نویسنده: جواد محدثی
گاهی پنجره ای به روی دل گشوده می شود، رو به خورشید و نسیم ،
احساس می کنی که نسیمی تازه می وزد، خنک و روح بخش، که جان را شاداب می کند و روح را طراوت می بخشد.
احساس غریب، اما آشنا!
شاید نیاز ما به این «نسیم معطر و تازه»، بیش از غذا و آب باشد. اگر آن «هوای معنوی» در کوچه پس کوچه های دل نوزد، اگر آن «نسیم خوش بو» در فضای تو در توی جان نپیچد، دل می میرد و جان می افسرد و می فرساید.
آن حال و هوای «نمی دانیم چه؟» و «از کجا؟» رمز با طراوت ماندن شاخ و برگ وجود ماست. مرده دلی و جان فرسودگی را هرگز غذا و آب و میوه و کباب از بین نمی برد.
گاهی بعضی ها در حسرت ذره ای از این نسیم ها سالها انتظار می کشند و نمی یابند. برخی هم کلبه در دامنه این کوه و دشت دارند و قدر نمی شناسند.
فکر می کنم «رمضان» یکی از همین نسیم هاست که از کوی یار بر می خیزد و از بوستان معطر «عرش» می گذرد و «عطر ملکوت »را برای زمینیان می آورد. با شب های قدرش، با ترنم آیات الهی، با زمزمه های نجواگران سحرخیز، با اشک های پاک جاری، با دست های بالا رفته به قنوت، با گردن های کج شده با تضرع، با چهره های خیس از گریه، با قلب های هراسان و لرزان میان «خوف» و «رجا»،
با تقابلی که میان «معصیت مخلوق» و «مغفرت خالق» است.
با دعای ابوحمزه ثمالی و افتتاح و کمیل، با «سحر» و «افطار» و «اذان» و «لیله القدر»، با قرآن و مفاتیح و رساله احکام،
با تو، که خستگی جسمت را در سایه «دو رکعت نماز» از تن به در می کنی و با من که صمیم قلب، به تو «التماس دعا» می گویم. با فرزندی که سینی خرما را میان صفوف نمازگزاران وقت افطار می گرداند،
با نوجوانانی که شب ها، پشت رحل های قرآن در «جلسات تلاوت» می نشینند، با صدای مناجات که از بلندگوی مسجد محل، یا گلدسته های حرم به گوش می رسد، با ضعف و بی حالی مقدسی که در نیم روز رمضان به روزه دار دست می دهد، با تلاش زیبایی که میزبان، در چیدمان سفره «افطاری» دارد، چه میدانم؟…
همه چیز و همه جا در رمضان، حال و هوای و رنگ و بوی دیگری دارد.
گویی نوری سبز از «افق رحمت» به همه دیوارها تابیده است.
گویی فروغی مقدس، از پنجره ها و روزنه ها به درون هر خانه و کلبه و در فضای هر سینه نجواگر فرود آمده است.
از این «نفحات رحمانی»، گهگاهی در غیر رمضان هم به بشر روی می آورد و تارهای جان را به ارتعاش وا می دارد و دل نشین ترین «موسیقی ملکوتی» را در «رواق جان» طنین افکن می سازد، اما… رمضان مقوله ای دیگر است… فصلی است، سوای فصل های چهارگانه سال. ساعات و ایامش از بهشت به عاریت گرفته شده است. باری… با این نسیم های معنوی چه می کنی؟
مگر نه این که وقتی خورشید تابان است، لباس های شسته را روی بند می افکنی تا هم خشک شود و هم ضد عفونی گردد؟!
این مناسبت های روحانی، تابش خورشید پاکی و عرفان بر بام همه عالم و عالمیان است. باید دل را در این چشمه شست،
باید تن را به آفتاب رمضان سپرد، باید از این فرصت فوق طلایی بیشترین بهره را گرفت. وقتی گلدان و باغچه نیازمند «آبیاری» است، دل و جان ما به «آب حیات» نیازمند تر است، راستی… «چشمه بقا» کجاست؟ و خضر «حیات بخش» کیست؟
منبع: کتاب چشم دل
منبع: ماهنامه قرآنی نسیم وحی