسبت آن عصر را حاصل آورده بود.
برای آن بزرگان معظم و مطهّر، خاندان گرامی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش بینی تجربه ی زندگی در ساحت تمدن مدرن غربی مشکل نبوده، چنان که در بسیاری از روایات از تغییر فیزیکی و صوری تمدن و صورت مادی حیات بشر در سال های قبل از ظهور، سخن به میان آمده است؛ این سیر و سفر روی به کمال نداشته؛ بلکه هیچ الزامی نیست که حیات بشر و سیر او در میان صورت مادی و تمدنی، روی به رشد کمّی و فیزیکی داشته باشد. آنکه معنی دهنده و حیات بخش به همه ی صورت هاست و بدان اعتبار و ارتقا می بخشد، بیش و پیش از آنکه تحول ادوات و ابزار باشد، تحول جان است.
قرن ها و سال های متمادی، اعجاب در برابر ساحت مادی مدرن، بسیاری از عالمان و دانشمندان غیرمسلمان را واداشت تا تجربه ی مدرنیته ی قرون 18م. به بعد را، عین تجربه ی کمال و علم فرض کنند؛ بلکه در این میان سر در پی کشف قانونمندی ویژه و حاکم بر تاریخ بگذارند.
این سخن بدان معنی نیست که تجربه ی کمال و علم و بالاخره حیات طیبه و مدینه ی عالمه و فاضله، قرین با ابتدایی ترین صورت حیات در عرصه ی زمین است؛ بلکه سخن بر سر اصالت بخشیدن بیهوده به صورت مدرن زندگی و برخورداری از ادوات و ابزار تسهیل کننده ی زیست در عرصه ی زمین می باشد. چنان که این تجربه؛ یعنی مدرنیته، در خود و با خود سیر قهقرایی و رویکرد جاهلانه به هستی را داشته باشد، سیر در ظلمت است؛ اگرچه تمام شب ها با مدرن ترین لامپ ها چون روز روشن شود. همچنان که امروزه، ساحت جان و دل و فرهنگ و اخلاق انسان دوران مدرن، غرق در ظلمات و تاریکی جهالت است.
همه ی مظاهر و مصادیق بیان شده درباره ی جاهلیت اول را بنگرید و همه ی آنچه که کتاب الله و آل الله آنها را نهی فرموده اند، فرا رو قرار دهید تا دریابید که ساحت جان بشر، امروز از نور علم روشن یا غرق در تاریکی و جهل است؟
نکته ی جالب آنکه، به رغم تصور و توهّم ما، جاهلیت، در عصری که آکنده از بالندگی تمدن مدرن و تکنولوژیک است، به مراتب سخت تر از جاهلیت اول جلوه می کند.
روایت یاد شده از نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمودند: « من بین دو جاهلیت که دومین آن سخت تر از اولی است، برانگیخته شده ام. »
از سویی پیش بینی، وقوع جاهلیت دوم را اعلام می دارد و از دیگر سو، منفورتر و بدتر بودن آن نسبت به اولی را.
در روایت دیگری، از پیروان این جاهلیت که حاصل دنبال کردن جاهلیت اولی است، با صفت منفورترین یاد می کنند و می فرمایند:
« منفورترین مردم نزد خداوند سه تن هستند؛ زندیق در حرم، دنبال کننده ی سنت جاهلی در اسلام و خواهان ریختن خون انسان بی گناه. »
شاید گمان شود جاهلیت دوم اعلام شده مربوط به سال ها یا قرون اولیه ی پس از بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. اما مصادیق این جاهلیت دوم که در روایات معصومان (علیه السّلام) از آنها سخن به میان آمده، وجوه مختلفی را نشان می دهد.
بخش اول، ناظر بر جاهلیت در حوزه ی فکری و اعتقادی است. همان که باعث و موجد بروز مصادیق فرهنگی و تمدنی جاهلیت نیز می شود.
در نزد اهل ذکر و صاحبان خرد از انبیا، اوصیا و حکما، آرایش و زیور حیات دنیوی و پیشرفت و پسرفت صورت های تمدنی و مادی، ملاک و معیار تشخیص عالمانه بودن حیات جوامع انسانی یا جاهلانه بودن آن نیست. در کلام عموم بزرگان، سلامت دین و اخلاق و رهبری مردم در طریق فلاح و رستگاری، نشانه ی اولیه مدینه ی عالمه است.
در بیان حضرات معصومان (علیه السّلام)، عدم معرفت درباره ی امام در هر عصر به منزله ی مرگ در جاهلیت اعلام شده است، امری که انسان درباره ی آن، سؤال و مؤاخذه واقع خواهد شد. در این باره از قول امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نقل شده است که: « رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: « هر کس بمیرد؛ در حالی که امام زمان (علیه السّلام) خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته و به خاطر اعمالی که در جاهلیت و اسلام انجام داده، مورد مؤاخذه قرار می گیرد » .
چنان که در ادعیه و زیارات خاص آمده، امام معصوم و منصوب از سوی حق، صاحب و حامل علم حقیقی است؛ بلکه معدن علم، مخزن سرّالله، محلّ رفت و آمد ملائکه و ملهم به علم غیبی است و از این رو، خود فارق و محک تشخیص علم از جهل و حق از باطل است.
مقام امام، مقام فارق حق از باطل و علم از جهل است و جهل درباره ی صاحب این مقام، به منزله ی جهل درباره ی معیار تشخیص حق از باطل و علم از جهل و لاجرم ابتلا به شبهه و غلتیدن در باطل است. این واقعه ابتدا در حوزه ی نظری اتفاق می افتد و منجر به ظهور سیره، سنت، اخلاق و فرهنگی می شود که آکنده از باطل و جهالت است و لاجرم موجد تمدنی آکنده از باطل و جهالت نیز می شود.
عموم جنگ ها و خونریزی ها، پایمال شدن حقوق و اموال و هزاران مفسده ی دیگر، حاصل بروز شبهه و عدم تشخیص حق از باطل و فقدان فارق میان آنهاست. مقام امام، مقام حجت است. خطاب حجج الهی درباره ی امامان (علیه السّلام)، ناظر بر مقام حجت، دلیل و نشانه بودنشان است. در دریای تاریک و راه های باریک، این ستاره ها و فانوس های دریایی اند، که گم کرده راه را به سوی مقصد فرا می خوانند و مانع از نابود شدن آنها در میان صحرا و دریا و سرانجام، هلاکتشان می شوند.
تلاطم امواج دریای مناسبات سیاسی و اجتماعی، در لحظه ای، هزاران نفر را به مغاک و ژرفای هلاکت و نیستی می کشد.
بی سبب نیست که حضرت فاطمه زهرا (علیها السّلام ) می فرمایند:
« فرمانبرداری از ما، سبب نظام امت و امامت ما خاندان مایه ی امان بخشی از تفرقه هاست. » (12)
خروج از دایره ی حجج الهی، ناگزیر گردن گذاردن بر اوامر و نواهی حجج غیر الهی را در پی خواهد داشت.
به هر روی آدمی، در گذار از فراز و نشیب حیات، اشخاصی را به عنوان حجت خود قرار می دهد و لاجرم، هر حجت و فارقی، در ادب و فرهنگ و سر در پی او می نهد و معاملات مادی، صورت خود را نمودار می سازد.
صورت بیرونی حیات هر عصر، تجسم عینی حجتی است که مردم در هر عصر و زمان، آن را امام و حجت خویش می شناسند. مردم در آینه ی حجت ها خود را می نگرند و تمثال آنها را در عالم بیرونی، آشکار و مجسم می سازند.
امکان ندارد که نسبت، عهد و تعلق خاطر مردمی به حجتی باشد و فرمان حجتی دیگر را گردن نهد. این جداافتادگی، نظر و عمل انسان را می کُشد. همواره آنکه فائق می آید و بر مملکت وجود آدمی، حکم می راند و فرامین خود را آشکار می سازد، حجتی است که امرش مطاع و آدمی درباره اش تعلق خاطر یافته است.
فرهنگ و تمدن جاهلیت مدرن، انعکاس عینی حجت عصر مدرنیته و غیرمعصوم است که امکان سلطه و امارت یافته است و البته، تفاوت بنیادین این عصر و سایر اعصار ماضی که بشر تبعیّت از حجج غیرمعصوم را گردن می نهاده، این است که در ادوار گذشته، بت پرستان و پیروان کاهنان و دروغ زنان، به پرستش شخصی طاغوتی، الهه ای، کاهنی و حتی بتی غیر از خودشان مشغول می آمدند و حدّاقل، نوعی خروج از خود و ترک خود را در اسفل مراتب داشتند؛ لیکن در عصر مدرن، بشر خود را می پرستد؛ طاغوت، خود اوست؛ بی واسطه در « خودبنیادی » مستقر شده و این بدترین نوع جاهلیت است که در تاریخ حیات بشر اتفاق افتاده است.
این جاهلیت موجد جهانی است، آکنده از ظلم و جور. همان که درباره ی عصر آخرین و آخرالزمان بیان شده است.
تنها در این مرتبه از ظهور طاغوت و بت پرستی است که جهان آکنده و مملوّ از ظلم می شود. وقتی انسان خود را به منزله ی حق و معیار و حجت فرض کند، همه ی آنچه از او صادر می شود، ظالمانه است. در عصر ما، بشر در بطن ظلم متولد شده و به دلیل خودبنیادی و تفکر اومانیستی، خود منشأ و مصدر ظلم و باطل است. اله و ربّ خود انسان شده؛ حجت، شارع و منشأ صدور شریعت، خود انسان شده؛ صدور حکم، حقّ انسان و از آن اوست؛ میزان، خود اوست و مجری احکام نیز از او و به سوی اوست؛ مبدا، منتها، مسیر و مقصد نیز خود اوست.
شاید بتوان گفت، امام عصر (علیه السّلام) بزرگترین بت شکن تاریخ حیات بشر بر زمین است. ایشان، بت انسان را در بتخانه ی وجودی اش می شکند.
سخن امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) خطاب به مردم آخرالزمان شگفت است، آنجا که فرمودند:
« ای مردم! به علم یقین بدانید، آن کس که با جاهلیت مرسوم در میان شما به استقبال قائم ما برود، با آن کس که با جاهلیت اول به استقبال رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت، تفاوتی ندارد و دلیل آن این است که در آن روز همه بر رسم و روش جاهلیت زندگی خواهند کرد، مگر آن کسی که مورد رحمت خداوند قرار گیرد. » (13)
زندگی به رسم و روش جاهلیت، گردن نهادن، تبعیت و عمل به فرهنگ و تمدن جاهلی را در خود دارد.
تا فرهنگ و تمدنی همه گیر و جهان گیر نشده باشد و تا مردم در اخلاق، سیره و سنت و عمل به فرهنگ و تمدنی ظالمانه و جاهلانه گردن ننهاده باشند، ظلم فراگیر و جهان آکنده از ظلم نمی شود، حال چگونه می توان در وضعی چنین، یعنی غرقه ی فرهنگ و تمدن ظالمانه و جاهلانه، به استقبال امام رفت؟
استقبال از امام، مستلزم انکار و تبرّی از وضع و راه و رسم ظالمانه است و این تبرّی، خود در گرو معرفت درباره ی حقّ زمانه و تجلی و ظهور کفر و شرک و نفاق در زمانه است.
راه با انکار و نفی آغاز می شود. قومی که به انکار و نفی نرسیده و لا اله نگفته، چگونه پای در اثبات حق می گذارد؟ معرفت درباره ی بنیادهای فرهنگی و اعتقادی تمدن جاری و راه و رسم مرسوم و عادت شده، به انکار و تبرّی می انجامد و تبرّی، در خود و با خود، گردن نهادن بر آستان حضرت دوست و هم افقی با او را سبب می شود.
وقتی ظلم در عرصه های فکری، اخلاقی و عملی رسوخ کرده و بشر، عین ظلم شده و غرقه ی بیداد، انکار و تبرّی، الزاماً باید همه ی پهنه های اعتقادی، اخلاقی و عملی ظالمانه را شامل شود. این نفی و انکار، زمینه ساز استقبال است. شاید یکی از دلایل اخیر در امر ظهور، همین بداستقبالی باشد.
هماره، در حالی که راه و رسم جاهلی را پاس می داریم و برای بقا و دوامش از همه ی مرزها و حدود تعیین شده در حوزه ی اعتقادی و اخلاقی و حرام ها و حلال های کتاب الله و آل الله می گذریم، از امام زمان (علیه السّلام) هم سخن می گوییم. این همان استقبال جاهلانه از حجت حیّ خداوند است. همان که به ظهوری و حضوری نمی انجامد.
شاید بزرگترین پیامد سیطره ی جاهلیت دوم، که پس از فراموش کردن حجت حق و مستور داشتن امام در پس پرده ی غیبت و غفلت حاصل می شود، همه گیر شدن ظلم باشد. تنها از این طریق، یعنی عمومیت یافتن ظلم است که زمین مملوّ از ظلم می شود.
یک معنی ظلم تاریکی است. ظلمت و تاریکی حاصل بی نوری، غیبت و دوری خورشید عالم تاب است؛ چنان که امروز، بشر در ظلمت دست و پا می زند، اما معنی دیگر ظلم در برابر عدل است. ظلم؛ یعنی درهم ریختگی و جا به جایی. وقتی همه چیز از جای خود خارج می شود، معروف، منکر و منکر، معروف می شود. در این حالت است که ظلم اتفاق می افتد، فراگیر می شود و بر پهنه ی قلب ها و چشم ها سایه می افکند، مثل ظلمت. اما در سلسله مراتبِ ظلم، بزرگترین ظلمِ‌ رفته، همان است که گفته شد؛ یعنی بشر خودش بدل حق و حجت حق شده است؛ چنان که بزرگ ترین منکر، انکار امام حق و ناشناس ماندن ایشان است و بزرگترین معروف، معرفی ایشان است. در این ظلم و جابه جایی بزرگ، تمامی حسّاسیت ها درباره ی معروف و منکر از بین می رود.
در اینجا باید، متذکر این نکته شویم که، ابتلای به جاهلیت، جاده ی حیات آدمی را برای ارتکاب جرم و جنایت هموار می سازد. آلودگی های حیوی و پست، ابتلا به جاهلیت است. در چنین وضعی است که قبایح و زشتی ها عمومیت می یابند و به امری عادی و معمولی تبدیل می شوند و از آن بدتر، قبیح، حُسن جلوه داده شده، موجب افتخار می شود.
آیا هیچ به این سؤال اندیشیده اید که چرا ابلیس و جنودش سعی در آلوده کردن فرزندان آدمی به گناه داشته و دارند؟
– همه گیر شدن گناه و نافرمانی از حق، لایه به لایه بشر را بی پناه می سازد، همه ی دیوارهای محافظ را از بین می برد تا آنکه انسان، مدافع حق و اهل حق نمی ماند؛ بلکه در اردوگاه جنود ابلیس درمی آید و از لشکریان او می شود.
آلودگی ها، دروازه های رفت و آمد جنود ابلیس را بر بشر می گشایند. گناه و ظلم، به ویژه وقتی تبدیل به فرهنگ عمومی می شود، دروازه ها را برای ورود و سلطه ی اجّنه شیطانی که جنود ابلیس هستند، باز می کنند؛ در حالی که هیچ مانع و رادع و محافظی برای مصون ماندن انسان نمی ماند.
شنا در دریای جهالت، آدمی را غرقه ی گناه ساخت تا آنجا که اختلاط و امتزاج و نسبتی شگفت میان انسان و نیروهای شرور پدید آمد.
-فکر می کنید چرا در عصر ما، بیش از اعصار گذشته از سحر و جادو، شیطان پرستی، شعبده و ارتباط با اجانین، سخن به میان آمده است؟
چرا این همه فیلم با موضوع و مضمون سحر و جادو ساخته می شود؟
آیا به کارتون هایی که بچه ها از طریق رسانه های جمعی مثل تلویزیون ها و ماهواره ها می بینند، دقت کرده اید؟ عموم این آثار حاوی موضوع و مفهوم شیطانی، ارتباط با نیروهای شیطانی، سحر و جادو هستند. موضوع و محتوای پر تیراژترین و پرفروش ترین کتاب تاریخ حیات بشر؛ یعنی « هری پاتر »، سحر و جادو است؛ چنان که فیلمی نیز بر اساس این کتاب ساخته شد و در سراسر جهان به نمایش درآمد، این فیلم هم از پرفروش ترین فیلم ها شد و جز این، در طیّ سال های اخیر و به تدریج، برخی فضولی ها، دروازه های دیگری را برای ورود جنود شیطانی بر صحن و سرای زندگی مردم گشوده است.
– جماعتی به سراغ دفینه ها و زیر خاکی ها رفتند، به سراغ کتب سحر و جادو و علوم غریبه رفتند. گروهی به گرد رمال ها چرخیدند، به احضار و تسخیر جن ها مبادرت کردند و از این طریق، طلسم هایی گشوده شدند. طلسم هایی که هزاران سال دست نخورده بودند. ناپرهیزی و ورود به این صحنه از علوم غریبه، بدون اذن و تخصّص، بسیاری از بیماری های روحی را که حاصل رسوخ نیروهای شیطانی بود، بر سر بشر باز کردند.
شیاطین، بشر را به ارتکاب گناهان بزرگ ترغیب کردند تا از این طریق، بر بشر مسلط شوند و از آنها آلت فعل مطامع خویش بسازند.
– سران مجامع مخفی و لژهای فراماسونری در رده های بالا، در ارتباط با نیروهای شیطانی، از آنها نیرو و قدرت می گیرند تا بر رقیبان خود، چیره شوند، مناصب را حفظ کنند و در عوض، در پاسخ به خدمت ابلیس، گناه و آلودگی را به نیابت از طرف شیطان عمومیّت می بخشند؛ قانونی می کنند؛ علنی می سازند و در این معامله و تعامل، شیطان بر جان، مال، جسم و قلب انسان های بی پناه مسلط می شود.
ترویج هم جنس بازی از طریق هزاران برنامه ی ماهواره ای، شرب خمر، زنا، کفرگویی و اسائه ی ادب به کتب آسمانی، قرآن سوزی و امثال اینها، سریع تر از هر سفینه ای، جنود ابلیس را بر سر بشر آوار می سازد.
فیلم ها، چنان زشتی و قبح کشتن و ضرب و جرح را از بین می برند و همه روزه هزاران تصویر از قتل و جنایت را پیش چشم کودکان می آرایند و به این ترتیب روان عمومی جامعه بیمار می شود؛ بلکه هم پای گناهان، مسیرهای ورود جنود ابلیس بر صفحه ی قلب و جان انسان ها گشوده می شود.
ذکر این موارد عجیب می نماید، اما مطالعه ی همه ی آنچه که در میان سران مجامع مخفی و حتی بسیاری از صاحب نامان عرصه های علم و دانش و هنر می گذرد، حاکی از ابتلای آنان به ارتباط اسرارآمیز با نیروهای شیطانی است و از آن بدتر، اهتمام برنامه ریزی شده برای مبتلا ساختن سازمان یافته بشر به آلودگی و گناه.
– از گذشته های دور، مساجد، ابنیه های مذهبی، مجالس وعظ و تذکار، اولیای الهی و علمای دینی؛ چون حصنی شهر و کوی و برزن و خانه ها را در برابر تیرهای جنود شیطانی، در امان نگه می داشتند. متأسفانه طیّ دهه های اخیر برگزاری همه ی این مجالس در اقصانقاط زمین، رو به ضعف و کاستی نهاد؛ جای منبر و خطابه را صفحه ی شیشه ای و نورانی تلویزیون گرفت؛ صورت معماری هم عوض شد، هیچ مهندسی از حکمت پشت معماری نپرسید و در چشم برهم زدنی، بناهای مثلثی و هرمی، شهرها را در محاصره ی خود گرفتند، بناهایی که جاذب نیروهای منفی منتشر پیرامون زمین و انسان ها بودند.
– سابق بر این، مردم بر اذکار و ادعیه ای خاص، روز خود را آغاز می کردند و بدان عادت داشتند؛ چنان که شیطان را به ستوه می آورد و از پیرامون مردم و خانه و کاشانه ی آنها دور می ساخت، این همه نیز، به فراموشی سپرده شدند.
همه، دست به دست هم دادند تا برج ها و قلعه های محافظ فرو ریختند، آنگاه سر در پی علوم جدید بی بنیاد روانشناسی و جامعه شناسی گذاشتند تا شاید به مدد آنها، راز فراوانی جرم و جنایت، طلاق، بداخلاقی های اجتماعی و حرمت شکنی ها بر آنها مکشوف شود.
چرا هیچ کس در اندیشه ی دیوارهای محافظ فرو ریخته شده نیست؟
علاج بلای سیل و زلزله و خشکسالی، تنها سدسازی و مقاوم سازی و سیلوسازی نیست. منشأ این همه را باید در جایی دیگر جست و جو کرد یا حدّاقل آن آبشخور را هم در نظر آورد.
گفت و گوی غالب عصر ما، سیاست، اقتصاد، لذت و کامجویی است. خرد و کلان سر در پی این مثلث گذارده اند.
همه ی تبلیغات تجاری، سر در پی ترغیب مردم به خُفت و خیز و خوردن دارند. خرد و کلان سر در گرو خفت و خیز و خوردن نهاده اند.
جملگی در کار دنیا و دنیامداری اند. پس عقبای ما کجاست؟
آیا این همه، تفسیر این آیه ی شریف نیست که از قول شیطان می فرماید:
« رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ؛ من زمین را در نزد مردم تزیین می کنم. »
فراموشی آسمان، حاصل رویکرد به زمین است.
حسب روایات رسیده، در سال های سخت ظهور و قیام، امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) و همراهانش، با لشکریان ابلیس، جنود غیر انسانی ابلیس؛ یعنی جنیّان شیطانی نیز درگیر می شوند. همراهی جبرئیل، میکائیل و اسرافیل و جنود رحمانی ملائک و ارواح در کار وارد می شوند تا در رکاب امام، با همه ی جنود شیطان بجنگند و صحن زمین را از وجود آنان پاک کنند تا بشر، خلاص از این همه، روی به حیات طیبّه بیاورد و در دولت کریمه ی امام آرام گیرد.
متأسفانه در سال های قبل از ظهور، ژرفا و وسعت جهالت از سویی و جداافتادگی از سیره و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و کلام آسمانی « قرآن » از دیگر سو، بر احساس بیگانگی مردم و غربت دین چنان می افزاید که آیین و مرام آخرین وصیّ رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت مهدی صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در چشم مردم به مثابه ی آیین جدید می آید.
به قول امام صادق (علیه السّلام):
« اسلام غریبانه آغاز شد و به زودی به غربت باز خواهد گشت. پس خوش به حال غریبان » (14).
دور مانده و مهجور از شهر و دیار، آن زمان که روی به وطن می گذارد، غریب و ناشناخته می نماید؛ ورنه از دین جدید و امر جدید خبری نیست؛ اگرچه امام صادق (علیه السّلام) فرموده بودند:
« هنگامی که قائم ظهور کند، با امر جدید خواهد آمد، چنان که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز اسلام، مردم را به امر جدید دعوت می کرد » (15).
وسعت دوری و بیگانگی است که در چشم جاهلان، آیین و مرام آبا و اجدادی را غریبه می نماید؛ چنان که همان امام معصوم (علیه السّلام) به زبان دیگری، درباره ی سیره ی امام مهدی (علیه السّلام) می فرماید:
« همان کاری را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داد، مهدی انجام می دهد. بدعت های موجود را خراب می کند، چنان که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اساس جاهلیت را منهدم نمود، آنگاه اسلام را از نو بنا می کند. » (16)
بدعت ها در سیر تدریجی و تکوینی، همه ی سنت ها را از میدان خارج ساختند تا آنگاه که به تمامی، بدعت ها جایگیر شدند و جاهلیت دوم ریشه دواند؛ صورت فرهنگ و تمدن به خود گرفت؛ قوام یافت و مسلح به سلاح فنّ و آگاهی و تجربه شد تا با تمام قوا در برابر هر مصلح و احیاگری بایستد.
بی سبب نیست که دفتر روزگاران آکنده از نام هزاران مصلح و احیاگر ناکام است. هم آنان که همه ی توان خود را مصروف مقابله با صورت های مختلف جهالت کردند.
شاید به همین دلیل یا دلایل دیگری باشد که میراث جمله انبیای سلف را در وقت تجدید حیات اسلام و ظهور کبرا، همراه و یاری رسان حضرت مهدی (علیه السّلام) می کند؛ چنان که عصای موسی، پیراهن یوسف، انگشتر سلیمان، پرچم و زره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، « تورات » و « انجیل » و سایر مواریث جمله ی انبیا و اوصیا که هر یک در عصر خود، قدرت نفوذ و ساقط کردن گونه های مختلف شرک و کفر و نفاق را که فراروی انبیای عظام الهی، صف آرایی می کردند، داشتند، برای نفوذ و ساقط کردن و براندازی جاهلیتی در کار وارد می شوند که حاصل جمع همه ی تجربه های پیشین و همه ی مصادیق گذشته ی کفر، شرک و نفاقند که در هیئت نو، فریبنده و در عین حال ستمگر و طاغی آشکار خواهند شد. ضمن آنکه، این همراهی و پشت گرمی همه ی مواریث انبیا، معجزات ایشان و از جمله کتب آسمانی پیشین، خود حکایتگر دین کامل، تام و اتمّ آخرین وصیّ رسول آخرالزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) نیز هست؛ همان که بر همه ی آیین ها و مرام ها غلبه می یابد تا دولت کریمه ی حضرت صاحب الزمان (علیه السّلام)، هادی و امان بخش جمله ی ملل و نحل شود.
در میان روایات رسیده از حضرات معصومان (علیه السّلام)، وجوه مختلف این جاهلیت بیان شده، به اتکای این سخنان حکیمانه است که به رغم پندار ظاهربینان، قبل از ظهور موعود مقدس (عج الله تعالی فرجه الشریف)، جامعه ی بشری، در سه حوزه ی فکری، فرهنگی و تمدنی، غرقه ی جاهلیت می شود.
گسست در زنجیره ی جاهلیت، در گروی ظهور حجت حیّ خداوند، موعود آخرالزمان است و تکلیف ما، ورود خالصانه و مجاهدانه در خیل منتظران و زمینه سازان. امید که بخت این همراهی بزرگ را حاصل آوریم.
ان شاءالله.

پی نوشت ها :

1. محمد الرشیدی، العقل و الجهل فی الکتاب و السنه، ص 273.
2. علامه مجلسی، بحارالأنوار،ج52، ص 362.
3. نعمانی، کتاب الغیبه، ترجمه ی علی اکبر غفاری، ص 414، باب17.
4. نهج البلاغه، خطبه 95.
5. همان، خ107.
6. بحارالأنوار، ج52، ص 362.
7. سوره ی حجر ( 15 )، آیه 34.
8. سوره ی ص ( 38 ) آیه 82.
9. سوره ی حجر ( 15 ) آیه 39.
10. سوره ی انعام ( 6 ) آیه 43.
11. بحارالأنوار، ج51، ص 73.
12. بحارالأنوار، ج9، ص 223؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج1، ص 98.
13. بحارالأنوار، ج51، ص 120.
14. بحارالأنوار، ج52، ص 191؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ج1، ص 201.
15. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 384.
16. بحارالأنوار، ج52، ص 352.
منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل، (1389)، جاهلیت مدرن در رویارویی با امام زمان (علیه السّلام)، تهران: نشر موعود عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ سوم

 

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید