چون کعبه معظّمه، اولین خانه اى است که به عنوان معبد بنا شده، جهات فراوانى در شرافت آن نقش دارد:
1 ـ محدوده کعبه خصوصیات فراوان فقهى دارد; در تمام روى زمین تنها این سرزمین است که هرکس از بیرون بخواهد وارد آن شود (ولو در غیر موسم حج) ابتدا باید در یکى از مواقیت احرام بسته سپس وارد گردد; از این رو ورود غیر مسلمان به حرم ممنوع است چون باید احرام ببندد و احرام از کافر متمشى نمى شود.
تنها کسانى که مکرراً تردّد دارند; مانند راننده ها و نظائر آن مستثنى هستند. حتى کسى که قصد تجارت یا غیر تجارت دارد; مثلاً مى خواهد براى درمان به بیمارستان مکه مراجعه کند یا براى دیدار دوستش وارد مکه شود، گرچه در موسم حج نباشد نیز باید احرام ببندد.
2 ـ امن بودن این محدوده; گذشته از برقرار ساختن امنیت تکوینى، قبل از اسلام (آمنهم من خوف)، بعد از اسلام نیز ضمن حفظ همان امنیت تکوینى، یک سلسله دستورات امنیت تشریعى نیز داده شد که: «مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً».
این جمله به صورت ماضى استمرارى (کان آمناً) بیان شد و نفرمود: «من دخله أمن»; زیرا همواره در آن جا امنیت تشریعى حکفرماست و اختصاصى به مسأله تهاجم
ابتدایى ندارد که هرکس وارد شد نباید او را اذیت کرد بلکه اگر کسى مستحق عقوبت بوده به آن جا پناه آورد، تا در آن جا جرمى را مرتکب نشود در امان است و نمى توان حدّى را بر او جارى ساخت، تا خارج گردد.
پس آزار و ایذاى کسى که به حرم وارد شده، حرام است مگر آنکه در خارج، جنایتى کرده و به حرم پناهنده شده باشد که در این صورت بخشى از ایذا جایز است گرچه بخش دیگر حرام مى باشد و اگر در خود حرم مرتکب جرمى شد هیچگونه ایذایى نسبت به او حرام نیست، البته در حد اجراى حدود.
اما ایذائى که نسبت به او جایز است، عبارت از این است که: خرید و فروش، پناه دادن، اجاره یا عاریه دادن خانه، غذا دادن یا فروش غذا به او ممنوع است. جواز اینگونه اذیّت ها، به خاطر وادار کردن او به خروج از حرم است تا حدود الهى در موردش اجرا گردد.
و در مورد دوم (چنانچه گذشت) چون حرمت حرم را رعایت نکرده همان طور که اگر خونى را بریزد باید قصاص شود، درباره عدم رعایت حرمت حرم نیز باید قصاص شود «والحرمات قصاص».1
حکم فقهى خاص کعبه:
3 ـ این خانه به جهت شرافت خاصّش; حکم فقهى خاصّى نیز دارد! و آن اینکه اگر کسى متعمداً و معانداً (معاذاللّه) کعبه معظّمه را آلوده و نجس کند حکمش اعدام، و اگر مسجدالحرام را عمداً نجس کند حکمش ضرب شدید است.
روایات معتبرى، این چند بخش را بیان مى کند که اینک قسمتى از آنها را براى پى بردن به کیفیّت جرم و میزان اجراى حدود مى آوریم:
مرحوم صاحب وسائل در وسائل الشیعه روایاتى را نقل مى کند:
1 ـ صحیحه ابى الصلاح کنانى: «قال: قلت لأبى عبداللّه ـ علیه السلام ـ أیّما أفضل، الإیمان أو الإسلام؟ فقال ـ ع ـ : الإیمان، قال قلت: فأوجدنى ذلک…».
حضرت صادق ـ ع ـ ، از
باب تشبیه معقول به محسوس، مى فرماید: ایمان به منزله کعبه و اسلام به منزله حرم است. اگر کسى وارد حرم شد ممکن است وارد کعبه نشده باشد ولى اگر وارد کعبه شد حتماً حرم را نیز درک کرده است.
باز عرض کردم مسأله را برایم وجدانى کن (اوجدنى ذلک; یعنى اجعلنى و اجداً له) تا آن را خوب بیابم.
امام صادق ـ ع ـ سؤال فرمود: «ما تقول فیمن أحدث فى المسجد الحرام متعمداً»؟ اگر کسى عمداً و از روى عناد مسجدالحرام را آلوده کند حکمش چیست؟ أبى الصلاح مى گوید: عرض کردم: قبلاً از شما آموخته ایم که حکم او تنبیه شدید است. حضرت فرمود: درست جواب دادى، حال اگر کسى (معاذاللّه) درون کعبه را آلوده سازد حکم فقهى وى چیست؟ عرض کردم: حکمش اعدام است. فرمود: درست گفتى. آنگاه فرمود: آیا معلوم نمى شودکه کعبه ازمسجدالحرام افضل است؟2
2 ـ روایت دوم نیز از ابى الصلاح است قریب به همین مضمون.
3 ـ از عبدالرحیم القصیر است که از امام صادق ـ ع ـ سؤال شد فرق اسلام و ایمان چیست؟ حضرت فرمود: اگر کسى وارد حرم و سپس وارد کعبه گردد; مانند کسى است که اول اسلام آورده سپس ایمان بیاورد امّا اگر کسى کعبه را آلوده سازد او را بیرون برده گردنش را مى زنند.3
3 ـ از «سماعه» است که: اگر کسى داخل کعبه شود و از روى عناد آنجا را آلوده کند، از کعبه و حرم بیرون برده و گردنش را مى زنند.4
وجه جمع بین روایات
در روایت اول (صحیحه ابى الصلاح کنانى) فرمود: «حکمش اعدام است»; اما نگفت کجا اعدام کنند; آیا این دو روایت مى تواند مقیّد روایت اول باشد؟ (که او را به بیرون از حرم برده و اعدام مى کنند) یا غیر از حمل مطلق بر مقید، یک نوع «جمع دلالى» دیگر دارد؟ ; یعنى
کسى را که در حرم اعدام مى کنند، عنادش بیشتر و آن را که در خارج حرم اعدام مى کنند عنادش کمتر است؟
به هر حال بین این دو دسته از روایات، جمعى فقهى لازم است و جامع آنها این است که: «اگر کسى عمداً حرمت کعبه را نقض کرد، حکمش اعدام است» که بیانگر عظمت کعبه است.
روایات مذکور حکم شدید فقهى را در مورد نقض حرمت کعبه بیان مى کرد. اما روایاتى که حکم تخفیفى را مى رساند مرحوم صاحب وسائل آنها را در کتاب الحج باب 14 از ابواب «مقدمات الطواف و مایتبعها» آورده است.
4 ـ حکم مجرم در حرم و غیر حرم:
1 ـ محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان و آن دو از ابن ابى عمیر و او از معاویه بن عمار5 نقل کرده است که: «قال سألت ابا عبداللّه ـ علیه السلام ـ عن رجل قتل رجلاً فى الحل ثم دخل الحرم قال لایقتل ولایطعم ولایُسقى ولایباع ولایُؤدى حتى یخرج من الحرم فیقام علیه الحدّ».6
کسى را که انسانى را کشته و وارد حرم شده باشد در حرم اعدام نمى کنند، بلکه آب و غذا و… ـ چه به صورت رایگان و غیر رایگان ـ در اختیارش قرار نمى دهند تا از حرم خارج شود و حد را بر او جارى سازند.
معاویه بن عمار از امام ششم ـ سلام الله علیه ـ سؤال دیگرى کرد که: «فما تقول فى رجل قتل فى الحرم أوسرق»؟
اگر کسى در حرم، شخصى را کشت یا مالى را سرقت کرد، حکمش چیست؟ «قــال ـ علیه السلام ـ یقام علیه الحد فى الحرم صاغراً» حکم قاتل اعدام است ولى کسى که در حرم مرتکب قتل شد گذشته از اعدام در حرم، تحقیر هم مى شود (نظیر «حتى یُعطعوا الجزیه عن ید وهم صاغرون»).7 «لأنه لم یر للحرم حرمه»; چون براى حرم حرمتى ندید; یعنى رأیش این بوده که حرم حرمتى ندارد.
گرچه به مقتضاى «من
اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم»،8 اعدام قاتل واجب و اهانتش حرام است اما در اینجا اهانت او راجح است چون او حرمت حرم را رعایت نکرده است. خدا هم فرمود: «من اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم»، او حرمتها و مقدسات شما را نادیده گرفت و گرامى نشمرد، شما هم او را محترم نشمارید.
معلوم مى شود کعبه به منزله حیثیت مسلمانان به حساب مى آید و همه موظفند حرمتش را حفظ کنند. «فقال هذا فى الحرم و قال لاعدوان الاّ على الظالمین»9 او در حرم ظلم کرده، و نمى شود در حرم به کسى تعدّى کرد جز بر ظالم; او هم ظالم است.10
2 ـ روایت دوم نیز صحیحه و از «حلبى» است که از امام صادق ـ سلام اللّه علیه ـ در مورد آیه شریفه «و من دخله کان آمناً» سؤال مى کند. امام مى فرماید:
«اذا احدث العبد فى غیر الحرم جنایه ثم فرّ الى الحرم لم یسع لأحد أن یأخذه فى الحرم و لکن یمنع من السوق ولایبایع ولایطعم و لایسقى و لایکلّم فانّه اذا فعل ذلک یوشک ان یخرج فیؤخذ و اذا جنى فى الحرم جنایه اقیم علیه الحدّ فى الحرم لأنّه لم یرع للحرم حرمه».
اگر کسى در غیر حرم جنایتى کرده، به حرم فرار نمود، کسى نمى تواند او را دستگیر کند، لیکن او را از رفتن به بازار جلوگیرى مى کنند، کسى به او آب و غذا نمى دهد و با او سخن نمى گوید تا مجبور شود از حرم خارج گردد. وقتى این سختگیریها نسبت به او انجام گرفت از حرم بیرون مى آید، او را دستگیر مى کنند و حدّ الهى را درباره اش جارى مى سازند. اگر کسى در خود حرم جنایتى مرتکب شود حدود الهى در همان حرم اجرا مى شود، زیرا او حرمت حرم را رعایت نکرده است.11
3 ـ روایتى است از «على بن حمزه»12 که به صحت و وثاقتِ دو روایت قبلى نمى رسد، اما مضمونش با آن دو یکى است:
«عن ابى عبداللّه ـ علیه السلام ـ سألت عن قول اللّه ـ عزّ وجلّ: «و من دخله کان آمنّاً» قال: «إن سرق سارق بغیر مکه أو جَنى جنایه على نفس ففرّ إلى مکه لم یؤخذ مادام فى الحرم حتى یخرج منه ولکن یمنع من السوق فلایبایع ولایجالس حتى یخرج منه فیؤخذ و ان أحدث فى الحرم ذلک الحدث أخذ فیه» این مضمون نیز همانند دو روایت قبلى است.13
4 ـ روایت چهارم: از صدوق ـ رضوان الله علیه ـ است که: «روی أنّ من جنى جنایه ثم لجأ إلى الحرم لم یقم علیه الحد ولایطعم ولایشرب ولایؤذى (لایؤوى ظ) حتى یخرج من الحرم فیقام علیه الحدّ فان أتى الحدّ فى الحرم أخذ به فى الحرم لانه لم یر للحرم حرمه».14
ظاهر این است که روایت جدیدى نباشد بلکه مضمون روایات دیگر را مرحوم صدوق در «فقیه» نقل کرده است.
5 ـ روایتى است از علل، حفص بن بخترى مى گوید: از امام صادق ـ علیه السلام ـ سؤال کردم «عن الرجل یجنى الجنایه فى غیر الحرم ثم یلجأ إلى الحرم أیقام علیه الحد؟ قال لا ولایطعم ولایسقى و لایکلّم و لایبایع فانه اذا فعل ذلک به یوشک ان یخرج فیقام علیه الحدّ و اذا جنى فى الحرم جنایه اقیم علیه الحد فى الحرم لانه لم یر للحرم حرمه».15
حدّ کسى که در خارج حرم جنایتى کرده سپس وارد حرم شده، در داخل حرم اجرا نمى شود، ولى به او غذا نمى دهند و…»
6 ـ روایتى است «مرسله» و «مرفوعه» که مرحوم «شیخ طوسى» ـ رضوان الله علیه ـ نقل مى کند عن بعض أصحابنا یرفع الحدیث عن بعض الصادقین ـ علیهماالسلام ـ قال: «التحصین بالحرم إلحاد»;16 کسى که در حرم متحص شود نحوه اى از الحاد است.
ظاهراً ناظر به تحصّن جانى در حرم مى باشد لذا در همین باب نقل شده است.
7 ـ أیوب بن اعین عن ابى عبدالله ـ علیه السلام ـ قال: إن امرأه کانت تطوف وَ خلفها رجل
فأخرجت ذراعها فقال بیده حتى وضعها على ذراعها فأثبت الله تعالى یده فى ذراعها حتى قطع الطواف و أرسل الى الأمیر و اجتمع الناس و أرسل الى الفقهاء فجعلوا یقولون اقطع یده فهو الذى جنى الجنایه فقال: هیهنا أحد من ولد محمّد رسول الله ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ ؟ فقالوا: نعم الحسین بن على ـ علیهماالسلام ـ قدم اللیله فأرسل الیه فدعاه و قال أنظر مالقیاذان فاستقبل القبله و رفع یده و مکث طویلاً یدعوا ثم جاء الیهما حتّى خلّص یده من یدها فقال الأمیر: ألانعاقبه بما صنع؟ فقال: لا».17
زنى در حال طواف بود و مردى پشت سر او قرار داشت. زن دستش را بیرون آورد و مرد دست خود را دراز کرده روى ذراع زن گذاشت! ذات اقدس اِله آن دو دست را به یکدیگر چسبانید. طواف تمام شد، آن دو را نزد امیر بردند. مردم براى دیدن صحنه اجتماع کرده بودند; هم براى مسأله شرعى و هم به جهت قفل شدن دو دست که چگونه باز مى شود. امیر مکه افرادى فرستاد تا فقهاى مکه را آورده، مسأله را حل کنند. فقهاى مکه نظر دادند که: سرانجام باید دو دست قفل شده و به هم چسبیده باز شود و چاره اش قطع دست مرد است; زیرا او جنایت کرده است. امیر مکّه دید که این جریان عادى نبوده و کار آسانى نیست، پرسید: «آیا از اهل بیت پیامبر ـ ص ـ کسى اینجاهست؟» گفتند: حسین بن على ـ ع ـ شب گذشته وارد مکه شده است.
کسى را خدمت حضرت سیدالشهدا ـ ع ـ فرستاد، به حضرت عرض کرد: این مشکل به دست شما حل مى شود، ببینید این دو به چه وضعى مبتلا شده اند؟! حضرت رو به قبله ایستاده دعاى طولانى کرد، سپس نزد آن دو آمد و این دستها را باز کرد. امیر خدمت حضرت حسین بن على ـ ع ـ عرض کرد: آیا این مرد را به کیفر برسانیم؟ فرمود: نه. این شخص آزاد شده خود حضرت بود.
مرحوم صاحب وسائل
این روایت را حمل بر توبه جانى کرده، و فرموده اند: قبل از این که جرم ثابت شود، آن حالت را هرکس ببیند توبه مى کند. (اِلاّ الدین تابوا من قبل اَن تقدروا علیهم).18
به هر حال این جریان، «قضیهٌ فى واقعه» است. چنین حکمى تنها از ناحیه معصوم ـ سلام الله علیه ـ شایسته مى باشد. در این جا حضرت فرمود: حدّ جارى نمى شود و این از موارد نادرى است که از ناحیه حضرت سیدالشهداء ـ سلام الله علیه ـ حکم فقهى نقل شده و در اثر ستم امویان ـ علیهم من الرّحمن ما یستحقون من العذاب ـ روایتى فقهى از حضرت نقل نشده است. آنها سعى مى کردند که مردم، این بزرگواران را به عنوان مرجع فقهى نشناسند.
مرحوم ابن بابویه در کتاب شریف توحید نقل مى کند که سیدالشهدا ـ ع ـ در مجلسى نشسته بود، ابن عباس (که از شاگردان این خانواده است) نیز حضور داشت، نافع بن ازرق مسأله اى در حضور امام از ابن عباس سؤال کرد! وقتى حضرت شروع کردند به جواب گفتن، آن مرد در کمال وقاحت گفت: من از تو سؤال نکردم! سپس ابن عباس معرفى مى کند که اینها خانواده علمند، اینها اهل معرفتند و اگر جوابى بدهند حق است.19
تمام روایاتى که از حضرت سیدالشهدا، در بین هزاران روایت فقهى نقل شده، شاید از عدد انگشتان تجاوز نکند! این چنین آنان را منزوى کردند! در اثر تبلیغات سوء عده اى باورشان شده بود که اینها مرجع دینى و فقهى مردم نیستند!
8 ـ روایتى است از «قرب الإسناد». حمیرى از احمد بن محمد بن ابى بصیر نقل کرده: عن الرضا ـ علیه السلام ـ قال: «سأله صفوان و أنا حاضر عن الرجل یؤدب مملوکه فى الحرم؟»
آیا کسى مى تواند مملوکش را در حرم تنبیه کند؟ حضرت فرمود: چنین نیست که کسى مجاز باشد مملوک خود را در حرم تنبیه
کند. آنها (مملوکها) نیز مجاز نیستند سوء استفاده کرده هر کارى دلشان مى خواهد انجام دهند، از این رو لازم است خیمه خود را به گونه اى نصب کند که بخشى از آن در حرم و بخشى در خارج حرم قرار گیرد تا اگر مملوک استحقاق تنبیه داشت، در خارج حرم تنبیه کند. فقال: کان ابوجعفر ـ ع ـ یضرب فسطاطه فى حد الحرم بعض اطنابه فى الحرم و بعضها فى الحل فاذا أراد أن یؤدب بعض خدمه أخرجه من الحرم فأدّبه فى الحل»20 البته تأدیب درجاتى دارد.
9 ـ این روایت مضمون دیگرى دارد: «قال ابوعبدالله ـ علیه السلام ـ من رأى أنّه فى الحرم و کان خائفاً أمن»21 مقصود امن از عذاب قیامت است.
10 ـ از امام ششم ـ سلام الله علیه ـ سؤال مى شود که «من دخله کان آمناً» یعنى چه؟ فرمود: «إذا أخذ السارق فى غیر الحرم ثم دخل الحرم لم ینبغ لأحد أن یأخذه ولکن یمنع من السوق و لایبایع ولایکلّم فانه اِذا فعل ذلک به أوشک ان یخرج فیؤخذ فاذا أخذ اُقیم علیه الحد فان اَحدث فى الحرم اُخذ و اُقیم علیه الحدّ، حدّه فى الحرم لأنه من جنى فى الحرم اقیم علیه الحد فى الحرم».22
11 ـ در این روایت «من دخله» را توسعه داده، مى فرماید: «یأمن فیه کلّ خائف مالم یکن علیه حدّ من حدوداللّه ینبغى أن یؤخذ به، قلت: فیأمن فیه من حارب اللّه و رسوله وسعى فى الأرض فساداً؟ قال: هو مثل من مکر «یَکَر خ ل» فى الطریق فیأخذ الشاه والشى فیضع به الإمام ماشاء»; اگر کسى مثل راهزن شد، امام، ولى امر مسلمین هرگونه تصمیمى را که بخواهد در مورد او اعمال مى کند.
خصوصیتى که این روایت دارد، این که: «… و سألته عن طائر دخل الحرم قال: لایؤخذ ولا یُمَسّ لأن اللّه یقول: من دخله کان آمناً»23 به استناد این حدیث جمله «من دخله» شامل غیر ذوى العقول نیز مى شود; زیرا حرف «مَنْ» گاهى بر حیوان نیز اطلاق مى گردد; نظیر این آیه شریفه که: «خداوند همه را از آب
خلق کرد «منهم مَن یمشى على رجلین و منهم مَنْ یمشى على أربع و منهم من یمشى على بطنه».24
گرچه براى آیه، معناى دیگرى هم ذکر کرده اند که: خداوند همه را از آب خلق کرده ولى خط مشى افراد، فرق مى کند: بعضى روى دو پا راه مى روند، بعضى روى چهار پا، و بعضى روى شکم مى خزند، کسى که تنها فکرش در خوردن خلاصه مى شود مصداق من یمشى على بطنه است و…، ظاهر آیه شامل خزنده ها هم مى شود.
12 ـ از عبدالله بن سنان است که از امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ سؤال مى کند: «أرأیت قوله: «و من دخله کان آمناً» البیت عنى أوالحرم؟ قال: من دخل الحرم من الناس مستجیراً به فهو آمن و من دخل البیت مستجیراً به من المذنبین فهو آمن من سخط اللّه»; یعنى أمن کلامى با امن فقهى اشتباه نشود; حکم فقهىِ کسى که به حرم وارد شد این است که در امان است ولى اگر کسى وارد کعبه شود «خائفاً مستجیراً» او از عذاب قیامت نجات پیدا مى کند. البته یقیناً حکم فقهیش نیز محفوظ است. ولى «و من دخل الحرم من الوحش و السباع و الطیر فهو آمن من ان یهاج أو یوذى حتى یخرج من الحرم».25
13 ـ امام صادق ـ ع ـ فرمود: «و من دخله کان آمناً» فقال: إذا أحدث العبد فى غیر الحرم ثم فرّ الى الحرم لم ینبغ ان یؤخذ و لکن یمنع من السوق و لایبایع و لایطعم ولایُسقى و لایکلّم فانه اذا فعل ذلک به یوشک ان یخرج فیؤخذ و ان کان احدثه فى الحرم اخذ فى الحرم».26
و از همین قبیل است روایتى که مرحوم مجلسى اوّل در «روضه المتقین» نقل نموده و دیگران نیز آورده اند که: از امام ـ علیه السلام ـ سؤال مى شود: چنانچه در بین پرنده ها حیوان درنده اى آمد که حرمت کعبه را حفظ نمى کند، مزاحم کبوترهاى حرم است چه کنیم؟ حضرت فرمود: براى آن شبکه و دامى بگسترانید («انصبوا» یا مراد نصب شبکه است یا به معناى
عداوت) «واقتلوه» چون این حیوان حرمت حرم را رعایت نکرده حیوانات دیگر را مى آزارد، باید آن را کشت.27
در کنار این روایات روایتى است درباره مسأله «دَیْن» که اگر بدهکارى فرار کرده به مکّه پناه برد و طلبکار او را در آنجا دید، از او مطالبه نکند و صبر کند تا از حرم بیرون بیاید. این روایت غیر از مسأله قصاص نفس یا قصاص طرف است.
تفسیر «نورالثقلین» و صاحب «وسائل» روایتى را از «کافى» نقل مى کنند: عن سماعه بن مهران عن أبى عبدالله ـ ع ـ قال سألته عن رجل لى علیه مال فغاب عنِّى زماناً ثمّ رأیته یطوف حول الکعبه أفاَتقاضاه مالى؟ قال ـ ع ـ لا، لاتسلم علیه و لاترّوعه حتى یخرج من الحرم».
کسى به من بدهکار بود که مدت مدیدى از من غایب شد، او را در حال طواف دیدم آیا تقاضاى مال و دَیْنم را بنمایم؟ حضرت فرمود: تقاضا مکن، حتّى به او سلام نیز نکن که مبادا خجل و شرمنده شود! و او را نترسان.28
معلوم مى شود که امنیت هم براى حیوان است و هم براى انسان; چه در مسأله حدود و قصاص و چه در مسأله دین و قرض. البته کسانى که در خود حرم هستند حسابشان جداست.
در «تفسیر نورالثقلین» روایتى است که از معصوم ـ ع ـ مى پرسد: اگر حیوانى اهلى وارد حرم شد، آیا مى توان آن را صید کرد؟ فرمود: نه.29 بعضى از این روایات حمل بر حرمت و بعضى حمل بر کراهت مى شود.
توسعه مسجدالحرام
«بیت اللّه» اولین خانه اى است که به عنوان معبد براى مردم ساخته شده، آن هم در سرزمین «غیر ذى زرع»، اگر آبادانى در آن جا صورت گرفته، و بناهایى ساخته شده، حتماً بعـد از کعبـه بـوده اسـت; زیـرا ابـراهیم خلیل ـ سلام الله علیه ـ به ذات اقدس
اله، عرض کرد: «ربنا انى اسکنت من ذرّیتى بواد غیر ذى زرع عند بیتک المحرّم».30 بعداً خانه هایى در اطراف کعبه ساخته شد تا به صورت «بلد» درآمد. پس در حقیقت بناهاى مجاور حریم کعبه را غصب کرده اند واگر توسعه لازم باشد، مى توان آنها را تخریب نموده، حرم را توسعه داد.
نقل شده است که: دستگاه حکومت عباسى، براى توسعه مسجدالحرام مجبور شد بعضى از خانه ها را تخریب کند; عده اى فکر مى کردند که این کار غاصبانه است، فقهاى اهل سنت هم فتوا دادند که جایز نیست ولى از امام ششم و ابى ابراهیم ـ علیهما السلام ـ استفتاء کردند31 آنها همین جواب را دادند که چون بیت اللّه اول بوده و بعد عدّه اى حریم آن را غصب کرده، اطرافش خانه ساخته اند، در حقیقت آنها غاصبند و تخریب این بیوت مانعى ندارد.
آرى اگر ابتدا ملک، از آن مردم بوده و در کنار ملک مردم کعبه را بنا شد (نظیر مساجد معمولى) تخریب آن بناها بدون اذن صاحبانش جـایز نبود. فتواى این دو معصوم ـ سلام الله علیهما ـ مایه گشایشى شد تا خانه هاى اطراف را تخریب کرده، مسجد را توسعه دهند.32
در تفسیر «نورالثقلین» روایتى از عیاشى نقل کرده اند که:
«اراد أبو جعفر أن یشترى من أهل مکه بیوتهم أن یزید فى المسجد فأبوا علیه فأرغبهم فامتنعوا فضاق بذلک فاتى أبا عبداللّه»; قرار شد منصور دوانیقى با پرداخت پول زیاد این کار را انجام دهد امّا مردم حاضر نشدند خانه هایشان را بفروشند، حضور امام ششم ـ سلام الله علیه ـ رسیده و… سپس جریانى را که آوردیم نقل مى کند.33
مکه أم القرى است پس هدىً للعالمین است
در بعضى از روایات «بکّه» به موضع بیت و «مکّه»
بر خود شهر تفسیر شده است; چنانکه در بعضى از تعبیرات نیز «بکّه» مرادف مکه قرار گرفته است.34 از اینکه مکّه ام القرى است (اگر ام القراى نسبى مراد نباشد). «هدىً للعالمین» معناى خود را حفظ مى کند.
گاهى گفته مى شود پایتخت هرکشور ام القراست، ولى ام القراى نسبى است. اگر براساس حدیث «دحوا الأرض»35 و مانند آن، گفتیم مکه ام القراست; یعنى امّ همه قرایى است که در جهان وجود دارد، و همه به این سمت، متوجهند، قهراً «هدى للعالمین» خواهد بود.
ویژگى مقام ابراهیم از نظر روایات:
مقام ابراهیم از آیات بیّنات است; چون در روایاتى از ائمّه ـ علیهم السلام ـ از آیات بینات سؤال شود، مى فرمایند: مقام ابراهیم، حجر اسماعیل، حجراسود از آیات بیّنات هستند، بعضى از روایات هرسه را از آیات بیّنات مى شمرد.36
سرّ ذکر شدن «مقام ابراهیم» از بین آیات بیناتْ اختصاص به مقام ابراهیم نیست، بلکه براى این است که نسبت به آیات دیگر یک نوع برجستگى دارد.
تفسیر نورالثقلین روایتى را از زراره نقل مى کند: «قلت لأبى جعفر ـ ع ـ أدرکت الحسین صلوات الله علیه؟ قال: نعم، اذکر و انا معه فى المسجد الحرام والناس یقومون على المقام یخرج الخارج یقول قد ذهب به السیل و یخرج منه الخارج فیقول هو مکانه، قال: فقال لى یا فلان ما صنع هؤلاء؟ فقلت: أصلحک اللّه یخافون أن یکون السیل قد ذهب بالمقام فقال ناد ان شاءاللّه قد جعله علماً لم یکن لیذهب به فاستقروا و کان موضع المقام الذى و صفه ابراهیم ـ علیه السلام ـ عند جدار البیت فلم یزل هناک حتّى حوّله أهل الجاهلیه الى المکان الذى فیه الیوم فلما فتح النبى ـ صلّى اللّه علیه و آله و سلم ـ مکّه رده الى الموضع الذى وضعه ابراهیم».
زراره مى گوید: به امام باقر ـ ع ـ عرض کردم: آیا خدمت
حضرت سیدالشهداء رسیدید؟ (سن شریف امام باقرـ ع ـ در کربلا، بیش از دو سال بود) فرمود: بله یادم هست که من در خدمتش در مسجدالحرام بودم خانه را سیل گرفته بود کعبه در نقطه اى قرار گرفته که با کمترین بارندگى سیل متوجه آن خواهد شد چون از چهار طرف کوه سنگى است که آب را جذب نمى کند و حرم در آن نقطه فرودین قرار دارد. هنگام سیل مردم کنار مقام بودند، وقتى بیرون مى رفتند از آنها سؤال مى شد که داخل حرم چه خبر؟ بعضى مى گفتند: مقام را آب برد و بعضى مى گفتند مقام سرجایش هست.
سیدالشهدا فرمود: اینها چه مى گویند، چه کردند؟ اینها مى ترسند که مقام ابراهیم را سیل برده باشد (چون سنگ کوچکى است که قابل نقل و انتقال است).
آنگاه فرمود: به مردم بگو مطمئن باشند هرگز سیل مقام ابراهیم را نمى برد، چون خدا آن را آیت، علم و نشانه خود قرار داده است. «فاستقروا» یعنى آرام باشید (یا مردم آرام گرفتند).
ابتدا مقام نزدیک دیوار کبعه بود «حتى حوّله اهل الجاهلیّه الى المکان الذى فیه الیوم فلما فتح النبى ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ مکه ردّه الى الموضع الذى وضعه ابراهیم»37 آنگاه حادثه عصر خلفا را نیز ذکر مى کند که نیازى به نقل آن نیست.
حسن بن محبوب از ابن سنان نقل مى کند که وى از امام صادق ـ سلام الله علیه ـ سؤال کرد: «ان اوّل بیت… فیه آیات بینات ما هذه البیّنات؟ قال ـ ع ـ مقام ابراهیم حیث قام على الحجر فاثّرت فیه قدماه و الحجرالأسود و منزل اسمعیل».38
مرحوم صاحب وسائل نیز این روایت را نقل کرده است.
وجه نامگذارى مکّه و بکه در روایات:
آیا «مکّه» خصوص قریه است و «بکه» نه تنها موضع
بیت بلکه موضع حجرى (حجراسود) است که «یبک الناس بعضهم بعضاً»؟ این روایت را نیز از نورالثقلین نقل کرده اند.39
روایت دیگرى هست که از امام صادق ـ ع ـ سؤال شد: «لِمَ سمیت الکعبه بکه؟ فقال: لبکاء الناس حولها و فیها»40 این سخن با اشتقاق ادبى سازگار نیست; زیرا «بکّ» مضاعف و «بکى» ناقص است. وجوه دیگرى براى نامگذارى این سرزمین به بکّه گفته شده که بخشى از آن گذشت.
امنیّت باطنى حرم
1 ـ جمله «و من دخله کان آمناً» داراى یک معناى ظاهرى فقهى است و یک معناى باطنى; در مورد معناى باطنى، از علل الشرایع نقل شده است که امام ششم ـ سلام الله علیه ـ به أبى حنیفه فرمود: «یا أبا حنیفه تعرف کتاب اللّه حق معرفته و تعرف الناسخ و المنسوخ؟ قال نعم قال یا ابا حنیفه لقد ادّعیت علماً ویلک ما جعل اللّه ذلک الاّ عند أهل الکتاب الذین انزل الله علیهم ویلک ولاهو الاّ عند الخاصّ ذریه نبیّنا محمّد ـ صلى اللّه علیه و آله و سلم ـ و ما ورثک الله من کتاب حرفاً».41
فرمود: تو یک حرف نیز از قرآن، ارث نبرده اى; آنگاه از او در مورد این آیه پرسید که: منظور از: «سیروا فیها لیالى و أیّاماً آمنین» چیست؟ او در جواب گفت فکر مى کنم مراد فاصله بین مکّه و مدینه باشد; یعنى وقتى مى خواهید حج انجام دهید «سیروا فیها لیالى و أیّاماً آمنین» حضرت جواب نقضى داده فرمود: مگر نمى دانى که: «ان الناس یقطع علیهم بین مکه و المدینه فتؤخذ أموالهم و لایأمنون على أنفسهم و یقتلون؟» رهزنیهایى که بین مکه و مدینه صورت مى گیرد را چگونه پاسخ خواهى گفت؟ گرچه خود مکه، امن است امّا فاصله دهها فرسخ بین مکه و مدینه نا امن است؟! پس منظور این نیست. «فسکت ابوحنیفه»; ابوحنیفه ساکت شد. حضرت فـرمود: «یــا ابـا حنیفه!
اخبـرنـى عــن قـول اللّـه ـ عزّوجلّ ـ «من دخله کان آمناً» أین ذلک من الأرض؟» مقصود کجاست؟ عرض کرد: «الکعبه» فرمود: «افتعلم أن الحجاج بن یوسف حین وضع المنجنیق على بن زبیر فقتله کان آمناً فیها». ابن زبیر در کعبه متحصّن شده بود، حجاج منجنیق بسته، کعبه را ویران نموده، وى را دستگیر کرده کشتند; چرا براى او امن نبود؟ «فسکت»; باز ابوحنیفه ساکت شد. «فقال ابوبکر الحضرمى جعلت فداک الجواب فى المسألتین الأوّلتین؟» ابوبکر حضرمى به امام صادق ـ ع ـ عرض کرد جواب این دو سؤال چیست؟ فرمود: «یا ابابکر سیروا فیها لیالى و أیّاماً آمنین اى مع قائمنا اهل البیت» آن لقب خاص را مى برد که با شنیدن برخاستن رواست، یعنى وقتى حضرت ـ سلام الله علیه ـ ظهور کرد همه این راهها امن خواهد شد «وأما قوله تعالى: من دخله کان آمنا42 فمن بایعه و دخل معه و مسح على یده و دخل فى عقده أصحابه کان آمنا» البته مراد امن مطلق (تکوینى و تشریعى) است اما امن نسبى همچون مسأله حیوانات اهلى و غیر اهلى در روایات دیگر آمده است.
2 ـ عـلى بـن عبـدالعـزیـز از امـام صـادق ـ سلام الله علیه ـ سؤال مى کند: «فیه آیات بیّنات مقام ابراهیم و من دخله کان آمناً» یعنى چه؟ حضرت فرمود: «اطلاق آن مراد نیست; زیرا «یدخله المرجىء و القدرى و الحرورى و الزندیق الذى لایؤمن باللّه».
و اینها در امان نیستند. «قلت فمن جعلت فداک؟ پس منظور چیست؟ «قال: من دخله و هو عارف بحقّنا کما هو عارف به خرج من ذنوبه و کفى همّ الدنیا و الآخره»43 که بیان بعضى از مصادیق معنوى این کریمه است وگرنه مصداق فقهى آن قبلاً گذشت و ظاهر آن به قوت خود باقى است.
3 ـ روایات دیگرى نیز در این زمینه هست که «و من دخله» یعنى هرکس داخل در بیت ولایت و امامت شود،44 که مؤیّد بُعْد معنوى قضیّه است. چنانچه مستحب است
وقتى زائر نزدیک بیت اللّه آمد، حلقه باب را بگیرد و عرض کند: «اللهم ان البیت بیتک والعبد عبدک و قد قلت «و من دخله کان امناً» فآمنّى من عذابِک واجرنى من سخطک»45 که عذاب معنوى مراد است.
اهمیّت حج از نظر روایات:
1 ـ روایت معروفى از اصول کافى نقل شده که زراره از امام باقر ـ سلام الله علیه ـ نقل مى کند که فرمود: «بنى الإسلام على خمسه اشیاء على الصلوه والزکاه والحجّ و الصوم و الولایه» زراره عرض کرد: «و أىّ شىء من ذلک أفضل؟ قال: الولایه أفضل لانّها مفتاحهنَّ والوالى هو الدلیل علیهن» معلوم مى شود تنها ولایت معنوى مقصود نیست بلکه ولایت به معناى رهبرى و حکومت اسلامى نیز مراد است; زیرا کلید همه اینها مسأله رهبرى است، و والىْ بر همه آنها مقدّم است. آنگاه فضایل هرکدام را ذکر کرده تا به حج مى رسد و به آیه «ولله على الناس…» استشهاد کرده، مى فرماید: «لحجه مقبوله خیر من عشرین نافله».46
2 ـ در نهج البلاغه نیز از جریان حج به عظمت یاد شده مى فرماید: «جعله سبحانه و تعالى للإسلام علماً و للعائذین حرماً فرض حقه و أوجب حجّه و کتب علیکم وفادته»47 چنانکه آیه مبارکه «ففرّوا الى اللّه»48 بر حج تطبیق شده; یعنى «حجّوا» حج کنید. در این جا حضرت فرمود: فقاله سبحانه: «وللّه على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلاً و من کفر فان اللّه غنّى عن العالمین».49
3 ـ نبى اکرم ـ صلّى الله علیه و آله ـ به امیرالمؤمنین ـ سلام اللّه علیه ـ وصیت فرمود: «یا على تارک الحج و هو مستطیع کافر»; زیرا خدا فرمود: «ولِلّه على الناس حِجُّ البیت من استطاع الیه سبیلاً و من کفر فان اللّه غنى عن العالمین»50 و روایات دیگرى که در این باب هست.
حکم «لقطه» (پیدا شده) حرم:
مسأله فقهى دیگر که از مختصات سرزمین حرم است، مسأله «لقطه» است. برداشتن لقطه در اسلام مکروه است و اگر کسى در غیر حرم، آن را برداشت و از یافتن صاحبش آیش و ناامید شد هم مى تواند صدقه بدهد و هم مى تواند تملک کند ولى در خصوص حرم، عدّه اى فتوا داده اند که کسى حق برداشتن آن را ندارد، و اگر برداشت تنها مى تواند معرفى کند تا به دست صاحبش برسد و حق صدقه دادن یا تملک نمودن آن را ندارد. این فرق فقهى لقطه حرم با غیر حرم است.
صاحب وسائل در کتاب حج، بابى به این منظور، اختصاص داده (باب احکام لقطه الحرم) از امام مى پرسند: لقطه حرم با غیر حرم چه فرقى دارد؟ مى فرماید: لقطه غیر حرم را مى توان تملک کرد ولى لقطه حرم را نه.
1 ـ «سألت ابا عبداللّه عن اللقطه و نحن یومئذ بمنى فقال ـ ع ـ اما بأرضنا هذه فلا یصلح و اما عندکم فان صاحبها الذى یجدها یعرّفها سنه فى کل مجمع ثم هى کسبیل ماله» در این سرزمین (حرم) نباید خود را مخیّر بین تصدق و تملک بداند ولى در غیر مکه، هرگاه شخص چیزى را یافت و برداشت، یک سال معرفى مى کند وقتى از یافتن صاحبش نا امید شد مى تواند آن را تملک کند یا صدقه بدهد تا فضیلتش محفوظ باشد.51
2 ـ از امام باقر ـ ع ـ از لقطه حرم پرسیدند، فرمود: «لاتمسّ ابداً حتى یجیئ صاحبها فیأخذها، قلت فان کان مالاً کثیراً؟ قال فان لم یأخذها إلاّ مثلک فلیعرفها» عرض کردم مال فراوانى است. فرمود: اگر گیرنده مثل تو (فضیل بن یسار) باشد مى تواند براى معرفى بردارد52 (ولى دیگرى ممکن است برداشته پس از مدتى معرفى ناروا تملک کند).
3 ـ امام صادق ـ ع ـ : «اللقطه لقطتان، لقطه الحرم و تعرف سنه فان وجدت صاحبها و إلاّ تصدقت بها و لقطه غیرها تعرف سنه و ان لم تجد صاحبها فهى کسبیل مالک»53 این همان
فرقى است که امام ـ علیه السلام ـ بین نقطه حرم و غیر حرم مى گذراند. روایات دیگرى نیز به همین مضمون هست.
اجاره و حکم آن در حرم:
از موارد احکام فقهى مربوط به حرم این است که بعضى اجاره دادن خانه هاى حرم را براى زائران، ممنوع مى دانند و بعضى دیگر آن را مکروه مى شمارند. سرش این است که در قرآن مى فرماید: «سواءً العاکف فیه و الباد»54 دستور اصلى نیز همین بود که ساکنین مکه درِ خانه هاى خود را باز بگذارند تا زائران، با سکونت در آنها، مناسک خود را انجام داده برگردند; اجاره دادن خانه هاى مکه مکروه است; زیرا خداوند فرمود: «سواء العاکف فیه والباد» کسى که اهل مکه است با کسى که از بادیه، به قصد زیارت مشرف مى شود، همه در این ایام حق بهره بردارى یکسان دارند، پس نه مى توان اجاره داد و نه مردم را از ورود در آن منع کرد.
معاویه ـ علیه من الرحمن ما یستحق ـ اولین کسى بود که براى خانه ها درب گذاشت و جلوى مردم را گرفت.
1 ـ قال ابوعبدالله ـ علیه السلام ـ «انّ معاویه أوّلَ من علّق على بابه مصراعین بمکه فمنع حاجّ بیت اللّه ما قال اللّه ـ عزّ وجلّ ـ «سواء العاکف فیه و الباد» و کان الناس اذا قدموا مکه نزل البادى على الحاضر حتى یقضى حجّه».55
2 ـ «لم یکن لدور مکه أبواب و کان أهل البلدان یأتون بقطر انهم فیدخلون فیضربون بها و کان اول من بوّبها معاویه».56
3 ـ و نیز همین مضمون را دارد روایتى که در آن از حضرت صادق ـ سلام الله علیه ـ درباره «سواء العاکف فیه و الباد» سؤال مى کنند، و در جواب مى فرماید: «لم یکن ینبغى ان یوضع على دور مکه أبوابٌ لأن للحاج أن ینزلوا معهم فى دورهم فى ساحه الدّار حتى یقضوا مناسکهم و اوّل من جعل لدور مکه ابواباً معاویه».57
4 ـ روایت پنجم و ششم نیز به همین مضمون است،
در روایت ششم آمده است که تا زمان حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ به همین منوال بود، (حتى کان فى زمن معاویه)58 که اوضاع برگشت.
5 ـ عن على ـ ع ـ أنّه کره اجاره بیوت مکه و قرأ: «سواء العاکف فیه و الباد».59
6 ـ «لیس ینبغى لأهل مکه أن یمنعوا الحاج شیئاً من الدور ینزلونها».60
اقامت در مکه:
از جمله مختصات مکه آن است که مجاورت حرم و ماندن در مکه مکروه است و قساوت قلب مى آورد. بابى در این زمینه هست که: «زر فانصرف». شایسته نیست که انسان در آنجا مقیم شود; زیرا مایه قساوت قلب است.
امام صادق ـ ع ـ فرمود: «لا أحب للرجل ان یقیم بمکه سنه و کره المجاوره بها و قال ذلک یقسى القلب».61
ورود مشرکین به سرزمین مکه
ورود مشرکین، نه تنها به کعبه و مسجدالحرام بلکه به غیر مسجدالحرام نیز حرام است «انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا»62 این نیز بابى دارد، که ورود مشرکین در سرزمین حرم ممنوع بوده بر مسلمانها لازم است آن مکان را تنزیه کرده، آنان را طرد نمایند.
نحوه بنا در اطراف کعبه:
از خصایص حرم است که: «لاینبغى لأحد ان یرفع بناء فوق الکعبه».63
کسى که خانه مى سازد شایسته نیست که خانه خود را بلندتر از کعبه قرار دهد، بلکه باید خیلى فاصله بگیرد; چون ارتفاع کعبه مشخص بوده و در گودى قرار دارد; هرکس هرجا خانه بسازد بالأخره بالاتر از کعبه قرار مى گیرد مگر این که، ارتفاعش به اندازه کعبه باشد. ولى بالاخره باید فاصله بگیرد، پس ساختن خانه اى که کعبه را مستور کند مکروه است براى اینکه، اطرافش براى
زائران خالى باشد.
پی نوشت :
1 ـ مائده: 45.
2 ـ وسائل الشیعه، کتاب حدود، ابواب بقیه الحدود، باب 6، ص 579.
3 و 4 ـ وسائل الشیعه، ج 18، ص 579.
5 ـ البته وجود پدر على بن ابراهیم در سلسله سند، روایت را از صحیحه بودن خارج نمى کند.
6 ـ نسخه وسائل «ولایؤذى» است ولى ظاهراً لایؤوى صحیح است، یعنى او را مأوا نمى دهند.
7 ـ توبه: 29.
8 ـ بقره: 194.
9 ـ بقره: 193.
10 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 337.
11 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 337.
12 ـ «على بن حمزه بطائنى» آنچه را قبل از واقفى شدن از ابى بصیر نقل کرده معتبر است و بعد از واقفى شدن بحث این است که آیا وقف او وى را از وثاقت انداخته یا نه؟
13 و 14 ـ وسائل، ج 9، ص 337.
15 و 16 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 338، علل الشرایع، ص 444.
17 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 338، علل الشرایع، ص 441.
18 ـ مائده: 34.
19 ـ توحید صدوق، ص 80.
20 و 21 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 338.
22 و 23 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 339.
24 ـ نور: 45.
25 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 339.
26 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 340.
27 ـ روضه المتقین.
28 ـ تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 371 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 365.
29 ـ تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 370.
30 ـ ابراهیم: 37.
31 ـ در دو عصر از دو خلیفه استفتائاتى حضور حضرتین آمده.
32 ـ تفسیر عیّاشى، ج 1، ص 186 ـ 185 و وسائل الشیعه، ج 9، ص 331.
33 ـ تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 366.
34 ـ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 367 ـ 366.
35 ـ تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 365.
36 ـ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 367 ـ 366.
37 ـ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 367.
38 ـ کافى، ج 4، ص 223.
39 ـ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 367.
40 ـ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 366.
41 ـ مراد «علم الوراثه» است که مخصوص اهل بیت ـ علیهم السلام ـ مى باشد اما «علم الدّراسه» را در حوزه و غیر حوزه مى توان فراگرفت.
42 ـ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 368.
43 ـ تفسیر عیاشى، ج 1، ص 190 ـ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 369.
44 ـ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 369.
45 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 374.
46 ـ اصول کافى، ج 2، ص 18.
47 ـ مراد وفد حق است; یعنى مهمانان الهى.
48 ـ ذاریات: 50.
49 ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
50 ـ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 374.
51 و 52 و 53 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 361.
54 ـ حج: 25.
55 و 56 و 57 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 367.
58 و 59 و 60 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 368 و 369.
61 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 343.
62 ـ توبه: 28.
63 ـ وسائل الشیعه، ج 9، ص 343.