این مقاله دومین و آخرین قسمت از نوشته آقای ناصر شکریان در معرفی ابعاد معنوی، عرفانی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حج است. امید است زائران خانه خدا با آشنایی بیشتر با ابعاد مختلف این کنگره عظیم عبادی سیاسی بتوانند از منافع آن به طور کامل بهرمند شوند.
3 ـ بُعد سیاسى حج
حج، عبادت و پرستش حضرت حق، در بهترین شکل ممکن است. این فریضه بزرگ الهی، با دیگر عبادات تفاوتهای بسیار دارد; زیرا حج، نقطه پیوند «عبادت» با «سیاست» و مرکز اتصال پرستش خداوند با مسائلی; چون سیاست، اجتماع، اقتصاد و فرهنگ است.
چنانکه حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) گفتهاند: «اهمیت بُعد سیاسیاش کمتر از بعد عبادیاش نیست. بُعد سیاسی علاوه بر سیاستش، خودش عبادت است.»[1] و هیچگاه نمیتوان حج را از دو خصیصه «عبادت» و «سیاست» جدا کرد. بلکه این دو، تار و پود حج را تشکیل میدهند.
اما از آنجاکه حجّ واقعی، نمایش قدرت، عزّت و شکوه جهانی اسلام بوده و مایه تزلزل قدرتهای پوشالی استکبار میگردد، در طول تاریخ، همه کسانی که منافعشان با پویا شدن حج به خطر میافتد، همواره کوشیدهاند این فریضه الهی را تحریف کنند. روشن است که شیطانیترین راه، ابقای ظاهر حج و تهی کردن آن از محتوا است. آیا این همه اصرار بر جدایی بُعد سیاسی حج از آن، دلیل بر وحشت دشمنان از حج عبادی ـ سیاسی نیست؟
مسلم است که چنین حجی میتواند در هر سال، تحوّلی بنیادین در زندگی مسلمانان و نیز اوضاع جهانی اسلام به وجود آورد. به همین دلیل است چندین سال پیش، گلادستون، یکی از سردمداران انگلیس گفت: «قدرتِ حج را باید از دست مسلمانان گرفت». از این رو است که حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه)، احیاگر حجّ ابراهیمی، در این باره گفتند:
«از همه ابعاد آن مهجورتر و مورد غفلتتر، بُعد سیاسی این مناسک عظیم است که دست خیانتکاران برای مهجوریت آن بیشتر در کار بوده و هست و خواهد بود.»[2]
با توجه به اهمیت بُعد سیاسی حج، برآنیم تا با استمداد از آیات و روایات، این بُعد را به خاطر مظلومیت و مهجوریت آن و جهت مقابله با تبلیغات و توطئههای دشمنان اسلام و شناساندن چهره واقعی حج ـ با تفصیل بیشتری، به بررسی بگذاریم:
الف ـ حج و منافع آن
خداوند سبحان درباره منافع حج فرموده است: وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالا وَعَلَى کُلِّ ضَامِر یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجّ عَمِیق * لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللهِ فِی أَیَّام مَعْلُومَات….[3] مطلب مورد نظر در این آیه مبارکه، جمله لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ… است که با دقت در آن، موارد ذیل روشن میگردد:
* با توجه به اینکه جمله وَیَذْکُرُوا اسْمَ الله عطف بر لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ… است و هر دو جمله، علّت یا غایت[4] برای جمله وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ قرار داده شده، به این نکته پی میبریم که حج دارای دو بُعد است; «عبادی» و «غیر عبادی».
* مقصود از «مشاهده منافع برای مردم»; لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ، که نخستین فلسفه حج قرار داده شده، چیست؟ با توجه به اینکه «منافع» برای تعظیم، تکثیر و یا تنویع، جمع و نکره[5]آورده شده; منافعی که تعداد آن کثیر و ارزشش عظیم است; برای همین جهت «منافع»، هم جمع آمد و هم مبهم و به صورت «منفعه، المنافع و منافعهم» ذکر نشده تا به ذهن کسی نرود که مراد منفعت خاص یا منافع معروف و مشهوری است که در عبادات دیگر هم یافت میشود، بلکه مراد منافعی است که مختص به این عبادت است و در غیر آن پیدا نمیشود[6] و ظاهراً منفعتهای دیگری هم که در آیات دیگر، همچون آیات: قِیَاماً لِلنَّاسِ،[7] مَثَابَهً لِلنَّاسِ وَ أَمْن،[8] وَهُدىً لِلْعَالَمِینَ[9] و… ذکر شده، همه از مصادیق بارز منافع در آیه مورد بحث است.
همچنانکه امام هشتم، علی بن موسی الرضا ‘ در توضیح منافع فرمود:
«… مَعَ مَا فِی ذَلِکَ لِجَمِیعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنَافِعِ لِجَمِیعِ مَنْ فِی شَرْقِ الاَْرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُجُّ وَ مِمَّنْ لَمْ یَحُجَّ…»[10]
«منافع و آثار حجّ، تمام اهل زمین; از شرق و غرب و دریا و خشکى را فرا مىگیرد; چه آنها که حج مىگزارند و چه آنان که بهجا نمىآورند.»
با توجه به گستره «منفعت»، باید پرسید: این چه منافعی است، حتی آنان که در حج توفیق حضور ندارند را در بر میگیرد؟ بی گمان، نه «منافع فردی» که «منافع جمعی» است و این، در ترتیب آیه، مقدم بر منافع فردی وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللهِ ذکر شده است.
به بیان دیگر، واژه «منافع»، بدون هیچ قیدی و به صورت مطلق آمده و شامل هرگونه منفعتی میگردد و کسی حق ندارد بی دلیل آن را در بُعدی خاص محدود کند. از این رو، بسیاری از مفسران; از شیعه و سنی، حمل بر اطلاق کرده و گفتهاند: مراد از منافع، منافع دینی و دنیایی است.[11] همچنانکه وقتی از امام صادقعلیه السلام پرسیدند مراد از «منافع»، منافع دنیوی است یا اخروی، حضرت فرمود: «هر دو را در بر میگیرد»; «…مَنَافِعَ الدُّنْیَا أَوْ مَنَافِعَ الاْخِرَهِ؟ فَقَالَ: الْکُلَّ».[12]
از همین رو است که شیخ محمود شلتوت، رییس الازهر مصر (در سالها پیش از این)، در تفسیر جمله لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ گفت:
«منافعى که حج وسیله شهود و تحلیل آن بوده و به صورت نخستین فلسفه حج مطرح شده است، مفهوم گسترده و جامعى دارد، که هرگز در نوع یا خصوصیتى خلاصه نمىشود. بلکه این جمله با عمومیت و شمولى که دارد، همه منافع فردى و اجتماعى را در بر مىگیرد. با توجه به موقعیت ویژهاى که حج در اسلام دارد و اهدافى که براى فرد و جامعه در آن در نظر گرفته شده، شایسته است که مردان دانش و شخصیتهاى علمى و فرهنگى و مسؤولان سیاسى و ادارى و آگاهان مسائل اقتصادى و مالى و معلمان شرع و دین و مردان نبرد و جهاد، به آن توجه خاص داشته باشند….»[13]
شاهد محکم دیگر، تمسک حضرت امام رضعلیه السلام به جمله لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ است که منافعی را برای حج میشمارد; از جمله آنها است:
* برطرف کردن احتیاجات و مشکلات مسلمانان جهان، که در این باره فرمود:
«از اسرار حج، بررسى گرفتارىهاى مسلمانان جهان و برطرف کردن مشکلات آنان است و به همین منظور در قرآن آمده است که مردم به حج بیایند تا شاهد منافع بزرگ حج باشند.»[14]
اینجا است که حضرت ابراهیمعلیه السلام از سوی خداوند مأموریت یافت ندای عمومی برای اقامه حج سر دهد تا مؤمنان، از راه دور و نزدیک، در زمان خاص و مکان معیّن، گرد هم جمع شوند و منافع سرشار و عظیم حج را که نصیب آنها میشود، شاهد باشند و در عمل، از این هماندیشی عظیم بیاموزند که چگونه میتوان از نیروهای پراکنده، قدرت واحدی ساخت و در سایه آن، چه مشکلاتی را میتوان حل کرد و چه عزّت و شوکتی به اسلام و مسلمان میتوان داد و چه رعب و وحشتی در دل دشمنان اسلام میشود انداخت و چه توطئهها و تبلیغات شومی را میتوان خنثی کرد.
حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) در تفسیر جمله لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ فرمود:
«چه نفعى بالاتر از آن، که دست جباران جهان و ستمگران عالم، از سلطه بر کشورهاى مظلوم کوتاه شود و مخازن عظیم کشورها براى مردم خودِ آن کشورها باشد… حج براى این است که مشکلات یک سال مسلمین را بررسى کنند و در صدد رفع مشکلات برآیند… و یکى از بزرگترین و اساسىترین مشکلات، عدم اتحاد بین مسلمین است».[15]
ب ـ حج عامل قیام و پایدارى مسلمانان
خداوند تعالی کعبه را، که خانهای محترم است، وسیله سامان بخشیدن به کار مردم قرار داد; جَعَلَ اللهُ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاماً لِلنَّاسِ….[16] «قیام» و «قوام» اسم برای چیزی است که پایداری و ثبات هر چیزی به آن است. با توجه به این نکته، از این آیه استفاده میشود که کعبه وسیلهای است که معاش و معاد مردم به وسیله آن تأمین میگردد.[17]
همانگونه که بعضی از مفسران در معنای «قیام» گفتهاند: «اصل قیام، قوام است و آن چیزی است که امور مردم با آن اصلاح و درست میگردد».[18]
با توجه به معانی پیش گفته و مفهوم گسترده آن و با تمسّک به اطلاق قِیَاماً لِلنَّاسِ…، چنین برداشت میشود که مسلمانان میتوانند در پناه این خانه محترم و برگزاری مراسم حج، همه کارهای فردی، اجتماعی، مادی، معنوی، سیاسی و اقتصادی متعلّق به جامعه خویش را سامان ببخشند و نیز استفاده میشود که هیچ فرد یا گروهی حق ندارند این مفهوم گسترده را بدون دلیل و قرینهای، در مصالح فردی محدود نمایند.
چرا که امام صادقعلیه السلام در تفسیر قِیَاماً لِلنَّاسِ… فرمود: «خداوند متعال کعبه را برپا دارنده دین و دنیای مردم قرار داده است.»[19] و همچنین بیشتر مفسران; اعم از شیعه و سنی، را به قِیَاماً لِلنَّاسِ… را به معنای وسیع و گسترده، تفسیر کردهاند.[20]
به راستی که چه سرمایه عظیمی به مسلمانان اعطا شده است! بهترین راه اقامه قسط و عدل در جامعه، که بنا به گفته قرآن، هدف پیامبران بوده است; لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ،[21] استفاده از اهرم حج است که تجلّیگاه واقعی و عینی قسط و مساوات میباشد. اگر بخواهیم دین ما پابرجا و استوار باشد، بستگی به استواری کعبه دارد; «لاَ یَزَالُ الدِّینُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْکَعْبَهُ»[22] و در سایه حیات دین است که حیات مردم هم باقی میماند.
امیر مؤمنانعلیه السلام فرمود: «حجّ خانه خدا را ترک نکنید که هلاک و نابود میشوید «لاَ تَتْرُکُوا حَجَّ بَیْتِ رَبِّکُمْ فَتَهْلِکُوا».[23] اگر بخواهیم مردم را به قیام برضدّ ستم دعوت کنیم، مناسبترین مکان، کنگره عظیم حج است. همانگونه که امام حسینعلیه السلام برای نهضت خونین کربلا چنین کرد و قیام مصلح جهانی، حضرت مهدیعلیه السلام نیز از کنار کعبه آغاز خواهد شد. پس کعبه خانهای برای قیام، تحرّک و جنب و جوش است، نه سکون و سکوت.
بدیهی است مرکزِ قیام، لازمهاش داشتن مکان و سنگر امن است که مظلومان از سراسر جهان در آن جمع شوند و دردهای خویش را به گوش مسلمانان جهان برسانند تا چاره اندیشی شود. آری، خداوند حکیم، این مکان مقدس را پناهگاه امن برای جهان اسلام قرار داد و فرمود: «بیاد بیاورید هنگامی که خانه (کعبه) را مرجع و ملجأ و مرکز امن برای مردم قرار دادیم»; وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَهً لِلنَّاسِ وَأَمْناً….[24]
شکی نیست که جامعه بشری، به هنگام بروز اختلاف و جنگ و خونریزی، احتیاج به چنین مرجع و ملجائی دارد، همانگونه که این نیاز، بشر متمدّن امروز را وادار به تشکیل مجامع بین المللی کرد. اما خداوند متعال، طبق حکمت متعالیاش، از ابتدای خلقت، کعبه را امانخانه و پناهگاه جهانی برای مردم قرار داد تا در مواقع نیاز به آن مراجعه کنند. از این رو، در ذیل آیه مورد بحث فرمود:
«خداوند این برنامههاى منظم و حساب شده را به خاطر این قرار داد تا بدانید خدا آنچه را در آسمانها و در زمین است مىداند و همانا خداوند به هر چیزى دانا است.»[25]
و این آیه بیانگر این مطلب است که در تشریع و جعل کعبه به عنوان قِیَاماً لِلنَّاسِ…حکمتهایی وجود دارد که از علم الهی سرچشمه گرفته است; همچنانکه بعضی از مفسران در این باره گفتهاند:
«قرار دادن کعبه به عنوان قِیَاماً لِلنَّاسِ… از روى حکمت الهى است که این حکمت، ناشى از علم او به امور پنهانى است و همین دلیل بر این است که خداوند به آنچه در آسمان و زمین است، آگاهى دارد.[26]
اکنون اگر کسى در دلالت آیهاى که گذشت بر بُعد سیاسى حج تردید داشته باشد، هیچگاه نمىتواند در عمل حضرت علىعلیه السلام، نماینده رسمىِ پیامبر خد صل الله علیه و آله و سلم در سال نهم هجرت، در موسم حج، که صد در صد سیاسى بوده، شک نماید که حضرت امیر از سوى پیامبر مأموریت یافت تعدادى از آیات سوره برائت را به همراه قطعنامهاى در یوم الحج الاکبر، در میان مسلمانان و مشرکین تلاوت و قرائت نماید.
نتیجه:
اگر قوام دین و دنیای مردم به کعبه و انجام حج واقعی وابسته است، پس همواره باید کوشید که این خصوصیت; قِیَاماً لِلنَّاسِ… در همه ابعادش به قوّت خود باقی بماند که نتیجه آن، «بقای حیات دین و حیات متدیّنین» خواهد بود.
ج ـ حج و برائت از مشرکین
بَرَاءَهٌ مِنْ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّمْ مِنْ الْمُشْرِکِینَ * فَسِیحُوا فِی الاَْرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُر وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللهِ وَأَنَّ اللهَ مُخْزِی الْکَافِرِینَ * وَأَذَانٌ مِن¬َاللهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الاَْکْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِىءٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللهِ وَبَشِّرْ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَاب أَلِیم.[27]
«این است اعلام بیزارى و برائت خداوند و پیامبرش به مشرکانى که با آنها عهد بستهاید. پس چهار ماه (مهلت دارید که) در زمین آزادانه سیر کنید، اما بدانید که شما نمىتوانید خدا را ناتوان سازید و نیز بدانید خداوند خوار کننده کافران است. این اعلامى است از سوى خدا و پیامبرش به عموم مردم، در روز حج اکبر (عید قربان)، که خدا و رسولش از مشرکان بیزارند. اگر توبه کنید به نفع شماست و اگر سرپیچى نمایید، بدانید نمىتوانید خدا را ناتوان سازید. (اى پیامبر!) کافران را به عذاب دردناک بشارت ده.»
پیش از توضیح مطلب، توجه به نکات زیر، اهمیت بحث را دوچندان میکند:
1. از آنجاکه سوره توبه بدون «بسم الله» آغاز شده است، مفسّران چند وجه برای آن آوردهاند; که یکی از آنها روایتی است که مرحوم طبرسی روایتی از امیر مؤمنان نقل کرده که حضرت فرمود:
«دلیل نیامدن «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم» در آغاز سوره برائت آن است که «بسم الله» نشانه صلح و امان و رحمت است، اما سوره برائت براى رفع امان و صلح نازل شده است.»[28]
2. برائت; یعنی گسستن عهد و پیمان; «برائه، لغهً، انقطاع العصمه»[29] و «اذان» در لغت «اعلام» را گویند.[30]
3 ـ جمله اسمیه، در آیه اول بَرَاءَهٌ مِنْ اللهِ… و آیه سوم وَأَذَانٌ مِنْ اللهِ وَرَسُولِهِ…، دلالت بر استمرار و دوام اعلان برائت دارد; همچنانکه تنوین «برائهٌ» برای تفخیم و تهویل برائت است و استفاده از اسم ذات (الله) و رسول با وصف تبلیغ، برای تأکید حکم است.[31]
4. از آنجاکه برائت در این آیات به خدا و رسول نسبت داده شده و با توجه به اینکه حکم، شامل همه مسلمانان است، مفسران وجوه مختلفی آوردهاند; از جمله، علاّمه آلوسی، در این باره گفته است:
«براى اینکه اعلان شود حکم برائت متوقف بر نظر مخاطبین نیست، بلکه یک حکم منجّز و حتمى است، آن را به خدا نسبت داد; زیرا برائت; یعنى تمام شدن حکم امان و رفع خطرى که مترتب بر پیمان سابق بود و این کار فقط به عهده خداوند متعال است و توقف بر هیچ چیزى ندارد و اگر مسلمانان هم در اعلان برائت شرکت دارند، از راه امتثال است نه چیز دیگر.»[32]
5. در مورد «یَوْمَ الْحَجِّ الاَْکْبَرِ»، سه نظریه وجود دارد:
الف ـ یوم النحر; روز عید قربان.
ب ـ یوم العرفه; روز عرفه.
ج ـ «جمیع أیّام الحجّ، کما یقال: یوم الجمل و یوم الصّفین… ویراد به الحین و الزمان»[33]یعنی همه روزهای حج، همچنان که «یوم الجمل» و «یوم الصفین» میگویند و مراد زمان است. در اینجا هم، مراد از «یوم حجّ الأکبر» تمام زمان حج است. آنچه از شواهد ذیل به دست میآید این است که مراد از حج اکبر عید قربان است; زیرا:
اولاً: از روایات فراوانیکه به وسیله اهل بیت و اهل سنت نقل شده، استفاده میگردد که منظور از آن روز، روز عید قربان; یعنی یوم النحر است، چنانکه معاویهبن عمار از امام صادقعلیه السلام پرسید: چه روزی حج اکبر است؟ فرمود: «روز عید قربان»، «هو یوم النحر».[34]
همچنانکه عبدالله بن سنان هم از امام صادقعلیه السلام روایت کرده که مراد از حج اکبر، عید قربان است.[35]
جالبتر از همه، روایتی است از امام صادقعلیه السلام که حضرت در مقابل کسانی که میگفتند مراد از حج اکبر «عرفه» است، با تمسّک به کلام حضرت علیعلیه السلام فرمود: «مراد از حج اکبر، عید قربان است».
شخصی از امام صادقعلیه السلام پرسید: «حج اکبر» چیست؟ حضرت ابتدا از همان شخص سؤال کرد: آیا در این باره چیزی شنیدهای؟ آن شخص از ابن عباس نقل کرد که مراد از حج اکبر، روز عرفه است. بعد حضرت از امیر مؤمنانعلیه السلام نقل کرد که حج اکبر روز قربانی است.[36]
افزون بر روایتهای مذکور، بیشتر روایاتی که از طرق اهل سنت نقل شده، مؤید همین مطلب است.[37]
ثانیاً: پایان مهلت چهار ماه; فَسِیحُوا فِی الاَْرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُر….[38]
بر اساس روایات[39] و تاریخ، دهم ربیع الثانی بوده و این با روز عید قربان منطبق است و الاّ اگر مراد از حج اکبر، روز عرفه باشد، بهطور دقیق چهار ماه نخواهد شد، بلکه چهار ماه و یک روز میشود و شاهد این وجه، روایتی است از امام صادقعلیه السلام که در آن، حضرت بعد از اینکه فرمود: مراد از «حج اکبر» یوم النحر (روز قربانی) است، استدلال به همین مطلب کرده، فرمود:
«آن چهار ماه، عبارتاند از 20 روز ذىحجه و سه ماه محرم، صفر، ربیع الاول و 10 روز از ربیعالثانى. اما اگر مراد از حج اکبر، روز عرفه باشد، چهار ماه و یک روز خواهد شد».[40]
ثالثاً: از آنجاکه در روز عید قربان، بخش زیادی از اعمال پایان یافته، بنابراین، میتوان بر آن، «حج» اطلاق کرد، به خلاف روز عرفه که چنین نیست.
رابعاً: بیشتر مفسّران; خاصه و عامه، بر این باورند که مراد از حج اکبر، عید قربان است.[41]
6. در تفاوت میان آیه اول و سوم، ضمن اینکه گفتهاند آیه سوم تأکید بر حکم قبلی است، فرقهایی هم برای آن دو، آوردهاند; از جمله اینکه:
بعضی از مفسّران گفتهاند: اگرچه برگشت هر دو جمله به یک معنی است و آن، عبارت است از «بیزاری از مشرکین»، لیکن آیه نخست برائت را تنها به خود مشرکین اعلام میکند، به دلیل جمله إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّمْ مِنْ الْمُشْرِکِینَ; به خلاف آیه دوم، که خطاب در آن متوجه مردم است، نه فقط مشرکین، تا همه بدانند که خدا و رسول از مشرکین بیزارند و همه باید خود را برای اجرای فرمان الهی; یعنی جنگ با مشرکین، بعد از انقضای چهار ماه، آماده کنند، به دلیل کلمه (إِلَى النَّاسِ) و تفریع فَإِذَا انسَلَخَ الاَْشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ[42] و [43]
تفاوت دیگر اینکه: در آیه اول، برائت از مشرکانی است که نقض عهد کردهاند، اما در آیه سوم، برائت از مطلق مشرکین است تا اعلان شود آنچه که باعث برائت از آنها شد، کفر و شرکِ آنها است و در هر جا کفر و شرک باشد، برائت هم خواهد بود.[44]
د ـ برائت، حکم همیشگى دین
از همه آنچه آوردیم، استفاده میشود که «برائت» حکمی حتمی و منجّز است که در همه زمانها استمرار دارد و مربوط به زمانی خاص نیست. از سوی دیگر، از استناد تبرّی و اعلان آن به خدا و رسول، میشود فهمید که هیچ مسلمانی حق ندارد با قومی که خدا و رسول از آنها قطع رابطه کردهاند، ارتباط داشته باشد و این آیات، در واقع ترسیم یک خطی است برای همه مسلمانان در همه زمانها، که میان «اسلام» و «کفر» فاصله زیادی وجود دارد و از آنجاکه اسلام و کفر دو خط و دو جریان متضاد هستند، در همه موارد کلّی و جزئی، از تنظیم امور اجتماعی و سیاسی گرفته تا فرهنگی، اقتصادی و… میان این دو، تفاوت اساسی وجود دارد.
شروع آیات، بدون «بسم الله…» و اعلان برائت، آن هم در ضمن تأکیدهای بسیاری که در جملهها دیده میشود و با توجه به اینکه برائت به وسیله نماینده رسمی پیامبرخد صل الله علیه و آله و سلم در روز حج اکبر، آن هم در نقطه بلند و در اجتماع بزرگ مسلمانان و مشرکان اعلام شده و همچنین لحن صریح قرآن که با قاطعیت هرچه تمامتر میفرماید:
«هنگامى که ماههاى حرام پایان گرفت، مشرکان را هر کجا یافتید به قتل رسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه بر سر راه آنها بنشینید».[45]
همه اینها دلالت بر اهمیت و ضرورت حکم و تضاد دائمی میان اسلام و کفر دارد، ازاینرو، هیچ مسلمانی، نه تنها حق ندارد با قومی که خدا و رسول از آنها قطع رابطه و اعلام انزجار نمودهاند، ارتباط برقرار کند، بلکه باید با تأسی به رسولالله صل الله علیه و آله و سلم و امیر مؤمنانعلیه السلام و متابعت از امر خداوند، در هر سال، در مراسم حج و در روز حج اکبر، با صدای رسا (اذان) فریاد برائت از مشرکین سر دهند تا همچون رسولالله صل الله علیه و آله و سلم رعب و وحشت در دل مشرکان و کافران بیندازند.
حضرت امام خمینی در این باره میگوید:
«آیا تأسى از رسول الله و متابعت امر خداوند، خلاف مراسم حج است یا عین مراسم حج و در راستاى سنت پیامبر و اطاعت از اوامر الهى است؟ آیا اعلان برائت و انزجار از قومى که خدا و رسول با آنها برائت جستهاند، شرک است یا خم شدن و اطاعت کردن از ابرقدرتها که عین شرک و عبودیت بشر براى بشر است، شرک نیست»؛[46] وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ;[47] «اگر از آنها اطاعت کنید شما هم مشرک خواهید بود».
مگر نه این است که تحقّق دیانت جزو اعلان محبت و وفاداری نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است. مگر پیامبر خد صل الله علیه و آله و سلم نفرمود: «محکمترین دستگیرههای ایمان، دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خدا و دوست داشتن اولیای خدا و تبرّی جستن از دشمنان خدا است.»[48] و آیا برائت چیزی جز دشمنی در راه خداست؟
مگر در جوامع روایی، به حدّ تواتر نرسیده است که ایمان چیزی جز حبّ و بغض نیست.[49] آیا عمل حضرت امیرعلیه السلام به نمایندگی از رسول الله صل الله علیه و آله و سلم در سال نهم هجرت، چیز جدیدی بوده یا ادامه همان روش حضرت ابراهیمعلیه السلام بوده است که در منطق و عمل، اعلان برائت از شرک و کفر جُست؟ چنانکه پیامبر خد صل الله علیه و آله و سلمهم در راستای حضرت ابراهیم در جریان فتح مکه و حَجّه الوداع، ساحت قدس کعبه را از هر گونه مظاهر شرک و کفر پاکسازی نموده است.
جمع بندى
1. «برائت»، چیزی نیست که جمهوری اسلامی ایران آن را پدید آورده باشد، بلکه این عمل الهی، به تأسّی از ابراهیم خلیلعلیه السلام و پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم و متابعت از امر الهی است; چنانکه حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) فرمود:
«سیاست حج، سیاستى نیست که ما درست کرده باشیم. حج سیاست اسلامى است. ما از اول بنایمان بر این بوده، به حج، آن طورى که بوده است عمل کنیم، همان طور که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم بتها را در کعبه شکست، ما هم بتها را بشکنیم و این بتها که در زمان ما هستند، از آن زمان بالاتر و بدترند.»[50]
2. با توجه به دوام و استمراری که از جمله اسمیه در آیات برائت استفاده شد و با عنایت به تضادّ دایمی میان اسلام و کفر، این مطلب به دست میآید که برائت اختصاص به مقطع خاصی از زمان ندارد، بلکه با تأسی به رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و نماینده آن حضرت، در هر سال باید عمل برائت در کنگره جهانی حج با قاطعیت هر چه تمامتر اجرا شود. چرا که عمل پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در موسم حج، ترسیم خط کلّی برای همه مسلمانان بوده و هست و خواهد بود; ازاینرو، حضرت امام+ فرمود: «حج بیبرائت حج نیست.»[51]
3. با توجه به معنای «اذان» و با عنایت به واژه «یَوْمَ الْحَجِّ الاَْکْبَرِ»، اولاً باید برائت با صدای رسا و در ثانی در محل اجتماع حجاج برگزار شود.
4. از آنجاکه در این آیات «برائت» و «اذان» به خدا و رسول نسبت داده شده و بر آن تأکید گردیده است، برداشت میشود که هیچ مسلمان و حاکم اسلامی، نه تنها حق ندارد با قومی که خدا و رسول از آنها تبرّی جستهاند، ارتباط برقرار کند، بلکه باید بیزاری و تبرّی از آنها را علنی و آشکارا اعلام کند.
5. اگر خاتم انبی صل الله علیه و آله و سلم اعلان برائت از مشرکین کرد، پس بر عالمان و حاکمان اسلامی لازم است در برگزاری هرچه با شکوهتر مراسم برائت کوشا بوده و ساحت قدس کعبه را از هر گونه مظاهر شرک و کفر، در گفتار و رفتار، پاکسازی نمایند.
هـ حج و حکومت اسلامى
یکی از شؤون حکومت اسلامی، تعیین «امیر الحاج» میباشد که هر ساله، نمایندهای از جانب حاکم وقت، منصوب میگردد تا ضمن سرپرستی حجاج، مواضع حکومت اسلامی را، در امور مختلف، بهطور رسمی ابلاغ کند، که بارزترین نمونه آن، در سال نهم هجرت رخ داد و به اجماع شیعه و سنی، نمایندهای از سوی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم، به عنوان امیرالحاج برگزیده شد و از مدینه به مکه اعزام گردید.
بهراستی، اسلامی که میگوید: «اگر در سفر سه نفر بودید، یکی را به امیری برگزینید» چگونه ممکن است برای انبوه جمعیتی که از مناطق مختلف جهان، با تفاوت در رنگ، نژاد و عادات گرد هم میآیند، حاکم و امیری معیّن نکند و آنان را به حال خود واگذارد!
اینجا است که بعضی از مورّخان نوشتهاند: تعیین امیرالحاج، از سال نهم هجرت به بعد رایج و مرسوم گردید و در این راستا، کسانی که از سال نهم تا سال 335 هجری عهدهدار این مسؤولیت بودهاند، نام برده شده است.[52] همچنان که حضرت امیرعلیه السلام در دوران خلافتش، این مسؤولیت را سه بار به عهده عبدالله بن عباس و یک بار هم طی ابلاغیهای به قثم بن عباس واگذار کرد که در بخشی از آن آمده است:
«حج را براى مردم برپا دار و ایام الله را به آنان یادآورى کن.»[53]
شاهد قطعی دیگر بر اینکه مدیریت حج، از شؤون حکومت اسلامی است، گفتار امام صادقعلیه السلام است که فرمود:
«اگر مردم فریضه مهم حج را تعطیل کنند و خانه خدا بىزائر شود، بر حکومت اسلامى فرض و لازم است مردم را براى انجام حج اجبار نمایند; چه آنان مایل باشند و یا نباشند و اگر مردم قدرت مالى براى رفتن به مکه نداشته باشند، بر حکومت اسلامى است که هزینه آنها را از بیت المال تأمین کند.»[54]
بنابر این، برپایی مراسم باشکوه حج، یکی از شؤون واجب و لازم حکومتهای اسلامی است. شاهد این مطلب آن است که بزرگانی چون شیخ حرّ عاملی (صاحب وسایل الشیعه)، آیتالله بروجردی، شیخ کلینیi و… از این روایات، «وجوب» استفاده کرده و عنوان باب را «باب وجوب اجبار الوالی الناس علی الحج» گذاشتهاند.[55]
شاهد دیگر، دستهای از روایات است که حج را نوعی بیعت با رهبران و حاکمان الهی مطرح کرده است; چنانکه امام باقرعلیه السلام در این زمینه فرمود: «مردم مأمور شدهاند که دور این سنگها طواف کنند و آنگاه نزد ما بیایند و پایداری خود را نسبت به اطاعت و رهبری ما اعلام و امکانات و قدرتشان را برای یاری اهداف ما عرضه کنند; «إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ یَأْتُوا هَذِهِ الاَْحْجَارَ فَیَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ یَأْتُونَا فَیُخْبِرُونَا بِوَلاَیَتِهِمْ وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نَصْرَهُمْ» از جمله «وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نَصْرَهُمْ» برداشت میشود که حج یکی از شؤون حکومت اسلامی است وگرنه «عرضه کردن نصرت» چه معنایی خواهد داشت و از تعبیر کردن «کعبه» به «سنگ» استفاده میشود که کعبه بدون «ولایت» سنگی بیش نیست و طواف پیرامون آن، مانند طواف پیرامون سنگ است.
پس در واقع، یکی از اهداف حج، ملاقات با رهبران الهی و اظهار ولایت و عرضه کردن نصرت و یاری به امام است; همانگونه که امام باقرعلیه السلام در روایت دیگر فرمود: «اعمال حج بدون ولایت، حجّ زمان جاهلیت است».[56]
شاهد دیگر، عمل پیامبر خد صل الله علیه و آله و سلم در حَجّه الوداع است که نقش رهبری در حج را ثابت کرد و نشان داد که چگونه میتوان با رهبری صحیح، از نیروهای پراکنده، قدرتِ واحدی ساخت و عظمت و شکوه حکومت اسلامی را به نمایش گذاشت و صف واحدی در برابر دشمنان اسلام تشکیل داد و با نمایش قدرت ظاهری و عظمت معنوی، هرگونه توطئه و فکر شیطانی را خنثی ساخت و در همین راستا پیامبر گرامی اسلام صل الله علیه و آله و سلم از سوی خداوند متعال مأموریت یافت که «ولایت و امامت علی بن ابیطالبعلیه السلام را در سرزمین غدیر خم طرح کند. این مسأله بهقدری مهم بود که خداوند متعال به پیامبرش فرمود: «ای پیامبر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شد، به مردم برسان و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام ندادهای».[57]
اگر رسالت بدون ولایت کامل نیست، حج بدون ولایت نیز به کمال نمیرسد و شاید آیه مبارکه لاَ أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ.[58] ناظر به همین معنی باشد که مکه و کعبه بدون وجود رهبران الهی، تبدیل به بتخانه خواهد شد و به ظاهر، رمز تولّد حضرت علی علیه السلام در درون کعبه، همین باشد که کعبه با رهبران الهی پیوندی عمیق دارد; بهطوری که اعمال بدون ولایت آنها ارزشی نخواهد داشت. چنانکه امام سجاد علیه السلام به ابو حمزه ثمالی فرمود:
«… هرگاه کسى عمر نوح داشته باشد و در این مقام (میان رکن و مقام)، روزها روزه بگیرد و شبها به عبادت بپردازد، اما بدون ولایت ما خدا را ملاقات کند، او را بهرهاى نخواهد بود.»[59]
و ـ حج و بهرهگیرى سیاسى
رهبران و حاکمان اسلامی; اعم از عادل و غیر عادل، در طول تاریخ همواره از این فرصت بینظیر به نفع خود استفاده سیاسی میکردند; از زمانی که پیامبر خد صل الله علیه و آله و سلم با یاران محدودش در مکه حضور داشتند و تحت محاصره و شکنجههای شدید به سر میبردند، همواره در پی فرا رسیدن ایام حج بودند تا از این فرصت ارزشمند برای انتقال پیام الهی به مردم استفاده کنند. پیامبر گرامی صل الله علیه و آله و سلم از این مراسم عبادی ـ سیاسی چنان برای ترویج دین توحیدی و طرد شرک و کفر بهره میگرفت که مشرکین قریش درصدد برآمدند عدهای را در دروازههای ورودی شهر مکه مأمور کنند تا آنها به کسانی که قصد شرکت در مراسم حج را کردهاند، بگویند: شخصی در این سرزمین هست و مطالب و آرمانهایی دارد که شما را سِحر میکند و شما در گوش خود پنبه بگذارید تا پیام او را نشنوید.
اما پیامبر و یارانش حداکثر بهره را میبردند تا پیام انقلاب اسلامی را به مردم برسانند و «پیمان عقبه» ثمره چنین تلاشی بود که مردمِ مدینه، در نتیجه همین رفت و آمدها با اسلام اُنس گرفتند و در همین راستا پیامبر اسلام بارها از همین کنگره حج برای گسترش اسلام ناب و نابودی شرک و کفر بیشترین استفاده را بردند. نمونههای بارز آن، «پیمان عقبه»، «جریان فتح مکه»، «تعیین امیر الحاج در سال نهم هجرت» و «خطبههای آن حضرت در حَجّه الوداع» است. چنانکه پیامبر از همین موقعیت استفاده کرد و «مسأله رهبری و ولایت علی علیه السلام» را در میان آن جمعیت انبوه مطرح ساخت.
حضرت امیر نیز در زمان خلافت خود بارها از این فرصت استفاده کرده و از آنجاکه منصب «امیر الحاج» علاوه بر سرپرستی حجاج در امور دینی و… بار سیاسی هم داشت، در سال 37 (هـ..ق.) هم از طرف حضرت امیر علیه السلام شخصی به نام عبدالله بن عباس و هم از طرف معاویه شخصی به نام یزید بن شجره رهاوی برای تصدّی این امور عازم شدند که کارشان به نزاع کشید و سرانجام بر شخص ثالثی به نام شیبه بن عثمان توافق نمودند.[60]
در تاریخ اسلام، موارد مشابهی از این حرکتهای سیاسی دیده میشود که گروهی برای اجرای سیاستهای خویش از مراسم حج بهره میبردند; چنانکه معاویه مسأله جانشینی یزید را در سفر حج مطرح کرد و منصور دوانیقی در سال 136(ه.ق.) امیر الحاج شد و در همان مراسم، به نفع خود بیعت گرفت. همچنین حضرت ابوذر در زمان عثمان، یک سال به حج رفت و در کنار کعبه، ضمن نقل روایاتی از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم درباره دوستی با عترتش، از وضع موجود انتقاد کرد[61] و نیز عمل سید الشهدا علیه السلام در ایام حج و سخنرانی انقلابی آن حضرت در میان جمعیت، نمونه بارز استفاده سیاسی از حج است که حتی برای این منظور چند ماه در مکه توقف کرد تا موسم حج فرا رسد و مردم از سراسر عالم در این مکان جمع شوند و حضرت به تبلیغ بپردازد.
همچنانکه آن حضرت در سال 58 (هـ.ق.) دو سال قبل از مرگ معاویه در سرزمین منا در میان جمعیت هزار نفری، به انتقاد از معاویه پرداخت و فرمود:
«فَإِنَّ هَذَا الطَّاغِیَهَ قَدْ صَنَعَ بِنَا وَ بِشِیعَتِنَا، مَا عَلِمْتُمْ وَ رَأَیْتُمْ…».[62]
«همانا این طاغوت (معاویه)، برخوردهایى با ما و شیعیان ما کرد که همه شما مىدانید و دیدهاید و گواهبودهاید.»
و در دنبال روایت، به نکته دیگر اشاره کرد که همان پیامرسانی باشد و فرمود:
«گفتارم را بشنوید و به خاطر بسپارید و وقتى که به محل سکونت خود برگشتید، پیام مرا به افرادى که مورد اطمینان شما هستند، ابلاغ نمایید… من ترس آن را دارم که با این وضع، حق فرسوده گردد…»
دیگر ائمه ^ نیز با حضور خود در ایام حج و تشکیل جلسات و ذکر احادیث، استفاده سیاسی میکردند; از جمله جریان امام سجاد علیه السلام، هشام بن عبد الملک و شعر فرزدق در مدح امام سجاد علیه السلام و… میباشد.
شاید روایاتی که نقل شد که «حج نوعی جهاد است»، بیانگر بُعد سیاسی قضیه باشد; چنانکه امام صادق علیه السلام در این باره فرمود:
«هُوَ أَحَدُ الْجِهَادَیْنِ هُوَ جِهَادُ الضُّعَفَاءِ وَ نَحْنُ الضُّعَفَاء»;[63] «حج، یکى از دو جهاد است و آن جهاد افراد ضعیف است و آن ضعفا ما هستیم.»
یعنی ما از ضعیفان هستیم و حکومت در دست ما نیست و نمیتوانیم با کفر، مبارزه عملی نماییم. پس لا اقل به حج برویم و از آن موقعیت بهره برداری سیاسی و فرهنگی نماییم.
اطلاق جهاد بر حج نوعی وجه اشتراک میان آن دو را میطلبد تا نام «جهاد» بر «حج» اطلاق کرد; چنانکه همراه ساختن آیات حج و جهاد[64] در سوره مبارکه حج، به ما میفهماند که میان حج و جهاد، رابطهای خاص وجود دارد و آن اینکه سرزمین حج بهترین مکان برای تجمّع متفکّران اسلامی است که موقف سیاسی و دفاعی خود را به بحث بگذارند و از نیروهای پراکنده، صف واحدی تشکیل دهند و از طریق انجام صحیح حج، آمادگیهای لازم را کسب کنند و مانند سربازی که در میدان آموزش، تعلیم دیده، خود را در مقابله با دشمنان اسلام آماده سازند; از این رو، پیامبر گرامی اسلام در روایات متعدّد مجاهد و حاج را کنار هم قرار داده و برای آن دو، یک حکم نموده است; «مجاهد در راه خدا و حاجی و معتمر، میهمانان خدایند که اگر دعا کنند، دعایشان به اجابت میرسد.»[65] و در روایات دیگر، نفقهای که در راه حج مصرف شود را با نفقهای که در راه جهاد مصرف میگردد، مقایسه کرد.[66]
پس همردیف بودن حج و جهاد در قرآن و روایات، بیانگر این حقیقت است که میان این دو فریضه الهی، وجوه مشترکی وجود دارد.
جمع بندى
از مجموع مباحث این فصل، به خوبی روشن شد شبهاتی که بعضی از مغرضان در مورد بُعد سیاسی حج مطرح کردهاند و آن را مخالف اسلام و قرآن دانستهاند، چیزی بی اساس، بلکه توأم با اغراض سیاسی بوده است; زیرا ثابت شد که بُعد سیاسی حج، نه تنها مخالف قرآن، اسلام و سنت نیست، بلکه عین قرآن و متابعت از اوامر خداوند و تأسّی از ابراهیم خلیل، حضرت رسول و سلف صالح است.
قرآن کریم میفرماید: اعلامی است از طرف خدا و رسولش به عموم مردم در روز حجّ اکبر که خدا و رسولش از مشرکین بیزارند.[67]
برائت از مشرکین، بر اساس این آیه مبارکه، حکمی قطعی و حتمی است و در همه زمانها استمرار دارد و مخصوص موسم حج نیست، بلکه بیزاری و برائت از مشرکین تأسی از ابراهیم خلیل است.[68] و باید مسلمانان به پیروی از ابراهیم علیه السلام فضای سراسر عالم را از محبت و عشق به ذات حق و نفرت و بغض نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند و لحظهای از این آهنگ توحیدی غافل نشوند.[69]
امام خمینی، احیاگر حج ابراهیمی، میفرماید:
«فریاد برائت ما، فریاد دردمندانه ملتهایى است که خنجر کفر و نفاق قلب آنان را دریده است. فریاد فقر و تهیدستى گرسنگان و محرومان و پابرهنههاست، که حاصل عرق جبین و زحمات شبانه روزى آنان را زراندوزان و دزدان بینالمللى به یغما بردهاند. فریاد مظلومانه مردم لبنان و فلسطین و بوسنى و کشمیر و افغان و عراق… است. فریاد همه مردمانى که دیگر تحمّل تفرعن آمریکا و حضور سلطهطلبانه آن را ندارند.»[70]
گویا آیه مبارکه، از سوره توبه، که خداوند در مقیاس افتخار و فضیلت فرمود: «آیا سیراب کردن حجاج و عمران مسجد الحرام را همانند عمل کسی قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت دارد و در راه خدا جهاد کرده است؟! این دو، هیچگاه در نزد خدا یکسان نیست و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمیکند.»[71] در عصر ما نازل شده است و بیانگر حال ماست; کعبه، متعلّق به عموم مسلمانان است و باید شیوه برگزاری حج متناسب با مصالح و منافع امت اسلامی و در جهت رشد و استقلال کشورهای اسلامی باشد. در مراسم حج و در کنار خانه خدا که مثابه و مأمن[72] و مایه قوام جامعه بشری[73] است. باید مشکلات مسلمانان و حکومتهای اسلامی مطرح و برای حلّ آن گامی برداشته شود. چه دردناک است اگر بشنویم که در حج نباید به مسائل سیاسی و اجتماعی مسلمین پرداخت!
پی نوشت :
[1]. حج در کلام و پیام امام خمینى+، ص61[2]. حج در کلام و پیام امام خمینى+، ص61
[3]. حج: 28 ـ 27
[4]. الجدول فى اعراب القرآن، مجلد 9، ص99; المیزان، ج14، ص369
[5]. روح المعانى، ج17، ص145
[6]. کشاف، ج2، ص52
[7]. مائده: 97
[8]. بقره: 125
[9]. آل عمران: 96
[10]. بحار الانوار، ج96، ص32; وسائلالشیعه، ج11، ص12
[11]. تفاسیر جامع البیان، تفسیر کبیر، کشّاف، روح المعانى و فى ظلال القرآن.
[12]. الکافی، ج4، ص422; نور الثقلین، ج3، ص488
[13]. سبحانى(آیتالله)، جعفر، آیین وهّابیت.
[14]. بحار الأنوار، ج96، ص32
[15]. حج در کلام و پیام امام خمینى+، صص5، 68 و 158
[16]. مائده: 97
[17]. المفردات.
[18]. تفسیر کبیر، ج12، ص100
[19]. نور الثقلین، ج1، ص680
[20]. از مفسران عامه، همچون طبرى در جامع البیان و رشید رضا در المنار، ج7، ص118
[21]. حدید: 25
[22]. فروع کافى، ج4، ص271; منلایحضرهالفقیه، ج2، ص243
[23]. بحار الانوار، ج96، ص19; وسائلالشیعه، ج11، ص23
[24]. بقره: 125
[25]. مائده: 97
[26]. المنار، ج7، ص120
[27]. توبه: 3 ـ 1
[28]. مجمع البیان، ج3، ص2
[29]. مجمع البیان، ج3، ص5
[30]. مجمع البیان، ج3، ص5
[31]. روح المعانى، ج10، ص42
[32]. روح المعانى، ج10، ص42
[33]. مجمع البیان، ج3، ص5
[34]. نور الثقلین، ج2، صص185 و 186
[35]. نور الثقلین، ج2 صص185 و 186
[36]. نور الثقلین، ج2، صص185 و 186
[37]. در المنثور، ج4، صص127 و 128
[38]. توبه: 2
[39]. نور الثقلین، ج2 صص185 و 186
[40]. نور الثقلین، ج2، صص185 و 186
[41]. المیزان، ج9، ص149 و جرعهاى از بیکران زمزم، ص146 و المنار، ج10، ص160
[42]. توبه: 5
[43]. المیزان، ج9، ص149; تفسیر کبیر، ج15، ص221
[44]. تفسیر کبیر، ج15، ص222
[45]. توبه: 5
[46]. حج در کلام و پیام امام خمینى(قدس سره).
[47]. انعام: 121
[48]. اصول کافى، ج2، ص126
[49]. میزان الحکمه، ج2، ص214
[50]. حج در کلام و پیام امام خمینى(قدس سره)، صص67 و 155
[51]. حج در کلام و پیام امام خمینى(قدس سره)، صص67 و 155
[52]. مروج الذهب، ج4، ص302
[53]. نهج البلاغه، نامه 67
[54]. وسائل الشیعه، ج11، ص24; فروع کافى، ج4، ص272; بحار الأنوار، ج96، ص18
[55]. وسائل الشیعه، ج11، ص23 و فروع کافى، ج4، ص272
[56]. اصول کافى، ج1، ص392
[57]. مائده: 67
[58]. بلد: 1; «قسم به این شهر مقدس; شهرى که تو ساکن آن هستى.»
[59]. بحار الأنوار، ج96، ص129; من لایحضره الفقیه، ج2، ص158
[60]. مروج الذهب، ج4، ص201 به بعد.
[61]. الاحتجاج، ج2، ص296
[62]. الاحتجاج، ج2، ص296
[63]. من لایحضره الفقیه، ج2، ص359
[64]. از آیه 25 تا 37 مربوط به حج و از آن به بعد مربوط به جهاد مىباشد.
[65]. سنن ابن ماجه، ج2، ص966
[66]. مسند احمد بن حنبل، ج5، ص200
[67]. توبه: 3
[68]. انعام: 78
[69]. با استفاده از پیام امام خمینى(ره).
[70]. با استفاده از پیام امام خمینى(ره).
[71]. توبه: 19
[72]. بقره: 125
[73]. مائده: 97
منبع: فصلنامه میقات حج