نماز تجارت بر سرمایه اولیه
اشاره:
سرمایه اگر راکد بماند، ارزش خود را به تدریج از دست میدهد؛ اما اگر از آن در راه تولید و یا تجارت بهره گیرند، ارزش افزوده حاصل از آن، حیات سرمایه اصلی را استمرار میبخشد. نماز، تجارتی است که سرمایه عمر و حیات انسانی را جاودانگی میبخشد.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی
محمّد و آله طاهرین
ریشهیابی و سرچشمه ارتباط انسان به نماز و نماز با انسان کجاست؟ هر تبلیغاتی که بخواهیم برای نماز بکنیم، باید راه این جریان یا سرچشمه را هموار کنیم. اگر مقّنی لازم است، یا قنات نیاز به لایروبی دارد، یا اگر باید کانال زده شود، باید موانع راه برداشته شود. همه اینها برای کشف سرچشمه است. همه بر میگردد به این که باید جایگاه منشأ و سرچشمه را مشخّص کنیم. برای این شناخت بر میگردیم به این قسمت که حرکت انسان واقعیات خارجی نیست؛ بلکه بر اساس دریافت انسان از آن واقعیت است. امام راحل ـ رحمه الله علیه ـ در مسجد سلماسی قم این مثال را زدند که اگر کسی بگوید ماری در این مجلس است و نباشد، همین عنوان وجود ذهنی مار، همه را به حرکت در میآورد. آن که شجاعتی دارد، میخواهد مار را بکشد و آن که میترسد، درصدد فرار است، همه این جنب و جوشها مربوط به این تفکر است. اما اگر مار هست ولی کسی خبر از وجودش ندارد، وجود عینی باشد و وجود ذهنی نباشد، این وجود عینی هیچ گونه اثری در انسان نخواهد داشت. پس رابطه انسان با محیط بر میگردد و به وجود ذهنی انسان.
ذهن ما باید از این مطلب اطلاع داشته باشد؛ سپس تشخیص ذهنی بر میگردد به معلومات.
علم دو نوع است:
1ـ تجربی که برمیگردد به آزمایش و خطا، مرتبا انسان آزمایش میکند و کشف و خطا میکند، تا بفهمد چه باید کند، این زیر ساخت است.
2ـ1. علم الهی که مبنایش آزمایش و خطا نیست؛ چون دایره این علم بسیار وسیع است. اگر بخواهد خطا کند، مجموعهها به هم میریزد و هلاک میشود و دوباره از اول. در حالی که چه معلومات پیچیدهای در عالم به کار گرفته شده است؛ مانند تحقیقات علمی که امروزه درباره «ژن» صورت گرفته است که بسیار پیچیده میباشد … با این وجود
چگونه میتواند احتمال خطا برود؟ این جا محال بودن مبنای آزمایش و خطا را در خلقت اثبات میکند. همین که این وجود ( خدا ) نیاز به مبدأ ندارد، این علم هم نیاز به آزمایش ندارد. علم و هستی از هم جدا شدنی نیستند.
خداوند میفرماید: سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق اولم یکف بربک انه علی کل شیء شهید.
انسان از این آیه میفهمد که بشر متکی به دانشی است که بر آزمایش و خطا مبتنی نیست. کشف حضور و شهود خداوند بر کوچکترین و بزرگترین شیء، یعنی این که خدا در ذره است در اول دعای کمیل: اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء.
حضرت 11 مورد از امر خدا در ذره را، در کوچک ترین ذرات عالم، آثار عظمت الهی نشان میدهد؛ علم، قدرت، نور، عظمت…
2ـ2. علم دوم، علم انبیاء و وحی است که مربوط به آزمایش و خطا نیست و اتصال به علم اول ( الهی ) دارد. اگر آن علم ( الهی ) به صورت اقیانوس باشد، این چاه است که از زیر به اقیانوس مرتبط است و تمام شدنی نیست. در نظر اول دریا دیده نمیشود، محدود دیده میشود، محدود ولی متصل به نامحدود. وحی عامل اتصال علم ( انبیاء ) به بی نهایت است. قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احداً.
یعنی همان طوری که شما مثل چاه محدود هستید، من هم محدودم؛ ولی وحی، مرا به اقیانوس علم بدون آزمایش و خطا متصل میکند. وحی، علم مرا به علم بینهایت متصل میکند.
2ـ3. علم سوم که مربوط به آزمایش و خطا نیست، مستقلات عقیله انسان است و علم تجربی و علم تحصیلی نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم. و الشمس و ضحیها … و نفس و ما سویها ( در فَألهمها ) برای ترتیب است. اول «سویها» بعد «الهمها فجورها و تقویها». پس از رسیدن به بلوغ، اگر مراتب فهم در انسان به بلوغ برسد، آن موقع از علم الهی بهرهمند میشود. نه از طریق وحی، بلکه از طریق الهام، دستگاه جهت یابی «فجورها و تقویها».
به انبیاء مسیر تکامل را تا آخر، وحی میکنند، به دیگر انسانها خوب و بد را الهام میکنند. این علم هم متکی به آزمایش و خطا نیست. جهت حرکت انسان را اصلاح میکند و انسان میخواهد برود که سرگردان نباشد.
خداوند بدون واسطه انبیاء به انسان فجور و تقوی را الهام کرده است. انبیاء هم بر مبنای این الهام انسانی جواب داده میشوند. در وجود انسان عقل در را به روی انبیاء باز میکند.
نماز ریشه در «الهمها فجورها و تقویها» دارد. حال که این علم در همه هست، پس چرا رفتن انسانها به سوی نماز متفاوت است؟
ذیل آیه جواب میدهد: «قد افلح من زکیها، و قد خاب من دسیها». راز آفرینش، سر خلقت، چرا آمدم؟ و چرا رفتم؟ … همه در «قد افلح من زکیها» است. برای نماز میگوید «حی علی الفلاح» این دو صغری و کبری اگر نتیجهگیری شود یعنی نماز تزکیه کننده است.
«قد افلح المؤمنون» قرآن، «قد افلح من زکیها» و « حی علی الفلاح» در اذان و اقامه راه تزکیه و راه خودسازی را به انسان مینمایاند. پس سرچشمه به آزمون و خطا متکی نیست. «بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره». این سرمایه را چگونه به حرکت در میآوریم؟ نماز میآید و این سرمایه را میگیرد و به ارزش افزودهاش اضافه میکند.
نماز تجارت بر سرمایه اولیه ایست که به عنوان «الهمها فجورها و تقویها» در اختیار انسان قرار داده شده است.
البته ممکن است در ابتدا این سرمایه کم باشد، اما وقتی به کار گرفته شود، یک سودی اضافه میشود، نماز دومی که انسان میخواند همه سرمایه «الهمها»ی اولی است، که بر آن افزوده شده است. با هر نمازی یک بهره و سودی بر این سرمایه اضافه میشود اما به شرطی که سرمایه درست به کار رود تا سود به دست آید.
رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکرالله. و اقام الصلوه و ایتاء الزکوه. یخافون یوماً تتقلب فیه القلوب و الابصار.
نور الهی در خانه دل کسانی است که هیچ معامله و تجارتی آنها را از یاد خدا باز نمیدارد. بعد میگوید چرا؟ «یخافون یوما…» توجه به معاد و روز قیامت موجب میشود که این نماز، غافلانه صورت نگیرد.
جای دیگر میگوید: «و انها لکبیره الا علی الخاشعین، الذی یظنون انهم ملاقوابهم …». انجام این نماز، غیر ممکن، کبیره و محال است الا بر خاشعین. بعد ریشه خشوع را میگوید. آن که به این نتیجه رسیده است که مرگ و آخرت و حساب قطعی است، جهت حرکتش این است که «انی ملاق ربی» هر چه میخواهد بکند، امر به معروف، نهی از منکر، صبر و استقامت یادش میآید«انی ملاق ربی».
صبر کردن هنر نیست. حلم هنر نیست. معاویه حلمش در عرب معرف و ضرب المثل است. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ حلمش ریشه در «ملا قواربهم» دارد. حلم معاویه ریشه در مکر و شیطنت دارد.
در جلسهای مغیره و عمر و عاص در کنار معاویه نشسته بودند. عقیل وارد شد. آن دو نفر به او اعتنا نکردند. عقیل از معاویه پرسید: در طرف راست تو کیست؟ گفت: عمر و عاص. عقیل گفت: پنج پدر درباره او اختلاف کردند که در شب مربوط … بعد پرسید: در طرف چپ تو کیست؟ معاویه گفت: مغیره، درباره من چه می دانی؟ گفت: تو از ذوات الاعلام هستی… معاویه به آنها گفت: شرکتکم غلبتکم. با شما شریک شدم و بر شما غلبه پیدا کردم. این حلم معاویه است که فحش میخورد و میخندد. برای هدف خودش، نیت «ملاق ربی» نیست، این مکر است. اما حلم حضرت علی ـ علیه السّلام ـ ریشه در «ملاق ربی» دارد. آمدن و حضور قلب پیدا کردن. «الا علی الخاشعین».
«رجال لا تلهیهم تجاره… یخافون یوما تتقلب منه القلوب و الابصار …». پس اگر بخواهیم مایه «فالهمها» در تجارت به کار گرفته شود و نماز با حضور قلب باشد، نیاز دارد به «انی ظننت انی ملاق حسابیه».
پس برای نماز باید در معاد کار بشود. هر چه انسان را به یاد معاد بیندازد، موجب روح پیدا کردن میشود. حال هر فیلم، سرود، سخنرانی و سفر زیارتی… در جهت معاد باشد، کمک میکند به نماز.
اگر چنین نمازی خوانده شود، میگوید این خشوع در نماز است. باید به یک چیزی منتهی شود. میگوید: «قد افلح المؤمنون، الذین هم فی صلاتهم خاشعون و الذین هم عن اللغو معرضون و الذین هم لا ماناتهم و عهدهم راعون». اینها به حضور قلب در نماز کمک میکند.
«و الذین هم لفروجهم حافظون». باید پاکسازی در آن صورت گیرد. اگر در این جهت، در جریان افتاد، سود حاصل بر سرمایه اضافه میشود. نماز دوم + سرمایه، اول + سودش، این ریشه ارتقاء است.
مثلاً اگر 5% در هر نماز سودش باشد؛ یعنی 5% اضافه شود، 5% به شعاع دید «الهمها» اضافه شود، با هزاران نماز به کجا میرسد؟ ببین چه نمازی حاصل میشود. در حالی که ظاهراً چنین به ذهن میآید که نماز تکرار مکررات است. سال دوم سرمایهاش غیر از سرمایه سال اول است. مثل ربا که در ربا بر سرمایه اضافه می شود. آن در جهت باطل است و این در جهت حق.@#@ مثل قرض الحسنه که ربای الهی است یعنی سود او اجر عندالله است؛ که قابل مقایسه با این سودها نیست. برای نماز نیز چنین سود کلانی است.
سود کلان نماز میتواند انگیزه حرکت باشد.
شخصی خدمت حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ آمد. سؤالاتی پرسید. سؤال دهم را که جواب گرفت از ادامه پرسش خجالت کشید و خواست برود. حضرت به او فرمود اگر کسی باری ببرد و مزدش سکهای طلا بگیرد چقدر خوشحال است؟ پاسخ به سؤالات شما مزدش از کوهی از طلا هم بیشتر است.
اگر دیدید جوانها در نماز کسالت دارند، ریشهاش در همین هاست. بر اساس «فالهمها …» با هر بی نمازی میتوان صحبت کرد.
نماز ریشه الهام دارد
حال ستاد اقامه نماز باید از ادبیات ترویج نماز استفاده کند. سرود، شعر، نمایشنامه و فیلم، همه را در جهت ترویج نماز به کار گیرد. از داستانهای زیبای کتب اسلامی میتوان در جهت تبلیغ نماز، فیلم یا نمایشنامه تهیه کرد؛ مثل این داستان که مرحوم علامه مجلسی ذکر میکند.
پادشاهی معتقد به معاد و آخرت نبود؛ لیکن وزیر معتقدی داشت. وزیر همواره در فکر تذکری به سلطان بود. یک روز عصر، سلطان گفت: برای تنوع و تفریح به صحرا برویم. در صحرا تپهای را دیدند. وقتی نزدیک شدند، دیدند خاکروبه است. از وسط آن خاکروبه نوری در تاریکی شب روشن شد. در حالی که آتش نبود. سلطان حس کنجکاویش تحریک شد که در میان این زبالهها و خاکروبهها چه کسی زندگی میکند. به سختی خود را به آنجا رساند. دید دخمهای در آنجاست و زن و شوهری در آن زندگی میکنند. مرد میگساری میکند و تاری در دست دارد و مینوازد و برای همسرش اشعار عاشقانه میخواند و زن هم شاد است و به او خدمت میکند. از این وضع تعجب میکند که اینها در دل این دخمه با این وضع زندگی میکنند در حالی که ما در کاخمان با وضعی که داریم این گونه خوش نیستیم. وزیر از همین فرصت استفاده کرد و گفت دیگرانی هم هستند و از این که ما به آن زندگی دلخوش کردهایم تعجب میکنند. سلطان گفت: آنها چه کسانی هستند؟ وزیر جواب داد: آنها عابدان و بندگان صالح خدایند. سلطان توضیح بیشتر خواست و وزیر برای او توضیح داد و سلطان تحت تأثیر قرار گرفت.
الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلواه و اتوا الزکوه و امروا بالمعروف و نهو اعن المنکر و لله عاقبه الامور.
تبلیغ برای اقامه نماز باید با زبان روز باشد. «اقوموا الصلواه» به کمک ادبیات و ابزار روز، سینما، فیلم، سرودن شعر و دیگر هنرها صورت گیرد، نه فقط با گفتن نماز بخوان. دیگران فساد و فحشاء و زنا را چگونه تبلیغ میکنند؟ نمیگویند: زنا کن و … بلکه از راه همین هنرها وارد میشوند. در مقابل آنها ما هم باید از همان وسایل و روشها استفاده کنیم.
«لا ینتشر الهدی الا من حیث النتشر الضلال». مثال ملا نصر الدین که به فرزندش علم یاد داده بود. کسی انگشتری در دستش گرفت و گفت: در دست من چیست؟ پسر ملا جواب داد: چیز گردی است که سوراخی در وسط آن است. سؤال کرد: آن چیست؟ جواب داد: سنگ آسیاست. ملا گفت این را دیگر من به او یاد ندادم، از خودش میگوید.
یا مثال بچهای که به او گفتند: برو با خواهر کوچکت حرف بزن تا خواب برود، کنار او رفت و مرتب میگفت: حرف، حرف …
ما هم فقط میخواهیم بگوییم نماز بخوان، نماز بخوان.
این راه ترویج نماز نیست. باید از امکانات روز استفاده کنیم.
آیت الله حائری شیرازی- مجله نیایش، ش 12