مرد عمود و قوام خانواده و نیز بازوی فعال جامعه است که اگر امور وی بر اساس تعالیم الهی و عقلی استاندارد شده باشد، می توان ادعا کرد که تقریبا همه ی مشکلات جامعه حل خواهد شد.
در این مقاله سعی داریم که پرده ای از مذمت مرد غیر استاندارد الهی در روایات شریفه را بنمایانیم.
مردی که از ازدواج کردن امتناع می ورزد
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: ازدواج سنّت و شیوه ی من است و شخصی که از شیوه و روش من سرپیچی نماید از من نیست.(1)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: شخصی که با داشتن امکانات از ازدواج نمودن صرفنظر کند از جمله ی افراد امّت من محسوب نمی شود.(2)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) لعن و نفرین فرمود مردانی را که می گویند: ازدواج نمی کنیم و لعن و نفرین فرمود زنانی را که می گویند: ازدواج نمی کنیم.(3)
در حدیث آمده است: خدای متعال از بالای عرش چهار گروه را مورد لعن و نفرین قرار می دهد و ملائکه بر این لعن آمین می گویند؛ از جمله ی آنها: شخصی است که بخاطر آنکه صاحب فرزند نشود ازدواج نمی کند.(4)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: شخصی که از ترس نداری و تنگدستی ازدواج نمی کند، او در حقیقت به خدای متعال بدگمان شده است. زیرا خدای متعال می فرماید: اگر فقیر و تنگدست باشد خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز می سازد.(5)
در حدیث آمده است: چند چیز است که اگر شخصی آنها را دارا نباشد او دل مشغول بوده وزندگیش ناقص شده و عقلش زائل خواهد گشت. نداشتن همسری شایسته از جمله ی آن به شمار می آید.(6)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: بیچاره است، بیچاره است، بیچاره است؛ مردی که دارای همسر نمی باشد.
مردم به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفتند: اگرچه آن مرد دارای ثروت زیادی هم باشد باز او بیچاره است؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در جواب آنها فرمود: بله، او بیچاره است اگرچه دارای ثروت زیادی هم باشد.
سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: بیچاره است، بیچاره است، بیچاره است؛ زنی که دارای شوهر نمی باشد.
مردم به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گفتند: اگرچه آن زن دارای ثروت زیادی هم باشد باز او بیچاره است؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در جواب آنها فرمود: بله او بیچاره است، اگرچه دارای ثروت زیادی هم باشد.(7)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: بدترین شما کسانی هستند که ازدواج نکرده اند. این گونه افراد از جمله یاران شیطان به حساب می آیند.(8)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به مردی فرمود: ازدواج کن و اگر ازدواج نکنی از یاران شیطان محسوب خواهی گشت.(9)
مردی به نام عکاف می گوید: به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمدم. آن حضرت (صلی الله علیه و آله) به من فرمود: آیا همسر داری؟
گفتم: خیر.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: تو توانائی جسمی و امکانات مالی برای ازدواج را داری؟
گفتم: بله.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: در این صورت تو یا از یاران شیطان خواهی بود و یا از راهبان نصاری محسوب خواهی شد و یا باید کاری را که مسلمانان انجام می دهند انجام دهی (و ازدواج کنی).
و بدرستی که ازدواج شیوه و سنّت من است و اشرار شما کسانی هستند که ازدواج نکرده اند.
و پسترین مردگان شما آنهایی هستند که ازدواج ننموده اند.
وای بر تو ای عکاف!
ای عکاف! ازدواج کن ازدواج کن واگر ازدواج نکنی از جمله ی خطاکاران خواهی بود.
آنگاه عکاف گفت: ای پیامبر! هم اینک زنی را به همسری من درآور.
در این هنگام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: فلان زن را به عنوان همسر برای تو انتخاب نمودم.(10)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: بهترین امّت من کسانی هستند که متأهل اند و شرورترین افراد امّت من کسانی هستند که مجرّد می باشند.(11)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: رذلترین و پست ترین مردگان شما آنانی هستند که ازدواج نکرده باشند.(12)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: بیشترین افراد اهل جهنّم کسانی هستند که ازدواج نکرده اند.(13)
مردی که به زن با ایمان و پاکدامن افترا می زند و تهمت می بندد و نسبت ناروا به او می دهد
إنَّ الَّذِینَ یَرمُونَ المُحصَناتِ (14) الغَافِلاَتِ (15) المُؤمِناتِ (16) لُعِنوُا فِی الدُّنیاَ وَ الآخِرَه (17) وَ لَهُم (18) عَذَابٌ عَظیمٌ (19)«23»(النور).
قرآن کریم در این آیه کسانی را که به زنان پاکدامن و با ایمان تهمت زده ــ و نسبت انجام عمل ناشایست به آنها می دهند ــ مورد نکوهش شدید قرار می دهد و محروم بودن آنان از رحمت الهی را اعلام می نماید.
و اینگونه افراد را به کیفر دنیوی و عقوبت اخروی وعده می دهد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: نسبت دادن ارتکاب عمل ناشایست زنا به شخصی که این کار را نکرده نشانه ای از کفر است و جایگاه کفر در آتش خواهد بود.(20)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: نسبت دادن زنان پاکدامن به ارتکاب عمل ناشایست زنا از گناهان کبیره محسوب می گردد زیرا خداوند درباره ی این گروه در قرآن فرموده است: در دنیا و آخرت مورد لعن قرار گرفته و عذابی بزرگ برای آنها خواهد بود.(21)
در حدیث آمده است: شخصی که افراد پاکدامن را مورد تهمت قرار می دهد. خداوند متعال اعمال خیر او را نابود خواهد نمود.(22)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: نسبت دادن زنان پاکدامن به ارتکاب عمل ناشایست زنا موجب از بین رفتن و نابودی اعمال نیک یک سال شخص می گردد.(23)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: نسبت دادن زنان پاکدامن به ارتکاب عمل ناشایست زنا موجب از بین رفتن و نابودی ثواب صد سال عبادت می گردد.(24)
در حدیث آمده است: از هفت چیزی که موجب هلاکت و نابودی است اجتناب کنید. تهمت زدن به زنان با ایمان و پاکدامن از جمله ی آن هفت چیز می باشد.(25)
جعفی می گوید: مردی با امام صادق (علیه السلام) بسیار دوست و رفیق بود. به گونه ای که همیشه همراه آن حضرت (علیه السلام) راه می رفت.
روزی آن مرد به همراه غلام خود امام صادق (علیه السلام) را در بازار کفّاشها همراهی می کرد و آن غلام پشت سر آن مرد راه می رفت.
پس از آنکه مدتی راه رفتند. آن مرد متوجّه شد که غلام او پشت سرش راه نمی رود و به جائی رفته است.
و هنگامی که آن غلام به نزد آن مرد بازگشت او با تندی به غلام گفت:
ای فرزند مادر بدکاره! کجا رفته بودی؟
هنگامی که آن مرد این جمله را بر زبان جاری کرده و با غلام خود این گونه سخن گفت. امام صادق (علیه السلام) بسیار ناراحت شدند و از فرط ناراحتی با دست مبارک بر پیشانی خود زدند.
سپس آن حضرت (علیه السلام) با لحن سرزنش آمیزی به آن مرد فرمود: به مادر این غلام تهمت می زنی و به او نسبت ناروا می دهی؟
من تا امروز فکر می کردم که تو انسان باتقوا و پرهیزگاری هستی.
امّا امروز با این کار فهمیدم که تو اهل تقوا و پرهیزگاری نیستی.
آن مرد برای توجیه این عمل ناپسند خود به امام صادق (علیه السلام) گفت:
مادر این غلام مسلمان نیست.
در این هنگام امام صادق (علیه السلام) به تندی به آن مرد فرمود: از من دور شو.
مگر نمی دانی که برای هر قوم و جماعتی ازدواج و پیمان زناشوئی وجود دارد که با انجام دادن آن خود را از زنا و عمل نامشروع منزّه و پاک می گردانند؟!
راوی می گوید: پس از این ماجرا امام صادق (علیه السلام) تا آخر عمر همراه با آن مرد راه نرفتند.(26)
در زمان کودکی حضرت دانیال (علیه السلام) پادشاهی از پادشاهان بنی اسرائیل حکمرانی می کرد.
آن پادشاه دو قاضی داشت که مرد نیکوکاری با آن دو قاضی دوست و رفیق بود و این مرد نیکوکار دارای همسری زیبا و باایمان بود.
روزی آن پادشاه به آن دو قاضی گفت: شخصی را برای انجام مأموریتی به من معرفی کنید.
ان دو قاضی آن مرد نیکوکار را که دوست آنها بود به پادشاه معرفی کردند.
سپس آن مرد نیکوکار برای انجام مأموریتی که از طرف پادشاه به او محوّل شده بود به سفر رفت.
آن مرد قبل از سفر به نزد آن دو قاضی آمده و به آنها گفت: هنگامی که در مسافرت هستم از همسرم مواظبت کرده و مایحتاج زندگی او را تأمین نمائید.
در مدتی که آن مرد در مسافرت بود این دو قاضی به نزد همسر این مرد آمده و پیشنهاد گناه و معصیت را به او دادند.
و از آن زن پاکدامن خواستند تا به خواسته نامشروع آنها تن دهد.
اما آن زن از اجابت نمودن خواسته ی نامشروع آنها امتناع ورزیده و دست رد بر سینه ی آنها زد.
آن دو قاضی به آن زن پاکدامن گفتند: چنانچه خواسته ی ما را اجابت نکنی به نزد پادشاه رفته و شهادت می دهیم که تو مرتکب عمل شنیع زنا شده ای.
آن زن پاکدامن در جواب به آنها گفت: هر کاری که می خواهید بکنید. من دامن خود را به گناه آلوده نمی کنم.
آن دو قاضی پس از آنکه از دست یافتن به خواسته ی نامشروع خود مأیوس شدند به نزد پادشاه رفته و در نزد او به دروغ گواهی دادند که این زن مرتکب زنا شده است. و مجازات آن زن را از پادشاه درخواست نمودند.
آن پادشاه چون از پاکدامن بودن آن زن خبر داشت از این امر بسیار شگفت زده شد و از این امر بسیار غمگین و اندوهناک گشت.
اما چون آن دو قاضی به انجام این امر شهادت و گواهی داده بودند کاری از دست پادشاه برنمی آمد.
اما به آن دو قاضی گفت: شهادت و گواهی شما را قبول می کنم امّا از شما می خواهم تا سه روز به آن زن مهلت دهید، سپس او را مجازات نمائید.
آنگاه پادشاه به شخصی دستور داد تا در شهر ندا دهد: ای مردم! زنی که عبادت می کرد و ادعای پاکدامنی داشت مرتکب زنا شده است و دو قاضی بر این امر شهادت و گواهی داده اند و خواستار مجازات او گشته اند.
و برای مشاهده ی اجرای مجازات او در فلان وقت حاضر شوید.
مردم از شنیدن این خبر متعجّب و مبهوت شدند. زیرا آن زن را به عفاف و پاکدامنی می شناختند و به همین جهت در میان شهر ولوله افتاد.
آن پادشاه از وزیر خود درخواست چاره نمود. اما وزیر برای رفع این مشکل چاره ای نیافت.
سه روز سپری شد و روز اجرای مجازات فرارسید.
در این روز آن وزیر در شهر گشت می زد که گذارش به چند بچه افتاد که با هم بازی می کردند و حضرت دانیال (علیه السلام) در میان آن بچه ها بود.
در این هنگام حضرت دانیال (علیه السلام) در میان ان بچه ها بود.
در این هنگام حضرت دانیال (علیه السلام) به آن بچه ها گفت: ای بچه ها! بیائید تا بازی
جدیدی را شروع کنیم و در این بازی من نقش پادشاه را بازی خواهم کرد.
و فلان کودک دیگر نقش آن زن پاکدامن را بازی خواهد کرد و دو کودک دیگر نقش آن دو قاضی را بازی خواهند نمود.
در این هنگام آن وزیر در آن محل ایستاد تا شاهد بازی این کودکان باشد.
حضرت دانیال (علیه السلام) در بازی خود به عنوان پادشاه آن دو قاضی را از هم دور کرده و از هر کدام جداگانه بازجوئی نمود و از هر یک از آنها خواست تا جزئیات ماجرا را برای او بگوید.
و از هریک از آنها سؤال کرد که این عمل در چه روز و در چه ساعتی و در کجا و با چه شخصی انجام گرفته است؟
جواب هر یک از دو قاضی با هم متفاوت و مختلف بود.
در این هنگام حضرت دانیال (علیه السلام) ندای الله اکبر سر داده. سپس به آن کودکان گفت: این دو قاضی دروغ گفته اند و شهادت ناروا داده اند و به آن زن پاکدامن تهمت زده و افترا بسته اند زیرا جواب هر یک از آنها مخالف جواب دیگری بود.
اینک لازم است که این دو قاضی را بخاطر گواهی دروغی که داده اند و افترا و تهمتی که به آن زن پاکدامن زده اند مورد مجازات قرار داده و آنها را به قتل برسانیم.
پس از پایان این بازی کودکانه وزیر که شاهد آن بود بی درنگ به نزد پادشاه رفته و از او خواست تا آن دو قاضی را احضار نموده و آنها را از هم دور ساخته و از هر یک جداگانه بازجوئی کنند. و پس از انجام این امر آن دو قاضی جوابهای مختلف و دو گانه دادند. و بدین ترتیب در نزد پادشاه معلوم گشت که گواهی و شهادت آنها علیه آن زن پاکدامن دروغ بوده است. و بدینوسیله پاکدامن بودن آن زن برای مردم و پادشاه آشکار گشت.
سپس آن پادشاه دستور داد تا آن دو قاضی را به دار مجازات آویخته و آنها را به قتل برسانند.(27)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: شخصی که نسبت ناروائی را به مرد مؤمن و یا زن مؤمنی بدهد و سخنی درباره ی آنها بگوید که در مورد آنها روا نیست. خدای متعال در روز قیامت چنین شخصی را بر تپه ای از آتش قرار خواهد داد.(28)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: شخصی که زن پاکدامن و یا مرد پاکدامنی را به ارتکاب عمل ناشایست زنا نسبت دهد، خدای متعال اعمال نیک او را از بین برده و نابود خواهد ساخت. و در روز قیامت هفتاد هزار فرشته به او تازیانه خواهند زد و مارها و عقربها گوشت بدن او را جویده، سپس او روانه ی آتش جهنّم خواهد شد.(29)
مردی که با بیضه ی خود بازی می کند
در حدیث آمده است: چند چیز موجب غم و اندوه می گردد. از جمله ی آن امور: بازی کردن با بیضه می باشد.(30)
مردی که با ریش خود زیاد بازی می کند
امام صادق (علیه السلام) به مردی فرمود: با ریش خود زیاد بازی نکن. زیرا این کار، چهره و صورت تو را زشت می کند.(31)
مردی به امام مجتبی (علیه السلام) گفت: نشانه ی جهل و ناتوانی چیست؟
امام مجتبی (علیه السلام) فرمود: بازی کردن با ریش و پرت کردن آب دهان در هنگام سخن گفتن با دیگری.(32)
بازی کردن با ریش در اثناء نماز
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مردی را دیدند که در اثناء نماز با ریش خود بازی می کرد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر قلب این مرد خشوع داشت اندام و جوارح او نیز خشوع پیدا می کرد.(33)
مردی به امام صادق (علیه السلام) گفت: چه چیزهایی از ارزش نماز می کاهد؟
امام صادق (علیه السلام) فرمود: بازی کردن مرد با ریش خود از جمله ی آن چیزها می باشد.(34)
امام باقر (علیه السلام) به زراره فرمود: هنگامی که به نماز ایستادی و مشغول آن شدی بر تو لازم است که توجّه خود را به نماز معطوف داری و در اثناء نماز با دست و ریش خود بازی نکن. زیرا این امور موجب نقصان در کمال نماز است و از نماز تو به مقداری که در آن حضور قلب داشته ای قبول می گردد.(35)
امام صادق (عیه السلام) فرمود: هنگامی که به نماز ایستادی و مشغول آن شدی با ریش و سر خود بازی نکن.(36)
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: سزاوار نیست که در اثناء نماز مردی با ریش خود بازی کند و کاری که او را از توجّه به نماز بازمی دارد انجام دهد.(37)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مردان را نهی فرمود از اینکه در اثناء نماز با ریش خود بازی کنند.
پس از نهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مردی در هنگام نماز با ریش خود بازی کرد.
در این هنگام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) او را مورد نفرین قرار داد.
و در اثر نفرین آن مقدار از موهای ریشی که با آنها بازی کرده بود ریخت.(38)
مردی که بد اخلاق می باشد
حسین بن بشّار در مورد خواستگاری که برای دخترش آمده بود به امام رضا (علیه السلام) نامه ای ارسال داشته از ایشان مشورت خواست.
او در نامه ی خود چنین نوشت: فامیلی دارم که از دختر من خواستگاری نموده است امّا اخلاق او بد است؟
در این مورد چه می فرمائید؟
امام رضا (علیه السلام) در جواب فرمود: اگر آن شخص بد اخلاق است، به او همسر ندهید.(39)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هنگامی که قصد رفتن به سفر حج داشتند فرمود: شخصی که بداخلاق می باشد ــ و با همسایگان خود بدرفتاری می کند ــ همسفر ما نگردد.(40)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: خوش اخلاقی نمود و نشانی از رحمت الهی بشمار می آید و شخصی که خوش اخلاق می باشد فرشته ای او را به طرف انجام کار خیر رهنمون می سازد و انجام دادن کار خیر او را به سوی بهشت می کشاند و بداخلاقی نشان و نمودی از عذاب بشمار می آید.
و شخصی که بداخلاق می باشد شیطانی او را به انجام عمل شرّ رهنمون می سازد و انجام عمل شرّ او را به سوی آتش می کشاند.(41)
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند که خداوند متعال شخص مؤمن را بعد از ایمان داشتن عذاب نمی کند مگر بخاطر بدگمانی و بداخلاقی او.(42)
از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال شد: غمگین ترین مردم چه اشخاصی هستند؟
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: بداخلاق ترین آنها.(43)
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: بداخلاقی باعث نحوست در زندگی می گردد.(44)
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: شخصی که بداخلاق می باشد نفس خود را در عذاب و شکنجه قرار داده است.(45)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: خوش اخلاقی موجب گشایش و راحتی می گردد و بداخلاقی باعث نحوست و ناخوشایندی می باشد.(46)
مردی به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده و به ایشان گفت: فلان شخص از دنیا رفت. و برای او قبری را حفر نمودیم. امّا در هنگام دفن زمین از قبول او امتناع ورزید؟! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: او مردی بداخلاق بود.(47)
در حدیثی که پیرامون موجودات مسخ شده و علّتّ مسخ شدن آنها می باشد آمده است: مردی که بداخلاق بود مسخ شده و به صورت خارپشت درآمد.(48)
مردی که بدبو می باشد
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: بدرستیکه خداوند متعال دشمن دارد مردی را که قاذوره می باشد.
به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گفته شد: قاذوره کیست؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: قاذوره شخصی می باشد که اگر فردی با او همنشین شود از وی متنفّر می گردد.(49)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: بد بنده ای است شخصی که کثیف و چرک و بدبو می باشد.(50)
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: خود را بوسیله ی آب از بوهای ناخوشایند پاکیزه نمائید.
زیرا خداوند متعال دشمن دارد بندگانی را که کثیف و چرک و بدبو می باشند.(51)
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: خود را بوسیله ی آب از بوی بدی که موجب آزار دیگران است پاکیزه سازید. و به نظافت شخصی خود بپردازید. زیرا بدرستیکه خداوند عزّ و جلّ دشمن می دارد بنده ای را که هم نشین او از وی تنفّر دارد.(52)
مردم از بوی بد کسانی که با شتر و حیوانات سر و کار داشته اند اذیت شدند و از این امر به پیامبر (صلی الله علیه و آله) شکایت کردند. آنگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به شترداران دستور داد تا در روز جمعه شستشو و غسل کنند.(53)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: پس از آنکه سه روز نزول وحی بر من متوقّف شده بود جبرئیل بر من نازل گشت.
به جبرئیل گفتم: ای حبیب من! علّت تأخیر تو چه بوده است؟
جبرئیل گفت: ای محمّد! چگونه ملائکه نازل شوند در حالی که مرد مسواک نمی زنند و خود را در هنگام قضای حاجت بوسیله ی آب نمی شویند و آلودگی را از لابلای انگشتان خود برطرف نمی سازند!(54)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: مدّت زمانی وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) متوقّف گشت.
به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفته شد: چرا بر شما وحی نازل نمی شود؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: چگونه وحی بر من نازل گردد در حالی که شما ناخنهای خود را نمی گیرید؟! و بوهای بد را از خود دور نمی سازید.(55)
ادامه دارد…
پینوشتها:
1- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): النکاح سنّتی. فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی (جامع الأخبار ص 271).
2- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): من کان له ما یتزّوج به. فلم یتزوّج. فلیس منّا (مکارم ج 1 ص 430).
3- (قال الراوی): لعن رسول الله (صلی الله علیه و آله) المتبتّلین من الرجال. الّذین یقولون: لا نتزوّج.
و المتبتّلات من النساء. الّلاتی یقلن ذاک … (الجعفریّات ص 242).
4- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): أربع لعنهم الله من فوق عرشه و أمّنت علیه ملائکته:
الّذی یحصّر نفسه. فلایتزّوج. و لایتسرّی. لئلاّ یولد له … (مجمع البیان ج 7 ص 220).
5- قال الإمام الصادق (علیه السلام): من ترک التزویج مخافه الفقر (فقد) أساء الظنّ بالله.
إنّ الله عزّ و جلّ یقول: إن یَکُونوُا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِه (من لایحضره الفقیه ج 3 ص 243 و مکارم الأخلاق ج 1 ص 432).
6- (قال الراوی: قال الإمام السجّاد (علیه السلام)): خمس خصال من فقد واحده منهنّ لم یزل ناقص العیش. زائل العقل. مشغول القلب. فأوّلها صحّه البدن. و الثانیه: الأمن.
و الثالثه: السعه فی الرزق و الرابعه الأنیس الموافق.
قلت: و ما الأنیس الموافق؟
قال (علیه السلام): الزوجه الصالحه و الولد الصالح. و الخلیط الصالح.
و الخامسه: ــ و هی تجمع هذه الخصال ــ: الدعه (الخصال ص 284 و المکارم ج 1 ص 437).
7- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): مسکین. مسکین. مسکین. رجل لیست له امرأه.
قالوا: یا رسول الله ــ و إن کان کثیر المال؟
قال (صلی الله علیه و آله): و إن کان کثیر المال.
قال (صلی الله علیه و آله): مسکینه. مسکینه. مسکینه. امرأه لیس لها زوج.
قالوا: ــ یا رسول الله ــ و إن کانت غنیه مکثره؟
قال (صلی الله علیه و آله): و أن کانت غنیه مکثره (کتاب العیال ص 153 منشورات دارالوفاء).
8- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): شرارکم عزّابکم. و العزّاب إخوان الشیاطین (جامع الأخبار ص 273).
9- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) لرجل: تزوّج. و الاّ فأنت من إخوان الشیاطین (جامع الأخبار ص 272).
10- عن عکاف بن وداعه الهلالی قال: أتیت إلی رسول لله (صلی الله علیه و آله).
فقال (صلی الله علیه و آله) لی ــ: یا عکاف ــ ألک زوجه؟
قلت: لا.
قال (صلی الله علیه و آله): ألک جاریه؟
قلت: لا.
قال (صلی الله علیه و آله): و أنت صحیح موسر.
قلت: نعم و الحمدلله.
قال (صلی الله علیه و آله): فإنک ــ إذاً ــ من إخوان الشیاطین. إمّا أن تکون من رهبان النصاری.
و إمّا أن تصنع کما یصنع المسلمون. و إنّ من سنّتی النکاح.
شرارکم عزّابکم. و أراذل موتاکم عزّابکم.
إلی أن قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): ویحک ــ یا عکاف ــ تزوّج. تزّوج.
فإن لا فإنّک من إخوان الشیاطین.
قلت: ــ یا رسول الله ــ زوّجنی قبل أن أقوم.
فقال (صلی الله علیه و آله): زوّجتک کریمه بنت کلثوم الحمیری (مستدرک الوسائل ج 14 ص 156).
(و جاء فی مصدر آخر هکذا): … قال (صلی الله علیه و آله): تزوّج و إلاّ فأنت من المذنبین.
و فی روایه اخری هکذا: تزوّج و إلاّ فأنت من رهبان النصاری.
و فی روایه اخری هکذا: تزوّج و إلاّ فأنت من إخوان الشیاطین (جامع الأخبار ص 272).
11- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): خیار امّتی المتأهلّون. و شرار امّتی العزّاب (جامع الأخبار ص 273).
12- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): رذال موتاکم العزّاب (الکافی ج 5 ص 329).
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): إنّ أراذل موتاکم. العزّاب (من لایحضره الفقیه ج 3 ص 242).
13- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): أکثر أهل النار العزّاب (من لایحضره الفقیه ج 3 ص 242).
14- أی: یقذفون العفائف من النساء.
15- عن الفواحش.
16- بالله و رسوله و الیوم الآخر.
17ـ أی: اُبعدوا من رحمه الله فی الدارین. و قیل: استحقّوا اللعنه فیهما. و قیل: عذّبوا ــ فی الدنیا ــ بالجلد و ردّ الشهاده. و فی الآخره بعذاب النار.
18- مع ذلک.
19- و هذا الوعید عامّ لجمیع المکلّفین ــ عن ابن عبّاس و ابن زید (مجمع البیان ج 7 ص 211).
20ـ قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): القذف من الکفر و الکفر فی النار (جامع الأخبار ص 446).
21- قال الإمام الصادق (علیه السلام): قذف المحصنات من الکبائر. لأنّ الله عزّ و جلّ یقول:
لعنوا فی الدنیا و الآخره و لهم عذاب عظیم (علل الشرائع ج 2 ص 225 الباب 231).
22- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): من رمی محصناً أو محصنه أحبط الله عمله… (عقاب الأعمال ص 335 و اعلام الدین ص 415).
24- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): قذف محصنه یحبط عمل سنه (عوالی اللئالی ج 3 ص 561).
25- إنّ رسول الله (صلی الله علیه و آله): قال: اجتنبوا السبع الموبقات.
قیل: ــ یا رسول الله ــ و ما هنّ؟
قال (صلی الله علیه و آله): … و قذف المحصنات الغافلات المؤمنات (الخصال ص 364).
26- عن عمروبن نعمان الجعفی قال: کان لأبی عبدالله (علیه السلام) صدیق ــ لایکاد یفارقه إذا ذهب مکاناً.
فبینما هو یمشی معه فی الحذائین و معه غلام له سندی یمشی خلفهما.
إذاً التفت الرجل ــ یرید غلامه ــ ثلاث مرّات.
فلم یره.
فلمّا نظر فی الرابعه قال: ــ یا ابن الفاعله ــ أین کنت؟
قال: فرفع أبوعبدالله (علیه السلام) یده. فصکّ بها جبهه نفسه.
ثمّ قال (علیه السلام): ــ سبحان الله ــ تقذف أُمّه؟!
قد کنت أری أنّ لک ورعاً.
فإذاً لیس لک ورع.
فقال: ــ جعلت فداک ــ إنّ امّه سندیه مشرکه.
فقال (علیه السلام): أمّا عملت أنّ لکلّ امّه نکاحاً.
تنحّ عنّی.
قال: فما رأیته یمشی معه. حتّی فرّق الموت بینهما (الکافی ج 2 ص 324).
(راجع: تنبیه الخواطر ج 2 ص 206).
27- قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): إنّ دانیال کان یتیماً لا اُمّ له و لا أب.
و إنّ امرأه من بنی إسرائیل عجوزاً کبیره ضمّته. فربّته.
و أنّ ملکاً ــ من ملوک بنی إسرائیل ــ کان له قاضیان. و کان لهما صدیق. و کان رجلاً صالحاً.
ــ و کانت له امرأه بهیّه جمیله ــ. و کان الملک فیحدّثه.
و احتاج الملک إلی رجل یبعثه فی بعض اُموره.
فقال للقاضیین: اختارا رجلاً. أرسله فی بعض اُموری.
فقالا: فلان.
فوجّهه الملک.
فقال الرجل للقاضیین: اُصیکما بإمرأتی خیراً.
فقالا: نعم.
فخرج الرجل.
فکان القاضیان یأتیان باب الصدیق. فعشقا امرأته. فراوداها عن نفسها فأبت.
فقالا لها: ــ و الله ــ لئن لم تفعلی. لنشهدنّ علیک ــ عندالملک ــ بالزنی. ثمّ لنرجمنّک.
فقالت: إفعلا ما أحببتما.
فأتیا الملک. فأخبراه. و شهدا عنده أنّها بغت.
فدخل الملک ــ من ذلک ــ أمر عظیم. و اشتدّ بها غمّه و کان بها معجباً.
فقال لهما: إنّ قولکما مقبول. ولکن ارجموها ــ بعد ثلاثه أیّام ــ.
و نادی ــ فی البلد الّذی هو فیه ــ: احضروا قتل فلانه العابده. فإنّها قد بغت.
فإنّ القاضیین قد شهدا ــ علیها ــ بذلک ــ فأکثر الناس فی ذلک ــ.
و قال الملک لوزیره: ما عندک ــ فی هذا ــ من حیله؟
فقال: ما عندی ــ فی ذلک ــ من شیء.
فخرج الوزیر یوم الثالث ــ و هو آخر أیّامها ــ فإذا هو بغلمان عُراه. یلعبون.
و فیهم دانیال ــ و هو لایعرفه ــ.
فقال دانیال: ــ یا معشر الصبیان ــ تعالوا حتّی أکون ــ أنا ــ الملک.
و تکون أنت ــ یا فلان ــ العابده. و یکون ــ فلان و فلان ــ القاضیین الشاهدین علیها. ثمّ جمع تراباً. و جعل سیفاً من قصب. و قال للصبیان: خذوا بید هذا. فنحّوه إلی مکان کذا و کذا.
و خذو بید هذا. فنحّوه إلی مکان کذا و کذا.
ثمّ دعا بأحدهما. و قال له: قل حقّاً. فإنّک إن لم تقل حقّاً قتلتک.
و الوزیر قائم ینظر و یسمع.
فقال: أشهد أنّها بغت.
فقال: متی؟
قال: یوم کذا و کذا.
فقال: ردّوه إلی مکانه و هاتوا الآخر.
فردّوه إلی مکانه. و جاؤوا بالآخر. فقال له: بما تشهد؟
فقال: أشهد أنّها بغت.
قال: متی؟
قال: یوم کذا و کذا.
قال: مع من؟
قال: مع فلان ابن فلان.
قال: و أین؟
قال: بموضع کذا و کذا.
فخالف أحدهما صاحبه.
فقال دانیال: الله اکبر. شهدا بزور.
یا فلان ناد ــ فی الناس ــ : أنّهما شهدا ــ علی فلانهــ بزور. فأحضروا قتلهما.
فذهب الوزیر إلی الملک ــ مبادراً ــ فأخبره الخبر.
فبعث الملک إلی القاضیین. فإختلفا کما اختلف الغلامان.
فنادی الملک ــ فی الناس ــ. و أمر بقتلهما (الکافی ج 7 ص 426).
28- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): من بهت مؤمناً أو مؤمنه أو قال فیه ما لیس فیه. أقامه الله یوم القیامه علی تلّ من نار حتّی یخرج ممّا قال فیه (جامع الأخبار ص 419 الفصل 112)
29- (قال رسول الله (صلی الله علیه و آله)): من رمی محصناً أو محصنه أحبط عمله.
و جلّده ــ یوم القیامه ــ سبعون ألف ملک ــ من بین یدیه و من خلفه ــ. و تنهش لحمه حیّات و عقارب. ثمّ یؤمر به إلی النار (عقاب الأعمال ص 335 و اعلام الدین ص 415).
30- روی فی بعض الکتب عن الأئمّه (علیهم السلام) أنّهم قالوا: إنّ أحد عشر شیئاً تورث الغمّ: … و اللعب بالخصیه … (بحارالأنوار ج 73 ص 321).
31- عن صفوان الجمّال قال: قال أبوعبدالله (علیه السلام): لا تکثر وضع یدک ــ فی لحیتک ــ. فاإنّ ذلک یشین الوجه (علل الشرائع ج 2 ص 329 الباب 351 الحدیث 1).
32- قیل للإمام المجتبی (علیه السلام): ما العیّ؟
قال (علیه السلام): البعث باللحیه. و کثره التنحنح عند المنطق (تحف العقول ص 226).
قیل للإمام المجتبی (علیه السلام): ما العیّ؟
قال (علیه السلام): البعث باللحیه. و کثره البزق عند المخاطبه (کشف الغمّه ج 2 ص 389 و تحقیق و نشر المجمع العالمی لأهل البیت (علیهم السلام) تحت إشراف سماحه العلاّمه حجّه الإسلام و المسلمین الحاج الشیخ محمّد حسن الأختری ــ دامت برکاته ــ).
33- إنّ رسول الله (صلی الله علیه و آله) رأی رجلاً یعبث ــ فی صلاته ــ بلحیته.
فقال (صلی الله علیه و آله): لو خشع قلبه. لخشعت جوارحه (إرشاد القلوب ج 1 ص 226 الباب 33).
34- عن مسلمه بن عطاء قال: قلت لأبی عبدالله (علیه السلام): أی شیء یقطع الصلاه؟
قال (علیه السلام): عبث الرجل بلحیته (تهذیب الأحکام ج 2 ص 408 الباب 17).
35- عن زراره قال: قال أبوجعفر (علیه السلام): إذا قمت ــ فی الصلاه ــ فعلیک بالإقبال علی صلاتک فإنّما یحسب لک منها ما أقبلت علیه.
و لاتعبث ــ فیها ــ بیدک و لابرأسک. و لابلحیتک.
و لاتحدّث نفسک و لاتتثائب. و لاتتمطّ. و لاتکفّر ــ فإنّما یفعل ذلک المجوس ــ.
و لاتلثم. و لاتحتفز. و لاتفرّج ــ کما یتفرّج البعیر ــ.
و لاتقع علی قدمیک. و لاتفترش ذراعیک. و لاتفرقع أصابعک.
فإنّ ذلک ــ کلّه ــ نقصان من الصلاه … (الکافی ج 3ص 299).
36- قال الإمام الصادق (علیه السلام): إذا قمت فی الصلاه فلاتعبث بلحیتک و لابرأسک … (الکافی ج 3 ص 301).
37- قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): لایعبث الرجل ــ فی صلاته ــ بلحیته. و لا بما یشغله عن صلاته (الخصال ص 620).
38- نهی النبیّ (صلی الله علیه و آله) أن ینقر الرجل لحیته فی الصلاه.
فرأی (صلی الله علیه و آله) أن ینقر الرجل لحیته فی الصلاه.
فرأی (صلی الله علیه و آله) رجلاً ینقر شعره.
فقال (صلی الله علیه و آله): فتح الله شعرک.
فصلع ــ مکانه ــ (المناقب ج 1 ص 115).
39- عن الحسین بن بشّار الواسطی قال: کتبت إلی أبی الحسن الرضا (علیه السلام): إنّ لی قرابه قد خطب إلیّ ــ و فی خلقه شیء ــ؟
فقال (علیه السلام): لاتزوّجه. إن کان سیّء الخُلق (الکافی ج 5 ص 563).
عن الحسین بن بشّار الواسطی قال: کتبت إلی أبی الحسن الرضا (علیه السلام): إنّ لی قرابه قد خطب إلیّ ابنتی ــ و فی خلقه سوء ــ؟
فقال (علیه السلام): لاتزوّجه إن کان سیّ ء الخُلق (من لایحضره الفقیه ج 3 ص 259).
عن الحسین بن بشّار قال: کتبت إلی أبی الحسن (علیه السلام): إنّ لی ذا قرابه قد خطب إلیّ ــ.
ــ و فی خلقه سوء ــ؟
فقال (علیه السلام): لا تزوّجه إن کان سیّء الخُلق (مکارم الأخلاق ج 1 ص 443).
40- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) فی سفر خرج فیه حاجّاً: من کان سییء الخُلق و الجوار .فلایصحبنا (مکارم الأخلاق ج 1 ص 536).
41- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): حُسن الخُلق. زمام من رحمه الله ــ فی أنف صاحبه ــ.
و الزمام بید الملک. و الملک یجرّه إلی الخیر و الخیر یجرّه إلی الجنّه و سوء الخُلق. زمام من عذاب الله ــ فی أنف صاحبه و الزمام بید الشیطان و الشیطان یجرّه الی الشرّ و الشرّ یجرّه إلی النار (جامع الأخبار ص 290).
42- قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): ــ و الله ــ لا یعذّب الله سبحانه مؤمناً ــ بعد الإیمان ــ الاّ بسوء ظنّه و سوء خُلقه (غرر الحکم).
43- سئل أمیرالمؤمنین (علیه السلام): من أدوم الناس غمّاً؟
قال (علیه السلام): أسوؤهم خُلقاً (جامع الأخبار ص 290).
44- قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): سوء الخُلق نکد العیش. و عذاب النفس (غرر الحکم).
45- قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): من ساء خُلقه. عذّب نفسه (غرر الحکم).
46- قال الإمام الصادق (علیه السلام): إنّ الخُلق الحسن یسر. و إنّ الخُلق السییء نکد (الزهد ص 70).
47- عن أبی عبدالله (علیه السلام): قال: أتی النبیّ (صلی الله علیه و آله) رجل. فقال: إنّ فلاناً مات. فحفرنا له.
فإمتنعت الأرض؟!
فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله): إنّه کان سیء الخُلق (الزهد ص 74 الباب 3 للحسین بن سعید الأهوازی رحمه الله).
48- (قال الإمام الصادق (علیه السلام): فی حدیث حول المسح و علّه مسخها): … أمّا القنفذ. فکان رجلاً سییء الخُلق. فمسخه الله عزّ و جلّ قنفذاً (الخصال ص 493 و علل الشرائع ج 2 ص 235).
49- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): إنّ الله عزّ و جلّ یبغض الرجل القاذوره.
فقیل له: و ما القاذوره ــ یا رسول الله ــ؟
قال (صلی الله علیه و آله): الّذی یتأنّف به جلیسه (کنز الفوائد ج 2 ص 185 و بحارالأنوار ج 77 ص 106).
50- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): بئس العبد. القاذوره (الکافی ج 6 ص 439 و الجعفریّات ص 259 و دعائم الإسلام ج 1 ص 123).
51- قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): تنظّفوا بالماء من الرائحه المنتنه. فإنّ الله تعالی یبغض ــ من عباده ــ القاذوره (مکارم الأخلاق ج 1 ص 99).
قال الإمام الرضا (علیه السلام): إنّ الله تبارک و تعالی یحبّ الجمال و التجمّل.
و یبغض البؤس و التباؤس.
و إنّ الله عزّ و جلّ یبغض ــ من الرجال ــ القاذوره (الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا (علیه السلام) ص 354).
52- قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): تنظّفوا بالماء من النتن الریح الّذی یتأذّی به.
و تعهدوا أنفسکم.
فإنّ الله عزّ و جلّ یبغض من عباده القاذوره الّذی یتأنّف به من جلس إلیه (الخصال ص 620)×.
قال أمیرالمؤمنین (علیه السلام): تنظّفوا بالماء من الریح المتنته.
و تعهدوا أنفسکم.
فإنّ الله عزّ و جلّ یبغض من عباده القاذوره الّذی یتأفّف به من جلس إلیه (تحف العقول ص 110).
53- فی روایه بعضهم (علیهم السلام): إنّه کان الناس یتأذّون من روائح من یسقی بالنواضح.
فأمر النبیّ (صلی الله علیه و آله) بالغسل فی یوم الجمعه (المناقب ج 4 ص 385).
54- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): أتانی جبرئیل ــ و قد انقطع عنّی الوحی ثلاثه أیّام ــ.
فقلت: ما أبطأ بک ــ یا حبیبی ــ جبرئیل؟
فقال: ــ یا محمّد ــ کیف تنزل علیکم الملائکه وأنتم لاتستاکون؟
و لاتستنجون بالماء؟
و لاتغسلون براجمکم (البراجم: مفاصل الأصابع)(دعائم الإسلام ج 1 ص 119).
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): أتانی جبرئیل (صلی الله علیه و آله) فقال: ــ یا محمّد ــ کیف ننزل علیکم؟
و أنتم لاتساکون؟
و لاتستنجون بالماء؟
و لاتغسلون براجمکم (الجعفریّات ص 27 و النوادر للسیّد فضل الله الراوندی ــ علیه الرحمه ــ ص 192).
55- قال الإمام الصادق (علیه السلام): اُحتبس الوحی عن النبیّ (صلی الله علیه و آله).
فقیل له: احتبس الوحی عنک ــ یا رسول الله ــ
قال (صلی الله علیه و آله): و کیف لایحتبس؟
و أنتم لاتقلّمون أظفارکم.
و لاتنقّون رائحتکم (مکارم الأخلاق ج 1 ص 154).
قال الإمام الباقر (علیه السلام): اُحتبس الوحی علی النبیّ (صلی الله علیه و آله).
فقیل: احتبس عنک الوحی ــ یا رسول الله ــ
فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله): و کیف لایحتبس عنّی الوحی؟
و أنتم لاتقلمون أظفارکم.
و لاتنفون أظفارکم.
و لاتنفون روائحکم (بحار الأنوار ج 73 ص 119).
منبع مقاله: ناجی موسوی جزایری، سید هاشم، (1389)، مردان رحمت شده و مردان نفرین شده، قم: ناجی جزایری، چاپ اول.