پیمانها و معاهدات در نهج البلاغه (1)

پیمانها و معاهدات در نهج البلاغه (1)

نویسنده: کاظم رهبر

چکیده

فَاِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرائِضِ اللهِ شَیءٌ النَّاسُ اَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِماعاً مَعَ تَفَرُّقِ اَهْوائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءٍ بِالعُهُودِ وَ قَدْ لَزِمَ ذَلِکَ الْمُشرِکُونَ فِیمَا بَینَهُمْ دوُنَ الْمسلِمینَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْقَدْرِ. (1)
هیچ یک از واجبات الهی نیست، که مردم با همه اختلاف نظرهایی که دارند، بر آن متفق باشند، مانند وفای به عهد و مشرکان نیز، در میان خودشان، جدای از مسلمین، آنرا محترم می شمردند، زیرا عواقب پیمان شکنی را دیده بودند.
در قاموس اخلاق و حقوق مجتمع بشری، و نیز کتب آسمانی، «معاهدات و مواثیق»، «قراردادها و پیمانها» جایگاه ویژه ای دارد. افراد هیچ ملتی با هر نوع بینشی، حتی بینش های مادی گرایی و افکار جاهلی، حسب فطرت خدایی، نمی توانند منکر شوند که وفای به عهد، و پای بند پیمان ها بودن از خصال جوانمردان و انسانهای آزاده ای است که فطرتشان به مسخ نهایی کشیده نشده. همان گونه که نقض قراردادها، پیمان شکنی ها و عمل برخلاف مواثیق و التزامات، در زمره خوی های زشت و صفات نامحدود تلقی می گردد.
در کلیت بحث جای تاملی نیست، آنچه نیاز به بررسی و تحقیق و تعمق دارد، بیان ابعاد مسئله و حدود و شرایط و ضوابط آن است. در این مقاله برانیم تا این ابعاد و حدود را مطرح نموده، و در هر بخش با استناد به گفتار آن حضرت در نهج البلاغه، به تشریح و توضیح مطلب بپردازیم.

مقدمه

بطور کلی در یک تقسیم بندی اولیه می توان عهد و پیمان ها را بدینگونه برشمرد:
1- عهد و پیمان انسان با خدا
2- عهد و پیمان پیامبر و امام و رهبران حقیقی و زمامداران قانونی.
3- عهد و پیمان در اجتماع (اعم از مسلمان و غیرمسلمان).
قبل از ورود به بحث مناسب است، واژه های عهد و میثاق و مفهوم لغوی آن دو را بیان کنیم، چه، این خود در فهم اصل مطلب بی تأثیر نخواهد بود.
عهد فلان وعده: حفظه و وفاه.
عهد الشیء: حفظه و رعاه.
عاهده: حالفه و عاقده.
تعاهد القوم: تخالفو و تعاقدوا. (2)
خلاصه آنکه «عهد» به معنای وفای به وعده، سفارش نمودن، و شرط کردن و حفظ و رعایت شروط و التزامات آمده است.
«تعهد و معاهده» به معنی سوگند و عقد قرارداد، و مراقبت بر وفا و عمل و تحفظ و تفقد و تجدید عهد آمده است.
وثق الشیء: ثبت و قوی، کان محکما.
وثق بفلان: ائتمنه.
وثق الامر: احکمه.
وثق القوم: تعاهدوا.
المیثاق: العهد.
وثاقت بمعنی: ثبات، قوت، و استحکام است. و وثوق بمعنی: اطمینان و اعتماد و امین دانستن دیگری، و محکم کردن و استوار نمودن چیزی است.
تواثق: این است که جمعی با یکدیگر هم پیمان شوند، و میثاق: بمعنی عهد و پیمان است.
با توجه به معنای فوق، موارد استعمال کلمه عهد و میثاق، مشخص می گردد، و در هر مورد مفهوم خاطر ملحوظ می شود. مثلاً در عهد خدا با بندگان عنایتی است، و در میثاق مردم با مردم عنایتی دیگر.
گرچه محور اصلی ما در این بحث، معاهدات اجتماعی و بیان و تشریح ابعاد آن است، ولی جهت استرداد و جامعیت بحث، و نیز اهمیت ویژه ای که عهد و پیمان الهی در نظام جامعه اسلامی دارد، نخست آن را مطرح می سازیم.
1- عهد و پیمان انسان با خدا
علی (ع) می فرمایند:
وَ اصْطَفَی سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ اَنْبِیاءَ اَخَذَ عَلَی الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَی تَبْلِیغِ الرِّسالَهِ اَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ اَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللهِ اِلَیْهِمْ فَجَعَلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْانْدادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ اِلَیْهِمْ اَنبِیاءَهُ لِیَسْتَادُوهُمْ مِیثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یَذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نَعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیاتِ المَقْدِرَهِ». (3)
خداوند سبحان از فرزندان آدم، پیامبرانی را برگزید، و از آنان تعهد گرفت که بر وحی او پایدار بوده، و در تبلیغ رسالتش بکوشند. و این در حالی بود که اکثر خلق، عهد الهی را شکسته، و حق او را نشناخته و برای او شریکان تراشیده بودند، و شیاطین سد راه معرفت آنها از خدا شده، و از بندگی وی جداشان ساخته بوند. آنگاه خداوند برای آنان رسولانش را مبعوث نمود، و پیامبرانش را یکی پس از دیگری فرستاد تا از مردم بخواهند به میثاق فطرت خویش پایبند بوده، و نعمت های فراموش شده وی را یاد کنند و با تبلیغ رسالت حجت را تمام نموده، و خزائن اندیشه ها را به جوشش آورند. و آیات نهانی را بدیشان بنمایانند.
بر اساس این بخش از سخن اعجازگونه امام، خداوند را بر بندگان خویش عهد و میثاقی است که از اعماق فطرت و عقل و وجدان آدمی می جوشند، قبل از آنکه پیامبران مبعوث شوند، و مردم را به خداپرستی و تسیلم و عبودیت فراخوانند.
این عهد و پیمان از توحید تا معاد، و از تعبد و تسلیم تا اخلاق و عمل و از احکام فردی تا مقررات اجتماعی و خلاصه دین را با تمام محتوایش، شامل می گردد. پیامبران خدا آمدند، تا انسان را به این فطرت توجه داده، و آنچه در درون آنان بالقوه نهفته است، استخراج نمایند و به صحنه ظهور و فعلیت برسانند. اما چه باید کرد؟ انسان عنصری است پیچیده، و جامع اضداد! از خصلتهای او فراموشی، غفلت و غرور است و حجاب ها و عائقها، شیطان و هواها، او را از یکسو کشند. و می برند و جذبه الهی و میعادگاه ملکوت، و عهد اولین، و روزگار وصل، از سوئی دیگر. در نوسان این دو جاذبه که ویژه انسان است، ارزش ها مشخص می شود و سرنوشت ها تعیین می گردد، انتخابگر نیز خود انسان است تا دیگری، حتی پیامبران تذکر و هشدار می دهند، مذکرانه و منذر، نه مسیطر و جبار، که در آن صورت تکلیف باطل بود و رسالت مفهومی نداشت.
آری اگر انسانها بخواهند در راه درست گام بردارند باید این عهد و پیمان را که در آغاز خلقت بگونه ای فطری با خدا بسته اند بیاد آورند و بیاد آوردن آن نیز تنها آن است که فطرت را به رنگ و بوی دنیا آغشته نسازند.
2- پیمان با رهبران الهی
از آنجا که پیامبران خدا، خلیفه و نمایندگان او در زمین اند، میثاق با خدا میثاق با آنان و بیعت با ایشان بیعت با خداوند است:
«اِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ اِنَّمَا یُبایِعُونَ اللهَ یَدُ اللهِ فَوْقَ اَیْدِیهِمْ ».
گفتار گذشته علی (ع) را می توان اشاره به این معنی گرفت.
بدیهی است، مسئله رهبری انسانها با رفتن پیامبران خاتمه نمی پذیرد، چه، از آن رو که عهد انسان با خدا عهدی نیست که به مکان و زمانی خاص محدود باشد، بنابراین وجود رهبران صادق و صالح و الهی، جهت تحکیم این عهد و میثاق، اصلی مسلم و غیرقابل انکار است.
علی(ع) که خود بارزترین چهره امامت و رهبری پس از رسول الله است در بیان این مسئولیت، و عهد و میثاق الهی با رهبران دینی، چنین فرماید:
«اَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَاَ النَّسَمَهَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا اَخَذَ اللهُ عَلَی الْعُلَماءِ اَلَّا یُقَارُّ عَلَی کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَاَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقیْتُ آخِرِهَا بِکَاسِ اَوَّلِهَا وَ لَالْقَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ اَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَهِ عَنْزٍ». (4)
سوگند به خداوندی که شکافنده دانه و آفریننده جانها است، اگر نبود شرایط حاضر و اتمام حجت با وجود یاران، و آنچه خداوند از عالمان پیمان گرفته، که پرخوری ظالم و گرسنگی مظلوم را تحمل نکنند، مهار خلافت را رها ساخته و جام روزهای اولین را بدو می دادم و خود می دانید که دنیای شما نزد من از قطرات آب بینی یک بز بی ارزش تر است.
امام در این سخن، تأکید بر عهد و میثاقی دارد که خداوند با عالمان نموده و آنان را مکلف ساخته که شاهد تبعیض و بی عدالتی و شکم خوارگی ستمگران و گرسنگی و فقر محرومان ستم کشیده نباشند. واژه «علما» که در گفتار امام بعنوان عهده دار این مسئولیت آمده، مطلق است و شامل کلیه کسانی است که بار علم را بر دوش می کشند و از اسلام و سرنوشت مسلمین شناخت و آگاهی دارند.
در صدر این جماعت بعد از پیامبر، امیرمؤمنان علی (ع) قرار دارد، که نه تنها بعنوان یک عالم، بلکه بعنوان یک امام مفترض الطاعه هم پیمان خدا است و میثاق الهی را ارج می نهد.

تعهد عالمان

امام در خطبه ای دیگر در نکوهش یاران خود که با داشتن منزلت اجتماعی و عنوان صحابی، به میثاق الهی پشت پا زده، عهد و پیمان خدا شکسته و فریاد نمی کنند. چنین می فرماید:
«وَ قَدْ بَلَغْتُمْ مِنْ کَرَامَهِ اللهِ تَعَالَی لَکُمْ مَنْزِلَهً تُکْرَمُ بِهَا اِمَاؤُکُم وَ تُوصَلُ بِهَا جِیراَنُکُمْ وَ یُعَظِّمُکُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لَا یَدَ لَکُمْ عِنْدَه وَ یَهَابُکُمْ مَنْ لَا یَخَافُ لَکُمْ سَطْوَهً وَ لَا لَکُمْ عَلَیْهِ اِمْرَهٌ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللهِ مَنقُوضَهً فَلَا تَغْضَبُونَ وَ انتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَاْنَفُونَ وَ کَانَتْ اُمُورُ اللهِ عَلِیکُمْ تَرِدُ وَ عَنکُمْ تَصْدُرُ وَ اِلَیْکُمْ تَرْجِعُ فَمَکَّنتُمُ الظَّلَمَهَ مِنْ مَنْزَلَتِکُمْ وَ اَلْقَیْتُمْ اِلَیهِمْ اَزِمَّتَکُمْ وَ اَسْلَمتُمْ اُمُورَ اللهِ فِی اَیْدِیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبَهاتِ وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَواتِ وَ ایمُ اللهِ لَوْ فَرَّقُوکُمْ تَحْتَ کُلِّ کَوْکَبٍ لَجَمَعَکُمُ اللهُ لِشَرِّ یَوْمٍ لَهُمْ». (5)
شماها در سایه کرامت الهی به منزلتی رسیده اید که حتی کنیزانتان بدان جهت مورد احترامند! و همسایگانتان مورد توجه، و کسانی که شما را احترام می کنند که نه شما را بر آنان فضیلتی است و نه دست کرمتان بسوی آنها است و کسانی از شما پروا می کنند که نه از قدرت شما هراسی دارند، و نه شما را بر آنان فرمانروائی است. مشاهده می کنید که پیمان های الهی شکسته می شود خشمگین نمی گردید در حالی که برای حرمت پدرانتان بد حال می شوید. حال آنکه امور خدا بشما بازگشت داده شده و از شما صادر گشته و به شما ارجاع می شود، و این شمائید که ستمکاران را برجایگاه و منزلت خود مسلط کرده، و زمام امورتان را بدستشان سپرده و امور الهی را بدست اینان تسلیم کرده تا به نامشروع عمل کنند و در شهوات غوطه ور شوند. بخدا سوگند اگر شما را در زیر هر ستاره ای پراکنده سازند، خدا برای برترین روز آنها جمع تان خواهد کرد.
امام در این بخش از سخنان سرنوشت ساز خویش به چند نکته بسیار مهم توجه می دهد:
الف- اعتبار و حیثیت عالمان دین نه بخاطر شخصیت فردی و قدرت و سطوت آنها است، بلکه بحساب خدا و دین است که نه تنها خودشان مورد احترامند و همه از آنان حساب می برند، بلکه همسایگان و کنیزان آنها بدانجهت مورد توجه اند، این شخصیت و اعتبار، حق شخصیتی آنها و یا میراث پدرانشان نیست که بر سر آنها به سوداگری بنشینند و به هر کس و در هر راهی که خواستند آن را بفروشند و خرج کنند. این شخصیت و اعتبار در ایمان مردم و مجاهدات هزاران ساله رسولان و امامان و شهیدان ریشه و پایه دارد و لذا غرامت آن سنگین است و مسئولیت آن بسیار. عالم دینی، سمبل این شخصیت دینی است، او به خودش متعلق نیست و به جامعه و خدا و امت و فرد فرد فداکاران مکتب تعلق دارد. او باید بداند اگر باین پایگاه و اعتبار و پشتوانه پشت پا بزند بزرگترین کیفر و مجزات در انتظار او است.
ب- رهبران دین با تکیه بر پشتوانه مذکور، محور قانونی احکام اجتماعی، و مرجع دین مردم بوده و رتق و فتق امور مسلمین را در دست دارند، و این چیزی است که خدا و پیامبر مقرر داشته اند و لذا آنها موظفند از حوزه مسئولیت خود حمایت کنند، متعهدند پاسدار احکام و حدود الهی باشند، مکلفند حدود و ثغور و بلاد اسلامی را حفظ نمایند، بدعتها را تحمل نکنند و با دشمنان خدا و خلق به مخالفت و جهاد برخیزند، بار امانت مواثیق و مجاهدات الهی بر ذمه آنان سنگینی می کند، حال اگر عالمان دین، از انجام وظایف محوله شانه خالی کنند، و کار بندگان رنجدیده خدا را به جنایتکاران بسپارند و دین را ملعبه دست پلید آنان سازند، و تنها از عنوان دین شخصیت و اعتبار خود و فامیل خود را پاس دارند، کدام خیانتی بالاتر از آن خواهد بود، و چه نقض عهدی از این زشت تر؟ نقض عهدی که از یکسو با خدا طرفیت دارد و از سوی دیگر با مردم، زیرا در حقیقت زیان این پیمان شکنی به جامعه برگشت نموده، و دود آن بچشم مردم می رود.

پی نوشت ها :

1- نهج البلاغه، صبحی صالح، ن 53، ص 442.
2- المنجد، المعجم العربی الحدیث، لاروس.
3- نهج البلاغه، خ 1.
4- نهج البلاغه، خ 3- معروف به شقشقیه.
5- نهج البلاغه، خ 106.

منبع: سالنمای النهج 1-5

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید