نخستین گام در طریق تربیت و تهذیب، «مجاهده» است؛ یعنی تلاش در جهت رفع موانعی که سد راه کمال انسان است و بدون آن هر نوع تربیتی بی حاصل است. از ویژگیهای تربیت دینی این است که پیش از آنکه از بیرون به تربیت انسان بپردازد، در آغاز، خویشتن فرد را به وی می نمایاند و ضعفها و قوتهایش را بدو گوشزد می کند تا خودجوش در تکاپوی رشد و تزکیه باشد و موانع را از میان بردارد.
مجاهده دو گونه است: درونی و برونی (جهاد با نفس و جهاد با دشمن بیرونی) که هر دو نقش تربیتی و انسان سازی دارند. در ابتدا، سخن از جهاد با نفس است که برای تبیین آن باید به چند مطلب توجه داشت: نفس و خطرهای آن، ضرورت مجاهده با نفس، حقیقت مجاهده، مراحل عملی تهذیب نفس و ره توشه مجاهده.
الف) نفس و خطرهای آن
شناخت نفس نخستین ضرورت در امر مجاهده است. همان گونه که در گذشته گفتیم، یکی از مراتب نفس (مرتبه نازل آن) نفس اماره است که از درون به بدی فرمان می هد (إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ)[1] و پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آن را سرسخت ترین دشمنان خوانده است و در آیات، روایات و توصیه های اخلاقی، عرفانی و ادبیات ما، از آن نکوهش بسیار شده و پیروی هوای نفس سرچشمه همه خطاها و گمراهیها به شمار آمده است. حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «نَفْسُکَ أقرَبُ أعدائِکَ اِلَیْک».[2] قرآن کریم پیروی هوای نفس را نوعی پرستش مشرکانه می داند که چشم عقل را کور و قلب را ظلمانی می کند و آدمی را از هویت الهی محروم و از مشاهده حقایق محجوب می سازد و در این باره می فرماید: آیا دیدی آن کس را که هوای نفس خود را خدای خود گرفت و با داشتن علم و دانش، خداوند گمراهش ساخت و بر گوش و دلش مهر زد و بر دیدگانش پرده افکند.[3] امام صادق ـ علیه السلام ـ از نفس به عنوان وحشتناکترین و تاریکترین حجاب میان انسان و خدا نام برده اند: «لاحِجابَ اَوْحَشُ و أظْلَمُ بین العبدِ و بینَ اللهِ تَعالی مِنَ النفسِ و الهوی».[4]
هوای نفس به گردابی مهلک مانَد که هر مقدار آدمی در آن پای بفشارد بیشتر به اعماق آن کشیده می شود و امید نجات را از دست می دهد. هوای نفس تنها به گناه بسنده نمی کند، بلکه آدمی را تا سر حد کفر و انکار آیات خدا به پیش می راند. به فرموده حضرت امام (ره):
و چون سلطنت نفس اماره و شیطان در باطن، قوی شد و تمام قوا سر به رقّیّت و طاعت آنها گذاشتند و خضوع در پیشگاه آنها نمودند و تسلیم تام شدند، آنها قانع به معاصی نمی شوند و کم کم از معصیتهای کوچک انسان را به معاصی بزرگ و از آنها به سستی عقاید و از آن به ظلمت افکار و از آن به تنگنای جحود و از آن به بغض و دشمنی انبیا و اولیا می کشانند.[5]
ب) ضرورت مجاهده
با توجه بدانچه از خطرهای نفس اشاره شد، مجاهده با نفس اماره که در روایات با عنوان «جهاد اکبر» آمده،[6] امری است اجتناب ناپذیر که تا آخرین روزهای زندگی ادامه دارد. حضرت علی ـ علیه السلام ـ جهاد با نفس را بالاترین نوع جهاد خوانده است: «ما مِن جِهادٍ أفْضَلُ مِن جهادِ النفسِ».[7] راز مطلب این است که اولاً، اصلاح نفس که اساس تربیت اخلاقی است، جز از طریق مجاهده میسر نیست؛ همان گونه که حضرت علی(ع) می فرماید: «فی مجاهده النفسُ کَمالُ الصَّلاحِ»؛[8] ثانیاً، نیل به درجات عالی و کمالات معنوی در پرتو مجاهده با نفس، میسر است؛ زیرا هوای نفس، آدمی را از علم و کمال و کرامت و عزّت و تجلّی استعدادهای انسانی باز می دارد. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ می فرماید: «مَن اَحَبَّ َنیْلَ الدَّرجاتِ العُلی فَلْیَغْلِبِ الْهَوی»؛[9] ثالثاً، اگر انسان در جبهه نفس شکست بخورد، در همه جبهه ها شکست خورده است و اسارت نفس انسان را به هر نوع بردگی و انحطاط می کشاند. به فرموده حضرت علی ـ علیه السلام ـ : «مَن اتَّبَعَ هواه أردی نَفْسَه».[10]
بنابراین، اگر انسان بخواهد مالک خویشتن باشد و از قید و بند طبیعت و اسارت تن و اسارت دیگران رهایی یابد، بناچار باید محدودیتهایی را بپذیرد تا از خودِ محدود آزاد شود. امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ به مالک اشتر چنین می نویسد: تو باید مالک خود باشی و نسبت به خواسته های نامشروع نفس، بخل ورزی، که بخل ورزیدن نسبت به نفس، عین انصاف در حق آن است.[11]
ریاضت. مجاهده با نفس در پاره ای روایات با عنوان «ریاضت» مطرح شده است. ریاضت یعنی تلاش جهت رام کردن نفس در برابر مشتهیات که به گفته معصوم ـ علیهم السلام ـ ، از شریعت انفکاک ناپذیر است (الشَّریعَهُ ریاضَهُ النَّفْسِ) و عالی ترین درجات آن برای اولیای خداست. امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در نامه ای به عثمان بن حنیف انصاری، فرماندار خود در بصره، می نویسد: همانا نفس خویش را باتقوا و ریاضت تمرین می دهم که تا در روز هولناک قیامت در امان باشد و بر آن لغزشگاه، ثابت و استوار بماند.[12]
از روایات چنین بر می آید که ریاضت قله برتر و مرتبه متعالی مجاهده است که پوینده راه کمال نه تنها از محرمات و مکروهات پرهیز می کند، بلکه از بسیاری امور مباح نیز خودداری می ورزد و بدین وسیله در چهارچوب شرع، بر صفای نفس و توان روحانی خود می افزاید.[13]
باری، جلوه های ملکوتی نفس ناطقه، رهیابی عقل به معارف الهی و عروج روح در ملکوت اعلا و کسب عزت و کرامت انسان، پیش از هر چیز، در گرو پالایش روح و ریاضت و مجاهده با نفس اماره است.
ج) حقیقت مجاهده
مجاهده و ریاضت در اسلام، نه به معنای محرومیت از نعمتهای الهی و سرکوب تمایلات مشروع مادی است، آنگونه که درپاره مسلکهای افراطی ترویج شده است، بلکه به معنای محدود ساختن و مهار کردن و به کار گرفتن این استعدادها در جهت رشد و کمال و تعالی آدمی است. در واقع، محدودیت که یک اصل منطقی در نظام آفرینش است و به طور خودکار و تحت تدبیر و امر الهی جریان دارد، رمز مصونیت و بقای موجودات و از جمله انسان است؛ مثلاً انسان با خصلت غریزی خود به خوردنیها و آشامیدنیهای مطبوع تمایل نامحدود دارد، اما در همین حال، ساختار طبیعی بدن، او را محدود می سازد و آنگاه که نیاز بدن تأمین شد و به مرز طبیعی رسید، آب و غذا را پس می زند.
پیامبران خدا برانگیخته شدند تا کاروان انسانی را در مسیر کمال همراهی کنند و محدوده هر یک از قوا را مشخص نمایند تا انسان در پرتو عقل و شرع، شهوت و غضب را مهار کند، نه آنکه به تعطیل بکشاند.
و نیز ناگفته نماند که اسارت و بردگی انسان در برابر امیال نفسانی نه تنها سد راه تکامل و مقامات عالی انسانی است و موجب به رکود و خمول کشیده شدن توان نامحدود معنوی اوست و سعادت ابدی او را به مخاطره می افکند، بلکه در همین جهان مادی و زندگی دنیوی نیز موجب فساد و ویرانی و هرج و مرج اخلاقی خواهد بود و ادامه حیات اجتماعی را در فضایی از عواطف انسانی و تعهدات اخلاقی ناممکن می سازد؛ به همین دلیل است که هیچ یک از جوامع،آزادی انسان را به طور مطلق نپذیرفته اند و همه مکاتب، نوعی محدودیت را الزامی می دانند.
د) مراحل عملی تهذیب
مربیان اخلاق و ارباب سلوک، برای تهذیب نفس و حرکت از نقص به سوی کمال، مراحلی ذکر کرده اند. این مراحل بنابر آنچه در کتاب چهل حدیث حضرت امام آمده است، عبارتند از: یقظه، تفکر، عزم، مشارطه، مراقبه، محاسبه و تذکر.
1. یقظه. یقظه یعنی بیداری و تنبه و خروج از غفلت و خودفراموشی که بدون آن، آدمی هیچ گاه به فکر تزکیه نخواهد افتاد، همان گونه که بیمار اگر به بیماری خود توجه نکند به فکر درمان نخواهد بود؛ با این تفاوت که بیماری جسم چون غالباً توأم با درد است، بدن حساسیت نشان داده، شخص در صدد معالجه بر می آید، اما بیماریهای نفس ناپیداست و اغلب توأم با لذت، و در عین حالی که تأثیر آن عمیقتر و خطر آن دیرپای تر است، انسان به دلیل گرایش شدید به مادیات و عرصه مادی که در آن زندگی می کند، کمتر به فکر چاره بر می آید و این خصلت طبیعی انسان است که قرآن بدان اشاره می کند: «إِنَّ هؤُلاءِ یُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ وَ یَذَرُونَ وَرائَهُمْ یَوْماً ثَقِیلاً».[14]
حضرت علی ـ علیه السلام ـ غفلت را زیانبارترین دشمنان، نوعی بیماری، بدترین سستیها و عامل کوردلی و مرگ قلب خوانده است.[15]
از این رو، مربیان الهی برانگیخته شدند تا پرده های غفلت را کنار زنند و انسان را به خدا و به خویش و به عوامل رشد و انحطاطش توجه دهند. رمز اینکه قرآن در نخستین آیات دعوت از «انذار» سخن می گوید، در همین نکته نهفته است: «یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأنْذِرْ»[16]، «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»[17] البته نباید مسئولیت خود انسان را نیز در این بیداری و تنبه نادیده گرفت. حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: سستی دل را با پایداری، و خواب غفلت را در دیده ات با بیداری درمان کن.[18] امام صادق ـ علیه السلام ـ خاطر نشان می سازد که هر کس که قلب خویش را از غفلت مراقبت کند و نفس را از شهوت باز دارد و عقل را از جهل برهاند، نامش در دیوان آگاهان ثبت گردد.[19] حضرت امام در این باره می گوید:
تمام صفات نفسانیه قابل اصلاح است، لیکن در اول امر، کمی زحمت دارد، آن هم بعد از ورود در اصلاح، سهل و آسان می شود.[1] . یوسف، 53.
[2] . تصنیف غرر؛ ص 234.
[3] . جاثیه، 23.
[4] . مصباح الشریعه؛ ص 169.
[5] . چهل حدیث؛ ص 220.
[6] . ابی عبدالله ـ علیه السلام ـ : «ان النبی بعث سریه فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر قیل یا رسول الله و ماالجهاد الاکبر؟ قال جهاد النفس» (فروع کافی؛ ج 5، ص 12).
[7] . تصنیف غرر؛ ص 243.
[8] . همانجا.
[9] . همان؛ ص 241.
[10] . همان؛ ص 243.
[11] . نهج البلاغه؛ نامه 53.
[12] . همان؛ نامه 45.
[13] . در فرهنگ امروز عرب، از ورزش به ریاضت بدنی تعبیر می شود. بدین ترتیب، بی تناسب نیست گفته شود همان گونه که ورزش جسمانی بر قوای بدن می افزاید، ورزش روحی (ریاضت) نیز قدرت نفسانی بشر را بالا می برد و هر اندازه با تمایلات تن مبارزه شود، روحی قوی تر شده، اعمال خارق العاده انجام می دهد. راز اعمال غیرعادی مرتاضان را در همین قدرت روحی باید جست، هر چند در مشروع بودن برخی ریاضتها جای گفتگوست و ریاضت شرعی با ریاضیتهای غیرشرعی تفاوت بارز دارد.
[14] . انسان، 27.
[15] . تصنیف غرر؛ ص 265ـ266.
[16] . مدثر، 1.
[17] . شعراء، 214.
[18] . نهج البلاغه؛ خطبه 223.
[19] . تصنیف غرر؛ ص 265.
@#@ عمده به فکر تصفیه و اصلاح افتادن است و از خواب بیدار شدن. منزل اول انسانیت یقظه است و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است و فهمیدن اینکه انسان مسافر است و هر مسافر زاد و راحله می طلبد و راحله انسان، خصال خود انسان است.[1]
توصیه هایی که در خصوص سیر فی الارض و عبرت از سرنوشت گذشتگان و تفکر در عواقب اعمال و زیارت اهل قبور و عیادت بیماران و تشییع جنایز و امثال آن شده، علاوه بر بعد اخلاقی و اجتماعی، عامل تنبه و بیداری است: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید: «کَفی بالمَوتِ واعِظاً».
2. تفکّر. دومین مرحله تهذیب، تفکر است. تفکر «سیر باطن انسان است از مبادی به مقاصد» و هیچ کس از مرتبه نقصان به مرتبه کمال جز به تفکر نتواند رسید. مبادی تفکر، یعنی نقطه آغازین اندیشه، عبارت است از نظر در آیات «آفاق و انفس»، تفکر در آثار خدا و نعمت های بیکران او که توجه به آنها نفس را به خضوع و سپاس وا می دارد، و نیز اندیشیدن انسان به سرنوشت خویش و وظیفه ای که در برابر آفریدگار خود دارد و اینکه هدف از این زندگی دنیوی چیست، مقصد نهایی حیات کجاست و برای وصول به آن مقصد چه باید کرد.
آیات بسیاری از قرآن کریم به تفکر و تدبر، نظر و پذیرش عبرت توصیه می کند؛ از جمله: آیا با خود نمی اندیشند که خداوند آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست، جز به حق نیافریده است.[2]
در روایات نیز از تفکر به عنوان بهترین عبادت و طریق علم و عمل و نیل به سعادت و درجات عالی یاد شده است. حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «لا عِلْمَ کالتَّفَکُّر»[3] و نیز در مقام نصیحت به فرزندش امام حسن ـ علیه السلام ـ خاطر نشان می سازد: «لا عِبادَهَ کالتَّفَکُّرِ فی صَنْعَهِ الله» و همچنین می فرماید: «التَّفَکُّرُ یَدْعُوا الی البِرِّ و العَمَلِ».[4]
در برخی روایات یک ساعت تفکر معادل هفتاد سال عبادت به شمار آمده[5] که فلسفه آن سرنوشت ساز بودن تفکر است. بسا یک ساعت فکر کردن که سرنوشت انسانی را تغییر داده و بسا عبادتهای چندین ساله که با غفلتی به بیحاصلی انجامیده است.
حضرت امام (ره) در این باره می گوید:
اگر انسان عاقل لحظه ای فکر کند، می فهمد که مقصود از این بساط چیز دیگری است و منظور ازاین خلقت، عالم بالا و بزرگتری است و این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست. وانسان عاقل باید در فکر خودش باشد و به حال بیچارگی خودش رحم کند و با خود خطاب کند: ای نفس شقی! که سالهای دراز در پی شهوات، عمر خود را صرف کردی و چیزی جز حسرت، نصیبت نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنی، از مالک الملوک حیا کن و قدری در راه مقصود اصلی، قدم زن که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی که آن هم به دست نمی آید، حتی با زحمتهای طاقت فرسا.[6]
3. عزم. سومین مرحله تهذیب، عزم است؛ یعنی تصمیم بر ادای فرایض و ترک محرمات و جبران مافات و پایداری در راه حق. انسان بدون عزم و تصمیم، به هیچ یک از مقامات نخواهد رسید. خداوند پیامبران برگزیده خود را به عنوان «اُولِی العَزمِ» نام برده و پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را به صبر و پایداری چون آنان فراخوانده است: «فَاصْبِرْ کما صَبَرَ أولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ».[7]
حضرت امام (ره) درباره عزم بیانی داردکه خلاصه آن چنین است:
عزم، جوهره انسانیت و میزان امتیاز انسان است، و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم اوست و عزمی که مناسب با این مقام است عبارت است از عزم بر ترک معاصی و فعل واجبات و جبران آنچه از او فوت شده در ایام حیات و بالاخره عزم بر اینکه ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید و انسان شرعی عبارت از آن است که موافق مطلوبات شرع رفتار کند و ظاهرش ظاهر رسول الله (صلی الله علیه و آله) باشد و تأسی به آن بزرگوار بکند در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال و تروک… .[8]
به طور خلاصه: تملک نفس و اتکال به حق و پرهیز از معاصی می تواند عزم را قوت ببخشد و سستی اراده را درمان کند؛ زیرا برای تضعیف اراده و سستی عزم آدمی هیچ عاملی مانند گناه نیست و تا انسان درهای گناه را بر روی خود نبندد و هواهای نفسانی را به بند نکشد، دارای عزمی استوار نخواهد شد.
هر چند عوامل تضعیف و سستی اراده به حسب حالات روانی و حساسیتهای افراد، مختلف است، همچنان که در روایات نیز اشاراتی وجود دارد، ازچشم و گوش که دریچه ارتباطی انسان با جهان خارجند، به عنوان عامل بسیار مؤثرتر می توان یاد کرد.
جوانی و نیروی اراده. همان گونه که در جوانی نیروهای جسمانی، فعال و بانشاط است و می تواند بر مشکلات فایق آید، نیروهای روانی جوانان نیز قوی تر از دوران کودکی و پیری است. چه بسیار مشکلاتی که جوان با اراده آهنین خود آسان می کند و چه بسا رهاوردهای زیبایی که به بار می آورد. البته آسیب پذیری جوان نیز قابل انکار نیست و از این رو، بر مربیان است که زمینه های درخشان روانی جوانان را بشناسند و در تربیت آنان بکوشند و جوانان نیز از سرمایه سرشار جوانی بهره گیرند و پیش از آنکه به پیری برسند در اصلاح و تهذیب نفس بکوشند.
حضرت امام (ره) می فرماید:
جوانان ننشینند که گرد پیری، سر و روی آنان را سفید کند. شما تا جوان هستید می توانید کاری انجام دهید. تا نیروی جوانی دارید می توانید هواهای نفسانی مشتهیات دنیایی و خواسته های حیوانی را از خود دور سازید، ولی اگر در جوانی به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید، دیگر در پیری کار از کار گذشته است.[9]
4. مشارطه. مشارطه که آن را معاهده نیز می گویند، عبارت است از شرط و تعهد انسان بر ترک معصیت و پایبندی به عهد و میثاقی که در این خصوص بسته است. در قرآن کریم بر التزام به تعهدات که بالاترین آنها تعهد به خداست، تأکید فراوان شده است؛ از جمله: «أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ»[10] و «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً».[11] حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: هرگاه بر کار نیک عزم کردید، بدان عمل کنید.[12]
حضرت امام (ره) در مشارطه گفتاری دارد که بخشی از آن چنین است:
مشارطه آن است که در اول روز مثلاً با خود شرط کند که امروز برخلاف فرموده حق تبارک و تعالی رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد و معلوم است که یک روز خلاف نکردن امری است خیلی سهل و انسان به آسانی می تواند از عهده به در آید… .[13]
5. مراقبه. مراقبه آن است که در تمام مدتی که فرد شرط کرده است خلاف نکند، مراقب خود باشد و بر عهد و پیمان بایستد و به وسوسه های شیطان و نفس دل نسپارد و از شر آنها به خدا پناه ببرد.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «أجْعَلْ لِنَفْسِکَ علی نَفْسِکَ رَقیباً…».[14]
حضرت امام (قدس سره) می گوید:
انسان باید مثل طبیب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نماید و مهار نفس سرکش را از دست ندهد که به مجرد غفلت، مهار بگسلد و انسان را به خاک مذلت و هلاک کشاند و در هر حال، به خدای تعالی پناه برد از شر شیطان و نفس اماره.[15]
6. محاسبه. محاسبه آن است که انسان هر روز از خود حساب گیرد که چه طاعتی یا معصیتی مرتکب شده است. اگر طاعتی داشته بر آن بیفزاید و اگر گناهی مرتکب شده در جبران آن بکوشد و بداند که خداوند از اعمال و اسرار نهان او آگاه است و آن را حسابرسی خواهد کرد: «وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ».[16]
امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: آن کس که نفس را حسابرسی کند، بر عیبها و گناهانش واقف گشته، از گناهان پوزش طلبد و در اصلاح عیبهایش بکوشد.[17]
امام موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ می فرماید: از ما نیست کسی که هر روز نفس خود را محاسبه نکند. پس اگر عمل نیک انجام داده بر آن بیفزاید و اگر بد کرده از آن استغفار کند.
7. تذکر. تذکر یعنی متذکر عظمت خداوند بودن و نعمتهای او را یاد کردن و توجه داشتن به اینکه انسان در محضر خداست و باید از گناه بپرهیزد. آیات در باب ذکر و تذکر بسیار است؛ از جمله: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً».[18]
در سوره اعراف، در وصف پرهیزکاران آمده است: آنان با تذکر و تنبه، وساوس شیطانی را دفع کرده، با بصیرت ایمانی از گناه اجتناب می ورزند.[19]
نقطه مقابل تذکر، فراموشی و غفلت است که در آیات و روایات مورد نکوهش قرار گرفته است. قرآن کریم هشدار می دهد: از کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند خودشان را از یادشان برد و به ورطه فسق و فجور کشیده شدند؛[20] و شیطان بر آنان مسلط شده و ذکر خدا را از یادشان برده است.[21]
حضرت امام (ره) می فرماید:
این همه مصیبات و گرفتاری به دست نفس اماره و شیطان رجیم از غفلت از یاد حق و عذاب و عقاب اوست. غفلت از حق کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره و مفاسد را روزافزون کند و تذکر و یادآوری از حق، دل را صفا دهد و قلب را صیقلی نماید و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت برهاند و حب دنیا را که منشأ خطیئات و سرچشمه سیئات است از دل بیرون کند.[22]
ضبط خیال. در زمره شرایط تزکیه نفس، از ضبط خیال نیز نام برده اند؛ چه نیروی تخیل مانند مرغی به هر سو پرواز میکند و گاه در دام اوهام فاسد و خیالات باطل می افتد و سبب انحراف فکر و اعتقاد و آلودگی روح و فساد در عمل می شود. از این رو، مهار کردن نیروی خیال و هدایت آن در قلمرو شرع و عقل برای رهروان طریق کمال، ضروری است.
[1] . چهل حدیث؛ ص 85ـ86.
[2] . روم، 8.
[3] . نهج البلاغه، قصار 113.
[4] . سفینه البحار؛ ذیل «فکر».
[5] . تفکر ساعه خیر من عباده سبعین سنه (اوصاف الاشراف؛ ص 43).
[6] . چهل حدیث؛ ص 6.
[7] . احقاف، 35.
[8] . چهل حدیث؛ ص 7. حضرت امام از استاد خود «مرحوم شاه آبادی» نقل می کند که: «بیشتر از هرچه، گوش کردن به تغیّنات سلب اراده و عزم از انسان می کند». مقصود از تغیّنات، همان غنا و لهو و لعب است که در شرع مقدس حکم به حرمت آن شده است.
[9] . جهاد اکبر؛ ص 60.
[10] . نحل، 91.
[11] . اسراء، 34.
[12] . تصنیف غرر؛ ص 476.
[13] . چهل حدیث؛ ص 8.
[14] . تصنیف غرر؛ ص 235.
[15] . چهل حدیث، ص 238.
[16] . بقره، 284.
[17] . تصنیف غرر، ص 236.
[18] . احزاب، 41.
[19] . اعراف، 21.
[20] . حشر، 19.
[21] . اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرِ اللَّهِ (مجادله، 19).
[22] . چهل حدیث؛ ص 249.
محمدتقی رهبر، محمدحسن رحیمیان ـ اخلاق و تربیت اسلامی، ص 124