نهمین ماه، ازماه های سال قمری، ماه رمضان می باشد. این ماه همیشه با وصف (مبارک) توصیف می شود؛ مثلاً همان طورکه در مورد ماه رجب و شعبان گفته می شود، رجب المرجب وشعبان المعظم درمورد این ماه گفته می شود:رمضان المبارک .این عنوان ،جزء مشهورترین اوصاف وعناوین ماه شناخته شده است.
«معنی برکت و مبارک»
درکتاب لسان العرب به نقل ازابن عباس آمده است :معنی برکت فراوانی درهرچیز خیر است.(1) راغب اصفهانی نیز آنرا به معنای ثبوت واستقرار خیر الهی در چیزی می داند.(2) اما مبارک به آنچه که درآن خیر فراوان وجود دارد و از بروز و صدور می یابد گفته می شود. زجاج می گوید:مبارک آن چیزی است که ازآن خیرفراوان درآید.(3) راغب نیز آنچه که خیروفایده الهی در آن ثبوت واستقرار داشته باشد ، مبارک می داند.(4)
«هدف ونقش ماه رمضان»
انسان دارای دو بُعد می باشد یکی بُعد زندگی مادی وحیوانی ودیگری زندگی انسانی و بُعد معنوی وروحانی. هرکدام ازاین دوبعد و جنبه ی انسان ،نیازهای متناسب باخود را دارند که در صورت برآورده نشدن ،ازبین می رود. یعنی همان طورکه جسم انسان نیاز به غذا ،آب واکسیژن وبرای شادابی و طراوت نیاز به ورزش دارد،روح انسان نیز نیاز به غذا دارد که در صورت برآورده نشدن ،همچون جسم از بین می رود. انسان در تمام طول سال بیشتر ،نیاز های جسمش را برآورده می کند وکمتر به روحش توجه می کندمثل کسی که ورزش پرورش اندام وزیبایی اندام کارمی کند اگر فقط به یکی از بازوان خود توجه کند و به دیگری کاری نداشته باشد یکی بازوانش عضله می آورد و بزرگ و حجیم می شود و اما آن دیگری بسیار باریک وکم حجم است که در صورت مسابقه شکست او حتمی است و اما ماه رمضان فرصت مناسبی است برای برآورده کردن نیازهای روحی و توجه به روح زیرا از یک طرف با ممنوع شدن خوردن و آشامیدن آمیزش جنسی که درطول سال باعث می شود فکرانسان متوجه جسم ونیازهای او باشد. انسان کمتر به این مسائل می اندیشد واز طرف دیگر با تشویقی که از طرف دین شده نسبت به دعا و مناجات ومخصوصاً خواندن قرآن که خواندن یک آیه ی آن برابر است با یک ختم قرآن درماه های دیگر باعث می شود که فکر انسان فقط و فقط معطوف به برآورده کردن نیازهای روح و غذای روح باشد . وغذا ی روح همان دعا و مناجات و تلاوت قرآن می باشد واین است رمز مبارک بودن ماه مبارک رمضان که علاوه بربرکات مادی که برای بشر دارد برکت زیادی برای روح انسان دارد.
فلسفه روزه
روزه یکی ازاحکام انسان ساز الهی است که دارای آثارو فوائد فراوانی است که علم محدود بشر هنوز به همه ی آثار و فلسفه ی کامل آن پی نبرده. اما آگاهی نداشتن از همه آثار و فوائد آن باعث نمی شود که از انجام آن سرباززند و عصیان ورزد . چون این اطاعت کورکورانه نیست بلکه اطاعتی مبتنی برعلم و یقین است زیرا مسلمان می داند که خداوند برهمه چیزآگاه است واز همه چیز اطلاع دارد. از سوی دیگر می داندکه خداوند خیر و سعادت وکمال بندگان را می خواهد . نقص ونیازی در ذات او نیست تا از اعمال ما سودی ببرد یا ضرری ازاو دفع شود. پس برهرچه فرمان دهد خیر و سعادت ما در آن است وکمال و ترقی ما بدان بستگی دارد و از هرچه نهی کند وباز دارد به دلیل این است که برای مازیان بخش است وبه منافع مادی و معنوی ما لطمه می زند .در برسی سود و زیان یک دستور الهی تنها نباید به فواید جسمی و بهداشتی یا حداکثر آثار اجتماعی آن توجه کرد. زیرا آثار بسیارمثبتی نیز برای روح انسان دارد.
به این نکته نیز باید توجه کردکه در هنگام انجام فرمان الهی نباید به قصد آن آثار و فوائد، آن دستور را انجام داد (نه به قصدانجام فرمان الهی) زیرا چنین عملی قبول نیست وآن هدف عالی و برتر اسلام را که تسلیم در برابر فرمان الهی است را تأمین نکرده و در حقیقت تسلیم تشخیص خود بوده نه خداوند پس بنده باید فرمان الهی راتنها به قصد رضای الهی و به قصد قربت انجام دهد و به تبع اگر آثاری نیز داشت به آن آثار نیز می رسد ولی اگر انسان روزه را بدون قصد ، قصد قربت انجام دهد. تنها فواید جسمی آن را می بردو از فوایدکثیر روحی آن محروم می شود .
الف)فواید جسمی وبهداشتی
فواید جسمی و بهداشتی روزه برکسی پوشیده نیست بصورتی که درطب قدیم وعلم پزشکی جدید یکی از راه های مؤثر درمان ،امساک می باشد که امروزه ازآن به رژیم غذایی تعبیر می شود. دستگاه گوارش بدن انسان از فعال ترین دستگاه های بدن است که باسه وعده ی غذایی که معمولأً مردم مصرف می کنند تقریبأ در تمام طول شبانه روز مشغول به کار هضم وتحلیل وجذب ودفع می باشد. روزه باعث می شود که این اعضا ازیک سو استراحت کنند و از فرسوده گی مصون بمانند ونیروی تازه بگیرند وازسوی دیگر چربی های هضم نشده ناشی از خوردن غذاهای مختلف که در نقاط مختلف بدن و یا در خون همراه با قند ذخیره شده و محل مناسبی برای رشد و تکثیر میکروبها می باشد با روزه هضم شده وازبین می رود وبدین ترتیب روزه مواد اضافی وزاید بدن را هضم کرده ومی سوزاند ودر حقیقت بدن در هنگام روزه خانه تکانی می کند. الکس سوفورین دانشمند روسی در کتاب خود می نویسد. (5) درمان ازطریق روزه فایده ی ویژه ای برای درمان کم خونی ،ضعف روده ها ، التهاب بسیط و مزمن ، بیماری های جلدی، بیماری های کلیه، کبد و بیماری های دیگر دارد. معالجه از طریق امساک اختصاص به بیماری های فوق ندارد، بلکه بیماری هایی که مربوط به اصول جسم انسان است و با سلول های جسم آمیخته شده همانند: سرطان، سل و طاعون را نیز شفا می بخشد. در حدیث معرفی پیغمبر اسلام (ص) می فرماید: « صُومُو تَصِحُّوا : روزه بگیرید تا سالم شوید. و در حدیث معروف دیگر نیز از پیغمبر (ص) رسیده است : « المِعدَه بیتُ کلِ داءٍ وَ الحِمیَهُ رأسُ کلِ دواءٍ: معده خانه ی تمام دردها است و امساک بالاترین داروها».
بدیهی است که شخصی روزه دار طبق دستور اسلام به هنگام افطار و سحر نباید در خوردن افراط و زیاده روی کند تا از این اثر بهداشتی نتیجه کامل بگیرد در غیر این صورت ممکن است نتیجه بر عکس شود.
ب) فواید اجتماعی
1-نظم و انضباط
نظم و انضباط و تقسیم اوقات از عوامل مهم موفقیت و پیشرفت در کارها می باشد که در روح تعلیمات اسلامی وجود دارد ولی با کمال تأسف غربیها و اروپاییها بعضی از تعلیمات و دستورات اسلامی را از اسلام گرفته و به آن افتخار کرده؛ خود را به واسطه ی همین تعلیمات،انسان متمدن می دانند و بر عکس مسلمین کمتر از آن استفاده کرده و کمتر به آن عمل می کنند. امیر مؤمنان در اولین فراز از وصیت خود به فرزندانش می فرماید: اُوصیکُما وَ جَمیعَ وُلدی وَ أََهَلی وَ مَنْ بَلَغُه کِتابی بِتَقوی اللهِ و نظمِ أَمرِکم: شما و همه فرزندان و بستگانم و هر کس که وصیت من به او برسد را به تقوی و نظم در کارها سفارش می کنم. اصولاً فرایض اسلامی نشانگر توجه اسلام به نظم و انضباط است . هر یک از نمازهای پنج گانه را باید در وقت مخصوص بجا آورد، حج را باید در مکان خاصی و زمان معینی انجام داد و روزه ی رمضان را نیز باید با دیدن هلال ماه رمضان شروع نمود و با دیدن هلال ماه شوال تمام کرده و هر روز باید از سپیده دم آغاز و به مغرب خاتمه داد و با توجه به این که ماه رمضان، ماه قمری است طبعاً در تمام فصول سال گردش می کند و گاهی در روزهای بلند تابستان و گاهی در روزهای بلند تابستان و گاهی در روزهای کوتاه زمستان قرار می گیرد و در همه ی حالات و تمام فصول باید دقت کرد و لحظه ها و ثانیه ها را نیز محاسبه نمود برای سحری خوردن و افطار نمودن.
2-همدردی با فقراء
برانگخیتن حس همدردی نسبت به فقرا و تهی دستان و ایجاد حس برابری از دیگر آثار روزه است. انسان هایی که در رفاه و ناز و نعمت به سر می برند از یاد فقراء غافل هستند؛ روزه آنها را از غفلت خارج می کند و به یاد فقراء می اندازد تا به یاری و کمک آنها بشتابند. در ماه رمضان از سویی کمک به فقرا و اطعام و انفاق سفارش بیشتری شده نسبت به ماه های دیگر و از سوی دیگر انسان روزه دار با روزه گرفتن رنج فقر و طعم گرسنگی را می چشد؛ و احساساتش تلطیف و تحریک می شود و ثروتمند به فقیر نزدیک می شود و احسان و انفاق به فقراء در جامعه فزونی می یابد. در کتاب فروع کافی آمده که « وَ هُوَ شَهْرُ رَمَضان شَهْرُ المُواسات»(6) ماه مبارک رمضان ماه مواسات است. مواسات یعنی سهیم و شریک ساختن برادران مسلمان در رزق و روزی،رمضان را به همین جهت ماه مواسات نامیده اند. تا مسلمانان به احسان نسبت به هم بپردازند و با تمرین این صفت ارزنده انسانی، جامعه را از حسد و کینه برهانند و برادر وار، در کنار هم از نعممتهای الهی بهره مند شوند زیرا انسان های تهی دست که حتی در تهیه ی مایحتاج اولیه ی خود مثل غذا و لباس دچار مشکل هستند وقتی می بینند که عده ای خانه های آنچنانی و ماشینهای گران قیمت و آخرین سیستم را دارند دچار عقده و کینه ای نسبت به ثروتمندان می شوند و حتی گاهی نسبت به خدا هم العیاذ بالله بدبین می شوند و با لحن بدی از خدا شاکی می شوند. اما سهیم ساختن آنها در رزق و روزی از طرف توانگران و ثروتمندان باعث می شود که این عقده و کینه ها به مهربانی و صفا و صمیمیت تبدیل شود. در هنگام روزه فقیر و ثروتمند به طور یکسان طعم گرسنگی و تشنگی را می چشند و این خود نوعی تسکین و آرامش است که فقراء می بینند که اغنیا نیز هم چون آنها در پیشگاه خدا یکسانند و باید یک ماه طعم گرسنگی و تشنگی و رنج فقر و بی چیزی را تحمل کنند هم چون حج که در آنجا نیز همه باید لباس های دنیا را که نشانگر اختلاف طبقاتی است را از تن خارج کنند؛ و لباس های آخرت را بپوشند که فقیر و غنی یکسان می شوند و هیچ تفاوتی بین آنها دیده نمی شود. در نماز جماعت نیز فقیر و غنی در کنار هم و در یک صف قرار می گیرند برای اقامه نماز و هیچ امتیازی برای اغنیاء وجود ندارد.
حمزه بن محمد می گوید به امام حسن عسکری نامه نوشتم و پرسیدم: لِمَ فَرَضَ اللهُ اَلصَّومَ؟ چرا خداوند روزه را واجب کرده است ؟ امام در جواب فرمودند: لِیَجَد الغَنّیُ مَضَضَ الجوعِ فَیَحَّن عَلی الفَقیرِ: تا ثروتمند درد گرسنگی را دریابد و به فقیر توجه کند. (7). در روایتی از امام صادق (ع) ،هشام بن حکم درباره ی علت روزه از امام سؤال می کند: عَن هشِامِ بنِ الحَکمِ قالَ: سأََلتُ ابا عبداللهِ عَنْ علهِ القیامِ قالَ: « اَمَّا للعِلَّهُ فی الصیامِ لِیَستَویَ به الغَنیُّ وَ الفَقیرُ و ذلکَ لِأَنَّ الغَنیَّ لم یَکُنْ لِیجدَ مسَ الجوع فَیَرحَمَ الفقیر، لِأَنَّ الغَنیَّ کُلَّما اَرادَ شیئاً قِدَرُ عَلیهِ فأَرادَ اللهُ عَزَّوَجلَّ اَن
یُسَوّی بَینَ خَلقِهِ و اَنْ یُذیقَ الغَنیُّ مَسَ الجُوعِ و الْأَلَمِ لِیَرقَّ عَلَی الضَّعیفِ وَ یَرْحَمَ الجائعَ»(8) هشام نقل می کند که درباره ی دلیل روزه از امام سؤال کردم، امام فرمود: علت روزه گرفتن آن است که به سبب آن توانگر و تهی دست برابر شوند، زیرا توانگر رنج گرسنگی را نمی داند تا به تهی دست رحم کند، چون توانگر هر گاه چیزی بخواهد می تواند آن را فراهم آورد، لذا خدای عزوجل خواست تا میان بندگانش برابری و همدردی ایجاد کند و رنج گرسنگی و سختی را به توانگر بچشاند تا بر ناتوان دل بسوزاند و به گرسنه رحم نماید. برای کمک کردن به فقرا توصیف حال آنها برای ثروتمندان کافی نیست زیرا با روزه گرفتن کشیدن رنج فقر و طعم گرسنگی برای اغنیا جنبه ی حسی و عینی پیدا می کند و آنها را از غفلت خارج می نماید. درست مثل انسانی که در خواب هست. انسانی که در حال خواب به سر می برد به غیر از قلب و بعضی از اعضاء بدن که به طور غیر ارادی کار می کنند بقیه ی اعضاء هیچگونه فعالیتی ندارند و به انسانی که در حال خواب است هر چه گفته شود،نمی شنود. عرفا معقتدند انسان در راه سیر و سلوک إِلی الله باید صد منزل و صد مرحله را طی کند تا سر به منزل مقصود برسد و اولین مرحله آن را یقضه می دانند. یقضه یعنی بیداری و کسی که این اولین منزل را طی کرد بقیه ی منازل را آسان تر طی می کند. روزه در حقیقت موجب بیداری انسان ها خصوصاًٌ اغنیاء می باشد.
ج)فواید معنوی و روحی
1-صبر
هر کس در زندگی فردی و اجتماعی خود برای رسیدن به هدفی مبارزه می کند. و برای رسیدن به آن هدف با مشکلات و موانع و سختی هایی روبروست، بدون صبر، پیروزی بر مشکلات و سختیها محال است، صبر یعنی شکیباییو پایداری در مقابل سختیها .مجمع البحرین نیز آن را حبس النفس عن اظهار الجزع می داند یعنی نگهداشتن خود از اظهار بیتابی و جزع. و روزه بر پایداری آدمی می افزاید و اراده را توانا می سازد. عزیزترین انسان ها در طول تاریخ انبیاء و اولیاء هستند این عزیز ترین انسان ها را شکنجه های سختی دادند جسمشان را شکستند ولی نتوانستند روح آنان را به اسارت در بیاورند. این عزت از کجا به دست می آید. چطور می شود که انسانی در زیر سخت ترین فشارها و شکنجه ها دست از آرمان حقش برندارد، دست از اصالت هایش بر ندارد. این مقاومت، یعنی صبر در راه خداست. هر کس عزیز شده از کانال صبر بوده. قرآن کریم راجع به بنی اسرائیل می فرماید: وَ تَمَّت کَلِمَهُ رَبِّکَ الحُسنی عَلی بَنی اسرائیل بِما صَبَروا(9) بنی اسرائیل بر فوعونیان پیروز شدند از رهگذر صبر در راه خدا. حضرت مسیح فرمودند: انّکم لاتدرکون ما تحبون الا بصبرکم عل ما تکرمون.(10) نمی توانید به آنچه آرزو دارید برسید مگر اینکه بر آنچه که برایتان سخت است صبور باشید.
حوزه های صبر
نکته ای که در این گفتار باید گفته شود این است که کجاها باید صبر کرد و کجاها جای مقاومت است. از روایات و احادیث استفاده می شود که حوزه ی صبر سه جا می باشد.
1-صبر بر معصیت
یکی صبر بر معصیت است. یعنی مقابل گناه ایستادن و گناه را نیز نباید در یک عرصه و زمینه محدود کنیم. گناه در همه عرصه ها مفهوم دارد چه در زمینه ی اخلاقی و چه در زمینه ی سیاسی و چه در زمینه ی اقتصادی صبر بر گناه این است که آنجا که زمینه گناه فراهم است و انسان نیز قدرت و توانایی انجام گناه را دارد، خدا را در نظر بگیرید و خود را به گناه آلوده نکند، اما اگر قدرت انجام گناه را نداشته باشد مثل انسانی که کور است و چشم ندارد چنین فردی اگر نگاه به نامحرم نکند هنر نیست و صبر بر گناه در مورد او معنا ندارد از روایات استفاده می شود که این مهمترین قسم صبر است در روایتی از علی (ع) است که فرمود: الصَّبرُ اِمّاصَبرُ عَلَی المُصیبهِ اَوْ عَلَی الطاعَهِ اَوْ عَنِ المَعصیهِ. صبر ، یا صبر بر مصیبت است یا صبر بر طاعت و یا صبر بر طاعت وَ هذا القِسمُ الثالثُ اَعلی دَرَجَهً مِنَ القِسمَینِ الاوَلین. (11) صبر بر معصیت از صبر بر از صبر بر مصیبت و صبر بر طاعت سخت تر است. چرا صبر بر معصیت از صبر بر مصیبت و صبر بر طاعت ارزشش بیشتر است؟ زیرا صبر بر طاعت همیشگی نیست و مقطعی است و همینطور صبر بر معصیت همیشگی نیست، بلکه مقطعی است. مصیبت گاهی هست اما صبر بر معصیت همیشه و در همه ی مکان ها هست و همیشه آدمی در معرض معصیت است. حوزه ی این صبر از حوزه های دیگر گسترده تر است به همین جهت جهاد با نفس می شود جهاد اکبر. شیطان همیشه و در همه ی مکانها تهاجم می کند. ثُمَّ لاتَینَّهم مِنْ بَیْنِ اَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیْمانِهِم وَ عَنْ شَمائِلِهِم(12). به همین جهت تا دم مرگ نباید از کینه و مکر شیطان در امان بود و تا دم مرگ خدا را بندگی و پرستش کرد. وَ اْعبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأتیکَ الیقینُ(13) خدا را تا آمدن مرگ پرستش کن این قسم صبر کردن عزت است، یعنی اگر آدم در مقابل معصیت نتواند بایستد؛ ولو نامدارترین فرد باشد ذلیل ترین فرد خواهد بود. علی (ع) فرمود: عبد الشهوه اذل من عبد الرق(14) بنده ی شهوت از برده ی زر خریده بیچاره تر است. اینجا یک روایت هست در باب بهشت و جهنم از امام محمد باقر (ع) که فرمود: الجنه محفوفه با المکاره و الصبر : بهشت پیچیده شده به سختی ها و صبر بر سختی ها فمن صبر علی المکاره فی الدنیا دخل الجنه: کسی که سختی ها را در دنیا به جان بهشتی می شود و جهنم مخفوفه با للذات و الشهوات اما جهنم پیچیده شده از لذت ها ، تا بخواهی اطراف جهنم کیف است و لذت ؛ فمن اعطی نفسه لذتها و شهوتها دخل النار(15) کسی که به کیفش بچسبد، به شهوتش بچسبد ، وارد جهنم می شود.
الف- جزع نمودن
یکی برخورد همراه با جزع است ، اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً(16) انسان حریص آفریده شده . اِذا مَسَّهُ الشَّرُ جَزوعاً هنگامی که شر و بدی به او برسد جزع به راه می اندازد. وَ اذا مَسَّهُ الخیرُ مَنوعاً هنگامی که خیری به او برسد فقط می خواهد مال خودش باشد، انحصار طلب است ، نمی خواهد این خیر به دیگران برسد جزع امری است غیر از گریه کردن، گریه کردن هنگام مصیبت ،اشکالی ندارد، زیرا گریه امری است طبیعی ، داغ است مصیبت دل انسان را می سوزاند، اشکش جاری می شود. فقه ما یک مسئله ای داریم که مشخص کرده معنای جزع را ، امام خمینی در تحریم الوسیله مسئله ای را بیان می کند که مورد اتفاق اکثر فقهاست و آن این است که : یجوز الکاء علی المیت ، گریه کردن بر میت جایز است . بل قد مستحب عند اشتداد الحزن بلکه گاهی گریه کردن مستحب است هنگامی که حزن و اندوه انسان شدید باشد، ولکن لا تقول ما یسخط الرّب ، ولی نباید چیزی بگوید که مورد خشم و غضب پروردگار واقع شود. بنابراین جزع یعنی خارج شدن از اعتدال و گفتن سخنانی که موجب خشم و غضب پروردگار است. اما مؤمنان در مقابل مصائب برخورد صبورانه دارند.
دومین حوزه ی صبر : صبر بر طاعت
صبر بر طاعت یعنی صبر بر انجام وظایفی که خدا به عهده ی انسان گذشته که در روایات از آن تعبیر به صبر بر طاعت شده . انجام هیچ کدام از تکالیف و وظایف بدون صبر امکان پذیر نیست هیچ ولیی از اولیای خدا به جایی نرسیده مگر این که از دولت سحر استفاده کرده و این صحرخیزی جز با صبر امکان پذیر نیست. در رأس همه ی اولیا پیغمبر است و اولیاء هر چه دارند از پیغمب دارند به پیغمبر ما گفته می شود که : « لا و من اللیل فتجهد به نافله لک عمی ان یبعثک ربک مقاما محموداً»(17) اگر شما پیغمبر ما هم هستی مقام شایسته می خواهی ، این مقام شایسته از دولت سحر است.
سومین حوزه ی صبر : صبر بر مصیبت
صبر بر مصیبت یعنی صبر بر مصائبی که در زندگی بر انسان وارد می شود چه مصائب مالی و چه مصائب جانی ، باید به پشیمان را نسبت به دنیا عوض کنیم ، بعضی گمان می کنند، دنیا جای خوشی است دنیا جای راحتی است قرآن کریم این بینش را نادرست می داند. قرآن این دنیا را جای سختی می داند می فرماید: لقد خلقنا الانسان فی کبد(18) ما انسان را در سختی خلق کردیم و آفریدیم. خداوند برای تربیت انسان هم برنامه تکوینی دارد و هم برنامه ی تشریحی و در هر دو سختی را قرار داده، در برنامه ی تشریعی روزه را واجب کرده که روزه، خصوصاً در روزهای تابستان همراه با سختی است جهاد را واجب کرده که در واقع بذل جان و نثار کردن جان است؛ به خاطر همین سفارش شده که ، کودکان را نازپرورده بار نیاورید. امام کاظم علیه السلام می فرماید: تستعجب عرامه الصبی فی صغره لیکون حلیماً فی کبره مستحب است بچه را با سختی رسد رشدش بدهید تا در آینده بردبار باشد.
ناز پرورده تنعم نبرد راه به درست
عاشقی سیره ی رندان بلاکش باشد
انسان ها در مواجه شدن با مصائب سه نوع برخورد می کنند.
ب) برخورد صبورانه :
برخورد صبورانه یعنی برخورد متین داشتن ، یعنی نقطه ی مقابل جزع، یعنی سخن خلاف عقل نگفتن ، سخن خلاف شرع نگفتن ، این مصیبت که می گوییم منظور هر نوع بلایی است که به انسان برسد چه مالی و چه جانی . برخورد صبورانه این است که انسان آن را باور و تحمل کند.
حق تعالی گرم و سرد و رنج و درد
بر تن ما می نهد ای شیر مرد
خوف وجوع و نقص اموال بدن
جمله بَهر نقد جان ظاهر شدن
راز این که مصیبتها برای انسان سنگین تمام می شود این است که مصیبتهای دیگر را فراموش کرده است. اگر انسان اعتقادات خود را یادآوری کند. تحمل مصیبتها برایش آسان می شود. روایتی از امام سجاد (ع) است که حضرت فرمود: مِسکینُ بن ادمٍ این فرزند آدم بیچاره است. لَهُ فی کُلِّ یومٍ ثلاثُ مصائبَ لا یعتبر بِواحدْ مِنْهُنَّ وَ لَوْ اِعْتَبَرَ لَهانَتْ عَلیهِ المَصائِبُ الدُنیا وَ اَمرُ الدُنیا. این انسان هر روز سه مصیبت جان گذار می بیند و اگر عبرت بگیرد از این مصیبتها ، مصیبتهای دنیا برای او ناچیز می شود. فَاَماَ المُصیبهُ الأوُلی فالیوم الذی یَنْقُصُ مِنْ عُمرِهِ مصیبت اول کم شدن یک روز از عمر اوست وَ اِنْ نالَهُ نُقصانٌ فی مالِهِ اِغْتَمَّ بِهِ وَالدَّرْهُمُ یَخْلُفَ عَنْهُ وَ الْعُمْرُ و لا یَردُّهُ شیئیٌ اگر مال او را بزنند و کم شود ناراحت می شود و گریه می کند. در حالی که مال جبران می شود و جایگزین می شود ولی عمر رفته را چیزی بر نمی گرداند. و الثانیهُ اَنَّهُ یَسْتَو فی رزقُهُ مصیبت دوم این که هر روز رزقش را به تمام از این دنیا می گیرد فَاِنْ کانَ حلالاً حُوسِبَ عَلیهٍ وَ اِنْ کانَ حَراماً عُوقِبَ عَلیهِ پس اگر حلال باشد از او حساب می کشند و اگر حرام باشد، او عقوبت و عذاب می شود و الثالثهُ اعظمُ مِنْ ذلکَ مصیبت سوم از آن دو مصیبت بزرگتر است . قیل و َ ماهِیَ ؟ قالَ ما مِنْ یَومٍ یَمسی اِلّا وَ قَدْ دَنی مِنَ الاخِرهُ مَرحلهٌ لا یَدری عَلَی الجَنَّهِ اَمْ عَلَی النّارِ . هر روزی که از او می گذرد به قیامتش نزدیک می شود قیامتی که آدم نمی داند. چه کاره است بهشتی است یا جهنمی ؟ امام سجاد (ع) می فرماید: اگر اینها را آدم باورش بشود مصیبتهای دنیا چیزی نیست.(19)
ج)برخورد عارفانه
برخورد عارفانه این است که انسان با مصیبتها به عنوان یک هدیه برخورد کند به عنوان یک لطف برخورد کند اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ صَبْرَ الشّاکرینَ لکَ خدایا من صبر شاکرین را می خواهم.
صبر شاکرین یعنی چه ؟ صبر کسانی که هنگام بلا می گویند خیلی ممنوع.
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی
به تعبیر سعدی می گوید:
کوتاه همتان همه راحت طلب کنند
عارف بلا که راحت او در بلای اوست
بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست
این پنج روز عمر که مرگ از قفای اوست
هر آدمی که کشته ی شمشیر عشق گشت
گو غم مخور که ملک ابد خون بهای اوست
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست
اصلاً خدا گاهی بلا را به عنوان یک هدیه تقدیم مؤمن می کند تا یا الله بگوید تا خدا از یادش نرود. هر که بالاتر است امتحانش هم سخت تر است امام صادق (ع) می فرماید: اِنَّما المُؤمنُ بِمَنزَلَهِ کَفَّهِ المیزانِ کُلَّما زیدَ فی ایمانه زید بلائه(20) مؤمن به منزله ترازوست هر چه برایمانش افزوده شود بر امتحانات و بلاهایش افزوده می شود.
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
نمونه کامل صبر عارفانه ، صبر زینب کبری است زنی که در یک روز داغ هیجده تن از عزیزانش را دیده ،داغ عزیز.جوانش را دیده اما این زینب روز دوازدهم محرم وقتی وارد مجلس ابن زیاد شد در حالی که در سر بریده ی سید الشهداء پیش چشمش است. ابن زیاد خواست نمکی بر زخم دل زینب بپاشد گفت: کَیفَ رَأیتِ صُنعَ الله بِأخیکَ(21) . چگونه دیدی کار خدا را با برادرت؛ زینب جمله ای گفت که اگر تمام کتابهای عرفانی را خلاصه کنی ، همین جمله است: ما رأیتُ الّا جمیلاً ، من جزخوبی و زیبایی ندیدم. انسان بیش از هر چیز به خوردن و آشامیدن تعلق و وابستگی دارد و به آن عادت کرده و تحمل گرسنگی و تشنگی خصوصاً هوای گرم و روزهای طولانی برایش مشکل است اما در روزه خوردن و آشامیدن را کنار می گذارد و در طول یک ماه تمرین صبر می کند. در مقابل این سختی. کسی که بتواند در مقابل این سختی صبر کند و به هدف خود که همان روزه داری در این ماه و انجام فرمان الهی است برسد می تواند هر مشکل و سختی دیگر صبر کند و به هدف خود برسد. هم چنان که یک ورزشکار و دونده در اثر صبر و تحمل و تمرین به جایی می رسد که حدود 50 کیلومتر را بدون استراحت می دود. در حالی که در روز اول شاید یک کیلومتر را نمی توانست بدود. روزه نیروی صبر و پایداری انسان را افزایش می دهد و منبع نیرو و قدرتی است برای انسان همچنان که قرآن کریم می فرماید : وَ استَعینوا بِالصبرِ وَ الصلوه(22): از صبر که به روزه تفسیر شده و از نماز کمک بگیرد. پیامبر گرامی اسلام نیز ماه رمضان را ماه صبر نامیده اند: شهرُ الصبرِ و انَّ الصبرَ ثوابه الجنهُ(23) رمضان ماه صبر و پاداش صبر بهشت است امام صادق نیز به همین ویژگی اشاره فرموده است: هر گاه برای کسی حادثه ای جانکاه پیش آمد، روزه بگیرد که خدا فرمود است: وَاستَعینُوا بالصَّبرِ و الصَّلوهِ(24)
2-روزه عامل بازدانده از گناه
یکی از آثار روزه که قرآن به طور صحیح به آن اشاره کرده است ایجاد روح تقوی و بازدارندگی از گناه می باشد. چنانکه می فرماید: یا اَیُها الذینَ امنوا کُتِبَ عَلَیْکَمْ کَما کُتِبَ عَلَی الذّینَ مِنْ قبْلِکُمْ لَعَلَکُمْ تَتَّقونَ تقوی از ماده وقی است . وقی یعنی نگهداری متقی می باشد، یعنی خود نگهدار می باشد. تقوی به معنای عام برای هر انسانی که در زندگی خود هدفی را دنبال می کند و مسلکی دارد. حتی اگر غیر مسلمان باشد لازم است، زیرا لازمه داشتن یک هدف معین و خط مشی مشخص این است که به سوی یک هدف و یک جهت حرکت کند. و از اموری که با هواها و هوسهای آنی او موافق است اما با هدف و اصولی که اتخاذ کرده منافات دارد پرهیز کند. تقوی در اصطلاح دین و شرع عبارت است از حفظ و ضیافت خود از انجام آنچه دین آن را حرام و زشت و ناپسند دانسته و ترک آن ، که البته جنبه ی نفی و اثبات دارد یعنی بعضی از کارها انجام آنها در نظر دین ناپسند است که تقوی به ترک آنهاست و بعضی از کارها ترک آنها در نظر دین ناپسند است که تقوی در انجام آنهاست مثل دروغ و نماز که در مورد دروغ تقوی در ترک آن است و در مورد نماز تقوی در انجام و اقامه آن است. حال این حفظ و صیانت به دو صورت تحقق می پذیرد که یکی نشانه ی ضعف و دیگری نشانه ی قوت می باشد. یعنی برای صیانت نفس از گناه یا باید از هر چیزی و هر محلی که موجبات گناه و زمینه ی گناه است دوری و اجتناب کرد و به تعبیر دیگر پرهیز کرد. درست مثل انسانی که می خواهد بدنش سالم باشد از هر محلی که آلوده به میکروب بیماری هاست و از هر شخضی که مبتلا به بیماری است پرهیز می کند، آن کسی هم که می خواهد از آلودگی به گناه ، سالم بماند از هر محلی و مجلسی که گناه و معصیت در آنجا صورت می گیرد و از هر کسی که گناه کار است و آلوده به گناه است دوری و اجتناب می کند. تا سالم و پاک بماند. غالباً خیال می کنند که تقوی به این معناست و در ادبیات و اشعار نیز به این معنا اشاره شده مثلاً شاعری می گوید:
بدیدم عابدی در کوهساری
قناعت کرده از دنیا به غاری
چرا گفتم به شهر اندر نیابی
که باری بند از دل بگشایی
به گفت آنجا پری رویان نغرند
چو گل بسیار شد پیلان بلغزند
بابا طاهر عریان در اشعار خود می گوید:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
یعنی برای اینکه دل انسان به دنبال آنچه دیده نرود و به دنبال آن خود انسان، باید دو چشم را کورکرد. پس باید گفت که انسان بسیاری چیزها را می شنود، سپس برای آن که دل انسان به دنبال آن نرود باید خنجری نیز برای گوش خود بسازیم و دو گوش خود را کر کنیم و همین طور لامسه و بقیه حواس خود را و مثل آن کسی بشویم که رفته بود شیری بر پشت خود خال کوبی کند تا سوزن اول بر پشتش کوبیده شد فریادش بلند شد و گفت: این چه جایی از شیر است! آن دلاک وکوبنده ی خال گفت که مثلاً یال شیر است گفت یال نمی خواهد بار دیگر وقتی دلاک سوزن را فرود آورد فریادش بلند شد و پرسید این چه عضوی از شیر است دلاک گفت: دم شیر است. گفت دم نمی خواهد و … دلاک گفت
شیر بی یال و دم و اشکم که دید
این چنین شیری خدا هم نافرید
یا معنای دوم و صورت دومی که صیانت نفس از گناه بدان تحقق می پذیرد این است که انسان از نظر روحی آن چنان قوی و نیرومند باشد که حتی اگر پیشنهاد گناه به طور غیر منتظره و غیر قابل پیش بینی هم بر او شد بتواند خود را حفظ کند در حقیقت طبق این معنا تقوی ملکه ای و نوری است باطنی که انسان را از سقوط کردن در سیاه چال گناهان حفظ می کند. در آثار دینی به خصوص در نهج البلاغه تقوی به این معنا به کار رفته و در خطبه 112 می فرماید: انَّ تقویَ اللهِ حَمَتْ اولیاءَ اللهِ مَحارِمَه وَ اَلْزَمَتْ قلوبَهُم مَخفافَتَه حَتّی اَشهَرت لیالیهم و أَظهأََتْ هَواجِرَهُم یعنی تقوای خدا، دوستان خدا را در حمایت خود قرار داده و آنها را از تجاوز به حریم محرمات الهی نگه داشته است و خوف را ملازم دلهای آنها قرار داده است تا آنجا که شبهای آنها را زنده و بیدار نگهداشته و روزهای آنها را قرین تشنگی «تشنگی روزه» کرده است. در این جمله ها با صراحت کامل ، تقوی را به معنای آن حالت معنوی و روحانی ذکر کرده که حافظ و نگهبان از گناه است و ترس از خدا را به عنوان یک اثر تقوی ذکر می کند از همین جا می توان دانست که تقوی به معنای ترس نیست بلکه یکی از آثار تقوی این است که ترس از خدا را در دل انسان زنده می کند. در خطبه ی 16 نهج البلاغه می فرماید: اَلا وَ اِنَّ الخَطایا خیلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیها اَهلُها و خُلِعَتْ لُجُمُها، فَتَقَمَّحَتْ بهم فی النّار اَلا وَ اِنّ التَقوَی مَطایا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیها اَهلُها وَ اَعطُوا اَزِّمَتَها فَاَوَرَدَتْهُم الجنه . یعنی مَثَل خلافکاری و زمام به کف هوس دادن مثل اسبهای سر کش و چموش است که لجام را پاره کرده اند واختیار را تماماً از کف آن که بر او سوار است گرفته اند و عاقبت آنها را در آتش می افکنند و مثل تقوی مثل مرکبهای راهوار و مطیع و رام است که مهار آنها در اختیار آن کسانی است که بر آنها سوارند و آنها را وارد بهشت می سازند. در اینجا درست و با کمال صراحت ، تقوی یک حالت روحی و معنوی که از آن به ضبط نفس و مالکیت نفس می توان تعبیر کرد معرفی شده.
ضمناً در اینجا حقیقت بزرگی بیان شده و آن این است که لازمه ی مطیع هوا و هوس بودن و عنان را به نفس واگذاردن، ضعف و زبونی و بی شخصیت بودن است. انسان در آن حال نسبت به اداره ی حوزه ی وجود خودش مانند سواری زبون است که بر اسب سرکشی سوار است و از خود اراده و اختیاری ندارد. و لازمه ی تقوی و ضبط نفس، افزایش قدرت اراده و شخصیت معنوی و عقلی داشتن است.
مانند سوار ماهری که بر اسب تربیت شده ای سوار است و با قدرت فرمان می دهد و آن اسب به سهولت اطاعت می کند.(25) در خطبه ی 189 نهج البلاغه می فرماید: فَإِنَّ التَّقوی فِی الیَومِ الحِرزُ و الجُنَّهُ وَ فی غدا الطریقُ اِلیَ الجَنَّهّ. یعنی تقوی در دنیا به منزله ی حصار و بارو و به منزله ی سپر است و در فردای آخرت راه بهشت است.
تقوی و آزادی
کسانی که با نام آزادی خو گرفته اند و دم از آزادی می زنند ممکن است تقوی را مخالف آزادی بدانند. زیرا انسان متقی هر کاری را انجام نمی دهد و هر حرفی رانمی زند. و هز غذایی را نمی خورد. در حالی که باید گفت تقوی مصونیت است نه محدودیت و زندان. درست مثل خانه ای که انسان آن را می سازد تا از سرما در زمستان و گرما در تابستان او را حفظ کند و هم چنین لوازم خانگی او را از خطر دزد حفظ کند و مثل لباس که بدن را در مقابل گرما و سرما حفظ می کند و مایه ی زینت است و بدن را از آلودگی و کثیف شدن حفظ می کند آیا به خانه و لباس می توان گفت که محدودیت و زندان است. تقوی نیز چنین است یعنی خطر را از انسان دفع می کند و انسان را از مخاطرات صیانت می کند و این تعبیر صیانت اتفاقاً در سخن ائمه ی معصومین وارد شده امیر المؤمنین در این زمینه می فرماید: اَلا فَصُو نُواها وَ تَصَوَّنُوا بِها(26) ، یعنی تقوی را حفظ کنید و به وسیله تقوی برای خود مصونیت درست کنید. تعبیر لباس نیز دقیقاً در قرآن آمده آنجا که می فرماید: و لِباسُ التَقوی ذلک خیرٌ لَکُمْ اجامه و لباس تقوی بهتر است برای شما.(27) تقوی نه تنها مخالف آزادی نیست بلکه موجب آزادی انسان است از هر رقیت و بندگی و بردگی زیرا انسانی که این نیروی روحانی و معنوی در او نیست، برده و بنده ی هوا و هوس و شهوت و امیال خویش است. آیا ندیده ای آن جوانی را که تابع شهوات خویش است و از این موهبت الهی بی نصیب است چگونه هم چون یک انسان اسیر که هر کاری که آن اسیر گوینده بخواهد انجام می دهد و به هر جا که او بخواهد می رود، هر چه شهوات و امیال او حکم کند انجام می دهد و گاهی در جلو چشم دیگران حرکات بسیار زشتی که دور از عقل است را در راه ارضاء شهوات خود انجام می دهد یا لباس های بسیار زشت و مستهجن را می پوشد و …. در خطبه ی 228 نهج البلاغه امیر المؤمنین می فرماید: فَاِنَّ تَقوَی اللهِ مِفتاحُ سداد وَ ذخیرهُ معادٍ وَ عتقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَهٍ وَ نجاهٌ مِنْ کُلِّ هَلَکهٍ. یعنی تقوی کلید درستی و اندوخته ی روز قیامت است، آزادی است از قید هر رقیت، نجات است از هر بدبختی . تقوی در درجه اول و به طور مستقیم از ناحیه اخلاقی و معنوی به انسان آزادی می دهد و او را از قید رقیت هوا و هوس آزاد می کند و رشته ی حرص و طمع، خشم و شهوت و حسد را از گردنش بر می دارد ولی به طور غیر مستقیم در زندگی اجتماعی هم آزادی بخش انسان است آن کس که بنده و برده پول و مقام است نه تنها خود نمی تواند از نظر اجتماعی آزاد زندگی کند بلکه همانطور که در گذشته عده ای که مطیع پول و مقام بودند آزادی دیگران را سلب می کردند و محصول کار و فعالیت آنها را در خدمت خود می گرفتند و آنها را به بردگی می کشیدند، امروز نیز آن کسی که مطیع و برده ی پول و مقام است به اشکال دیگری و جدیدتری آزادی دیگران را سلب می کند و از حاصل دست رنج دیگران استفاده می کند مثل سرد مداران آمریکا که حاضرند به خاطر منافع خود و نفت دیگر کشورها، انسانهای زیادی را بکشند و منافع آنها را به نفع خود بهره برداری کنند.
مراتب تقوی
تقوی درجات و مراتبی دارد. پایین ترین مرتبه آن این است که از گناهان کبیره و اصرار بر گناهان صغیره اجتناب شود و عدالت به این مقدار از تقوی محقق می شود. عدالتی که در امام جماعت و قاضی و شاهد و مرجع تقلید معتبر و شرط می باشد و اگر این مقدار از تقوی نباشد فاسق است اولئکَ هُمُ الفاسقونَ(28)
مرحله ی بالاتر آن این است که از انجام گناهان صغیره نیز اجتناب شود یعنی نه گناه کبیره انجام دهد و نه گناه صغیره. گناه کبیره مثل دورغ، غیبت، تهمت ، ربا و …. و گناه صغیر مثل نگاه به نامحرم مرحله ی بالاتر این است که علاوه بر ترک گناهان کبیره و صغیره از مکروهات نیز اجتناب و خودداری کند. مکروهات مثل غذای داغ خوردن یا با دست چپ غذا خوردن، چای خوردن و بعد از غذای چرب آب سرد خوردن و …. درجه ی بالاتر تقوی این است که حتی مباح هم انجام ندهد یعنی در انجام مباحات قصد قربت و رضای الهی کند تا مستحب شود آن عمل مباح، کار مباح مثل راه رفتن، غذا خوردن ، خوابیدن که قصد می کند که مثلاً غذا می خورد تا نیرو بگیرد و بتواند عبادت الهی را انجام دهد و خدمت به خلق کند.
علامه ی حلی نقل می کند: که خواجه نصیر الدین طوسی یازده سال عمل مباح انجام نداد و هر چه انجام می داد یا مستحب بود یا واجب(29) مرتبه ی بالاتر این است که تقوی داشته باشد از غیر خدا، از توجه به غیر خدا، از غفلت از خدا.
آثار تقوی
تقوی در دنیا موجب روشن بینی و بصیرت انسان می شود چنانچه قرآن در این باره می فرماید: ان تَتَّقُ اللهَ یَجعلْ لَکُمْ فُرقاناً(30) اگر تقوی الهی داشته باشید خداوند برای شما قدرت تمیز و تشخیص می دهد. در آیه ی 282 سوره ی مبارکه ی بقره می فرماید: و اتَّقوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللهُ تقوای الهی داشته باشید و خداوند به شما می آموزد بعضی از مفسرین معتقدند که ذکر این دو جمله پشت سر یکدیگر اشاره داد که تقوی تأثیر دارد در این که انسان مورد موهبت افاضه ی تعلیم الهی قرار می گیرد(31) علامه طباطبایی در تفسیر المیزان از کتب اهل تسنن نقل می کند که رسول اکرم فرمود: لَولا تَکَثُّرٌ فی کَلامِکُمْ وَ تَمریجٌ فی قلوبِکُم لَرَأَیْتُمْ ما اَری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ(32) یعنی اگر زیاده روی در سخن گفتن شما و هرزه چرانی دل شما نبود هر چه من می بینم شما می دیدید و هر چه می شنوم می شندید. کلمه تمریج از ماده ی مرج است و به معنای چمن و سرزمین علفزار است که هر چه حیوانی بتواند وارد آن شود و درآن راه رود یعنی علفزار بی در و پرچین، کنایه از این دل شما مثل علفزار بی در و بی حصاری است که هر فکری به آن راه می یابد اما اینکه از نظر علمی چگونه تقوی موجب روشن بینی می شود. حضرت علی (ع) می فرماید: اَصدِقائُکَ ثُلاثهٌ و اعدائک ثلاثه فأَصدقائک: صَدیقُکَ وَ صَدیقُ صَدیقک وعدوُّ عدوِّکَ دوستان تو سه دسته اند و دشمنانتان هم سه دسته اند اما دوستانتان : دوست مستقیم تو ، و دوست دوستت و دشمن دشمنت. و اعاژدائک: عدوّکَ وَ عَدوُّ صَدیقِکَ و صَدیقُ عدوِّکَ(33) و دشمنان تو عبارتند از دشمن تو و دشمن دوست تو ، و دوست دشمن تو ، طبق این حدیث امیر المؤمنین یک دسته از دوستان را دشمن دشمن انسان می داند که این خود سری دارد چرا که دشمن دشمن، موجب صرف نیروی دشمن انسان به سوی خود می شود و دشمن انسان به سوی خود می شود و دشمن انسان را به خود مشغول می کند و دشمن نمی تواند یا کمتر می تواند متوجه انسان شده و به او ضربه بزند و این خود نوعی کمک و مساعدت است.
در وجود انسان نیز بین قوا و عزائر چنین تأثیر و تأثری وجود دارد که برخی از قوا نیروی برخی دیگر را از بین می برند. پیامبر گرامی اسلام می فرماید: صدیقُ کُلُّ امرءٍ عَقْلُهُ(34) دوست راستین هر کس عقل اوست. عقل همچون چراغی فرا روی انسان راه را از چاه به انسان نشان می دهد و تعبیری دیگر همچون پیامبر درونی به انسان فرمان می دهد اما این چراغ در صورتی نورافشانی می کند و راه را به انسان نشان می دهد که گرد و غبار و مه اطراف آن را فرانگرفته باشد و مانع نور افشانی آن نشده باشد و یا در صورتی فرمان این پیامبر درونی به گوش جان انسان می رسد که فریادهای مخالف بلند نباشد هوا و هوس یکی از این فریادها می باشد چنانچه پیامبر فرمود: اَعدی عَدوِّک نفسک الْتی بَینَ جَنبیکَ(35) بزرگترین دشمن تو نفس تو است.
که بین دو پهلوی تو قرار گرفته و علت این که نفس بزرگترین دشمن است این است که با عقل می توان به جنگ هر دشمنی رفت اما اگر دشمنی عقل انسان را بدزدد و نور آن را خاموش کند با چه سلاحی می توان به جنگ آن رفت حضرت علی (ع) درباره ی عجب و خود پسندی فرمود: عُجبُ المرءِ بنفسه اَحَدُ حُسّادِ عَقلِهِ(36). خودپسندی انسان یکی از اموری است که با عقل وی حسادت و دشمنی می ورزد. درباره طمع فرمود اکثر مَصارِع العقولِ تَحتَ بُروِق المَطامِع(37) بیشتر زمین خوردنهای عقل آنجا است که برق طمع جستن می کند. عجب و خوء پسندی و طمع نیز از دشمنان عقل به شمار می روند.
جایی که این فریادهای مخالف بلند باشد صدای عقل به گوش جان نمی رسد و در حقیقت حاکم این هواها و هوسها و طمع و …. هستند نه عقل همچون گوینده ای که برای اینکه صدایش به شنوندگان برسد باید شنوندگان سکوت کنند و اگر هر کسی بخواهد برای خودش فریاد بزند صدای گوینده را خودش هم نمی شود و یا اگر در خانه ای زیبا گرد و غبار و مه زیاد باشد انسان نمی توان در و دیوار آن را ببیند چنانچه شاعر می گوید:
حقیقت سرایی است آراسته
هوا و هوس گرد برخاسته
نبینی که هر جا که برخاست گرد
نبیند نظر گرچه بیناست مرد
اثر تقوی این است دشمن دشمن انسان است و به فرمایش امیر مؤمنان دشمن دشمن یکی از دوستان انسان است یعنی تقوی دشمن هوا و هوس و طمع و عجب می باشد ملکه تقوی که آمد دشمن عقل را رام و مهار می کند و نمی گذارد اثر عقل را خنثی کند. اگر انسان در هر چه شک کند در این نمی تواند شک کند که گاهی انسان عیوبی را در دیگران می بیند و بازگو می کند، عیوب دیگران را ، در حالی که آن عیب در خود او بیشتر است چه چیزی مانع از آن شده که آن عیب را در دیگران ببیند و در خود نبیند یعنی چه چیزی باعث کوری و کری او نسبت به عیوب خود شده تنها چیزی که باعث کوری و کری او شده عجب و خود پسندی و غرور او می باشد.
ب)تقوی موجب گشایش در کارها
اثر دیگر در دنیا حل شدن مشکلات و آسان شدن کارها و بیرون آمدن از تنگناها و مضایق است. قرآن کریم می فرماید: وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخرجاً.(38) هر کس که تقوی الهی داشته باشد خداوند برای او راه بیرون شدن از شدائد قرار می دهد و در 2 آیه بعد می فرماید: وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ اَمرِهِ یُسراً هر کسی که تقوی الهی داشته باشد خداوند یک نوع آسانی در کار او قرار می دهد. مضایق و تنگناهایی که برای انسان پیش می آید دو گونه است. یکی تنگناهایی که انسان در ایجاد آنها نقشی ندارد مثل تصادف قطارها و طوفانی شدن دریا و غرق شدن و زلزله ها ، تأثیر تقوی در حل اینگونه تنگناها همچون استجابت دعا است.
اما نوع دوم تنگناهایی که در زندگی انسان پیش می آید تنگناهایی است که اختیار انسان در ورود به آنها مؤثر است و در هنگام ورود نیز در خروج از آنها تأثیر بسیاری دارد. عمده گرفتاریهایی که در زندگی انسان پیش می آید و زندگی انسان را تلخ و شقاوت آلوده می کند و سعادت دنیوی و اخروی انسان را سلب می کند ابتلائات سوء اخلاقی و اجتماعی است. در حقیقت این ابتلائات و گرفتاریها از ناحیه ی بزرگترین دشمن انسان به وجود می آید و آن دشمن کسی نیست جز هوای نفس انسان. هم چنان که پیامبر اسلام فرمود: اعدی عدوُّکَ نَفسُکَ الّتی بَینَ جَنبیکَ . بالاترین دشمن تو نفس تو است که بین دو پهلوی تو است. ابتلائات و مضایق و گرفتاریها در تاریکی معاصی و غبار هواهای نفسانی پیش می آید و تقوی به دلیل این که اثر اول یعنی روشن بینی را داشت در تاریکی معاصی نیز راه خروج از آن تنگنا را به انسان نشان می دهد درست مثل هنگامی که شخصی هنگام تب در اتاقی نشسته و یک مرتبه و ناگهان برق قطع شده و همه جا تاریک می شود این فرد اگر بخواهد از این تاریکی خارج شود چون چشمش جایی را نمی بیند با دیوار برخورد می کند و نمی داند که درب اتاق کجاست اما هنگامی که شمعی را روشن کند راه خروج و درب اتاق را پیدا می کند و به آسانی خارج می شود و این مشکل برای او آسان می شود. با آمدن تقوی تاریکی معاصی و هواهای نفسانی روشن می شود و غبار شهوات فرو می نشیند در نتیجه عقل راه صحیح را تشخیص می دهد. و همچنین تقوی موجب می شود که انسان به جای این که نیرو و وقت خود را صرف برآوردن امیال نفسانی و ارضاء شهوات نا مشروع کند. نیرو و وقت خود را صرف حل مشکلات و خروج از تنگناها کند. دشمن به دشمن آن نپسندد که بی خرد با نفس خود کند به مراد هوای خویش امیر مؤمنان در خطبه ی 181 می فرماید: و اعْلَمُوا اَنَّه مَنْ یَتَقَّ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخرَجاً مِنْ الفِتنِ وَ نُوراً مِنَ الظُلَمِ. بدانید که هر تقوی الهی داشته باشد خداوند برای او راه بیرون شدن از فتنه ها، و نوری به هنگام تاریکی قرار می دهد. حضرت یوسف آن هنگام که برادران برای گرفتن گندم پیش عزیز مصر آمدند و گردن خود را کج کرده و با ذلت گفتند: یا اَیُّها العَزیزُ مَسَّنا وَ اَهْلَنَا الضُرُّ وَ جِئِنا بِبِضاعَهٍ مُزجاهٍ فَأوفِ لَنا الکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلْینا(39) ای عزیز و ای مهمتر و خانواده مان بدبخت شده ایم و وجه ناقابلی برای خرید گندم با خود آورده ایم کیل تمام به ما بده و بر مسکینان تصدق کن تا این وقت خودش را معرفی نکرده بود در این وقت خواست خودش را به آنها بشناساند گفت: قالَ هَلْ عَلِمْتُم ما فَعَلْتُمْ بِیُوسفَ وَ اَخیهِ اِذْ اَنْتُمْ جاهِلُونَ(40) ، گفت یادتان هست که از روی جهالت و نادانی با یوسف و برادرش چه کردید همین که این جمله را گفت که آیا یادتان هست با یوسف و برادرش چه کردید آنها یکه خوردند وگفتند: قالوا أَأِنَکَ لَاَنْتَ یوسفُ(41). آیا تو یوسف هستی گفت: قالُ اَنَأ یوسفُ وَ هذا اخی قَدْمَنَّ اللهُ عَلَینا(42). بله من یوسفم و این هم برادرم است خداوند عنایت خاص خود را شامل حال ما گردانید.
یعنی آنجایی که بهترین و زیبا ترین زن مصر به من که غلام و زیر دست بودم پیشنهاد و در خواست گناه کرده. من خودم را در پناه تقوی نگه داشتم و گفتم رَبِّ السجنُ اَحَبُّ اِلیَّ مِمّا یَدْ عُونَنی الیه(43) ، پرودگار من ، زندان برایم از آنچه مرا به آن فرا می خوانند دوست داشتنی تر است و بیشتر دوست دارم و این تقوی باعث نجات یوسف از آن بن بست و تنگنا شد. اّنَّهُ مَنْ یَتَقَّ وَ یَصْبِرْ فَإنَّ اللهَ لا یُضیعُ اَجَر المُحسنینَ(44) هر کس تقوی پیشه کند و صبر داشته باشد پس به درستی خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمی کند.
ج) تقوی ملاک قبولی اعمال
هر عملی که انسان انجام می دهد شرط قبولیش این است که انسان متقی باشد یعنی تنها اعمال متقین قبول است. نه هر عملی که هر انسانی انجام دهد خداوند متعال در سوره ی مائده آیه ی 27 می فرماید: اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مَنَ المُتَقینَ. خدا هر عملی را از متقیان می پذیرد. و سر آن این است که انسان متقی اعمال نیک خود را با خلوص نیت کامل و رضای الهی انجام می دهند و همین امر سبب قبولی آن می شود. و اما آن کسی که تقوی ندارد اعمال نیکش تنها صورت و ظاهر عمل نیک را دارد اما باطن آن که نیت خالص است را دارار نیست و لذا عملش قبول نمی شود. مثل آن کسی که در زمان امام صادق بود به آن حضرت خبر دادند که فردی است بسیار نیکوکار و به فقرا و مساکین زیاد انفاق می کند. روزی امام صادق آن فرد را زیر نظر گرفت و دید رفت به در دکان نانوایی و تا نانوا مشغول درآوردن نان از تنور بود آهسته و به صورتی که نانوا متوجه نشود سه قرص نان برداشت و آن را مخفی کرد و بعد به سه فقیر رسید و هر کدام را به یک فقیر داد. امام صادق نزد او رفت و از علت کار او جویا شد. آن مرد گفت مگر قرآن نخوانده ای و این آیه را که می فرماید:
مَنْ جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ اَمثالِها هر کس کار نیکی کند خداوند ده برابر به او پاداش می دهد وَ مَنْ جائَ بِالسَّیئَه فلا تُجزی(45) اِلّا مِثلَها و هر کس کار بدی انجام دهد تنها همان مقدار مجازات می شود پس من سه کار نیک کرده ام که پاداش آن 30 حسنه است و سه سیئه انجام داده ام. نتیجه این که 27 حسنه برایم ثبت می شود. امام فرمود: اِنَّما یَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَقینَ(46) ، یعنی پاداش ده برابر تنها به کسی داده می شود که متقی باشد.
د) آمرزش و بخشش گناهان گذشته
تقوی موجب بخشش گناهان گذشته و محو و پاک شدن آنها می گردد. انسان متقی خود را گناهکار می داند حتی اگر فقط مکروهی انجام داده باشد یا عملی که از اخلاق شایسته نیست انجام داده باشد همین امر او را وادار به توبه و در نتیجه آمرزش گناهان می کند. امیر مؤمنان و فرزندان معصوم او با مقام عصمت هنگامی که به درگاه خدا مناجات می کردند از خدا درخواست بخشش و استغفار می کردند به همین صورت انسان متقی نیز خود را گناهکار می داند و به درگاه خدا استغفار کرده و توبه می نماید.
خداوند می فرماید: یا اَیُّهَا الذینَ امَنوا اِنْ تَتَقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرقاناً وَ یُکَفِر عَنکُمْ سیئاتِکسمْ وَ یَغْفِرْ(47) لَکُمْ ای کسانی که ایمان آورده اید اگر تقوی داشته باشید خدا به شما فرقان « قوه ی تمیز حق از باطل و تشخییص راه سعادت از شقاوت» می بخشد و گناهان شما را می پوشاند و شما را می آمرزد. در این آیه به صراحت بیان شده که آنچه موجب می شود که خداوند گناهان انسان را ببخشد و بیامرزد تقوی می باشد.
3- روزه و قناعت
قناعت از صفات پسندیده و نیک اخلاقی است و نقطه ای مقابل و ضد آن طمع می باشد. طمع در لغت به معنای حرص به چیزی(48) ، چشم داشت ، فریفته بودن و مال دوستی است و در اصطلاح علمای اخلاق عبارت است از توق داشتن در مال مردم و به عبارت دیگر به خدا و خود متکی نبودن و به آنچه دارد قانع و راضی نباشد و همیشه احساس کمبود و نقصان در زندگی کردن و از این وضع گلایه داشتن این رذیله ی اخلاقی می باشد و آثار زیانباری به دنبال دارد. و قناعت در لغت یعنی راضی بودن به آنچه قسمت و روزی انسان است(49) یا راضی بودن به قلیل و کم و قناعت(50) در اصطلاح : حالتی است برای نفس که موجب اکتفا کردن به حد نیاز و حاجت می شود به عبارت دیگر انسان قانع به خدا متکی است و به آنچه به او داده راضی و خشنود است و با عزت نفس و آبرو داری به سر برده و چشم به دست دیگران ندوخته است و از نداشتن امور مادی اندوهگین و حسرت زده نمی باشد.
ارزش و فواید قناعت
انسان اگر به آثار و نتایج قناعت پی ببرد میل و رغبت او به کسب این صفت پسندیده زیاد می شود.
آثار قناعت
الف) قناعت باعث عزت و سر بلندی
همه ی انسان ها عزت و سربلندی را دوست دارند. قناعت موجب عزت و سربلندی انسان در چشم مردم می گردد و در مقابل طمع موجب ذلت و خواری انسان در نظر مردم می گردد. امام علی (ع) می فرماید: کَفی بِالقَناعِهُ مُلکاً وَ بِحُسنِ الخُلقِ نَعیماً وَ سُئِلَ عَن قَولِهِ تَعالی: فَلَنُحیِیَنَّهُ حیاهً طیبهً(51) . فقال هِیَ القَناعه آدمی را قناعت برای دولتمندی و خوش خلقی برای فراوانی نعمتها کافی است. از امام سؤال شد تفسیر، آیه ی فَلَنُحیِیَنَّهُ حیاه طبیبه چیست؟ فرمود قناعت است.
سعدی می گوید:
قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را
قناعت کن ای نفس بر اندکی
که سلطان و درویش بینی یکی
چو سیراب خواهی شدن ز آب جوی
چرا ریزی از بهر برف آبروی
ب) قناعت مال تمام نشدنی و بی نیازی واقعی
فقر و احتیاج چیزی است که همه از آن نفرت دارند و غنی و بی نیازی چیزی است که همه آن را دوست دارند بسیاری از مردم چون غنی و بی نیازی را در پول و ثروت و امور مادی و تجملات می بینند سعی و تلاش می کنند تا با فراهم کردن این امور خود را غنی و بی نیاز سازند در حالی که این امور خود موجب نوعی نیازمندی و احتیاج است یعنی برای اداره و حفظ اینها از گزند دزد و بقیه ی خطرات به چیزهای دیگری و یا حتی به دیگران نیازمند می شوند مثل این که هر گاه شخصی ثروتمند بخواهد به مسافرتی برود برای حفظ خانه و اموالش نیاز به افراد دیگر پیدا می کند. اما آنچه موجب بی نیازی انسان می شود قناعت است. قناعت و سازگاری به آنچه برای انسان فراهم شده و احتیاجات ضروری او را برآورده می کند. حضرت علی (ع) می فرماید: القناعتُ مالٌ لا یَنفَدُ(52) قناعت مالی پایان ناپذیر . هم چنین آن حضرت می فرماید: الغِنی الْاَکبرُ اَلْیَأسُ عَما فی اَیدی الناسِ(53) برترین بی نیازی و دارایی نومیدی است از آنچه در دست مردم است. شاعر می گوید:
به قناعت کسی که شاد بود
تا بود محتشم نهاد بود
و آن که با آرزو کند خویشی
افتد از خواجگی به درویشی
ج) قناعت باعث آسایش خاطر و آرامش روان
بیشتر مردم آسایش و راحتی تن و روان را در تحصیل مال و ثروت و تجملات و کسب مقام می دانند در حالی که مال و ثروت نه تنها باعث آسایش و راحتی نیست بلکه باعث ترس و اضطراب انسان می گردد ترس از دزدیده شدن آن و …. و تنها قناعت و اکتفا کردن به قدر نیاز باعث آسایش خاطر و آرامش روان است. حضرت علی (ع) می فرماید: لاکَنزَ اَغنی مِنَ القَناعَهِ وَ لا مالَ اَذْهَبُ لِلْفَاقَهِ مِنَ للرِّضی بِالقُوتِ وَ مِنَ اقْتَصَرَ عَلی بُلغَهِ الکَفافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرّاحَهَ، وَ تَبَوَّأَ خَوضَ الدَّعهِ و الرَّغبَهُ مِفتاحُ النَّصبِ مَطِیَّهُ التَّعَب(54) . هیچ گنجی بی نیاز کننده تر از قناعت و هیچ مالی در فقر زدایی ، از بین برنده تر از رضایت دادن به روزی نیست و کسی که به اندازه کفایت از دنیا بهره مند باشد. به آسایش دست یابد و آسوده خاطر گردد، در جالی که دنیا پرستی کلید دشواری و مرکب رنج و گرفتاری است.
گفت پیغمبر چیست جز گنج روان
گنج را تو وا نمی دانی ز رنج
این قناعت نیست جز گنج روان
تو مزن لاف ای غم و رنج و روان
در جایی دیگر می گوید:
چو قناعت را پیمبر گنج گفت
هر کسی را که رسد گنج نهفت
د) قناعت باعث حریت و آزادی
قناعت باعث آزادی فکری و روحی انسان شده و سبب استقلال انسان است هم چنانکه سبب بردگی می شود امیر مؤمنان می فرماید: استغنِ عَمَّنْ شئتَ تکن نَظیره(55) ( با قناعت) خود را از هر کسی بی نیاز گردان تا در « شخصیت و آزادگی» نظیر او گردی بنابراین وقتی انسان به آنچه دارد راضی و قانع باشد و چشم داشتی به دیگران نداشته باشد. آزادانه رفتار می کند و آزادانه سخن خود و نظر خود را بیان می کند. ابوذر از صحابه امیر المؤمنین است فردی که پیامبر درمورد او فرمود: آسمان بر راستگوتر از ابوذر سایه نیفکنده و اگر کسی زهد عیسی بن مریم را می خواهد ببیند، ابوذر را ببیند. در زمان خلافت عثمان به تبعیضاتی که در بیت المال روا می داشت و بقیه ی اعمال ننگین او اعتراض می کرد. عثمان برای خاموش کردن فریاد اعتراض او دو نفر را شبانه مأمور کرد که دویست دینار به در خانه ی ابوذر برده و به او بدهند. وقتی این دو نفر به در خانه ی ابوذر آمدند. ابوذر پرسید به هر مسلمانی دویست دینار می دهید گفتند نه این مخصوص تو است . ابوذر در جواب گفت : من به این پولها نیازی ندارم گفتند ما که در خانه ی تو چیزی نمی بینم گفت: من ولایت علی و اهل بیت او را که پاک هستند دارم لذا « از هر کس و هر چیز» بی نیازم و بدین ترتیب قناعت ابوذر باعث شد تا بتواند آزادانه سخن خود را بگوید. در اسلام دنیا و نعمت های مادی آن هدف نیست بلکه وسیله ای برای تکامل معنوی و سعادت جاوید می باشد. روزه به انسان می آموزد که باید از نعمتهای دنیا به قدر حاجت و رفع نیاز قناعت و اکتفا نموده و انسان را از غرق شدن در مادیات می رهاند و تمرین عملی می باشد برای قناعت.
4-روزه و آمادگی برای دعا
روزه و رمضان باعث پاک شدن انسان از آلودگی ها و رجس گناهان و پلیدی ها شده و باعث تلطیف روح و روان انسان شده و انسان آمادگی پیدا می کند برای دعا و مناجات با خدا بی سبب نیست که پیامبر می فرماید: دعائکم فیه مستجاب(56) دعای شما « روزه داران» در این ماه مستجاب است درباره ی دعاء بحث های فراوانی مطرح است از جمله این که حقیقت دعا چیست؟ دعا موجب سستی و تنبلی نمی شود؟ شرایط استجابت دعا چیست؟ که هر کدام را باید در جای خود پاسخ داد اما آنچه مسلم است این است که دعا کردن با قلب پاک شده از گناهان و با زبان پاک از آلودگی ها و معاصی به هدف اجابت نزدیکتر است. هم چنانکه در حدیث آمده که خدا را با زبانی که با آن معصیت نکرده اید، بخوانید و دعا کنید. زیرا ابزار گناه و نافرمانی نمی تواند سبب استجابت دعا شود.
پی نوشت ها :
1. لسان العرب، ج 1
2. مفردات راغب،
3. لسان العرب جلد1
4. مفردات راغب
5. «روزه روشی نوین برای درمان بیماریها» ص65 –چاپ اول
6. فروع کافی-ج4-ص66-وسایل ج7-ص3
7. فروع کافی، جلد 4 صفحه181
8. بحار، جلد 96 صفحه 371
9. سوره ی اعراف، آیه 137
10. بحار الانوار-ج 82- ص 137
11.میزان الحکمه، ماده صبر و شرح نهج البلاغه ، ج 1 ، ص319
12. سوره اعراف،آیه 17
13. سوره ی حجر، آیه 99
14. شرح نهج البلاغه ، ج20، ص253
15. اصول کافی-باب صبر-حدیث7
16. سوره معارج، آیه19 تا 22
17. سوره اسراء-آیه 72
18. سوره بلد، آیه 4
19. بحارالانوار ، جلد 78 ، صفحه 160
20. بحار الانوار ، جلد 67، ص210
21. بحار الانوار-جلد45 و مشیر الاحزان-صفحه90
22. بقره-45
23 -فروع کافی-جلد4-صفحه63و66
24. بقره ، 45
25. بقره ، 183
26. شهید مطهری، ده گفتار صفحه 25
27. نهج البلاغه ، خطبه 189
28. سوره ی اعراف، آیه 26
29. سوره ی حشر: آیه 19
30. شهید مطهری آشنایی با قرآن-ص173
31. سوره ی انفال-آیه 29
32. شهید مطهری-ده گفتار –ص41
33. المیزان – ج 2-ص16
34. نهج البلاغه –حکمت 295
35. بحار الانوار – ج1ص87
36. بحار الانوار – ج70 –ص64
37. نهج البلاغه ، حکمت 212
38. نهج البلاغه،حکمت 219
39. سوره طلاق-آیه 2
40. بحار الانوار،ج7، ص64
41. سوره یوسف، آیه88
42. سوره یوسف،آیه89
43. سوره یوسف،آیه 90
44. سوره یوسف،آیه 90
45. سوره یوسف، آیه 33
46. سوره یوسف،آیه 90
47. سوره انعام، آیه 160
48. سوره مائده،آیه 27
49. سوره انفال، آیه 29
50. المنجد واژه طمع
51. المنجد واژه ی قنع
52. مجمع البحرین، ج 2،ص552
53. سوره نحل، آیه97
54. نهج البلاغه ، حکمت 57
55. نهج البلاغه-حکمت 342
56. نهج البلاغه- حکمت 371
57. جامع السعادات: جلد 2 ، صفحه 82
58. میزان الحکمه ، جلد 5 ، صفحه 2132