حکمِ نماز و روزه مسافر در عصر جدید (2)

حکمِ نماز و روزه مسافر در عصر جدید (2)

ففیه معان اربع: الاول: قل اللّه. و الثانى: قل اللّه ثم ذرهم. و الثالث: قل اللّه ثم ذرهم فى خوضهم. و الرابع: قل اللّه ثم ذرهم فى خوضهم یلعبون. و اعتبر نظیر ذلک فى کل ما یمکن.
و الثانیه: ان القصتین او المعنیین اذا اشترکا فى جمله او نحوها، فهما راجعان الى مرجع واحد و هذان سرّان تحتها اسرار و اللّه الهادى.)21
بدان، اگر روایات امامان (علیهم السلام) را خوب بررسى کنى، در مى یابى که در جاهاى بسیار، از عام قرآن، حکمى را استفاده کرده اند و از عام، با مخصّص آن، حکمى دیگر را. در مَثَلْ از عام، مستحب بودن را فهمیده اند ـ که بیش تر چنین است ـ و از خاص، واجب بودن را، همین طور، از عام مکروه بودن را و از خاص، حرام بودن و بر همین قیاس ادامه بده.
این یکى از کلیدهاى تفسیر در اخبار نقل شده از ائمه (علیهم السلام) است. مدار بسیارى از احادیث بر همین استوار است. بنابراین، شما مى توانید از این جا، دو قانون در معارف قرآنى به دست آورید:
اول: هر جمله، به تنهایى و همان جمله با قیدى از قیدها، هریک، بیانگر یکى از حقایق ثابت، یا یکى از احکام ثابت است. در مَثَلْ، در آیه شریفه: (بگو خدا [کتاب هدایتى موسى را فرستاده] آن گاه، بگذار در ژرفاى [باطل] به بازى [سرگرم] شوند.) چهار معنى احتمال دارد:
1. قل اللّه بگو: خدا [کتاب موسى را فرو فرستاده] 2. قل اللّه، ثم ذرهم. بگو: خدا کتاب را فرو فرستاده است. پس از آن، آنان را به خود واگذار.
3. قل اللّه، ثم ذرهم فى خوضهم. بگو: خدا کتاب را فرو فرستاده و پس از آن، آنان را در ژرفاى باطل خویش واگذار.
4. قل اللّه، ثم ذرهم فى خوضهم یلعبون. بگو: خدا کتاب را فرو فرستاده و پس از آن، آنان را واگذار تا در ژرفاى باطل خویش به بازى سرگرم شوند.
بسان این قانون را در هر جا که توانستى، به کار بگیر و استفاده کن.
دوم: دو قصه، یا دو معنى، وقتى در جمله اى، یا فرازى مشترک بودند، بى گمان و به طور حتم، آنها به یک مرجع باز مى گردند.
اینها دو رازند و رازهاى بسیارى را در خود نهفته دارند.
آیه مورد بحث، مى توانداز جمله مصداقهاى قانون اول، که علاّمه طباطبایى طرح کرده، باشد. زیرا فراز (و اذا ضربتم فى الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه) مطلبى را مى رساند و این فراز و با فراز (ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا) معنى و مطلب دیگرى را مى رسانند و هر دو مى توانند حکایت گر مراد شارع باشند.
اگر آن گونه که علاّمه طباطبایى، عام را بیان گر حکم استحبابى و عام و خاص را بیان گر حکم وجوبى دانسته و در مسأله توجه به قبله، آن را پیاده کرده، بپذیریم، در این جا نیز مى توان گفت که آیه در صدد تشریع اصل نماز قصر براى مسافر، یا در صدد تشریع مستحب بودن آن است. با این حال، واجب بودن کوتاه گزاردن نماز خوف را نیز مى رساند و به دیگر سخن، تأکید بر کوتاه گزاردن نماز خوف بیش تر است. و این مطلب، به روشنى در پاره اى از روایات آمده است:
1. (عن زراره، عن ابى جعفر (علیه السّلام) قال قلت له: صلاه الخوف و صلاه السفر تقصران، جمیعاً؟ قال: نعم و صلاه الخوف احق ان تقصّر من صلاه السفر لان فیها خوفاً.)22
زراره مى گوید به امام صادق (علیه السّلام) گفتم: آیا نمازخوف و نماز مسافر، هردو، کوتاه گزارده مى شوند: فرمود: بله و نماز خوف از نماز مسافر سزاوارتر است که کوتاه گزارده شود؛ زیرا در آن ترس است.
این حدیث، با سند صحیح، در من لا یحضره الفقیه و تهذیب الاحکام، آمده است.
2. (عن حریز عن ابى عبداللّه (علیه السّلام) فى قول اللّه عزوجل: (و اذا ضربتم فى الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه…)
فقال هذا تقصیرتان و هو ان یردّ الرجل الرکعتین الى رکعه)23
حریز از امام صادق (علیه السّلام) درباره فرموده خداوند: (و اذا ضربتم فى الارض…) نقل کرده که حضرت فرمود: این کوتاه گزاردن دومى است و آن این است که انسان، دو رکعت را به یک رکعت برگرداند.
سند حدیث صحیح است و حدیثى نزدیک به همین مضمون، کلینى در کافى و شیخ طوسى در تهذیب نقل کرده اند که حضرت به جاى (هذا تقصیرتان…) فرموده است: (فى الرکعتین تنقص منهما واحده)
در دو رکعت، یک از آنها کم مى شود.
در تفسیر عیاشى از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که فرمود: (فرض اللّه على المقیم، اربع رکعات و فرض على المسافر رکعتین تمام و فرض على الخائف رکعه وهو قول اللّه عزّ وجل: (لا جناح علیکم ان تقصروا…) یقول من الرکعتین فتصیر رکعه)24
خداوند، بر مقیم چهار رکعت و برمسافر، دو رکعت و بر ترسان، یک رکعت، واجب کرده است.
این فرموده خداوند است: (لا جناح علیکم ان تقصروا…) مى گوید از دو رکعت، مى شود یک رکعت.
صاحب وسائل احتمال داده که روایتهاى برگشت دو رکعت به یک رکعت، تقیه اى است. ولى، به هر حال، در این مطلب جاى هیچ گمانى نیست که نماز خوف، بیش از نماز مسافر، سزاوار است که ناتمام گزارده شود. حال این سزاوارى، به این است که بر ناتمام گزادن نماز خوف، بیش تر تأکید شده، یا ناتمام گزاردن در نماز خوف بیش تر است، یا به این است که از شمار رکعتهاى نماز مسافر کاسته مى شود و نماز خوف از محتوا، تا آن جا که آن را مى شود با اشاره نیز انجام داد.
با توجه به آنچه گذشت، پاسخ دو پرسش، از سه پرسش مطرح شده، روشن شده و به خوبى نمایانده شد که آیه شریفه، در صدد بیان هم حکم نماز مسافر و هم نماز خوف است.
هم چنین (ان تقصروا) هم مى تواند قصر در چگونگى وهم قصر درمقداررا بیان کند.
به دیگر سخن، (تقصروا) نسبت به نماز مسافر، بسنده کردن به دو رکعت است، به جاى چهار رکعت و در نمازخوف، به معناى مطلق کوتاه کردن است، چه کوتاه کردن از رکعتها و چه کم کردن از چگونگیها و یا شرایط.
این از باب به کار بردن لفظ در دو معنى نیست و بر فرض هم که باشد، این چنین کاربردى رواست، مانند (صلوه) در آیه شریفه: (یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوه و انتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون و لا جنباً الاّ عابرى سبیل حتى تغتسلوا.)25
اى کسانى که به اسلام گرویده اید، در حالت مستى، گرد نماز نگردید، تا آن که بدانید چه مى گویید. هم چنین در حالت ناپاکى (جُنب) به محل نماز نروید، مگر آن که شست و شو (غسل) کنید، لیکن، راه رفتن و گذشتن ازمسجد در آن حال، منعى ندارد.
که به دو معناى نماز و مکان نماز، به کار رفته است و در فراز نخست (حتى تعلموا ماتقولون) قرینه است که (صلوه) به معناى نماز است و در فراز دوم: (الاّ عابرى سبیل) قرینه است که (صلوه) به معناى مکان نماز است. در آیه نماز قصر، (ان تقصروا) مى تواند بافراز اول، به معناى کوتاه گزاردن نماز چهار رکعتى به دو رکعت باشد و با فراز دوم، به معناى مطلق کوتاه گزاردن.
دنباله آیه 101 سوره نساء: (واذا ضربتم فى الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه.)
از بحثهاى دیگرى که در این جا و در ذیل آیه جاى طرح دارد این که: در آیه شریفه آمده: (گناهى بر شما نیست که نماز را کوتاه گزارید.) در حالى که امامان (علیهم السّلام) و به پیروى از ایشان، شیعیان، کوتاه گزاردن نماز را بر مسافر، واجب مى دانند و حتى روایات بسیارى داریم که اگر کسى از روى عمد، نماز را در سفر تمام گزارد، باید دوباره آن را ناتمام به جا مى آورد و اگر وقت گذشته باشد، در خارج وقت، قضا کند.
سازگار سازى بین جمله (فلیس علیکم جناح) با واجب بودنِ ناتمام گزاردن نماز در سفر، از دشواریهاى کار فقیه است. از این روى زراره و محمد بن مسلم، این مشکل را با امام صادق (علیه السّلام) در میان مى گذارند و امام پاسخ مى دهد:
(ما تقول فى الصلاه فى السفر کیف هى وکم هى؟
فقال انّ اللّه عزّوجلّ یقول: (واذا ضربتم فى الارض، فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلاه) فصار التقصیر فى السفر واجباً کوجوب التمام فى الحضر.
قال: قلنا له: قال الله عزّوجلّ: (ولیس علیکم جناح) ولم یقل: افعلوا، کیف اوجب ذلک؟ فقال: الیس قد قال اللّه عزّوجلّ فى الصفا والمروه: فمن حجّ البیت اواعتمر فلاجناح علیه ان یطّوّف بهما.) الا ترون انّ الطواف بهما واجب مفروض. لانّ اللّه عزّوجلّ ذکره فى کتابه وصنعه نبیّه وکذلک التقصیر فى السفر شىء صنعه النبى (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ذکره اللّه تعالى ذکره فى کتابه.
قالا: قلنا له: فمن صلّى فى السفر اربعاً ایعید ام لا؟
قال: ان کان قد قرءت علیه آیه التقصیر وفسّرت له فصلّى اربعاً اعاد. وان لم یکن قرءت علیه ولم یعلمها، فلااعاده علیه والصلوات کلها فى السفر الفریضه رکعتان، کل الصلاه، الا المغرب، فانها ثلاث لیس فیها تقصیر، ترکها رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فى السفر والحضر، ثلاث رکعات.
قد سافر رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) الى ذى خُشَب وهى مسیره یوم من المدینه، یکون الیها بریدان اربعه و عشرون میلا فقصّر وافطر، فصارت سنّه.
وقد سمّى رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قوماً صاموا حین افطر: (العصاه)
قال، علیه السلام: فهم العصاه الى یوم القیامه وانا لنعرف ابنائهم وابناء ابنائهم الى یومنا هذا.)26
چه مى فرمایید درباره نماز در سفر، چگونه است و چقدر است؟
فرمود خداوند عزّوجلّ مى فرماید: (چون درزمین سفر کردید، گناهى بر شما نیست که نماز را کوتاه گزارید.)
بنابراین، کوتاه گزاردن نماز در سفر، واجب شد، بسان واجب بودن تمام گزاردن نماز در حضر.
گفتیم: خداوند، تنها فرموده: بر شما گناهى نیست و نفرموده: باید کوتاه گزارید، چگونه کوتاه گزاردن در سفر را، بسان تمام گزاردن در حضر واجب کرده است؟
فرمود: مگر خداوند درباره صفا و مروه نفرموده است: (هرکس حج، یا عمره گزارد، بر او گناهى نیست که بین آن دو، سعى کند) مگر توجه ندارید که سعى بین صفا و مروه، واجب است؛ زیرا خداوند در کتابش فرمود و پیامبرش گزارده است.
هم چنین، کوتاه گزاردنِ نماز در سفر، چیزى که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سفر انجام داده و خداوند در کتابش ذکر فرموده است. گفتیم: کسى که در سفر چهار رکعت نماز گزارده باشد، باید دوباره بگزارد، یا خیر؟
فرمود: اگر آیه تقصیر بر او خوانده شده و تفسیر گردیده، با این حال، چهار رکعت گزارده، باید دوباره بگزارد و اگر بر او خوانده نشده و آن را نمى داند، بر عهده او نیست، دوباره گزاردن. و نمازها، همه، در سفر، همان [مقدار] فریضه اند؛ هرنماز دو رکعت، مگر نماز مغرب که سه رکعت است که در آن تقصیر نیست. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را در سفر و حضر سه رکعتى گزارده است.
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ذى خشب، که در فاصله یک روز راه از مدینه، دو برید ـ 24 میل ـ است، سفر کرد و نماز خود را کوتاه گزارد و روزه خویش را گشود و همین، سنت شد.
و پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گروهى را که روزه گرفتند، در هنگامى که او روزه گشود، گناهکاران نامید.
امام باقر (علیه السّلام) فرمود: آنان تا روز قیامت، گناهکارانند و ما پسران ایشان و پسران پسران ایشان را تا امروز مى شناسیم.
سند روایت، صحیح است، زیرا شیخ صدوق در مشیخه من لایحضره الفقیه نوشته است: (هر آنچه در کتاب از زراره بن اعین، نقل شده، از پدرم، از عبداللّه بن جعفر حمیرى، از محمد بن عیسى بن عبید و حسن بن ظریف و على بن اسماعیل بن عیسى، همگى، از حمادبن عیسى، از حریز بن عبداللّه، از زراره بن اعین، روایت کرده ام.)27

چند مطلب از این حدیث به دست مى آید:
1. امام واجب بودنِ نماز قصر را از خود آیه شریفه استفاده مى کند؛ زیرا پس از تمسک به آیه، با فاء تفریع مى فرماید: (فصار التقصیر، واجباً.)
2. زراره بن أعین و محمد بن مسلم مى انگاشته اند جمله (فلیس علیکم جناح) یک اجازه وترخیص است بر مسافر که نماز خویش را ناتمام گزارد. زیرا بر این گمان بوده اند که اگر واجب مى بود، مى بایست خداوند با واژه امر مى فرمود. که امام، در برابر پندار تلاش مى ورزد در دو مرحله، ثابت کند که بر مسافر واجب است نماز خویش را کوتاه گزارد.
مرحله نخست: در این مرحله امام، با آوردن مثالى قرآنى: (فلاجناح علیه ان یطوّف بهما) یادآور مى شود: همان گونه که از این فراز از آیه شریفه، واجب بودن سعى بین صفا و مروه فهمیده مى شود و هیچ شک و شبهه اى در آن نیست، از جمله (فلیس علیکم جناح) آیه قصر نیز، فهمیده مى شود: بر مسافر واجب است که نماز خویش را ناتمام گزارد. امام با این تمسک جویى و استدلال، به آن دو مى فهماند که چنین نیست که هر جا واژه (لاجناح) یا (لیس جناح) بود، حکم ترخیص باشد، باید قرینه هاى حالیه، مقامیه، زمینه ها و شرایط نزول حکم، ذهنیت مردم و… را نیز در نظر گرفت.
مرحله دوم: در تفسیر آیه هاى قرآن، نباید تنها به واژگان بسنده کرد؛ بلکه باید سنت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان شرح دهنده و بیان گر قرآن، در کانون توجه قرارداد.
سعى صفا و مروه را پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنان انجام دادند و آیه (لاجناح علیه) نازل شد و هیچ کس در واجب بودن آن شک نکرد. در این جا هم، آیه، فرو فرستاده شد و پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز انجام داد. بنابراین در واجب بودن نماز قصر هم نباید شک داشت.
3. زراره بن أعین و محمد بن مسلم، براى یقین پیدا کردن به مسأله، پرسش خویش را از زاویه دیگرى مطرح مى کنند و آن این که اگر مسافر نماز خویش را چهار رکعتى گزارد، چه حکمى دارد؟
امام در این مرحله بین عالم به حکم و جاهل به آن، فرق گذاشته و دوباره گزاردن نماز را بسته به این دانسته که از حکم قصر آگاهى داشته باشد.
4. از پاسخ امام به دست مى آید که خوانده شدن آیه قصر بر مکلف، به تنهایى کافى نیست، بلکه باید براى او تفسیرنیز شده باشد.
5. امام، پس از این که ثابت مى کند واجب بودن نماز قصر را، در پاسخ پرسشهاى دیگر آنان، چگونگى کوتاه گزاردن، مقدارى که از نماز کوتاه مى شود و… پرداخته است.
فرموده است: همه نمازها در سفر، به همان مقدار فریضه، یعنى دو رکعت است، به جز نماز مغرب که رسول خدا در سفر و حضر، آن را سه رکعتى به جا آورده است.

چند یادآورى
1. نمازها در ابتدا، هر نوبتى دو رکعت بوده، که روى هم رفته مى شده ده رکعت، سپس پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آنها هفت رکعت افزود. 28 آنچه را خداوند بر عهده مکلّفان قرار داده بود، فرض اللّه و فریضه نام گرفت و آنچه را که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر آنها افزود، فرض النبى نامیده شده. 29
بنابراین واژه (الفریضه) وصف، و یا خبر براى (الصلوات) است؛ یعنى نمازها در سفر، همان فریضه است و (رکعتان) عطف بیان آن است و نشان مى دهد که فریضه دو رکعت بوده است. آن گاه، به یک استثناء اشاره مى کند و آن نماز مغرب است. مغرب از ابتداء، دو رکعت بود، وقتى پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ظهر، عصر و عشاء دو رکعت افزود، به آن یک رکعت افزود. حال پس از کوتاه شدن نمازهاى چهار رکعتى در سفر، از نماز مغرب، چیزى کاسته نمى شود.
2. تا این جا به پرسشهاى زراره و محمد بن مسلم، پاسخ داده شد. از ظاهر عبارت من لایحضره الفقیه، بر مى آید حدیث دنباله اى دارد و آن هم بیان گرِ روش و سنّت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که در ذى خُشب، که به فاصله یک روز از مدینه راه بود، نماز را ناتمام گزارد.
گروهى در این سفر، روزه خود را با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگشودند که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنان را گناهکار خواند.
نکته مهم: پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کسانى که در سفر ذى خُشب، به پیروى از وى، روزه خود را نگشودند، گناهکار نامید؛ ولى از روایات به دست نمى آید که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آنان که در سفر نماز را تمام مى گزاردند، چنین سخنى، یا سخنانى همانند آن، فرموده باشد.
خداوند درباره نماز در سفر مى فرماید:
(فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه)
گناهى بر شما نیست که [در سفر] نماز را کوتاه گزارید.
درباره روزه مى فرماید:
(فمن کان منکم مریضاً، او على سفر فعده من ایّام اُخر.)30
پس از شما هر کس که بیمار، یا در سفرى باشد، به شمار آن در روزهاى دیگر، روزه بگیرد.
از دیگر سوى، ترخیص روزه در سفر و حکم بر حرام بودن آن، همراه با حکم واجب بودن آن، نازل شده است، تا نشان دهد، روزه، از اصل و اساس، بر مکلف مسافر، قرار داده نشده است. ولى نمازها، در ابتدا، دو رکعتى بودند و سپس بر آنها افزوده شد و پس از مدتى، حکم قصر نازل شد.
بنابراین، مصلحت تمام گزاردن نماز در سفر وجود دارد، گرچه ناسازگار با روش و نیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد، ولى روزه گرفتن در سفر، مصلحت ندارد.
دنباله آیه نماز قصر: (ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا انّ الکافرین کانوا لکم عدواً مبیناً.)
نخستین پرسشى که پس دقت در این فراز از آیه به ذهن مى آید، این است که چرا اداه شرط در آیه: (اذا) و (ان) جداى از یکدیگر بیان شده اند و در بین آنها جواب شرط آمده که برابر نظم منطقى مى بایست، ابتدا جمله هاى شرطى بیان شوند، آن گاه جزا بیاید؛ بدین گونه:
(واذا ضربتم فى الارض وخفتم ان یفتنکم الذین کفروا فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه)
پاسخ: اگر این گونه نازل مى شد، تنها نماز خوف در سفر را در بر مى گرفت، نه نماز مسافر را به تنهایى و نه نماز خوف به تنهایى را. در حالى که آیه، در صدد بیان حکم هر سه نماز است.
دومین پرسش: اگر هر دو حرف شرط: (إذا) بود، یا هر دو حرف شرط (ان) بود، چگونه معنى مى شد و با آنچه که هست، چه فرقى داشت؟
پاسخ: در جاى خود گفته شده است: از کلام فصیح، (اذا) براى امرى که واقع شدن آن حتمى است، به کار مى رود و (ان) براى امرى که معلوم نیست رخ بدهد، یا نه، به کار مى رود. در مثل گفته مى شود:
(اذا طلعت الشمس، فالنهار موجود) و درست نیست گفته شود: (ان طلعت الشمس…) از آن جا که همیشه (ضرب فى الارض) وجود دارد و در آن نماز ناتمام گزارده مى شود، خداوند (اذا) را به کار برده و چون ترس، ممکن است وجود داشته و ممکن است وجود نداشته باشد. خداوند حرف (ان) را به کار برده است.
پرسش سوم: آیا (فلیس علیکم جناح) جواب (اذا) است و جواب (ان خفتم) محذوف است، یا (فلیس علیکم جناح) جواب هر دو شرط است.
پاسخ: ابن هشام درمغنى اللبیب، مى نویسد: در جایى دو شرط و یک جزا نقل شده، جزا را براى شرط نخست مى داند و جزا شرط دوم را به قرینه جزاى شرط نخست، محذوف مى داند:
(ذکروا انه اذا اعترض شرط على اخر نحو: (اِنْ اکلتِ اِنْ شربتِ، فانتِ طالق.) فانّ الجواب المذکور للسابق منهما وجواب الثانى محذوف. مدلول علیه بالشرط الاول و جوابه، کما قالوا فى جواب المتأخر عن القسم والشرط… وهذا کله حسن)31
بیان کرده اند: اگر شرطى بر شرط دیگر عارض شود، مثل این که مردى به همسر خود بگوید:
(اگر خوردى، اگر آشامیدى، طلاق داده شده اى) در این صورت جواب ذکر شده، از آن شرط پیشین است و جواب شرط دوم محذوف است که شرط و جوابِ اول، به آن دلالت مى کنند. همان گونه که در باب اجتماع قَسَم و شرط، همین را گفته اند… و همه اینها نیکوست.
به طریق اولى، در بحث ما، که شرط و جزاء، به طور کامل ذکر شده اند و سپس جمله شرطى دیگر آمده، جواب شرط، از آن شرط اولى است و دومى جزاى دیگرى مى طلبد. پس آیه، بر دو شرط و دو جزا، دلالت مى کند. این نکته ها نشانه آن است که سخن کسانى که آیه را تنها بیان گر حکم نماز خوف دانسته اند، سخن تحقیقى نیست و به دقایق آیه توجه نشده است. اگر چه فهم دقیق آیات، ویژه (من خوطب به) حضرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، ولى این نباید سبب شود که ما در آیات قرآن، کم دقت کنیم.

مسافر کیست؟
بى گمان، واژگان کتاب و روایات، به زبان عرف عام است، نه به زبان و اصطلاح ویژه.
بنابراین، (ضربتم فى الارض)، یا (سافرتم) معناى عرفى خود را دارند و آیه شریفه قرآن، حکم نماز مسافر را بر همان کسى که عرف او را مسافر مى داند، بار مى سازد.
نه زمانهاى پیشین و نه اکنون و در عصر ما، کسى را که خط سیر یکى ـ دو ساعته را بپیماید و پس از آن، به منزل خود برگردد، مسافر نمى گویند.
دستِ کم، عرف از واژه مسافر این را مى فهمد که شخص از شهر و دیار رخ بربسته و جدا گردیده، و به اصطلاح، بیابانى شده و پس از پیمودن یک روز راه، شب را به استراحت پرداخته است. از این روى، اگر ما باشیم و آیه شریفه، هیچ گاه به آنان که با مرکبهاى جدید، آهنگ پیمودنِ هشت فرسنگ راه را دارد، مسافر نمى گوییم؛ مگر این که دلیل خاصى داشته باشیم.
در این جا این پرسش پیش مى آید پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وائمه (علیهم السلام) از مسافر یا (ضرب فى الارض)معناى ویژه اى را اراده کرده و یا همان فهم عرفى را در نظر داشته اند.
بر فرض، مراد آنان معناى ویژه اى بوده، آیا آن معنى مى تواند به طور کامل ناسازگار با آنچه عرف مى گوید و از آیه مى فهمد، باشد، یا تنها مى توانند موضوع را کمى بگسترانند و یا از دامنه آن بکاهند.
پرسش نخست فقهى است و پرسش دوم کلامى.
در پاسخ به پرسش نخست مى توان گفت که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه (علیهم السلام) معناى مسافر را گسترانده و از کسى که چندین روز راه مى پیماید، به کسى که یک روز راه بپیماید، گسترانده اند.
نشانه هاى زیادى وجود دارد که سفرها چندین روز به درازا مى کشیده است؛ از جمله آیاتى که درباره نوشتن وصیت در سفر، گرفتن شاهد در سفر، گرفتن رهن در سفرو…وجود دارد که همگى دلالت دارند که به دراز کشیده شدن سفرو چندین روز، یا چندین هفته و ماه، دور بودن شخص از دیار و خانمان، زن و فرزند و خویشان؛ به گونه اى که ممکن بود قرض، وصیت و … فراموش شود:
1. یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه…و ان کنتم على سفر و لم تجدوا کاتباً فرهان مقبوضه)32
اى کسانى که ایمان آورده اید، هر گاه با یکدیگر داد و ستد کنید و وام دهید براى مدت معین، پس آن را بنویسید… اگر در سفر باشید و نویسنده نیابید، گروگان بستانید.
2. (یا ایها الذین آمنوا شهاده بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیه اثنان ذوا عدل منکم او آخران من غیر کم ان کنتم ضربتم فى الارض فاصابتکم مصیبه الموت)33
اى گروندگان، هر گاه یکى از شما را مرگ رسد، در هنگام وصیّت، گواهى میان خودتان، لازم است آن هم دو گواه استوار از هم دینان شما، یا دو نفر از غیر هم دین، در صورتى که در حال سفر باشید و مرگ به شما رسد.
3. (لایلاف قریش، ایلافهم رحله الشتاء و الصیف.)34
براى الفت دادن قریش، الفت آنان هنگام کوچ زمستان و تابستان.
این سوره شریفه، اشاره به دو سفر تابستانى و زمستانى قریش به سوى یمن و شام دارد که هر یک، چندین ماه به درازا مى کشید.
4. کوتاه ترین سفرهایى که در قرآن از آنها یاد شده، سفرهاى قوم سبأ است:
(و جعلنا بینهم و بین القرى التى بارکنا فیها قرى ظاهره و قدّرنا فیها السَّیر سیروا فیها لیالى و ایّاماً آمنین.)
ما میان آنان و میان شهرهاى با برکت، آبادیهاى آشکار قرار دادیم و رفتن و آمدن میان آن شهرها با فاصله سازوار، معین کردیم، و [گفتیم] شبها و روزها در آن دیه ها سیر کنید و ایمن باشید.
تا این که ناسپاسى کردند و براى این که بینوایان و بى زاد و توشه ها نتوانند با آنان سفر کنند، گفتند:
(…ربنا باعدبین اسفارنا و ظلموا انفسهم فجعلنا هم احادیث و مزَّقنا هم کل ممزَّق انّ فى ذلک لآیات لکلّ صبّار شکور.)35
پروردگارا! سفرهاى ما را دور تر کن! و بر خویشتن ستم کردند. ما ایشان را در داستانها سَمَر کردیم [تا از ایشان به عبرت باز گویند] و ایشان را گسستیم تمام گسستنى و در آن کار نشانهاى روشنى براى هر شکیباى سپاس دارى است.
از آیه شریفه روشن مى شود که بین آغاز و فرجام سفر قوم سبأ زیاد بوده، لیالى و ایام طول مى کشیده و آنچه این سفر را آسان مى کرده آبادیها و دیه هاى خوش آب و هواى بین راه بوده که فاصله آنها از هم نصف روز بوده است. خلاصه این که در قرآن، سفر به کم تر از یک روز، اطلاق نشده و عرف آن زمان از واژه سفر، غایب بودن چندین روز را از خانه و کاشانه مى فهمیده است.

اندازه سفر
ناتمام گزاردن پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نماز خویش را در سفر، به ذى خُشب که تا مدینه یک روز راه بود، سنت شد. 36 کم کم به دست آمد، یک روز راه، برابر است با دو برید، هشت فرسنگ، بیست و چهار میل، از این روى در روایات بسیار آمده است: (مسیره یوم) (بیاض یوم)، (بریدان)، (ثمانیه فراسخ) و (اربعه و عشرون میل)37
که همه اینها به یک حقیقت اشاره دارند و آن، سفرى که دست کم، یک روز به درازا بکشد. سپس، در زمانهاى بعد، امامان (علیهم السلام) یک روز راه را براى مردم، تفسیر کردند که مراد، یک روز راه نیست، بلکه نیمى از روز را برود و نیمى دیگر را برگردد، به گونه اى که یک روز، در حال سفر باشد، بسنده است. 38
در این سخن، به سیره پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تمسک جستند که در ذباب، نماز را کوتاه گزارد و ذباب تا مدینه، نصف روز، راه بوده است. 39
سپسها، اختلاف شد که آیا رفت و برگشت، باید در یک روز انجام بگیرد، که گفته شود در حقیقت سفر یک روز فرد را در بر گرفته و یا مى توان نیمى از روز را رفت و در جایى، یک، یا دو شب ماند و سپس برگشت؟
به دیگر سخن، در اصل مدت پیمودن خط سیر، اختلافى نبوده، بلکه تنها اختلاف در فعلى و تقدیرى بودن آن بوده است.
در تمامى این حالتها، دو برید، هشت فرسنگ و بیست و چهار میل، برابر بوده با یک روز راه، از این روى، براى آسان کردن کار، کم کم خط سیرها و راه هایى که مسافران مى پیمودند، یا بنا بود بپیمایند، بر اساس برید، فرسنگ و میل روشن مى شد. برابر پاره اى از روایات، هشت فرسنگ، بیش ترین خط سیرى بود که کاروانها مى توانستند بپیمایند، تا این که با پیشرفت دانش بشرى و اختراع ماشین، امروزه، این خط سیر در کم تر از یک ساعت براى همگان، در خور پیمودن است. حال سخن در این است که به پیماینده این خط سیر، با این سرعت، مسافر گفته مى شود، یا خیر؟
روشن است که عرف به چنین کسانى که خط سیرها را با چنین سرعتى مى پیمایند، مسافر نمى گوید و وقتى عرف چنین کسانى را مسافر نداند، آیه شریفه قرآن، که بیان گر حکم نماز مسافر است و روایات هم، آنان را در بر نمى گیرند. روایات هشت فرسنگ و مانند آن، مربوط به زمانى است که این معیارها با یکدیگر یکسان بودند و یا ناسانى بسیار کمى داشتند، نه اکنون که عرف پیماینده هشت فرسنگ را مسافر نمى داند.
به دیگر سخن، امروزه، پیمایندگان هشت فرسنگ راه، تخصصاً از حکم مسافر خارج هستند و در این مطلب، هیچ شک و شبهه اى نیست. تنها سخن در این است که آیا شرع مى تواند به گونه توسعه در موضوع، به ما بگوید که پیمایندگان هشت فرسنگ نیز، از روى تعبّد مسافر به شمار مى روند، یا خیر؟
اگر ثابت شد این گونه تعبد امکان دارد، باید ببینیم چنین تعبّدى واقع شده است، یا خیر؟
با یک مثال، بحث را پى مى گیریم: پاره اى از آیات قرآن، ما را از پیروى کردن از گمانها، باز مى دارد و به پیروى از علم، بر مى انگیزانند:
(و لا تقف ما لیس لک به علم)40
و پى هر گمانى که ندانى، به نادانى مرو
یا:
(ان الظن لا یغنى من الحق شیئا)41
هیچ گاه پندار و گمان، به جاى سخنى راست و استوار، به کار ناید.
از دیگر سوى، امامان (علیهم السلام) ما را به پیروى از کسانى فرمان مى دهند که علم آور نیست، مانند موردى که شخصى از امام رضا (علیه السّلام) پرسید:
(من هر گاه نتوانم شما را ملاقات کنم، معالم دین خود را از چه کسى فرا بگیرم؟
حضرت فرمود: از یونس بن عبدالرحمان)42
در این جا، آرا و دیدگاه هاى گوناگونى وجود دارد، از جمله این که: امام با این بیان و تأیید، مى خواسته بفرماید: گفته او، گرچه علم آور نیست ولى شما با آن معامله علم کن و آن را به منزله علم بدان. البته روشن است که امام با سخن هر کسى، معامله علم نمى کند، بلکه باید انسان عادل، عالم، شیعه، خوش فهم و… باشد و سخن گمان قوى ایجاد کند، تا شارع گمان به دست آمده از سخن او را به منزله علم بداند.
به دیگر سخن، ما وظیفه داریم از علم پیروى کنیم، ولى وقتى علم وجود ندارد، ناگزیریم که ازغیر علم پیروى کنیم. البته غیر علمى که بیش ترین همانندى به علم را داشته باشد. وقتى حقیقت ممکن نشد، نوبت به نزدیک ترین مجازها مى رسد.
نتیجه این که اگرمواردى رسول اکرم، یا امامان (علیهم السلام) بخواهند از حقیقت لفظى درگذرند و معناى مجازى آن را قصد کنند، مجازى را پیدا مى کنند که بیش ترین همانندى را با حقیقت داشته باشد.
حال در بحث ما، مسافر به کسى گفته مى شود که از شهر و دیار خود دور شود و یکى ـ دو شب به خانه اش بر نگردد که در گذشته اگر کسى قصد پیمودن هشت فرسنگ راه مى کرد، این چنین بود و از خانه و دیار خود دور مى افتاد و یکى دو شب، نمى توانست به خانه برگردد و سفر در آن معنى حقیقت داشت. اکنون که پیمودن هشت فرسنگ، به آسانى امکان پذیر است، سفر در این معنى حقیقت ندارد و در حقیقت، مسافر بر شخصى که هشت فرسنگ را با مرکبهاى کنونى مى پیماید، صدق نمى کند.
حال سخن در این است که آیا شارع مى تواند چنین شخصى را وادار سازد که پاى بند به حکم مسافر باشد؟ مسأله بسیار دشوار است. زیرا همانندى بین کسى که قصد دارد هشت فرسنگ، یا بیش تر برود و پس از یکى دو ساعت در خانه خود باشد، با مسافر که چندین روز و شب باید به دور از خانه به سر برد، بسیار دشوار است و در صورت ثابت شدن همانندى. این که متعبد باشد، بسیار دور است و در بحث روایات، ثابت خواهیم کرد که ائمه (علیهم السلام) کسى را به هشت فرسنگ راه متعبد نساخته اند. بلکه مصداق یک روز راه باز شناسانده اند.

روایات
1. روى عن زراره و محمد بن مسلم انهما قالا: قلنا لابى جعفر (علیه السّلام) ما تقول فى الصلوه فى السّفر کیف و کم هى؟
فقال: … و قد سافر رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله و سلّم) الى ذى خُشب و هى مسیره یوم من المدینه یکون الیها بریدان ـ اربعه و عشرون میلا ـ فقصّر و افطر فصارت سُنّه)43
زراره و محمد بن مسلم گفتند: به امام باقر (علیه السّلام) گفتیم: درباره نماز در سفر چه مى گویید؛ چگونه و چقدر است؟ امام گفت: … رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ذى خُشب مسافرت کرد و آن یک روز راه از مدینه فاصله دارد؛ داراى دو برید ـ بیست و چهار میل ـ پس نماز را کوتاه گزارد و روزه خویش را گشود، سپس سنت گردید.

بررسى سند حدیث:
سند شیخ صدوق به زراره بن أعین و محمد بن مسلم، برابر پژوهش شمارى از پژوهش گران صحیح است؛ 44 ولى این سند، در صورتى درست است که متن صدوق چنین باشد؛ (روى زراره و محمد بن مسلم انهما قالا) ولى اگر آن گونه که از من لا یحضره الفقیه نقل کردیم: (رُوى عن زراره و محمدبن مسلم) باشد، معلوم نیست که سند صحیح باشد؛ زیرا بر خلاف جاهاى دیگر که آمده: (روى زراره)، یا (سأل زراره). در نقلى که ما از فقیه آوردیم، آمده: (رُوِى َ عن زراره)
به هر حال، آقاى خوئى سند شیخ صدوق به محمد بن مسلم را ضعیف مى داند. 45

دلالت:
(نزاع بین مسلمانان در صدر اوّل، بر سر این بود که خط سیر، براى نماز را کوتاه گزاردن چه قدر است ابو حنیفه مقدار سه مرحله و شافعى دو مرحله را مى گفته اند و این روایت، ظاهر در این است که کم ترین خط سیر براى نماز قصر، هشت فرسنگ است.)46
در این حدیث، نزاع بین حنفیه، شافعیه و شیعه را به سود شیعه پایان داده است، بحثى نیست، سخن در این است که چرا امام باقر (علیه السّلام) سه معیار را باز شناساند که نخستین آنها، فاصله یک روز راه است. چرا از اول نفرمود: (و قد سافر رسول اللّه الى ذى خُشب و هى اربعه و عشرون میلاً.)
به نظر مى رسد، معیار اصلى، پیمودن یک روز راه است که دو برید و بیست و چهار میل، مصداقهاى آن در زمانهاى گذشته بوده است. این معیارها، تا حدود صد سال کاربرد داشته و کاروانسراها نیز تا فراگیر شدن ماشین و در دسترس همگان قرار گرفتن، استراحتگاه، محل اتراق، جاى براى تجدید قوا، عوض کردن اسبهاى تیزتک پیک بوده است.
2. (محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید، عن النضر، عن عاصم بن حمید، عن ابى بصیر قال قلت لابى عبداللّه (علیه السّلام) فى کم یقصر الرجل؟
قال: فى بیاض یوم، او بریدین)47
ابى بصیر مى گوید: از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم در چه مقدار، کوچ کننده، نماز را کوتاه مى گزارد؟
فرمود: در روشنایى روز، یا دو برید.
سند روایت، صحیح و دلالت آن، روشن است.
یادآورى: در هر دو روایت، نخست، (بیاض یوم)، یا (مسیره یوم) آمده و سپس (بریدین) به عنوان عطف بیان به بیاض یوم، عطف گرفته شده، تا ابهام آن را بزداید.
گویا، مراد از (بیاض یوم) از طلوع، تا غروب خورشید نیست؛ زیرا پیش از طلوع خورشید، هوا روشن است، همان گونه که پس از غروب خورشید نیز، بنابراین، مراد، از اذان صبح تا اذان مغرب است. فقیهان، از روایات، همین را فهمیده اند. 48
3. (محمد بن الحسن، عن على بن الحسن بن فضال، عن محمد بن عبداللّه و هارون بن مسلم، جمیعاً، عن محمد بن ابى عمیر، عن عبدالرحمن بن الحجاج عن ابى عبداللّه (علیه السّلام) قال: سألته عن التقصیر فى الصلوه. فقلت له: ان لى ضیعه قریبه من الکوفه و هى بمنزله القاد سیه من الکوفه. فربما عرضت لى الحاجه [حاجه] انتفع بها او یضّر فى القعود عنها فى رمضان، فاکره الخروج الیها لانّى لا ادرى اصوم او افطر.
فقال لى: فاخرج و اتم الصلوه و صم فانى قد رایت القادسیه.
فقلت له: کم ادنى ما یقصر فیه الصلوه؟
قال: جرت السُنه ببیساض یوم.
فقلت له: انّ بیاض یوم یختلف، فیسیر الرجل خمسه عشر فرسخاً فى یوم و یسیر اربعه فراسخ و خمسه فراسخ فى یوم
قال: فقال: انه لیس الى ذلک ینظر. أما رأیت سیرهذه الاثقال بین مکه و المدینه ثم اومأ بیده اربعه و عشرین میلاً تکون ثمانیه فراسخ.)49
از امام صادق (علیه السّلام) درباره نماز قصر پرسیدم.
به آن حضرت گفتم: کشتزارى در نزدیک کوفه دارم، به همان فاصله قادسیه از کوفه.
چه بسا در ماه رمضان کارى پیش مى آید که از انجام آن بهره مى برم، یا ترک آن برایم زیان آور است، ولى به خاطر ماه رمضان، خوش ندارم به آن جا بروم، چون نمى دانم روزه بگیرم، یا روزه بگشایم.
امام فرمود: برو و نماز را تمام بگزار و روزه را بگیر؛ زیرا من قادسیه را دیده ام.
به امام گفتم: کم ترین مسافتى که نماز در آن کوتاه گزارده مى شود، چقدر است؟
فرمود: سنت، بر روشنایى روز جارى شده است.
گفتم: مقدار سیر در روشنایى روز گوناگون است. فردى در روز پانزده فرسنگ مى پیماید و دیگرى چهار و یا پنج فرسنگ.
فرمود: به آن نظر نمى شود. آیا این کاروانهایى که بین مکه و مدینه در حرکت هستند، نمى بینى؟
سپس با دستش اشاره کرد بیست و چهار میل که هشت فرسنگ است.
ادامه دارد ….

پى نوشت ها:

21. المیزان، علاّمه طباطبائى، ج260/1.
22. وسائل الشیعه، ج478/5، ح1؛ تهذیب الاحکام، ج302/3، ح921، در نسخه تهذیب: لیس فیه خوف.
23. وسائل الشیعه، ج478/5، ح2.
24. همان، ح4. در تفسیر عیاشى، آیه قرآن: (لاجناح علیکم…) ثبت شده که درست نیست.
25. سوره نساء، آیه 42.
26. من لایحضره الفقیه، ج434/1، 435.
27. همان، ج425/4.
28. همان، ج201/1، ح605.
29. وسائل الشیعه، ج31/3، ح2.
30. سوره بقره، آیه 184.
31. مغنى اللبیب، ابن هشام679/، دارالفکر.
32. سوره بقره، آیه 382، 383.
33. سوره مائده، آیه 106.
34. سوره قریش، آیه 1، 2.
35. سوره سبأ، آیه 18، 19.
36. وسائل الشیعه، ج4/5.
37. همان490/.
38. همان494/.
39. همان498/.
40. سوره اسراء، آیه 36.
41. سوره نجم، آیه 28.
42. معجم رجال الحدیث، ج200/20.
43. من لایحضره الفقیه، ج434/1، 435، ح1265.
44. کاووشى نو در فقه، شماره 138/13، 139.
45. مستند العروه الوثقى، ج51/8.
46. البدر الزاهر فى صلاه الجمعه والمسافر98/.
47. وسائل الشیعه، ج492/5.
48. جواهر الکلام، ج194/14؛ مدارک الاحکام، ج430/4؛ الحدائق الناضره، ج303/11.
49. وسائل الشیعه، ج521/5، ح4، صدر آن و ذیل آن493/، ح15.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید