همان طور که از لحاظ صنعتِ فصاحتْ و بلاغتْ و هنر ادبی، واژگان قرآن هم آوای هم است و از لحاظ مبادی تصوّریْ[1] مفاهیم الفاظ قرآن هم سوی یکدیگر است و از جهت مبادی تصدیقی[2]، مقاصد آیات قرآن هم سان هم است و بالاخره از جنبه تفسیر ظاهر، مطالب قرآن مُفسِّر یکدیگر است، از جهت باطن نیز همه معارف قرآنی در همه مراحل باطنی آنْ هم سوی یکدیگر بوده، مُفَسّر یکدیگر است و هرگز اختلافی بین باطنها و مراحل درونی قرآن وجود ندارد؛ زیرا مراحل درونی آن مانند مظاهر بیرونی آن کلام خداست و اگر از نزد غیر خدا تنزّل مییافت حتما با هم اختلاف داشتند؛ بنابراین، سراسر مطالب قرآن از همه جهت هماهنگ است؛ یعنی، هم ظاهرها با هم، هم باطنها با هم، هم پیوند هر ظاهر با باطنِ برتر از خود همچنان محفوظ است. از این جا معلوم میشود که اگر سیر عمودی تفسیری بهره مُفَسِّر درونبین شود، چنانکه اهل بیت وحی ـ علیهم السلام ـ به آن آگاه بودهاند، با فنّ بدیع[3] و جذّاب تفسیر قرآن به قرآن میتواند از انضمام باطنها با یکدیگر، بهرهی فراوانتر و والاتر ببرد. در این جا تذکر دو نکته ضروری است:
1ـ برای تفسیر قرآن در مرحلهی ظاهر دو بال نیرومند لازم بود: یکی «برهان عقلی»، یعنی علم حصولی که شرط مهمّ مخاطب وحی قرار گفتن و تدبّر تام در آن است و دیگری سنت معصومین ـ علیهم السلام ـ که ناظر به مطالب تفسیری ظاهر قرآن است. برای تفسیر باطن به باطن نیز دو بال نیرومند دیگری لازم است: یکی «عرفان قلبی»، یعنی علم حضوری و دیگری سنّت معصومین ـ علیهم السلام ـ که ناظر به معارف درونی و باطن قرآن است؛ زیرا تار و پود ریسمان کشیده شدهی الهی که از یک جهت «ثَقَلِ وَحْی»[4] نام دارد و از جهت دیگر «ثَقَلِ ولایت»[5] نامیده میشود، همگی به هم مرتبط و متناسب است و همین پیوند ولایی میتواند به مفسّر جامع بین ظاهرها از یک سو و باطنها از سوی دوم و ظاهر و باطن هر مرتبه مرتبط و چسبیده به هم از سوی سوم جرأت دهد تا فتوا دهد: چنین سیری از مصادیق «اقرأ وارقَ»[6] است؛ چون این کلام نورانی نه اختصاصی به قرائت به معنای تلاوت الفاظ دارد و نه مخصوص بهشت و بهشتیان آرمیده در بهشت جاودان است؛ بلکه شامل مُفَسّران ژرف اندیشی است که درعین جمع سالم بین اضلاع سه گانه مزبور، از هرگونه اشتباه ظاهر و باطن مصون و از هر خطر مخلوط شدن درون و بیرون و التقاط تنزیل و تأویل محفوظند و تا نیل به جنّت لقای خدا همچنان پویا و جویایند. البته چنین مقامی برای کمنظیرترین از اولیای الهی محتمل است؛ لیکن اصل امکان آن معقول است.
2ـ ممکن است برخی استعمال لفظ واحد در بیش از یک معنا را روا ندانند و بر این اساس اراده چند مطلب از یک لفظ قرآنی در نظر آنان صحیح نباشد، لیکن باید توجه داشت که اوّلاً، بر فرض صحت آن مبنا، میتوان معنای جامع انتزاعی که ظهور عرفی داشته باشد ترسیم کرد تا همهی مراحل را در بر گیرد. ثانیا، مراحل طولی، مصادیق یک معناست، نه معانیِ متعددِ یک لفظ. ثالثا، امتناع توهّم شده، یا بر اثر محدودیت ظرفیت لفظ است یا محدود بودن ظرفیّت مستمع و مخاطَب و یا محدودیت علم و اراده متکلم و قسمت مهمّ آنچه که در آن مبحث، بر فرض تمامیت آن، مطرح شده به محدودیت علم و اراده متکلم بر میگردد، نه مخاطَب. پس اگر متکلم و مرید، خداوند سبحان بود که هیچ محدودیتی از جهت علم یا اراده ندارد، محذوری در اراده کردن چند مطلب از یک آیه و چند معنا از یک لفظ وجود ندارد؛ چنانکه اگر محدودیّت مزبور به لحاظ مخاطَب باشد، مخاطب اصلی قرآن، انسان کامل، یعنی حضرت رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ است که ظرفیت وجودی آن حضرت برای ادراک معانی متعدد در آن واحد محذوری ندارد؛ یعنی، اگر مخاطبان دیگر صلاحیت دریافت و پذیرش چند معنا را از لفظ واحد ندارند حضرت رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ چنین صلاحیتی را داراست.
از این جا به مطلب دیگری که مربوط به زبان قرآن است میتوان پی برد و آن این که، گر چه قانون گفتهگو از جهت لفظ و از لحاظ مخاطَبْ نسبت به افراد عادی مورد قبول است، لیکن از جهت متکلم نمیتوان چنین حکم کرد که همه احکام متکلمهای عادی درباره متکلم وحی، یعنی خداوند سبحان حاکم است؛ گذشته از این که مخاطب اوّلی و اصلی قرآن کریم، حضرت رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ است که بر اثر خلافت الهی[7] توان تحمّل معانی متعدد را یک جا دارد. البته هیچ یک از امور یاد شده، یعنی ویژگی متکلم و خصوصیّت مخاطب اصیل، یعنی رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ مانع اجرای قانون عربی مبین نسبت به دیگران نخواهد بود.
شاید یکی از معانی حدیث رسیده و نقل شده از رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ: «القرآن ذَلول ذو وجوه فاحملوه علی أحسن الوجوه»[8] همین باشد که قرآن کریم معارف طولی متنوّع و مطالب عَرْضیِ متعدد دارد؛ اگر جمع بین همه آنها میسور نشد آن را بر بهترین وجه آن حمل کنید. اگر آن معانی صحیح و تامّ نمیبود، هرگز قرآن کریم نسبت به آن معنای غیر درست، ذَلولْ، نرم و انعطافْپذیر نبود و آن معنا نیز از وجوه قرآن به حساب نمیآمد. غرض آن که، ذو وجوه بودن قرآن میتواند ناظر به مطلبی باشد که در این بخش مطرح شد؛ یعنی، پیوند همه مراحل ظاهر و مراحل باطن و همچنین پیوند ظاهرها با هم و ارتباط باطنها با هم و…؛ چنانکه میتواند ناظر به مطلب دیگر باشد.
«ذو وجوه» بودن قرآن به معنایی دیگر نیز در برخی احادیث آمده است. حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ در نامهای به عبدالله بن عباس فرمود: هنگام احتجاج با خوارج محور استدلال را سنت قرار بده، نه قرآن: «لا تخاصمهم بالقرآن فإن القرآن حمّال ذو وجوه، تقول و یقولون و لکن حاججْهم (خاصمهم) بالسنّه فإنّهم لن یجدوا عنها محیصاً»[9]. این سخن نشان میدهد که چون برخی بر اثر تفسیر به رأی مذموم، وجوهی را بر قرآن تحمیل میکردند و وحی خدا را بر خواستهای خویش تطبیق میکردند، آن حضرت سنّت رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ را که مبیّن و شارح راستین قرآن کریم است محور احتجاج قرار داد. از این جهت « ذو وجوه»، به معنای صلاحیت واقعی قرآن برای حمل بر وجوه متعدد نیست.
[1] . مبادی تصوریه: مبادی جمع مبدأ است، مبادی علم بخشش از تصورات و تصدیقات معلوم است که علم مبتنی بر آنها است و دانستن آنها برای درک مسایل علم، ضرورت دارد. از قبیل: تصوّر تعریف علم، موضوع علم، چیزهایی که بر موضوع عارض میشوند. به عبارت دیگر دانش مقدماتی را مبادی میگویند.
[2] . مبادی تصدیقیه: مجموعه قضایایی که قیاسها از آنها تشکیل میشوند.
[3] . بدیع علمی است که شناخته میشود به آن راههای تحسین و زیباییهای کلام.
[4] . اشاره به حدیث «إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» من در بین شما دو چیز گرانبها و باارزش قرار میدهم، یکی کتاب خدا و دیگری عترت و اهل بیت من.
[5] . همان.
[6] . اصول کافی، ج 2، ص 606؛ بخوان و ترقی کن و بالا برو.
[7] . اشاره به آیه «إنّی جاعل فی الارض خلیفه» است یعنی من در زمین خلیفه و جانشین قرار میدهم.
[8] . عوالی اللثالی، ج 4، ص 104.
[9] . نهج البلاغه، نامه 77؛ یعنی: «با خوارج به وسیلهی قرآن احتجاج نکن چون که قرآن راههای متعدد و حملهای متعدد دارد، چیزی تو میگوئی و چیزی آنها میگویند، و لکن به واسطهی سنّت پیامبر با آنها احتجاج کن، زیرا آنها در مقابل سنّت و روایت راه چارهای ندارند».
تسنیم ـ آیت الله جوادی آملی