روشها و شیوههای آموزش نماز در کودکان و نوجوانان بر اصولی استوار است، که به ذکر مهمترین آنها در این نوشتار پرداخته شده است:
1ـ اصل فطری بودن مسائل دینی.
2ـ اصل اختیاری بودن مسائل دینی.
3ـ اصل تدریجی بودن آموزش مسائل دینی.
4ـ اصل اعتدال و میانه روی در آموزش مسائل دینی
5ـ اصل تکرار و مداومت در آموزش مسائل دینی
6ـ اصل آسانگیری در آموزش مسائل دینی.
7ـ اصل هماهنگی خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانهها و…) در آموزش مسائل دینی
اکنون به شرح و بررسی این روشها و شیوهها می پردازیم:
1ـ اصل فطری بودن مسائل دینی
نیاز به پرستش و نیایش، یکی از نیازهای اساسی و عمیق در عمق روان بشر است.
در بررسی تاریخی، این موضوع ثابت شده که پرستش، جزئی از وجود و کشش فطری انسان است. گاهی که میل و روح پرستش از سوی انبیا در مسیر صحیحی قرار گرفته، به خدا پرستی ختم شده است. و گاهی بر اثر جهل، انحراف و لجاجت، موجودات و اشیای گوناگون پرستش شده اند.
طبق نص صریح دین اسلام، برای ما مسلّم و متقن است که میل به پرستش، نیایش، کمال طلبی، حقیقت جویی و… در کودک امری فطری و درونی است. این موضوع را شواهد تاریخی ـ همچون: پرستش بت، خورشید و گاو و ساختن بهترین مکانها برای معابد ـ و آیات و روایات تأیید میکند.
خداوند ـ تبارک و تعالی ـ در قرآن مجید میفرماید: «فأقم و جهک للدین حنیفاً فطرهَ الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون» (روم / 30) (پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. در آفرینش خدا تغییری نیست. این است همان دین پایدار ولی بیشتر مردم نمیدانند).
اگر ملاحظه میشود که گروهی از کودکان و نوجوانان نسبت به مسائل دینی رغبت و تمایلی از خود نشان نمیدهند، مربوط به عوامل محیطی است که فطرت کودک را از مسیر خودش تحریف کرده است.
متأسفانه، بعضی از والدین به دلیل حساسیت نداشتن و اهمیت ندادن به مسائل دینی، و بعضی به دلیل سخت گیری ها، آموزشهای غلط و نا آشنایی با سیره و روش معصومان (علیهم السلام) و روشهای تربیتی، به گونهای با کودک رفتار میکنند که آنان نسبت به مسائل دینی بی تفاوت، کم رغبت و حتی متنفر میشوند.
با کمال تأسف، باید گفت که بعضی از والدین حساسیت و دقتی را که دربارهی امور دنیوی ـ همچون: تغذیه، لباس، مسائل درسی، کلاس کنکور، معلم خصوصی و… ـ فرزندانشان از خود نشان میدهند، نسبت به مسائل معنوی و دینی اظهار نمیکنند. براستی، این گروه از والدین مصداق کلام نورانی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ میباشند که فرمودند: وای بر فرزندان آخر الزمان از دست پدرانشان. گفته شد: یا رسول الله! منظور شما پدران مشرکند؟
فرمودند: خیر، بلکه پدران مؤمنی که واجبات دینی را به فرزندان خود آموزش نمیدهند. و اگر آنان خود بخواهند احکام دین را فرا گیرند، ایشان جلوگیری میکنند، (و حال آنکه) اگر کالایی به دست بیاورند، از آنان راضی و خوشحال خواهند شد. من از ایشان بیزارم و آنان نیز از من بیزارند» [1]
با توجه به این اصل که خدا جویی امری فطری و درونی است، باید علمای اسلامی و دانشمندان تعلیم و تربیت، به فکر تهیه و تدوین کتاب هایی باشند که شیوههای صحیح رشد و پرورش این حس را بر مبنای اصل فطری بودن به والدین آموزش دهند تا آنان متوسل به شیوهها و روشهای نادرست نشوند.
2ـ اصل اختیاری بودن مسائل دینی
انسان به اقتضای داشتن فطرت الهی، وجود چند بعدی و کرامت وجودی، موجودی مختار است که کرامتش را با اختیار خود میتواند کسب کند. در واقع از دیدگاه اسلام، انسان میلها و جاذبههای معنوی دارد، که دیگر موجودات آن را ندارند. انسان قادر است که در برابر میلهای درونی خود ایستادگی کند و فرمان آنها را اجرا نکند، یا به بعضی از آنها پاسخ گوید و بعضی دیگر را کنترل نماید، یا از آنها در جهتی خاص استفاده کند.
این توانایی انسان، به حکم نیروی اراده است که به فرمان عقل عمل میکند. این توانایی بزرگ، از مختصات انسان است. اساس این توانایی، آن است که انسان موجودی آزاد، انتخابگر و صاحب اختیار میباشد (مطهری، راهنمایی و مشاوره از دیدگاه اسلام، 42).
در دعوت کودکان و نوجوانان به دین، باید به گونهای عمل نماییم که احساس آزادی کنند. با توجه به این موضوع که انسان فطرتاً خداجو است، لازم است که با تذکر روشهای صحیح، این فطرت را در وجود آنان بیدار کنیم و به طرف پذیرش دین سوق دهیم. پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز با نرمخویی و با زبان نرم، افراد را به دین اسلام دعوت میکردند. به تجربه هم ثابت شده است که با زور و اکراه، نمیتوان کسی را به راه راست هدایت کرد.
خداوند ـ تبارک و تعالی ـ میفرماید: «افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین»[2] (پس آیا تو مردم را به اجبار وا میداری که ایمان بیاورند).
اگر به مفاد آیهی: «لا اکراه فی الدین، قد تبیین الرشد من الغی…»[3] توجه نماییم، معلوم میشود که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ وظیفه تبیین دارند. لذا پس از تببین، دیگر جای اکراه و جای انتخاب کردن به جای مردم وجود ندارد. همچنین خداوند میفرماید: «فانما علیک البلاغ» [4](پس بر تو تبلیغ است و بس). کار پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ بیان، توضیح، تشبیه، ابلاغ، انذار و بشارت است. کار پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ اجبار نیست، که به جای مردم بخواهد انتخاب کند و آنها را مجبور نماید.
بهتر است که هیچگاه، کودکان یا نوجوانان را به دینداری مجبور نکنیم. همچنین، به خاطر اینکه آنان دیندار شوند، بهتر است به آنان پاداش خیلی زیاد ندهیم. اگر بدون استفاده از این دو حربه تهدید و تطمیع بتوانیم آنان را به عقیدهای معتقد کنیم، آن اعتقاد درونی خواهد بود; یعنی اعتقادی که نه به خاطر جلب منفعت، و نه ترس از قدر دانی به وجود میآید[5].
وقتی نوجوان مجبور به دینداری نشود ـ و در دوره کودکی سالم و عاری از انحراف پرورش یافته باشد ـ و دین به نحو منطقی و در شرایط مناسب به او عرضه گردد، با توجه به اینکه به تفکر انتزاعی رسیده است، دین یا مذهب محکم و قابل دفاع را خواهد پذیرفت. این دینداری او وراثتی، ریا کارانه و همراه با ناخالصی نخواهد بود، بلکه «دین خالص» خواهد داشت و سپس به دستورهای دینی عمل خواهد کرد.
در دین اسلام تأکید فراوان میشود که اصول دین تقلیدی نیست، بلکه فرد باید با آگاهی و آزادی آن را بپذیرد. بنابراین، باید تلاش کرد که کودک و نوجوان را به طریقی مثبت و ترغیب کننده، به دین دعوت کرد و از افرادی که مبناهای اعتقادی و فکری قوی دارند، کمک گرفت. باید توجه داشت که کودک و بویژه نوجوان، در مقابل برخوردهای آمرانه مقاومت میکند[6].
خانم زهرا مصطفوی، فرزند امام خمینی (ره) نقل میکند: «همسرم به جهت عادت خانوادگی، دخترم را از خواب صبحگاهی بیدار میکرد و به نماز وا میداشت. امام (ره) وقتی از این ماجرا خبردار شدند، برایش پیغام فرستادند: چهره شیرین اسلام را به مذاق بچه تلخ نکن. این کلام آنچنان مؤثر افتاد و اثر عمیقی بر روح و جان دخترم به جای گذاشت که بعد از آن خودش سفارش کرد که برای نماز صبح بموقع بیدارش کنم»[7].
والدین اگر میخواهند فرزندانشان نماز خوان و معتقد بار آیند، موارد ذیل را در نظر بگیرند:
اولاً، خودشان معتقد به دستورها و تعالیم دینی باشند، و به دور از ریا و با خلوص نماز را به پا دارند.
ثانیاً: در دوران کودکی، فرزندانشان را با نماز و مجالس و محافل مذهبی مأنوس کنند. از این رو، لازم است خاطرات خوشی را در ذهن آنان ایجاد نمایند و بشدت از سختگیری، اجبار و اکراه خودداری کنند. پدری که برای بیدار کردن دختر تازه بالغ خود برای ادای نماز صبح، دستی به گیسوان او میکشد و با نوازش و محبت او را از خواب شیرین صبحگاهی بیدار میکند، انجام دادن این تکلیف دینی را با شیرینی محبت پدرانه خویش میآمیزد و عبادت را در کام فرزندش شیرین میسازد.
ثالثاً: والدین نسبت به مسئله نماز و مسائل اعتقادی همچون دیگر مسائل، حساسیت نشان دهند. اگر والدین و مربیان به سفارشها و سیرهی معصومان ـ علیهم السلام ـ و بزرگان دین عمل کنند، قطعاً فرزندانی معتقد و نماز خوان خواهند داشت.
3ـ اصل تدریجی بودن آموزش مسائل دینی
آموزش معارف و مسائل دینی، مراتب و درجاتی دارد، که اصول و مقتضیات آن باید مراعات شود. این مراتب و درجات، به دلیل تفاوتهای فردی در رشد استعدادهای ذهنی و روحی، تفاوت در معلومات و تجربیات، و شرایط گوناگون اجتماعی و فرهنگی در متعلمان است[8]. لذا، باید مطالب و مفاهیم آموزشی و دینی، متناسب با سطح درک و قوای ذهنی و روانی متعلمان باشد.
والدین و بزرگسالان نباید توقع و انتظار داشته باشند، که کودکشان خیلی سریع اهل عبادت و نماز شود. برنامه عادت دادن او به نماز و آموزش او، باید بر اصل تدریج مبتنی باشد. کودک نباید یکباره بار سنگینی از وظایف بار دینی را بر دوش خود احساس کند، و خود را به انجام دادن آن موظف بداند.[1] . نوری، مستدرک الوسائل، ج 2، 625
[2] . یونس / 99
[3] . بقره / 256.
[4] . آل عمران / 20.
[5] . ارونسون، روان شناسی اجتماعی، 34.
[6] . کاظمی، آموزش و پرورش از خردسالی تا نوجوانی، 87.
[7] . ستوده، پا به پای آفتاب، ج 1، 123.
[8] . سادات، راهنمای آموزش تعلیمات دینی در مدارس، 27.
@#@ تکالیف سنگین، زود هنگام و خارج از طاقت و توان کودک، ممکن است صدمهای جبران ناپذیر بر اعتقادات دینی و مذهبی کودکان وارد آورد.
در تعالیم اسلامی، توصیههای فراوانی در زمینه آموزش تدریجی مسائل دینی آمده است. امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: وقتی کودک به سن سه سالگی رسید، از او بخواهید که هفت بار عبارت «لا اله الا الله» را بگوید. سپس، او را به حال خود وا گذارید تا به سن سه سال و هفت ماه و 20 روز برسد. در این هنگام، به او آموزش دهید که هفت بار بگوید: «محمد رسول الله». سپس، تا چهار سالگی او را آزاد بگذارید. در آن هنگام، از وی بخواهید که هفت مرتبه عبارت: صلی الله علیه و آله» را تکرار نماید. سپس تا پنج سالگی او را آزاد بگذارید. در این وقت، اگر کودک دست راست و چپ خود را تشخیص داد، او را در برابر قبله قرار دهید و سجده را به او بیاموزید، در سن شش سالگی، رکوع، سجده و دیگر اجزای نماز را به او آموزش دهید. وقتی هفت سال او تمام شد، به او بگویید که دست و صورت خود را بشوید (در مورد وضو نیز بتدریج وضو گرفتن را بیاموزید). سپس، به او بگویید که نماز بخواند. آنگاه کودک را به حال خود وا گذارید تا نه سال او تمام شود… در این هنگام، وضو گرفتن صحیح را به او بیاموزید و او را به نماز خواندن وادارید[1].
درباره روزه گرفتن نیز وضع به همین ترتیب است. امام صادق ـ علیه السلام ـ میفرمایند: «ما اهل بیت هنگامی که کودکانمان به پنج سالگی رسیدند، دستور میدهیم که نماز بخوانند. پس شما کودکان خود را از هفت سالگی به نماز دستور دهید. و در هفت سالگی، ما امر میکنیم تا به اندازه توانایی شان، نصف روز یا بیشتر یا کمتر روزه بگیرند، هنگامی که تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب آمد، دستور میدهیم که افطار کنند. این عمل، برای آن است که به روزه گرفتن عادت نمایند، پس، شما کودکان (پسران) خود را در نه سالگی به اندازه توانایی شان به روزه گرفتن امر کنید و چون تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب شد، افطار کنند»[2].
تعالیم اسلام به صورت تدریجی به مردم عرضه شده، و قرآن هم تدریجاً بر مردم خوانده شده است. متأسفانه، بعضی از والدین و مربیان قصد دارند در فرصتی کوتاه و خیلی سریع، فراگیران خود را به سر منزل مقصودی که در ذهن خود دارند برسانند; بدون اینکه فرصت دست یابی خود بخودی آن را فراهم کنند.
صاحبنظران تعلیم و تربیت در این باره چنین اظهار نظر کرده اند: «اگر پیام تربیتی با سرعت و تعجیل و بدون در نظر گرفتن فرصت درون سازی از جانب کودک صورت گیرد ـ هر چند مظاهر یک انتقال صوری انجام گرفته است ـ ، اثر آن پایدار و ماندنی نخواهد بود».
لذا، بهتر است کودک هر چیزی را اندک ـ ولی آن اندک را خوب ـ یاد بگیرد و هضم و جذب نماید; و گرنه، دیگران و خود را با دانش سطحی و قشری خویش گول خواهد زد.
آنچه تاکنون مشخص شده، نشان دهنده آن است که سرعت بیش از اندازه و به دور از توانمندی و جذب ظرفیت طبیعی کودک، فرآیند درون سازی مفاهیم تربیتی را مختل میسازد. در واقع، هماهنگی مشترک بین توانایی و قابلیت تربیت شونده از یک سو و امکانات مناسب تربیتی از سوی دیگر، سرعت متناسبی را میطلبد که تشدید یا تخفیف بیش از حد آن، به اختلال در فرایند تربیت و حتی اختلال در تعادل شخصیت تربیت شونده منجر میگردد.
4ـ اصل اعتدال و میانه روی در آموزش مسائل دینی
اعتدال و میانه روی، زیر بنای تعالیم اسلام است; به طوری که در همه دستورها و مقررات آن، از هر گونه افراط و تفریط جلوگیری شده است.
اصل تعادل، از اصولی است که در قرآن کریم بدان عنایت شده است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «و کذالک جعلناکم امه وسطاً»[3] (و شما را امت میانه و معتدل قرار دادیم).همچنین، در حیات سراسر نورانی پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و ائمه هدی ـ علیهم السلام ـ، این اصل را در همه اعمال و رفتارشان مشاهده میکنیم. امام علی ـ علیه السلام ـ درباره پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: «سیرته القصد» (سیره اش تعادل و میانه روی بود).
انسان موجودی چند بعدی و چند کانونی است. اسلام نیز که دین جامع و کاملی است، به تمام نیازهای انسان توجه دارد. برای رشد، تعالی و کمال بشر لازم است همه ابعاد انسان به صورت هماهنگ و متعادل رشد و تکامل یابند.
بیتوجهی به همه ابعاد وجودی انسان یا توجه بیش از حد به یک بعد و نادیده گرفتن ابعاد دیگر، جامعیت و وحدانیت وجود آدمی را نادیده میگیرد و انسانی یک بعدی و تک ساختی میسازد[4]. اگر انسان را فقط در یک بعد ببینیم و او را در همان بعد تربیت کنیم. در حقیقت موجبات نابودی شخصیت انسانی او را فراهم کرده ایم. متأسفانه، بیشتر انسانها و بسیاری جوامع، فاقد این اصل در زندگیاند، و در دام افراط یا تفریط غلطیدهاند. ریشهی بسیاری از انحرافات: فردی، اجتماعی، اخلاقی و روانی را میتوان در رعایت نکردن اصل تعادل جستجو کرد.
میانه روی در عبادت هم باید مراعات شود. درست است که توصیهها و تشویقهای پیشوایان دین، هر انسان محب پروردگار را به انجام دادن عبادات راغب میگرداند، اما تواناییها و آمادگیهای روحی او نیز شرط است. اگر او با تحمیل عبادت بر خود، لذت عبادت را از خویش سلب کند و خود را در آن امر به تکلف اندازد، نه عبادت او عبادتی سالم محسوب میشود، و نه خود او از عبادتش بهرهی معنوی میبرد»[5].
ظرفیت انسان برای عبادت، یک ظرفیت محدود است. لذا باید سعی شود عبادت با نشاط باشد. اگر نشاط از بین برود، عبادت تحمیلی میشود. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند:
«ان هذا الدین متین فأوغلوا فیه برفق و لا تکرهوا عباده الله الی عباد الله فتکونوا کالداکب المنبت الذی لاسفراً قطع ولاظهراً ابقی» [6]
دین اسلام، دینی متین، محکم، منطقی و مبتنی بر ملاحظات دقیق روانی و اجتماعی است. لذا، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ سفارش میکند که با مدارا و متانت حرکت کنید و عبادت خود را مغبوض و منفور نفس خویش قرار ندهید. یعنی، طوری عمل نکنید که نفس شما عبادت را دشمن بدارد، بلکه طوری عمل کنید که نفس، عبادت را دوست بدارد و مجذوب آن شود.
مانند اسب سواری نباشید که در اثر تندی و شتاب زیاد ـ که میزان توانایی مرکوب را در نظر نمیگیرد و فقط تازیانه را میشناسد ـ، نه خود به مقصد میرسد و نه برای مرکب او کمر و توانایی میماند.
پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ همان طور که با غرق شدن در مسائل مادی و شهوانی مخالف بودند، با رهبانیت و عبادتهای صوفیانه نیز مخالفت میکردند. ایشان در برخورد با کسانی که نسبت به مسائل زندگی بی اعتنا شده و به عبادت پرداخته بودند، فرمودند: «بدن شما و زن، فرزند و یارانتان حقوقی بر شما دارند و باید آنها را رعایت کنید».
امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: در جوانی، سخت مشغول عبادت بودم، پدرم به من فرمودند: فرزندم! (زیاد خود را خسته مساز) کمتر از این مقدار هم میتوانی انجام دهی. بدرستی که خداوند اگر بندهای را دوست داشته باشد، به عبادت اندک او راضی خواهد شد»[7].
فجیع عقیلی گوید: «امام حسن ـ علیه السلام ـ به من فرمودند: هنگامی که پدرم در حال احتضار بودند، شروع به وصیت کردند و فرمودند: در عبادت میانه رو باش، و آن چه را که همیشه میتوانی انجام دهی و در توان تو است، انجام ده»[8]. متأسفانه عدهای از والدین، مبلغان و مربیان به دلیل نا آگاهی از مراحل رشد و تحول روانی کودکان و نوجوانان و همچنین بی اطلاعی از شیوه و روشهای برخورد ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ در این زمینه، با اتکا به دانستهها و تجربیات غیر علمی و غلط خویش، اعمالی را مرتکب میشوند، که بعضاً مضر به حال کودکان و نوجوانان است.
علاقه مفرط برخی والدین به مذهبی شدن فرزندانشان و اصرار بیش از حد آنان در این زمینه، بی توجهی به توان، استعداد و نیازهای روحی و روانی کودکانشان و خارج شدن از مرز اعتدال، عواقب ناگوار و نامطلوبی ـ همچون بدبینی به مذهب ـ را در پی خواهد داشت.
5ـ اصل تکرار و مداومت در آموزش مسائل دینی
تکرار و استمرار، خود بخود سبب یادگیری درست، سرعت عمل و کسب مهارت در هر زمینهای میشود. همه، مَثَل معروف: «کار نیکو کردن از پر کردن است» را شنیده اند. و همه نیز واقفند که بازی یا رانندگی روی یخ، فقط در نتیجهی تمرین و تکرار ممکن است.
هیچ کس نمیتواند منکر باشد که اگر مفاهیم و لغات آموخته شده از زبان بیگانه تمرین و تکرار نشوند، دیر یا زود به دست فراموشی سپرده میشود.[9]
دکتر قائمی در این باره مینویسد: «برای تقویت و ایجاد رفتاری ثابت و عادتی استوار در کودک و نوجوان، باید از مجرای تکرار وارد شد. بسیار از افکار و اعمال، در سایهی تمرین و عمل مکرر در انسان تثبیت میشوند. حتی ایمان آدمی هم، نوعی تثبیت در سایهی عمل است، «لا یثبت الایمان إلاّ بالعمل» [10]هر قدر عمل مکرر باشد، امکان تثبیت آن بیشتر خواهد بود.
همچنین در تربیت دینی این اصل وجود دارد که از راه ظاهر و عمل ظاهری، میتوان در باطن نفوذ داشت; و بر عکس.[1] . سادات، راهنمای پدران و مادران، ج 2، 159; یکصد و چهارده نکته درباره نماز، 66.
[2] . طباطبائی، سنن النبی، 157.
[3] . بقره / 143.
[4] . مطهری، مقدمهای بر مفاهیم و کاربردهای راهنمایی و مشاوره از دیدگاه اسلام، 68 ـ 69.
[5] . مظلومی، با تربیت مکتبی آشنا شویم، 142.
[6] . کلینی، اصول کافی، ج 2، 86 ـ 87.
[7] . کلینی، اصول کافی، ج 2، 87.
[8] . نوری، مستدرک الوسائل، ج 1، 130; مسلم، صحیح، ج 3، 144.
[9] . شعبانی، مهارتهای آموزشی و پرورشی، 23.
[10] . کلینی، اصول کافی، ج 1، کتاب الفکر و الایمان.
@#@ باید کودک را به مظاهر عمل و تکرار در این ظاهر انس دهیم تا باطن او شکل گیرد. تجارب و تعالیم علمی نشان داده اند، که حتی عمل ریایی در صورت تکرار در فردی تثبیت میشود. پس از تثبیت، میتوان یک عمل ریایی را به صورت واقعی و بی ریا درآورد; به شرط اینکه نیت عمل را عوض کند.
این روش، بویژه درباره کودک مؤثر است. مثلاً، ممکن است کودک یا نوجوانی از طرف امام جماعت تشویق شود و خاطرهی خوشی در ذهنش شکل بگیرد. لذا، وی مدتی به خاطر همین تشویق، به مسجد میرود. پس از مدتی، جاذبههای معنوی مسجد و حالات نماز گزاران به هنگام نماز، این فرد را مجذوب خود میکند و او را فردی مذهبی بار میآورد.
این گونه، ما کودک را به تکرار ظاهر در عبادت سوق میدهیم، تا زمینه برای انس به عبادت، تثبیت عمل و ایجاد عادت، در او فراهم آید[1].
پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ، بزرگ مربی مکتب اسلام، در زمینهی آموزش نماز و تکرار آن برای نوهی گرامی شان، حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ چنین رفتاری داشتند: «روزی حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ قصد خواندن نماز را داشتند. امام حسین ـ علیه السلام ـ در کنار جد بزرگوارشان بودند و قصد همراهی با پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ را داشتند. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ تکبیر گفتند، ولی امام حسین ـ علیه السلام ـ نتوانستند آن را تکرار کنند. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ تکبیر دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم را گفتند. بالاخره، در هفتمین بار، تکبیر امام حسین ـ علیه السلام ـ صحیح ادا شد و نماز آغاز گردید»[2]. این شیوه رفتار نبی مکرم اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ، میتواند الگو و روش خوبی برای والدین و مربیان باشد. آنان باید همانند پیامبر عظیم الشأن اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ، مراحل رشد کودک را در نظر بگیرند و سعی کنند با صبر و حوصله، به نیاز فطری کودکان پاسخ مناسب بدهند.
هنر بزرگ والدین و مربیان این است که دنیای کودک را درک نمایند و بدانند که برخی از مسائل که ممکن است برای بزرگسالان خسته کننده باشد، برای کودکان لذت بخش است.
کودک از تکرار مکررات همچون خواندن و ذکر مکرر قصهها و داستانها اصلاً خسته نمیشود. اگر بیان این داستانها با صوت خوش و ریتم و آهنگ مطلوب باشد، کودک کاملاً مجذوب و علاقمند میشود. در این باره، مادران بخوبی میدانند که بعضی قصهها را صدها بار تکرار کرده اند، ولی باز هم کودک به آن علاقه نشان داده است.
لذا، توصیه میشود که والدین نماز را با حال مناسب و صوت و آهنگ موزون قرائت کنند، تا کودکان بیشتر به کلام الهی جذب شوند.در این باره، والدین میتوانند به قرائت نمازهای علمای ربانی گوش دهند و آنها را ضبط کنند تا هم خودشان و هم کوکانشان، بهره مند شوند.
6ـ اصل آسان گیری در آموزش مسائل دینی
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ در مناسبتهای مختلف، تأکید کردند: «دین اسلام آسان است و دینداری مشکل نیست. مبادا، افراد نادان بر خود سخت بگیرند. مبادا متولیان امور دینی، کاری انجام دهند که مردم تصور کنند دینداری مشکل است و با سخت گیریهای بیجا، مردم را از دین فراری دهند»[3].
«روزی پس از نماز، مردم اطراف پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ را گرفتند و از ایشان مسئلهای پرسیدند. چندین بار سؤال کردند: آیا فلان کار اشکال دارد؟
آن حضرت فرمودند: اشکال ندارد. ای مردم! دین خدا در آسانی است[4]. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ این سخن را سه بار تکرار کردند.
پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: «خداوند اسلام را تشریع کرد، آن را آسان و گشاده قرار داد، و سخت و تنگ نگرفت»[5].
وقتی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ افرادی را برای تبلیغ و ارشاد مردم و آشنا کردن آنان با مبانی اسلام اعزام میکردند، یکی از مهمترین رهنمودهایشان این بود: «مژده بدهید، نترسانید، آسان بگیرید و سخت نگیرید»[6].
در برنامههای جمعی و عبادات اجتماعی اسلام، روی موضوع خودداری از تندروی و سختگیری و خسته نکردن افراد، عنایت خاصی شده است. اولیای گرامی اسلام، توصیههای فراوانی کردهاند که مبادا از رعایت حال و حفظ نشاط افراد غفلت شود، و از عبادات و مراسم اسلامی به جای جاذبه، علاقه و سازندگی تنفر، دافعه و فرار اشخاص حاصل آید.
به همین دلیل در احادیث متعددی، توصیه فراوان شده است که نمازهای جمعه و جماعات، نباید به گونهای باشد که به خاطر طولانی شدن آنها حقوق ضعیفان، سالمندان و کودکان از بین برود.
در این باب، از سوی اولیای عظیم الشأن اسلام توصیههای فراوانی رسیده است که برای الگو قرار دادن عمل آن بزرگواران، مواردی را بررسی میکنیم[7].
انس بن مالک روایت کرده است: «نماز پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ از همه کاملتر و کوتاهتر بود»[8].
معاذ پسر جبل که در یکی از مساجد مدینه پیشنماز بود، روزی در نماز جماعت سورهی بزرگی را خواند. وی نماز را آنقدر طول داد، که مردی (پیرمردی) که در آن نماز جماعت شرکت کرده بود، در اثر خستگی و ناتوانی طاقت نیاورد، و نتوانست نماز خود را به جماعت و همراه معاذ به پایان برساند. از این رو، وی وسط نماز قصد فرادا نمود، نماز خود را تمام کرد، سوار مرکب شد و به سراغ کار خود رفت. وقتی خبر این گونه نماز جماعت خواندن به اطلاع پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ رسید، آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ بسیار ناراحت شدند و دستور دادند معاذ را حاضر کنند. آنگاه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ با ناراحتی به او فرمودند: «یا معاذ، ایاک ان تکون قتانا» (ای معاذ! دیگر این طور نباشد که مردم را از نماز جماعت فراری بدهی، بلکه در نماز جماعت سورههای کوتاه را بخوان»[9].
آسانگیری در مسائل دینی کودکان، از اهمیت مضاعف و بسزایی برخوردار است. در دوران خردسالی، در نماز به گونهای عمل کنیم که کودک احساس جبر و خستگی نداشته باشد. نماز نباید برای او امری سنگین و کسل کننده شود. به مصلحت او است که نمازها، با ذکرها، رکوع و سجود خسته کننده و طولانی نباشد. حتی سفارش شده است که به خاطر چند کودکی که با شما به نماز ایستاده اند، آن را سریعتر بخوانید، و از برخی کارهای مستحبی صرف نظر کنید. هوشیار باشید که او کودک است و حال و روحیهی شما را ندارد; بویژه که از بسیاری حالات و رفتار شما سر در نمیآورد و معنای عبارات شما را نمیفهمند.[10]
میرزای نوری در مستدرک الوسائل مینویسد: «امام سجاد ـ علیه السلام ـ کودکانی را که نزد او بودند، وا میداشتند که نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشا را با هم بخوانند. به آن حضرت اعتراض شد. فرمود: این عمل برای آنان سبکتر و بهتر است و سبب میشود که به خواندن نماز پیشی بجویند و برای خوابیدن و یا سر گرمی به کار دیگر، نماز را ضایع نسازند. و امام ـ علیه السلام ـ، کودکان را به چیز دیگری غیر از نماز واجب دستورشان نمیدادند و میفرمود: اگر قدرت و طاقت بر خواندن نمازهای واجب داشتند، آنان را محروم نسازید»[11].
ابن قداح روایت کرده است که امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «ما به فرزندان خود دستور میدهیم مادامی که در حال وضو هستند و مشغول کار دیگری نشده اند، نماز ظهر را با نماز عصر، و نماز مغرب را با نماز عشا بخوانند»[12].
بعضی والدین و مربیان که اصرار دارند از روی جبر و اکراه و بدون توجه به حال و روحیهی کودک او را نماز خوان بار آورند، آنان ناخودآگاه لامذهبهای آینده و افرادی عقدهای میپرورانند. چنین افرادی، در نخستین فرصتی که به قدرت و استقلالی دست یابند، دین و عبادت را ترک خواهندکرد. طبیعی است، مسئولیت چنین وضعی بر عهدهی کسانی است، که چنین زمینهای را فراهم کردهاند [13].
دکتر احمدی در این باره نقل میکند: «شخصی را میشناسم که پزشک متخصص تغذیه است. او فردی است که عِرق ملی خوبی هم دارد و در آلمان زندگی میکند. وی میگفت: پدر من از متدینین سر شناس یکی از شهرهاست، و همه چیز او سر جای خودش است; نماز خواندنش، اعمال عبادی اش و… با وجود آن که در شهر سرد سیری بودیم، صبحها ما را از خواب بیدار میکرد تا نماز بخوانیم. بعد، خودش در اتاق دیگری مشغول نماز خواندن میشد. ما تدبیری اندیشیدیم تا از وضو گرفتن در آن هوای سرد خلاص شویم. بنابراین، بدون آن که وضو بگیریم، در اتاقمان با صدای بلند در حالی که خوابیده بودیم نماز میخواندیم.
بعد از چند بار، پدرمان فهمید و با کتک ما را وادار کرد که وضو بگیریم و نماز بخوانیم. بعد از مدتی، ما یاد گرفتیم که این کار را بکنیم: برای وضو گرفتن میرفتیم، ولی وضو نمیگرفتیم. سپس، ما میایستادیم و بلند بلند نماز میخواندیم تا نشان بدهیم که داریم نماز میخوانیم. بدین گونه، پدرم من، خواهران و برادرانم را وادار به نماز خواندن میکرد. و الان، هیچ یک از ما نماز نمیخوانیم [14].
7ـ اصل هماهنگی خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانهها و…) در آموزش مسائل دینی.
یکی از عوامل مؤثر در تکوین شخصیت علمی، معنوی و جسمی کودک و نوجوان، ایجاد هماهنگی و همکاری مثبت و سازنده بین خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانهها و.[1] . قائمی، اقامهی نماز در دوران کودکی، 36 ـ 37.
[2] . مجلسی، بحار الانوار، ج 43، 307.
[3] . محمدی ری شهری، جشن تکلیف، 86.
[4] . ابن حنبل، مسند، ج 5، 69.
[5] . ابویعلی، مسند، ج 3، 50، حدیث 2452.
[6] . ابن هشام، السیره النبویه، ج 4، 237.
[7] . صادقی اردستانی، پیوند، 57 ـ 58.
[8] . ابن حنبل، مسند، ج 3، 100.
[9] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 5، 47.
[10] . قائمی، اقامه نماز در دوران کودکی و نوجوانی، 35
[11] . نوری، مستدرک الوسائل، ج 15، 160، و ج 3، 19; کلینی، کافی، ج 2، 409; حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 3، 14 و 16.
[12] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 15، 183.
[13] . قائمی، اقامه نماز در دوران کودکی، 36.
[14] . احمدی، مجموعه مقالات دومین کنگره سراسری انجمنهای اولیا و مربیان کشور، 194. @#@..) است.
برای رسیدن به اهداف تربیت دینی و ترویج فرهنگ نماز، همکاری همه ارگانها و نهادها بویژه نهادهای فرهنگی و تربیتی ضرورت نام دارد.
خانه، مدرسه و جامعه (مسجد، رسانهها و…) در انجام دادن وظایف تربیتی و پرورش مسائل دینی، مکمل یکدیگرند.
پیوند و ارتباط نزدیک خانه، مدرسه و جامعه (مسجد و رسانهها و…) با یکدیگر، در واقع پیوند استوانههای تربیت صحیح و منطقی است. امروزه، لازم است مدارس یک علاقه واقعی و باطنی، برای حضور مستمر و ارتباط نزدیک دانش آموزان با مساجد، در آنان ایجاد کنند. در این راستا، مدارس نباید فقط به ساختن نمازخانهها اکتفا کنند. هر چند ساخت و توسعه نمازخانهها اقدامی مثبت و ارزنده برای رسیدن به ارزشها و مقدسات والای دینی است، اما هیچگاه جای مساجد و اثرات سازندهی آنها را نمیگیرد.
لازم است، همهی تلاش دست اندرکاران تعلیم و تربیت، بر این باشد که پیوندی واقعی ـ نه ظاهری و صوری ـ بین خانه، مدرسه و جامعه ایجاد کنند. با این گونه پیوند، هم خانه به فضایی اسلامی و آکنده از ارزشهای معنوی تبدیل میشود و هم، مدرسه نقش سازنده و هدایتگری در زمینهی ارزشهای دینی مییابد. از این رو، با هماهنگی و یکسانی فضای حاکم و ارزشهای معنوی و دینی در خانه و مدرسه، بسیاری از تعارضات و مشکلاتی که ممکن است برای کودکان در نتیجهی ناهماهنگی بین خانه، مدرسه و جامعه ایجاد شود، بر طرف میگردد.
البته، این پیوند باید مستمر باشد; نه مقطعی و وابسته به شرایط خاص. چنین پیوندی، کاری گروهی و حرکتی اجتماعی را میطلبد. این گونه کارها، بس پیچیده است و با چند بار بردن دانش آموزان به مسجد و حضور فیزیکی آنان، نمیتوان به نتایج مطلوب و رضایتبخش رسید.
فرهنگ انس گرفتن با مسجد و در رأس آن نماز به عنوان یک حرکت ارادی، آگاهانه و مستمر، باید از آغاز دوران کودکی در نظام تربیتی خانه، مدرسه و جامعه به عنوان یک اصل مهم تربیتی مدّنظر قرار بگیرد تا فطرت خداجوی کودک به گونهای رشد و پرورش یابد، که هیچ عامل و شرایطی نتواند موجبات انحراف او را فراهم سازد.
در آموزش و پرورش قدیم، همهی مسئولیتهای تربیتی را مدرسه بر عهده میگرفت. در تربیت جدید، این حقیقت پذیرفته شده است که آموزش و پرورش مدرسه بدون همکاری آگاهانه و فعالانهی خانواده، نتیجهی مطلوبی نخواهد داد. دلیل چنین نگرشی آن است که کودک بیشتر اوقات فراغت خود را در خارج از مدرسه و اغلب در خانه و جامعه میگذراند. از آنجا که کودک از والدین و جامعه متأثر میشود، خنثی کردن اثرات محیط خارج از مدرسه در مدت محدود درسی، بسیار سخت و گاهی غیر ممکن است. در واقع، امروزه اگر خانواده، مدرسه و جامعه (مسجد و…) نسل جدید را به سوی یک هدف و روش واحدی سوق ندهند، نمیتوان امیدی به پیشرفت دینی جامعه داشت. اگر این مثلث تربیتی (خانه، مدرسه و جامعه) در برنامهها و روشها هماهنگی لازم را نداشته باشند، در روند رشد دینی کودک و نوجوان اختلال به وجود خواهد آمد; که اولین عارضهی آن، تعارض است. متأسفانه، باید اذعان کرد که فعالیتها در این راستا، هماهنگ، همجهت و همخوان نیست. حتی در مواردی، ممکن است با فعالیتهای موازی و گاهی مغایر، انرژی و توان یکدیگر را خنثی و کاهش دهند.
به طور مثال، بعضی خانوادهها اطلاعات چندانی از دین ندارند. از طرفی، مدرسه تکالیف سختی بر بچههای این گونه خانوادهها تحمیل میکند. این تعارض باعث میشود که نوعی دو گانگی در کودکان و نوجوانان به وجود آید.
نمونهی دیگر اینکه، برخی خانوادهها که به مذهب توجه دقیق و لازم ندارند، در محافل و میهمانیها ـ بدون توجه به مسائل شرعی ـ برای بچههایشان لباس هایی انتخاب میکنند که با آن مجالس تناسب داشته باشند از سویی، اصرار مدارس بر این است که دانش آموزان پوشش و لباس مناسب با شرع بپوشند. در اینجا نیز اختلاف میان خانه و مدرسه، برای بچهها تعارض به وجود میآورد.
محمدرضا مطهری ـ مجله مسجد، ش50، ص21