پارهاى از گزارههاى فقهى، تنها در عرصه فقه، به بوته بررسى نهاده مى شوند و حکم آنها، به خارج از فقه سریان نمىیابد. امّا گاه، گزاره و فتوا و حکم فقهى، در دیگر مقوله ها و معارف اسلامى، اثر مى گذارد و پیامدهایى به همراه دارد. در مَثَلْ مقوله نماز مسافر، اگر چه مسأله فقهى مى نماد و در آغاز مسأله فقهى بوده که حکم آن را مقلّد از فقیه جویا مى شده، ولى اندک اندک، با توجه به گوناگونى فتواها و پیدایش ماشین و صنعت واستفاده مردم از اتومبیل، قطار، و هواپیما در سفرها و پیمودن هشت فرسنگ راه، در مدتى بسیار کوتاه و به آسانى و با آرامش، شبهه هایى در اصل جعل حکم مسافر و پرسشهایى در باب چگونگى برابرسازى آن، با پدیده ماشین و کوتاه شدن زمان سفرها و پیمودن فرسنگها راه را در مدتى کوتاه، انگیزه گوناگونى فتاواى فقیهان، انگیزه پافشارى آنان بر مسافت هشت فرسنگ و… پدید آورده که جاى طرح بحثهاى گوناگون دارد.
بحث دیگرى که ذهن و فکر پژوهش گران و صاحب نظران را به خود مشغول داشته این است که بسیارى از محققان، ادعا کرده اند: در قرآن کریم، حکم نماز مسافر بیان نشده و آیه شریفه: (و اذا ضربتم فى الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا…)1
درباره نماز خوف است. این ادعا، از یک سو، جامع بودن قرآن را زیر سؤال مى برد و از دیگر سوى، استدلالهاى امامان (علیهم السّلام) را به آیه شریفه، براى ثابت کردن ناتمام بودن نماز در سفر، با اشکال رو به رو مى سازد.
از این روى، براى پاسخ گویى به این پرسشها و پرداختن به این جستارها، بر آن شدیم، سبک بحث را در این مقال، به گونه اى دیگر رقم زنیم و به جاى تأسیس اصل، بیان دیدگاه ها، بر شمردن احتمالهاى موجود، بیان دلیلهاى هر یک از احتمالها، برتر و پیش داشتن احتمال قوى، بیان اشکالها و پاسخ بدانها، راه و روش دیگرى در پیش گرفته شود، تا با توجه به گستردگى جستارها و تنگناهاى موجود، رسیدن به نتیجه، در تمامى بحثها، آسان ترشود. بدین جهت، نخست، با طرح پرسشهاى گوناگون، سعى شده که خوانندگان فرهیخته، با مشکل کلامى که پشت سر مشکل فقهى است، آشنا شوند، سپس با بهره گیرى از معناى سفر در لغت، عرف، قرآن و روایات، روشن گردد که رفت و آمدهاى هشت فرسنگى، نمونه و مصداق سفر، به شمار نمى روند، گرچه در دورانهاى پیشین، چنین بوده است. بنابراین، این گونه رفت و آمدها، از دایره احکام مسافر خارج هستند.
آن گاه، آیه یکصد و یک سوره نساء، به شرح بحث شده، تا:
نخست آن که، ثابت شود، آیه در مقام بیان حکمِ نماز مسافر نیز هست.
دو دیگر، چگونه مسافرى را در نظر دارد.
سه دیگر، کسانى را که آیه را در بردارنده حکم نماز مسافر نمى دانند، به پاسخ گویى پاره اى از اشکالها فر اخواند.
پس از آن، نوبت به روایات مى رسد و در بوته بررسى نهاده مى شوند و از آنها نظر برگزیده: معیار سفر، پیمودن، یا آهنگ پیمودنِ مسیرى است که یک روز از زمان را به خود ویژه سازد.
در این بخش در پى آن بوده ایم که این نکته را بیان کنیم که روایات همین را مى گویند و اگر واژه دیگرى به میان آمده و مجال طرح یافته، مصداق همین معیار در آن زمان بوده اند و بنابراین، ناسازگارى بین روایات وجود ندارد، تا قولى از قولها، برترى داده شود؛ بلکه قول حق، یکى است.
پس از این، دیدگاه فقیهان پیشین طرح مى شود، در این عرصه، تلاش شده که این نکته بیان شود که فقیهان هم، بر این باور بوده اند.
دیگر آن که بیان کرده ایم، سخن ما، سخن جدیدى نیست که نیاز به دلیل و برهان داشته باشد؛ بلکه روایات و سخن فقیهان هم بر همین مدار مى چرخیده است و تنها سخن، بر سر مصداق بوده است.
آنان در آن عصر، مسیر هشت فرسنگ را مصداق یک روز راه مى دانسته اند، نه این که براى هشت فرسنگ، موضوعیتى در برابر یک روز راه، باور داشته باشند. بنابراین، ما اگر در آن زمان مى زیستیم، آن مصداق را مى پذیرفتیم و اگر آنان در زمان ما مى زیستند، بر مسیر یک روز، همراهى مى کردند.
پس از بحث از مقوله هاى یاد شده، سخنان دیدگاههاى فقیهان صد سال اخیر را به بوته بررسى نهاده ایم که چرا اینان، با این که با صنعت و ماشین و شتاب و سرعت وسائل نقلیه آشنایى و با آنها سر و کار داشته اند، براى هشت فرسنگ موضوعیت قائل شده و سخنى از مسیر یک روز، به میان نیاورده اند؟
در این جا تلاش ورزیده ایم، به گونه اى مشکل آنان پاسخ داده شود، تا بتوانند با معیار و مسیر یک روز، نظر خود را هماهنگ سازند.
در پایان، اصلى را تأسیس کرده ایم که اگر کسى به شک خود باقى ماند، به آن تمسک جوید و از احتیاط و جمع بین نماز تمام و ناتمام، بپرهیزد که خلاف منت الهى بر بندگان است.
در بحث از این که آیا نماز تمام و ناتمام، اقل و اکثرى است، یا بین آنها تباین؟ اقل و اکثرى بودن پذیرفته شده، اگر چه بین سایر نمازهاى دو رکعتى و چهاررکعتى، مانند صبح و عشا، تباین باشد.
بنابراین، بر هم زدن راه و روش شناخته شده مقاله هاى فقهى، نه به خاطر نبود برهان و دلیل برگزاره برگزیده و نه به جهت پذیرفته بودن آن راه در نزد ما بوده است، بلکه تمامى تلاش:
1. براى بیان دقیق و موشکافانه گزاره برگزیده، در سخنى کوتاه و فشرده بوده است.
2. براى قانع کردن دیگران بر پذیرش این روش، تا این فکر به عنوان نظرى در کنارراهها و روشهاى دیگر قرار نگیرد، بلکه تنها این راه مورد پذیرش واقع شود، تا به شبهه هاى کلامى مسأله مورد بحث، پاسخ داده شود.
3. از آیه شریفه قرآن، براى برهانى و ثابت کردن مطلب، استفاده شود و با این روش که در برابر هر ظاهرى از ظواهر آیات قرآن، احتمالى مجال طرح یابد و در نتیجه، آیات قرآن از گردونه استدلال، بیرون بمانند، به رویارویى برخاسته شود و راه دیگرى، فرا روى اهل نظر قرار گیرد.
گمانه زنیها
گمانه نخست
نماز را کوتاه گزاردن، برابر آیه شریفه واجب نباشد، بلکه جایز باشد: (اذا ضربتم فى الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا، انّ الکافرین کانوا لکم عدوّاً مبیناً.)
چون در زمین سفر کردید، اگر بیم داشتید که کافران به شما آزار برسانند، گناهى بر شما نیست که نماز کوتاه گزارید؛ چرا که کافران، پیوسته براى شما دشمنى آشکارند.
بنابراین گمانه، از جمله: (لیس علیکم جناح) رخصت فهمیده مى شود، نه واجب بودن.
نقد گمانه نخست
این گمانه چند اشکال دارد:
1. با روایات بسیار، ناسازگارى دارد. روایات، به روشنى بر مسافر واجب مى دانند که نماز را کوتاه بگزارند. و (لیس علیکم جناح) بمانند. (لاجناح علیکم ان یطوفوا بهما) است؛ یعنى همان گونه که سعى صفا و مروه واجب است و در آن خلافى نیست، 2 (لیس علیکم جناح) بر مسافر واجب مى داند که نماز خویش را کوتاه بگزارد.
2. بخش پایانى آیه دلالت مى کند که آیه، مربوط به نماز خوف است، نه نماز مسافر.
گمانه دوم
معیار در کوتاه گزاردن نماز در سفر، و روزه را افطار کردن، خستگى، یا سخت بودن سفر است، به این معنى اگر کسى در سفر، خسته شد، یا سفر سخت بود نماز را ناتمام بگزارد، اگر خسته نشد و سفر دشوار نبود، نماز را تمام بگزارد.
بر این گمانه، دلیلهایى دلالت مى کند که یک به یک شرح مى دهیم:
1. آیه شریفه درباره روزه مى فرماید: (یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام، کما کتب على الذین من قبلکم، لعلّکم تتّقون، ایّاماً معدودات فمن کان منکم مریضاً او على سفر فعدّه من ایام اخر و على الذین یطیقونه فدیه طعام مسکین…)3
اى ایمان آورندگان، روزه بر شما نبشته آمد، آن گونه که بر پیشنیان شما، نبشته بود، شاید که پرهیزگارى پیشه کنید، روزه، چند روز شمرده شده است، پس از شما هر کس که بیمار، یا در سفرى باشد، به شمار آن، در روزهاى دیگر، روزه گیرد و بر کسانى که نتوانند روزه دار شوند، باز خرید آن، غذا دادن به درویش است، براى هر روز، یک خوراک…
این آیه شریفه براى زمینه سازى اعلام حکم روزه و این که آن را تکلیفى سخت نینگارند، چند نکته را بیان فرموده است:
1. روزه بر پیشینیان نیز نبشته شده بوده، پس تکلیف سختى نیست که تنها بر دوش شما نهاده شده باشد.
2. روزه، زمینه ساز تقواست.
3. روزه، تنها در روزهاى شمرده شده، واجب است.
4. از سختى روزه، نهراسید، اگر کسى مریض بود، یا در سفر، روزه بر او واجب نیست، به شمار آن، در روزهاى دیگر، روزه بگیرد.
5. اگر کسى در اثر پیرى، یا بیمارى همیشگى، توان روزه گرفتن ندارد، روزه بر او واجب نیست و باید براى هر روز، یک خوراک، به درویش بدهد.
به هر حال، نکته هایى که براى بحث ما مفید است این که:
الف. (على سفر) بین (مریضاً) و (على الذین یطیقونه) واقع شده است؛ یعنى نخست آسان گرفتن بر مریض و بار او را سبک کردن، سپس آسان گیرى بر مسافر و در آخر، آسان گرفتن بر ناتوان و کم کردن از بار تکلیف او، ذکر شده است. این ترتیب، نشانگر آن است، آسان گرفتن بر مسافر و سبک کردن تکلیف او، به علتى، مانند کم کردن تکلیف مریض و شخص ناتوان بوده است.
ب. امور پنجگانه یاد شده، براى آسان جلوه دادن روزه است و این که خداوند حالتها و گرفتاریهاى بندگان را، در نظر داشته و جدا ساختن بیماران، مسافران و ناتوانان از جمع کسانى که باید روزه بگیرند، به عنوان امتنان بر این کسان بوده است.
پس اگر سفر، سخت و توان فرسا نبود، جدا ساختن مسافر از روزه داران امتنان نخواهد بود.
2. آیه شریفه مى فرماید: (اذا ضربتم فى الارض، فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا انّ الکافرین کانوا لکم عدوّاً مبیناً.)4
هر گاه مسافرت کردید، بر شما تنگى و گرفتگى نیست که نماز را کوتاه گزارید، در صورتى که مى ترسید از کافران به شما گزندى رسد، چون کافران، همیشه، دشمن آشکار شما هستند.
در این که آیا آیه شریفه بیان کننده حکم نماز مسافر است، یا نماز خوف و مطارده، یا (فلیس علیکم جناح) رخصت است، یا عزیمت، دیدگاههاى گوناگونى عرضه شده است.
آنچه در این جا مهم است که روى آن تکیه شود، آیه شریفه در صدد برداشتن گونه اى از سختى و دشوارى از دوش مکلف است، روشن است که امتنان در وقتى به جا و مناسب خواهد بود که سفر، یا جنگ، همراه با دشواریها و سختیهاى توان فرسا باشد و گرنه، کارى خردمندانه نخواهد بود. 3. روایاتى که مى فرمایند نماز در عرفات، باید ناتمام گزارده شود، از جمله در روایت زیر، معاویه بن عمار به امام صادق(علیه السّلام) مى گوید: (انّ اهل مکه یتمون الصلاه بعرفات. فقال: ویلهم، [اوویحهم] و ایّ سفر اشد منه. لا تتم.)5
اهل مکه در عرفات، نماز را تمام مى گزارند.
فرمود: واى بر آنان، چه سفرى سخت تر از آن وجود دارد. نه، نماز تمام نیست[یا تمام نگزار].
این حدیث، با سندهاى گوناگونى در کتابهاى: فقیه، کافى و تهذیب نقل شده و از نظر سندى بسیار بسیار استوار و در پاره اى از نقلها، به جاى واژه (لا تتم)، (لا تتموا) آمده؛ یعنى نماز را تمام نگزارید.
4. روایاتى که نماز کاروان سالاران، دوره گردان، شترداران، چوپانان و… را تمام مى دانند، با همین فلسفه سازگارند که ناتمام گزاردن نماز، به خاطر خستگى و دشوارى سفر است، از جمله روایت اسحاق بن عمار از امام که مى گوید پرسیدم: (عن الملا حین و الاعراب، هل علیهم تقصیر؟ قال: لا، بیوتهم، معهم.)6
از ناخدایان، بادیه نشینان که آیا آنان بایدنماز را ناتمام بگزارند؟
فرمود: خیر، خانه هاى آنان، با آنان است.
در حدیثى دیگر، به گونه مرسل از امام صادق نقل شده که فرمود: (الاعراب لا یقصرون و ذلک انّ منازلهم معهم.)
بادیه نشینان، نماز را ناتمام نمى گزارند، چون منزلهاى آنان با آنان است.
در روایتهاى دیگر آمده است: (چون شغل آنان است)7 یا (ناخدا در خانه خودش است و خانه اش حرکت مى کند)8
همگى با این فلسفه هماهنگى دارند که چون سفر شغل آنان است، منزلهاى آنان، همراه آنان است و… خستگى را حس نمى کنند و یا اگر خستگى را احساس مى کند، مربوط به شغل آنان است، نه مربوط به سفرشان.
5. روایاتى که بر کاروان داران، چارواداران، واجب مى دانند که نماز را ناتمام بگزارند، در صورتى که رنج افتند.
الف. صحیحه محمدبن مسلم، ازیکى از دو امام: امام باقر، یا امام صادق(علیه السّلام): (المُکارى و الجمال اذا جد بهما السیر فلیقصرا)9
چاروادار، خربنده و شتردار، وقتى که سفر آنان را به تلاش افکند، باید نماز خود را ناتمام بگزارند.
ب. صحیحه فضل بن عبدالملک. وى، مى گوید از امام پرسیدم درباره چاروادارانى که رفت و آمد مى کنند. حضرت فرمود: (اذا جدّوا السیر فلیقصروا)10
آن گاه به حرکت خود شتاب دادند، نماز را ناتمام بگزارند.
ج. امام صادق(علیه السّلام) در مرفوعه اى مى فرماید: (چاروادار و شتردار وقتى در سفر، به تلاش افتادند، بین منزلها ناتمام نماز بگزارند و در منزلها، تمام بگزارند.)11
اگر این فلسفه از آیات قرآن و روایات فهمیده شد و در پاره اى از روایات به آن، به روشنى دلالت داشت، به منزله علت قرار داده شود، با آن معامله علت شود، مشکل، از سر راه برداشته مى شود و نماز و روزه مسافر، بسان روزه مریض خواهد شد و مسأله شخصى خواهد بود که هر کس، خود داناتر به خویشتن است.
زراره از حضرت صادق(علیه السّلام) پرسید: (ما حدّ المریض الذى یفطرفیه الرجل و یدع الصلوه من قیام؟ فقال: بل الانسان على نفسه بصیره. هو اعلم بما یطیقه)12
حدّ بیمارى که انسان، در آن روزه را مى گشاید و نماز خود را ایستاده نمى گزارد، چه قدر است؟
انسان بر حال خویشتن بصیر است، او، آگاه تر است به آنچه توانایى دارد.
در روایت دیگر امام صادق(علیه السّلام) مى فرماید: (هو مؤتمن علیه مفوّض الیه فان وجد ضعفاً فلیفطر و ان وجد قوّه فلیصم.)13
بیمار، مورد اعتماد است و به او اختیار داده شده، اگر سستى یافت، روزه خویش را بگشاید و اگر توانایى یافت، روزه بگیرد.
نقد گمانه دوم
مشکلى که وجود دارد این است که اگرمعیار خستگى بود و آن نیز وابسته به کسان، شارع آن را به خود مردم وا مى گذارد و در برابر پرسشهاى گوناگون که درباره مسافر مطرح شده، مى فرمود: (هو اعلم بنفسه) در حالى که در هیچ یک از روایتهاى وارد شده درباره نماز و روزه مسافر، چنین مطلبى بیان نشده است. بنابراین، سختى و خستگى، تنها، فلسفه حکم است که لازم نیست حکم، همیشه دائر مدار آن باشد.
گمانه سوم
معیار و تراز در ناتمام گزاردن نماز، یک روز راه پیمایى، با مرکبهاى عادى است.
سخن در این است که حکم مسافر، در شرع، بر کسى بار نشده که بخواهد یک روز راه را بپیماید. چون در زمانهاى دور، مَرْکبهاى همگانى، الاغ، اسب و شتر بوده، یک روز راه پیمایى این مَرْکبها معیار قرار گرفته و مسیر حرکت یک روز را بر حرکت آنها برابر ساخته اند که شده هشت فرسنگ. آن گاه اعلام کرده اند که هرکس آهنگ پیمودن هشت فرسنگ راه را دارد، مسافر است.
ولى امروز، چون از مرکبهاى آن زمان استفاده نمى شود و مسافرت با مرکبهاى جدید انجام مى گیرد، باید دید خط مسیرى را که این مرکبها در یک روز مى پیمایند، چند فرسنگ است و آن گاه هرکس آهنگ پیمودن چنین خط مسیرى را داشت، مسافر است و هر کس خط سیر کم ترى را بناست بپیماید، مسافر نیست.
با این گمانه، بیش تر اشکالهاى فقهى و کلامى که سخن از آنها رفت، به درستى، پاسخ داده مى شوند، در این جا، دو بحث مهم، مطرح است:
1. ثابت کردن این جستار، با دلیلهاى استوار.
2. پاسخ به این پرسش که چرا فقیهان ما، که با مرکبهاى جدید، پیوسته در رفت و آمد به شهرهاى دور و نزدیک هستند، چنین نظرى نداده وحتى از طرح این گمانه، در نگارشهاى خویش پرهیز کرده اند.
بحث نخست: دلیلهاى وابسته بودن حکم مسافر، به قصد پیمودنِ یک روز راه: پیش از هر چیز باید یادآور شد و تاکید ورزید، امروزه، با توجه به دگرگونى ژرف در مرکبهاى سفر و شتاب غیر در خور سنجش با مرکبهاى دوران گذشته، آهنگ پیمودن هشت فرسنگ(چهل و پنج کیلومتر) با این گونه وسائل موتورى، آهنگ مسافرت اطلاق نمى شود.
آن که با مرکبهاى موتورى آهنگ پیمودن هشت فرسنگ راه، در زمانى بسیار کوتاه را دارد، خود را مسافر نمى داند. برخلاف دورانهاى پیشین و زمانهاى دور، که پیمودن این خط سیر، یک روز کامل وقت مى گرفت وکسى که بر آن بود این خط سیر را بپیماید، مى باید از روز قبل خود را آماده مى کرد و زاد و توشه خود را تهیه مى دید و خود را به طور کامل، مسافر احساس مى کرد.
از دیگر سوى، واژگان کتاب و سنت، براى معناى عرفى وضع شده اند و این امور، حقیقت شرعیه، یا متشرعه ندارند.
سفر در قرآن و روایات، به معناى سفر عرفى است و اگر کسى بر این پندار باشد که سفر حقیقت شرعى است و شارع، آن را براى معناى ویژه در پیمودن هشت فرسنگ، گذارده، ناگزیر باید دلیلهاى خود را اقامه کند.
ناگفته نماند، نبایستى مفهوم با مصداق اشتباه شود، مفهوم سفر چیزى است و مصداق آن، چیز دیگر. مفهوم، همیشه ثابت است و مصداق، در درازاى زمان، یا در گوناگون سرزمینها و مکانها، چه بسا دگرگونى بپذیرد.
به هر حال، پیش از هر چیز، باید مفهوم لغوى سفر، روشن شود، تا به دست آید که آیا با معناى عرفى آن، همگونى دارد یا خیر، و آن گاه تحقیق شود که آیا سفر شرعى داریم، یاخیر.
راغب اصفهانى در مفردات مى نویسد: (السّفر، کشف الغطاء و یختص ذلک بالاعیان نحو سَفَر العمامه عن الرأس و الخمار عن الوجه… (و الصبح اذا اَسْفَرَ) اى اشرق لونه… و سَفَرَ الرجل فهو سافر… و سافَرَ خُصّ بالمفاعله اعتباراً بان الانسان قد سفر عن المکان و المکان سفر عنه و من لفظ السَّفَر اشْتُقّ السُفره لطعام السّفر و لما یوضع فیه قال تعالى: (ان کنتم مرضى او على سفر)
و السِّفر الکتاب الذین یُسفر عن الحقایق و جمعه اسفار. قال تعالى (کمثل الحمار یحمل اسفارا) و خُصّ لفظ الاسفار فى هذا المکان تنبیهاً ان التوراه وان کانت تحقق ما فیها فالجاهل و لا یکاد یَسْتبینها کالحمار الحامل لها.)
السَّفر: پرده بردارى کردن است. به اعیان و پدیده هاى خارجى اختصاص دارد، مانند دستار را از سر برداشت و روسرى را از صورت…
و الصبح اذا اَسْفَرَ: بامداد، آن گاه که رنگش تابان شود، …(سفر الرجل) آشکار شد. (فهو سافر) پس او، آشکار است. و (سافر) به این اعتبار، به باب مفاعله ویژگى پیدا کرده است که انسان از مکان در مى گذرد و آشکار مى شود.
و از واژه (سَفَر) واژه (سُفره) گرفته شده است که به غذاى سفر مى گویند و به جایى که غذا در آن گذاشته مى شود.
خداوند فرمود: اگر بیمار، یا در سفر بودید.
سِفْر کتابى که از راستیها و حقیقتها، پرده بر مى دارد. جمع آن اسفار است.
خداوند مى فرماید: همچون مَثَل الاغى است که اسفار= کتابها را بر پشت مى کشد.
واژه اسفار به این مکان ویژگى یافت، تا هشدارى باشد به این که تورات، اگر چه در بردارنده حقیقتها و درستیهایى است، ولى جاهل، خواستار روشن شدن آن نیست، مانند الاغ، حمل کننده آن است.
بررسى
از مفردات به روشنى به دست مى آید که (س. ف. ر.) به معناى کشف و آشکار شدن است، مسافر، چون با بیرون شدن ازخانه، آشکار مى شود، به وى مسافر مى گویند و چون غذایى به همراه خود مى برده، به آن غذا سُفره گفته اند و کم کم، از روى مجاز، به آن آوندى که غذا در آن گذاشته مى شده (سُفره) گفته اند. به زنان بى حجاب، (سافره) مى گویند، چون خود را آشکار ساخته اند.
فیومى در مصباح المنیر مى نویسد: (السَّفر و هو قطع المسافه یقال ذلک اذا خرج للارتحال، او لقصد موضع فوق سافه العدوى لان العرب لا یُسمّون مسافه العَدْوى سفراً. قال بعض المصنفین، اقل السّفر یوم کأنه اخذ من قوله تعالى: (ربنا باعدبین اسفارنا) قال فى التفسیر کان اصل اسفار هم یوماً یقیلون فى موضع و یبیتون فى موضع و لا یتزوَّدون لهذا… و السُّفره، طعام یُصنع للمسافر… و سُمّیت الجِلدَهُ یُوعى فیها الطّعام سُفره، مجازاً.)
سفر، از جایى به جایى رفتن و فاصله اى را در نوردیدن است. هنگامى که براى کوچ کردن، یا به آهنگ جایى که بیش از فاصله اى است که شخص دونده، بدون درنگ و ایست، مى پیماید(عدوى) شخص از منزل خارج مى شود، مى گویند.
زیرا عرب، مسافت عَدْوى را سفر نمى نامند، شمارى از نویسندگان گفته اند: کم ترین سفر، یک روز است و شاید از سخن خداى متعال گرفته شده باشد: (پروردگارا بین سفرهایمان[منزلها] فاصله انداز) زیرا در تفسیر است که اصل سفرهاى ایشان، یک روز بوده است؛ در جایى، نیم روز مى خوابیدند و در جایى شب. براى آن، زاد و راحله اى بر نمى گرفتند… سُفره، غذایى که براى مسافر درست مى شود… پوستى که در آن غذا مى گذارند، از روى مجاز، سفر نامیده شده است.
پس سفر، یک معناى عرفى دارد که در آن، افزون بر آشکار شدن، آمادگى ویژه را نیز طلب مى کند.
سفر، دورى از وطن، خانه و خانواده و کار و کسب است؛ امّا چند فرسنگ باشد، در ذات سفر نخوابیده و از لغت چیزى به دست نمى آید، بلکه بستگى به عرف دارد و مَرْکبهاى سوارى، مکان، زمان و… بسان میزان و ترازو. میزان، ابزارى است براى وزن سنجى دقیق، حال در زمانى کالا را با ترازوهاى داراى دو کند و یک شاغول، به دست مى آوردند و امروزه با ترازوهاى بسیار دقیق و کامپیوترى.
امروزه، با مراجعه به عرف، روشن مى شود که پیمودن خط سیرهاى کوتاه، چهل کیلومتر، سفر به شمار نمى روند و هیچ عرفى، پیمودن خط سیر بین شهرهاى بزرگ، تا شهرکهاى پیرامون آن را با این که چهل و یا بیش از چهل کیلومتر است، سفر به شمار نمى آورد.
آیه شریفه و نماز قصر
در قرآن، تنها یک آیه درباره نماز قصر داریم، آن هم با احتمالهاى گوناگون که باید درباره آنها، بحث کرد: (و اذا ضربتم فى الارض، فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا انّ الکافرین کانوا لکم عدواً مبیناً)
چون در زمین سفر کردید، اگر بیم داشتید که کافران به شما آزار برسانند، گناهى بر شما نیست که نماز را کوتاه گزارید، چرا که کافران، پیوسته براى شما دشمنى آشکارند. پاره اى از پرسشهاى مطرح درباره آیه:
1. آیا آیه شریفه بیان کننده حکم نماز مسافر است، یا نماز خوف، یا هر دو؟
2. آیا مراد از (قصر) نمازهاى چهاررکعتى را دو رکعتى گزاردن است، یا مراد معناى لغوى آن است که کوتاه گزاردن نماز باشد، یا هر دو؟
3. گیریم که آیه شریفه، در صدد بیان حکمِ نماز مسافر باشد، آیا موضوع را روشن و مسافر را معنى کرده است، یا آن که باز شناخت آن را به عرف واگذارده است؟
4. آیا مسافر، حقیقت شرعیه، یا متشرعه دارد؟
5. آیا روایات مى توانند معنایى به طور کامل، ناسازگار با معناى عرفى از (مسافر) ارائه بدهند؟
واژگان آیه
ابن اثیر، در نهایه مى نویسد: (یقال ضربتُ فى الارض اذا سافرت)
وقتى مسافرت کردى، به جاى این که بگویى (مسافرت)، مى گویى: (ضربت فى الارض)
راغب اصفهانى در مفردات مى نویسد: (و الضرب فى الارض الذهاب فیها، هو ضربها بالأرجل)
ضربت فى الارض، راه رفتن در آن است. آن، زدن زمین است با پاها.
فیومى در مصباح المنیرمى نویسد: (ضربتُ فى الارضِ سافرت و[ضربتُ] فى السیر اسرعت.)
ضربت فى الارض، یعنى سفر کردم. ضربت فى السیر، یعنى سرعت گرفتم.
طریحى در مجمع البیان مى نویسد: (ضربتم فى الارض، اى: سرتم فیها)
روشن شد که (ضربت فى الارض) یا به معناى (مسافرت کردم) است و یا به معناى (در زمین مسافرت کردم). اکنون سخن در این است که آیا (در زمین) قید معناست، یا تنها به عنوان ظرف مطرح است. اگر قید معنى باشد، در نتیجه، (ضربت فى الارض) به معناى (سافرت فى الارض) است. بنابراین، مسافرت با هواپیما و مانند آن را در بر نمى گیرد و همچنین سیر در دریا را. ولى اگر ظرف باشد، به این معنى که چون به طور معمول، سیرها در زمین واقع مى شود، آن را آورده اند و واژه (ارض) موضوعیتى ندارد و به گوناگون سفرها، مى توان ضرب فى الارض گفت: تا کنون، کسى چنین خدشه اى در دلالت آیه نکرده است و نگفته مسافرت با هواپیما، سبب کوتاه شدن نماز مى شود. این خدشه نکردن، یا ناشى از این است که اینان، (فى الارض) را قید نمى دانسته، یا ناشى از این است که تنها به روایات نظر داشته که مطلق سفر و مسافت مطرح است و یا ناشى از آن است که سیر با هواپیما و مانند آن، از گزاره هاى نوپیداست که فقیهان کم تر درباره آن سخن گفته اند.
ضرب فى الارض در قرآن
افزون بر آیه مورد بحث، در چهار جاى دیگر قرآن، جمله (ضرب فى الارض) به کار برده شده که در ذیل بیان مى شود:
1. (للفقراء الذین احصرو فى سبیل اللّه لا یستطیعون ضرباً فى الارضِ یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف.)14
زکات و صدقه براى نیازمندانى است که از جان و مال خود و فرزندان خود، در راه خدا، باز داشته و مانده اند وتوانایى بازرگانى و روزى جستن از رفتن به مسافرت ندارند و نادانان، گمان برند که ایشان، بى نیازند، از آن که از مردم چیزى نخواهند و عفت و آبرو را نگاه دارند.
2. (یا ایها الذین آمنوا، لا تکونوا کالذین کفروا و قالوا لأخوانهم اذا ضربوا فى الارض او کانوا غُزّیً لو کانوا عندنا ماماتوا و ما قتلوا.)15
اى کسانى که ایمان آوردید، بسان کافران مباشید که به برادرانشان، هنگامى که به سفر مى رفتند، [و در سفر مى مردند] و یا به جهاد مى رفتند [و کشته مى شدند] مى گفتند: اگر آنان نزد ما بودند، نمى مردند و کشته نمى شدند.
3. (یا ایها الذین آمنوا شهاده بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیه اثنان ذوا عدل منکم او آخران من غیرکم ان انتم ضربتم فى الارض فاصابتکم مصیبه الموت…)16
اى گروندگان، هر گاه یکى از شما را مرگ فرا رسد، در هنگام وصیت، گواهى میان خودتان لازم است، آن هم دو گواه استوار از هم دینان شما، یا دو نفر از غیر هم دین، در صورتى که در حال سفر باشید، مرگ به شما رسد.
4. (…علم ان سیکون منکم مرضى و آخرون یضربون فى الارض، یبتغون من فضل اللّه و آخرون یقاتلون فى سبیل اللّه…)17
… خداوند مى داند از شما بیماران هستند که به شب نتوانند برخاست، و دیگرانند که در زمین سفر مى کنند و از فضل خدا روزى مى جویند و دیگرانند که در راه خدا با دشمنان پیکار مى کنند.
به روشنى از سخن اهل لغت که پیش از این از آن سخن گفتیم و آیه هاى شریفه قرآن، به دست مى آید و فهمیده مى شود که (ضرب فى الارض) به معناى سیر و حرکت در زمین و سفر است. از این روى، سخن کسانى که آن را به معناى حرکت به سوى دشمن مى دانند، در خور مناقشه است.
آقاى خوئى در ردّ استدلال به آیه شریفه (سوره نساء101/) براى نماز مسافر مى نویسد: (و فیه انها [الایه] غیر داله على المشروعیه، فضلاً على الوجوب. فانها ناظره الى صلاه الخوف و المطارده بقرینه التقیید بقوله(ان خفتم) و ما ورد فى الآیه الاخرى المتصله بها من بیان کیفیه هذه الصلاه فالمراد من الضرب فى الارض، الضرب فى القتال و الحرکه نحو العدو و لامساس لها بالضرب لأجل السفر فى اجنبّیه عن صلاه المسافر بالکلیه.)18
آیه قرآن، نه تنها بر واجب بودن ناتمام گزاردن نماز در سفر دلالت نمى کند که حتى بر مشروع بودن آن نیز دلالتى ندارد؛ زیرا آیه، به نشانه (ان خفتم) =اگر ترسیدید و به نشانه چگونگى نماز خوف که در آیه بعدى، پیوسته به همین آیه، بیان شده، ناظر به نماز خوف و مطارده است.
بنابراین، مراد از (ضرب فى الارض) حرکت به سوى کاروزار و دشمن است وهیچ گونه پیوندى به ضرب به خاطر سفر ندارد و در نتیجه، به طور کلى از نماز مسافر بیگانه است.
بررسى
آیا ممکن است آیه به طور کلى از مطلبى بیگانه باشد و امام معصوم از آیه، همان مطلب بیگانه را بفهمد و ما هم ناگزیر باشیم به برداشت بیگانه از آیه گردن نهیم.
به دیگر سخن، گاه، آیه اى داراى چندین احتمال است و امام، یکى از آن احتمالها را تقویت مى کند و ما هم آن را مى گیریم و گاه، آیه ظهورى دارد و احتمالى بر خلاف آن ظهور و امام، به احتمال که در نظر ما ضعیف است، تمسک مى جوید و آیه را برابر آن معنى مى کند.
در این دو انگاره، چنگ زدن به سخن امام و ترک احتمالهاى دیگر آیه، یا ترک ظهور آیه، مشکلى ندارد.
امّا اگر آیه اى به طور کلى از مطلبى بیگانه بود، به گونه اى که نه پیش از سخن امام و نه پس از آن، چنین احتمالى از آیه در خور فهم نبود، آیا در چنین انگاره اى، ازنظر مبانى شیعه، امام مى تواند مطلبى به طور کامل بیگانه با آیه را به عنوان تفسیر آیه بیان کند؟
گیریم که بیان کرد، آیا براى ما درخور پیروى است وحق داریم که از روى تعبد، به فهم و برداشتى باور کنیم و به آن پاى بند باشیم که ناسازگار با آیه قرآن است؟
پاسخ درست به این پرسشها، بسیار مى تواند راهگشا باشد و در گوناگون بحثها به کار آید و اکنون در ردّ سخن آقاى خویى یادآور مى شویم:
نخست آن که: در دیگر آیه هاى شریفه قرآن، (ضرب فى الارض) تنها براى سفر غیر جنگى به کار رفته و براى سفر جنگى و یا سفرى که در آن به گونه اى کاروزار هم مطرح است، از جمله: (ضرب فى سبیل اللّه) استفاده شده است:
(یا ایها الذین آمنوا، اذا ضربتم فى سبیل اللّه، فتبینوا و لا تقولوا لمن القى الیکم السلام لست مؤمنا تبتغون غرض الحیاه الدنیا فعندالله مغانم کثیره.)19
اى کسانى که ایمان آورده اید، نیک برسید و نگاه کنید و به کسى که به شما سلام کرد، [و گفت مسلمانم]نگویید تو با ایمان نیستى، غرض شما، متاع این جهانى است که به دست آورید. پس بدانید نزد خداوند غنیمتهاى بسیار است.
از بخش پایانى آیه شریفه، به خوبى استفاده مى شود سفر براى پیکار با دشمن بوده و شأن نزول هم، گواه بر آن است. 20
خلاصه این که جمله (ضرب فى الارض) با (ضرب فى سبیل اللّه) ناسان است جمله اولى در سفر معمولى به کار مى رود و دومى در سفرهاى جنگى.
دو دیگر، نشانه و قرینه پیوستگى آیه بعدى به این آیه، که وى طرح کرده، نمى تواند درست باشد؛ زیرا در یک آیه، چه بسا، چندین مطلب، مربوط به امور گوناگون، بیان شود، چه رسد به دو آیه طولانى و پیاپى.
بنابراین، نه تنها امکان دلالت آیه به نماز مسافر منتفى نیست، بلکه علما و مفسرانى از آیه، نماز قصر را فهمیده اند که یا از امام صادق(علیه السّلام) پیش تر مى زیسته و یا ایشان را به عنوان معصوم قبول نداشته اند، تا سخن آن حضرت را از روى تعبّد بپذیرند. در نتیجه، برداشت آنان، از خود آیه بوده است.
پس باید روى اصول و قوانین تفسیر اندیشید، اصول و قوانینى که به ما امکان این گونه برداشتها را از آیه بدهد. زیرا به باور ما، برداشتهاى امام، برابر اصول و قوانین تفسیر است و به هیچ روى، بیگانه با ظواهر آیات نیست.
علاّمه طباطبایى، دو اصل کلى مهم را در تفسیر در کانون توجه قرار مى دهد که سزاوار است در آنها درنگ ورزیم: (و اعلم انک اذا تصحفت اخبار ائمه اهل البیت، حق التصفح، فى موارد العام والخاص و المطلق والمقیّد من القرآن وجدتها کثیراً ما تستفید من العام حکماً و من الخاص، اعنى العام مع المخصص، حکماً آخر. فمن العام، مثلاً الاستحباب، کما هو الغالب و من الخاص الوجوب و کذلک الحال، فى الکراهه و الحرمه و على هذا القیاس.
و هذا احد اصول مفاتیح التفسیر فى الاخبار المنقوله عنهم و علیه مدار جمٌ غیر من احادیثهم و من هنا یمکنک ان تستخرج منها من المعارف القرآنیه قاعدتین.
احدیهما: انّ کل جمله وحدها و هى مع کل قید من قیودها، تحکى عن حقیقه ثابته من الحقایق او حکم ثابت من الاحکام، لقوله تعالى: (قل اللّه ثم ذرهم فى خوضهم یلعبون) انعام 91.
پى نوشت ها:
1. سوره نساء، آیه 101.
2. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج434/1، ح1265.
3. سوره بقره، آیه 183، 184.
4. سوره نساء، آیه 101.
5. وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج499/5، صلات المسافر، باب3، ح1.
6. همان، ج516/5، صلات المسافر، باب12، ح5.
7. همان517/، باب5، ح11.
8. همان، ح12.
9. همان519/، ح1.
10. همان، ح2.
11. همان، ح3.
12. نورالثقلین، ج164/1، ح558.
13. همان165/، ح522.
14. سوره بقره، آیه 273.
15. سوره آل عمران، آیه 156.
16. سوره مائده، آیه 106.
17. سوره مزمل، آیه 20.
18. مستند العروه الوثقى، سید ابوالقاسم خوئى، ج8/8.
19. سوره نساء، آیه 94.
20. مجمع البیان، امین الاسلام طبرسى، ج3 ـ 95/4.