نویسنده: لبیب بیضون
اختلاف روحی میان زن و مرد:
علم روان شناسی میان روحیات مرد و روحیات زن تفاوت آشکاری بیان می کند. تحقیقات نشان داده است که روحیه مرد، «عملگرا» ست و جنبه فعالانه دارد؛ در حالی که روحیه زن جنبه انفعالی و تأثیر پذیری دارد. این مطلب، گرایش مرد به تجاوز و برتری طلبی نسبت به دیگران را تفسیر می کند؛ چنان که تمایل زن را به زندگی در سایه مردی که تأمین کننده حمایت و سعادتش باشد، تبیین می نماید. به همین جهت است که دیده می شود بیشتر جرایم مردان قتل و سرقت وتجاوز و حمله است، و حال آنکه بیشتر جرایم زنان زناست.
جنسیت و صفت مادری:
از تفاوتهای اساسی میان طبیعت مرد و زن، تفاوت از لحاظ جنسی است. خداوند سبحان تربیت بدیع و نوینی را در زمینه ارتباط میان عناصر خلقت قرار داده است. به همین خاطر، زن، مرد را شیفته خود ساخته و به سمت خویش می کشاند؛ کودکان، زن را دلبسته خود می کنند و زن به دنبال آنها در تکاپو و حرکت است. بدین ترتیب است که ساختاری که زندگی بر روی زمین را ادامه دار می کند…
قابل ذکر است که از مهم ترین امور ضروری برای مرد، اشباع غریزه جنسی اش است و انگیزه او برای ازدواج همین تأمین نیاز جنسی و حفظ خود از فسق و فساد است، بی آنکه به موضوع تولید نسل و فرزند بیندیشد. امّا انگیزه جنسی زن در مقابل عاطفه مادری ای که بر وجودش مستولی است، ضعیف می نماید. بنابراین او عمل جنسی را وسیله ای برای دستیابی به فرزند تلقّی می کند و اگر در آغاز اهتمام و وابستگی او نسبت به همسر معطوف است، با تولّد فرزند، این تعلّق کاهش می یابد؛ فرزند یا فرزندانی که با زن رابطه ای قوی تر از عمل جنسی برقرار می کنند و این ارتباط همان ارتباط مادرانه است. زن احساس می کند که فرزندانش پاره جگر او، و نه، بلکه گرانبهاترین چیز زندگی اش هستند.
6)برخی پدیده های روحی زن:ذیلاً برخی از پدیده ها و ویژگیهای روحی زن را بیان خواهیم کرد.
1ـ دلسوزی و مهربانی:زن، به خاطر عطوفت و مهربانی، دلسوزی و حسّاس بودن، شدّت تأثیرپذیری و سرعت انفعال خود، از مرد متمایز می شود. همچنان که زن به واسطه صبر و بردباری و قدرت تحمّلش با مرد متفاوت است. این ویژگیهای رفیع، باوظیفه زن در زندگی متناسب است. چرا که تربیت کودک نیاز به دلسوزی، مهربانی، عطوفت و رحمت دارد، همان گونه که به صبر و بردباری و تحمّل نیازمند است.
امّا مرد با درشتخویی و خشم به قدرت طلبی و زورمندی ممتاز می گردد، و به همین جهت خداوند متعال در صفت مردان می گوید:«و چون خشونت به خرج می دهید، جبّارانه اعمال زور می کنید.»همچنین مرد به واسطه دور اندیشی، عزم و اراده، شجاعت و خویشتنداری و مقاومتش برجسته می شود.
اینها ویژگی هایی است که طبیعتِ وظیفه ای که به او موکول شده، برایش ایجاب می کند، و این وظیفه همان تأمین نیازهای خانواده و حمایت آن از عوامل خارج است. خداوند به زن نیز خصوصیاتی متناسب با نیازهای خانواده و تربیت فرزندان عطا کرده است. از جمله این خصوصیات، پاکیزگی، زیبایی و دوستدار تربیت بودن است، و ما این صفات را منطبق با فطرت اغلب زنان می بینیم.
مرد به خاطر خشونت و درشت طبعی و قلّت رأفتش زن را دوست می دارد؛ چرا که زن با دلسوزی، آرامش و مهربانی اش، بخشی از این نقصان را جبران می کند. مرد در وجود زن فوران مهر و محبّتی را می یابد که موجب تحکیم پایه های زناشویی می شود و سبب می گردد تا فرزندانی پاک و طیّب به بار آورند.
2-توجّه به ظواهر و شهرت طلبی:
ما شاهد این مطلب هستیم که زن بیش از مرد به حفظ ظواهر توجّه دارد، در حالی که مرد به جوهر و اصل وجودی خویش توجّه و اهتمام نشان می دهد. هنگامی که توجّهات و اهتمامهای زن را زیر نظر می گیریم، در می یابیم که زن به هر اندازه از علم و فهم هم که برسد، باز در جهت توجّه به ظواهری که ما آن را زینت زندگی دنیا می نامیم، حرکت می کند. خداوند سبحان این ویژگی را در زن قرار داده تا زن مایه بهره مندی مرد باشد و او از زینت و زیبایی زن بهره برد؛ رایحه خوش او را استشمام کند و چون به او می نگرد، مسرور شود و با نگریستن به او از نگاه کردن به دیگر زنان دوری جوید. این مطلب، مصداق سخن امام علی علیه السلام که فرمودند:«زن ، گلی خوشبوست و قهرمان نیست.»قهرمان کسی است که در کارها و امور مختلف با تحکّم و تحکیم برخورد می کند و با رأی و نظر خود به تصرّف در امور می پردازد. بنابراین امام علیه السلام تمایلی به این ندارد که زن به امور عمومی ای بپردازد که او را از پرداختن به وظیفه اصلی اش باز دارد، و این وظیفه اصلی آن است که زن، در خانه اش گلی خوشبو برای همسر و مراقب و مربّی ای برای فرزندانش باشد.
از آن رو که زن، موجودی عاطفی است، گاهی به ماورای این ویژگیها کشیده می شود و به منظور اشباع این تمایل خود، از سهل انگاری در اوامر دینی رویگردان نمی شود و این غریزه خود را در غیر جایگاه صحیحش به کار می گیرد و به جای این که خود را برای همسرش بیاراید، زیباییهایش را در برابر غریبه ها در کوچه و خیابان به نمایش می گذارد. مفاسد ناشی از این رفتار، که موجب اشاعه فحشائ و منکر در جامعه می شود، بر کسی پوشیده نیست.
امّا از جهت شهرت طلبی، چنین فهمیده می شود که زن سعی در حفظ شهرت و نام آوری خود میان مردم دارد . بنابراین، اگر اقدام به عملی ناشایست کند، در خفا و دور از چشم مردم چنین عملی را انجام می دهد تا
موجب رسوایی اش نشود و کرامت و ارزشش از بین نرود. امّا مرد هنگامی که کار ناپسندی انجام دهد، از ذکر آن در مقابل مردم ابایی ندارد و چه بسا که به چنین کاری افتخار کند، بی آنکه اهمیتی به شهرت خود دهد.
3- محبّت و نفرت:زن به خاطر عاطفه شدیدی که دارد، هنگامی که انسانی را دوست می دارد، او را فوق تصوّر دوست می دارد، و هنگامی که از کسی بغض و کینه ای به دل گیرد، کینه خود را نسبت به او فراموش نمی کند. در این باره، امام علی علیه السلام می فرماید:«زن، محبّت خود را چهل سال پنهان می کند و بغض و کینه را یک ساعت نیز در خود پنهان نمی دارد.»(1)
نمونه ویژگی اوّل که ذکر شد، محبّت حضرت خدیجه علیها السلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه و اله و محبّت فاطمه زهرا سلام الله علیها به امام علی علیه السلام است. و نمونه نوع دوم، بغض و دشمنی عایشه نسبت به امام علیه السلام، بود بنابر عللی که مجال ذکر ان اینجا نیست. حتّی ایمان این زن نتوانست در برابر این بغض، مانع جنگ با امام علی علیه السلام شود. به خاطر این اشتباهِ عایشه 15هزار نفر از مسلمانان قربانی شدند. این اتّفاق در جنگ«جمل»روی داد که در نزدیکی بصره در گرفت، و در واقع با این کار از دستور آفرید گار هستی در محکم قرآن سرپیچی کرد که او را به ماندن در خانه و عدم دخالت در امور سیاسی دستور داده بود. این مطلب در کلام خداوند متعال، آنجا که زنان پیامبر را به طور ویژه مورد خطاب قرار می دهد، وجود دارد. می فرماید:«و در خانه هایتان آرام گیرید و به روش جاهلیّت پیشین به خودنمایی نپردازید و خدا و رسولش را اطاعت کنید.»(2)یعنی خروج همسر پیامبر صلی الله علیه و اله از خانه اش مخالفت با دستور خدا و عدم اطاعت رسول صلی الله علیه و اله بود. این مطلب را شیخ کاظم أزری در قصیده مشهور خود سروده و گفته است:«چهل هزار حدیث را از بر کرد و از قرآن یک آیه را فراموش .»
4ـ نیرنگ و مکر:کید و نیرنگ به معنای اراده ضرر رساندن به دیگران به شکل پنهانی و از راه مکر و حیله و خدعه است. زن بد مرد را فریب می دهد تا او را گمراه سازد؛ همان گونه که شیطان در مورد فرزندان انسان حیله گیری می کند. از بارزترین نمونه های قرآنی، نیرنگ زن عزیز مصر نسبت به یوسف علیه السلام است که یوسف با یاری پروردگارش از آن مصون ماند و زندان را به ارتکاب فحشاء ترجیح داد . خداوند متعال در این باره از زبان عزیز مصرفرموده است:«و چون پیراهن یوسف را دید که از پشت دریده شده است، گفت :این از کید و نیرنگ شما زنان است و به راستی که نیرنگتان عظیم و بزرگ است .»(3)و همین طور از زبان یوسف علیه السلام فرموده است :«گفت :پروردگارا!زندان برای من محبوب تر از آن چیزی است که آنها مرا بدان دعوت می کنند، و اگر نیرنگ آنان را از من برنگردانی، به سوی آنان متمایل و از جاهلین می شوم. پس پرورد گارش به ندای او پاسخ داد و کید آن زنان را از او برگرداند، که خدا شنوا و عالم است.(4)
همچنین مسئله خدعه و نیرنگ یک زن برای زن دیگر به هنگامی که مصالح یکی با دیگری در تعارض باشد، پوشیده نیست. این مطلب غالباً با انگیزه رشک و حسد اتّفاق می افتد.
5ـ رشک: رشک در ساده ترین شکل خود برای زن در مورد دوست داشتن تقلید از دیگر زنان و نیز در تلاش برای به دست آوردن آنچه دوستانش مالک آن هستند، جلوه می کند . این بیماری مسری، به خویشتن دوستی و خودپسندی برمی گردد. مفهوم رشک در این معنا، با مفهوم حسد متداخل می شود که میان مردان و زنان شایع است. از جمله نظایر این مطلب ، حسادت قابیل نسبت به برادرش هابیل بود که با حسادت به او، ادّعای برتری از او را کرد، و چون قضاوت به نزد خدا بردند، خداوند قربانی هابیل را پذیرفت و قربانی قابیل را قبول نکرد و این به رشک و حسد قابیل افزود تا بدانجا که وسوسه شد تا برادرش را بکشد و او را کشت.
از خطرناک ترین اشکال رشک و حسادت آن است که دو زن مردی را دوست داشته باشند و برای رسیدن به او با یکدیگر نزاع کنند. این از امور خطرناکی است که زندگی زناشویی را تلخ کرده و آن را به جهنّمی غیر قابل تحمّل مبدّل می سازد. این امر به خودی خود زمانی اتّفاق می افتد که مرد، دو همسر اختیار کند. در این هنگام یکی بر دیگری رشک برده و به نیرنگ و خدعه کردن برای او مشغول می شود، که این کار شرعاً حرام است.(5)امام علیه السلام نیز با این سخن خویش به این مطلب اشاره می کند:«غیرت زن کفر است و غیرت مرد، ایمان».مراد ایشان از غیرت مرد، غیرت او نسبت به آبرو و حریمش و نیز نسبت به حفظ آنها از شرّها و تجاوزگریهاست.
خداوند سبحان، عدالت میان زنان مرد را واجب کرد تا برای زن عذر و بهانه ای برای رشک و غیرت وجود نداشته باشد.
6ـ بی وفایی و عهد شکنی:زن عاطفی، به سرعتِ تحوّل و عدم ثبات رأی متمایز می شود. او امروز دوست میدارد و فردا بدش می آید. شخصی را دوست دارد، سپس به سمت دیگری روی می کند. به همین خاطر است که در امثال گفته شده:«زنان آنها همچون هوای نفسشان هستند.»متنبّی نیز مُهر بی وفایی و عهد شکنی را بر زن زده است؛ آنجا که می گوید:«در آن هنگام که زن زیباروی عهد می شکند، در حقیقت به عهد خود وفا کرده است. چرا که از جمله عهدهای او آن است که عهد و پیمانش دوام نداشته باشد.»
این صفات دورترین صفات برای زن مؤمن و متعهّد است . امّا زن سبک عقلی که تابع هوای نفسش است و به دنبال تمایلاتش کشیده می شود، در گمراهی ستم خویش، کورکورانه قدم برمی دارد و هیچ زیان و ستمی در پیمان شکنی و بی وفایی از روی عمد در مورد همسرش نمی بیند.
امّا مرد در جهت عمل به معتقدات و پایداری در عقیده خاص خود و دفاع از آن با آگاهی و اراده و نیز وفای به عهد خویش گامهای استوارتری برمی دارد. بنابراین، هنگامی که وعده ای می دهد، وعده خود را دَینی بر گردنش به حساب می آورد، که در واقع مصداق این حدیث روایت شده است که :«وعده انسان آزاده، دَین اوست.»از معروف ترین نمونه های این وفاداری، وفاداری سموئل است نسبت به کسی که تعدادی زره در نزد او به امانت گذاشته بود و او ترجیح داد فرزندش قربانی شود. امّا زره ها را به کسی غیر از صاحبش تحویل ندهد.
7ـ افشاء راز:در حالی که شارع مقدّس به حفظ راز و عدم سخن گفتن مگر به هنگام ضرورت تأکید کرده و این بدان جهت است که بیم آن می رود انسان متضرّر شده و یا در خطری گرفتار شود، و نیز تأکید به ترک غیبت کرده است، چرا که غیبت، رسوایی مؤمن یا بهتان به او را در بر دارد، با این حال می بینیم که بیشتر زنان، زبانشان را حفظ نمی کنند؛ بلکه پیوسته سخن می گویند و به کثرت کلامشان مفاخره می کنند واز سخن گفتن درباره دیگران و آنچه که در آنها هست یا نیست، ابایی ندارند، و این از بزرگ ترین معایب اخلاقی است…زیر نظر گرفتن زنان در محافلشان و برخی سخنان آنها درباره امور دنیوی و زیور و زینت آن، که اغلب غیبت و افتراء به مردم را در بر دارد، برای تأیید این سخن کافی است. از آنجا که زن، موجودی عاطفی است، قادر به پیش بینی عواقب امور نیست. بنابراین هنگامی که یک نفر رازی را با او در میان می نهد، او نیز آن راز را به دوستش گفته و به او توصیه می کند که آن را کتمان کنند، و دیگری نیز به شرط کتمان راز، آن را به دیگری می گوید، تا بدانجا که همه جا پخش می شود. و به همین دلیل که زن قادر به حفظ سر نیست، دولتها ازدواج نظامیان با زنان بیگانه را ممنوع اعلام کرده اند. در این زمینه، امام علی علیه السلام در خطبه ای یارانش را چنین موعظه می کنند که :«زبان را با دل یکی کنید. مرد باید زبانش را حفظ کند؛ که این زبان نسبت به صاحبش سرکش است. به خدا سوگند ندیدم که بنده ای تقوایی پیشه کند که او را سود رساند، مگر آنکه زبانش را نگه دارد. زبان انسان مؤمن در پس دل اوست و دل منافق در پس زبان او. چرا که مؤمن هرگاه بخواهد کلامی را به زبان آورد، با خود می اندیشد؛ اگر کلام خیر باشد، بیان می کند و اگر شر باشد، پنهانش می کند. امّا منافق هر آنچه برزبانش می آید، می گوید و نمی داند چه چیزی به سود او و چه چیزی به زیانش است. رسول خدا صلی الله علیه و اله فرموده است:«ایمان هیچ بنده ای استوار نگردد، مگر آنکه دل و قلبش را استوار گرداند…پس هر کس از شما که می تواند خدا را در حالی ملاقات کند که دست به خون و مال مسلمانان نیالوده و زبانش از ریختن آبروی آنها سالم مانده باشد، باید این کار را بکند.»(6)
داستان زنی که با قرآن سخن می گفت: تاریخ دیرینه اسلامی ما، مملو از زنان مؤمنی است که ملتزم به تقوا و پرهیزگاری بوده اند؛ به گونه ای که حتّی برمردان با تقوا نیز برتری یافته اند. نمونه اینان، زنی است که ترجیح داده بود کلمه ای سخن نگویند مگر آنکه از کلام خدا باشد، و این کار را برای آن می کرد تا در خطا یا شک و تردیدی گرفتار نشود. به همین خاطر به «زنِ سخن گوینده با قرآن»معروف شده بود و چهل سال براین حالت باقی ماند. عبدالله بن مبارک نقل کرده است :«زمانی به قصد حجّ خانه خدا و زیارت پیامبرش صلی الله علیه و اله از دیار خود خارج شدم. در میان راه، شبحی را از دور دیدم. آن شبح (کم کم)مشخّص شد. پیرزنی بود با لباسی پشمینه و روسری ای برسر. گفتم: سلام برتو و رحمت و برکا ت خدا بر تو باد!گفت:«سلام ، که سخنی از پروردگار رحیم است .»(سلامً قولاً مِن ربّ رَحیم). به او گفتم:خداوند تو را رحمت کند! اینجا چه می کنی؟ گفت:«و هر که را خدا گمراه سازد، هدایت کننده ای ندارد»(وَ مَن یُضلِل اللهُ فَما لَهُ مِن هاد).
دانستم که راه خود را گم کرده است . به او گفتم:کجا می خواهی بروی؟ گفت: «پاک و منزّه است خداوندی که بنده اش را شبانگاه از مسجدالحرام به مسجد الأقصی سیرداد»
(سبحان الّذی أسری بِعَبدِهِ لیلاً مِن المسجد الحرام الی المسجد الأقصی).
دانستم که او حجّش را به جا آورده و قصد بیت المقدّس دارد. به او گفتم: چند وقت است که در این جایگاه هستی؟ گفت:«سه شبانه روز به طور کامل»(ثلاث لیالٍ سویّاً).
گفتم: در نزد تو غذایی نمی بینم که بخوری. گفت:«اوست که مرا طعام داده و سیراب می کند».(هُوَ یُطعِمُنی و یُسقین). گفتم: با چه وضو می گیری؟ گفت:« اگر آب نیافتید، بر روی خاک پاک تیمّم کنید».
(فَإن لَم تَجِدوا ماءً فَتَیَمّموا صعیداً طیّبا).
گفتم: مقداری غذا دارم. آیا می خوری؟ گفت:«سپس روزه را تا شبانگاه کامل کند».
ثُمَّ أتّموا الصّیامَ إلی اللَّیل.
گفتم: افطار کردن در سفر برای ما مباح است. گفت:«اینکه روزه بگیرید، برای خودتان بهتر است ، اگربدانید».
(و أن تصوموا خَیرٌ لکُم إن کُنتُم مؤمنین).
گفتم:چرا با من همان طور که من با تو سخن می گویم، سخن نمی گویی؟ گفت:«سخنی را بر زبان نیاورد، مگر اینکه مراقبی سر سخت نزد اوست».
(مَا یَلفَظ مِن قولٍ الّا لَدَیهِ رَقیبٌ عَتید).
گفتم: تو از کدام مردمانی؟ گفت:«از آنچه که نسبت به آن علمی نداری، پیروی مکن، که همانا گوش و چشم و دل، از همه آنها سوال می شود».
(وَ لَا تَقفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ علمٌ إنَّ السَّمع و البَصَر و الفُوادَ کُلُّ اولئکَ کانَ عنه مَسئولاً).
گفتم: من اشتباه کردم . پس راه حلّی برای من قرار ده! گفت:«امروز هیچ ملامتی بر شما (به سبب گناهان)نیست. خداوند شما را آمرزیده است».
(لَا تَثریبَ علیکم الیومَ یَغفر الله لکم).
به او گفتم:آیا تو را بر پشت شترم حمل کنم تا به قافله برسی؟ گفت:«هر آنچه از خیر برای خودتان پیش فرستید، آن را نزد خدا می یابید».
(وَ مَا تقدّموا لِأَنفسکم مِن خیرِ تَجِدُوه عندَ الله).
ابن مبارک گوید:ناقه را خواباندم. گفت:«به مردان مؤمن بگو چشمانشان را فرو خوابانند».
(قُل لِلمؤمنین یغضّوا مِن أبصارهم).
پس چشمانم را از او فرو داشتم، و گفتم:سوار شو! هنگامی که خواست سوار شود، شتر رمید و لباسش پاره شد. گفت:«و هر مصیبتی که به شما در رسد، به واسطه آن چیزی است که خودتان کسب کرده اید».
(وَ مَا أصابکُم مِن مُصیبهٍ فَبِما کسبت أیدیکم).
(باز)به او گفتم :سوار شو! گفت:«پاک و منزه است پروردگاری که این را برای ما مسخّر داشت و حال آنکه ما از این کار ناتوان بودیم، و هر آینه ما به سوی پروردگارمان باز گردانده خواهیم شد».
(سبحان الذّی سَخَّرَ لَنَا هذا و ما کُنّا لَهُ مُقرِنین و إنّا إلی ربّنا لمُنقَلِبون)
زمام شتر را گرفتم و با شتاب و فریاد به راه افتادم. گفت:«در راه رفتنت اعتدال پیشه کن و صدایت را پایین بیاور».
(واقصد فی مشیک و اغضُض مِن صوتک).
پس آرام آرام شروع به حرکت کردم و با خود شعری را زمزمه می کردم. گفت:«هر آنچه از قرآن که برایتان میسّر است، بخوانید».
(فاقرؤا ما تیَسَّرَ منه).
گفتم: خیر بسیاری به تو داده شده است.
گفت:«متذکّر نشوند، مگر خردمندان».
(و َ مَا یَذکّر إلّا أولوا الألباب).
چون اندکی با او حرکت کردم، گفتم:آیا همسری داری؟ پاسخ داد:«ای کسانی که ایمان آورده اید، از چیزهایی سؤال مکنید که اگر برای شما آشکار شود، شما را خوش نیاید».(یَا أیّها الّذین آمنوا لَا تسألوا عَن اشیاء إن تُبدَلکُم تَسُوکُم).
پس سکوت پیشه کرده و با او سخن نگفتم، تا اینکه او را به قافله رساندم گفتم: این قافله است. در این قافله چه کسی را داری؟ گفت:«مال و فرزندان مایه زینت زندگی دنیا هستند».
(المالُ و البَنون زینهُ الحیاه الدّنیا).
دانستم که فرزندانی دارد. گفتم:آنان در حج چه می کنند؟ گفت:«و نشانه هایی توسّط ستارگان که بدان وسیله هدایت شوند».
(وَ عَلَاماتٍ بالنّجم هُم یَهتَدون).
دریافتم که آنها راهنمایان کاروان هستند. به نزد یک چادرها و سایبانها رفتم. گفتم: این هم چادرها. چه کسی را در این چادرها داری؟ گفت:« خداوند ابراهیم را به عنوان خلیل خود برگزید».
(وَ اتَّخَذَ اللهُ ابراهیمَ خَلیلاً).
و«خداوند با موسی سخن گفت، سخن گفتنی».
(وَ کلّمَ موسی تکلیماً).
«ای یحیی!کتاب را با قدرت برگیر».
(یا یحیی خُذ الکتابَ بِقُوَّهٍ).
پس ندا دادم:ابراهیم!موسی!یحیی!که ناگاه جوانانی که همچون ماه تابان بودند، به پیش آمدند. چون با آنان در جایی مستقر شده و نشستیم، زن گفت:«یکی از خودتان را با این پول به شهر بفرستید تا ببیند کدام غذا پاکیزه تر و بهتر است و از آن، نصیب و بهره ای برایتان آورد».
(ابعثوا أحدَ کم بِوَرقکم هذا إلی المدینه فلینظر أیّها أزکی طعاماً، فَلیأتکم بِرِزقٍ مِنه).
یکی از آن جوانان رفت و مقداری غذا خرید و در نزد من نهادند . زن گفت:«بخورید و بیاشامید!گوارایتان باد، به سبب کارهایی که در روزگاران گذشته انجام دادید.»گفتم: اکنون طعام شما برمن حرام است، مگر آنکه مرا به کار این زن آگاه سازید . گفتند: این مادرمان است و چهل سال است که جز با قرآن سخن نگفته است. از بیم آنکه مبادا لغزشی از او سرزند و خدای رحمان براو خشم گیرد. گفتم:«این فضل خداوند است که آن را به هر کس بخواهد، می دهد و خداوند صاحب فضل بسیار و عظیم است.»
[ذلک فَضلُ اللهِ یُؤتیهِ مَن یَشَاء و اللهُ ذوالفضل العظیم].
پی نوشت ها :
1ـ حکمت 228،ملحق به قسمت آخر تفسیر ابن أبی الحدید.
2ـ احزاب،34.
3ـ یوسف،28.
4ـ یوسف،34-33.
5ـ اگر غیرت به حدّی برسد که شخص با وجود آن خداوند سبحان را فراموش کند و اوامر و نواهی خداوند متعال را به شکلی علنی و آشکار به مبارزه طلبد و از توجّه و اطلاع گذشته خویش نیز تعدّی کند، این به معنای آن است که وی در حالت غیرت و برانگیختگی اش به سلطنت و فرمانروایی خداوند سبحان معترف نیست و در مقابل اوامر و نواهی او سر تسلیم فرو نمی آورد؛ و شاید این نزدیک ترین مطلب به آن کلامی باشد که از ایشان نقل شده که فرموده اند:«غیرت زن، کفر است».
6ـ نهج البلاغه، خطبه176
منبع: سالنامه النهج شماره 10 – 9