صدر اسلام شاهد شیرزنانى بود مجاهد، که به روز نبرد دوشادوش مردان رزمنده لباس رزم پوشیده و به مصاف خصم رفته، و یا به پرستارى و مداواى مجروحان مىپرداختند.
در کنار پیامبر(صلی الله علیه وآله)، در رکاب على(علیه السلام) و در خانه زهرا(سلام الله علیها)، بزرگ بانوانى بودند صبور و شکیبا که محبت آل طه تمام وجودشان را احاطه کرده بود، بطورى که تمام سختیها و مرارتها را در راه رضاى معبود و عشق اهلبیت(علیهم السلام) با جان و دل بر خود هموار کرده و در معرفت و شناخت و معرفى دریاى ژرف فضایل خاندان نبوت چنان کوشیدند که محرم اسرار عترت گشتند.
و اینان سیرابشدگان کوثر نبوت و پرورشیافتگان مکتب ولایتاند «ام ایمن» یکى از این ره یافتگان وصال اهلبیت است که عمرى در منزل وحى و خانه کوثر با عزت و افتخار خدمت نمود و با اولین مسلمانان صدر اسلام از جور مشرکین ستمگر به حبشه مهاجرت کرد تا ایمانش به اسلام و پیامبر از گزند اهریمنان محفوظ بماند.
او پرستارى مهربان براى پیامبر، و همدمى باوفا براى زهرا(سلام الله علیها)و پشتیبانى قوى براى امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود. او بود که پیامبر بانوى بهشتى نامیدش (1) و دیگر اهلبیت(علیه السلام)و آن چه اینک مىآید شرح حال مختصرى است از زندگى سراسر عشق و شور و ارادت این بانوى نمونه تاریخ، باشد تا رهپویان مکتب اهلبیت را دلالتى باشد و جویندگان فضایل و حقایق را سرچشمهاى.
تبار ام ایمن
نام او برکه، دختر ثعلبه بنعمر است. (2)
ابناثیر جزرى در اسدالغابه وى را اهل حبشه مىداند (3) او کنیز عبدالله بنعبدالمطلب و بنا به قولى کنیز آمنه مادر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود، که به پیامبر به ارث رسیده بود. (4)
محمد بنسعد در طبقات (5) مىگوید:
زمانى که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با خدیجه ازدواج کرد امایمن را آزاد کرد و شخصى به نام عبید خزرجى با او ازدواج کرد. فرزندى به نام «ایمن» از او متولد شد و از آن پس، «برکه» با کنیه «ام ایمن» معروف گشت. «ایمن» در دامان مادرى پرورش یافت که خود در پرتو نور احمدى و تربیت محمدى به فضایل و کمالات معنوى رسیده بود نیکىهاى «برکه محمدى» به میوه وجودش منتقل شد و از او «ایمنى علوى» ساختبطورى که از خواص شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان حیات پیامبرشد و در غزوه حنین جزء آن ده نفرى بود که فرار نکرد و عنان اسب رسول خدا را به دست داشت و مقاومت کرد تا در همان غزوه به فیض عظماى شهادت نایل گشت. (6)
رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، ام ایمن را بانویى بهشتى مىدانست لذا فرمود: «هر کس مىخواهد با ازدواج زنى از اهل هشتخوشحال شود، امایمن را تزویج کند».
زید بنحارثه غلام خدیجه کبرى بود، که خدیجه او را به پیامبر بخشید و پیامبر نیز آزادش کرد. او با امایمن ازدواج کرد و «اسامه» از او متولد شد. (7) و «اسامه بنزید» همان جوانى است که پیامبر در اواخر عمر خویش او را به فرماندهى سپاه اسلام منصوب کرد.
دایه پیامبر(صلی الله علیه وآله)
آنگاه که آمنه مادر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) رحلت کرد سرپرستى و نگهدارى پیامبر(صلی الله علیه وآله) با ام ایمن بود و از آنجایى که کتب آسمانى پیش از اسلام نام پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به مردم بشارت داده بودند و اهل کتاب خصوصا یهود، نسبتبه نام او حساس بودند، عبدالمطلب در ایامى که امایمن سرپرستى پیامبر را بعهده داشت همواره به او سفارش مىکرد: «بارکه لا تغفلى عن ابنى فان اهل الکتاب یزعمون ان ابنى نبى هذه الامه». (8)
اى امایمن مبادا از فرزند من غفلت کنى. چرا که اهل کتاب معتقدند این فرزند همان پیامبر این امت است.
لذا با توجه به سفارشات عبدالمطلب، امایمن بسیار مراقب و هوشیار بود تا اهل کتاب، خصوصا یهود، به پیامبر آسیبى نرسانند.
مقام ام ایمن نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)
پیامبر گرامى اسلام که خود انسانى شکور و مهربان بود، به پاس خدمات ام ایمن در دوران طفولیت نسبتبه او همواره امایمن را احترام مىکرد و به دیدارش مىرفت و او را بعنوان مادر صدا مىکرد.
«لما توفیت آمنه ام النبى(صلی الله علیه وآله) قال(صلی الله علیه وآله) : ام ایمن امى بعد امى و کان یکرمها و یزورها». (9)
در مقام و عظمت امایمن همین بس که پیامبر وقتى او را دید فرمود: «هذا بقیه اهل بیتى». (10) این یادگار اهل بیت من است و او را بانویى بهشتى معرفىکرد. (11)
نه تنها پیامبر براى امایمن احترامى خاص قایل بود بلکه ائمه و اصحاب هم از او به نیکى یاد مىکردند و حتى عمر و ابوبکر هم به دیدار وى رفته و او را محترم مىشمردند.
جالب این که روزى «ابن ابىفرات» با فرزند امایمن (اسامه بنزید) مجادله کرده و در هنگام نزاع به اسامه گفت: «یا بنبرکه» و این خبر به اطلاع محمد بنعمر قاضى مدینه رسید و اینگونه تعبیرى را نسبتبه ام ایمن که مورد احترام پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیتبوده تحقیر او تلقى کرد، آنگاه دستور داد به شخص توهینکننده هفتاد ضربه شلاق بزنند. (12)
آزاده پیشگام
زمانى که برخى پیامبر را تکذیب مىکردند و بعضى دیگر کاهن مىخواندند وعدهاى در قبول آیین او تردید داشتند.
و گروهى نیز براى از بین بردن او و آیینش آتش فتنهانگیزى برمىافروختند.
انسانهایى که دلهایشان مستعد تابیدن نور الهى بود بدنبال گمشده خود مىگشتند و آنگاه که دین مقدس اسلام طلوع کرد در پذیرش این آیین هدایتگر سبقت گرفتند و در جرگه اول کسانى قرار گرفتند که گرد شمع وجود مقدس پیامبر گرامى پروانهوار چرخیدند و آیین نوپاى او را حمایت کردند.
ام ایمن از جمله کسانى است که در این مسابقه از دیگران سبقت گرفت در اینباره ابناثیر جزرى در اسدالغابه مىگوید: امایمن آزاد شده رسول خدا و از اولین گروندگان به پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و جزی معدود کسانى بود که از ابتداى ظهور اسلام با پیامبر و در کنار او براى رضاى خدا و پیامبرش عمرى با عزت و افتخار سپرى کرد، اگر چه پیامبر او را آزاد کرده بود اما جذبه پیامبر و محبتخاندان او باعثشد که او تا پایان عمرش در این خانه نور و هدایتباقى بماند.
مهاجر مجاهد
طلوع خورشید عالمتاب اسلام، افول اسطورههاى دروغین شرک و بتپرستى ناشى از جهل و نادانى را بدنبال داشت.
سران متعصب مشرکین و بتپرستان عرب که سالیان متمادى سر بر سجده بتها نهاده و حاجات خود را از ستساختههاى خود طلب مىکردند و اعتقاد به «عزى» عزت حقیقى را بر آنها مخفى کرده بود این آیین نوپاى محمدى(صلی الله علیه وآله) را تحمل نکرده و قبیلههاى جاهل خود را علیه اسلام بسیج کرده و جنگهاى متعددى انجام دادند تا شاید از رشد و نمو اسلام جلوگیرى کنند، اما تشنگان دیرینه حقایق که سعادت خویش را در معارف الهى اسلام یافته بودند، هر بار به مصاف خصم رفته و اهداف شوم دشمن را به یاس مبدل ساختند. میدان جنگ محل حضور مردان و زنانى مجاهد بود که بودن را در نبودن و بقاء را در فناء جستجو مىکردند.
ام ایمن از جمله شیرزنان مجاهدى است که دوشادوش مردان رزمنده در جنگهاى مختلفى مانند احد، حنین و خیبر حضور داشت و به آبرسانى و مداواى مجروحان جنگى مىپرداخت. (13)
او وقتى در جنگ احد عدهاى از مسلمانان فرار کردند سخت ناراحتشد، مشتى خاک برداشت و به صورت آنها ریخت و فریاد زد: واى بر شما، چرا فرار مىکنید، شما زن، هستید بروید پشت چرخ نخریسى که مخصوص زنها استبنشینید! (14)
به این ترتیب هم خود باوفا و مقاوم ایستاد و هم انسانهاى سست ایمان ضعیف را سرزنش کرد.
رؤیاى راستین
در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، روزى همسایگان امایمن خدمت رسول اکرم رفته عرضه داشتند، امایمن، شب گذشته تا صبح گریه مىکرد، پیامبر او را طلب کرد فرمود: ام ایمن خدا چشمانت را نگریاند، دیشب براى چه گریه مىکردى، گفت: یا رسولالله خواب عجیبى دیدم که آسایش را از من گرفت، فرمود: چه خوابى دیدهاى گفت: دلم راضى نیستبر زبان بیاورم. پیامبر فرمود: بگو تا برایت تعبیر کنم.
ام ایمن گفت: در خواب دیدم که بعضى از اعضاى شما به خانه من افتاد.
فرمود: خوابت گوارا باد. فاطمه فرزندى مىآورد که تو او را در دامن خود پرورش مىدهى مدتى گذشت تا از حضرت فاطمه(سلام الله علیها) امام حسین(علیه السلام) متولد شد. روز هفتم امایمن او را در بغل گرفت و خدمت پیامبر آورد، پیامبر فرمود: این است تعبیر خوابى که دیدهاى. (15)
شاهد فدک
زمانى که ابوبکر فدک را غصب کرد، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به ابوبکر گفت: تو خود را خلیفه پدر من مىدانى در حالى که ملک مرا از دستم مىگیرى ابوبکر گفت: عمر و عایشه از پیغمبر نقل کردهاند که فرموده ما گروه پیامبران بعد از خود ارث نمىگذاریم. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) این سخن را رد کرد و فرمود چگونه سلیمان از پدرش داود و یحیى از پدرش زکریا ارث مىبرند.
گذشته از این پیغمبر در زمان حیات فدک را به من بخشیده است.
ابوبکر گفت: اگر گواهى دارى بیاور حضرت زهرا(سلام الله علیها) امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ام ایمن را گوه آورد.
ابوبکر به امایمن گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در باره فاطمه چه شنیدهاى؟ امایمن قبل از جواب از او اعتراف گرفت که آیا مىدانى پیامبر در باره من گفته تو اهل بهشتى؟
او گفت: بلى
آنگاه گفت: شنیدم که فرمود: «فاطمه سیده نساء اهل الجنه» لذا اینچنین کسى ادعایى بىمورد نمىکند، در این میان عمر گفت این حرفها را واگذار چگونه گواهى مىدهى؟
ام ایمن: در خانه فاطمه نشسته بودیم و رسول خدا هم بود پیامبر فرمود الآن جبرئیل بر من نازل شد و گفتیا محمد خدا مرا مامور کرده تا حدود فدک را تعیین کنم.
بعد پیغمبر فدک را به زهرا بخشید و به من و على هم فرمود شما گواه باشید.
عمر گفت: تو زنى بیش نیستى و گواه زن قبول نمىشود و على هم سودجویى مىکند!
ام ایمن با ناراحتى برخاست و گفت: خدایا این دو نفر بر دختر پیغمبرت ستم کردند. تو هم بر آنها سخت گیر. (16)
حامى ولایت
ام ایمن دوستدار ولایتبود و در این دوستى ریشهدار هیچگونه تزلزلى به خود راه نداد بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) آنگاه که امیرالمؤمنین(علیه السلام) را براى بیعت نزد ابوبکر بردند و ابوبکر بالاى منبر و حضرت را در پاى منبر نشاندند و حضرت با اصرار حاضر به بیعت نشد.
عمر گفت: تا کى روى منبر مىنشینى و على با تو مبارزه کند، نه بیعت مىکند و نه دستور مىدهى تا گردنش را بزنند.
ام ایمن پیش آمد و گفت: ابوبکر چه زود حسد و نفاق خود را اظهار کردى. هنوز مدتى از رحلت پیغمبر نگذشته، عمر دستور داد امایمن را از مسجد بیرون کنند و گفت زنان را با مردان چه کار است. (17)
محدثه بهشتى
از صدر اسلام تا کنون، سخنان حکمتآمیز رسول خدا گرهگشاى مشکلات فکرى، عقیدتى، مادى و معنوى مسلمانان بوده و عده زیادى از متحرین و واماندگان دیار شک و تردید را به سر منزل مقصود رسانده، لذا کسانى که از نزدیک با پیامبر مانوس بودند و شیفته تبلیغ آیین او به شمار مىرفتند چه در زمان حیات رسول گرامى و چه پس از رحلت او همواره کلمات نورانى او را در بین مردم زنده نگهداشته و براى عموم بازگو مىکردند، زنان و مردان زیادى بودند که مهاجرت مىکردند و سختیها را بر خود هموار مىنمودند و حتى در مواقع حساس که محدودیتهاى سیاسى اجتماعى نقل احادیث با تبعید و شکنجه همراه بوده است از هیچ کس ابایى نداشتند و حقایق را بیان مىکردند.
امایمن یکى از این راویان نور است که حتى در حساسترین مواقع چون قضیه غدیر و فدک از پیامبر نقل روایت کرد و آنچنان از حق مسلم عترت او حمایت مىکند.
او خود از پیامبر روایاتى را نقل مىکند و تعدادى از صحابه نیز از قول او از پیامبر روایت نقل کردهاند. انس بنمالک و جیش بنعبدالله الضغانى و ابوزید المدنى (18) از جمله کسانى هستند که از این محدثه نقل حدیث کردهاند. صاحب معجم رجال الحدیث در باره ام ایمن مىنویسد: برقى، او را از راویان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شمرده، از جمله روایت مفصلى است که امایمن براى زینب(سلام الله علیها) نقل مىکند (19) هم چنین حضرت زینب(سلام الله علیها) مىفرماید: زمانى که ابنملجم ملعون بر سر پدر بزرگوارم زد و من آثار مرگ را در او دیدم عرض کردم اى پدر، امایمن مطالبى برایم نقل کرده، دوست داشتم از شما هم بشنوم. فرمود اى دخترم آن چه ام ایمن گفته صحیح است. (20)
بعد حضرت فرمود: نگرانم که تو با جمعى از زنان و دختران اهل بیت در این شهر اسیر دشمنان باشید و در حال ذلت و خوف و وحشت شما را احاطه کرده باشند.
ام ایمن گوید: رسول خدا به یکى از افراد خانواده خود چنین سفارش کرد: اگر تو را با آتش هم بسوزانند
هرگز براى خدا شریکى قرار مده، همیشه از پدر و مادر خود اطاعت کن.
هرگز نماز خود را ترک مکن زیرا کسى که بىجهت نماز خود را از دست دهد پیوند بندگى خود را با خدا گسسته است.
هیچ گاه میگسارى مکن چرا که این آلودگى سر منشا همه بدیهاست.
هیچ وقت گرد گناه مرو زیرا مورد خشم و غضب خداوند قرار مىگیرى… (21)
در فراق فاطمه(سلام الله علیها)
بعد از شهادت مظلومانه کوثر نبوى، حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) ام ایمن نتوانست در منزل زهرا(سلام الله علیها) بماند و جاى خالى او را ببیند لذا در حالى که روزه بود از مدینه خارج شد و در بیابان بین مدینه تا مکه عطش تشنگى بر او غلبه کرد و هواى گرم آزارش مىداد رو به آسمان نموده عرض کرد: پروردگارا، من خادمه حبیبه تو هستم، مرا تشنه مىخواهى، در این هنگام دلو آبى نزدیک او فرود آمد، ام ایمن گرفت و آشامید و گفت دیگر تشنگى را احساس نکردم. و کتابهایى که شرح حال او را نوشتهاند این مطلب را از کرامات او دانستهاند. او مدت 85 سال در دنیا زندگى کرد و در سال 11 ه.ق پنج ماه پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مدینه روحش به ملکوت اعلى پیوست. (22) و بنا به نقل محمد بنعمر در طبقات (23) امایمن در اول خلافت عثمان از دنیا رفت.
رحمتخدا بر او باد.
چه خوش گفتشیخ سعدى:گلى خوشبوى در حمام روزى رسید از دست محبوبى به دستم بدو گفتم که مشکى یا عبیرى که از بوى دلآویز تو مستم بگفتا من گلى ناچیز بودم ولیکن مدتى با گل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد و گرنه من همان خاکم که هستم
پی نوشت :
1 – طبقات، ج 8، ص223 و اعیان الشیعه، ج3، ص 475.
2- همان، ص179، چاپ بیروت.
3- چشمه در بستر، ص 268.
4- طبقات، ج 8، ص179، چاپ بیروت.
5- اعیان الشیعه، ج 2، ص227.
6- طبقات ابنسعد، ج 8، ص179.
7- طبقات، ج 8، ص179.
8- سفینه البحار، ج 2، ص736.
9- اعیان الشیعه، ج3، ص 555.
10- طبقات ابنسعد، ج 8، ص223.
11- طبقات، ج 8، ص 224.
12- اعلام النساء المؤمنات، ص 255 و طبقات، ج 8، ص 181، چاپ بیروت.
13- اعلام النساء، ج 1، ص107 و اعلام المغازى، ج 1، ص 250، چاپ بیروت.
14- شرح نهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج3، ص 390 و المغازى، ج 1، ص 278.
15- بحارالانوار، ج 10، ص69.
16- بحار، ج 8، ص 101.
17- بحارالانوار، ج 8، ص53.
18- اعلام النساء، ص 252.
19- رک: ریاحین الشریعه، ج3، ص 64 و بحار، ج 45، ص710.
20- بحار، ج 45، ص183.
21- محجه البیضاء، ج 4، ص 52.
22- ریاحین الشریعه، ج 2، ص333.
23- طبقات، ج 8، ص 181.
منبع: ماهنامه کوثر شماره 8