نگاهش هر روز به امتداد افق گره می خورد. افقی به گستردگی دشتی وسیع که انوار طلایی خورشید روی آن سیطره انداخته است. ازدحام ابرها، تبلور باران و بوی گندم زار خیس؛ حضوری پر نور و دلفریب! روایت تابش آفتاب و رویش گل های امید. حدیث دستان سبزی که چشمان بی فروغ را از هجوم خواب زدگی ها در پناه می گیرد. داستان قلب پر احساسی که از حصار تاریک یأس تا ناکجا آباد آسمان بال می گشاید و پر می کشد. پر می کشد و می رود تا از بلوغ گندم زار و پایکوبی چلچله ها، سیراب سیراب گردد…
هر روز صبح خیلی زود بیدار می شود. سال هاست چشمانش حجم خواب را فراموش کرده اند. هر روز صبح خیلی زود بیدار می شود و هم گام با طلوع سپیده، راه گندم زار را در پیش می گیرد. از کنار دشت سر سبزی که تا دامنه تپه امتداد دارد می گذرد. باد گلبرگ های سفید و صورتی را سر راهش می ریزد. چکاوکی از میان گندم های نورسته سرش را بیرون می آورد و می خواند. پژواک آواز پرنده و هوهوی بادی که لابه لای گندم زار می پیچد، موسیقی روحنوازی است که او هر روز می شنود و می شنود…
هیچ وقت فکرش را نمی کرد که روزی با دستانش خاک را زیر و رو کند و بذرهای تازه را لابه لای آن ها بکارد. هیچ وقت فکرش را نمی کرد روزی تراکتور سوار شود و پای به پای دیگر کشاورزان سیب زمینی و گندم بکارد. شاید حتی به ذهنش هم خطور نمی کرد که با گرفتن مدرک علوم اجتماعی و اتمام دانشگاه، سر از مزرعه و کشت و کار درآورد. شاید همه این ها برای « شهناز ربیعی» 30 ساله خواب و خیالی بیش نبود. تصویری از یک رویا که گاهی به ذهنش سرک می کشید. شاید اگر آن روز ( چند سال پیش) شهناز جوان و جویای کار، به بهزیستی «بروجن» نرفته بود و آن همه معلول ناامید را ندیده بود، هرگز این باور به سرانجام نمی نشست. شاید اگر آن روز رئیس اداره بهزیستی به او نگفته بود که اگر می خواهی کار بکنی، کار فقط پشت میز نشستن نیست، هرگز امروز او عنوان کشاورز نمونه کشور را با خود به همراه نداشت.
برای «شهناز جوان» وجود آن همه معلول، تلنگری شد و او را به سمت ساماندهی و ایجاد اشتغال برای آن ها سوق داد. او با سرمایه ای بالغ بر سه میلیون و نهصد هزار تومان شروع به کار کرد و امروز بعد از گذشت فقط 3 سال، این مبلغ را به یک میلیارد تومان تبدیل کرده است.
« شهناز ربیعی» دانشجوی جوان جویای کار دیروز، امروز عنوان کشاورز نمونه استان چهارمحال و بختیاری، جوان ترین کار آفرین نمونه کشور، زن نمونه استان و مدیر عامل نمونه کشور از طرف وزارت تعاون را بر دوش گرفته است. او در حال حاضر در بخش کشاورزی، حدود صد نفر را به اشتغال گرفته و هفتاد خانواده معلول را تحت پوشش قرار داده است که از این میزان حدود 30 نفر از زنان، سرپرست خانوار می باشند. به این ترتیب علاوه بر اشتغال زایی و رشد بخش کشاورزی معلولان کم توان استان چهار محال و بختیاری با بهره مندی از کار و تلاش از حصار تنهایی و یأس بیرون آمده و پابه پای سایر کشاورزان به کشت و کار می پردازند…
– همه چیز را از همان ابتدا بگو؟ کار را چطور شروع کردی؟
– شروعش سخت بود. خیلی سخت. پی گیری شبانه روزی. دو سال فقط دنبال گرفتن زمین بودیم. بعد هم که زمین را گرفتیم، تازه باید می افتادیم دنبال مجوزهای مختلف آب و برق و… زمینی که به ما دادند 51 هکتار و نیم بود که بالا دست جاده قرار داشت. این کار ما را سخت می کرد. مثلاً برای کشیدن آب، مجبور بودیم 3 کیلومتر راه از سر جاده را لوله گذاری کنیم. مجوز آبی که برای زمین ما صادر کرده بودند 26 لیتر در ثانیه بود که از سد «چغاخور» تأمین می شد. بعد از گرفتن آب مشکل برق داشتیم. خدا خیرشان بدهد، شرکت های قدرتمندی که همجوار زمین ما بودند و به ما برق ندادند، آن وقت ما مجبور شدیم 6 کیلومتر برق بکشیم. این ها کارهایی بود که فقط وقت ما را هدر می داد و کارمان را عقب می انداخت.
– کی کار زراعت و کشاورزی را شروع کردید؟
– بعد از طی شدن همه این مراحل ( مراحل اولیه) کار تصحیح خاک را شروع کردیم. بعد آبرسانی، ساخت اتاقک پمپاژ و خرید الکتروموتور در مراحل بعدی قرار گرفت.
– با بودجه چه می کردید؟ سرمایه تان کافی بود؟
– خیر در مراحل مختلف با کمبود شدید پول مواجه می شدیم. طوری شد که دیگر نمی توانستیم ادامه بدهیم. آن وقت آمدیم از همه در و دیوارها فیلم و عکس گرفتیم و آوردیم تهران. توی آن شرایط مدیر کل بهزیستی خیلی به ما کمک کرد. بعد از انجام تحقیقات کافی، 100 میلیون تومان وام با بازپرداخت 14 ساله به ما دادند. با این پول کار را دوباره شروع کردیم. تراکتور و خیش و تابلو برق خریدیم. به این ترتیب 3 هکتار از زمین را آبیاری بارانی کردیم و شروع به کشت محصول کردیم.
– برای شروع چه محصولی کاشتید؟
– سیب زمینی کاشتیم و برداشت محصول خیلی عالی بود. کلی از محصولمان را صادر کردیم. یک سال هم زعفران کاشتیم که البته درآمدش مثل سیب زمینی خوب نبود. سال های بعد هم گندم کاشتیم. گندم به نسبت زعفران درآمد بهتری داشت.
– کار کشاورزی با افراد معلول سخت نیست؟ چطور کار را پیش می برید؟
– هر کس، هر آن چه در توانش باشد را انجام می دهد. بعضی ها که توانایی شان کمتر است، فقط سنگ های داخل زمین را جمع می کنند. بعضی خانواده هایشان را به کار می گیریم. مردهایی که می توانند با تراکتور کار می کنند یا فرزندان و پدر ومادرهایی که در پاک کردن پیازچه ها می توانند کمک باشند.
– خودتان چطور؟ بیشتر چه کارهایی می کنید؟
– من همه کاری می کنم. از پیگیری کارهای اداری و رفتن و آمدن های این سازمان و آن اداره گرفته تا جمع کردن سنگ و نشستن پشت تراکتور و شخم زدن و غیره.
– شنیده ایم که قصد داری کار را گسترده تر کنی؟
– بله اگر خدا بخواهد تصمیم دارم کار دامداری، پرورش کبک و زنبورداری را شروع کنم. علاوه بر این قرار است قسمت بالای زمین خودمان را به کار بسته بندی مواد غذایی اختصاص دهیم.
– شما فرزند هم دارید؟
– بله یک فرزند دارم.
– کشاورزی با نقش مادری و همسری تداخل پیدا نمی کند؟
– همسرم با من همراه هستند. ایشان شاغل در سازمان بهزیستی می باشند و ما در این زمینه کاملاً با هم تفاهم داریم. سعی می کنم در انجام امور کوتاهی نکنم. اگر قرار باشد کار من باعث ایجاد تنش و نارسایی در زندگیم شود که ارزشی ندارد.
– به غیر از این هایی که گفتید، آیا به عنوان جوانترین کارآفرین کشور فعالیت های دیگری هم می کنید؟
– به مرکز توسعه هزاره ( اصناف تولیدی) معرفی شدم به عنوان رئیس کمیسیون امور بانوان که البته خودم انصراف دادم. آن جا بود که دو طرح ارائه دادم؛ یکی در زمینه کاشت، داشت و برداشت سیب زمینی در همه زمینه های تبدیلی، فرایرز و.. که به خاطر هزینه میلیاردی فعلاً راکد مانده و دیگری در زمینه IT طرحی نوشته ام به نام انکوباتورهای اشتغال ( مرکز رشد) که دارم روی این طرح کار می کنم. به امید روزی که بتوانم آن را ارائه بدهم.
– توی مراحل سخت، شده زمانی از ادامه کار منصرف شوید؟
– در این که شرایط گاهی اوقات خیلی سخت می شود شکی نیست اما احساس می کنم یک قدرتی ما را حمایت و هدایت می کند که هر چه با مشکلات بیشتری مواجه می شویم، جلوتر می رویم.
– شرکت تعاونی هم دارید؟
– بله، سال 77 در زمان دانشجویی شرکتی با عنوان «مددجویان بهزیستی خاص بانوان» را در قالب تعاونی تولیدی و توزیعی خاص بانوان تأسیس کردیم که اعضای آن از مددجویان نابینا، ناشنوا و معلول هستند. لازم است بگویم این شرکت سال گذشته از طرف وزارت تعاون شرکت نمونه کشوری هم شد.
– علت موفقیت را در چه می دانید؟
– در انجام کار گروهی. همه افراد مثل یک خانواده هستند. دلسوز و پر تلاش. معلول ها امیدشان به این زمین است. درآمدشان از این راه است.
– وقتی لبخند رضایت را بر لبان آن ها می بینی؟
وقتی می بینم بعضی ها که زبان ندارند، با دست دعا می کنند، خدا را شکر می کنم که توانسته ام کاری برایشان انجام بدهم.
– کشاورزی سخت است؟
– نباید آدم آن را سخت بگیرد. اگر اراده، فکر، تدبیر و علم به روز را در اختیار داشته باشیم، با به کارگیری نیروی تجربه قطعاً سخت نیست.
– از تخصیص بودجه ها، تسهیلات بانک ها و وام ها بگوئید؟ آیا وزارت کشاورزی، نهادها و ارگان های ذیربط، بودجه های مناسب و کافی را در اختیار کارآفرینان قرار می دهند؟
– بانک ها در ازای وام چندین ضامن می خواهند که همین کار را به تعویق می اندازد. به علاوه این روزها کمتر کسی می آید ضمانت کند. مثلاً همه ما در ازای وامی که گرفتیم سفته دادیم، همه اعضاء نامه دادند که اگر نتوانستیم پول را برگردانیم، زمینمان را بردارند.
– چه پیشنهادی دارید؟
– پیشنهاد می کنم، مسئولین مربوطه بیایند و کار را ببینند. هدف را ببینند. کار شخصی نیست، هدف عامه پسند است. کمی درصد وام ها را کاهش بدهند. تعداد ضامن ها را کمتر کنند. علاوه بر این بیمه اعضاء را در اولویت بندی کارهایم قرار داده ام. افراد ما هنوز بیمه نیستند. تصمیم دارم برای بیمه شان اقدام کنم و مثل همیشه نیازمند کمک های دولت و مسئولین هستم.
– روزی چند ساعت کار می کنید؟
– بستگی به فصول مختلف دارد. اما معمولاً 15 ساعت کار می کنیم.
– از وضعیت زنان در شهرستان « بروجن» برایمان بگوئید؟
– نکته ای که من در طرح انکوباتورهای اشتغال آن را بررسی می کنم، بلا تکلیف بودن زنان در زمینه های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، بازرگانی و… است. این نوع تردید در گذشته و حال. فکر می کنم باید هر چه زودتر در این زمینه اقدامات اساسی انجام شود.
– نکته پایانی؟
– به همه زنان و دختران جوان توصیه می کنم خودشان را باور کنند و با توکل به خدا جلو بروند. باور داشته باشند که اگر قصد انجام کار سالم را در ذهن داشته باشند، خداوند حمایتشان می کند…
منبع: نشریه زن روز، شماره 2191.