چگونه مدیران باید امانت الهی را پاس دارند؟
بدیهی است، امانت داری مدیران و کارگزاران در مدیریت و پذیرش مسئولیت، غیر از امانت داری مردم نسبت به یکدیگر در امور شخصی است. لذا چند نکته را برای تحقق آن باید در نظر بگیرند:
الف- مشکلات مردم را مشکلات خود بدانند؛
ب- تقدم ضوابط بر روابط؛
ج- قاطعیت و صراحت؛
د: مقدم داشتن مصلحت و حقیقت؛
ه- دوری از فساد اداری و تضییع حقوق ارباب رجوع.
الف- مشکلات مردم را مشکلات خود بدانند
«فاربع ابا العباس رحمک الله فیما جری علی یدک و لسانک لسانک و یدک من خیر و شر فانا شریکان فی ذلک؛
ای پسر عباس! (فرماندار امام در بصره) – خدا تو را بیامرزد – سازگاری کن در آنچه بر دست و زبانت جاری می شود، چه خیر باشد و چه شر (در گفتار و کردارت با افراد مدارا کن) که ما هر دو در آن شریکیم؛ نهج البلاغه،ن: 18».
جالب اینجاست که در خیر و شر مردم، هم مدیر ارشد و هم کارگزاران، هر دو شریک اند، یعنی باید مشکلات آنان را مشکلات خود بدانند و در رفع آن با تمام ظرفیت بکوشند و نیز باید در خیر رسانی به عموم تلاش کنند و نفع آنان را نفع خود ببینند.
ب- تقدم داشتن ضوابط بر روابط
مهربانی، فروتنی، خوش رویی و همه را به یک چشم دیدن از وظایف حتمی و
شرعی مدیران است. راز این دستور مهم اخلاقی و انسانی که زیربنای عدالت اجتماعی را رقم می زند، در دو نکته نهفته است، نخست آنکه زورمداران و گردنکشان در مدیران طمع نمی کنند و برای خود راه نفوذی نمی بینند و دیگر آنکه ناتوانان و آنان که زور و زری ندارند و تنها در فکر احقاق حق خویش اند، از عدالت مدیران ناامید نمی شوند.
یکی از مشکلات دنیای امروز ناکارآمدی ادارات و مؤسسات در کارگشایی امور مردم و ایجاد «رابطه» به جای «ضابطه» و یا کاغذ بازی ها و وجود دلالان و کارچاق کن هایی است که می توانند قوانین را دور بزنند و از بیراهه ها به اهداف پلید خود برسند و حق را ناحق، و ناحق را حق جلوه دهند و به کرسی بنشانند.
راه مبارزه با این بیماری و انحراف، تربیت مدیران بر مبنای اخلاق و آداب اسلامی است تا ارباب رجوع را بندگان خدا و مأموران الهی بدانند و با نهایت مهربانی به کارشان برسند.
امام – درود خدا بر او – به محمد بن ابی بکر که مأموریت ولایت مصر را بر عهده او گذاشته بود، مرقوم داشت:
«فاخفض لهم جناحک و الن لهم جانبک و ابسط لهم وجهک و اس بینهم فی اللحظه و النظره حتی لا یطمع العظماء فی حیفک لهم و لا ییاس الضعفاء من عدلک علیهم فان الله تعالی یسائلکم معشر عباده عن الصغیره من اعمالکم و الکبیره و الظاهره و المستوره…؛
بال فروتنی و مهربانیت را بر مردم گستران، و نرم خوی و گشاده روی باش و همه را با یک چشم ببین و بین آنان تبعیض روا مدار، تا زورمداران طمع نکنند که به پشتوانه تو ستم کنند و ناتوانان از عدالت تو ناامید شوند، بی شک خدای متعال از
شما درباره بندگانش بازخواست کند و از کردارهای کوچک و بزرگ و آشکار و پنهان بپرسد…؛ نهج البلاغه، ن: 27».
ج- قاطعیت و صراحت
صداقت و صراحت در گفتار از وظایف اصلی مدیران و کارگزاران است، در برابر افراد مطابق خواست و علاقه آنان سخن گفتن و قول دادن، ولی در پشت سر برخلاف قول عمل کردن، در شأن کارگزاران حکومت اسلامی نیست و نوعی نفاق محسوب می شود.
مدیران باید با کارکنان و ارباب رجوع صادقانه صحبت کنند و راهکارها را در اختیار بگذارند و تا آنجا که قانون اجازه می دهد به آنها یاری رسانده و تلاش کنند که حق به حق دار برسد و حق کسی تضییع نشود وعده های توخالی و سرخرمن ندهند و امیدهای واهی ایجاد نکنند و نیز به آنها تذکر دهند که برای حقوق دیگران هم احترام قائل شوند و راضی نشوند که حق آنان پایمال خواسته های ایشان شود:
«و لکنی اخاف علیکم کل منافق الجنان عالم اللسان یقول ما تعرفون و یفعل ما تنکرون…؛
ولی بر شما از آنکه به دل منافق است و به گفتار عالم، می ترسم که چیزهایی می گوید که می پسندید و کارهایی می کند که نمی پسندید.
و سپس ادامه می دهد که
«…من بر شما از منافق ترسانم که زبانش برخلاف قلبش گوید، آنچه را شناسید بر زبان راند و به آنچه ناخوش دارید عمل کند؛ همان».
بدیهی است یکی از مظاهر مهم نفاق دورویی و برخوردهای دوگانه، در مسائل اجتماعی و اداری است.
د- تقدم داشتن مصلحت و حقیقت
آنگاه که مدیر ارشد یا دیگر مدیران تشخیص دادند و بر اساس معیارها و ضرورت ها مصلحت دیدند یا کارمندی را جابجا کنند، باید با قاطعیت عمل نماید و مصلحت و حقیقت را فدای چیز دیگر نکند و در اینگونه موارد از پرده پوشی و سخنان دو پهلو و رودربایستی بپرهیزد و به خاطر بر کناری شخص، تشکیلات موجود را بر هم نزند و یا ساختار جدیدی به وجود نیاورد.
کوتاه سخن آنکه با صداقت به آنچه بهتر و شایسته تر در پیشرفت کارهاست، اقدام کند. نگاه کنید به نامه امام (علیه السلام) به محمد بن ابی بکر که با چه صداقت و قاطعیتی جابجایی را اعلام و علت آنرا به صراحت بیان می فرماید:
“اما بعد فقد بلغنی موجدتک من تسریح الاشتر الی عملک و انی لم افعل ذلک استبطاء لک فی الجهد و لا ازدیاداً لک فی الجد و لو نزعت ما تحت یدک من سلطانک لولیتک ما هو ایسر علیک مئونه و اعجب الیک ولایه؛
به من خبر رسید که از اعزام اشتر به محل مأموریتت و به جای تو، خشماگین شدی، من، این کار را به خاطر کوتاهی تو در انجام وظیفه نکردم و نه به منظور تلاش بیشتر. من اگر این مسئولیت را از تو گرفتم، مسئولیت دیگری به تو دادم که زحمت آن کمتر و حوزه حاکمیت آن برای تو محبوب تر است… همان، ن: 34».
و در همین رابطه اگر کارگزاری احیاناً به خیانت متهم شد، باید او را فراخوانده و پاسخ بخواهد و رو در رو و بدون واسطه با او صحبت کند.
به امام (علیه السلام) خبر دادند که «منذربن جارود» فرماندار فارس خیانت کرده است. آن حضرت به او نامه می نویسد و پس از هشدار و موعظه با کمال
دقت و آینده نگری او را مخاطب ساخته و چنین می فرماید:
“لئن کان ما بلغنی عنک حقاً لجمل اهلک و شسع نعلک خیر منک؛
اگر این گزارش درست باشد قطعاً «شتر قبیله» و «بند کفشت» از تو و امثال تو بهتر است؛ همان، ن: 71».
و سپس دستور می دهد: آنگاه که این نامه ام به تو رسید به سویم آی… از این نامه چند مطلب استفاده می شود:
1- وجود و فعال بودن تشکیلات اطلاعاتی و خبررسانی؛
2- اقدام فوری در مورد گزارش ها؛
3- بررسی و داوری عادلانه و رعایت حریم افراد و متهمان؛
4- ارتباط و گفتگوی رو در روی مدیران با کارگزاران.
ه- ضرورت تشکیلات، حذف تشریفات
امام (علیه السلام) به کارگزارانش دستورهایی می دهد که نشان دهنده حاکمیت یک تشکیلات منسجم و حساب شده و دقیق است. زیرا بدون اعلام دستورهای مشخص و روشن هرگز نظم و تشکیلات، آن هم در یک جامعه بزرگ به وجود نخواهد آمد.
امام (علیه السلام) به اشعث بن قیس فرماندار خود در آذربایجان می نویسد:
«… و انت مسترعی لمن فوقک لیس لک ان تفتات فی رعیه و لا تخاطر الا بوثیقه؛
و تو در برابر «مافوقت» مسئولی، و تو را نسزد که نسبت به مردم «خودسرانه» تصمیم گیری و در کارهای مهم جز به «دستور» عمل کنی؛ همان، ن: 5».
از این دستورالعمل موارد زیر استفاده می شود:
1- اقدامات خودسرانه ممنوع؛
2- لزوم احترام به دستور مافوق.
بدیهی است که کلمات: «مافوق» و «دستور» حکایت از تشکیلات منظم و ابلاغ شده دارد که امام این گونه قاطع و صریح هشدار می دهد.