در مقاله حاضر نویسنده با استناد به آیات قرآن، ویژگی ها، و خصوصیات حج گزار واقعی را برشمرده و پیرامون ضرورت بیعت با امام زمان که ولی الله الاعظم و باطن کعبه و حج است سخن گفته است که اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.
تجلی عبودیت و تقوا
بی گمان حج، به عنوان یکی از ارکان پنج گانه اسلام در کنار نماز، روزه، زکات و ولایت، از مهم ترین و اساسی ترین بنیادها و نمادهای دین اسلام است و هر مسلمانی به آن شناخته و معرفی می شود، از این رو حجه الاسلام به معنای امر واجبی است که پس از استطاعت به عنوان نمادی از اسلام شخص مطرح می شود.
اگر فلسفه احکام اسلامی را در تقرب جویی به خداوند بدانیم و عبودیت را هدف آفرینش مطرح کنیم که باطن آن ربوبیت بشر و در نتیجه جواز خلافت و ولایت الهی او است، به خوبی روشن می شود که حاجی واقعی چه خصوصیات و ویژگی هایی می بایست داشته باشد.
خداوند در آیه 203 سوره بقره و نیز آیات 27و 28 سوره حج فلسفه و علت حکم حج را ذکر خدا و دست یابی به تقوا می شمارد. به این معنا که شخص می بایست در این دوره عملی و کلاس های تمرینی کوتاه، خود را برای دست یابی به مهار و کنترل نفس آماده کرده و زمینه تقویت عقل و شرع در بینش و نگرش و رفتارهای هنجاری را فراهم آورد.
مجموعه آموزه های دستوری که برای حج گزار بیان شده، این فرصت را به وی می بخشد تا رفتار اجتماعی خویش را سامان داده و در یک برنامه جامعه پذیری، فرهنگ جدیدی را تجربه و براساس آن زندگی کند.
در این برنامه همه چیز از وی سلب می شود و بسیاری از امور مادی که زینت دنیاست، می بایست به کناری گذاشته شود؛ بسیاری از لذت ها بر او حرام می شود.
مردم در حج نشان می دهند که کرامت آدمی در مسئولیت پذیری و همکاری و تعاون با دیگری است و نه این لباس زیباست نشان آدمیت؛ از این رو پارچه ای سفید را بر تن می کنند تا خود را با دیگران یگانه بدانند و تفاوت هایی که به ظاهر موجبات اختلاف است از تن بیرون می کنند تا این گونه تفکر و نگرش نیز از آنها جدا شود.
گردش همگان در یک جهت و در محور یک خانه و در یک مسیر مشخص و همراه و همگام با توده های مردم از شهری و روستایی و ثروتمند و فقیر و بینوا انجام می گیرد؛ به گونه ای که بی هیچ امکان شناسایی فردیت و منیت و به دور از هر تشخصی، به قصد تقرب به خداوند گام برمی دارد تا وحدت و یگانگی و نیز اتحاد انسانی را تجربه کند و وحدت مسیر و محوریت خداوند و توحید را بیازماید و به شکل عملی باور نماید و با تمام تن و جانش تجربه کند.
اصلاح بینش و نگرش
بر این اساس می توان، حج گزار واقعی را انسانی دانست که در حوزه بینشی به توحید در عبادت و فعل و ذات، باور یافته و در حوزه عمل اجتماعی خود را همانند دیگران در یک جمع و جامعه و نیز در شرایط مساوی و یکسان می داند. این گونه است که از هر امر پلشت فکری و ذهنی و عملی به دور می شود و نسبت به امور باطل وقایه و تقوا پیدا می کند و گام در مسیر کرامت واقعی انسانی می گذارد و در میان ملکوتیان تشخص می یابد؛ زیرا نوری که از تقوای او در میان انبوه انسان های همانند و یکسان بر آسمان و ملکوت می بارد همانند ستاره ای است در میان سیاهی تاریک شب که به تنهایی می درخشد. هر کسی که خود را در توحید بینشی و عملی بیش تر غرقه می سازد و در دریای وحدت بر محور کعبه توحید، بهتر جلوه می دهد در میان آسمانیان و فرشتگان یگانه هستی است. هرچند که از نظر زمینی ها یکی از هزاران و میلیونها باشد از این رو گمنام های نیکوکردار و متقی در میان زمینیان، در میان آسمانیان مشهور و معروف هستند. بر این اساس در روایت است که مومن در آسمان معروف تر است و هرچه ایمان و نور وجودی اش بیش تر باشد. شهرت وی افزونتر است.
با این بیان ظاهر می شود که چرا معیار سنجش انسان در میان ملکوتیان با آن چه در میان توده های مردم است تفاوت ماهوی دارد؛ زیرا معیار سنجش و داوری در میان ملکوتیان، تقوای ایمانی شخص است. و لذا خداوند به صراحت بیان می دارد که تنها تقوای الهی موجب برتری و اکرام ایشان است: ان اکرمکم عندالله اتقیکم.
تقوای کامل و بذل و احسان
وجود نوری حج گزار واقعی است که وی را به سوی ملاک های انسانی سوق می دهد و چون خود را رب طولی خداوند می شمارد و انسانی مسئولیت پذیر می داند، از هر آن چه روزی او شده بخشی را به عنوان حق سائل و محروم به این دو دسته می دهد و چون اهل احسان و لطفت و کرامت و ایثار است افزون تر از حق نیز به دیگران بذل و بخشش می کند. از این رو حج گزار قاصد، اهل بخشش و صدقه و نیکوکاری است و از هرچه خداوند نعمت او کرده به مردم به ویژه سائلان و محرومان و نیازمندان می بخشد و دست احسان و ایثارگری وی به سوی دیگران دراز است تا همواره از هر کسی در هر مقامی دستگیری نماید.
بنابراین، اهل تعاون و همکاری با دیگران است و می کوشد تا دست آنان را گرفته و نیازهای روحی و روانی و مادی و معنوی شان را برآورده سازد.
او در خود هیچ گونه برتری احساس نمی کند و تفاوت های ظاهری از رنگ و پوست و لباس و مانند آن را امری جدای از ذات بشر می شمارد و آن را معیار سنجش و داوری های خویش قرار نمی دهد.
بنابراین قایل به هیچ کاستی و طبقات اجتماعی و اعتباری نیست و در عمل این گونه نشان می دهد که برادری دینی وی بازتابی از برادری خونی او با دیگران به حکم وحدت نفس انسانی است که خداوند در آیه اول سوره نساء آن را بیان داشته و فرموده است که همه شما از یک پدر و مادر آفریده شده اید و هیچ گونه تفاوت و برتری نژادی بر دیگری ندارید.
مردمداری و تقرب خواهی
حاجی واقعی با مردم است و هر جا مردم گام برمی دارند با آنان می رود؛ خود را از مردم و جامعه بیرون نمی شمارد و درد اجتماع را درد خویش می شمارد و برآورد نیازهای جامعه را برآورد کردن نیازهای شخصی می داند. با این که همانند دیگران است و در مسیر ظاهری آنان گام برمی دارد ولی تفاوت های ماهوی در همراهی با ایشان دارد. با ایشان است و دستگیر ایشان می باشد و اجتماع را عین حضور می شمارد و از هر گونه دور شدن از اجتماع می پرهیزد و عرفان و شناخت واقعی خداوند را در خلق می جوید؛ با این همه جان و روحش در پیشگاه ایزد منان است. تن او با تن هاست ولی در همان حال به سبب تفاوت با دیگران تنهاست. این تنهایی وی برای آن است که روح و جانش در مسیر کمالی پرواز می کند درحالی که یاران و همراهان ظاهری او ممکن است حتی در حج، تنها با تن هایشان با وی باشند. و لذا اکثر الضجیج معنا می یابد و اقل الحجیج خودنمایی می کند. با این همه می کوشد تا خود را به سبب اعمال کامل و خوب خویش برتر نیابد و درعین بزرگی فروتنی پیشه کند؛ زیرا می داند که هر که داناتر و مقرب تر به مقام خلافت ربوبی است، مسئولیت بیش تری برعهده اوست و دامنه فیض رسانی او از نظر کمی و کیفی افزایش می یابد. از این رو صاحب درد است و نسبت به همه کس و همه چیز خود را مسئول می شمارد. نه تنها از شکستن شاخه سبزی می شکند و دلگیر می شود بلکه از کشته شدن هر جانداری خود را کشته می یابد. پس خود را مسئول گیاه و جاندار می شمارد و نسبت به آنان حساس است.
مشکلات مردم را که به سبب گناه بر ایشان وارد می شود برای خود سخت می شمارد و برای خود و دیگران استغفار می کند و از خداوند می خواهد تا زمینه های بازگشت کامل او و دیگران را به سوی خود فراهم کند (بقره آیه199) زیرا تحمل دوری خود و دیگران از مقام قرب الهی و عدم بهره مندی از رضایت و خشنودی خدا را ندارد. این گونه است که دعاها و نیایش هایش رنگ و بویی دیگر دارد و همواره درد دیگران را بر درد خود مقدم می دارد و می کوشد تا با استغفار و توبه خواهی، خود و دیگران را رهایی بخشد.
در جستجوی فضل و رحمت و رضوان الهی است و هر کاری که انجام می دهد برای رضا و خشنودی خداوند است و امنیت و آرامش و آسایش را برای همگان می خواهد. (مائده آیه2) از این رو تنها برای خود و خانواده سلامت و امنیت نمی خواهد بلکه حتی امنیت را برای گیاهان و جانواران نیز می خواهد و خود را نسبت به محیط زیست و همه جانداران به حکم ربوبیت طولی مسئول می داند و تا حق و حقوق آنان را ادا نکند از پای نمی نشیند.
هنگامی که خود را در میان حاجیان و مراسم آن می یابد به یاد قیامت و روز حشر می افتد و جانش به سوی آخرت پرواز می کند و اعمالش را برای دست یابی به آرامش ابدی انجام می دهد و این روزها را نمادی از روز بزرگ رستاخیز می شمارد. (بقره آیه203)
تکریم موجودات
حاجی واقعی به دیگران از انسان و حیوان و گیاه به عنوان آفریده های الهی احترام می گذارد و از هرگونه هتک حرمت حریم بشر و قداست انسان دوری می ورزد(مائده2) و محیط زیست را حفظ کرده و از فساد و تباهی در آن جلوگیری می کند (مائده آیه 94 و آیات دیگر) زیرا خود را مسئول در برابر همه آفریده ها و مأمور به خلافت می داند تا هر موجودی را به کمال لایق و شایسته اش برساند و از سوی دیگر خود را مأمور به آبادانی زمین می شمارد و به خود اجازه تعدی و فساد در خشکی و دریا و گیاه و جاندار نمی دهد.
از هیچ کمک و نیکی از آب رسانی (توبه آیه19) و دیگر کارهای نیک دریغ نمی ورزد (بقره آیه 197) و از این طریق در جلب رضایت خداوند می کوشد. (مائده آیه2)
بنابراین اهل احسان و نیکوکاری است و خلق و خوی او نسبت به همه موجودات رفتاری پسندیده و نیک است و با حفظ حرمت ها، احترام هر موجودی را به جا می آورد و حق هر موجودی را ادا می کند.
در رفتارهای اجتماعی خویش به گونه ای رفتار می کند که دور از هرگونه کبر و تکبر و استکبار و تفاخر است؛ زیرا خود را همانند دیگران بشری مخلوق می شمارد که هیچ چیز برای او امتیاز نمی آفریند (بقره آیه125و 199 و سوره حج آیات 25تا27)
در همه اعمال خویش، اخلاص را درنظر می دارد و برای منت گذاری به کسی و یا از روی ریاکاری، عملی را انجام نمی دهد و تنها خداوند را در کارهای خویش درنظر دارد. (بقره آیه 196 و نیز آل عمران آیه97)
به نظر وی کار زمانی ارزش دارد که تنها برای تقرب به خدا باشد و آن کس که باید ببیند و برای کار ارزش گذاری کند خداوند است و لذا جز رضایت و خشنودی او نمی خواهد؛ چون رضایت او را مساوی با همه چیز می داند دیگر نیازی نمی بیند که کاری را آشکار کند و اگر چیزی را آشکار ساخت یا برای تنبیه و تشویق دیگران به عملی نیک است و یا این که لازم بوده به هر علتی آن را آشکار سازد وگرنه برای او تفاوتی میان کار آشکار و نهان و یا در شب و روز ندارد. اگر مأمور است که شبانه و نهانی انجام دهد همان گونه عمل می کند و اگر لازم بود که در روز و آشکارا و در منظر و مرآی مردم صورت پذیرد به حکم، عمل می کند و همان گونه آن را آشکار می سازد؛ چنان که اگر لازم شد به جماعت و یا فرادا و تنهایی انجام می دهد.
تولی و تبری
اهل تولی و تبری است و نسبت به حق، تولی داشته و نسبت به دشمنان حق و اهل باطل از مشرک و کافر، اعلان برائت می کند و مرزهای ایمان خویش را از کفر در هر شکل و شمایل مشخص می سازد. در این اعلان برائت و شفاف سازی به مسأله ولایت کبرای اهل بیت عصمت و طهارت ایمان دارد و آن را به صراحت اعلان می دارد، بی آن که اهانت و توهین انجام دهد؛ زیرا هرگونه عملی به دور از حکم اولی الامر را سرپیچی از خدا و رسول می شمارد و تولی طاغوت را عین کفر به ایمان می داند.(توبه آیه 3) این گونه است که با زبان و جانش اهل برائت و تبری از کفر و طاغوت و اهل تولی و اطاعت است. شعائر حج را که بیان اطاعت توحید و اولی الامر است بزرگ می شمارد و در تعظیم آن کوتاهی نمی کند. در جنب الله و ولی الله از هرگونه افراط و تفریطی خودداری می کند؛ زیرا تفریط آن است که حق کسی را در زمان توانایی و حضور شخص ندهی، و از آن جایی که خود را در محضر ولی الله می بیند که شاهد اعمال اوست و اطاعت او را می خواهد می کوشد تا آن گونه که رضایت اوست کارها را انجام دهد و حق شاهد و حاضر(عج) را ادا نماید و به خود اجازه نمی دهد که در حضور ایشان اعلان اطاعت نکند و عهد و پیمان و بیعت نبندد. برای این مقصود با خواندن دعای عهد به صراحت و روشنی بیعت خود را با صاحب الزمان(عج) اعلان می دارد و حق ولی الله اعظم(ع) را نادیده نمی گیرد و نسبت به وی تفریطی روا نمی دارد.
بیعت با امام زمان(عج)
بسیاری از شیعیان، با آن که شیعه هستند، حق ولی الله اعظم(عج) را ادا نمی کنند و در حضور آن حضرت دست بیعت به وی نمی دهند و حتی در تمام عمر خویش یک بار هم شده دعای عهد را نمی خوانند تا عهد و پیمان بیعت را با او ببندند و یا تجدید نمایند.
در مراسم است که شیعه می بایست با اعلام رسمی برائت و تولی نشان دهد که بر بیعت آن حضور(عج) باقی است و یکی از شرایط کمال حج بستن عهد رسمی بیعت با آن بزرگوار است که در حال حاضر از سوی بسیاری از شیعیان در مراسم حج فراموش می شود و این در حالی است که در همان زمان برای حلیت زن خویش، طواف نساء انجام می دهد ولی بیعت اطاعت با امام زمان خود نمی بندد؛ از طرفی کمال حج به شناخت امام و بیعت با اوست. از این رو در روایتی که از امام باقر(ع) نقل شده مبنی بر اینکه اسلام بر پنج پایه است نماز، روزه، حج، زکات و ولایت، این بند نیز افزوده شده که برتر از همه ولایت است که اگر آن پذیرفته شود دیگر اعمال نیز پذیرفته می شود و هر عملی بدون ولایت به معنای عدم پذیرش آن از سوی خداوند است و چه خوش گفت شاعر که نماز بی ولای او نماز بی وضو بود که بیانگر بطلان نماز خواهد بود؛ زیرا طهارت باطنی هر عملی با ولایت درست می آید که آنان هم طاهر و هم مطهر و پاک کننده هستند. از این رو آنان را مزکی یعنی تزکیه کننده درون آدمی نیز شمرده اند.
امام باقر(ع) فرمود: اسلام بر پنج اصل بنا شده است: برپا داشتن نماز، پرداخت زکات، حج خانه خدا، روزه ماه رمضان و ولایت و پیروی از ما اهل بیت. در آن چهار چیز رخصتی داده شده است ولی در ولایت هرگز رخصتی نیست. کسی که مال ندارد زکات بر او واجب نیست و حج نیز از او ساقط است و کسی که مریض است نشسته نماز می خواند و روزه بر او لازم نیست ولی ولایت بر همه واجب است چه مریض باشد و چه سالم، چه دارا باشد و چه فقیر. (المواعظ العددیه ص 163) امام صادق علیه السلام: «ولایتنا ولایه الله التی لم یبعث نبیاقط الا بها». ولایت ما همان ولایت خداوند است و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نفرموده مگر با همین ولایت. (اصول کافی، ج1، ص 437)
حج گزار واقعی همان گونه که از انواع پلشتی های عملی دوری می کند در مقام تفکر و بیان و گفتار نیز انسانی نیک است و کردار نیک و گفتار نیک و پندار نیک را در حج به نمایش می گذارد و لذا از هرگونه بیهوده گویی و باطل سرایی اجتناب می ورزد(حج آیه 30) و در یک کلمه، یک حج گزار واقعی و قاصد خداوندی، نمایش تام و تمامی از انسان کامل را در یک محدوده زمانی و مکانی به اجرا درمی آورد تا بتواند پس از بازگشت از این دوره تمرین عملی، در زندگی روزانه خویش و در موطن خود آن را ادامه داده و تکمیل نماید. از این رو خداوند از این دوره «معدودات» و کوتاه از نظر زمانی و مکانی و کلاس های عملی و آموزش نظری و عملی، به عنوان شعائر الله یاد کرده و آن را بزرگ داشته است. (حج آیات 27 تا 32 و آیات دیگر)
رنگ خدایی گرفتن و تغییر مقصد
کسانی که بتوانند براساس آموزه های قرآنی و روایی به دقت در این دوره شرکت کنند و هیچ کلاس و درسی را فرو نگذارند می توانند امید داشته باشند که پس از بازگشت، انسانی دیگر شده اند و در مرتبه ای فراتر و برتر از دیگران نشسته اند؛ زیرا حج گزار واقعی در اثر دیدار با امام زمان خویش در مراسم حج و بهره مندی از او که جنب الله است می تواند امیدوار باشد که به خداوند تقرب جسته است و صبغه الهی یافته و رنگ و بوی خداوند را با خود به همراه دارد. بنابراین پس از بازگشت، دیگران به استقبال او می شتابند و به زیارت او می روند؛ زیرا مؤمن و حاجی واقعی که حج وی مقبول و سعیش مشکور است خود اکنون بسان کعبه ای است که زیارت او همانند زیارت خانه خداست و هر کسی در کنار وی می ایستد همانند آن است که در کنار خانه خدا بلکه فراتر ایستاده است؛ زیرا ارزش چنین حج گزاری که رنگ خدایی یافته است از آسمان و زمین و هستی برتر است و چگونه خانه، تنها با انتساب به خداوند ارزشمند شده و قابلیت زیارت می یابد و انسانی که به خدایی رسیده و رنگ و بوی او را یافته قابلیت دیدار و زیارت را نیابد و حتی از خانه خدا برتر نشود؟ تنها نگرانی از آن دسته حاجیانی است که همانند برخی از اعراب، بی هیچ قصد و نیت خودسازی و تقواپیشگی در مسیر حج اسلام گام برمی دارند، زیرا با این همه هزینه در مال و جان کردن و خطر خریدن، به جای بوستان و گلستان رب العالمین، ره به ترکستان می برند و به سیاحت زمین و خانه ای می روند اما صاحب خانه را ندیده (امام زمان(عج) که کعبه واقعی و قبله باطنی است) باز می گردند. یعنی این عده نمی توانند با امام زمان خویش عهد بیعت بسته و دیدار ولایت را تجدید نماید اما اگر این گونه نبود و حاجی خودساخته شد و بازگشت او را در آسمان چنان جایگاهی است که همگان بر آن غبطه می خورند. حج گزار واقعی با دیدار امام زمان خویش، حج واقعی را انجام داده و حج خویش را به اتمام رسانده است؛ زیرا اکمال دین و اتمام نعمت به ولایت است، «تمام الحج لقاء الامام» (کافی، ج 4، ص 549؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 254؛ بحارالانوار، ج 96، ص .374) که به بیعت ولایت و عهد انجام می شود.
کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود
حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست.
اگر امام زمان (عج) قبله واقعی و کعبه باطنی نبود امام زمان (عج) پشت به کعبه مردم را ندا نمی داد؛ زیرا با این کار خویش بیان می دارد که کعبه، مقصود و مقصد واقعی اش، همان امام زمان (عج) است. بنابر این می بایست قصد امام زمان (عج) خویش را داشته باشد نه کعبه ای که خاک و سنگی بیش نیست. اگر کسی قصد امام زمان خویش کرد، حاجی واقعی است نه کسی که کعبه را مقصود خود دانست.
روزی که برفتند رفیقان پی هر کار
زاهد به سوی مسجد شد و من جانب دلدار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
مهدی (عج) روح حج و رمز تمامیت آن است. امام باقر می فرماید: «تمام الحج لقاء الامام؛ تمامیت حج در گرو دیدار با امام است.» امام صادق (ع) نیز می فرماید: «هنگامی که یکی از شما حج به جا می آورد، آن را به دیدار ما ختم کند؛ زیرا آن از تمامیت حج است.» (بحار الانوار، ج 96، ص 374) حج با یاد او «طواف دل» و بی یاد او «طواف گل» است.
امام صادق (ع) می فرماید: «یفقد الناس اما مهم یشهد الموسم فیراهم ولایرونه؛ مردم امام خود را نیابند. او در موسم حج شاهد ایشان است و آنان را می بیند، اما آنان او را نمی بینند» (کافی، ج 1، ص 337؛ کمال الدین، ج 2، 23)
مکه بی حضور مهدی (عج) بازار عکاظی بیش نیست و کعبه بی عطر حضور او بتکده ای را می ماند که تولیت آن را می توان در یک شب نشینی مستانه در ازای مشکی شراب معاوضه کرد. (اشاره به داستان «ابوغبشان» کلیددار کعبه، که سرقفلی تولیت کعبه را در شب نشینی مستانه طائف به دو مشک شراب فروخت. ر. ک: تفسیر المیزان، ج 3، ص .362)
محمد بن عثمان عمری، نایب دوم امام زمان می گوید: «به خدا سوگند! صاحب این امر هر ساله در موسم حج حضور می یابد و مردم را می بیند و می شناسد، و مردم او را می بینند ولی نمی شناسند.» (من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 520؛ کمال الدین، ج 2، ص .440)
بنابر این هر حج گزار واقعی می بایست پیش از آن که قصد کعبه کند قصد باطن کعبه و حقیقت آن یعنی امام زمان خویش کند و به دیدار او بشتابد. از این رو حج بر هر انسانی یک بار به عنوان حجه الاسلام واجب شده است که انسان به دیدار امام زمان خویش برود و از او دین را بیاموزد و با او بیعت اطاعت و ولایت کند.که شهادت آیه تبلیغ (سوره مائده آیه 63). نیز بدون حضور امام معصوم، نه تنها حج که تمامی رسالت رسول، ابتر است. از آیه أذن فی الناس یالحج یاتوک رجالا (سوره حج آیه 27). هم با توجه به تفاوت «یأتوک» به جای «یاتونا» استفاده می شود که مردم هر زمان در پاسخ به ندای ابراهیم (ع) باید به سوی امام و ولی زمان خود بروند. با توجه به این ها و غیر اینها است که می توان گفت: در عرفاتی که امام نباشد معرفتی نیست. در مشعری که امام نباشد شعوری نیست، در منایی که امام نباشد، شیطانی رمی نمی شود و اگر در کنار زمزم، امام نباشد، آبی نیست که سراب است.
آیت الله جوادی آملی در این باره می نویسد. «اساس و روح حج چیز دیگری است. حضرت امام باقر (ع) که مظهر علم ذات اقدس اله و باقر علوم الاولین و الاخرین است، وقتی به مکه مشرف شد، دید مردمی کنار کعبه طواف می کنند، فرمود: «هکذا کانوا یطوفون فی الجاهلیه». در جاهلیت نیز این چنین اشواط سبعه داشتند و دور این کعبه می گشتند و اسلام نیامده است تا همان سنت جاهلی را ادامه دهد: «انما أمروا أن یطفوا بها ثم ینفروا الینا فیعلمونا بولایتهم و مودتهم و یعرضوا علینا نصرتهم»، ثم قرأ قوله سبحانه و تعالی: «فاجعل أفئده من الناس تهوی الیهم» فرمود: دور این سنگ های بی اثر گشتن در جاهلیت نیز رایج بود. (کافی. 392.1) این تعبیر که «احجار کعبه سود و زیانی نمی رساند» به طور مکرر در بیانات اهل بیت (ع) آمده است تا زایران کعبه بدانند که در کنار «کعبه گل»، آن «کعبه دل» که اصل ولایت و رهبری است، محفوظ است.
در کتاب قیم نهج البلاغه آمده است که «ألا ترون ان الله سبحانه و تعالی اختبر الاولین من لدن آدم الی الاخرین من هذا العالم با حجار لاتضرولا تنفع و لا تبصر و لاتسمع فجعلها بیته احرام الذی جعله للناس قیاماً.» خداوند با این سنگ ها، که تقرب و تبعد آن ها را سود و زیانی نیست مردم را امتحان کرده است. بوسیدن احجار کعبه برای آن نیست که این حجر سود وزیانی دارد. حضرت امام باقر (ع) فرمود: مردم موظف اند که اطراف این سنگ ها بگردند اما بعد از طواف، به بارگاه ولای ما بار یابند و مودت و نصرت و آمادگی خود و «حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر» را بر ما عرضه کنند، آنگاه حضرت این آیه کریمه را قرائت فرمود»: فاجعل أفئده من الناس تهوی الیهم». یعنی پروردگارا! دل های گروهی از مردم را به فرزندان من مشتاق کن.
این آیه در قبال سوره کریمه حج، دو پیام دارد یعنی مردم که از نقاط دور و نزدیک به حرم خدا مشرف می شوند، موظف اند دو کار را انجام دهند: اول اینکه با بدن، دور آن سنگ هایی که «لاتضر و لاتنفع» است. بگردند و دوم اینکه با جان، گرد حرم ولای اهل بیت و رهبری علی و اولاد او (ع) طواف کنند. خدای سبحان پیام اول را که با ابدان مردم کار دارد به عهده ابراهیم خلیل(ص) گذاشته و فرمود: تو اعلان کن، مردم می آیند: «و اذن فی الناس بالحج یاتوک رجالا و علی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق.» اما وقتی مردم با جان بیایند تا ولای خود را با اهل بیت(ع) عرضه کنند و آمادگی خود را برای فداکاری و نثار جان و ایثار مال ارائه دهند، «حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر» محقق می شود که ابراهیم خلیل(ص) آن کار را از خدای سبحان چنین درخواست نمود، فرمود: پروردگارا! تسخیر دل های مردم که به اطراف کعبه دل بگردند، به عهده تو است.
حضرت امام باقر(ع) فرمود: این طواف صوری بی روح، در جاهلیت نیزبود، اشواط سبعه و قربانی، سابقه داشت: اما اسلام آمد تا به مردم بگوید گذشته از طواف کنار کعبه سنگ و گلی که «لاتضر و لاتنفع»، آمدن به حضور امام و عرض نصرت کردن، متمم حج است.
طبق بیان نورانی حضرت امام باقر(ع) حجی که رهبری در آن حضور و ظهور ندارد، ناقص است: «من تمام الحج لقاءالامام». البته این شامل همه عبادات بوده واختصاصی به حج ندارد و به عنوان تمثیل است، نه تعیین؛ یعنی نه تنها «من تمام الحج لقاءالامام»، بلکه «من تمام الصلاه لقاء الامام»، همچنین «من تمام الصیام لقاء الامام»، چه اینکه «من تمام الزکاه لقاء الامام» و در پایان حدیث «بنی الاسلام علی خمسه اشیاء: علی الصلاه و الزکاه و الحج و الصوم والولایه»، سخن از «ولایت» است که با کلمه «والی» از آن تعبیر شده: «و الواهی هو الدلیل علیهن.»
این سخن حضرت امام باقر(ع) که: «من تمام الحج لقاء الامام»، از آیه کریمه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» که در حجه الوداع نازل شده، الهام و مدد گرفته است.
خداوند سبحان، اسلام همراه با ولایت و رهبری را برای ما پسندیده است. دین خداپسند، دینی است که با «کمال نعمت» و «تمام ولایت» آمیخته باشد پس نه تنها «من تمام الحج لقاءالامام»، بلکه «من تمام الاسلام لقاء الامام» است.
امامت، باطن کعبه
خداوند برای این که مردم را به سوی حقیقت کعبه توجه دهد، با ایجاد شرایط ولادت محور ولایت، امیرمومنان علی(ع) در خانه خدا این پیام را به جهانیان ابلاغ عینی و محسوس کرد که باطن خانه کعبه چیزی جز ولایت عظما و خلافت کبرا نیست. بر این اساس هر کسی اگر غیر از ولی الله اعظم را قصد کند ره به ترکستان برده است. او همانند ابلیسی است که به جای آن که اطاعت امر الهی نماید و سجده بر ولی الله (آدم) کند بر هوای نفس و کبر خود سجده برده است. کسی که کعبه را قصد کند و باطن آن یعنی ولی الله اعظم را مقصد و مقصود خود قرار ندهد چون ابلیس، به هیچ سجده برده و اطاعت حق را فروگذار نموده است. ابلیس کسی است که حاضر به سجده بر نوری نشد که به حکم نفخت در کالبد آدم دمیده شده است و این همان روح اعظم الهی است که پیامبر(ص) وجان وی (انفسنا) امیرمومنان معنای باطنی آن است، زیرا اسمای الهی که به صورت تعلیمی به آدم داده شده، همان انوار ولایت است. بر این اساس هر کسی ولایت را نپذیرد و به قصد کعبه ولایت عزیمت نکند از مقصد دورافتاده است.
این ها خصوصیات و ویژگی های یک حج گزار واقعی است که به اجمال بیان شد و خصوصیات دیگری نیز در هر یک از این کلیات وجود دارد که آیات و روایات بدان پرداخته ولی مجال بیان همه آن ها نیست.