تغییر مرکز خلافت و هجرت به کوفه
هجرت در تاریخ اسلام، اساس توسعه، بسط قدرت، نفوذ کلمه، مبنای عظمت و استقلال مسلمانان بوده است. دارالهجره ها از حبشه و مدینه گرفته تا مصر و سودان، الجزایر، تونس، لیبی و مالی، و از شام گرفته تا ایران و عراق، افغانستان، هندوستان، سریلانکا، اندونزی و مالزی… از عصر رسول الله (ص)تا زمان حاضر پیوسته پناهگاه و وسیله رهایی مسلمانان از ظلم و فشار دشمنان و نیز دژهایی برای حفظ اسلام بشمار می آمده است.
حضرت علی (ع) هم بعد از استقرار بر مسند خلافت، به سبب فتنه طلحه و زبیر و سفر عایشه و سایر یاغیان به بصره و احتمال تجزیه استان بصره و بروز حوادثی در ایران ناچار گردید مدینه را رها کند و به کوفه مهاجرت نماید و در آنجا آتش فتنه را خاموش و آن منطقه ی حساس را از نزدیک مراقبت کند.
درباره وجوب هجرت در نهج البلاغه می فرماید:
«وَالْهِجْرَهُ قَائَمَهٌ عَلَیَ حَدِّها الْاوَّلِ. مَا کَانَ للَِّهِ فِی اهْلِ الْاَرْضِ حَاجَهٌ مِنْ مَسْتَسِرِّ اِلامَّهِ وَ مُعْلِنِهَا». (1)
هجرت با همان اهمیت نخستین خود برپاست و تا خدای به اهل زمین – چه آنانکه حال خود را آشکار و چه کسانی که پنهان می دارند- حاجت دارد هجرت نیز واجبست.
در عهد سه خلیفه گذشته به دنبال توسعه فتوحات و وفور غنائم و درآمدها، شهر مدینه بصورت یک شهر اشرافی و سرمایه داری و خوش گذرانی و بازار بزرگ برده فروشی درآمد و کسی به کسب علم و روایت حدیث، رغبت نشان نمی داد چنانکه عثمان تاب شنیدن نصایح ابوذر غفاری را نیاورد و او را از مدینه تبعید نمود.
بعد از جلوس حضرت علی (ع)بر مسند خلافت، سرمایه داران بزرگ و مالکان و رؤسای عشایر و سایر اشراف که هدف و روش زندگی ایشان با آن حضرت مغایر بوده و با عدل و مساوات و موشکافی های او موافق نبودند، سر به نافرمانی برداشتند و نارضائی خود را به شکلهای گوناگون آشکار کردند. به علاوه امیرمؤمنان خود بزرگترین عالم و مشوق اهل علم بود و راه توفیق و بقای اسلام را در رواج فرهنگ و معرفت بین جوانان مسلمان می دانست و این امر در مدینه میسر نبود. بنابراین، ضرورتهای سیاسی و نظامی از یک سو و ضرورتهای فرهنگی و اجتماعی از سوی دیگر او را ناگزیر ساخت تا مرکز دولت اسلامی و مقرّ خلافت را از مدینه به کوفه منتقل سازد.
کوفه شهری بود نوبنیاد و خوش آب و هوا، که در کنار شهر تاریخی حیره بر ساحل فرات بنا شده بود. این شهر علاوه بر اهمیت جغرافیائی و استراتژیکی مرکز فرهنگی و هنری و دینی و مجمع شعرای عرب بشمار می آمد و با اینکه هنوز چندسالی از بنای آن نگذشته بود، رفته رفته تمام مواریث معنوی بابل و تیسفون و حیره را در خود جمع می آورد و تمدن ایران در آنجا ریشه داشت. علوم و هنرهای ایرانی و فلسفه و فرهنگ مسیحی مرقیونی و فلسفه دیصانی و مانوی در آنجا سابقه داشت و مسیحیان و مزدکیان و هندوان و قبطیان و … آنجا را به شکل یک شهر بین المللی درآورده بودند.
شهر حیره در چهار کیلومتری کوفه از مراکز قدیم مسیحیت و مقر بطارقه و پر از دیر و کلیسا و کشیش و راهب بود. در مدارس دینی آنجا از دیرباز متون و شروح عهد عتیق و عهد جدید و الهیات تدریس می شد و احبار یهود و راهبان مسیحی به تالیف و تدریس اشتغال داشتند.
در حیره کتابخانه، مدرسه، معلم و نوشت افزار در دسترس همه بود و قبور انبیای بنی اسرائیل مثل یونس، نوح، صالح و هود در آن منطقه شهرت داشت و پیوسته زوّار فراوان را از سایر نقاط عالم به سوی خود می کشاند. ابراهیم و لوط از آن ناحیت برخاسته بودند. ابراهیم پیغمبر(ع) درباره قطعه زمینی از آنجا گفته بود:
«از این مکان هفتاد هزار شهید از فرزندان من در روز قیامت سر از خاک برخواهند داشت». (2)
از این رو مسیحیان و یهودیان نه تنها برای زیارت به آن منطقه می رفتند بلکه مرده های خود را هم از بلاد بعیده برای دفن به آنجا می بردند. جهانگردان هندی و چینی و خراسانی و ترکستانی و … هم به وفور از راه خلیج فارس و رود فرات به کوفه رفت و آمد می کردند. (3)
شهر کوفه در آن مقطع از تاریخ به جهات فوق و از لحاظ سیاسی و نظامی و بازرگانی مناسبترین محل برای شهر مرکزی اسلام بود. ملیت های مختلف مسلمان در آن شهر باهم زندگی می کردند و تعصبات و تنگ نظری های عقیدتی و قبیله ای مدینه هم در آنجا وجود نداشت. مخصوصاً از نظر تجارت، موقعیت خاصی بین هند و ایران و روم و آفریقا داشت. (4)
یک جهت دیگر هم برای علاقه حضرت علی (ع) به کوفه می توان تصور نمود و آن ارادت ایرانیان به آن حضرت بود. این مردمان پشتیبان و شیعه ی امام (ع) بودند و حضرت نیز روی حمایت و علاقه و خویشاوندی ایشان حساب می کرد.
امام علی (ع) کوفه را بصورت دارالعلوم اسلامی درآورد و مسجد آن شهر را مرکز نشر معارف و دانشهای گوناگون ساخت. خود او، ضمن خطبه های جالب و جامع، موضوعات گوناگونی را چون الهیات، طبعیان، اخلاق، سیاست، تمدن، فنون جنگی و آداب معاشرت و… مورد بحث قرار می داد و از منبر کوفه برای عاملان خراج و والیان و سران سپاه می فرستاد یا اینکه کنفرانسهایی برای آموزش های لازم به قضات و عاملان در مسجد تشکیل می داد. صحابه علی (ع) نیز به پیروی از او و سفارش او، به نشر علم و تالیف پرداختند. از آن زمان علوم مختلف چون صرف و نحو، طبعیات، نجوم، هیات، فلسفه، ریاضی، فقه، حدیث و تفسیر در کوفه شروع به توسعه نمود. مخصوصاً زبان عربی با خطبه ها و کلمات حضرت علی (ع) و قواعدی که وضع نمود از زوال مصون ماند. به قول جلال سیوطی «اهالی سایر شهرها لغت و زبان عربی را از مردم کوفه و بصره آموختند و در کتابها ثبت کردند و بعد به صورت علم درآمد.» (5)
و در آن ایام غیر از کوفه و بصره در هیچ نقطه از بلاد عرب استادی در زبان و ادب عربی وجود نداشت. (6)
بخصوص فقه و حدیث از پرتو وجود علی (ع) و یاران او در کوفه مرتب و مبوّب گردید. امامان چهارگانه اهل سنت هر یک به صورتی از مکتب حضرت علی (ع) بهره بردند. مسائل مربوط به توحید، عدل، قضا و قدر، جبر و اختیار در محضر امیرمؤمنان حل می شد و مروّجین علوم عقلی و نقلی اسلام، شاگردان آن حضرت بودند.
مخصوصاً باید از وضع علم نحو به وسیله آن حضرت یاد شود که زبان عربی را بصورت یک زبان بین المللی درآورد و در پرتو آن غیرعربها توانستند به آسانی به این زبان حرف بزنند و مطلب بنویسند. وقتی آن حضرت قواعد اصلی نحو را به ابوالاسود دوئلی املا کردند و او را به تصنیف کتابی در این علم امر فرمودند عرض کرد:
«اَحْیَیْتَنا وَ اَبْقَیْتَ فینا هذِهِ اللُّغَه».
«ما را زنده کردی و این زبان را برای ما نگاه داشتی». (7)
همچنین آشنایی آن حضرت به زبانهای مختلف و استفاده از مضامین و لغات دیگر در خطب و مکاتبات، سبب شد که این زبان از صورت بساطت و بدویت بدر آید و در هر زمینه مورد استفاده قرار گیرد.
از اینها گذشته سبک بدیع و نوظهور علی (ع) در سخنرانی و نامه نگاری و استفاده از سجع و اشعار گذشتگان، به همه ی تازیان و مستعربان، درس عربی نویسی و فصاحت آموخت و باب تازه ای در ادب عربی گشود که تا امروز هم باز است و فرهنگ عربی را به سوی خود جلب می کند.
شهر کوفه علاوه بر آنکه برکت وجود امام (ع) مرکز نشر علوم ظاهری بود، سلسله های طریقت، تصوّف، فتوت و اخوت اسلامی را هم پی ریزی کرد. چنانکه خرقه ی مشایخ، همه به ولی الله اعظم منتهی می شود و بزرگان این راه چون شبلی، جنید، سری سَقَطی، بایزید بسطامی و معروف کرخی… تا مولانا جلال الدّین رومی، خواجه نظام الدین اولیاء، شاه نعمت الله ولی کرمانی… همه از رشحات عین الحیات حضرت علی (ع) سیراب شده و از مشعل هدایت او کسب نور و معرفت کرده اند.
امام علی (ع) در دو جبهه کفر و جهل می جنگید و او در تاریخ تنها شخصیتی است که قهرمانی و سالاری را با علم و زهد در خود جمع داشته است و مرکز تجلی همه ی این انوار شهر کوفه بود. از این رو با شور و علاقه و دلسوزی درباره ی کوفه می فرماید:
«کاَنّی بِکِ یا کُوفَهُ تُمَدِّینَ مَدَّ الاَدِیمِ العُکاظیّ. تُعْرَکَین بالنَّوازِلِ وَ تُرْکَبینَ بِالزّلازِل، و اِنّی لَاَعْلَمُ اَنَّهُ ما ارادَ بِکِ جَبّارٌ سُوءاً ابْتَلاهُ الله بِشاغِلٍ وَ رَماهٌ بِقاتِلٍ» (8)
گویی می بینمت- ای کوفه- که چون چرم عکاظی لگدکوب حوادث و گرفتار مصائب و مشکلات شده ای. به یقین می دانم که هیچ ستمکار به تو قصد بدی نمی کند مگر اینکه خدا او را به بلایی گرفتار می کند یا با تیر غیب جانش را می ستاند.
در این مقاله، مکرراً اشاره شد که اساس سیاست حضرت علی علیه السلام بر علم و ارشاد استوار بود و همانطور که خود شغل خلافت را برای احیاء و اقامه ی احکام شرع پذیرفت، وظیفه ی ماموران دولت را هم اول نشر تقوی و تامین آسایش عموم و بعد مال و شرکت در جنگ و سایر مسئولیتها می دانست.
به عبارت دیگر در حکومت علی (ع) دنیا، مرکب آخرت و شغل دولت، برای تامین خیر و آسایش در بین مردم بود و حصول این مقصود جز با آموزش و ارشاد دقیق میسر نمی گردید. از این رو در سخنان خود پیوسته همه ی مردم، بخصوص مأموران دولت را به علم و عمل و خویشتن شناسی دعوت می کند و از عواقب ظلم و ریا برحذر می دارد و از خیانت و نفاق و اسراف و تبذیر، بخصوص در اموال عمومی بیم می دهد و به تفکر و واقع گرایی و دریدن پرده ی شک می خواند.
در هفتاد و نه نامه که از علی (ع)در نهج البلاغه ثبت است، جنبه ی رهنمودهای آنها بیش از سایر جنبه ها به چشم می خورد. در این نامه ها به سران لشکر، قضات، استانداران، عاملان خراج و سپاهیان موکداً تذکر داده است که شغل خود را جزء وظایف عبادی بشمارند و کشور داری را از دین داری جدا ندانند و در عین حال که انجام وظیفه می کنند، مظهر رافت و عدالت باشند و بر ضعیفان ببخشایند و بر زخمهای آنان مرهم گذارند. باید که به رهبر و خلیفه خود تاسّی کنند و از هواپرستی، طول امل، آزمندی، شهوت، غضب، مال اندوزی، کبر، جاه طلبی و … دوری کنند و از هر نوع بدعت، تکروی، خودمحوری، خودرایی، بخل، جهل، رشوه خواری، مخالفت با کتاب و سنت اجتناب نمایند و حمّال گناهان مردم و بدآموز خلق نباشند، و در صدور فرامین و وضع مالیات، خود را به جای ناتوان ترین افراد قرار دهند…
امام (ع)در یک دستورالعمل مفصل، بخشنامه ای به ماموران جمع صدقات، چنین راهنمایی می فرماید:
در شغل خویش به راه تقوی و ترس از خدایی که شریک ندارد برو، هرگز هیچ مسلمان را مترسان و اگر راضی نباشد به خانه ی او وارد مشو، و بیش از حقی که خدا معین کرده از او مستان.
چون در قبیله ای فرود آمدی وارد خانه ها و چادرهای مردم مشو و با آنان در میامیز، بلکه بر سر آب آن قوم منزل کن، سپس با وقار و آرامش نزد ایشان برو؛ چون به جمع آنان رسیدی برایشان سلام کن آنگاه بگو: ای بندگان خدا، ولی خدا و خلیفه ی او مرا نزد شما فرستاده تا حق خدا را از اموالی که دارید دریافت نمایم. آیا از اموال خدا در اموال شما حقی هست که به ولی او ادا کنید؟ – اگر کسی بگوید نه، دیگر به او مراجعه نکن و اگر صاحب دولتی ترا اجابت کند با او راه بیفت بدون اینکه او را بترسانی یا چیزی از او به ستم بگیری یا تکلیف شاقی که از عهده او بر نمی آید، بکنی پس هرچه او بتو داد بستان.
فهرست دستورالعمل ها و رهنمودهای اداری، سیاسی و قضائی علی بشرح ذیل است:
1- آموزش جنگی به فرزندش محمد در جنگ جمل.
(نهج البلاغه، چ بیروت، ص 55)
2- دستورالعمل به عبدالله بن عباس، وقی او را نزد زبیر به بصره فرستاد (ص 74).
3- دستور به پیشه وران درباره ی ترازوها و پیمانه ها. (ص 188)
4- دستور به مامور بازرسی پادگان بصره. (ص 226)
5- دستور به شریح بن الحارث، قاضی کوفه. (ص 365)
6- دستور به یکی از سران سپاه. (ص 366)
7- دستور به اشعث بن قیس کندی عامل آذربایجان. (ص 366)
8- دستورالعمل به جریربن عبدالله البجلی هنگامی که به سفارت از سوی علی نزد معاویه می رفت. (ص 368)
9- دستورالعمل به دسته ای از سپاهیان که به جنگ می رفتند. (ص 371)
10- دستور به معقل بن قیس ریاحی که در مقدمه ی سپاه علی با سه هزار سوار به سوی شام عزیمت کرد. (ص 372)
11- دستور به سپاهیان قبل از شروع جنگ صفین. (ص 373)
12- رهنمود به عبدالله بن عباس که مامور بصره بود. (ص 376)
13- دستور به بعض عاملان. (ص 376)
14- دستور به زیاد بن ابیه نایب عبدالله بن عباس در بصره. (ص 377)
15- باز هم نامه ای به زیاد بن ابیه (ص 377)
16- دستوری برای عبدالله بن عباس (ص 378)
17- فرمان بخشنامه ای برای عاملان صدقات (ص 2-380)
18- فرمانی به یکی از عاملان صدقات (ص 382)
19- فرمانی برای محمد بن ابی بکر والی مصر. (ص 5-383)
20- دستورالعملی به قثم بن عباس عامل مکه. (ص 407)
21- نامه ای به عبدالله بن عباس بعد از شهادت محمدبن ابی بکر (ص 408)
22- نامه نامه مفصل امیرالمومنین علیه السلام به مردم مصر وقتی مالک اشتر را به استانداری آنجا برگزیدند. (ص 11-410)
23- نامه بعض عاملان. (ص 412)
24- نامه به یکی از عاملان. (ص 13-412)
25- نامه به عمربن ابی سلمه مخزومی عامل بحرین که معزول شده بود. (ص 414)
26- نامه ای به مصقله بن هبیره شیبانی عامل اردشیر خُرّه. (ص 415)
27- نامه به عثمان بن حنیف عامل بصره و سرزنش او برای شرکت در جشنی مفصل. (ص 416)
28- به بعض عاملان. (ص 421)
29- بخشنامه به سران سپاه. (ص 424)
30- بخشنامه به عاملان خراج. (ص 426)
31- فرمان مفصل علی به مالک اشتر نامزد استانداری مصر که قانون اساسی سیاست و کشورداری است و عظمت معانی و فصاحت الفاظ آن به سرحد اعجاز رسیده است.
(صص 445-426).
32- اوامر کتبی به شریح بن هانی که از سران سپاه او بود. (ص 447)
33- بیانیه ای درباره ی جنگ صفین. (صص 449-448)
34- دستوری برای اسود بن قطیّه فرمانده ی لشکر حلوان (ص 449)
35- دستورالعمل به عاملانی که ارتش وارد حوزه عملشان می شود. (ص 450)
36- سرزنش نامه ای برای کمیل بن زیاد نخعی عامل هیئت (ص 451)
37- نامه ای به اهل مصر که همراه مالک اشتر فرستاد. (ص 452)
38- نامه ای به ابوموسی اشعری عامل کوفه. (ص 453)
39- نامه ای به سلمان فارسی ( ص 458)
40- نامه ای به حارث همدانی (ص 460)
41- نامه ای به سهل بن حنیف انصاری عامل مدینه (ص 461)
42- نامه ای به منذر بن جارود عبدی که در امانت خیانت کرد. (ص 462)
43- صورت پیمان نامه ای که آن حضرت بین قبایل ربیعه و یمن نوشت. (ص 463)
44- دستورالعملی به عبدالله بن عباس وقتی او را به ولایت بصره مامور فرمود. (ص 465)
45- رهنمود مفصل علی(ع) به عبدالله بن عباس وقتی او را مامور بحث و احتجاج با خوارج فرمود. (ص 465)
46- دستورالعملی به ابوموسی اشعری هنگام تعیین او به حکمیت. (ص 466)
بعضی این دستورالعمل ها مفصل و بعضی مختصر، بعضی از آنها به صورت بخشنامه خطاب به همه مأمورانست و بعضی دیگر برای مأمور معینی است، ولی هیچیک از این دستورها محرمانه نمی مانده و به اطلاع همه می رسیده و نسخه ی آن هم ضبط می شده است و این نوع دستورالعمل نویسی به قلم شخص رئیس کشور مطلقاً ابتکاری و بی سابقه می باشد.
پی نوشت ها :
1- نهج البلاغه، صبحی صالح، خ 189.
2- معجم البلدان، ج2، ص 50، چ مصر.
3- شرح ابن ابی الحدید، ج2، ص 484، چ مصر.
4- عبقریه الامام، عباس محمود عقاد، ص 174، چ مصر.
5- المزهر، ج1، ص 105، چ مصر.
6- المزهر، ج2، ص 21، چ مصر.
7- همان، ج2، ص 200، چ مصر.
8- نهج البلاغه، صبح صالح، خ 47.