چکیده
شرح فی ظلال نهج البلاغه محاوله لفهم جدید اثری غنی و گرانبار از شیخ محمد جواد مغنیه به شمار می رود. در این نوشتار کوشیده شده تا روش شناسی این شرح با استفاده از دو مؤلفه ای که پایه این شرح است، بیان شود. مؤلفه و گزاره هایی که در این شرح به کار رفته، عبارت است از: گزاره از لحاظ ساختار و از لحاظ محتوا. نمونه های ساختاری این شرح عبارت است از: مشخص کردن مخاطب کلام و یا نامه امام، عنوانی برگزیده، به جای بخش «المعنی»، عنوان دهی به سخنان امام، ابداع بخش مجزایی به نام «للمنبر»، شرح درون متنی(مزجی) و جمله به جمله و… و هم چنین نمونه هایی از گزاره از لحاظ محتوا عبارت است از: تقسیم بندی موضوعی، استفاده بی شمار از آیات قرآن، شرح روایی و بهره گیری از احادیث و روایات، استفاده از مباحث فقهی، فلسفی، منطقی، کلامی، صوفی و عرفانی، بهره گیری از علوم طبیعی (جانورشناسی)، عبارات تسأل و الجواب و بررسی شبهات، و….
درآمد
شرح فی ظلال نهج البلاغه محاوله لفهم جدید از مهم ترین و برجسته ترین شروح نهج البلاغه به شمار می رود. این اثر پُر ارزش توسط شیخ محمد جواد مغنیه به نگارش در آمده است. وی از علمای معاصر است که در سال 1322ق، هجری در روستای طیردبای جبل عامل دیده به جهان گشود… او از شاگردان سید ابوالحسن اصفهانی، سید عبد الهادی شیرازی و شیخ محمد حسین اصفهانی و… به شمار می رود.مسافرت های بسیاری به اقصی نقاط بلاد عربی و اسلامی داشته که از ثمرات آنها، آثار ارزشمندی از جمله کتاب ها و مقالات اوست. وی در سال 1390ق، به درخواست دارالتبلیغ الاسلامی به قم سفر کرد و تدریس را به مدت پنج سال در قم دنبال کرد. سپس به وطنش بازگشت و سرانجام در محرم سال 1400ق، در بیروت وفات یافت و پیکر مطهرش را به محل تولدش بازگرداندند و در همان جا به خاک سپردند. (2) از او تالیفات بسیاری به جا مانده است. به علاوه، چنان که در زندگی نامه و شرح حالی که برای خود با نام تجارب محمد جواد مغنیه نگاشته، مقالات بسیاری نیز از او بر جای مانده است. (3) مهم ترین این آثار تفسیر الکاشف در هفت جلد، شرح فی ظلال نهج البلاغه در چهار جلد، الفقه علی المذاهب الخمسه و فقه الامام جعفر الصادق (علیه السلام) در شش جلد و… است.
در این مقاله سعی شده کتاب ارزشمند و گران سنگ وی یعنی فی ظلال نهج البلاغه محاوله لفهم جدید با مؤلفه هایی که او در شرح خود به کار گرفته، معرفی و روش شناسی شود. لذا پیش از ورود به بحث، ابتدا با مباحثی درباره ی سبک کلی شروح پیشین نهج البلاغه و همچنین این شرح گران سنگ، بحث های اصلی را پی می گیریم.
خصوصیات کلی شرح فی ظلال نهج البلاغه
نهج البلاغه کتابی است که شیفتگان حق و حقیقت را همواره مسحور خود کرده است؛ به طوری که از جمله کتبی به شمار می رود که از همان عصر تألیف توجه به شرح آن در میان بزرگان و عالمان ایجاد شد. لذا از همین روی، نهج البلاغه بیشترین شرح را نسبت به کتب دیگر، جز قرآن کریم، به خود اختصاص داده است. هر کدام از شارحان نهج البلاغه با رویکردی که از دنیای خود داشته اند، دست به شرح آن زده اند؛ به طوری که قطب الدین راوندی منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه را بر پایه شرحی ادبی و لغوی سامان داد، یا شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید محور اصلی آن بیشتر مباحث تاریخی است؛ گر چه از مباحثی چون ادبیات، کلام، فقه، اخلاق، و انساب و… بی بهره نیست. یا شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی که شرحی کلامی و فلسفی تلقی می شود. (4) البته برخی شارحان، نهج البلاغه را به صورت ترتیبی و برخی به صورت موضوعی شرح کرده اند؛ از آن جمله که به صورت موضوعی شرح کرده اند می توان به بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه از علامه شوشتری اشاره کرد. (5) اما شرحی که ما اکنون درصدد روش شناسی آن هستیم، یعنی فی ظلال نهج البلاغه محاوله لفهم جدید شرحی ترتیبی و متمایز از شروح پیشین خود است و این تمایز به جهت روحیه ظلم ستیزی و انظلام ناپذیری شارح است که این روحیه را می توان در فی ظلال نهج البلاغه محاوله لفهم جدید- که در حوالی سال های 1971م، (6) به نگارش درآمده- مشاهده کرد. (7) چنان که خواهد آمد، تأثیرپذیری ایشان از دنیای جدید و همچنین جنگ های لبنان و فلسطین با اسرائیل را در لابه لای این شرح به وضوح و به کرات می توان یافت. او انگیزه خود را نوعی کشمکش درونی و دغدغه ذهنی معرفی می کند، (8) سبک و شیوه کلی این شرح اجتماعی، امروزی و متناسب با فهم عمومی از نهج البلاغه، مطابق با مقتضیات عصر حاضر است. لذا جلوه های آن را می توان در خطبه های سیاسی و حتی اخلاقی نهج البلاغه به تماشا نشست. ویژگی بارز شرح فی ظلال را می توان در اختصارنویسی، ساده نویسی و بیان حرف ها و سخنانی جدید از دنیای امروز و دیروز دانست. اهتمام نویسنده آن بر این بوده است که با این مختصات و به دور از تطویل، نهج البلاغه را شرح و تفسیر کند. با توجه به این مقدمات، مباحث کلی این شرح عبارت اند از:
1. اختصار نویسی
مؤلف همان طور که در مقدمه (9) بیان داشته، هدفش از شرح، سخن به درازا گویی نبوده، بلکه غرض، بیان مراد و منظور اصلی کلام امام است، که البته شارح در این نکته موفق بوده است؛ گرچه در مواردی [که خواهد آمد] از موضوع اصلی خود خارج شده است، اما به طور کلی شیوه و ساختار و بن مایه ی اصلی کار وی همین مختصرنویسی است که در همین نکته می توان نکات جدید و قابل توجهی یافت. این نکته در تمامی شرح به وضوح پیداست.
2. ساده نویسی
از نکات مهم دیگر این شرح می توان از این مؤلفه، یعنی ساده نویسی وی یاد کرد. به همین دلیل است که عمده مخاطبان این شرح و یا دیگر تألیفات ایشان، از قشر جوان تشکیل شده است؛ مثلاً ذیل حکمت 242- که امام می فرماید: «اذا ازدحم الجواب خفی الصواب»، تنها این عبارت را نوشته است:
اذا سئلت عن امر و تصورت له العدید من الاجوبه وقعت فی حیره بخاصه اذا کان للمسؤول عنه جهتان: احداهما للتحلیل و الثانیه للتحریم و ایضاً تخفی الحقیقه اذا کثر المجیبون باجوبه متضاربه. (10) با کمی دقت می توان دریافت که وی با زبانی ساده و به دور از تکلف، همراه با مثال و نمونه و… می کوشد، علاوه بر دوری از اطناب، مراد اصلی کلام امام را به مخاطب القا کند و در نهایت، سخن شرح شود. این نکته را در کل شرح با نگاهی اجمالی قابل ملاحظه است.
3. تأثیر پذیری از فضای سیاسی حاکم بر دنیای جدید
شیخ محمد جواد مغنیه در محیط لبنان و زیر حملات رژیم غاصب صهیونیستی زندگی خود را سپری کرده است. این فضا بر تألیف این کتاب و یا حتی دیگر کتاب های ایشان تأثیری زیادی گذاشته و سبب شده وی به هنگام شرح بخش هایی که امام از ظلم و جنایت و… سخن می گویند، به گونه ای آنها را به جامعه زمان خود ربط و تطبیق دهد و برای هر یک مصداق یابی کند. و به شدت یهود و اسرائیل را و هر جنایتکار استکباری را محکوم کند؛ نمونه:
و المدهش أنه کلما تکرر العدوان علی العرب، و زادت حدته. عانوا مزیدا من التفکک و الانقسام، کما حدث بعد حرب 1948 أو حرب 1967 مع اسرائیل مئه ملیون عربی یذلهم ملیونان و نصف یهودی… فهل حدث مثل هذا فی التاریخ. و ان قال قائل: انها أمریکا لا اسرائیل. قلنا فی جوابه: بل الخلاف و الشقاق. فلقد أذلت فیتنام أمریکا، و جعلتها تضرب فی غمره، و تموج فی حیره لا تدری أین السبیل. (11)
و یا آنجایی که در صدد است عبارت امام را که می فرماید: «العالم من عرف قدره»، شرح دهد، از علم و تکنولوژیی سخن می گوید که هدف اصلی آن ابزاری عالی برای رفع نیازهای مردم است و نه به کارگیری علیه آنها. وی می نویسد:
و لایعرف قدره إلا من صان العلم عن خدمه الأغنیاء و الوجهاء طمعاً فی ما لهم و جاههم، و مضی به فی سد حاجات الناس، أو هدی من ضل عن قصد السبیل، و لم یتخذ منه أداه للخداع و اللصوصیه، و لا اخترع به أسلحه القتل و التدمیر.. و قد فعل العلم فی عصرنا المعجزات، و علّم الانسان ما لم یکن لیحلم به، و لکنه أفسد أکثر مما أصلح، و خلق المشاکل و الأزمات للمستضعفین و مئات الملایین،… فلم یمض وقت طویل علی فاجعه هیروشیما و ناکازاکی حتی تفجرت القنابل الحدیثه، و تفجر معها کل شی ء من انسان و جماد و زرع و ضرع فی کور یا، ثم فی فیتنام، ثم فی إفریقیا، ثم فی فلسطین… الی ما لا نهایه. (12)
و یا در شرح این عبارت امام که می فرماید: «و لم یجبر عظم أحد من الأمم إلا بعد أزل و بلاء»، می نویسد:
أی ان الأمم المستضعفه لا تتحرر من الجبابره الطغاه، و تحصل علی أهدافها إلا بعد التضحیات و الصبر علی البلاء و الشدائد من… (13)
درجایی دیگر اعراب را علاوه بر سرزنش، علیه دولت اسرائیل به انتقام فرا می خواند و روابط کشورهای مسلمان را با اسرائیل را تحریم می کند و در بخشی از آن می نویسد:
… أبهذا یا أصحاب الفضیله تغیظون اسرائیل و تنتقمون من الولایات المتحده، و تنقذوننا من الیأس و القنوط، و الذل و الهوان و هل هذا هو واجب العلماء الوحید الآن فقط لا غیر یا حمله القرآن… (14)
در خطبه 190 آنجا که عنوانی به نام «اسرائیل» باز کرده، به طور مفصل، در مورد شخص اسرائیل، یهود، اصل و ریشه آنها و همچنین رابطه آنها با اسرائیل کنونی، بحث کرده است. (15)
ساختار شرح
الف: شیوه و روش شناسی کلی شرح
اما شیوه شارح، به گفته خود در مقدمه، همچون شیوه التفسیر الکاشف، یعنی ترتیبی است. (16) وی در ابتدا همچون ترتیب نهج البلاغه، پس از نوشتن مقدمه ای نه چندان طولانی، خطبه ها را شرح می کند، پس از اتمام، بلافاصله به شرح نامه ها، عهدنامه ها و وصیت نامه ها می پردازد، و در نهایت، به شرح حکمت ها و سخنان قصار می رسد، ناگفته نماند که در ابتدای شرح کلمات قصار مقدمه ای مختصر می نویسد. وی در صدد است تا این بخش از سخنان امام را مجزا از دو قسمت قبلی، یعنی خطبه ها و نامه ها معرفی کند. حکمت ها را نوعی حقیقت انسانی که برخاسته از فطرت پاک آدمی است، می داند. از طرفی وی معتقد است کل حکمت ها با تمامی علوم، مرتبط و در تعاضد همدیگرند که انسان ناگزیر از تعلیم آن نیست؛ مثلاً «قد تکذب العیون اهلها و لا یغش العقل من استنصحه» جزء مباحث علم فلسفه است و…. در نهایت، حکم نهج البلاغه را مبتنی بر سه نوع علم می داند، علم اجتماع، علم نفس و علم اخلاق. و در ادامه، آنها راشرح و بسط می دهد. (17) پس از این مقدمه، به شرح حکمت ها ادامه می دهد.
اما شیوه شرح وی به طور کلی و به اجمال [البته تفصیل آن همراه با کارکردهای آن در هر بخش ملاحظه خواهد شد]، بدین شکل است که ابتدا ذیل هر سخنی از امام، در بخشی به نام «اللغه» لغات را توضیح می دهد. سپس به اعراب جملات می پردازد؛ البته جملاتی که نیاز به اعراب گذاری دارد. در ادامه در بخش «المعنی» شروع به شرح می کند؛ البته این نکته بیشتر مربوط به خطبه ها و نامه های طولانی است، اما در جایی که سخن امام کوتاه و مختصر است، از بخش بندی کردن و شماره گذاری اجتناب ورزیده و اگر هم لغتی دشوار بوده، بدون ایجاد بخش بندی، بلافاصله پس از توضیح لغات، شرح سخن را پی می گیرد. (18) اما به هر روی، شرح به صورت شرح معنا و تفسیر جمله به جمله است، بدون این که کلام را به حاشیه بکشاند. تمام اهتمام وی بر این است که مراد کلام و منظور اصلی به خوبی درک شود؛ چنان که خود این امر را اساس و کار شرح و تفسیر معرفی کرده است. (19)
پی نوشت ها :
1) دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران(پردیس قم).
2) اعیان الشیعه، ج9، ص205؛ موسوعه طبقات الفقهاء، ج2، ص582- 583.
3) برای مطالعه بیشتر ر.ک : تجارب محمد جواد مغنیه، ص 95 و 143- 149 و….
4) فی ظلال نهج البلاغه، ج1، ص13.
5) برای مطالعه بیشتر ر.ک : چشمه خورشید، ص432- 448.
6) مطابق با سال 1350 شمسی و 1392 قمری.
7) مؤلف در جایی از فی ظلال می نویسد: نحن الآن فی سنه 1971م (فی ظلال نهج البلاغه، ج 1، ص 144).
8) فی ظلال نهج البلاغه، ج1، ص5- 6.
9) همان، ج1، ص 12 و 13.
10) همان، ج4، ص362.
11) همان، ج 3، ص138.
12) همان، ج 2 ص 103.
13) همان، ج 1 ص 444.
14) همان، ج 3، ص 145.
15) همان، ج3، ص 142- 146.
16) همان، ج1، ص6.
17) همان، ج4، ص211- 212.
18) وی می گوید: و قسّمت الخطبه الطویله و ما بینها و بین القصیره، قسّمتهما الی فقرات. و وضعت لکل منهما أرقاماً 1، 2 إلخ. بقصد تسهیل الرجوع الی ألفاظ الخطبه و کلماتها عن طریق الفهرست، أما الخطبه القصیره فسبیل الرجوع الیها سهل و لا تحتاج الی أرقام. (همان، ج1، ص13).
19) وی می نویسد: و ترتیبی فی هذا الشرح کترتیب التفسیر الکاشف ابتدئ بفقره (اللغه) و ثانیه (للإعراب) ثم شرح المعنی و تفسیره جمله فجمله، علی طریقه القدامی فی تفسیر القرآن الکریم، واقفاً عند ظاهر الکلام بلا استطراد و حشو و قفزات… لأن هذا هو الأساس لکل شرح و تفسیر، و لأن القارئ یتطلع قبل کل شیء الی المعنی المراد (همان، ج1، ص 12).