نگاهی به کشتارخونین حجاج ایرانی در مردادماه 1366
برهیچ کس پوشیده نیست که آل سعود نماد تمام و کمال اسلام آمریکایی است و اگر بخواهیم در مقابل انقلاب اسلامی ایران و جبهه یک پارچه اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و اله و سلم)،قطب معارضی را در درون خانواده کشورهای مسلمان فرض کنیم، در رأس آن عربستان سعودی به عنوان حکومتی وابسته قرار خواهد داشت. از منظرهای مختلفی ، نگاه ما به عربستان باید متفاوت از نگاه ما به سایر کشورهای عربی باشد. نظام سلطه در رأس عربستان سعودی، حاکمیتی فوق العاده متحجر را قرار داده تا در جهان اسلام دست نشانده و بلند گویی برای خود داشته باشد. از سوی دیگر حرمین شریفین در این کشور قرار دارد که به واسطه انجام فریضه حج، مناسبات و شرایط ما دارای ظرافت و ویژگی های خاصی شده است. سران عربستان سعودی به واسطه جایگاهی که پیدا کرده اند، به عنوان پیروان خواسته های نامشروع غرب درمنطقه به مجموعه فعالی تبدیل شده اند که تلاش دارند در جهان اسلام شکاف ایجاد کرده و آن را تابع جهان غرب کنند
نمونه این تلاش ها را جنگ33روزه حزب الله لبنان شاهد بودیم. سعودی ها در این ماجرا به نفع اسراییل سکوت کردند برخی از اعراب، به صورت خوشبینانه علت موضع گیری نکردن عربستان را شیعه بودن حزب الله می دانستند اما در جریان جنگ22روزه غزه در سال2008دوباره این موضع را از مسئولان و فعالان این کشور که وابسته به درگاه وهابیت هستند، شاهد بودیم. وهابیت به عنوان ایدئولوژی سران سعودی، همچون بابیت و بهائیت ایدئولوژی ای جعلی است. اگر به گروه هایی همچون طالبان، القاعده و سلفی ها و نگاه وارونه ای که به اسلام دارند دقت کنیم، می بینیم که در هر جای جهان اسلام شاهد کجی هستیم، یکی از استوانه ها و محورهای این کجی، عربستان است
تحلیل مجموع رفتارهای آل سعود تردیدی باقی نمی گذارد که سران این کشور مجری سیاست های آمریکا هستند و برای خود رسالتی قائلند، رسالتی که امروز علیه جریان بیداری اسلامی شاهد آن هستیم. رسالتی که آمریکا با شروع انقلاب اسلامی و پس از آن با تسخیر لانه جاسوسی اش به آن مصمم تر شد. امروز نیز عربستان تلاش می کند که فعالیت هایی را علیه بیداری اسلامی تدارک ببیند؛ همانند آن چه در کشورهای مانند یمن و بحرین دیدیم. آن ها در این راه از تمام ابزارهای خود استفاده می کنند. اگر چه شاید بزرگ ترین ابزارشان نفت و ثروتی باشد که از جانب آن عاید سعودی ها می شود اما موقعیت جغرافیایی تحت حاکمیت آل سعود که حرمین شریفین را در چنگال آن ها قرار داده، باعث شده تا آن ها از یک مزیت نسبی برخوردار شوند، لذا نوع مواجهه باعربستان ویژگی های خاصی دارد که باید حتما لحاظ شود؛ علاوه براین که درون خود عربستان هم پتانسیل های اعتراضی بسیاری در میان برادران اهل سنت و شیعیان که بخش های مهمی از شرق این کشور را در اختیار دارند، وجود دارد که شرایطی را ایجاد کرده که بی شک سرنوشت آل سعود را به سرنوشت امثال قذافی و مبارک و صدام مشابه خواهد کرد
ششم ذی الحجه سال66شمسی، جوان 22ساله ای بودم که برای اولین بار توفیق تشرف به حج را پیدا کردم. هنگامی که مهیای مراسم برائت از مشرکین بودیم، برخورد مسئولان عربستان تغییراتی کرده بود و حجاج مراوده مناسبی داشتند به طوری که احساس می شد آن سال می توان به بهترین وجه، مراسم تبری جویی از شیطان بزرگ را انجام داد
روز حادثه، از ساعت های ابتدایی بعدازظهر حرکت را شروع کردیم. شنیده بودیم که مأموران سعودی، مسیر راهپیمایی تا جلوی بعثه و به ویژه از جلوی بعثه تا حرم امن الهی را پاک سازی کرده اند. در مسیر که حرکت می کردیم نوع مواجهه مأمورین و برخی عناصر عبوری کاملا متفاوت از برخوردهای چند روز قبل جلوه می کرد. به طورمثال گاهی شاهد بودیم ماشین های در حال عبور ، به یک باره به سمت جمعیت می آمدند و شالوده و شیرازه جمعیت را از هم می پاشیدند
از محل استقرار که در عزیزیه یک بود، به سمت بعثه آمدیم. سخنران مراسم، در جمع گسترده حجاج درحال سخنرانی بود. اولین چیز قابل تأمل این بود که در ساختمان روبه روی بعثه، آینه ای بزرگی گذاشته بودند و دائما با استفاده از انعکاس، آفتاب را روی صورت ایشان و در محوطه می انداختند. سعودی ها به دنبال اخلال بودند اما با تمام این تفاسیر فضای کاملا آرام ولی پرشوری حاکم بود. صحبت ها و شعارها که خاتمه پیدا کرد .حرکت به سمت کعبه و خانه خدا آغاز شد. در این مسیر ما باید از کنار شعب ابی طالب و زیر پل هجون عبور می کردیم .
اولین درگیری در جایی اتفاق افتادکه سیل جمعیت به جلوی ساختمانی چند طبقه رسید. که بربالای آن سنگ و آهن و کپسول گاز و…برده بودند تا به زائران حمله کنند. وقتی نفرات اولیه جمعیت به آن جا رسیدند، آن اشیاء را روی سر جمعیت ریختند و به حجاج حمله کردند.
نیروهای سعودی تمام خیابان ها و کوچه های فرعی را بسته بودندو جمعیت هراسان نمی توانست به خیابان های اطراف پناه ببرد. با کمک بقیه حجاج زخمی های جلوی جمعیت را که در زیر پل هجون بودند به عقب منتقل کردیم. این بار از پشت جمعیت به ما حمله کردندو همانند دفعه اول، وحشیانه با سنگ و چوب و چماق و هر چیز دیگری که دست شان بود، به حجاج یورش بردند.
به همراه 30، 40جوان دیگر تصمیم گرفتیم عقب جمعیت را ببندیم و یک مرز حایلی را بین سعودی ها و حجاج درست کنیم تا نتوانند به جمعیت صدمه بزنند. از آن جا که تا پیش از این اصلا باور نمی کردیم که آل سعود بخواهد این جنایت را مرتکب شود، هیچ امکاناتی برای دفاع از خودمان نداشتیم جز چوب پرچم هایی که همراه کاروان ها بود.
با همان ها شروع کردیم به دفاع از جمعیت؛ کارمان این شده بود که وقتی آن ها فشار می آوردند و حمله می کردند، نمی گذاشتیم دست شان به مردم برسد. الله اکبر می گفتیم و دفاع می کردیم و آن ها را عقب می زدیم. با این حال وقتی آن ها را از یک حدی عقب تر می راندیم، عده ای را از خانه های اطراف ترغیب کرده بودند تا با سنگ هایی که از قبل مهیا کرده بودند، جمعیت را بزنند.
مدتی که از سنگ باران حجاج ایرانی توسط جنایت کاران آل سعود گذشت و آن ها مقاومت مثال زدنی ما را دیدند، شروع به تیراندازی کردند؛ آن ها با گلوله به جنگ شعارهای الله اکبر ما آمده بودند. اگر کسی تیر می خورد و ما هم در موقع هجوم مزدوران وهابیت نمی توانستیم او را با خود به عقب ببریم، به شدیدترین وجهی او را مورد تعرض قرار می دادند وبه شهادت می رساندند.
در همین کش و قوس، با هجوم وحشیانه و هابیون مجبور شودیم عقب بنشینیم، در پیاده رو جانبازی را دیدم که روی ویلچیر نشسته و از من کمک می خواست. چون دست راستم در جنگ مجروح شده بود و کار نمی کرد، مانده بودم چطور ایشان را به جمعیت برسانم. لذا با دست چپ و پا شروع کردم به هل دادن ویلچیر تا از پیاده رو وارد خایبان بشود که متأسفانه چرخ ویلچیر خراب بود و آن بنده خدا با صورت روی آسفالت افتاد در آن وضعیت که هر کس در حال فرار بود، من مانده بودم که چطوری در این وضعیت این بنده خدا را بلند کنم و روی ویلچر بگذارم . خدا لطف کرد و دوستانی که در همان اطراف بودند کمک کردند و آن عزیز جانباز را روی ویلچر گذاشتیم و به سختی خودمان را به جمعیت رساندیم.
در همین اثنا بود که مأموران پلیس عربستان گاز اشک آوری را به سمت ما پرتاب کردند. یک باره احساس کردم، همین طور که خون در رگ من جاری است، آتش گرفته و از درون دارد صورت و چشم های من را می سوزاند . وضع اسف ناکی شده بود؛ از یک طرف حمله با چوب و چماق و از طرفی دیگر اثرات گاز اشک آور…در آن وضعیت تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که با آب قمقمه هایی که کف خیابان افتاده، صورتم را بشویم تا بلکه کمی خنک شوم و بعد هم شرایطی را فراهم کنیم که ماحصل این شرایط این باشد که جمعیتی که ما بین ابتدا و انتهای ما جوان ها قرار دارد، مصون و محفوظ بماند. این شرایط ادامه داشت تا این که درهای هتل ها باز شد و فضا یک مقدار سبک تر از قبل شد؛ متأسفانه براثر ادامه این وضعیت اسفناک، بیشتر آسیب دیدگان براثر خفگی و فشار جمعیت که به خاطر حملات سبعانه عمال آل سعود بود، به شهادت رسیدند.
نزدیک های اذان مغرب بود که اوضاع کمی آرام تر شد و من خودم را به اول جمعیت رساندم در حین نماز پلیس عربستان به سرعت جلوی ما صف کشید و دوباره آرایش نظامی گرفت . نکته ای که هیچ گاه از یادم نمی رودم این است که در هنگامی که ما نماز می خواندیم، یکی از مزدوران وهابی، عکی پارچه ای از حضرت امام(رحمت الله علیه)را جلوی ما آورد و سعی کردآن را آتش بزند . اما هرچه تلاش کرد موفق نشد و با یک عصبانیت خاصی این پارچه را پاره کرد . این اتفاق برای حجاج خیلی جالب بود و روحیه از دست رفته را به آنان باز گرداند.
تا نزدیکی های حدود ساعت ده و نیم شب همان جا ماندیم. آخر شب به ما گفتند راه باز شده و می توانید بروید. با این حال نمی گذاشتند به شهدا دست بزنیم و آن ها را با خود ببریم. همان شب تا صبح ماشین های پلیس عربستان و نفربرهای ضد زره در خیابان ها آژیر زنان حرکت می کردند تا به نوعی رعب و وحشت ایجاد کنند.
فردا شب، موقعی که به حرم می رفتیم، راننده ماشین وقتی فهمید که ما از شیعیان هستیم، از ماجرای دیشب تعریف کرد و گفت: «زمانی که شما منطقه را ترک کردید این ها با پوتین به شهدای شما لگد می زدند و پا می کوبیدند.» این تعبیر عمق جنایت کاری این عناصر را می رساند که حتی نسبت به شهدا این طور هتاکی می کردند.
داخل حرم در حالی که داشتم نماز می خواندم ، یک مرد جوانی کنارم آمد که از شیعیان عربستان بود. از من سؤال کرد که آیا ایرانی هستید؟ گفتم بله. او یک جمله به من گفت که به نظر من، تطبیق جمعه خونین مکه با حادثه عظیم عاشورا بود . او گفت «دیشب وقتی از دور ماجرا را دیدم، به یاد عاشورا و مظلومیت یاران آقا ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) افتادیم.»
منبع: پنجره شماره 114