معیار ازدواج در نگاه امام حسین (ع)
افرادی هستند که درازدواج هدف های حاشیه ای را دنبال می کنند. این هدف ها، در سیرزندگی نه تنها بر آرامش و آسایش آنها نمی افزاید، بلکه همچون بلایی علیه آنان به پا می خیزد. هدف هایی نظیر زیبایی زن و سرمایه و فراوانی اموال پدر ازاین جمله اند. حال آنکه امام حسین(ع) در کلامی، معیار در ازدواج را ایمان، اخلاق و ارزش های انسانی ذکر می نمایند:
شخصی ازاهل مدینه در ازدواج خود، با امام(ع) مشورت کرد و گفت : به نظر شما در اینکه با فلان زن ثروتمند ازدواج نمایم چیست؟ امام(ع) فرمودند: به صلاح نمی بینم که با آن زن ازدواج نمایی.
مشورت کننده به دستورامام (ع)عمل نکرد و همه چیز خود را ازدست داد، به گونه ای که تحمل زندگی برایش سخت آمد. خدمت امام(ع) آمدم و بازازایشان چاره جویی کرد.
ایشان فرمودند : من به تو تذکر دادم که با آن زن ازدواج نکنی، از او بگذر و به سراغ همسری دیگر باش که خداوند بهتر از آن را به تو خواهد بخشید.(1)(راوندی، 1411، ج1، ص 248)
سپس رهنمود دادند: ای مرد، با فلان زن ازدواج کن. آن مرد هم به رهنمود امام عمل کرد و با صاحب اموال و فرزندانی شد.
اما نکات قابل توجه در کلام وعمل امام (ع):
1. امام (ع)درکلام خویش با نهایت حسن نیت آن مرد را ارشاد کرد و او را از ازدواج با آن زن ثروتمند منع نمود، و این نشان از آن دارد که امام(ع) از چنان وسعت بینشی برخوردار است که ورای طبع می نگرد.
البته در این زمینه، خود امام(ع) هم معیارشان در ازدواج جزایمان چیزی نبود. ایشان درباره همسرشان رباب (ع)می فرمایند : «کان اللیل موصول بلیل إذا سارت سکینه و رباب» (قمی، 1388، ص 304) : تو گویی شب به شب می پیوندد آن گاه که سکینه و رباب، به مسافرت می روند.
آن حضرت رباب(س) را عاشقانه دوست می داشت.در جایی، امام(ع) درباره آن بانوی بزرگوار چنین سروده اند:
لَعَمرُکَ إنَّنی لَاُحبُّ داراً تکون بِه سَکینَهُ والرُّبابُ(س) اُحبَّهما و ابذَلُ کُلَّما لی وَ لَیسَ لِعاتِبِ عنِدی عِتابٌ
ترجمه : قسم به جان تو، آن خانه ای را دوست دام که در آنجا سکینه و رباب سکونت داشته باشند و مکنت خویش را درراه آنان می دهم و در این باره هیچ نکوهش کننده ای را بر من نکوهش نیست.
رباب هم، نماد محبت و وفاداری است؛ زنی شاعر و ادیب و قدردان نعمت وجود امام حسین(ع). پس از وقایع جانسوز کربلا، از عمر رباب آنچه باقی بود، به ماتم و اشک گذشت و
هرگز زیرسقفی ننشست و بعد از بازگشت از اسارت، برسرمزارامام حسین (ع)مقیم شد. او الهه غم بود. آن قدر گریست که دیگر اشک در دیدگانش نماند.
در تأیید کلام امام(ع) و در استمرار سیره نبوی، می توان از کلام رسول الله(ص) یاد کرد. ایشان می فرمایند : زن را برای زیبایی اش به همسری مگیر؛ چه ممکن است جمال زن باعث پستی و سقوط اخلاقی شود؛ همچنین به انگیزه مالش با وی پیوند زناشویی برقرار مکن، زیرا مال می تواند مایه طغیان وی گردد، بلکه به سرمایه دینش متوجه باش و با زن با ایمان ازدواج کن.(کاشانی، 1339، ج3، ص 85) امام علی بن موسی الرضا(ع) نیز به حسین بن بشارکه در نامه ای نظر حضرت را درباره یکی از بستگانش که اخلاق خوبی ندارد و به خواستگاری دخترش آمده، جویا شده بود ـ می فرمایند : اگر بداخلاق است، مانع از ازدواجشان باش.(طبرسی، 1355، ص 103)
2. امام(ع) به این امر آگاه بود که اساساً ازدواجی که به انگیزه برتری مال یا جمال یا تفوق اجتماعی زن صورت گیرد، برای شوهر مایه پستی و خواری است و اگر آن ازدواج پایدار بماند، مرد تا پایان عمر اسیر احساس حقارت و ذلت خواهد بود. به همین دلیل بود که امام (ع)آن مرد را به مسیری غیر از این سوق دادند.
مشورت در ازدواج
امر و تصمیم پیامبر و امام(ع) نسبت به هر فرد دیگری اولویت دارد؛ چرا که ایشان اولی الامر هستند ودر تمام امور فرد، از خودش بر خودش برتر می باشند. در قضیه مشورت در ازدواج هم دو نکته درکلام امام(ع) پیداست:
1. امام (ع)از مرد مشورت کننده نسبت به خودش اولی و برتر می باشند. اما آن مرد مشورت امام(ع) را چراغ راه خود قرار نداد و بر طبق هوا و هوس خویش عمل نمود و این به نوعی حاکی از تربیت انسان های عصر امام(ع) است.
براساس تفاوت هایی که مردم در تجربه و بینش دارند، مکرر اتفاق می افتد افرادی که بالنسبه دانا و با تجربه هستند، مطلبی را صحیح و بروفق مصلحت تصور می کنند و به اتکای فکر و تشخیص خود تصمیم می گیرند، ولی زمانی که آن نظریه را با داناتر از خویش در میان می گذارند و با وی مشورت می کنند به نارسایی اندیشه خود پی می برند و متوجه می شوند که درست فکر نکرده و در بررسی مطالب از جهات بسیاری غافل بوده اند.
مشورت با مردان دانا این گونه است، حال چه رسد به اولی الامر مسلمانان امام حسین(ع)، و در امر خطیر و تعیین کننده زندگی همچون ازدواج.
2. نکته بعدی که قابل طرح است مشورت دادن دوباره امام(ع) به آن فرد است. امام(ع) در جامعه همچون خورشیدی است که باید ازآن نور گرفت نه اینکه ازآن بهره بود. امام حسین(ع) بر شرایط جامعه خویش و حضورمادی گرایی واقف است و در هر لحظه ای خود را از مردم دور نمی کند. حتی اگر مردم جامعه به ایشان پشت کنند، ایشان باز دست بر شانه هایشان می گذارد و برایشان به نوای ارشاد، داد سخن می دهد. امام(ع) در برخورد دوم خویش با آن مرد با لحنی امیدوارانه به زندگی و ازدواج، باوی باب سخن گشودند و این درجای خود بیان کنند ارزش مشورت در ازدواج به کار بستن آن می باشد نه به زمین نهادن آن؛ آن هم از جانب امام (ع)جامعه حسین بن علی.
سادگی در ازدواج
امروزه یکی از مشکلات جوانان ما ازدواج است، اما هر روز از طرف خانواده پسر و دختر مسائل و آداب و رسوم سخت تری پیش پای جوانان گذاشته می شود و بسیاری از جوان نمی توانند دین خود را با ازدواج حفظ کنند.
کلام و عملکرد امام حسین (ع)در این حیطه برای ما یک الگوی برتراست. زمانی که پسر برادر آن حضرت از دختر امام (ع)خواستگاری کرد، امام فرمود: ای برادر زاده ! من منتظر این خواستگاری بودم، با من بیا.(2)
سپس برادر زاده را با خود به منزل برد. حسن بن حسن عرض کرد: من فاطمه را برگزیدم. امام هم صیغه عقد را خواندند و ازدواج با همین سادگی سامان یافت.
امام سپس خطاب به برادر زاده خود فرمودند : من هم برای تودخترم فاطمه(س) را انتخاب کرده بودم؛ زیرا او از دیگر دختران بیشتر به مادرم فاطمه زهرا دختر رسول الله شباهت دارد.(3)(اصفهانی، 1963 م، ج16، ص 142 / اربلی، 1294، ج1، ص 579/ ابوالفرج اصفهانی، 1368، ص 180)
این عملکرد امام، حاوی دو پیام است :
1. سادگی و ساده زیستی و قناعت پیشگی؛
2. زود ازدواج کردن.
متأسفانه امروزه در امر ازدواج، اخلاق و ایمان کمتر مورد توجه قرار می گیرد و بیشتر گرایش به سوی تجملات و تشریفات مد نظر است. امام با این عملکرد خود به مردم تمام جوامع در تمام زمان ها می آموزد: زندگی با تمام تشریفاتش، اگر خدا و ایمانی در آن وجود نداشته باشد، بی ارزش است، اما به عکس، زندگی ای که مبنای آن بر اساس ایمان ریخته شده باشد، چه بهترکه هر چه سریع تر وبدون تشریفات و ساده و صادقانه صورت گیرد.
پی نوشت ها :
1 ـ قَد اَشَرتُ إلیک، فَخَلِّ سَبیلُها، فإن الله یعَوِضُکَ خیراً مِنها، ثُم قال وعلیکَ بِفُلانَه.
2 ـ یابن أخی قَد کُنتُ أنتَظِرُ هذا مِنکَ إنطَلِق مَعی.
3 ـ قَد إِختَرتُ لَک فاطمَه، فَهِی اَکثَرَهُما شَبَهاً بِأُمّی فاطِمَه بِنتِ رسول الله.
منبع مقاله :
نشریه بانوان شیعه، شماره 20