ویژه نامه میلاد امام علی علیه السلام

ویژه نامه میلاد امام علی علیه السلام

مقالات مربوط به زندگی گهربار حضرت علی علیه السلام را میتوانید اینجا مطالعه کنید(لطفا کلیک کنید)

دشت گونه ها از باران دیدگان، متنعم می شوند آن گاه که دست نیاز، عنایت یار را بکاود و در قنوت عاکفین، قلب ها را به کریم بی نیاز، اهدا کنند.
در باغ اعتکاف و در صحن صفا و ساحت سپیده، اشک به امید عبور دلارام می افشانیم و هم آوا با معتکفان معراج، نام خجسته ی علی را ترنم می کنیم.
شاکر و شادمان از آنیم که کعبه شکافت و عدالت، شکوفا شد. مباهات ماست که دیوار دل هایمان نیز بشکافد و ذره ای از آفتاب عنایت مولادر آن حلول کند.
یاران! به شکرانه ی نزول عشق از سحاب رحمت، سر به آستان دوست سایید و اجلال امیر حماسه به محفل خاکیان، خوش آمد گویید.
شکرا که آفتاب فتوّت از افق کعبه دمید و شبنم شرافت بر گلبرگ هستی نشست.
همراز نبوت، آغوش احمد می کاود و محراب مسجد کوفه را.
از کعبه تا بیت المعمور را با قلب شیعیان آذین بسته اند.
ولایت کل آمد و کل ولایت ظهور کرد.
مولای ما با ولادت خویش کربلا را به ارمغان آورد و سمند حماسه را راهی میدان خلوص و مجاهدت نمود. شعف را به شیعه بخشید و گل تبسم را به رسول یار و فخر آفرینش اهدا کرد.
بدر سخاوت تابید.
هستی، دوباره بهار را تجربه کرد و بر شانه های خسته زمین، همای سعادت نشست و سایه ی سبز عدالت بر کویر تفتیده ی تاریخ، گسترده شد.
جغرافیای مودت و محبت، ترسیم گردید.
صدف بیت الله الحرام، رخشا ن ترین گوهر کائنات را به خلقت عطا نمود.
نکهت گل از مکه وزید و صاحب ذوالفقار، با وقار آمد.
ساقی عطشناکان قسط با ساغر طهور معدلت، پای در حلقه دلخستگان نهاد و نوید سپیده ی وصل، انتشار یافت.
دیده بگشایید که خورشید از خانه ی یار برآمد و بر آسمان و اهل زمین تابید.
دل به شکوفه های امید بیارایید که امیر عدل و عاطفه، خرامان به مسند احسان و عنایت دلدار آمد.
یاور رسول، جان مصطفی، بشارت بهشت و نسیم احسان عرش و ولایت مطلق و آیت کرامت نازل شد.
گرده ی روزگار، بار اندوه بر زمین نهاد و باغ بلیغ احساس، سرشار از عطر نرگس و یاس به تماشای دست افشانی گل ها و غزلخوانی عندلیبان نشست.
شبنم شوق بر رخسار نسترن چکید و باران ستاره، ساحت صبح را مصفا نمود و کرانه ی نور را امواج دریای سُرور، سرشار از نمناکی طراوات کرد.
حُسن یوسف و اعجاز مسیح و بیضای کلیم و سطوت خلیل و رحمت احمد، جلوه ی مکرر یافت.
ای عاشقان و مستغفران در اسحار و معتکفان درگاه یار!
سجاده ی سپاس بگسترانید و نماز نیاز ادا کنید و یا علی گویان به استقبال بهار ایمان بیایید و بذر رجاء در مزرع سبز رجب بیفشانید و با مقیمان مقام قدس، همنوا شوید و دل در دست مهرآگین مولا به ودیعت سپارید، که آنک صلای سرخوشان باده پرست است فنای در فتوت حیدر و بقا بر ولای ساقی کوثر.
چه خجسته صباحی است زادروز رادمرد میدان عباد؛ آنگاه که از آسمان، فلق می بارد و از هور، سپیده می تراود.
امروز در پیاله ی لاله به ناز، نور ناب می ریزند.
غنچه ی دل به عشوه با شبنم شوق، رخسار می آراید.
از بزم باده نوشان، آوای دف و نوای شعف می آید.
خلوت گزیدگان ملکوت را ببین که چه عاشقانه غزلخوانی کنند.
تمامت نور عرش را به یکباره به اهل خاک عطا کرده اند.
امروز، آیینه دار فضائل احمد و وارث خصائل انبیاء آمد.
امیر غدیر و مولای خداجویان، چونان آیات عشق بر کعبه نازل شد.
توحید و ولایت و نور در خانه ی یار به هم برآمدند و به زیارت علی نایل شدند.
کعبه، گلدان زیباترین یاس هستی گردید.
بهار در گستره ی زمین و آیینه در عرصه ی آسمان گسترد.
سپاه سپیده، طلوع طلعت مهر را به نظاره نشست.
یا علی!
به رواق دیدگان شیعه خوش آمدی!
ذوالفقار تو آیه ی عدالت بود و عدالتت سوره ی سعادت.
جهاد و عزت و قسط ، آستانبوس سرای پاکت بودند.
شهادت، مشتاق تو بود و شجاعت، خاضع درگاهت.
بهشت شیعه، خال گونه ی توست یا ابوتراب!
تمامی شب های قدر عاشقان، فدای لیله المبیت تو باد.
چشمان سیاه تو لیله القدر است و ابرویت محراب مستغفرین.
دل های ما در سُرور میلادت از شوق، بسان کعبه شکافت و شکوفه ی امیدمان شکفت.
یا اباالحسن!
سوگند به خاک قدومت که تا قیام قائم آل طه، خاکسار آستان ولایتیم و بر پیمان الهی خویش، پایدار.
سلام ساکنان مسکن صدق و ارادت پاک دلدادگان، نثار مقدم قدسی تو باد.
سلام شیعه بر قسیم نار و نور، سالار حماسه و حضور، امام شکیبا و شکور.
سلام بر مولد و میلادت، سلام بر مشهد و معراجت.
ای مولای موحدان و امیر ایمانیان و مقتدای مجاهدان!
این کلام عرشی شیعه است که با ولادت با جلالت تو می گوید: « فزت و رب الکعبه».
emam ali (22)

مژده آمدنت
آن روز، مادرت با خوشحالی و هیجان، نزد پدرت ابوطالب آمد تا خبر فرزنددار شدن آمنه را به او بدهد. پدرت، خبر را که شنید رو به مادرت کرد و گفت: تو هم سی سال صبر کن. پسری به دنیا خواهی آورد که هم شأن و هم رتبه فرزند آمنه است مگر در مقام نبوت.1
راستی معروف بود که مادرت فاطمه، مهربان ترین زن ها نسبت به پسرعمویت بود و البته این مهربانی یک سویه نبود. روزی از پیامبر(ص) شنید که مردم در قیامت، برهنه محشور می شوند. مادرت گفت: وای از این رسوایی. حضرت به او فرمود: «من از خدا می خواهم که تو را با لباس محشورکند»
روزی دیگر شنید که پیامبر(ص) برای اصحابش از فشار قبر می گوید. مادرت با نگرانی گفت: وای از ناتوانی آن روز. حضرت به او فرمود: «من از خدا می خواهم که تو را در قبر آسوده بدارد…»2
اقرار به حقیقت تو
شنیده ام پیش از آن که تو از مادر متولد شوی، همه قریش تو را می شناختند…
آن روز که نور پاک تو از صلب ابوطالب به فاطمه بنت اسد منتقل شد، زمین تکان شدیدی خورد و تا چند روز این لرزش ادامه داشت. قریش وحشت زده بت هایشان را برداشتند؛ آنها را بالای کوه ابوقبیس گذاشتند و قسمشان دادند که این زمین لرزه را متوقف کنند. اما زلزله شدیدتر شد و صخره های ابوقبیس شروع به ریزش کرد و بت ها به صورت بر زمین افتادند.
قریش وحشت زده و مضطرب مانده بود که باید چه کار کند. پدرت بی آنکه ترسی در چهره اش پیدا باشد پیش آنها آمد و گفت: ایهاالناس! امروز خداوند خلق مبارکی آفریده که اگر به ولایت او اقرار نکنید و به اطاعتش گردن ننهید و شهادت به امامتش ندهید، این زلزله هیچ وقت آرام نخواهد شد و هیچ خانه ای را در این دیار باقی نخواهد گذاشت. قریش گفتند: ای ابوطالب! هرچه تو بگویی اطاعت می کنیم . آن وقت پدرت با گریه دست به آسمان بلند کرد و گفت: «الهی و سیدی اسألک بالمحمدیه المحموده و بالعلویه العالیه و بالفاطمیه البیضاء الا تفضلت علی تهامه بالرأفه و الرحمه» به خدا قسم که همه عرب آن کلمات را نوشتند و در جاهلیت معروف بود که هر وقت گرفتاری شدیدی پیش می آمد، مردم آن کلمات را می خواندند و دعایشان مستجاب می شد بی آنکه حقیقت آن کلمات را بدانند.3
در آغوش آفتاب
اصلاً قحطی وخشکسالی حجاز و فقر و تنگدستی ابوطالب همه و همه بهانه بود. انگار روزگار هم با دل تو و پسرعمویت همراه شده و زمین و زمان را به هم ریخته بود تا ابوطالب بیاید و بگوید ای بنی هاشم! هر کدام از شما تکفل یکی از فرزندان مرا به عهده بگیرد و در این میان تو سهم پسرعمویت شوی که از مدت ها قبل، تو را برای خودش نشان کرده بود و تو تا همیشه آن روزها را با افتخار به یاد بیاوری و تعریف کنی که خردسال بودم که رسول خدا(ص) مرا در آغوش می گرفت و به سینه می فشرد. مرا در بستر خود می خواباند طوری که بدن او را لمس می کردم و بوی خوش او را می شنیدم. اصلاً او خودش غذا را می جوید و در دهان من می گذاشت. هرجا می رفت مثل بچه ای که به دنبال مادرش برود، دنبال او به راه می افتادم. او هر روز یکی از فضائل خود را به من یاد می داد و…..4
فقط تو پیامبر نیستی
و فکر نمی کنم این اصلاً تصادف باشد که تو هنگام نزول نخستین وحی، کنار غار حرا، تنها شاهد بعثت آخرین رسول حق باشی.
خودت تعریف کردی هنگامی که وحی نازل شد، صدای ناله شیطان را شنیدم. از حضرت پرسیدم این ناله چیست؟ رسول خدا(ص) فرمود: این ناله شیطان است و علت ناله اش این است که دیگر ناامید شد از این که در روی زمین از او اطاعت شود.
می بینی علی جان! هرچه را من می شنوم، تو هم می شنوی و هرچه را من می بینم، تو هم می بینی. فقط تو پیامبر نیستی… اگر من خاتم پیامبران نبودم، تو شایستگی مقام نبوت را داشتی؛ ولی تو، وصی و وارث من، سرور اوصیاء و پیشوای پرهیزگاران هستی…5
من و تو، از یک گِل…
آن روز، رسول خدا(ص) رو به تو کرد و گفت: می خواهی به تو بشارتی بدهم؟ فرمودی: چه بشارتی یا رسول الله؟ حضرت فرمود: «من و تو از یک گل آفریده شده ایم و شیعیان ما از زیادی گل ما خلق شده اند. روز قیامت مردم را به نام مادرشان صدا می زنند به جز شیعیان تو را که به نام پدرت صدایشان خواهند کرد. چون شیعیان تو همه حلال زاده اند.»
مهربان بودی و نگران
رسول خدا(ص) به ما گفته بودند که تو هم مثل ایشان پدرمان هستی اما تو نه تنها پدر امت بودی که مثل مادری نگران که موقع ترک خانه، با نگرانی سفارش همه چیز و همه کس و همه جا را به فرزندانش می کند و باز هم مرور می کند تا سفارشی را از قلم نیانداخته باشد، مدام این حرف ها را با ما متذکر می شدی:
* می گفتی ما دوست داریم شما را شفاعت کنیم. ما اهل بیت را در قیامت از شفاعت خودتان درمانده نکنید.
* مواظب اعمالتان باشید. نکند روز قیامت پیش دشمنان ما رسوا باشید.
* زیاد استغفار کنید. استغفار روزی آور است.
* تا می توانید کار خیر ذخیره کنید. مطمئن باشید که فردا به دستتان می رسد.
* بیشتر کلامتان ذکر خدا باشد. گناه نکنید. بنده وقتی گناه کند روزی اش قطع می شود.
* انواع بلاها را با دعا دفع کنید
* هرماه، سه روزش را روزه بگیرید. ما اهل بیت، دو پنج شنبه که میانشان چهارشنبه است روزه می گیریم.
* اگر حاجت مهمی دارید، صبح پنج شنبه به دنبال آن بروید. چون رسول خدا(ص) از خدا خواسته که بامداد پنج شنبه را بر امتش مبارک گرداند.
* از خانه که بیرون می روید آیه الکرسی و اناانزلناه و فاتحه الکتاب را یادتان نرود. قضای حاجت دنیا و آخرت شما در این آیات است.
* لباس ضخیم بپوشید. لباس نازک دین آدم را نازک می کند
* ایستاده آب نخورید، دردی می گیرید که دیگر درمان نمی شود. مگر آن که خدا عافیتتان دهد.
* مریض هایتان را با صدقه درمان کنید و از مالتان با زکات محافظت نمایید.
* نکند با هم اختلاف کنید که سبب خروجتان از دین است.
* هروقت از برادرتان لغزشی دیدید بر سر او نریزید که ارشادش کنید، با نرمی به او بگویید
* چهارپایان را نزنید. آنها هم برای خودشان خدا را تسبیح می کنند.
* لباس نخی بپوشید که لباس رسول خدا(ص) بود.
* بر پیغمبر و آلش صلوات بفرستید تا خدا دعایتان را مستجاب کند.
* لباس هایتان را زود به زود بشویید که همّ و غم را از بین می برد.
* موهای سفیدتان را نکنید. موی سفید نور است. هر که در اسلام مویش را سفید کند، روز قیامت همان موی سفید نور او خواهد بود.
* بدون طهارت نخوابید.
* به سمت قبله آب دهان نیاندازید. و اگر سهواً انداختید از خدا آمرزش بخواهید.
* پیش برادر مؤمنتان که می خواهید بروید خودتان را بیارایید
* سحرخیزی باعث تندرستی است و رضای خدا و رحمت اوست و تمسک به اخلاق پیمبران است.
* سیب بخورید. معده تان را پاک می کند.
* رکاب انگشتر مردها چیزی به جز نقره نباشد.
* غذای داغ نخورید. صبر کنید تا سرد شود. آخر رسول خدا(ص) فرموده برکت در غذای سرد است و غذای داغ برکت ندارد
* امانت را به صاحبش برگردانید حتی اگر صاحبش قاتل پیغمبران باشد.
* بازار که می روید خیلی به یاد خدا باشید.
* مواظب باشید غده هایی را که به گوشت چسبیده نخورید
* کدو بخورید عقل را زیاد می کند
* گلابی دل را روشن می کند و به اذن خدا دردهای آن را آرام خواهد کرد
* پیغمبر دوست داشت قبل و بعد از غذا ترنج میل کند
* انار را با پیه اش بخورید. معده را شستشو می دهد و دل را زنده می کند و وسوسه شیطان را از بین می برد.
* کاسنی بخورید. هر بامداد یک قطره بهشتی در کاسنی است
* آب باران بنوشید. پاک کننده تن است و بیماری ها را دفع می کند
* بچه هایتان را از چرک و چربی بشویید. شیطان، چرک و چربی را بو می کند و بچه هایتان در خواب می ترسند. دو تا فرشته آنها هم از این آلودگی در آزارند.
* حج که می روید به کعبه زیاد نگاه کنید
* اگر می خواهید بدانید چه مقامی پیش خدا دارید، ببینید با گناهانتان در چه وضعی هستید
* با بدگویان ما ننشینید و ما را پیش دشمنانمان علنی مدح نکنید
* هر وقت در سفر بودید و راه را گم کردید یا از چیزی ترسیدید فریاد بزنید و بگویید یا صالح اغثنی
* به خدا قسم که شتاب بلاها به سمت مؤمن از سیلی که از کوه سرازیر می شود یا از دویدن استر تندتر است
* از خدا عافیت از سختی بلا را بخواهید و سختی بلا چیزی نیست جز از بین رفتن دین.
* چشم به راه فرج باشید. از رحمت خدا ناامید نشوید. محبوب ترین کارها نزد خدا انتظار فرج است.7
اما؛ ما و تو ای امام مهربان
آری تو پدر ما بودی و مهربان تر از مادر اما، ما چه فرزندهایی بودیم که می فرمودی:
– به خدا چقدر دوست دارم که حق تعالی مرا از میان شما ببرد و در ریاض رضوان جا دهد
– چرا بدبخت ترین این امت نمی آید تا محاسن مرا از خون سرم خضاب کند؟
– خدایا من از این ها به تنگ آمده ام و این ها از من
– من از این ها ملال یافته ام و این ها از من
– خدایا مرا از این ها بگیر و راحت کن و این ها را مبتلا به کسی کن که مرا به یاد بیاورند…8
و آن روز لبخندت محو شد
به مسجد رفتی؛ نماز صبح را خواندی؛ مشغول تعقیبات شدی تا آفتاب درآمد. چقدر دلتنگ به نظر می رسیدی. رو کردی به چند نفری که در مسجد بودند، گفتی به خدا قبل از این ها کسانی را می شناختم که شب ها را تا صبح به عبادت حق تعالی می گذراندند؛ ساعت ها برای خدا روی پا می ایستادند و پیشانی شان را برای خدا بر خاک می گذاشتند؛ طوری عبادت می کردند که انگار صدای شعله های جهنم در گوششان است؛ وقتی پیش آنها از خدا یاد می کردی از ترس به خود می لرزیدند؛ با همه این اوصاف گمان می کردند که شب را به غفلت گذرانده اند.
بعد از آن روز هیچ کس لبخند تو را ندید تا روزی که…..9
و قصه ماه و چاه…
می گفتی دنیا! بگرد و ببین علی چه کسی را دوست دارد و دوست های علی را از علی بگیر! راستی، منظورت فاطمه که نبود؟
چقدر آبادی ساختی. اصلاً مدینه را تو نخلستان کردی
اما تو نیامده بودی که فقط درخت بکاری…
شاید هیچ کس در جهان به اندازه تو چاه نکنده باشد.
اما این همه چاه عمیق
حتی برای یک آه عمیق تو
چقدر کوتاه بودند
امروز آه تو دامن عالم را گرفته است.
پی نوشت ها
1. کافی/ج2/ باب امیرالمؤمنین(ع)/ حدیث1
2. همان/ حدیث 2
3. جلاءالعیون علامه مجلسی/ باب سوم/ فصل اول ص296
4. سیره پیشوایان/ مهدی پیشوایی/ ص27
5. همان/ ص28 و 29
6. جلاءالعیون/ باب سوم/ فصل اول/ ص293
7. تحف العقول/ ماروی عن امیرالمؤمنین(ع) / اربع مأته باب للدین والدنیا / ص95
8. جلاءالعیون/ باب سوم/ فصل دوم/ ص316
9. همان ص318
emam ali (21)

بشکن به غریو شادی؛ سکوت سرد زمان را!

بشکن، دف بیاور، دف! که فصل سبز سماع آمد!

فصل عشق بازی با سرود سبز مولا علیه السلام !

مردی می آید؛ مردی که تنها «جوانمرد» گیتی در چکامه تاریخ است!

مردی که با تمام شکوهِ خداوندی، اسب وحشی زمان را لگام خواهد زد!

مردی که هیچ «خندقی» جلودارش نیست و هیچ «خیبری» تابِ بازوان ستبرش را ندارد! مردی که هیچ «عَمرو و مَرحبی» مقابلش قد علم نخواهد کرد؛ مگر هم آغوش خاک شود! مردی که ابرهای تیره را به بال اسب های وحشی باد، گره خواهد زد تا مناظر آسمان را کسی با نگاه تیره نپوشاند!

مردی که تمام افسانه ها و اساطیر را به نگاه تیزبین «ذوالفقار» خواهد سپرد!

مردی که مترسک های شرّ و بدبختی را از ذهن زنان و کودکان بی گناه، خواهد زدود!

مردی که «حکومت اسلامی» را در زمین و آسمان جار خواهد زد و زمین، برای اولین بار، مزه «عدالت» را خواهد چشید!

مردی که میدان جنگ، برایش مصلّی و دارالخلافه، برایش میدان مبارزه با نفسْ خواهد بود و فرشتگان، با غریو «و العادیات»، برایش سرود فتح، خواهند خواند!

کعبه بود و سرود سبز ولایت که غریو «یا علی» را همراهی می کرد!

کعبه بود و «نوزادی» که تمام ستارگان را به میهمانی ولادتش فرا خوانده بود و عطر بهشت، از تراکم فرشته ها، فضای کعبه را فرا گرفته بود.

کعبه بود و خیل فرشتگانی که با گلاب های بهشت، مولود زیبای فاطمه، بنت اسد علیهاالسلام را شستشو می دادند. کعبه بود و میزبانیِ بی نظیری که هیچ گاه سابقه نداشت! کعبه بود و نور سبز امامت!

تمام اهالی آسمان و ملکوت خداوند، برای عرض «تهنیت» فرود می آمدند و دسته دسته، پرچمی از نور را همراهی می کردند که بر آن، اسامی مبارک و القاب حضرت مولا نوشته شده بود:

یا عَلیّ المرتضی، یا امیرَ المُؤمِنین، یا وارِثَ المُرسَلین، یا سَیِّدِ الوَصیِین، یا حُجَهَ ربِّ العالَمین، یا قآئِدَ الْغُرِّ المُحَجِّلینَ، یا آیَه الکُبری و النبأ العظیم… و تمامی فرشتگان، مسرور از این لحظات نورانی، برق نگاه کودکانه اش را به تماشا ایستاده بودند.

در نگاه کودکانه اش، برقی دیده می شد، از جنس آسمان؛ از جنس اِنّی اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون! نگاهی که ما شاء اللّه ُ و تَبارَکَ اللّه ُ (جلّ جَلاله) از آن می تراوید!

نگاهی که حتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را به تسبیح خداوند، وا می داشت!

نگاهی که حتی صدیقه کبری، فاطمه زهرا علیهاالسلام را به آرامش می خواند!

نگاهی که یتیمان کوفه به آن عادت کرده بودند! نگاهی که پیرمرد نابینای خرابه نشین، از احساس آن لذّت می برد! نگاهی که مالک اشتر رحمه الله را به خلسه های عارفانه می سپرد!

نگاهی که تمام معارف الهی را در جام صبرِ امام حسن علیه السلام می ریخت!

نگاهی که مایه صبر زینب علیهاالسلام و باعث شجاعت اباعبداللّه علیه السلام بود!

… و نگاهی که مفهوم مهربانی بود و مصداق بهشتِ «دارالسلام»؛ و این برق محبت، حتی در میدان جنگ هم از نگاه حضرت مولا علیه السلام محو نمی شد.

عطر «امامت»، تمام فضای آسمان و زمین را معطّر کرده بود و این را تمامی گل ها و پروانه ها، حتی تمام لاله های صحرایی، احساس می کردند! عطری که از «کعبه» تا «نجف»، پروانگان عاشق را مست رایحه خود می کند و سحرگاهان، از مسجد کوفه به مشام جان می رسد!

مولاجان! حیدر کرّار! با تمام ارادت، تو را می خوانیم: اَلسَّلامُ عَلَی اَلشَّجَرَهِ اَلنَّبَوِیَهِ وَ الدَّوْحَهِ الْهاشِمیهِ الْمُضیئَهِ الْمُثْمِرَهِ بِالنُبُوِّهِ الْمُؤنِقَهِ بِالْأَمامَهِ … «درود بر تو ای شجره طیبه نبوت و گُلبنِ آل هاشم، که با نور پرثمر و درخشان نبوّت و گل و ریحان های امامت، آراسته شده ای…

اَلسلامُ عَلیک و عَلی اَهلِ بَیتِکَ الطَّیِبینَ الطَّاهرینْ. درود بر تو و بر اهل بیت پاک و پاکیزه تو باد!

 

emam ali (23)

از نگاه دیگران
خواستیم امیرالمؤمنین را از زبان دوستان بگوییم. گفتیم شاید بگویند…
خواستیم او را از زبان دشمنانش وصف کنیم، دیدیم بارها اعتراف کرده ‏اند.
خواستیم على(ع) را از نگاه دیگران بگوییم.
على(ع) را نمى‏ توان در این آینه‏ هاى کوچک دید. شاید آینه ‏ها را که کنار هم بگذاریم گوشه ‏اى از بزرگى على(ع) را بنمایاند.

1- پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «اى على؛ جز خدا و من، کس دیگر تو را نشناخت».
2- عایشه گوید: «پدرم، ابوبکر را دیدم که بسیار به چهره‏ على بن ابی طالب(ع) نگاه مى‏کند. گفتم: «اى پدر! چرا تو زیاد به چهره‏ على نگاه مى‏کنى؟» گفت: «دخترم! از رسول خدا شنیدم که مى‏فرمود: نظر کردن به چهره‏ على عبادت است».
3- عمر از رسول خدا روایت کرد که: «اگر مردم بر دوستى على بن ابى‏طالب(ع) اتفاق و اجتماع مى‏کردند، خدا آتش را خلق نمى‏کرد».
4- معاویه ابن ابى‏سفیان با آن همه دشمنى آشکار با آن حضرت، بیان داشته: «علم و فقاهت با مرگ على(ع) از میان رفت».
5- جرج جرداق(1) : «اى جهان! چه مى‏شد اگر هر چه قدرت و قوه دارى به کار مى‏بردى و در هر زمان علیى با آن عقلش، با آن قلبش، با آن زبانش و با آن ذوالفقارش، به عالم مى‏بخشیدى؟!»
6- جبران خلیل جبران(2): «عرب، حقیقت مقام و قدرش [على(ع)] را نشناخت؛ تا آن که از همسایگان عرب مردمى از پارس به پا خاستند و فرق میان گوهر و سنگریزه را شناختند».

پى‏نوشت:
1- نویسنده‏ مسیحى لبنانى؛ مؤلف کتاب «امام على(ع)، صداى عدالت انسانى».
2- نویسنده و شاعر شهیر لبنانى
leader.ir

مطالب مشابه

2 دیدگاه

  1. خادم الصادقیون
    1395-01-31 در 10:14 - پاسخ

    عرض سلام و ادب ؛ این ویژه نامه برای سال ۱۳۹6 به روز رسانی شد.

  2. تقی نژاد
    1394-02-11 در 07:00 - پاسخ

    یا اباالحسن!
    سوگند به خاک قدومت که تا قیام قائم آل طه، خاکسار آستان ولایتیم و بر پیمان الهی خویش، پایدار.
    سلام ساکنان مسکن صدق و ارادت پاک دلدادگان، نثار مقدم قدسی تو باد.
    سلام شیعه بر قسیم نار و نور، سالار حماسه و حضور، امام شکیبا و شکور.
    سلام بر مولد و میلادت، سلام بر مشهد و معراجت.
    ای مولای موحدان و امیر ایمانیان و مقتدای مجاهدان!
    این کلام عرشی شیعه است که با ولادت با جلالت تو می گوید: « فزت و رب الکعبه».

دیدگاهتان را ثبت کنید