نفخه هاى الهى
خداوند- تبارک و تعالى- مى فرماید: «وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مَّنَ الاْءَجْدَاثِ إِلَى رَبَّهِمْ یَنسِلُونَ»[1]؛ و در صور دمیده شود، ناگاه همه آنان از قبرها به سوى پروردگارشان مى شتابند.
کلمه «نفخ» به معناى دمیدن است. کلمه «اجداث» که جمع و مفردش «جدث» است، به معناى قبر است. جمله آخر آیه شریفه «یَنسِلُونَ» به معناى، به سوى خدا به سرعت حرکت کردن است؛ البته ظاهر آیه شریفه یکى از نفخه هاى الهیّه را بیان مى کند. نفخه مربوط به روز قیامت که وقتى از طرف وجود مقدّس حضرت حق دمیده شود، تمام قبرها مى شکافد و هر چه در قبرهاى عالَم بوده است از زمان آدم تا آخرین قبر بیرون مى آیند و به طرف حضرت حق به سرعت حرکت مى کنند که آیات بعد، یعنى، آیه 52 تا حدود آیه 60، عاقبت و نتایج این حرکت و منافع یا ضررهایى که با این حرکت، توام و متوجه انسان است، بیان مى کند.
اما خداوند بزرگ غیر از این نفخه، نفخه هاى دیگرى هم دارد که تعداد آن براى احدى از افراد بشر به جز خاصّان واقعى درگاه بر کسی روشن نیست. اما در این عالَمِ وجود و در این کارگاه با عظمت آفرینش، هر دمیدنى و هر نفخه اى از نفخه هاى ربانیّه، برنامه هایى را به وجود مى آورد. برخی از این دم ها و دمیدن ها در ارتباط با انسان است. اگر انسان از قسمتى از آن ها قبلاً مطلّع و آگاه باشد و بداند که این دم به او زده مى شود و این دمیدن و نفخه حتماً متوجه او خواهد شد و هیچ انسانى از آن استثناء نمی شود، آن را غنیمت خواهد شمرد و از این فرصت، سرمایه هاى هنگفت ابدى و جاوید کسب خواهد کرد.
آن چه سرمایه در اختیار انبیاء، اولیاء، ائمّه، عاشقان و عارفان بوده است، با خودشان به عالم برزخ بردند و از برزخ هم به قیامت مى برند و انتقال این سرمایه ها به قیامت، همان هشت بهشت پروردگار بزرگ عالَم است که محصول غنیمت شمردن این نفخه هاست؛ البته قسمتى از نفخه ها، نفخه هایى نیست که انسان آنها را غنیمت بشمارد؛ چون در چهارچوب مجبور بودن انسان به انسان مى رسد و آن زمانى نیست که انسان بتواند آن دم الهیّه و آن نفخه رحمانیّه را غنیمت بشمارد.
نفخه خلقت
یک دم و یک نفخه از نفخه هاى الهیّه زمانى است که از اراده، فعل، عنایت، لطف، توجه و رحمانیّت او در دنیا به انسان دمیده مى شود و با آن دم الهی از نیستى به عرصه وجود می آید:
«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن…»[2]
شأن او این چنین است که چون پدید آمدن چیزى را اراده کند، فقط به آن مى گوید: باش و آن شئی به وجود مى آید.
این دم و نفخه اول او را تا صورت گرفتن بدرقه مى کند. از هستى بهره مند مى کند. زمانش هم از بیرون آمدن از نیستى شروع مى شود تا وقتى که در رَحِم مادر شکل انسانى به خودش مى گیرد.
نفخه محرکه
دَم دیگر، نفخه و دمى است که به انسان حرکت، حس، مشاعر و احساسات مى دهد. در این نفخه یک مرتبه جنین در رحم مادر به حرکت درمى آید. چشمش قدرت دیدن پیدا مى کند. گوشش قدرت شنیدن پیدا مى کند. بدنش قدرت لمس کردن پیدا مى کند. مادر هم حس مى کند که بعد از چهار ماه آن چه در رحم دارد به حرکت درآمده است.
نفخه عقلیه
دَم سوم که دم رحمانیّه و نفخه ربانیّه است زمانى در انسان دمیده مى شود که انسان قوه تمییز پیدا مى کند، ولو حداقل ظهور را داشته باشد و انسان بتواند خوب و بد را تشخیص دهد اگرچه یک خوبى و یک بدى باشد. اما در نفخه اول که انسان از نیستى خارج مى شود تا هنگامی که هیئت آدمى شکل بگیرد، شبیه انسانی که خواب است، مى ماند. خوابى شدید. آدمى هم که در خواب شدید است، هیچ درکى از عالَم ندارد. نفخه دوم که انسان را از قبر بى جان و بى حرکت بیدار مى کند، زمانى است که روح و نفس در انسان دمیده مى شود. به فرموده قرآن مجید:
«وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِى…»[3] مثل یک آدم حیران و سرگردان مى ماند که از خواب شدید بیدار شده است. در حالتى است که در اطراف خود هیچ چیزى را حس نمى کند. کودک است. نمى فهمد. تمییز نمى دهد. فقط حرکت مى کند. در گهواره دست و پا مى جنباند. گریه مى کند. مى خندد. مى خورد. ولى معناى هیچ یک از این مسائل را درک نمى کند.
نفخه سوم، نفخه عقلى است که وجود مقدّس حضرت حق، این موجود بیدار شده از خواب را، با نفخه خودش لایق درک مطلق عالم مى بیند. او را شایسته وصل و پیوند به عقل مطلق عالم مى بیند. در این جاست که انسان، عشق به علم و قدرتِ فکر و ارزیابى پیدا مى کند. خوبى ها و بدى ها را تشخیص مى دهد. فرصت را غنیمت دانستن از همین جا باید شروع شود؛ یعنى، از نفخه سوم که نفخه نزدیک شدن به تکلیف و مسئولیت است. آن گاه که انسان نزدیک تکلیف مى شود، در حقیقت، مهمانخانه خصوصى خدا درى را به روى او باز مى کند و به آدم مى گوید: دیگر جاى تو بین گاوان و خران نیست. جاى تو جایى نیست که فقط یک حرکت شکمى و شهوانى داشته باشى. تو باید پیش خودم بیایى. در کنار رحمانیّت و رحیمیّت من باشی.
آثار نفخات الهى
هر کسى که هنگام دمیدن، این نفخه را غنیمت بداند، در ابتداى کار دنبال دمنده نفخه حرکت مى کند. چه کسى مرا به وجود آورد؟ چه کسى دم به این عالَم زد و مرا از نیستى به هستى کشاند؟ چه کسى به من عقل داد؟ خدا را پیدا مى کند. خدا را که پیدا کرد به وجود مقدّس او مى گوید: براى چه مرا آوردى؟ وجود مقدّس او مى گوید: براى خودم تو را آوردم. حال براى این که با تو معیّت پیدا کنم، چه کنم؟ تکالیف و حلال و حرام براى انسان بیان مى شود. دم هاى دیگر الهى به صورت الهامات قلبى و نفسى دمیده مى شود. به صورت قرآن کریم، گفته هاى پیغمبر و امامان و حکم هاى مرجع تقلیدِ واجد شرایط دمیده مى شود.
وقتى عبد بخواهد و به این نفخه ها علاقه داشته باشد، از پس همدیگر مثل سیل و دریا به طرف او عنایت مى شوند. این جاست که عبد از حالت جهل به حالت علم، از حالت سوء خُلق به حُسن خُلق، از دنیا به آخرت و از خویش به سوی خدا شروع به حرکت مى کند، اما تا کجا مى تواند سفر کند؟ تا لقاى حق.
ولى اگر کسى این نفخه؛ یعنى، نفخه عقل، قرآن و الهامات نفسى را کنار بزند، باید عمرش را در کنار ظلم، ستم، غارتگرى، دزدى، جنایت، مشروب خوارى، ربا، تقلّب و… به سر ببرد تا عمرش تمام شود.
درباره کسانى که نفخه سوم را غنیمت بدانند، آیات 51 به بعد مى گوید: «هُمْ وَ أَزْوَاجُهُمْ فِى ظِلاَلٍ عَلَى الاْءَرَائِکِ مُتَّکِئُونَ * لَهُمْ فِیهَا فَاکِهَهٌ وَ لَهُم مَّا یَدَّعُونَ * سَلاَمٌ قَوْلاً مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ»[4]؛ آنان و همسرانشان در زیر سایه هایى[آرام بخش]بر تخت هایى[آراسته چون حجله عروس]تکیه مى زنند. براى آنان در آنجا میوه ها[ى عالى و مطبوع]و آنچه دلشان بخواهد فراهم است. با سلام[ى پرارزش و سلامت بخش] که گفتارى از پروردگارى مهربان است.
و وقتى که به لقاء مى رسند، قرآن مجید مى فرماید: به محض رسیدن، اولین کسى که به آنها سلام مى کند، خودِ پروردگار است:
«سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»[5]؛ [و به آنان گویند:]سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان[در برابر عبادت، معصیت و مصیبت]؛ پس فرجام این سرا نیکوست.
اما کسانى که در این قبر طبیعت ماندند تا خفه شدند و گندیدند، همین که قیامت مى شود، پروردگار نیز نمى خواهد اینها در محشر بمانند، لذا خطاب مى کند: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ»[6]؛ به اینها زنجیر ببندید.
«ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ»
این ها را به آتش جهنم بکشانید تا در صحراى محشر نباشند.
«وَ امْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الُْمجْرِمُونَ»[7]؛ و [ندا آید:]اى گناهکاران! امروز[از صف نیکان]جدا شوید.
چه جرمى از این بالاتر است که خود خداوند به تو روى کند و تو روی برگرداندى؟! خداوند به واسطه انبیاء و ائمّه به دنبال تو بیاید و بگوید: تو را مى خواهم و تو بگویی: تو را نمى خواهم. چه جرمى از این بالاتر است؟!
صبح فردا امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مسجد به امام مجتبى(علیه السلام) فرمود: مرادى را نزد من بیاور. ابن ملجم را کنار محراب آوردند. ابن ملجم دید که رنگ به صورت على نمانده و زخم کار خودش را کرده است. على در معرض از بین رفتن و کشته شدن قرار گرفته است. عرض کردند: پدر! قاتل را آورده ایم. چشمش را باز کرد و فرمود: پسر مرادى! من براى تو امام بدی بودم؟! چه جرمى داشتم که مرا زدى؟! خدا هم حرفش همین است که من با دم رحمانى به تو روى کردم، تو به چه عنوان رویت را از من برگرداندى؟ «وَ امْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الُْمجْرِمُونَ»[8]حالا هم برو که روى من از تو برگشته است:
«لاَّ بَارِدٍ وَ لاَ کَرِیمٍ»[9]
منتظر کَرَم من نباش. من کَرَمم شامل حال تو نمى شود. آن جا دیگر عذاب خالص است. این جا مجرم مى تواند داخل خانه اش زیر کولر، شب را راحت بخوابد، اما آن جا دیگر این خبرها نیست:
«لاَّ بَارِدٍ وَ لاَ کَرِیمٍ * إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ»[10]
نه خنک است و نه آرام بخش. اینان پیش از این از نازپروردگان خود کامه و سرکش بودند.
یادت هست چه جنایت ها کردى؟! چه رویى از من برگرداندى؟! تا آخر عمرت هم منتظر بودم تا بیایى. اما نیامدى. به پیغمبر گفت: چه موقع با خدا آشتى کنم؟ فرمود: همه وقت، وقتِ آشتى است. اما اینها هیچ وقت آشتى نکردند. مولا را نخواستند. کسى که مولا را مى خواهد، دلیل خواستنش عمل کردن به قرآن و حلال و حرام قرآن است. عمل به آیات قرآن، شامل همه بخش های خانوادگى، اجتماعى، سیاسى، اخلاق، عقاید و اعمال است. هر کسى مولایش را مى خواهد، نشانه خواستنش، قرآنى بودن، احمدى بودن، على وار و زهراوار بودن اوست در غیر این صورت اگر بخواهد بگوید که من محبوبم را مى خواهم و هیچ در این مسیرها نباشد، آن خواسته اش دروغ است. حق نیست.
لقاء اللّه، ثمره توجه به نفخه عقلیه
به داوود فرمود: داوود! بندگانم را با من آشتى بده. گفت: مولا جان! چه کنم که با تو آشتى کنند؟ خطاب رسید: بلند شو و برو درِ خانه هایشان را بزن. در کوچه، مسجد و هر کجا که مى شود، برو آنها را ببین. صدایشان بزن. به آنها محبت هایى را که تاکنون در حق شان کرده ام نشان بده و به یادشان بیاور. بگو: من عمرى است به شما محبت و کَرَم کرده ام، آقایى کرده ام، چه شده است؟ دورى تا کجا، چه قدر باید دور شد؟!
باید توجه داشته باشیم که به اندازه اى از خدا دور شویم که وقتى صدایمان بزند، صدایش را بشنویم در غیر این صورت اگر دورى زیاد شود، دیگر صدایى را نمى شنویم. دل را با خدا یکى کنید. به قرآن خدا عمل کنید. اگر انسان این دم سوم را غنیمت بداند، درباره اش باید گفت: عالَم درخت و انسان میوه آن درخت است. آن نفخه عقلى الهی که آدم را وارد تکلیف، رفاقت، عشق و آشتى با خدا و عمل به حلال و حرام او مى کند، میوه درخت وجود انسان است که مى گویند: عقل نظرى، کلمه طیّبه است، «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ»[11]
میوه عقل نظرى، روح ملکوتى و روح قدسى است. با توجه به عقل نظرى؛ یعنى، یاد گرفتن تکالیف و عمل کردن، انسان روح الهى و خدایى پیدا مى کند. این روح درخت و میوه این درخت لقاء اللّه است. لقاء اللّه هم در قیامت در دو قیافه آشکار مى شود: یکى به صورت بهشت که مال بدن ماست که در آن جا مى خوریم. مى آشامیم. ازدواج مى کنیم. روى تخت مى نشینیم. در کاخ مى رویم. زیر درخت ها قرار مى گیریم. کنار چشمه ها قدم مى زنیم. نهرها از کنار تخت هایمان جارى است. این ها همه حالت مادى لقاء اللّه است. حالت معنوى آن هم «وَ رِضْوانٌ مَّنَ اللّه ِ أَکْبَرُ»[12] است و آن زمانى است که اهل بهشت روى تخت تکیه داده اند و صداى خدا را مى شنوند؛ مثل موسى(علیه السلام) که در دنیا صداى حق را شنید که مى فرمود: عُبّاد من! از همه شما راضى هستم و از این بالاتر آن است: عباد من! از همه شما تشکر مى کنم که در دنیا زحمت کشیدید. بیدار ماندید. گریه کردید و نماز خواندید و… از همه شما متشکرم. خدا شکر مى کند. مدتى ما شکر کردیم، بعد او شکر ما را مى کند. مدتى ما سلام کردیم، بعد او به ما سلام مى کند. مدتى حرکت کردیم تا رفیق او شویم، بعد او خودش کنار ما قرار مى گیرد و با ما معیّت پیدا مى کند. این نفخه ها را غنیمت بدانیم.
خداوند متعال در سوره آل عمران مى فرماید: عیسى(علیه السلام)یک انسان بود. مقدارى گِل جمع مى کرد و حواریّون و مردم را صدا مى زد و مى گفت:
«فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرَا بِإِذْنِ اللّه ِ»[13]
من از گِل براى شما چیزى به شکل پرنده مى سازم و در آن مى دَمم که به اراده و مشیّت خدا پرنده اى[زنده و قادر به پرواز]مى شود.
بیایید ببینید که من با دهانم به این گِل مى دمم. نفخه مى زنم و با نفخه دهانم این گِل پر درمى آورد. خون، سر، چشم و گوش پیدا مى کند:
«فَیَکُونُ طَیْرَا»[14]
و در هوا پرواز مى کند و مى رود.
در صریح سوره آل عمران مى گوید: من با دهانم نفخه به گِل مى زنم، گِل را زنده مى کنم. خدایا! وقتش است، دمى به ما بزن. ما مُرده ها را از این قبرِ هواى نفس زنده کن. ما مُرده ها را از این قبر خودخواهى بیرون بیاور. ما مُرده ها را از این بدبختى ها و گرفتارى ها نجات بده. اى خدا! ما را ببخش که جسارت مى کنیم. تو که از عیسى کمتر نیستى. عیسى به یک ذره گل نفخه مى زد، گل زنده مى شد. خودت مگر نگفتى: «تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکَهُ وَ الرُّوحُ…»[15] این روحى که در قرآن گفتى، آیا همین نفخه ات است؟ از اول سحر که مى خواهى آن را بفرستى تا طلوع صبح به او بگو: به عزّت و جلالت که به ما هم بِدَمَد. فقط دنبال خوبان و خاصّان نرود. این بدبخت ها را هم نگاه کن:
«وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مَّنَ الاْءَجْدَاثِ إِلَى رَبَّهِمْ یَنسِلُونَ»[16]
که این نفخه را اگر به ما بِدَمى، مى بینى که از صبح فردا چنان به سرعت به طرف تو بدویم که هیچ سریعى به ما نرسد.
«إِلَى رَبَّهِمْ یَنسِلُونَ»[17]
فلک جز عشق محرابى ندارد
جهان بى خاک عشق آبى ندارد
غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحبدلان را پیشه این است
جهان عشق است و دیگر زرق سازى
همه بازى است الاّ عشق بازى[18]
آیا مى شود دمى به ما بِدَمید؟ دل ما را عوض کنید و از این محبّت هاى قلاّبى دربیاورى؟ آن جمال زیبایت را در تاریکى به ما نشان بده که ما عاشق تو شویم و بیاییم. با تو حرف بزنیم؛ چون انبیاء و ائمّه به ما گفته اند که دعا کنید، تفاوتی نمى کند که فارسى یا عربى دعا کنید. خدایا! ما از غصه تو مى میریم اگر خودت را به ما نشان ندهى و به ما نرسانى. ما در قبرهاى زیادى گرفتاریم. احتیاج به زنده شدن داریم. به مرده نمى گویند: خودت زنده شو. مرده که خودش زنده نمى شود. تو باید بدمى که زنده شود: «وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مَّنَ الاْءَجْدَاثِ إِلَى رَبَّهِمْ یَنسِلُونَ».[19]
نفخه توبه
نفخه الهى دیگرى هم که نفخه بسیار مهمى است و قرآن بسیار از این نفخه اسم برده است، نفخه توبه است. از طرف او هم مى دمد. دمش که به ما گرفت، یک مرتبه به حرکت مى افتیم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید: آن حدّ نهایى و قدرت آخر این نفخه در این آیه است. آن نفخه الهیّه اى که اسمش توبه است، انسان را از گورستان گناه به گلستان عبادت حرکت مى دهد. از گورستان بغض و کینه حقایق به گلستان عشق و محبت حرکت مى دهد. از لابه لاى بدان و دیوان، انسان را حرکت مى دهد و بین انسان ها مى برد. قبل از این نفخه، انسان در بعضی جاها کسانى را مى بیند که عجیب و غریب اند. بعد از این نفخه، انسان به جایى مى رسد که على را مى بیند، حسن، حسین و قمر بنى هاشم را مى بیند. با آن ها پرواز مى کند، اما اصل نفخه باید از طرف او دمیده شود.
امیرالمؤمنین مى فرماید: تجلّى در این آیه دارد؛ چون از حضرت مى پرسند: شما اگر بخواهید به خدا تکیه کنید، در توبه کردن به چه آیه اى در قرآن تکیه مى کنید؟ آیا به آیه :
«تُوبُوا إِلَى اللّه ِ»[20]
یا به آیه:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا تُوبُوا إِلَى اللّه َ تَوْبَهً نَصُوحاً»[21]
اى مؤمنان! به پیشگاه خدا توبه کنید. توبه اى که شما را[از بازگشت به گناه]بازدارد.
تکیه می فرمایید؟ حضرت فرمود: نه. ما ائمّه در مسئله توبه، تکیه گاه مان به این آیه است:
«قُلْ یَا عِبَادِىَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَهِ اللّه َ»[22]
به بندگان من بگو: هر چه گناه دارند بلند شوید، بیایید. من شما را مى خواهم.
«لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَهِ اللّه َ»[23]
چند تا گناه کردى؟ چند سال گناه کردى؟ به او بگو بیاید.
«إِنَّ اللّه َ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»[24]
من همه گناهان تو را مى بخشم. نه این که بعضى از آن ها را ببخشم و بعضى دیگر بماند، بلکه تو را پاک مى کنم و مى شویم.
«إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»[25]
چه آمرزیدنى! ولو این که براى انسان سخت است، عیبى ندارد. ترک گناه بسیار سخت است، اما بگذار ترکش کنیم. بگذار شسته شویم.
جنین هم که در رَحِم مادر است، واقعاً گناه مى کند. اما گناه او گناه تکوینى است. گناه تکلیفى و اختیارى ندارد. گناه جهنّمى و بهشتى نیست. به او مى گویند: بیرون بیا! مى گوید: نمى خواهم. وقتى هم که بیرون مى آید، زار زار گریه مى کند که چرا مرا از اینجا بیرون آوردید. اما وقتى که از رَحِم بیرون آمد، خدا گناهش را مى بخشد. تنگى رحم را برایش تبدیل به فضاى باز عالَم مى کند. این بخشش خداست. چه قدر درخت، دریا، آسمان، زمین، هوا و ستارگان، همه این ها را به بچه مى بخشد که آفرین که از آن جاى تنگ دست برداشتى. من همه اینها را به تو بخشیدم.
اى جنین! آن جا که بودى، غذایت چه بود؟ خون حیض که نجس ترین خون ها بود. از طریق بند ناف مى خوردى، اما از آن خون نجس دست برداشتى. به دنیا آمدى. الان شیر پاک مادر را به تو مى دهم؛ یعنى، آن گناه تو را بخشیدم. آن گاه که در رحم در ظلمات ثلاث، در سه تاریکى بودى، با این که سختت بود، دست برداشتى. حالا که آمدى، به دلیل دست برداشتن از آن سه تاریکى تو را مى بخشم. در روشنایى بیا. ببین در این جا چه نورهایى پیدا مى شود. نور على، فاطمه، حسین و قرآن پیدا مى شود. بیا تا تو را ببخشم.
اى گنهکاران! بیایید از رحم تنگ و تاریک گناه با این که سخت است، شب 19 رمضان خودمان را متولد کنیم و به فضاى باز ربّانى و ملکوتى برویم که اگر توبه کنیم، ما را از دامن سخت و تنگ شیطان به فضاى بى نهایت ملکوت مى برند. ما را از خوردن حرام به طرف خوردن حلال مى برند. ما را از آلودگى ها به پاکى ها مى کشند. این است معناى «یُبَدِّلُ اللّه ُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ».[26] امشب شب ولادت است نه شب مرگ. امشب على متولد شد، نمُرد. اگر مى خواست بمیرد که بر سرش مى زد. متولد شد که گفت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الکَعبَهِ»[27]
بیایید ما هم متولد شویم. دیگر بس است، هر گناهى را تجربه کردیم. دیگر چه کار مى خواهیم بکنیم؟ مگر چه قدر مى خواهیم لذت دروغ و غیبت را بچشیم؟ کسانى که هنوز شهوتران هستند، لذت شهوت را تا چه موقع مى خواهند بچشند؟ مولا جان! آماده هستى ما را قبول کنى؟ ما آماده شده ایم که بیاییم.
حجه الاسلام و المسلمین انصاریان
[1] – یس: 51. [2] – یس: 82. [3] – حجر: 29. [4] – یس: 56 ـ .58 [5] – رعد: 24. [6] – حاقه: 30. [7] – یس: 59. [8] – یس: 59. [9] – واقعه: 44. [10] – واقعه: 44 و 45. [11] – ابراهیم: 24. [12] – توبه: 72. [13] – آل عمران: 49. [14] – آل عمران: 49. [15] – قدر: 4. [16] – یس: 51. [17] – همان [18] – نظامى گنجوى [19] – یس: 51. [20] – تحریم: 8. [21] – تحریم: 8. [22] – زمر: 53. [23] – زمر: 53. [24] – زمر: 53. [25] – زمر: 53. [26] – فرقان:70. [27] – شرح الأخبار، ج 2، ص 442
حاج کنعانی
خدا عاقبت به خیرتان کند عجب جمله ای که اشکم را در آورد
به داوود فرمود: داوود! بندگانم را با من آشتى بده. گفت: مولا جان! چه کنم که با تو آشتى کنند؟ خطاب رسید: بلند شو و برو درِ خانه هایشان را بزن. در کوچه، مسجد و هر کجا که مى شود، برو آنها را ببین. صدایشان بزن. به آنها محبت هایى را که تاکنون در حق شان کرده ام نشان بده و به یادشان بیاور. بگو: من عمرى است به شما محبت و کَرَم کرده ام، آقایى کرده ام، چه شده است؟ دورى تا کجا، چه قدر باید دور شد؟!