1ـ صمیمیت با همسر پیشین دیگر به دست نمی آید؛
2ـ طلاق از هر یک از والدین، فرد جدیدی می سازد که عمدتاً ناراحت و خشن است؛
3ـ طلاق امور روزمره ی فرد را دگرگون می کند و به شکل گیری مشکلات عدیده ی دیگر، در زندگی او منجر می شود.
به علت علاقه ی افراد به ثبات و نظم در زندگی فقط 20 درصد از افرادی که طلاق گرفته اند، فرایند زندگی پس از طلاق را خوب و بی دردسر طی می کنند.
زنان و مردان پس از طلاق:
اکثر مردم به دلیل آگاهی از نابسامانی های اجتماعی درباره ی طلاق و عدم سازگاری با واقعیت ها، از طلاق ترس و واهمه دارند. همان طور که عشق و ازدواج ممکن است بانی تمام عقاید مثبت برای تشکیل یک زندگی مشترک باشد، طلاق می تواند بر همه ی آن پندارهای رویایی خط بطلان بکشد. طلاق مانند مرگ عزیزان سوگواری به دنبال دارد که التیام آن حدوداً دو سال طول می کشد. مشکلاتی که ممکن است زنان پس از طلاق با آن مواجه شوند عبارتند از: مسائل مالی و مشکلات مسکن، که غالباً بر اثر پرداخت نشدن دقیق مهریه، نفقه ها و مخارج ماهیانه ی نگهداری فرزندان، ایجاد می شود. این مشکل فقط با کارکردن در بیرون از منزل، کمتر خواهد شد. اغلب زنان پس از طلاق به علت عدم تمکین مالی، به خانه ی پدری خود برمی گردند.
علاوه بر این زنان پس از طلاق، به علت برخورداری از محدودیت های ویژه، به عنوان فرد مطلقه و سکنی گزیدن در منزل والدین، علاوه بر این که باید برخوردهای نامناسب اجتماعی و خانوادگی را تحمل کنند، مجدداً استقلال خود را نیز از دست می دهند. پس طلاق در هر صورت برای زنان مشکل زاست و آنان را در شرایط بدتری قرار می دهد. این بدان معناست که طلاق در کشور ما، زن ها را یا به منزوی بودن دائمی محکوم می کند یا به تن دادن به ازدواجی مجدد که مشکلات خاص خود را در بر خواهد داشت. زنان به بیوه زنانی تبدیل می شوند، با فرزند یا بدون فرزند که همه به دنبال کشف علل شکست اولیه ی آن ها می گردند. زنانی که مادران، اجازه ی ازدواج پسران خود را با آن ها نمی دهند و تقریباً مجبورند با مردی طلاق گرفته مثل خود یا مردی همسر مُرده ـ و معمولاً با تعدادی فرزند ـ ازدواج کنند. ازدواجی که چگونگی دوام آن معلوم نیست.
نگرش سنتی اجتماع باعث می شود که زنان مطلقه ارتباطات خانوادگی و دوستانه ی خود را از دست بدهند. یعنی افراد جامعه به زنی که طلاق گرفته به چشم یک مجرم نگاه می کنند و ارتباطات خود را با او محدود می کنند؛ به عنوان مثال؛ چنین زنانی امکان رفت و آمد با دوستان، خویشان و همکاران شوهر سابق شان را از دست می دهند.
گاهی برگشت زنان طلاق گرفته به خانواده های خود ـ به خصوص خانواده های پرجمعیت که ازدواج دختران در آن به سبک تر شدن فشار مالی کمک می کند ـ بسیار دشوار است. از سوی دیگر، گاهی زنان مسئولیت ازدواج خود را شخصاً پذیرفته اند و خانواده را در تصمیم گیری خود دخالت نداده اند. به همین علت بازگشت شان نزد خانواده بسیار مشکل یا محال است.
مشکلات مردان بعد از طلاق بسیار کمتر از زنان است. زیرا اکثریت شاغل اند و فشار روانی و تنهایی طلاق را کمتر احساس می کنند. از آنجا که تربیت فرزند، جز در موارد استثنایی، همیشه به عهده ی مادران است، فقط مردانی با مشکل مواجه می شوند که خواستار تداوم رابطه شان با فرزندان خود هستند. طلاق نقش پدران را هم مغشوش می کند. ولی در اکثر پژوهش ها، تأثیر منفی طلاق بر مردان نادیده گرفته شده است. بیشتر تأثیرات منفی طلاق را روی مادران و فرزندان بررسی کرده اند واقعیت این است که طلاق در مردان نیز به بروز دشواری های هیجانی می انجامد. آمار خودکشی در بین مردان طلاق گرفته بیشر از زنان است. طبق تحقیقات، مردانی که مسئولیت اصلی مراقبت از فرزندان را به عهده می گیرند، کمتر از دیگران دست به خودکشی می زنند.
سلامت جسمانی مردان طلاق نسبت به مردان مزدوج بسیار کمتر است. چنانچه حق حضانت کودک به پدر سپرده شود، هزینه ای که پدر برای شادمانی کودک خود متحمل می شود بسیار سنگین تر از هزینه ای است که مادران می پردازند.
منبع مقاله :
آذر، ماهیار؛ (1385) طلاق: علل، پیامدها و بچه های طلاق، تهران: نشر قطره، چاپ اول.