نویسنده: محمدرضا کوهی
پیامدهای ناگوار بدحجابی بر خانواده و اجتماع
قسمت پنجم : قتل انسانیت
با توجه به مباحث گذشته و آینده و پی آمدهای بی بندوباری، بدحجابی و عدم رعایت عفت، غیرت و شئون انسانی و اسلامی، که عبارت است از: عدم شکوفایی استعدادهای والای روحی و نابودی آنها، فساد اخلاق در جامعه و خانواده، انحراف های جنسی، فساد نسل، دگرگون شدن ارزش ها و خلاصه سقوط انسانیت، باید دید:
اولاً: جرم و گناه کشتن انسان بی گناه و فلسفه ی آن چیست؟
ثانیاً: آیا جرم قتل انسانیت در ردیف قتل یک انسان و گرفتن حیات طبیعی از اوست یا گناه و عذاب آن قابل مقایسه با عقاب و مجازات کشتن انسان نیست؟
ثالثاً: نقش بی بندوباری و بدحجابی زنان در کشتن انسانیت چگونه است. روشن شدن پاسخ این سؤال ها به ذکر دو مقدمه منوط است:
عظمت انسان
انسان ـ اعم از زن و مردـ از دیدگاه وحی برترین و ارزش مندترین موجود نظام آفرینش و گل سرسبد آن است که بر اساس «احسن تقویم» و بهترین وجه آفریده شده و هدف و معراج تمام موجودات هستی است.
اما هدف نهایی و اعلای انسان و منزل مقصود او خداوند و ملاقات با اوست و هیچ موجودی ظرفیت و گنجایش پذیرش آن کمال بی نهایت را، جز قلب و روح ملکوتی انسان، ندارد و به همین علت بهایی جز بهشت به ویژه جنت لقا و رضوان نخواهد داشت، چرا که از جهت روحی دارای استعدادهای ارزشمند انسانی و الهی است؛ به گونه ای که اگر بندگی خدا نموده و فرمان بردار وحی بشود و از آب حیات دین مقدس اسلام بنوشد، استعدادهای فطری او به فعلیت رسیده و به قله رفیع انسانیت نائل آید و شایسته ی مقام خلیفه اللهی و جانشین خداوند در زمین و نمونه ای از اخلاق و کمالات او گشته، معلم و مسجود (مورد سجده واقع شدن) ملائکه واقع می شود؛ بنابراین انسان به طور فطری حامل انسانیت و مقام خلیفه اللهی است.
بر این اساس جسم، جان، خون، آبرو، ناموس و حتی جسم بی جان او محترم است و این احترام به پاس حرمت آن روح ملکوتی و انسانیت بالقوه یا بالفعل اوست، مشروط بر آن که کفر، نفاق، ظلم و خروج از عبودیت و بندگی بر او چیره نشود.
حیات و مرگ جسم و روح
از آن جا که انسان دارای دو بُعد جسمی و روحی بوده، هر کدام از حیات و مرگ خاصی برخوردارند؛ حیات جسم همان حیات طبیعی است که یک حیات نباتی و حیوانی می باشد؛ یعنی همچون گیاه، تغذیه مادی و رشد و نموّ جسمی و تولید مثل دارد و همانند حیوان دارای احساس و حرکت است و مرگ آن نیز به سلب شدن این حیات طبیعی می باشدـ چه به مرگ طبیعی یا به وسیله ی قتل بوده باشدـ.
اما حیات روح که مرز میان انسان و حیوان است به رعایت قوانین روح و برآوردن نیازهای معنوی و شکوفا ساختن استعدادهای عالی و توانایی های بالقوه معنوی و اخلاقی و رشد و تعالی آنها بستگی دارد. روح انسان ها با فطرت توحیدی و کمال مطلق خواهی آفریده شده است، لذا اگر در این مسیر حرکت کرده و جان خویش را به نور ایمان روشن و به زینت خلق و خوی کریمانه مزین نماید و جسم خود را به آداب انسانی و اسلامی و اعمال صالح و شایسته آراسته سازد، از حیات روحانی و کمال انسانی برخوردار خواهد شد.
این نوع حیات روحی دارای مراتب و درجاتی می باشد که آن چه بدان اشاره شد جزو مراتب عالی آن است و نازل ترین و پایین ترین درجه ی آن، ایمان ضعیف و عمل صالح اندک و ناقص است. به عبارتی انسان های با ایمان از حیات روحی و معنوی برخورداردند، هر چند در درجات آن مختلف اند.
انسانیت فرد به اندازه ی برخورداری از این نوع حیات و درجات آن است؛ بنابراین افراد عادی و ضعیف الایمان، به میزان محرومیت از درجات انسانیت و حیات روحی، از حیات گیاهی و حیوانی برخوردار بوده و زندگیشان بیشتر، حول محور مسائل مادی و لذت های حیوانی می چرخد. انسان های کافر و منافق و امثال آنان نیزـ که زندگیشان تنها بر پایه ی غرایز نفسانی و لذت های شهوانی و حیوانی می باشد و نه بر محور عقل سلیم و وحی الهی ـ فقط از حیات گیاهی و حیوانی بهره مندند و فاقد حیات انسانی و روحانی هستند؛ بنابراین مرگ روح و روان به کفر، نفاق و رذایل اخلاقی و ارتکاب گناه بستگی دارد.
بر این اساس قرآن کریم در باره ی کسی که دین اسلام را برگزیده و در پرتو عمل به دستورهای حیات بخش و نورانی آن به درجه ی عالی حیات روحی و انسانی رسیده است و بدین طریق نورانی بخش جامعه و هدایت گر، مردم گشته است، می فرماید:
«أو مَن کان میتاً فَأحییناهُ و جعلنا لَهُ نوراً یَمشی بِه فی النّاسِ کمن مَثلُهُ فی الظُلُمات لیس بخارجٍ منها»؛ آیا کسی که مرده بود سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در تاریکی ها بوده و از آن خارج نگردد؟ (1)
در جای دیگر جهت تشویق انسان های با ایمان برای وصول به مراتب عالی ایمان و حیات روحی می فرماید:
«یا أیُّها الّذین آمنوا استَجیبُوا لله و للرّسول إذا دعاکُم لِما یُحییکُم»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، دعوت خدا و پیامبر (ص) را اجابت کنید، آن هنگام که شما را به سوی چیزی که مایه حیات شما می شود، می خواند. (2)
از طرفی افرادی را که گوش حق شنوا دارند و خدا و رسولش را اجابت می کنند، زندگان راستین دانسته و کسانی را که این گونه نبوده و خود را از حیات انسانی و روحانی محروم نموده اند، مردگان زنده نمایی می داند که حرف حق در آنها اثر ندارد و در برابر قرآن و دستورهای الهی، بسان مردگان بی جان رفتار می کنند، چنان که می فرماید:
«إنّما یَستَجیبُ الّذین یَسمعُونَ والموتی یَبعثُهُمُ اللهُ ثُمّ إلیهِ یُرجعون»؛ تنها کسانی استجابت می کنند که گوش شنوا دارند، اما مردگان ـ کسانی که روح ملکوتی خود را تباه ساخته و گوش حق شنوای خویش را از دست داده اندـ خداوند آنها راـ در قیامت ـ زنده می کند سپس به سوی او بازگردانده می شوند. (3)
و باز می فرماید:
«إن هُو إلا ذکرٌ و قرآنٌ مُبینٌ لِیُنذِرَ من کانَ حیّاً و یَحقّ القولُ علی الکافرین»؛ این آیات جز وسیله ی بیداری و قرآن آشکار نیست. تا افرادی که زنده اند، انذار و خائف کند [و هشدار و اتمام حجتی برای کافران باشد] و فرمان عذاب بر آنان مسلم گردد. (4)
پس این آیات و نظایراینها، ایمان و عمل به دین راـ که در چهره ی قرآن و رسالت و ولایت ظهور نموده است ـ مایه ی حیات روح دانسته و مؤمنان راستین را زندگان واقعی و کافران را مردگان حقیقی شمرده است؛ از این رو با توجه به اصالت روح و فرع بودن بدن، حیات روحی اصل و بهترین حیات و بلکه زندگانی حقیقی می باشد و زنده ی واقعی کسی است که از این نوع حیات برخوردار باشد، هر چند زیر خاک مدفون باشد و مرده ی واقعی کسی است که از آن محروم باشد، گر چه بر روی زمین راه برود.
افراد مسلمان و با ایمان، به هر اندازه که از قرآن، پیامبر (ص) و عترت او (ع) فاصله گرفته و در رفتار و گفتار شبیه کافران شوند، به همان اندازه مرده محسوب می شوند و به پاره ای از عذاب های کافران گرفتار می شوند.
با در نظر گرفتن این دو مقدمه، آیا جرم و گناه کسی که فردی را می کشد و روح از بدن او جدا شده و حیات طبیعی اش پایان می یابد، بیشتر است یا جرم کسی که قاتل روح و نابود کننده ی حیات روحی افراد بوده و روح ملکوتی انسان ها را در زیر لجن زار فساد، انحراف و گمراهی مدفون می سازد. آیا کشتن طبیعت و حیوانیت انسان بدتر است یا نابودی شرف و انسانیت افراد؟ و آیا هنگامی که می توان قاتل بدن انسان را قصاص کرد، قاتل و کشنده ی روح چه حکم و عذابی خواهد داشت؟
قرآن کریم در باره ی کیفر کشتن انسان بی گناه می فرماید:
«ومَن یَقتُل مؤمناً مُتَعمّداً فجزاؤُهُ جهنّمُ خالداً فیها و غَضِت اللهُ علیه و لَعنهُ و أعَدّ لَهُ عذاباً عظیماً»؛ کسی که مؤمنی را عمداً و بناحق بکشد کیفر و جزای او جهنم ابدی است و خداوند بر او عضب و لعنت کرده و رحمتش را از او باز می گیرد و عذاب بزرگی برای او آماده می کند. (5)
و در جای دیگر می فرماید:
«مَن قَتلَ نفساً بِغیر نفسٍ أو فسادٍ فی الأرضِ فَکأنّما قتل النّاسَ جمیعاً و مَن اَحیاها فکأنّما اَحیا النّاسَ جمیعا»؛ کسی که انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد و تباهی در زمین بکشد. گویا همه انسان ها را کشته و هر کس انسانی را از مرگ نجات داده و زنده کند گویا همه ی مردم را زنده کرده است. (6)
«قتل» گاهی به کشتن جسم یک انسان و سلب حیات طبیعی اوست و گاهی به کشتن روح و شخصیت و انسانیتش، از این رو دو آیه ی اخیر شامل هر دو قسم می شود. حتی می توان گفت وقتی سلب حیات مادی و طبیعی چنین ویژگی و عذاب هایی را در پی دارد، به طور قطع، سلب حق حیات روحی و معنوی نه تنها چنین حکمی دارد، بلکه به مراتب شدیدتر از آن است، زیرا حقیقت اصلی انسان را جنبه ی روحی و ملکوتی در برگرفته و بدن و حیات طبیعی جنبه ی فرعیت دارد؛ روح باید در صدف جسم تکامل یافته و به حیات معنوی و ملکوتی مطلوب خویش نائل شود و در نتیجه برای حیات ابدی اُخروی آماده گردد.
از سوی دیگر احیا و زنده ساختن انسان نیز مربوط به هر دو بُعد او می شود؛ یعنی زنده کردن یک فرد از جهت جسمی و حفظ حیات طبیعی او، همانند نجات شخصی که در حال غرق شدن است یا سیرکردن گرسنه ای که مشرف به مرگ است و امثال اینها و زنده کردن فرد از لحاظ روحی، به بیدار کردن او از خواب غفلت و هدایت و راهنمایی نمودن وی به راه سعادت و خوشبختی و دادن حیات انسانی و معنوی به او می باشد. همان گونه که کشتن یک انسان از جهت روحی و شخصیتی به گمراه ساختن و سلب حق حیات انسانی و معنوی اوست. چنان که امام صادق (ع) در تفسیر آیه دوم (7) می فرماید:
مِن حَرقٍ او غرقٍ ـ ثُمّ قال: تأویلُها الأعظمُ إن دَعاها فاستجابَ لَهُ؛
[منظور از احیا و زنده ساختن مثل نجات] از آتش سوزی یا غرق شدن است، سپس امام علیه السلام ساکت شدند، آن گاه فرمودند: تأویل و مصداق بزرگ تر آیه آن است که انسانی را به سوی باطل و انحرافات یا راه حق و معنویت دعوت کند و او دعوتش را بپذیرد. (8)
بدیهی است که دعوت می تواند با زبان، قلم و عمل بد یا نیک باشد.
در حدیث نورانی دیگر در تفسیر آیه از آن حضرت آمده که فرمودند:
مَن أخرجَها مِن ضَلالٍ إلی هُدی فکأنّما أحیاها و مَن أخرجها مِن هُدی إلی ضَلالٍ فقد قَتَلها؛ کسی که نفسی ـ انسانی ـ را از گمراهی به هدایت درآورد، به تحقیق او را احیا و زنده نموده و کسی که انسانی را از هدایت به گمراهی بکشاند، او را کشته و گمراه کرده است. (9)
تعبیر «کأنما» در آیه نشان می دهد که کشتن یا زنده ساختن فرد، عین کشتن یا زنده کردن همه ی انسان نیست بلکه شبیه و به منزله ی آن است. در تحلیل آیه، مفسران نظرات گوناگونی دارند: که عبارتند از:
1ـ همه ی انسان ها دارای حقیقت اصلی واحد و یگانه ای به نام روح می باشند که حامل انسانیت ـ بالقوه یا بالفعل ـ می باشد؛ یعنی در انسانیت متحد و شریکند، لذا سوء قصد یا حسن نیت (کشتن یا زنده کردن) به یک انسان به مثابه نیت بد یا نیک به انسانیت است.
2ـ فردی که در اثر خوی درندگی، انسانی را به ناحق و ناروا می کشد، با این روحیه آمادگی کشتن دیگر انسان های بی گناه را نیز دارد؛ هم چنین کسی که به خاطر محبت، عاطفه و نوع دوستی و انگیزه ی الهی، فردی را از مرگ طبیعی نجات می دهد، این آمادگی و علاقه را دارد که همه انسان ها را هم زنده کند.
3ـ افراد جامعه ی بزرگ انسانی همانند اعضای یک پیکر می باشند، و همان گونه که اثر رسیدن آسیب به یک عضو، کم و بیش در سایر اعضا آشکار می شود؛ هم چنین کشته شدن یک فرد به اندازه ی سودمندی او برای انسان ها و شعاع تأثیر وجودیش در اجتماع، به جامعه انسانی زیان وارد می شود و حفظ یک فرد از مرگ باعث رسیدن خیر و برکت به جامعه به میزان رشد شخصیتش می شود.
علاوه بر این تحلیل ها، تحلیل چهارمی نیز شاید بتوان کرد و آن این که: کشته شدن یک انسان، کشته شدن و از بین رفتن ذریه و نسل اوست؛ نسلی که از طریق آن مقتول می توانست تا پایان جهان ادامه یابد، چنان که شهادت حضرت محسن فرزند حضرت زهرا (س) در رحم مادر باعث شد نسل او از بین برود، لذا قاتل او در حقیقت نسلی را تا روز قیامت از میان برد؛ هم چنان که حفظ یک فرد از مرگ موجب حفظ نسل او تا پایان این عالم می شود. البته این تحلیل در همه موارد صدق نمی کند.
این تحلیل های گوناگون منافاتی با هم ندارند و می توانند از جهت قتل و احیای نفس محترمه در بُعد حیات طبیعی، علت و تحلیل آن و مکمل یکدیگر باشند.
اما تحلیل آیه در کشتن و زنده گرداندن فرد به لحاظ روحی، همه ی تحلیل های فوق را موجه می سازد:
اولاً: کسی که دارای خوی شهوانی است و پیرو هوی و هوس خویش است ـ نه تابع عقل و وحی ـ و با زبان، قلم یا عمل قبیح و گمراه گر خود، انسانی را منحرف می سازد و از حیات طیبه ی روحی و معنوی دور می کند، در حقیقت، قصد از بین بردن انسانیت نموده که هر انسانی در آن شریک و متحد است.
ثانیاً: چنین فردی ـ که با غریزه حیوانی زندگی می کند نه با فطرت انسانی ـ در اثر روحیه ی هوس پرستانه، برای منحرف و گمراه ساختن دیگر انسان ها نیز آمادگی دارد، هر چند قدرت و توان اوـ فعلاًـ محدود و اندک می باشد.
ثالثاً: با منحرف و گمراه شدن فرد توسط چنین فردی، خوبی ها و برکاتی که از ناحیه ی او به جامعه انسانی می توانست برسد، تحقق پیدا نخواهد کرد، در نتیجه ضربه به تمام مردم خواهد خورد.
رابعاً: با گمراه ساختن شخص، بسیاری از افراد دیگر، از ذریه و نسل او و غیر نسل او منحرف و گمراه خواهند شد.
و هم چنین در احیای معنوی و هدایت یک انسان که حسن قصد به انسانیتی است که مشترک در همه انسان ها می باشد، و نیز شخص هدایت گر که با زبان نیک یا قلم نورانی یا رفتار الگویی و اعمال صالح آموزنده خویش، فردی را هدایت به سوی خداوند متعال و آئین اسلام او می کند، آمادگی روحی و علاقه قلبی برای هدایت و رشد جامعه بزرگ انسانی دارد، و هم چنین فرد هدایت یافته با خدمات ارزش مند هدایت گرانه خویش، به مقدار نورانیت و اعتلای شخصیت و برکت وجودیش، جامعه انسانی را احیا می کند، و از وجود او نیز بسیاری از افراد جامعه انسانی ـ از ذریه و غیر ذریه اوـ تا پایان دنیای فانی به صورت سلسله وار هدایت می یابند و به کمالات انسانی و الهی مفتخر می گردند که هر کدام به نوبه ی خود منشأ خدمات و خیرات و برکاتی می گردند.
با این تحلیل های عقلی و پاسخ های منطقی، عظمت و اعجاز قرآن روشن تر می شود که می فرماید: قتل و احیای نفس طبیعی یا معنوی به منزله قتل و احیای نفوس طبیعی و معنوی اجتماع بشری است. این است راز این که تمام قوانین و دستورهای دین مقدس اسلام که از خدای عادل و عالم و حکیم مطلق نازل شده است، حکیمانه، منطقی و عقل پسند می باشد؛ عقلی که از اسارت هوس و رذیلت سلیم و آزاد باشد.
سخن ، قلم و رفتار مسموم
بنابر آن چه گذشت، آنهایی که با سخن یا قلم مسموم خود از الفاظ دلپسند و مقدس، همانند آزادی، تمدن، رشد و تکامل، روشنفکری، تساوی و نظایر اینها سوءاستفاده می کنند و اخلاق و رفتارهای ضد انسانی و اسلامی از قبیل بی غیرتی و بی عفتی و بی بندوباری و بدحجابی و عشوه گری در جامعه و دوستی با صنف مخالف راـ که مخالف صریح دستورهای پروردگار است ـ به این عناوین زیبا توصیف و معرفی می کنند، تا بدین وسیله مردان و زنان، به ویژه جوانان و نوجوانان را از صراط مستقیم فطرت و شریعت منحرف ساخته و به فساد و انحرافات جنسی و گمراهی بکشانندـ چنان که عده ی زیادی منحرف گشتندـ اینها به حکم دو آیه ای که ذکر شد، اگر حداقل یک نفر را هم منحرف و گمراه ساخته باشند و یک زن یا مردی را به بی بندوباری و بی دینی کشانده باشند، به منزله گمراه ساختن همه ی افراد جامعه انسانی است و مشمول خشم و عذاب الهی در دنیا و آخرت می شوند.
و نیز کسانی که با زبان یا قلم خویش شبهاتی را وارد افکار جامعه کنند و در صدد گمراه ساختن نسل جوان باشند و یا به مقدسات اسلامی و ارزش های انسانی و دینی اهانت کنند، تا افراد جامعه و جوانان نسبت به دین و ارزش های راستین سست گشته و به سوی ضدارزش ها روی آورند، چنین افراد مکار و حیله گر و مزدور نه تنها مرتکب کشتن انسانیت یک انسان و گمراه کردن او شدند، بلکه مرتکب کشتار انسانیت های زیادی شده اند، زیرا کم نیستند افرادی که تحت تأثیر القائات شیطانی آنها قرار گرفته و از هدایت به گمراهی کشیده شدند.
رفتارهای ناپسند برخی از زنان و پیروی غیر منطقی آنان از مدهای لاقیدی نیز همین حکم را دارد. زن بی پروا و بدحجاب که به جای شکر نعمت جاذبه های خدادادی، کفران نعمت می کند، حتی اگر یک نفر به وسیله ی او به فساد و انحراف جنسی و گمراهی کشیده شود، گویا تمام انسان ها را فاسد و گمراه کرده است، چه رسد به این که عده زیادی از جوانان و مردان را منحرف نماید و به اصطلاح کشتار انسانیت راه اندازد؛ در این صورت تنها خدا می داند چه جرم و گناهان عظیمی مرتکب شده و چه عذاب هایی منتظر اوست. حتی در همین دنیا از لطف و رحمت خاصه ی الهی محروم گشته و خشم الهی او را فرا می گیرد.
افزون بر قتل یا کشتار انسانیت، شریک در گناه قتل و خون ریزی هایی است که به وسیله ی عشق حیوانی و شعله ور شدن غرایز نفسانی ـ در اثر بی توجهی او به عفاف و حجاب ـ اتفاق می افتد یا سقط جنین هایی که در اثر اعمال منافی عفت در جامعه ی به اصطلاح آزاد به وجود می آید. همان گونه که پدران و مادران و همسران نیز در پیشگاه خداوند متعال مسئول، و در گناه قتل های انسانی و انسانیتی که ناشی از لاقیدی و بدحجابی دختران و همسران آنها اتفاق می افتد سهیم می باشند. از آن چه بیان شد سرّ کلام الهی روشن می شود که می فرماید:
«الفِتنهُ أشَدُّ مِن القتلِ»؛ فتنه شدیدتر از قتل است. (10)
فته دارای انواع و اقسام مختلفی است، یکی از بدترین آنها فتنه ی بی بندوباری و بدحجابی و خودآرایی زنان می باشد که از دسیسه های نظام استکباری غرب برای فساد و گمراهی و هویت زدایی و انحطاط جوامع انسانی است، تا از این رهگذر بتواند سایه ی شوم خود را به همه جا، به ویژه جوامع اسلامی گسترش دهد و از منابع طبیعی و انسانی آنها بهره برداری کند.
درود بر زنان محجّبه و غفیفه که در اثر شناخت گوهر وجود خویش، در برابر حکم الهی تسلیم شدند و با حجاب و پوشش اسلامی و رفتارهای عفیفانه خود، درس محبت و عطوفت و عفت و وقار و انسانیت به جامعه می آموزند نه درس شهوت و رذیلت؛ اینها به حق احیاگران انسانیت اند که مشمول آیه: «و مَن أحیاها فَکأنّما أحیا النّاسَ جمیعاً» (11) می شوند و احیاگری آنها به منزله احیا و زنده کردن جامعه بشری است، لذا از عظمت و منزلت والایی نزد پروردگار عالم و اهل حق برخوردارند.
خواهرم!
اراده و مشیت و ربوبیت الهی بر این است که انسان ها را با عظمت استعدادی وجودیشان، در پرتو دستورهای حیات بخش و کمال آفرین خود پرورش داده و به قله های رفیع کمال و انسانیت برساند. رعایت نکرن حجاب و پوشش مناسب وخودآرایی و معطر نمودن خویش در برابر نامحرمان با عطرهای محرک، علاوه بر دهن کجی و بی اعتنایی به قرآن، توهین به مقام شامخ ربوبی الهی و بر خلاف اراده و مشیت و خواست اوست، زیرا باعث فساد در زمین و عدم تحقق اراده او نسبت به بسیاری از افراد جامعه، بالاخص نسل جوان و نوجوان در رسیدن به انسانیت و هدف والای زندگی می شود، و این امر خشم و غضب الهی را برمی انگیزاند.
در حالی که فساد در شأن بانوی مسلمانی نیست که به سبب داشتن روح شریف و پذیرش دین روان پرور اسلام، در موقعیت افراشته و با شکوه قرار گرفته است، چرا که خداوند تبارک و تعالی فساد در جامعه و مفسدین را دوست ندارد:
«ولله لا یُحبُّ الفساد» (12) و «والله لا یُحبُّ المُفسدین». (13)
آن چه در شأن والای شما می باشد حجاب کامل و رفتارهای عفیفانه است که مهم ترین عامل اصلاح خویش، نسل و جامعه است و خداوند اصلاح گران و نیکوکاران را دوست می دارد: «إنّ اللهَ یُحبّ المُحسنین» (14) بنابراین اگر به خود نیایید، روزی می آید که گرفتار عکس العمل رفتارهای ناشایسته خود شده و به بطلان کردار خویش پی می برید ولی چه بسا دیر شده باشد و هیچ ثمره ای جز حسرت و اندوه فراوان در پی نداشته و با دست تهی از کارهای خیر و کوله باری از گناه باید آماده سفر آخرت شوید.
پی نوشت ها :
1- انعام (6)آیه 122.
2- انفال (8)آیه 24.
3- انعام (65)آیه 36.
4- یس (36)آیه 70.
5- نساء ()آیه 32.
6- مائده (5)آیه 32.
7- مائده (5)آیه 32.
8- تفسیر نورالثقلین، ج1،ص620.
9- اصول کافی، ج2،ص240.
10- بقره (2)آیه 191.
11- مائده (5)آیه 32.
12- بقره (2)آیه 205.
13- مائده (5)آیه 64.
14- نساء (4)آیه 195.