عفاف، گوهر ارتباطات انسانی(1)

عفاف، گوهر ارتباطات انسانی(1)

نویسنده: سید عبدالرسول علم‌الهدی

یک راهکار اساسی برای حل معضل فساد
خداوند از همان ابتدای خلقت آدم، حوا را در کنار او قرار داد تا نهاد خانواده به عنوان امری فطری برای امتداد نسل با کارکردهای تربیتی و رشد انسان شکل گیرد.[1] روابط جنسی بین زن و مرد سبب تولید و حفظ نسل بشر می‌شود و شهوت جنسی یکی از انگیزه‌های انسان برای تشکیل خانواده است. از این حیث، یکی از نیازهای بشر، تأمین نیاز جنسی است که موجب بروز مسائلی در زندگی شخصی و اجتماعی او شده است. مسائلی از این دست که تفاوت و تشابه نیاز جنسی با دیگر نیازهای بشر چیست؟ آیا تأمین نیاز جنسی، محدود به کانون خانواده است یا در غیر آن نیز امکان دارد؟ روابط جنسی چه تأثیری بر ارتباطات انسانی می‌گذارد؟ آیا مواجهه‌ی زن و مرد متأثر از جنس آن‌هاست یا کرامت انسانی ایشان مد نظر است؟ چگونه می‌توان نیاز جنسی و ارتباطات انسانی متأثر از آن را در جامعه مدیریت کرد؟ و…
چنین مسائلی در همه‌ی جوامع و فرهنگ‌ها وجود دارد و هر مکتبی به نوعی پاسخی برای این مسائل ارائه می‌دهد. مارکسیسم با برداشتن قید مالکیت شخصی از زندگی انسان، به محدودیت روابط جنسی در کانون خانواده پایان می‌دهد و روابط را کاملاً آزاد می‌کند (ر. ک. به: انگلس، 1385). همین طور دیدگاه‌های افرادی چون راسل و فروید، که ریشه در مکتب‌های مادی‌گرای[2] غربی دارد، هر گونه قیدی در روابط جنسی را موجب اضطراب و التهاب در جامعه و مانع پیشرفت و رسیدن به سود و لذت معرفی کرده است (ر. ک. به: راسل، 1362 و فروید، 1363). در این میان، دین اسلام که مدعی هدایت به سمت زندگی سعادتمندانه‌ی انسانی با محوریت وحی الهی است، به چنین مسئله‌ی مهمی در زندگی انسان بی‌توجه نبوده است و به ارائه‌ی الگویی از روابط زن و مرد در جامعه‌ی دینی در تمام سطوح ارتباطی انسان با عنوان عفاف می‌پردازد.

واژه‌شناسی عفاف
عفاف، ملکه‌ی دوری از گناه در زندگی مؤمن است (ابن‌منظور، 1414، ج 9، 252) که در ارتباطات با خود، با فرد دیگر، با گروه و جامعه بروز می‌یابد و در معنای خاص، به پاکدامنی و غلبه‌ی عقل بر شهوت جنسی دلالت دارد (نراقى، 1377، 243 و راغب اصفهانى، 1412، ج 1، 573). عفت و حیا، که جزء جدایی‌ناپذیر دین و ایمان به شمار می‌رود[3] (کلینی، 1365، ج 3، 165)، رابطه‌ی مستقیمی با عقل دارد و شالوده‌ی هر گونه رابطه‌ی انسانی خصوصاً در روابط زن و مرد است.
در قرآن کریم مصادیق عفاف در چهار مفهوم به کار رفته است:
1. عفاف به معنای حفظ عزت نفس:
«لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لَا یسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» (بقره، 273): (انفاق شما، مخصوصاً باید) برای نیازمندانی باشد که در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته‌اند (و توجه به آیین خدا، آن‌ها را از وطن‌های خویش آواره ساخته و شرکت در میدان جهاد به آن‌ها اجازه نمی‌دهد تا برای تأمین هزینه‌ی زندگی، دست به کسب و تجارتی بزنند)، نمی‌توانند مسافرتی کنند (و سرمایه‌ای به دست آورند) و از شدت خویشتن‌داری، افراد ناآگاه آن‌ها را بی‌نیاز می‌پندارند؛ اما آن‌ها را از چهره‌هایشان می‌شناسی و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی‌خواهند (این است مشخصات آن‌ها) و هر چیز خوبی در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.
2. عفاف به معنای تجاوز نکردن از حق خود و توجه به حریم اقتصادی دیگران:
«وَابْتَلُوا الْیتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْکُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ یکْبَرُوا وَمَنْ کَانَ غَنِیا فَلْیسْتَعْفِفْ وَمَنْ کَانَ فَقِیرًا فَلْیأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیهِمْ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا» (نسا، 6): و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید! اگر در آن‌ها رشد (کافی) یافتید، اموالشان را به آن‌ها بدهید! و پیش از آنکه بزرگ شوند، اموالشان را از روی اسراف نخورید! هر کس که بی‌نیاز است، (از برداشت حق‌الزحمه) خودداری کند و آن کس که نیازمند است، به طور شایسته (و مطابق زحمتی که می‌کشد،) از آن بخورد و هنگامی که اموالشان را به آن‌ها بازمی‌گردانید، شاهد بگیرید! اگرچه خداوند برای محاسبه کافی است.
3. عفاف معادل کنترل و مدیریت نیاز جنسی:
«وَأَنْکِحُوا الْأَیامَى مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِنْ یکُونُوا فُقَرَاءَ یغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ* وَلْیسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یغْنِیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ…» (نور،32 و 33): مردان و زنان بی‌همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را. اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی‌نیاز می‌سازد؛ خداوند گشایش‌دهنده و آگاه است* و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی‌یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی‌نیاز گرداند.
4. عفاف به معنای خویشتن‌داری در مقابل فعل مکروه و نه حرام برای سالخوردگان:
«وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا یرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَهٍ وَأَنْ یسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (نور، 60): و زنان ازکارافتاده‌ای که امید به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباس‌های (رویین) خود را بر زمین بگذارند، به شرط اینکه در برابر مردم خودآرایی نکنند و اگر خود را بپوشانند، برای آنان بهتر است و خداوند شنوا و داناست.

نظام‌واره‌ی مفهومی عفاف
در یک نظام‌واره[4] روابط عناصر با هم و در هماهنگی هم تحلیل می‌شود و سپس جهت هم‌افزایی آن، پیوندها برقرار می‌گردد. حال در نظام‌واره‌ی مفهومی، روابط هم‌نشینی مفهوم مورد نظر با مفاهیم مشابه دیگر مورد ارزیابی و تحلیل قرار می‌گیرد. در این تحقیق، مفهوم تمرکزیافته همان عفت یا عفاف است که در تناظر با مفاهیمی همچون تقوا، ورع، حیا، ایمان و عقل قرار دارد.
عفت و حیا که محور شکل‌گیری روابط زن و مرد است، یکی از مشخصه‌های جامعه‌ی دینی و اسلامی است. عفت به معنای خودداری از گناه و جلوگیری از سرکشی‌های شهوت جنسی است. البته می‌توان معنای عام عفت را خودداری از هر گونه گناهی دانست، اما در لسان روایات بیشتر به پاکدامنی در رابطه‌ی میان مرد و زن اشاره شده است (کلینی، 1365، ج 2، 79 و 80). علامه مجلسی با بررسی روایات مربوط به عفاف در ذیل این روایت امام باقر (علیه السلام): «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّهِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ» (هیچ چیزی در بندگی خدا بافضیلت‌تر از عفت شکم و شهوت جنسی نیست) می‌نویسد: «غالباً معنای عفت به خویشتن‌داری در شهوت جنسی و شهوت شکم اشاره دارد.»[5] (مجلسی، 1404، ج 68، 268)
وجود ملکه‌ی عفاف در فرد، سبب مصونیت وی از گناه می‌شود؛ به طوری که نه تنها از شرایط و موقعیت گناه پرهیز می‌کند، بلکه به ایجاد یک زمینه‌ی ارتباطی عفاف‌گونه هم اقدام می‌نماید. شخص عفیف به ارتباطات گسترده‌ی انسانی بر مبنای کرامت انسانی توجه دارد. وقتی بینش انسان‌ها در ارتباط با خود و دیگران بر اساس کرامت شکل گرفت، آن گاه ارتباط جنسی هم جای مخصوص خود را خواهد داشت و در روابط اجتماعی تسری نمی‌یابد. کرامت از ریشه‌ی کرم، به معنی عزت و بلندمرتبگی است (ابن‌منظور، 1414، ج 12، 512). بنابراین منظور از توجه به کرامت انسانی، توجه به هویت انسان و وجود معنوی و غیرجسمانی انسان در زندگی مادی اوست. مفهوم کرامت انسانی محدود به افراد نیست، بلکه به گونه‌ی بشر اشاره دارد. ر. ک. به([6]kateb، 2010)
تقوا یعنی انسان نفس و جان خود را از آنچه بیمناک از آن است نگه دارد و در دین یعنی خود نگهداری از آنچه که به گناه می‌انجامد (راغب اصفهانی، 1412ق، ج 1، 881). تقوا به معنی عمل نکردن نیست، بلکه به معنی پرهیز از گناه در عمل کردن است. تقوا و عفاف یعنی برخورداری از مصونیت، برای همین خداوند متعال فرموده است: «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» (مائده، 2) یعنی باید به تقوا دست یافت. تقوا یک عنوان کلی است که عوامل زیادی همچون حلم، صبر، حیا، عفت و… سبب دستیابی به تقوا می‌شوند (پسندیده، 1383، 34). بنابراین تقوا شامل پرهیز از هر گناهی است، اما منظور از عفاف در معنای اخص آن، پرهیز از برخی گناه‌هاست.
حیا در روایات محصول ایمان و حتى عین ایمان شمرده شده است. امام صادق (علیه السلام) مى‌فرماید: «الحیاء من الإیمان و الإیمان فی الجنه»[7] (طبرسی، 1385ق، 233) و در جای دیگر می‌فرمایند: «حیا و ایمان در یک رشته و همدوش همدیگرند؛ چون یکى از آن دو رفت، دیگرى هم مى‌رود.» (کلینی، 1365، ج 3، ‌165). بنابراین حیا ثمره‌ی ایمان است. هر چه ایمان انسان بیشتر باشد، حیا بیشتر در رفتارش مشاهده مى‌شود و از ارتکاب کارهاى زشت بیشتر احساس شرمندگى مى‌کند. در مقابل، هر چه ایمان انسان ضعیف‌تر باشد، گستاخى‌اش براى انجام گناه بیشتر خواهد شد.
در حدیث چیستی عقل و خرد از نگاه نبی مکرم اسلام، حضرت به آثار حیا نیز اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «و ثمرات و نتایج حیاء و شرم ده چیز است: ملایمت، دل‌رحمى، ترس از خدا در پنهان و آشکارا، تندرستى، پرهیز از بدى، خوش‌رویى، نظربلندى، پیروزى، خوش‌نامى در میان مردم. این‌ها به خاطر حیا به خردمند مى‏رسد. پس خوشا به حال کسى که پند الهى را پذیرفته و از پرده‌بردارى او بترسد.» (مجلسی، 1404ق، ج 1، 117 و حرانی، 1404ق، 19) و بعد حضرت در مورد یکی از آثار داشتن وقار به حصانت و حفاظت فرج اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «امَّا الرَّزَانَهُ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهَا… وَ تَحْصِینُ الْفَرْجِ وَ… فَهَذَا مَا أَصَابَ الْعَاقِلُ بِالرَّزَانَهِ» (حرانی، 1404ق، 17) وقار و متانت در وجود فرد باعث حفظ فرج او می‌شود، زیرا یک آدم هرزه از شخصیت و موقعیت خوبی در اجتماع برخوردار نیست.
حیا به معنای شرمى برخاسته از ادراک خوبی‌ها و بدی‌هاى اختیارى، بدین جهت است که انسان برخى از کارها را نیکو و بعضى دیگر را زشت مى‏داند. بر خلاف حیوانات که چون فاقد ادراک هستند، شرم و حیا نیز ندارند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) حیا را سبب عفت مى‌دانند (تمیمی، 1366، 257) و همچنین در روایت دیگر عفت را میوه و ثمره و سرانجام مداومت بر حیا معرفى مى‏نماید (تمیمی، 1366، 257). با توجه به همین دو روایت، رابطه‌ی تنگاتنگ حیا و عفت به‌ عنوان علت و معلول فهمیده می‌شود. عفت نفس، انسان را از ارتکاب گناهانى چون خوردن مال حرام (عفت شکم) و فحشا (عفت جنسى) و فحش و دشنام (عفت زبان) بازمى‌دارد؛ در حالى که حیا عام‌تر از عفت است و در اعمال و رفتار دیگر انسان جریان دارد.
به ‌عبارت دیگر، بین حیا و عفت رابطه‌ی عموم و خصوص مطلق وجود دارد. حیا به معنی عامل بازدارندگی و بریدن از معصیت (ابن‌منظور، 1414ق، ج 14، 217) کلی‌تر از عفت است. مثلاً برای منصرف کردن کسی که خشم، او را گرفته است گفته می‌شود حیا کن، ولی نمی‌گویند عفت داشته باش. تقوا و حیا کلی‌تر از عفاف به کار می‌روند. بنابراین حیا مقدمه‌ای برای رسیدن به ملکه‌ی عفاف است.
بنابراین نظام‌واره‌ی مفهومی عفاف به این صورت ترسیم می‌شود که تقوا اعم از حیا و عفت و برآمده از عقل و ایمان است. همچنین حیا نتیجه‌ی ایمان است و حیا ریشه‌ی عفت و اعم از آن است؛ به طوری که نتیجه‌ی استمرار بر آن عفت می‌شود.[8] از طرف دیگر، صیانت از حریم خصوصی (غیرت) و قناعت ثمره‌ی عفت است.
حفظ حریم، نزدیک‌ترین مرحله به حجاب حقیقی است، زیرا پوشش بدون توجه به حریم‌ها و دوری از اختلاط و آمیختگی‌ها نمی‌تواند مفهوم حقیقی حجاب را برساند.[9] پس حجاب حقیقی نتیجه‌ی ظاهری ایمان، عقل، تقوا، حیا و بالاخره عفاف است.
به طور خلاصه، ویژگی‌های عفاف با توجه به نظر لغویین و آیات قرآن کریم و روایات اشاره‌شده به شرح زیر است:
1. خصلتی انسانی و حالتی درونی است.
2. نشانه‌های بیرونی در رفتار و گفتار دارد.
3. در مقابل فعل مکروه نیز معنا دارد.
4. نه از موضع ناتوانی، بلکه از موضع عزت نفس به وجود می‌آید.
5. معنای خاص آن به شهوت جنسی و شکم اشاره دارد.

پی نوشت ها :

[1]. وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیهَا وَجَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ (الروم، 21) و از نشانه‌های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد. در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکر می‌کنند.
[2]. ماتریالیسم با ریشه‌های تفکری اصالت انسان در زندگی دنیا.
[3]. امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَه‏» و یا در جایی دیگر می‌فرمایند: «لا ایمان لمن لا عفاف له»
[4]Structural System: به معنای جمع‌آوری و هماهنگی اجزای سازه‌ی مهندسی (بریتانیکا). http://www.britannica.com/EBchecked/topic/1386535/structural-system)
[5] و تطلق فی الاخبار غالبا علی عفه الفرج و البطن و کفها عن مشتهیاتهما المحرمه.
[6]Human dignity
[7] حیا از ایمان است و ایمان در بهشت است.
[8]. «ثَمَرَهُ الْعِفَّهِ الصِّیَانَهُ» ؛ «ثَمَرَهُ الْعِفَّهِ الْقَنَاعَهُ» ؛ «ثَمَرَهُ الْحَیَاءِ الْعِفَّهُ»؛ «أَفْضَلُ [أَصْلُ‏] الْمُرُوءَهِ الْحَیَاءُ وَ ثَمَرَتُهُ الْعِفَّهُ»؛ «أَصْلُ الْمُرُوءَهِ الْحَیَاءُ وَ ثَمَرَتُهَا الْعِفَّهُ».
[9]. الْقَنَاعَهُ تَجْتَمِعُ إِلَى صِیَانَهِ النَّفْسِ وَ عِزِّ الْقَدْرِ.
منابع تحقیق :
منابع فارسی:
1) مریم رضایی و فریده پیشوایی، حجاب و عفاف در سیما، آسیب‌ها و راهکارها، مرکز پژوهش‌های اسلامی صداوسیما با همکاری دفتر امور زنان و خانواده‌ی سازمان صداوسیما، 1386.
2) وندی شلیت و نانسی لی دموس، دختران به عفاف روی می‌آورند، ترجمه‌ی سمانه مدنی و پریسا پورعلمداری، تهران، دفتر نشر معارف، چاپ دوم، 1388.
3) سید عبدالرسول علم‌الهدی، ارتباط عفیفانه در تلویزیون و سینما، تهران، دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، 1391.
4) محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران، مؤسسه‌ی انتشارات امیرکبیر، 1363.
5) ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، قم، مدرسه‌ الامام علی بن ابی‌طالب (علیه السلام)، چاپ دوم، 1381.
6) ملا احمد نراقى، معراج السعاده، تهران، انتشارات دهقان، 1377.
منابع عربی:
1) محمد بن مکرم ابن‌منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، ‏1414ق.
2) عبدالواحد تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات، 1366.
3) حسین بن محمد راغب اصفهانى، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم، 1412ق.
4) حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، قم، انتشارات جامعه‌ی مدرسین قم، 1404ق.
5) سید رضى، نهج‌البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، مؤسسه‌ی هجرت، 1414ق.
6) سید محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن‏، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم، چاپ پنجم، 1417ق.
7) فخرالدین طریحى، مجمع‌البحرین، تهران، کتاب‌فروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375.
8) کلینى، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1365.
9) محمدباقر مجلسى، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسه‌ی الوفاء، 1404ق.
10) George Kateb, Human Dignity, harvard university press, 2010.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید