اللهم ان تشا تعف عنا فبفضلک، و ان تشا تعذبنا فبعدلک. فسهل لنا عفوک بمنک، و اجرنا من عذابک بتجاوزک، فانه لا طاقه لنا بعدلک و لانجاه لاحد منا دون عفوک. یاغنی الاغنیاء، ها نحن عبادک بین یدیک، و انا افقر الفقراء الیک، فاجبر فاقتنا بوسعک، و لا تقطع رجاءنا بمنعک، فتکون قد اشقیت من استسعد بک، و حرمت من استرفد فضلک. فالی من حینئذ منقلبنا عنک ؟ و الی این مذهبنا عن بابک ؟ سبحانک نحن المضطرون الذین اوجیت اجابتهم، و اهل السوء الذین وعدت الکشف عنهم. و اشبه الاشیاء بمشیتک، و اولی الامور بک فی عظمتک، رحمه من استرحمک، و غوث من استغاث بک، فارحم تضرعنا الیک، و اغثنا اذ طرحنا اءنفسنا بین یدیک. اللهم ان الشیطان قد شمت بنا اذ شایعناه علی معصیتک، فصل علی محمد و آله و لا تشمته بنا بعد ترکنا ایاه لک، و رغبتنا عنه الیک. فراز اول اللهم ان تشاء تعف عنا فبفضلک، و ان تشاء تعذبنا فبعدلک. چنین است که عفو خداوندی از فضل الهیت او نشاءت می گیرد، نه شایستگی ها و نیز اگر عقاب فرماید، محض عدل و دادگری است نه ظلم و ستم. شرح: خداوند در قرآن می فرماید: و الله یعدکم مغفره منه و فضلا و الله واسع علیم[1] و نیز آیه و لولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من اءحد.[2] و هم چنین آیه ان الله لذو فضل علی الناس و لکن اکثر الناس لا یشکرون.[3] از آیات شریفه فوق مستفاد شد که رشد انسانی معلول فضل خداوند عالم است و خدای تعالی وعده مغفرت و فضل به بندگان خود عطا فرموده و معلوم است که اگر رشد و تعالی از ناحیه فضل او باشد، حتما عفو از گناه هم به طریق اولی از فضل او نشاءت می گیرد. بعنی اگر رشد و تکامل ما به فضل خدای متعال باشد، نه بر لیاقت ما؛ زیرا خداوند لیاقت ما را نیز به رحمت خود افاضه می فرماید. حال چگونه امکان دارد که عفو از گناه مربوط به لیاقت ما باشد. در این دعا نوید داده است که گنهکاران بدانند، آنچه منشاء عفو است، فقط فضل خداست و باید در جلب فضل و رضای او بکوشند که لیاقت ما مطرح نیست، زیرا اگر لیاقت ما مطرح بود یاءس بر گنه کاران غالب می شد. و نیز می دانیم که اگر عفو او به شایستگی ما وابسته باشد، پس ما باید به کسب شایستگی بپردازیم و خدای متعال ملزم به عفو می گردید؛ یعنی می بایست او عفو کند، اما اگر ما دانستیم که توفیق کسب شایستگی نیز قبل از کسب لیاقت و شایستگی حقی را بر خدا الزام و ایجاب می کند که او باید چنین کاری را انجام دهد و این مساءله از مبدئیت فضل حضرت الهی نشاءت می گیرد و سپس عفو می فرماید، خواهیم دانست که عفو او حاکم بر بندگان است و هیچ چیز حقی را بر خدا از ناحیه خلق ثابت نمی کند. و نیز فضل و رحمت خدای متعال در جزای بندگان جاری است ؛ زیرا اولا: خدای متعال از عذاب کردن عاصیان بی نیاز است. بدان معنی که هرگز در کیفر به طغیان گران تلافی و تشفی معنی ندارد؛ زیرا این گونه حالات دلیل بر انفعال و نقصان است که ساحت حضرت حق منزه از چنین تصورات غلطی می باشد. ثانیا: نظام پاداش در جهان آخرت بر سبیل قرارداد نیست، بلکه مساءله چنان است که قرآن می فرماید، وقتی جهنمیان به سرنوشت خود می رسند به آنان خطاب کنند که هذا ماکنزتم لا نفسکم.[4] و نیز قرآن کریم فرموده: کل نفس بماکسبت رهینه[5] یعنی انسانی گروگان اعمال خویش خواهد بود و هم چنین در جای دیگر می فرماید: و وفیت کل نفس ماکسبت و هم لا یظلمون[6] و آیه لها ماکسبت و علیها ما اکتسبت[7] که از جملگی آیات کریمه استفاده می شود که پاداش آنان بازتاب اعمال خود آن ها است. پس در جزای رفتار بندگان کمترین ظلمی صورت نمی گیرد. چنان که در قرآن کریم فرموده: و لا یظلمون فتیلا و اگر عذاب کند محض عدل است و اگر عقاب فرماید، متن حکمت است. فراز دوم فسهل لنا عفوک بمنک، و اءجرنا من عذابک بتجاوزک، فانه لا طاقه لنا بعدلک و لا نجاه لاءحد منا دون عفوک. خدایا بر ما منت گذارده و عفو خود را نصیب ما گردان و از عذاب خود ما را رهایی بخش ؛ زیرا اگر در حسابرسی به عدل معامله کنی برای احدی از ما نجات نیست، گذشته از آن که کسی را طاقت به عذاب تو نخواهد بود. شرح: اگر کسی در آیات کریمه قرآن – که وصف عذاب جهنم را فرموده – دقت کند، خوف و خشیت، آرامش او را سلب خواهد کرد و خواهد فهمید که چرا ماءمور شده ایم تا در دعاها زاری و التماس فراوان کنیم و از خدای متعال طلب مغفرت کرده و عفو بخواهیم. در قرآن کریم می فرماید: انا اعتدنا للظالمین نارا احاط بهم سرادقها و ان یستغیشوا یعاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب و ساعت مرتفقا[8] آتشی را در قیامت برای ظالمان افروخته ایم که هم چنان خیمه ای بزرگ آنان را احاطه می کند و اگر استغاثه کنند، به آنان آبی عرضه می شود همانند مس مذاب که صورت آنان را به شدت می سوازند. بد شراب و بد جایگاهی است. و از این آتش فراگیر به سادگی خلاصی ندارند. بعضی گفته اند: اقل توقف جهنمیان بر حسب آیه شریفه لا بثین فیها احقابا[9] سه تا هشتاد سال است و بیچاره انسانی که در این جهان اسیر آرزوها، عواطف، احساسات، شکم و شهوت، خودخواهی، اشتباهات و نسیان ها، شیاطین انسی و جنی و تسلط هواهای نفسانی است، در تمام عمر خود کمترین فرصت را پیدا نمی کند که برای آینده خود علاجی را بیاندیشد و در عین حال دو ماءمور دقیق بدون اشتباه ناظر بر احوال و اعمال و رفتار انسان ها هستند، به طوری که در قیامت بسیاری فریاد سر می دهند. یا ویلتا ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیره و لا کبیره الا احصاها[10] و اگر حسابرسی دقیق شود، احدی به جز مخلصین نجات ندارند و دیگران گرفتار خواهند بود. گذشته از آن که عبادت ها و نیایش ها جملگی پر از نقصان و فقر و آمیخته با غفلت هاست که نه تنها جبران معاصی را نمی کنند، بلکه خود موجب استغفار و طلب آمرزش دیگری است. نمازها از حضور خالی است و اصلا مراقبت در کار نیست با آن که محضر، محضری عادی و ساده نیست و ما نمی دانیم کجا و در برابر چه کسی ایستاده ایم ؛ زیرا اگر بدانیم، از عظمت آن محضر تاب از دست می دهیم و این غفلت محض ما در ایام عمر جز حسرت و خجلت در روز حساب چیز دیگری ندارد، آن هم از کسی که غرق در نعمت خداوندی بوده است. گذشته از آن که آنچه را هم که انجام داده، جملگی به توفیق حضرت ربوبی است اءنت دللتنی علیک و دعوتنی الیک لو لا اءنت لم ادر ما انت[11] تو مرا به سوی خود راهنما بودی که اگر تو دلالت نمی فرمودی من نمی دانستم که تو کیستی. و نیز حضرت امام سجاد علیه السلام در دعای ابو حمزه فرموده: الهی لم یکن لی حول و لا قوه انتقل بها عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک و جمله بحول الله و قوته اءقوم و اقعد نیز همین را می رساند که در اطاعت ها نیز منت از اوست، چنان که در سوره حمد می فرماید: ایاک نعبد و ایاک نستعین یعنی اگر عبادت تو را می کنیم به استعانت و کمک حضرت خداوندی خواهد بود. بنابراین اگر جلب و جذب عطوفت ربوبی نباشد، همان خواهد بود که در قرآن مکررا فرموده: و لولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من اءحد.[12] فراز سوم یاغنی الاءغنیاء، ها نحن عبادک بین یدیک، و اءنا اءفقر الفقراء الیک، فاجبر فاقتنا بوسعک، و لا تقطع رجاءنا بمنعک، فتکون قد اءشقیت من استسعد بک، و حرمت من استرفد فضلک. ای بی نیاز بی نیازان، ما بندگانی در اختیار توایم و من نیازمندترین نیازمندانم ؛ پس بیچارگی و نیاز ما را به قدرت خود بر طرف گردان و هرگز امید ما را به نومیدی مبدل نکن که اگر نومید فرمایی، آن که طلب نیک بختی کرده به شقاوت مبتلا شود و آن که از تو طلب فضل و رحمت نموده است محروم خواهد شد. شرح: مساءله غنی و فقر در خالق و مخلوق از سنخ غنی و فقیر در نظام عقلایی و اجتماعی نیست، بلکه مساءله از قرار دیگری است که در فن عرفان و فلسفه، بحث از آن به طور بسیار مسبوط آمده است. فقر مخلوق نسبت به خالق در مرحله اصل هستی است و نیز غنای حضرت ربوبی در ارتباط با اصل هستی است. بدان معنی که هستی، ذاتی حضرت حق است و جمله ما سوی الله محض حاجت و ربط به او هستند؛ یعنی حاجت در اصل هستی در ما سوی الله حاکم است که خدا افاضه لحظه به لحظه می فرماید. بدان معنی که جبران فقر و فاقت از طرف مبداء در نظام مخلوق پیوسته جاری است و گرنه، گر کند نازی دودمان خلق به دیار عدمستان ثابت است و اثری از هیچ چیز به جای نمی ماند و در قرآن کریم می فرماید: یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید[13] در واقع این همان فقر و غنای وجودی است. البته پیداست که انسان در همه نظام وجودی خود، از قبیل سلامتی، ثروت، عزت، موت، حیات، علم، ایمان، رفاه، دوام در زندگی به خداوند محتاج است و هم چنین باید در تکامل روحی و اخلاقی خود؛ مانند عبادت، رشد فکر، توفیق در فراگیری علوم، کرامت های روحی و کرامت های اخلاقی همه چیر را از خدای متعال درخواست کند که در صورت منع فیض از طرف خدای متعال، سعادت هرگز میسور نیست و نتیجه آن جز حرمان از تمامی فیوضات نخواهد بود. با توجه به این مقدمات اگر انسانی شناخت دقیق به نظام هستی پیدا کند، به خوبی به این واقعیت می رسد که زیرک ترین و زبده ترین فرد در عالم کسی است که در سلک اطاعت خداوندی درآید و در بندگی او هیچ گونه کوتاهی ننماید که عزت و ذلت، صحبت و موت و حیات در کف قدرت لایزال اوست.
[1] . بقره، 268. [2] . نور، 21. [3] . بقره، 243. [4] . توبه، 35. [5] . مدثر، 38. [6] . آل عمران، 25. [7] . همان، 161. [8] . کهف، 29. [9] . نباء، 23. [10] . کهف، 49. [11] . مفاتیح الجنان، دعای ابو حمزه ثمالی. [12] . نور، 21. [13] . فاطر، 15.
@#@ چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی آن بینی آنچه نشنیده گوشت آن شنوی و آنچه نادیده چشمت آن بینی از مضیق حیات در گذری وسعت ملک لامکان بینی تابجایی رساندت که یکی از جهان و جهانیان بینی با یکی عشق ورز از دل و جان تا بعین الیقین عیان بینی که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو فراز چهارم فالی من حینئذ منقلبنا عنک ؟ و الی اءین مذهبنا عن بابک ؟ سبحانک نحن المضطرون الذین اءوجبت اجابتهم، و اءهل السوء الذین وعدت الکشف عنهم. خداوندگارا از درگاه تو کجا رویم ؟ و به چه کسی روی آوریم ؟ تو پاک و منزهی و ما در نهایت اضطراریم و گرفتار آمده ایم و تو وعده داده ای که مضطران و گرفتاران را نجات دهی. شرح: این فقره از دعا را کسی می تواند از نهاد جان سر دهد که موقف بندگی را بداند، قدرت حضرت احدیت را کاملا بشناسد و معنی قیوم را بفهمد، آنگاه است که بی اختیار از نهاد جان گوید که من از در خانه تو به کجا پناه ببرم ؟ این جاست که اشک فراوان بر چهره اش می غلطد، و از سوز دل به آیه شریفه امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء متوسل می شود. توهم استعدادهای خام آن است که اضطرار انسانی فقط در وقت مرض و در حال ضعف و یا دم مرگ و یا در شدت تهی دستی و فقر است. و در غیر این صورت به خدای خود محتاج نیست و اگر احیانا نمازی هم می گذارد، ستایش فوق العاده ای است که به خالق خود عرضه داشته و به طور مستقل نفس می کشد و زنده است و در تمامی حرکات و سکنات و حالات و صفات خود با استقلال تمام به خویش متکی است، اما به کانون اضطرار و نقطه مرکزی وابستگی خود به خدا توجه نداشته و با غفلت تمام و بی خیالی به زندگی سرگرم است. چندین هزار ذره سراسیمه می دود در آفتاب و نداند کافتاب چیست دیگر نمی داند که ارتباط خلق با خالق آن چنان پیوسته است که در هیچ لحظه ای از مدد او بی نیاز نیست. و لذا حضرت سید الشهدا علیه السلام در دعای عرفه عرض می کند: الهی انا الفقیر فی غنای، فکیف لا اءکون فقیرا فی فقری. الهی انا الجاهل فی علمی، فکیف لا اءکون جهولا فی جهلی. در متن علم و غنی، گریبان گیر با جهل و فقریم ؛ زیرا جز حاجت چیز دیگری نداریم. بنابراین هر چه علم و غنای بیشتر داشته باشیم باز هم به عطای او محتاج تر و وابسته تر هستیم ؛ زیرا مرهون عنایات او بیش از دیگران بوده ایم. در حقیقت اضطرار ما از اعانت حضرت احدیت – جل جلاله – هرگز جداشدنی نیست و این را هم باید دانست که آن کس که محتاج بودن خود را به خدا بیند، می داند که خدای متعال برای برآوردن حاجات او کافی است و هرگز قدرتی را فوق قدرت خدا ندیده و هیچ گاه بر در ارباب بی مروت دنیا نخواهد نشست و هرگز احساس حاجت نسبت به غیر او در خویش نمی بیند و نظر او از هر صاحب قدرت پرثروتی بریده و به بیگانه عزیز مقتدر وابسته است. چنان که حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در دعای مناجات شعبانیه می فرماید: و من لا ذبک غیر مخذول و من اقلبت علیه غیر مملوک. الهی ان من انتهج بک لمستنیر و ان من اعتصم بک لمستجیر: خدایا هر کس به تو پناهنده شد، بیچاره نیست و هر کس تو به او رو کنی در سلطه احدی نیست و هر کس راه را به وسیله تو و به سوی تو جوید، همراه نور و روشنایی است و آن که به تو تمسک جوید در پناه گاهی مستحکم خواهد بود. پس آن که فقط با خداست از هر غنی بی نیازتر است و از هر صاحب اقتدار آرام تر و مطمئن تر خواهد بود. بس سر و پا گذاری آنجا را هم در آن پا برهنه جمعی را سر ز ملک جهان گران بینی پای بر فرق فرقدان بینی فراز پنجم و اءشبه الاءشیاء بمشیتک، و اءولی الاءمور بک فی عظمتک، رحمه من استرحمک، و غوث من استغاث بک، فارحم تضرعنا الیک، و اءغثنا اذ طرحنا اءنفسنا بین یدیک. خدایا نزدیک ترین مساءله به مشیت تو و مناسب ترین چیز نسبت به عظمت تو نزول رحمت و برکات تو بر هر کسی است که از حضرتت درخواست رحمت نموده، و فریاد رسی نسبت به کسی است که با استغاثه به تو روی آورده. و ای ارحم الراحمین ما با تمام تضرع و زاری، خود را پیش روی تو افکنده و به تو پناهنده هستیم، پس تضرع ما را دریاب. شرح: نکته قابل توجه آن است که امام معصوم نزول رحمت را بر اربابان حاجت به مشیت خدا نزدیک دیده است ؛ زیرا رحمت و تلطف و راءفت، ذاتی حضرت خداوندی است، ولی نزول عذاب و غضب و سخط در ارتباط با گناهانی است که از فرد طغیانگر نشاءت گرفته و آتش دوزخ را فراهم آورده است. یعنی اگر ظلم و طغیان نبود، هرگز عذاب و جهنمی در کار نبود. بلکه جملگی خلایق در حرم امن الهی راه داشته و کمترین گزندی بر دامن بشر نمی رسید؛ زیرا مشیت حضرت ربوبی جز به خیر تعلق نمی گیرد و به مجازات و عذاب احدی محتاج نیست، ولی خود نافرمانی ها و طغیان هاست که در نقصان وجودی انسان دخالت تمام دارد و لذا به جهنمیان در قیامت می گویند: هذا ماکنزتم لاءنفسکم[1] این جهنم همان چیزی است که خود ذخیره کرده بودید، اما در نظام اجتماعی عقلایی، احیانا اگر کسی را به جرم خاصی تاءدیب کنند قهرا یک نوع تلافی و تشفی نفس و لذت انتقام در کار است و این به جهت نظام انفعالی نفسانیت انسانی است و قابل تاءثر بودن وی است، ولی چنین مساءله ای در ساحت قدس حضرت ربوبی راه ندارد؛ پس اگر مجازاتی هم در کار است بدان جهت نیست که خدای متعال از او انتقام گیری کند، بلکه از آن جهت است که شخص آلوده، تطهیر گردد تا برای جلب رحمت حضرت ربوبی آماده گردد؛ زیرا گناه آن چنان ظرف دل و قلب را آلوده می کند که عفونت آن، مانع از هرگونه رحمتی می باشد و یگانه راه تطهیر او مجازات وی است. درست همانند جراحی که برای سلامت بدن انسان، زائده عفونی را به وسیله برق می سوزاند و یا عضو فاسدی را قطع می کند که این قطع و سوزاندن فقط مقدمه برای سلامتی اوست. و لذا ظلم انسانی فقط متوجه خود اوست و هر کس عمل فاسدی را انجام دهد خود را به گروگان داده و در گرو آن عمل خواهد بود و عکس العمل آن را یا در دنیا و یا در آخرت خواهد چشید و امکان ندارد که بتواند از گرو آن فرار کند. و لذا فرمود: یا ایها الناس انما بغیکم علی اءنفسکم:[2] مردم پیوسته گریبان شما در گرو ظلم های شماست. انسان گنه کار فقط به ریشه خود آتش می زند و انسان باید همیشه در شروع هر عملی فکر کند که آیا ارتکاب آن را خدا مجاز دانسته، یا ندانسته است. از این رو شارع مقدس تمامی حرکات و سکنات ما را زیر حساب برده است، و ما باید پیوسته تمام امور خود را بر آن نظام قانون الهی عرضه بداریم وگرنه باید منتظر بازتابش باشیم. فمن یعمل مثقال ذره خیرا یرهَ و من یعمل مثقال ذره شرا یره[3] فراز ششم (آخرین فراز) اللهم ان الشیطان قد شمت بنا اذ شایعناه علی معصیتک، فصل علی محمد و آله و لا تشمته بنا بعد ترکنا ایاه لک، و رغبتنا عنه الیک. خدایا شادمانی شیطان پیوسته از آن است که او را اطاعت کنیم و اگر توفیق دادی که از او دوری کنیم و به سوی تو شوق پیدا کنیم، هرگز وسایل خوشحالی شیطان را برای ما فراهم نفرما و توفیق دوری از او را به ما کرامت گردان. شرح: شماتت، به معنی خوشحالی دشمن از پیدایش بلا و مصیبت است. این فراز از دعا پناهندگی به حضرت ربوبی، از شر شیطان است که پیوسته به دشمنی ادامه داده و در فرصت نشسته که هر دم با دیدن زمینه های مساعد به حمله خود دست زند و شیطان رقیب سرسختی است که یک آن از تصمیم خود منصرف نمی شود. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: الم اعهد الیکم یا بنی ادم اءن لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین.[4] اگر کسی دشمن را بشناسد و مخصوصا به حیله گری وی پی ببرد، هرگز از او غافل نخواهد شد تا به تیر غیب او مبتلا شود و هر کس از شیطان تیر می خورد، آنگاه است که از خدا و رسولش غافل گردیده است. اگر دل ز یاد تو غافل نشیند خدنگ بلا بر دل دل نشیند مثلا در روایتی آمده است که النظر سهم مسموم من سهام ابلیس[5] نگاه غیر مشروع از تیرهای شیطان است ؛ زیرا فردی که مراقب اعمال خود نیست، اعضا و جوارح خود را تحت نظارت دقیق ندارد لذا به چنین تیری از شیطان مبتلا می شود. و این دشمن چنان قهار است که انسان را به سرعت خلع سلاح می کند و با اسلحه خود، او را از پا در می آورد و به وسیله نگاه های خود قلبش را چنان نشانه می رود که نورانیت را از دل او جدا می کند و دل او را فتح کرده و در داخل قلب او جای می گیرد و پیوسته وی را بدانجا می کشاند که در نظر دارد، و او را راهی جز جهنم نیست. ابزار شیطان اعضا و جوارح خود انسان است که، به وسیله زبان و یا به وسیله چشم، گوش، شکم و شهوت دست و پای او را مهار می کند و اعضا و جوارحی که خدای متعال به ما عنایت فرموده که وسیله رشد ما باشد و خود سلاحی برنده است که می تواند شیطان را از سر راه بردارد، به دست دشمن قتال می افتد. قلبی که عرش الرحمان است و یا چشمی که می تواند به وسیله آن کمالات بسیاری را طی کند، با گوشی که می تواند مواعظ بسیار بشنود و بدان وسیله به مقام لایق برسد، زبانی که می تواند ذکرالله باشد و ناصح امت و گمراهان قرار گیرد، در خط دشمن مکار قرار می گیرد که عاقبت چنان عمل می کند که مورد سخریه شیطان واقع می شود. و شاید هیچ مرارت و تلخی، به اندازه شماتت دشمن سخت نباشد و در این دعا، حضرت سجاد علیه السلام از شماتت دشمن قهار (شیطان ) به خدا پناه می برد که بار خدایا مبتلایم مکن که به دنبال او و به حرف او اغوا شوم، و او به شماتت و سخریه ما بپردازد. البته شناختن چنین دشمنی بسیار دشوار است و انسان تا راه را و دشمن را نشناسد و به دفاع مناسب مجهز نباشد، روی صلاح را نخواهد دید. به همین مناسبت خداوند متعال در قرآن کریم مکررا بندگان خود را از شیطان می ترساند تا مبادا این راهزن خطرناک راه را بر بندگان ببندد.
[1] . توبه، 35. [2] . یونس: 23. [3] . زلزال، 7 و 8. [4] . یس، 60. [5] . الحکم الزاهره، ج 1، ص 301.
آیت الله حسن ممدوحی – شهود و شناخت، ص 359