آسیب شناسی شرح فی ظلال نهج البلاغه
این نکته را شارح، خود متذکر شده که شرح از اختصار کامل برخوردار است و تا جایی که می شود، از حاشیه پردازی پرهیز کرده است. البته چنان که گفتیم، تمام اهتمام وی بر این است که مراد کلام و منظور اصلی به خوبی درک شود؛ چنان که خود این امر را اساس و کار شرح و تفسیر معرفی کرده است. (2) افزون بر این، او غرض کار خود را تنها سهل و ساده سازی سخنان امام معرفی می کند. (3) اما تمامی این گفته ها به کنار و این که در برخی موارد تا حد زیادی از گفته خود طفره رفته و حتی بیش از حد به اختصارنویسی روی آورده نیز به کناری. این مطلب سبب می شود در مواردی منظور و مراد کلام به خوبی دریافت نشود و یا خواننده بحث اصلی را گم کند. البته باید گفت در تمامی موارد ذیل با در نظر گرفتن این مطلب است که شارح از عمل نکردن [به موارد زیر] قصدی نداشته؛ چرا که هدف و غرض اصلی وی در این شرح تنها کشف و تیسیر و تسهیل فهم و مراد سخن است؛ نه تطویل و به درازاسخن گویی. ولی اگر این نکات در شرح در
نظر گرفته می شد شرح از جامعیت بیشتری برخوردار بود.
1. شرح نکردن قسمت هایی از متن
شارح از مواردی که نیاز به شرحشان نمی دیده گذشته است. این موارد به چند دسته تقسیم می شود:
الف. در برخی موارد سخن امام را شرح نمی کند و به جای آن شرح حال مخاطب نامه را نقل می کند. البته این نکته در اغلب موارد شامل نامه ها می شود؛ نمونه: نامه 41 به عمر مخزومی، که شارح نامه را امری شخصی می خواند و جز شرح حال مخاطب، سخنی در شرح نامه نمی آورد. وی می نویسد:
هذه الرساله لا تحتاج الی شرح و تفسیر بخاصه بعد أن ذکرنا مفرداتها فی فقره اللغه، و هی رساله شخصیه لا شی ء فیها من المبادی ء العامه، و تتلخص بأن عمر ابن أبی سلمه کان والیاً للإمام علی البحرین…. (4)
و یا نامه 128 خطاب به ابوذر که در شرح آن، تنها شرح حالی از ابوذر نقل کرده است. (5)
ب. گاهی به جای شرح متن، خواننده را به متنی که شبیه آن بوده، ارجاع می دهد. لذا ازشرح آن چشم پوشیده است؛ به عنوان نمونه در شرح حکمت225 می نویسد:
و مثله فی الحکمه 179 «الطمع رق مؤبد» و سبق الشرح مفصلاً، و أیضا تکلمنا عن الطمع منذ قلیل فی الحکمه. (6)
و یا به این نمونه ها بنگرید:
و تقدم الکلام عن ذلک مرات، آخرها فی الخطبه. (7) تقدم معنا حتی الآن إحدی عشره رساله من الإمام الی معاویه، و هذه الثانیه عشره، و تأتی ثلاث، فالمجموع
5… و لا جدید فی الرساله التی نحن بصددها، و لذا نحیل علی ما سبق، و نوجز
ما أمکن. (8)
تقدم مثله مراراً، آخرها فی الحکمه. (9)
2. مشخص نکردن مصدر و منبع و یا گوینده ی برخی اقوال
مؤلف در موارد بی شماری، بدون این که منبع عبارتی را که نقل می کند، بیان نماید، به نقل اقوال اصناف گوناگون دانشمندان می پردازد. و یا حتی اگر نامی از صاحب تألیفی می آورد، نمی گوید از کدام یک از کتاب های مؤلف نقل می کند. البته این موارد را می توان به گونه ای توجیه کرد، ولی اگر سعی می شد در شرح به آن توجه شود؛ نمود بهتری پیدا می کرد؛ نمونه:
و قال بعض الشارحین. (10)
کما قال الشارحون. (11)
و قال بعض الحکماء. (12)
قال بعض العارفین. (13)
کما قال البلاذری. (14)
البته در برخی موارد نام مؤلف و کتابش و یا حتی شماره صفحه و چاپ و سال آن را نیز ذکر می کند. همچون:
رواه ابن حجر فی صواعقه المحرقه، ص5 طبعه مصر سنه ق، و الحاکم فی المستدرک، ج، ص4. (15)
و نقل السید محسن الأمین فی ج من أعیان الشیعه عن مسند أحمد، و صحیح الترمذی، و استیعاب ابن عبد البر، و مستدرک الحاکم. (16)
اما به هرحال، عدم ذکر منابع و مصادر در تمامی شرح بیشتر مشاهده است.
3. عدم توجه به منابع و اسناد سخنان امام
شارح در تمامی موارد به هیچ وجه از منابع و اسناد خطبه ها، نامه ها و حکمت ها یاد نمی کند که این سخن در چه منبعی، چه قبل از شریف رضی و چه پس از او، نقل شده است. در صورتی که این نکته یکی از مقدمات ورود به متن نهج البلاغه و از لوازمات شرح است؛ چه این که با توجه به این نکته می توان به منابعی که قبل از گردآورنده نهج البلاغه در کتب، مکتوب بوده، دست یافت و یا
کاستی ها و یا فزونی و اختلاف نقل های آن را یافت. گرچه، این کار توسط دیگران انجام پذیرفته و شیخ مغنیه با توجه به شیوه ای که در پیش گرفته، از نقل این گونه موارد روی برتافته است. البته در یک مورد استثنا وجود دارد و آن هم در خطبه 206، پس از نقل تاریخ صدور کلام از کتاب الامامه و السیاسه از مورخ نامی ابن قتیبه دینوری (م276ق) می نویسد:
و ذکر ابن قتیبه هذه الخطبه کما هی فی نهج البلاغه بلا تقلیم أو تطعیم. (17)
البته در سه مورد دیگر و آن هم با نقل از دیگران به صورت اشاری مطلبی نقل کرده، وی به نقل از
ابن ابی الحدید نوشته است:
قال ابن أبی الحدید: «هذه الخطبه طویله، و قد حذف الکثیر منها الشریف الرضی و بهذا نجد تفسیر عدم الربط و المناسبه بین الاشاره الی الأمویین، و ما تقدمها من الکلام.» (18)
4. عدم بیان وجه تسمیه خطبه ها
چنان که مشهور است، برخی از خطبه ها به نام هایی مشهور است و با توجه به محتوای آنها این نام ها بدان تعلق گرفته است، ولی شارح تنها در یک مورد وجه تسمیه آن را متذکر شده و آن هم خطبه اشباح است. وی بدین شکل می نویسد:
روی أن سائلاً سأل الإمام أن یصف له الله کأنه یراه، فصعد المنبر، و ألقی هذه الخطبه التی تسمی بخطبه الأشباح، أی الأشخاص، لأن فیها ذکر الأشخاص و الملائکه، و قد افتتحها بقوله…. (19)
البته درباره ی خطبه همام باید گفت همان عبارت شریف رضی را نقل می کند و سخنی دیگر نمی گوید. (20) این مطلب در مورد خطبه قاصعه و یا غراء صدق می کند. اما وی درباره ی خطبه شقشقیه در تیتر ابتدایی خطبه 3 تنها یک عبارت به عنوان وجه تسمیه خطبه نوشته و آن: الخطبه: و تعرف بالشقشقیه لقول الإمام (علیه السلام) بعدها: تلک شقشقه هدرت، ثم قرّت. (21)
5. تطویل کلام در برخی موارد
شارح در پاره ای از موارد بیش از حد به توضیح سخنان می پردازد و یا گاهی اوقات به مباحثی می پردازد که خارج از بحث مورد نظر در متن نهج البلاغه است؛ مثال:
همچون توضیحاتی که درباره ی مباحث روز و اوضاع اجتماعی زمان تألیف می دهد. و یا آنجا که از ظلم و ستمی که توسط اسرائیل بر مسلمانان وارد شده سخن می گوید. (22) البته گفتنی است از آنجایی که مؤلف تحت تأثیر فضای سیاسی زمان خود قرار گرفته است، لذا بی جهت نیست که از این گونه مطالب در شرح وی به وفور دیده شود. و البته این موضوع در تألیفات و مقالات دیگر
ایشان نمود دارد. (23) یا در مواردی که به علم جانورشناسی می پردازد و مصادیقی را ذکر می کند. وی در توضیح این مطالب بیش از حد زیاده روی می کند. (24)
6. توضیح ندادن سخنان شریف رضی
شارح در پاره ای از موارد، از شروحی که شریف رضی بر سخنان و یا حتی لغات نهج البلاغه ارائه داده، گذشته و در مورد آنها هیچ توضیحی نداده است. گرچه شاید بتوان گفت شرح سخنان شریف رضی وظیفه شارح نهج البلاغه نیست، اما امکان آن هست که در مواردی سخنان شریف رضی مبهم و یا برخاسته از برداشت شخصی وی باشد. لذا شارح اگر سعی کند به آن توجه کند و در مواردی که نیاز هست، آن را شرح و بسط دهد، شرح را امتیاز ویژه ای بخشیده است؛ به عنوان مثال در خطبه 113- که سید رضی درباره ی لغات خطبه، تفسیری ارائه کرده- سخنی به میان
نیاورده و از آن گذشته است. (25) همچنین است در دیگر خطب همچون خطبه شقشقیه (26) و بویژه در سخنان غریب امام در بخش مربوط به حکمت ها، که علاوه بر اینکه درباره ی سخنان شریف رضی سخنی نمی گوید، از شرح آن، یا به سادگی گذشته و یا با ارائه توضیحی سطحی و مختصر از آن روی برتافته است.
نتیجه
شرح فی ظلال نهج البلاغه محاوله لفهم جدید اثر گران ارج شیخ محمد جواد مغنیه شرحی روان، و مختصر نویس است. در این شرح- که به صورت ترتیبی پیش رفته است- با دو گزاره و مؤلفه برمی خوریم که سبب شده، شرح از نظم و ساختار مناسبی برخوردار باشد، از آن جمله است گزاره ها به لحاظ ساختار و گزاره به لحاظ محتوا که در مقاله به تفصیل از آنها سخن رفت. شارح با استفاده از این مؤلفه ها و گزاره ها درصدد است شاکله شرح خود را به گونه ای بنا نهد که به هدف و غرض خود- که همان اختصارنویسی است، لطمه ای وارد نشود. اما به طور کلی سخن اصلی- که باید در مورد آن بیان شود- این است کهشرح فی ظلال شرحی امروزین، اجتماعی و متناسب با فهم عمومی از نهج البلاغه و مطابق با مقتضیات عصر کنونی است. این نکته از مشخصه ها و مختصات اصلی این شرح به شمار می رود که سبب شده به گونه ای این شرح با دیگر شروح، متفاوت و متمایز باشد؛ چنان که می توان موارد بی شماری از این نکته را در کل شرح
یافت و به تماشا نشست.
از جمله موارد آسیب شناسی شرح فی ظلال که در مقاله به طور مفصل از آنها سخن رفت، شرح نکردن قسمت هایی از متن، مشخص نکردن مصدر و منبع و یا گوینده برخی اقوال، عدم توجه به منابع و اسناد سخنان امام، عدم بیان وجه تسمیه خطبه ها، درازگویی در برخی موارد و همچنین توضیح ندادن عبارات شریف رضی است که در مقاله به نمونه ها و مثال هایی ازآنها اشاره شد.
کتابنامه:
– اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406ق.
– تجارب محمد جواد مغنیه، محمد جواد مغنیه، قم: انوار الهدی، دوم، 1427ق.
– چشمه خورشید (آشنایی با نهج البلاغه)، مصطفی دلشاد تهرانی، تهران: انتشارات دریا، دوم، 1382ش.
– الشیعه و الحاکمون، محمد جواد مغنیه، ترجمه: مصطفی زمانی، دوم، بی جا، 1343ش.
– فهرس التراث، سید محمد حسین حسینی جلالی، قم: انتشارات دلیل ما، 1422ق.
– فی ظلال نهج البلاغه محاوله لفهم جدید، محمد جواد مغنیه، بیروت: دارالعلم للملایین، سوم، 1358ق.
– فی ظلال نهج البلاغه محاوله لفهم جدید، محمد جواد مغنیه، حققه و علق علیه: سامی
الغریری، قم: موسسه دارالکتاب الاسلامی، 1425ق.
– موسوعه طبقات الفقهاء، جعفر سبحانی، قم، مؤسسه الامام الصادق (علیه السلام)، 1418ق.
پی نوشت ها :
1) دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران(پردیس قم).
2) همان، ج 1، ص6.
3) همان، ج1، ص13.
4) همان، ج 3، ص565.
5) همان، ج 2، ص265- 267.
6) همان، ج4، ص352.
7) همان، ج2، ص79.
8) همان، ج4، ص 160.
9) همان، ج 4، ص 248.
10) همان، ج 3، ص 471.
11) همان، ج 1، ص 62.
12) همان، ج 4، ص 450.
13) همان، ج 1، ص 379.
14) همان، ج 1، ص92.
15) همان، ج 3، ص 229.
16) همان، ج 2، ص 247.
17) همان، ج 3، ص236.
18) همان، ج 1، ص 441.
19) همان، ج 2، ص 7.
20) همان، ج 3، ص164.
21) همان، ج 1، ص 83.
22) همان، ج3، ص 142- 146.
23) مطالعه بیشتر ر.ک : به اثر خواندنی ایشان، یعنی تجارب محمد جواد مغنیه.
24) همان، ج 2،ص 397.
25) همان، ج2، ص194- 199.
26) همان، ج1، ص83.
منبع: فصلنامه علمی-پژوهشی علوم حدیث 55