در دعایی شریف آمده است: (اَللّهُمَّ عَرِّفنِی حُجَتَّکُ فَإِنَّکَ إِن لَم تُعَرِّفنِی حُجَّتَکَ ضَلَلتُ عَن دِینِی؛ خداوندا، حجت خود را به من بشناسان که اگر حجت خود را به من نشناسانی از دین خود گمراه خواهم شد.»(1)
معیار صحیح و غلط در عقیده ی مهدویت
مسئله مهدویت -علیرغم اینکه به نام های متفاوتی از آن تعبیر شده- به لحاظ فکری غنی، به لحاظ تاریخی قطعی، و در ترازوی عقل دینی -با طیف های مختلف آن- پذیرفتنی است. اما این ویژگی ها با یک پدیده ی خطرناک به نام مدعیان دروغین همراه شده است و این همراهی از ابتدای پیدایش تفکر مهدویت تا هنگامی که به اجرا درآید، از آن جدا شدنی نیست و تعجبی هم ندارد؛ چرا که پدیده ی نبوت و رسالت نیز در سیر تاریخی خود، همواره با چنین مدّعیانی همراه بوده است.
داستان جالبی درباره یکی از این مدّعیان پیامبری هست که معجزه اش این بود که سنگریزه در آب می انداخت و سنگریزه متلاشی می شد اما وقتی از او خواستند نوع سنگریزه را عوض کند، گفت: «شما از فرعون هم سخت گیرتر هستید؛ چون فرعون هرگز از موسی نخواست عصایش را عوض کند».
و باز نقل می کنند: در حضور یکی از پادشاهان، از یکی از این مدّعیان معجزه خواستند، گفت: معجزه کدام پیغمبری را می خواهید؟ گفتند: معجزه ی موسی. گفت: معجزه ی او چه بود؟ گفتند: اژدها کردن عصا. گفت: چیز آسان تری بخواهید. گفتند: معجزه ابراهیم که گلستان شدن آتش است. گفت: آسان تر. گفتند: معجزه عیسی که زنده کردن مرده است. گفت: این معجزه خوب است؛ من الآن جناب پادشاه را می کشم و دوباره او را زنده می کنم. پادشاه گفت: من پیامبری تو را تأیید کردم دیگر نیازی به معجزه نیست. وضعیت مدّعیان دروغین مهدویت نیز همین طور است؛ برخی از آنها مدعی هستند که مهدی هستند؛ بعضی ادعای نایب خاص بودن دارند؛ بعضی دیگر مدعی می شوند که یمانی، خراسانی، نفس زکیه، صاحب پرچم سیاه، امامزاده، از ابدال و … از عناوینی که در متون روایی آمده هستند.
در این باره باید به چند نکته توجه شود:
مدعیات مهدویت
اولین نکته این است که بدانیم: کسانی که مدّعی مهدویت شده یا دیگران آنها را مهدی دانسته اند، چند دسته هستند:
گروه اول: کسانی همچون محمد بن حنفیه، زیر شهید، محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیّه؛ بلکه کسانی هم پیدا شدند که حتی درباره بعضی از ائمه علیهم السلام مثل حضرت امام باقر علیه السلام ادعای مهدویت کردند؛ مانند واقفیه و باقریه.
گروه دوم: کسانی چون مهدی عباسی، سردرمداران حرکت بابیه، محمد بن اخمد بن مهدی سودانی و کسانی دیگر و تعدادی از حاکمان اموی، عباسی و دیگران.
منشأهای ادّعای مهدویت
دومین نکته این است که: این انحراف و ادّعا ممکن است چند منشأ داشته باشد.
1- گرفتن بخشی از این تفکر و رها کردن بخشی دیگر: (أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ؛ آیا شما به پاره ای از کتاب آسمانی ایمان می آورید، و به پاره ای کفر می ورزید؟!». (2)
2- عمل به متشبهات قرآن و ترک محکمات: (مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ؛ پاره ای از ان، آیاتِ محکم [صریح و روشن] است. آنها اساس کتابند؛ و [پاره ای] دیگر متشابهاتند [که تأویل پذیرند] اما کسانی که در دلهایشان انحراف است برای فتنه جویی و طلبِ تأویل آن [ به دلخواه خود،] از متشابهِ آن پیروی می کنند). (3)
3- رفتن به دنبال جزئیات بدون ارجاع دادن آنها به کلیات و چسبیدن به همان جزئیات.
4- گرفتن روایات نادر یا غیر متعارَف یا متروک و یا معارِض با مشهور.
5- وارد شدن افراد سطحی یا روشنفکران غیر متخصص در مباحث شبهه انگیز یا تخصّصی که در نتیجه چیزی را می بینند اما از بسیاری از ریزه کاری ها غفلت می کنند.
6- عدم تعیین ضوابط ثابت و تمرکز بر روی آنها و حرکت در افق های متغیر و به دور مانده از اصول ثابت.
7- عدم تأسیس تئوری شناخت برای موضوع بحث، یا خلط مبحث در شیوه های شناخت؛ مثل اعتماد بر خواب و رؤیا یا علوم غریبه یا مکاشفات و اموری از این قبیل؛ و بر فرض که چنین مسائلی به لحاظ صغری یا کبری صحیح، و نسبت به صاحبانشان حجّت باشند، نسبت به سایرین حجت نیستند، خصوصاً نسبت به کسانی که بخواهند ادعای خود را از این راه ها اثبات کنند، چه رسد به کسانی که بخواهند از این راه ها حقانیت خودشان را به اثبات برسانند.
در جای خود بیان شده، جتی کسانی که به چنین راه هایی متوسل می شوند، خود نیز می دانند این امور یا از دسیسه های شیطان است یا از خواب های پریشان یا اوهام شیطانی، و اگر بنا بود امثال چنین چیزهایی مورد اعتماد واقع شود، لازمه آن، پذیرش خبرهایی است که یا یکدیگر را نفی می کنند یا لازمه راست بودن یکی، دروغ بودن دیگری است.
8- تکیه کردن بر مبانی غلط، مثل شویه های صوفیه یا دانش هایی که از جهان خارج به اسلام وارد شده است؛ در این رابطه از حضرت امام هادی علیه السلام روایت شده است که فرمودند: «لا تَلتَفِتُوا إِلی هؤُلآءِ الخَدّاعِینَ فَإِنَّهُم خُلَفآءُ الشَّیطانِ وَ مُخَرِّبُوا الدِّینِ، یَتَزَهَّدُونَ لِرَاحَهِ الأَجسامِ وَ یَتَهَجّدِونَ لِصَیدِ الأَنعَامِ، یَتَوَجَّعُونَ عُمراً حَتّی یُدِیخُوا لِلإیکافِ حُمراً، لا یُهَلِّلُونَ إِلّا لِغُرُرِ النّاسِ، وَ لا یُقَلِّلُونَ الغِذاءَ الّا لِمِلأِ العَساسِ وَ اختِلاسِ قُلُوبِ الدَّفناسِ، یُکَلِّمُونَ النّاسَ بِإِملائِهِم فِی الحُبِّ، وَ یَطرَحُونَ بِأَذالِیلِهِم فِی الجُبِّ، أَورادُهُم الرَّقصُ وَ التَّصدِیَهُ، وَ أَذکارُهُم التَّرَنُّمُ وَ التَّغنِیَهُ، فَلا یَتَّبِعُهُم إلاَّ السُّفَهاءُ وَ لا یَعتَقِدُهُم إِلَّا الحُمَقآءُ، فَمَن ذَهَبَ إِلی زِیارَهِ أَحَدٍ مِنهُم حَیّاً وَ مَیِّتاً فَکَأَنَّما ذَهَبَ إِلی زِیارَهِ الشَّیطانِ وَ عِبادَهِ الأَوثانِ، وَ مَن أَعانَ أَحَداً مِنهُم فَکَأَنَّما أَعانَ یَزِیدَ وَ مُعاوِیَّهَ وَ أَباسُفیانَ؛ به این حیله گران توجهی نکنید که اینها جانشینان شیطان و ویران کنندگان دین هستند؛ برای اینکه به راحت تن برسند، نمایش زهد می دهند و برای صید کردن مردم، شب زنده داری کرده و نماز شب می خوانند؛ عمری را به درد و رنج می گذارنند تا از دیگران در جهت اهداف خود سوء استفاده کنند. آنان جز برای فریفتن مردم تسبیح و تهلیل نمی کنند و جز برای پرکردنِ کاسه خود و ربودن دل های احمقان، تظاهر به حکم غذایی نمی کنند، آنان با مردم از عشق سخن می گویند؛ اما چنان گمراهشان می سازند که آنان را در چاه می افکنند، وِردشان رقص و کف زدن و ذکرشان غنا و ترنّم است. جز سفیهان از آنان پیروی نمی کنند و جز احمقان به آنان معتقد نمی شوند، پس هر کس به زیارت و دیدار مرده یا زنده ی آنان برود، گویا به زیارت و دیدار شیطان و پرستش بت ها رفته است و هر کس به یکی از آنها کمک کند گویا به یزید و معاویه و ابوسفیان یاری رسانده است».
در اینجا مردی از اصحاب به آن حضرت عرضه داست: «حتی اگر چنین کسی معترف به حقوق شما باشد»؟ اما به گونه ای شبیه غضب به او نگریست و فرمود: «دَع ذا عَنکَ، مَنِ اعتَرَفَ بِحُقُوقِنا لَم یَذهَب فِی عُقُوقِنا، أَما تَدری أنَّهُم أَخَسُّ طَوائِفِ الصُّوفِیَّهِ، وَ الصُّوفِیَّهُ کُلُّهُم مُخالِفُونا وَ طَرِیقَتُهُم مُغایِرَهٌ لِطَرِیقَتِنا، وَ إِن هُم إِلّا نَصاری أَو مَجُوسُ هذِهِ الأَمَّهِ؛ اُولئِکَ الَّذِینَ یَجهَدُونَ فِی إِطفاءِ نُورِ اللهِ بَأَفواهِهِم وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرِهَ الکافِرِونَ؛ دست از این سخنان بردار، کسی که به حقوق ما اعتراف داشته باشد، در راه آزار ما گام بر نمی دارد، آیا نمی دانی که آنها از پست ترین طایفه های صوفیه هستند و تمام طایفه های صوفیه از مخالفان ما و راه آنها مخالف با راه و روش ما؟ آنها چیزی جز نصاری یا مجوس این امت نیستند؛ کسانی که تلاش می کنند با دهان خود نور خدا را خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را کامل می کند، هرچند کافران خوش نداشته باشند». (4)
منشأهای تأثیر ادعای مهدویت بر توده های مردم
سومین نکته این است که بدانیم چه چیزهایی منشأ تأثیر این نیروهای تاریک بر توده های مردم هستند؟
الف) نادانی و زیاده روی در تکیه بر ترغیب و دور کردن جهان تزاحم از اسباب و عوامل طبیعی و تفسیر پدیده های جهان هستی بر مبنای حدس و گمان.
ب) فقر، البته فقر به خودی خود منشأ نیست؛ بلکه احساس فقر و مظلومیت و ناکامی و گذاشتن همه اینها به حساب دین یا انداختنِ گناهِ سیستم سیاسی به گردن دین و احساسات موهوم نفسانی، منشأ هستند.
جنبه منفیِ احساس فقر، گاه منشأ نفوذ این فکر می شود؛ کاری که یا از راه خریدن انسان ها با پول حاصل می شود، یا فر عاملی می شود تا ارتباطات روحی دروغینی شکل بگیرد و لو به این شکل که انسان های فقیر را با این تفکر (ادعای مهدویت) تخدیر کنند، یا در اثر ناکارآمدیِ اسباب طبیعی در برابر فقر برای غلبه بر آن، به عوامل ماورایی یا عوامل طبیعی متوسل شوند یا برای مبارزه با فقر به دنبال یک قهرمان رؤیایی بگردند.
ج) برانگیختن پیام بدگمانی و کافر پنداشتن دیگران و رنگ حماسی بخشیدن به این پیام، به کار بردن هاله ی قداست برای خود و توزیع نمادهای سمبلیک بین وابستگان.
د) به کار بردن شیوه های جذاب در پیام و فرهنگ؛ مقولاتی از قبیل فناء فی الله، بازگشت به خدا، عین الیقین، حق الیقین و … که بعضی از اینها اگر چه مطالب درستی هستند؛ اما به کمترین بهایی هزینه شده و بر اساس عرفانی ناردست به کار برده می شوند یا به وسیله ی مبالغه در محبت اهل بیت: تا حدّ اعتقادات باطنیه.(5)
هـ) ویران کردن برنامه ریزی شده شخصیت مردم به لحاظ افکار، اعتقادات، ارزش ها و رفتار که از راه تکرار و تقلید، به کار بردن شیوه های عقل جمعی، تسلیم و اطاعات کورکورانه، تلقین و خلق روح سرکشی در برابر جریانات فکری انجام می شود.
ز) دور کردن مردم از علما و ایجاد روح کراهت و دشمنی با آنها و بلکه مباح دانستن خون علما به وسیله سیاه نمایی چهره ی آنان، به این بهانه که آنها مانع از ظهور امام زمان علیه السلام هستند یا کشتن آنها موجب تعجیل در ظهور آن حضرت می شود.
7- دوگانگی در عمل؛ از یک طرف مردم را به انجام آداب و رسوم من درآوردی دعوت می کنند و از طرف دیگر، تکالیف شرعی را به بهانه اینکه اینها تکالیف ظاهری هستند و باید باطن شریعت را دریافت، تعطیل می کنند؛ بلکه بعضی از آنها پا را فراتر نهاده و در ارتکاب محرمات به جایی رسیده اند که حلالی بدیهی را حرام و حرام را حلال کرده اند.
آثار منفی ادّعای مهدویت
چهارمین نکته این است که بدانیم این ادّعاها چه پیامدهایی دارد:
الف) دروغ.
ب) به نادانی انداختن.
ج) بی ارزش کردن حق.
د) هرج و مرج.
هـ) پنهان کاری و مخفی کردن شیوه و رفتار و اندیشه.
و) نیرنگ، گمراهی و حماقت.
ز) غلو.
انگیزه های انحراف
پنجمین نکته، شناخت انگیزه های این انحراف است از جمله:
الف) انگیزه روحی و عاطفی.
ب) انگیزه فلسفی و انحراف در فکر.
ج) انگیزه سیاسی، گاهی به صورت نفوذ دستگاههای بیگانه که با انگیزه های متعدد صورت می پذیرد؛ گاه از راه ایجاد دشمنی و اختلاف؛ گاه برای در تنگنا قرار دادن مذهب شیعه؛ گاه به صورت ایجاد گروههای فشار در برابر مواضع شیعی؛ گاه به صورت تحریک از طرف حکومت های داخلی با هدف های گوناگون همچون سرگرم کردن مردم، برداشتن مخالفان از سر راه و توجیه کردن شکست های خود.
د) انگیزه مادی، کسب شهرت و به دست آوردن منافع دنیوی.
هـ) عجله کردن و نداشتن صبر و راه افتادن به دنبال به دست آوردن شور و تحرّکی -اگر چه خیالی- در قضیه مهدویت.
راه کارهای درمان انحراف
ششمین نکته، پیدا کردن راه کارهایی است که ممکن است درمان کننده این انحرافات باشند، از جمله:
الف) تکیه کردن بر دانش:
1- آگاهی از حرکت های انحرافی موجود در تاریخ.
2- دانش و بیداری در فهم جریان مهدویت و دانستن وظایف و کیفیت انتظار.
ب) تکیه بر مبنای عدم اعتماد به افکار مخفیانه، دور از ذهن، غیر متعارف و موهوم؛ نیز دوری از حرکات و رهبری های مشکوک و مجهول و رفتارها و دیدارهای مخفیانه.
ج) اعتماد بر اصالت عمل شرعی و پذیرش این قانون که (بندگی خدا با نافرمانی خدا قابل جمع نیست)؛ یعنی راهی که در آن گناه باشد، هرگز نمی تواند انسان را به خدا نزدیک کند. پس مسائل اثبات شده ی شرعی همچون نماز، روزه، امر به معروف و نهی از منکر، دوری از گناهان -همچون ضرر رساندن به خود بدون مجوز شرعی – تنفر داشتن از اندیشه تروریستی – که برای مباح کردن خون دیگران دست به تکفیر می زنند – و خودداری از ریختن آبروی مردم، اینها همه از اصول مسلم است و باید در قانون گذاری اجرا و تأیید رعایت شود.
د) بر حذر بودن از رفتا و پیام و شیوه ی صوفیان.
هـ) اعتراف به اینکه فکر شیعی با برنامه، اصیل و ریشه دار بوده و از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تاکنون امتداد داشته است و این راه را شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و عترت طاهره علیهم السلام ترسیم کرده اند و در نتیجه، عدم پذیرش چیزهای ناشناخته و اندیشه های ناقص و عقیم، و باور این نکته که ما در زمانی به سر می بریم که بین گذشته ای آشکار و آینده ای از پیش تعیین شده و روشن قرار دارد. پس هر جهت گیری باید بر اساس سنجیده شود؛ اما چیزهای مجهولی که نه فقهِ ریشه داری دارد و نه اندیشه مشخصی و دارای برنامه تکامل یافته و ثابتی است، نمی تواند مورد پذیرش و اعتماد قرار گیرد.
و) پذیرش فرهنگِ طردِ مدّعیانی که ادعای داشتن علم لدنّی یا آگاهی از دانش های غیر متعارف را دارند و انتخاب نکردنِ راه هایی که به لحاظ عقلی و عقلایی و دینی متعارف نیستند.
ز) اشاعه این فرهنگ که جریان مهدویت شخصی و جناحی نیست و نباید به نفع قالب ها و چهارچوب های فردی و شخصی مصادره گردد.
پی نوشت ها :
1- مصباح المتهجد: 411 ح (536/146).
2- بقره: 85.
3- آل عمران: 7.
4- شیخ حُرّ عامِلی، الإثناعشریّه، 28 و 29.
5- فرقه ی اسماعیلیه ی باطنیه اصحاب ابو محمد بن عبدالله درزی؛ این مذهب ابتدا در زمان فاطمیّونِ مصر در وادیِ تیم واقع در جنوب شرقی لبنان انتشار پیدا کرد. معجم الفرق الاسلامیه: 115 برای اطلاع از اعتقادات فاسد این فرقه، ر.ک: حاج میرزا حسین نوری، خاتمه ی مستدرک 134/1. (مترجم)
منبع مقاله :
اشکوری، احمد؛ (1390)، مبانی اعتقاد به مهدویت، کاظم حاتمی طبری، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول