نویسنده: عباس رجبی
فطری بودن پوشش زن
زن فطرتاً و از روی طبع، به پوشش بدن خود میل دارد و از برهنگی مضطرب می شود. شواهد فراوانی از نظر روان شناسی و زیست شناسی بر فطری بودن پوشش برای زن وجود دارد که برخی از آیات قرآن نیز به این مطلب اشاره می کند.
قرآن کریم در داستان حضرت آدم و حوا، پس از این که می گوید آن ها فریفته شیطان را شدند و از درخت ممنوعه خوردند می فرماید:« فلمّا ذاقا الشجره بدتْ لهما سوءاتُهُما وطَفِقا یخصفانِ علیهما من ورقِ الجنه»(1). و هنگامی که از آن درخت چشیدند، اندامشان(= زشتی های پنهان اندامشان)بر آن ها آشکار شد( و به سرعت) شروع به قرار دادن برگ های درختان بهشتی بر خود کردند تا آن را بپوشانند.
از این داستان به روشنی می توان فهمید که آدم و حوا هنگام برهنه شدن، مضطرب و پریشان شدند؛ زیرا برای رهایی از این حالت، به برگ های درختان پناه آوردند و خود را با آن ها پوشاندند و صبر نکردند تا لباس مناسبی به دست آورند. این در حالی است که اولاً آن ها همسر یکدیگر بودند و جایز بود در مقابل هم برهنه شوند، ثانیاً هیچ کس در آن جا نظاره گر آن ها نبود تا شرمندگی شان به خاطر او باشد، و ثالثاً چون اولین انسان بودند، پوشش برای آن ها جنبه اکتسابی هم نداشت. بنابراین تنها دلیل اضطراب ایشان از برهنگی، فطری بودن حیا و به دنبال آن، فطری بودن پوشش در آن ها بود و چون برهنگی خلاف فطرت است، اضطراب به همراه دارد(2)؛ البته مقصود از فطری بودن پوشش، فطری بودن حجاب مصطلح اسلامی نیست، بلکه می توان گفت پوشش به طور اجمالی برای زن فطری است و برهنگی در تضاد با فطرت اوست.
برای اثبات این مطلب، باید دو مقدمه را در نظرگرفت. اول این که قرآن در این آیات سخن از کشف « سوءه» دارد. کلمه « سوءه» در لغت به معنای چیزی است که انسان از آشکار شدن آن ناراحت می شود(3). بنابراین می توان گفت منظور قرآن از کلمه «سوءه» در سوره اعراف، آیه های 20 (سوءاتهما)، و 22( سَوْءاتُهُما)، و 26( سوءاتِکم)، و 27 (سوءاتکُم)، جاهایی از بدن آن ها بوده که از آشکار شدن آن خجالت می کشیدند؛ یعنی جاهایی که جاذبه جنسی داشته، نه فقط اعضای تناسلی، زیرا در آیه 26 همین سوره، خداوند از لباسی که «سوءات» انسان را می پوشاند، به «لباس تقوا» تعبیر کرده و می فرماید:« یا بنی آدمَ قد انزلنا علیکم لباساً یواری سوءاتِکم و ریشاً و لباسُ التقوی ذلک خیرٌ». امام باقر علیه السلام هم از لباس تقوا که به « لباس عفاف» تعبیر می کند:« و امّا لباسُ التقوی فالعفافُ»(4). از این بیان استفاده می شود، لباس عفاف یا پوشش عفیفانه، به پوششی گفته می شود که جاذبه های جنسی انسان را بپوشاند، نه فقط عضو تناسلی را. پس به احتمال قوی می توان گفت: کلمه سوءه در این آیات، کنایه از جاذبه جنسی است و علت اضطراب آدم و حوا، آشکار شدن جاذبه های جنسی آنان و از بین رفتن عفاف شان بوده است. همچنین تعبیر قرآن در آیه 27 سوره اعراف،« ینزعُ عنهُما لباسَهُما لیریهما سوءاتهما» که به معنای جدا شدن لباس های آن ها و برهنه شدن تمام بدن شان است، کنایه از این واقعیت دارد که ناراحتی آن ها به صرف آشکار شدن عضو تناسلی نبوده است.
برای تأیید این مطلب، در تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام در توضیح این آیه آمده است:« فاکلا من الشجره فکان کما حکی اللهُ بدتْ لهُما سوءاتُهُما و سقطَ عنهما ما البسهُما الله من لباسِ الجنهِ و اقبلا یستتِرانِ من ورق الجنه»(5). آنان از درخت ممنوعه خوردند، پس همان طور که خداوند از این جریان حکایت می کند، اندام پنهان شان آشکار گردید و لباس هایی که خداوند از بهشت بر آن ها پوشانده بود، از ایشان جدا شد و در این هنگام به وسیله برگ درختان شروع به پوشیدن بدن خود نمودند. در روایت دیگری از آن حضرت آمده است:« فلمّا اکلا من الشجرهِ طارَ عنهما الحلیُ و الحللُ عن اجسادهما و بقیا عُریانین»(6). وقتی آدم و حوا از درخت ممنوعه خوردند، زیورها و لباس هایشان از بدن شان جدا شد و برهنه ماندند.
مقدمه دوم این که جاذبه های جنسی و اندام هایی که انسان از کشف آن حیا می کند، در زن و مرد متفاوت است. در مردان فقط اعضای تناسلی، یا حداکثر بین ناف تا زانو جاذبه جنسی دارد، چنان که بعضی از روایات آن را تأیید می کند(7)؛ ولی در زنان، تمام بدن دارای جاذبه جنسی است. بنابراین از این دو مقدمه می توان استدلال کرد، زن مانند مرد نیست که فقط از کشف اعضای تناسلی حیا کند، بلکه کمترین برهنگی برای زن در مقابل مرد آزاردهنده است. از این روی می توان نتیجه گرفت از نظر قرآن، هرگونه برهنگی زن، با فطرت او در تضاد است و همین امر موجب اضطراب او می شود. اسلام برای این که زن از این آسیب محفوظ بماند، بین تشریع و تکوین هماهنگی ایجاد کرده است. به همین دلیل حکم حجاب، یعنی پوشش تمام بدن، مخصوص زنان شده، ولی حجاب مردان در حد پوشیدن عضو تناسلی یا حداکثر بین ناف تا زانوست.
برای این که این استدلال اتقان بیشتری داشته باشد، به دلایل دیگری در این زمینه اشاره می کنیم:
در تأیید مقدمه اول که منظور از «سوءه»، جاذبه جنسی است، می توان گفت در تعابیر دینی کلمه «عورت»(8) نیز مانند کلمه « سوءه» در مورد بدن انسان به کار رفته است که کنایه از جاذبه جنسی می باشد؛ زیرا اگر بخواهیم کلمه عورت را در این موارد به معنای آلت تناسلی بگیریم، معنای آن نادرست خواهد شد. در سوره نور آیه 58 به یکی از شرایط خلوت کردن زن و شوهر اشاره می کند و می فرماید:« یا ایها الذین آمنوا لیستأْذنکمُ الذین ملکتْ ایمانکمْ و الذین لم یبلُغوا الحُلُمَ منکم ثلاثَ مرّاتٍ من قبلِ صلاهِ الفجر و حین تضَعونَ ثیابَکُم من الظهیرهِ و من بعد صلاهِ العشاء ثلاثُ عوراتٍ لکم»؛ ای اهل ایمان! بردگان شما و نیز کودکانتان که به حد بلوغ رسیده اند،( برای آمدن نزد شما) در سه وقت باید اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، وقت ظهر هنگامی که لباس های خود را بیرون می آورید و بعد از نماز عشا؛ این سه وقت خصوصی برای شماست. حکمت این که قرآن از این سه وقت به عورت تعبیر کرده چیست؟ علامه طباطبایی در تفسیر کلمه عورت در آیه می فرماید:« العوره السوأه سمیت بها لما یلحق الانسان من انکشافها من العار و کأن المراد بها فی الآیه ما ینبغی ستره»(9). عورت، همان سوأه است و اگر آن را عورت نامیده اند، به آن دلیل است که انسان عار دارد از این که آن را آشکار کند، و مراد از آن در آیه شریفه، هر جایی از بدن است که سزاوار است پوشانده شود. بنابراین اگر در این آیه از کندن لباس به عورت تعبیر کرده و آن را علت حکم اذان خواهی بردگان و کودکان نزدیک بلوغ آورده، این است که زن و شوهر در این سه وقت معمولاً برهنه هستند و قسمت هایی از بدن آن ها که دارای جاذبه جنسی است، پوشیده نیست. پس، از این آیه به دست می آید منظور از کلمه عورت در این موارد، جاذبه جنسی است.
در آیه 31 همین سوره نیز از جاذبه های جنسی بدن زن به عورت تعبیر کرده است و می فرماید:« اوِ الطفل الذین لم یظهَروا علی عوراتِ النساء»(در مقابل) کودکانی که از عورت های زنان، یعنی از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند، (حجاب لازم نیست). بر اساس این آیه، در برابر کودکان نابالغی که به سن تمیز نرسیده اند و زیبایی های زنان برای آن ها جاذبه ندارد، حجاب لازم نیست؛ چنان که مردانی که بر اثر پیری یا علل دیگر مانند طفل اند، همین حکم را دارند. بنابراین منظور از عورت در این آیه نیز جاذبه جنسی است.
در روایات نیز کلمه عورت به این معنا به کار رفته است. مثلاً در روایتی، علت وجوب پوشش زن را عورت بودن او می داند. پیامبرخدا صلی الله علیه و آله می فرماید:« المراهُ عورهٌ سترُها بیتُها»(10).یعنی بدن زن، عورت(دارای جاذبه جنسی) است که خانه اش پوشش آن است. بدون تردید که کلمه عورت در این جا نمی تواند به معنای خاص آن باشد، بلکه عورت بودن زن، کنایه از آن است که بدن زن جاذبه جنسی دارد و بهترین پوشش برای آن، بودن زن در خانه و کمتر ظاهر شدن در برابر نامحرم است.
بنابراین، با توجه به تعبیر قرآن و روایت از بدن زن به « سوءه» و «عورت»، چه در داستان آدم و حوا و چه در بحث حجاب، می توان نتیجه گرفت که بدن زن به این دلیل که جاذبه جنسی دارد، از آن به عورت تعبیر شده است.
تا این جا ما دلایل زیادی برای اثبات مقدمه اول آوردیم که منظور از عورت در این موارد، جاذبه جنسی است. با ضمیمه کردن مقدمه دوم که جاذبه جنسی در زن و مرد متفاوت است و در زن تمام بدن او این ویژگی را دارد و با توجه به این که تعبیر قرآن در آیه 27 سوره اعراف « ینزعُ عنهُما لباسَهُما لیریهما سوءاتهما»به معنای جدا شدن تمام لباس های آنان است، می توان نتیجه گرفت و پریشانی حوا با آدم فرق داشت؛ آدم از این که کشف عورت شده بود مضطرب شد، ولی حوا از برهنه شدن تمام بدنش دچار ناراحتی و پریشانی و بلکه اضطراب شد. وقتی حوا به عنوان یک زن از برهنه شدن دچار اضطراب می شود، می توان نتیجه گرفت که برهنگی برخلاف فطرت زن است و در مقابل، پوشش و حجاب با فطرت او هماهنگ می باشد.
از شواهد دیگری که از فطری بودن حجاب حکایت می کند، فطری بودن حیا، به ویژه در زن و بلکه در جنس ماده است. این مطلب، هم از قرآن و روایات اثبات می شود و هم زیست شناسان و روان شناسان به آن معتقدند. قرآن در قصه حضرت مریم علیها السلام، پس از این که می گوید مریم به اعجاز الاهی باردار شد و برای این که مردم نادان او را به فحشا و بی عفتی متهم نکنند، از آنان فاصله گرفت تا دور از آن ها وضع حمل کند، می فرماید:« یا لیتنی متُّ قبلَ هذا و کنتُ نسیاً منسیاً»(11)(مریم آن قدر ناراحت شد که) گفت: ای کاش پیش از این، مرده بودم و به کلی فراموش می شدم. این سخن، نهایت پریشانی و ناراحتی زنی است که احساس می کند از نظر مردم، پرده حیا و عفتش لکه دار شده است؛ از این جهت آرزوی مرگ می کند. این نشان می دهد حیا تمام وجود اوست و با رفتن آن، جانش هم در حال از بین رفتن است و این به جز فطری بودن حیا، دلیل دیگری ندارد. از این بیان معلوم می شیود وقتی حیا در زن فطری باشد، پوشش و حجاب که لازمه حیا می باشد نیز فطری خواهد بود؛ زیرا امکان ندارد زنی حیا داشته باشد و آن گاه اجازه دهد نامحرم از نگاه کردن به بدن او لذت ببرد. به عبارت دیگر، ظهور و تبلور حیا در زن، به پوشش مناسب است. در واقع عامل اصلی گرایش زن به حجاب و پوشش، تأمین نیازی درونی و فطری به نام حیا و شرم است.
همچنین قرآن در قصه حضرت یوسف علیه السلام، به حرکت فطری زن عزیز مصر اشاره می کند که وقتی خواست از یوسف کام بگیرد، درها را بست و غلقت الابواب(12) تا کسی او را نبیند. امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: در این هنگام آن زن با پارچه ای روی بت خود را پوشاند. یوسف از او پرسید: چرا این کار را کردی؟ گفت: از بت حیا می کنم. یوسف گفت: تو از بت حیا می کنی، ولی من از خدا حیا نکنم(13). از این جریان مشخص می شود که حیا امری فطری است؛ زیرا مثل چنین زنی هم به طور فطری و غریزی چنین احساسی دارد.
نیز در بعضی روایات آمده است که خداوند حیای زن را نُه برابر حیای مرد قرار داده است.(14)از این روایت هم استفاده می شود که در طبیعت و آفرینش زن، حیا قرار داده شده و جزء فطرت اوست.
زیست شناسان و روان شناسان هم به فطری بودن حیا در زن اذعان دارند. دکتر فخری، فیزیولوژیست مصری در این باره می گوید:
اصل و مبدأ احساس حیا، همان احساس حیوانی جنس ماده در مورد حیا است و به همین جهت می بینیم، نوع احساس حیا در زنان، از مردان قوی تر است.(15)
مودودی نیز پس از شرح مفصلی راجع به این که جاذبه جنسی در انسان همیشگی است، می نویسد:
در طبع زنان، در مقابل شهوت و جاذبیت جنسی، حیا و احتشام و امتناع نیز به ودیعت نهاده شده است که در هر زنی کم و بیش وجود دارد. بدون شک این غریزه امتناع و فرار، در جنس ماده حیوانات دیگر نیز ظهور دارد، ولی در جنس ماده انسان بیشتر و شدیدتر است و این شدت به وسیله وضع غریزه حشمت و حیا در روان او، افزون گشته است.(16)
برخی از روان شناسان معتقدند حیا با آفرینش زن به هم آمیخته است و تطورات جسمی دوران بلوغ که معمولاً با بروز حالت روحی و روانی گوناگونی همراه است، عامل درونی حیا را به نمایش می گذارد. کتاب طبایع زنان درباره وضعیت روحی و روانی پسران و دختران در دوران انتقال از کودکی به نوجوانی (دوران بلوغ) می نویسد:
فرق بین این دو جنس خیلی زیاد است؛ مثلاً دختر در این سن متانت خویش را دارد و در نهایت رشد و وقار زندگی می نماید، در حالی که پسر سال های دراز دیگری لازم دارد تا عاقل گردد.(17)
سپس در مورد آثار بلوغ در دختران می گوید:
خجالت در او(دختر) زیاد و تأملش در حرکات و اطوار خویش فوق العاده گردیده و میلش به انفراد و تنهایی زیاد خواهد شد.
بنابراین وقتی حیا در زن فطری باشد، حجاب و پوشش هم که از آثار و نتایج آن است، فطری خواهد بود. مونتسکیو(18 و 19) می گوید:
تمام ملل جهان در این عقیده مشترک اند که زن ها باید حجب و حیا داشته باشند تا بتوانند خودداری کنند. علتش این است که قوانین طبیعت این طور حکم کرده است و لازم دانسته زن ها محجوب باشند و بر شهوات غلبه نمایند، طبیعت مرد را طوری آفریده که تهوّرش زیادتر باشد، ولی زن طوری آفریده شده که خودداری و تحمّلش زیادتر باشد. بنابراین هرگز نباید تصور کرد افسار گسیختگی زن ها بر طبق قوانین طبیعی است، بلکه افسارگسیختگی برخلاف قوانین طبیعت می باشد و برعکس، حجب و حیا و خودداری مطابق قوانین طبیعت است؛ زیرا طبیعت ما را طوری آفریده که به نقص خود پی ببریم و به همین جهت است که دارای حجب و حیا هستیم، زیرا حجب و حیا، همانا خجلتی است که شخص از نقص و عدم کمال خود دارد.
پینوشتها:
1.اعراف(7)، 22.
2. ر.ک: تفسیر نور، ج4، ص 35.
3. سیدمصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، ج6، ص 362.
4.سید هاشم البحرانی، تفسیر البرهان، ج3، ص 144.
5. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج1، ص 43.
6. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج2، ص 322.
7.ر.ک. العاملی، 1409، ج2، ص 40.
8. «عورت» از نظر لغت به معنی عضوی است که شخص به سبب شرم آن را می پوشاند.(المعارف و المعاریف، ج7، ص 544).
9. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص 163.
10.زاهد بن ابی الحسین ورّام، مجموعه ورّام، ج2، ص 119.
11. مریم(19)، 23.
12.یوسف(12)، 23.
13. ابوالفضل رشیدالدین میبدی، تفسیر کشف الاسرار و عده الابرار، ج5، ص 58.
14. محمد بن الحسن الحرالعاملی، وسایل الشیعه، ج20.
15. به نقل از علی محمدی آشنایی، حجاب در ادیان الهی، ص 26.
16. ابوالاعلی المودودی، الحجاب، ص 140.
17. حسین نجفی، طبایع زنان، به نقل از علی محمدی آشنایی، حجاب در ادیان الهی، ص 26.
چـ همان.
18.Montesquie,C.L.D.S
19. مونتسکیو، روح القوانین، علی اکبر مهتدی، ص 442.
منبع مقاله: رجبی، عباس،(1388)، حجاب و نقش آن در سلامت روان، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، بهار 1390.