مهدویّت از دیدگاه اهل سنّت
اعتقاد به ظهور مصلح آخرالزمان که نامش «مهدى» و از اولاد پیامبر اسلام است، مورد اتّفاق همه فرقه هاى اسلامى است. صاحب کتاب عون المعبود که شرح کتاب سنن ابى داوود است، مى نویسد:
بدان که در طول اعصار، مشهور بین همه اهل اسلام، این است که حتماً، در آخرالزمان، مردى از اهل بیت(علیهم السلام) ظهور مى کند که دین را یارى، و عدل را آشکار مى کند… نامش، مهدى است و عیسى، بعد از مهدى یا هم زمان با مهدى، نزول، و او را در کشتن دجال یارى، و در نماز به او اقتدا مى کند.
احادیث مربوط به مهدى (عج) را عدّه اى از بزرگان آورده اند، از آن جمله است، ابوداوود، ترمذى، ابن ماجه، بزار، حاکم، طبرانى، ابویعلى. سند این احادیث، برخى، صحیح و برخى دیگر، حسن و یا ضعیف است.[1]
یکى دیگر از علماى اهل سنّت مى نویسد:
روایات فراوانى درباره ى مهدى (عج) وارد شده به حدّى که به حدّ تواتر مى رسد. این امر، در میان علماى اهل سنّت شیوع دارد، به گونه اى که از جمله معتقدات آنان به شمار مى آید.
نیز یکى دیگر از علماى اهل سنّت نوشته است:
احادیث مهدى(علیه السلام) به طرق گوناگون و متعدّد، از صحابه نقل، و بعد از آنان، از تابعان، نقل شده است، به گونه اى که مجموع آن ها، مفید علم قطعى است. به همین دلیل، ایمان به ظهور مهدى، واجب است، همان گونه اى که این وجوب، در نزد اهل علم ثابت بوده و در عقائد اهل سنت و جماعت، مدوّن شده است.[2]
ابن کثیر نیز در البدایه و النهایه مى گوید:
مهدى، در آخرالزمان مى آید و زمین را پر از عدل و قسط مى کند، همان گونه که پر از جور و ظلم شده است. ما، احادیث مربوط به مهدى را در جلد جداگانه اى گرد آوردیم، همان گونه که ابوداوود در سنن خود، کتاب جداگانه اى را به آن اختصاص داده است.[3]
از این مطالب که از بزرگان اهل سنّت نقل شد، معلوم مى شود که مسئله ى مهدویّت و اعتقاد به ظهور مهدى (عج) جزء عقاید ثابت اهل سنّت و جماعت است و احادیث مربوط به ظهور آن حضرت، در میان آنان، به حدّ تواتر رسیده است.
کتاب هاى متعدّد و متنوعى درباره ى ظهور آن حضرت از سوى علماى اهل سنّت تألیف شده است به گونه اى که شیخ محمّد ایروانى در کتاب الإمام المهدی مى نویسد:
اهل سنّت، کتاب هاى متعدّدى در گردآورى روایات مربوط به امام مهدى (عج) و این که در آخرالزمان شخصى به اسم مهدى ظهور خواهد کرد، نوشته اند. تا حدّى که من اطلاع دارم، اهل سنّت، بیش از سى کتاب در این باره تألیف کرده اند.[4]
هر چند این مسئله، مورد اتّفاق اهل سنّت و شیعه است، امّا تعداد انگشت شمارى از اهل سنّت، احادیث مربوط به امام مهدى (عج) را ضعیف مى انگارند. مثلاً، ابن خلدون در تاریخ خود، این احادیث را ضعیف مى شمارد[5] و یا رشید رضا (مؤلف تفسیر المنار) در ذیل آیه ى سى و دوم سوره ى توبه، به ضعیف بودن احادیث مربوط به مهدویت اشاره مى کند.[6]البتّه، این دو، دلیلى بر ادعاى خود نیاورده اند و تنها به مطالبى واهى استناد کرده اند. سخنان آن دو، از سوى دیگر علماى اهل سنّت، به شدت ردّ شده است. و در تألیفات علماى شیعه نیز به آن دو پاسخ داده شده است.
خود ابن خلدون، در بیان عقیده ى مسلمانان در مورد امام مهدى(علیه السلام)مى نویسد:
مشهور بین همه ى اهل اسلام، این است که حتماً، در آخرالزمان، مردى از اهل بیت(علیهم السلام) ظهور مى کند که دین را حمایت، و عدل را آشکار مى کند و مسلمانان از او پیروى مى کنند و او بر ممالک اسلامى استیلا مى یابد. آن شخص، مهدى نامیده مى شود[7].»
بنابراین، ضعیف شمردن احادیث از سوى وى خدشه اى بر اتّفاق نظر اهل سنّت در مورد ظهور مهدى (عج) وارد نمى کند; زیرا، این اعتقاد، ناشى از کثرت احادیثى است که از طرق عامه نقل شده است. ما، در زیر، به ذکر برخى از کسانى که از این گونه احادیث را در کتاب هاى خود آورده اند، مى پردازیم، هر چند، تقریباً، مى توان ادعا کرد که تمام کتاب هاى معتبر حدیثى اهل سنّت، حدّاقل، چند مورد از احادیث امام مهدى (عج) را ذکر کرده اند:
1- ابن سعد (متوفى 230 هـ); 2- ابن ابى شیبه (متوفى 235 هـ);
3- احمد بن حنبل (متوفى 241 هـ); 4- بخارى (متوفى 273 هـ);
5- مسلم (متوفى 261 هـ); 6- ابن ماجه (متوفى 273);
7- ابوبکر اسکافى (متوفى 273 هـ); 8- ترمذى (متوفى 279 هـ);
9- طبرى (متوفى 380); 10- ابن قتیبه دینورى (متوفى 276);
11- بربهارى (متوفى 329); 12- حاکم نیشابورى (متوفى 405);
13- بیهقى (متوفى 458); 14- خطیب بغدادى (متوفى 463);
15- ابن اثیر جزرى (متوفى 606).[8]
اوصاف امام مهدى (عج) از دیدگاه اهل سنّت
اوصافى که در کتاب هاى اهل سنّت براى امام مهدى(علیه السلام) ذکر شده، بر گرفته از احادیثى است که آنان از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل مى کنند و در کلیات، با اوصاف ذکر شده در کتاب هاى علماى شیعه، فرقى ندارد. ما، در فصل هاى آینده، به آنها اشاره خواهیم کرد. در این قسمت، به ذکر چند روایت از کتاب هاى حدیثى اهل سنت، اکتفا مى کنیم:
1- عن النبى(صلى الله علیه وآله) أَنّه قال: «لا تذهب الدنیا حتّى یملک العرب رجلٌ من أهل بیتى یواطىء اسمه اسمی;[9] دنیا به پایان نمى رسد، مگر آن که مردى از اهل بیت من که اسمش اسم من است، مالک عرب شود».
2- عن النبى(صلى الله علیه وآله): «لا تقوم الساعهُ حتّى تملأ الأرض ظلماً و جوراً و عدواناً ثم یخرج من أهل بیتى مَن یملأها قسطاً وعدلا کما ملئت ظلماً و جوراً;[10] قیامت بر پا نمى شود تا این که زمین پر از ظلم و جور و دشمنى شود و سپس از اهل بیت من، شخصى ظهور مى کند که زمین را پر از عدل و قسط مى کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده بود».
3- عبدالله بن مسعود از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که آن حضرت فرمود:
«لو لم یبق من الدنیا یوم لطول الله ذالک الیوم حتّى یبعثَ فیه رجلا منّى أوْ من أهل بیتی یملأ الارض قسطاً وعدلا کما ملئت ظلماً و جوراً;[11] اگر از دنیا، فقط یک روز باقى بماند، خداوند، آن روز را طولانى مى کند تا در آن روز، مردى از من یا از اهل بیت من، مبعوث شود و زمین را پر از قسط و عدل کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده بود».
تفاوت مهدویّت از دیدگاه اهل سنّت با مهدویّت از دیدگاه شیعه، چه فرقى دارد؟
همان گونه که گفته شد، اهل سنّت، بالاتفاق، به مهدویّت معتقد هستند و به دلیل وجود روایت هاى متواتر، ظهور حضرت مهدى (عج) در آخرالزمان را جزء اعتقادات قطعى خود مى دانند، امّا برخلاف شیعه امامیه که معتقدند، امام مهدى (عج)، فرزند امام حسن عسکرى(علیه السلام) است و هم اکنون نیز زنده و غائب است، به چند گروه تقسیم مى شوند:
عدّه اى از اهل سنّت، مدعى هستند که مهدى، همان عیسى بن مریم است و در این مورد، به خبرى واحد که از انس بن مالک نقل شده است، استناد مى کنند.[12]
تعداد اندکى نیز مدعى هستند که مهدى، از اولاد عباس ابن عبدالمطلب است. آنان به خبر واحدى استناد مى کنند که در کنزالعمال ذکر شده است.[13]
عده اى نیز معتقدند، مهدى از اولاد امام حسن مجتبى است و نه امام حسین(علیه السلام).[14]
گروهى مى گویند، پدر امام مهدى، هم نام پدر پیامبر اسلام است و چون نام پدر حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) عبدالله بود، پس مهدى بن حسن عسکرى(علیه السلام)نمى تواند مهدى موعود باشد. مستند این احتمال هم باز خبرى است که در کنزالعمال ذکر شده است.[15]
جمعى از آنان، همانند امامیه معتقدند، که امام مهدى (عج) از اولاد پیامبر(صلى الله علیه وآله) و فاطمه(س) است و حضرت عیسى نیز به هنگام ظهور امام مهدى (عج) به یارى او خواهد شتافت و در نماز به آن حضرت اقتدا خواهد کرد، چنان که در روایت هاى متعدد آمده است: از ام سلمه نقل شده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: «المهدى من عترتى من ولد فاطمه;[16] مهدى، از عترت من و از فرزندان فاطمه است».
جابر بن عبدالله از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که حضرت عیسى به هنگام ظهور مهدى (عج) نزول خواهد کرد.[17] عبدالله بن عمر مى گوید: «المهدى الذى ینزل علیه عیسى بن مریم و یصلى خلفه عیسى(علیه السلام);[18] مهدى، کسى است که عیسى بن مریم بر او نزول مى کند و پشت سر او نماز مى خواند».
این گروه، حدیثى را که مى گوید: «مهدى، از اولاد عباس ابن عبدالمطلب است»، قبول نمى کند. ذهبى مى گوید:
تفرد به محمّد بن الولید مولى بنى هاشم و کان یضع الحدیث;[19]این حدیث را تنها محمّد بن ولید، آزاد کرده ى بنى هاشم گفته است. و او، جاعل حدیث بود.
البته این گروه نیز تولّد حضرت مهدى (عج) و غیبت او را قبول ندارند. ابن حجر ادعا مى کند: «همه مسلمانان غیر از امامیه، معتقدند که مهدى غیر از حجت (عج) است; چون، غیبت یک شخص، آن هم با این مدّت طولانى، از خوارق عادات است…».[20]
در پاسخ گروه اخیر باید گفت:
اوّلا، روایات نبوى متعدّدى وجود دارد که امامان دوازده گانه را با نام هاى آنان به طور روشن معرفى کرده اند، پس سخن او، باطل است.
از ابن عباس روایت شده که شخصى یهودى به نام نعثل، نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمد و سؤال هاى بسیارى را مطرح کرد. او، از اوصیا نیز پرسید.[1]. عون المعبود، (شرح سنن ابى داود)، ج 11، ص 362 (به نقل از الطریق الى المهدى المنتظر، سعید ایوب، ص 1).
[2]. نظم المتناثر فى الحدیث المتواتر، ص 226. (به نقل از الطریق الى المهدى المنتظر، ص 91).
[3]. البدایه و النهایه، ج 6، ص 281.
[4]. الإمام المهدى(علیه السلام)، شیخ محمد باقر ایروانى، ص 11.
[5]. تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 199.
[6]. تفسیر المنار، ج 10، ص 393، ج 9، ص 499 ـ 507.
[7]. تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 555، فصل 52.
[8]. در مورد کسانى که به ذکر احادیث مربوط به امام مهدى(علیه السلام)پرداخته اند، به: المهدی المنتظر فی الفکر الاسلامى، ص 26 ـ 29 مراجعه شود.
[9]. مسند احمد، ج 1، ص 377، ح 3563; الصواعق المحرقه، ص 249.
[10]. مسند احمد، ج 3، ص 36، ح 10920; کنزالعمال، ج 14، ص 271، ح 38691.
[11]. سنن ابى داود، ج 4، ص 106 و 107، ح 4282.
[12]. سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، ح 4029.
[13]. کنزالعمال، ج 14، ص 264، ح 38663.
[14]. اطنار المنیف، ابن قیم جوزى، ص 151 (به نقل از الامام مهدى، میلانى، ص 21).
[15]. کنزالعمال، ج 14، ص 268، ح 38678.
[16]. السنن الوارده فی الفتن و غوائلها و الساعه و أشراطها، عثمان بن سعید المقرى، ج 5، ص 1057، نشر دارالعاصمه، ریاض، چاپ اوّل، 1416هـ.
[17]. همان، ج 6، ص 1237.
[18]. الفتن، ج 1، ص 373، نعیم بن حماد المروزى، مکتبه التوحید، قاهره، چاپ اوّل، 1412.
[19]. الصواعق المحرق، ابن حجر هیثمى، ج 2، ص 478، مؤسسه الرساله، بیروت، چاپ اوّل، 1997.
[20]. همان، ج 2، ص 482.
@#@ حضرت در پاسخ فرمود: «نخستین وصىّ من على(علیه السلام) و پس از او، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) و امامان نه گانه از فرزندان اویند». نعثل پرسید: «نام آنان چیست؟». حضرت، نام تک تک امامان را تا امام دوازدهم(عج) شمردند.[1]
رسول خدا، در پاسخ جابر بن عبدالله انصارى که از ائمه ى بعد از على(علیه السلام) سوال کرده بود، فرمود: «بعد از على(علیه السلام)، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام)امام هستند، سپس سید العابدین در زمان خودش، على بن حسین(علیه السلام)، سپس محمّد بن على باقر(علیه السلام). تو، او را خواهى دید. وقتى او را دیدى، سلام مرا برسان. سپس جعفر بن محمّد صادق(علیه السلام)، سپس موسى بن جعفر کاظم(علیه السلام)، سپس على بن موسى رضا(علیه السلام)، سپس محمّد بن على جواد(علیه السلام)، سپس على بن محمّد نقى(علیه السلام)، سپس حسن بن علىّ زکىّ(علیه السلام)، و پس از او، قائم بالحق مهدى امت من، (م ح م د بن حسن صاحب زمان(علیه السلام) امام است. او، زمین را پر از قسط و عدل مى کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است».[2]
ثانیاً، شواهد تاریخى و گزارش هاى بسیارى وجود دارد که ولادت آن حضرت و ایام کودکى او را نقل کرده اند. براى نمونه، چند مورد از اقوال اهل سنّت نقل مى شود:
1- حافظ سلیمان حنفى مى گوید: «خبر معلوم نزد محقّقان و موثقان، این است که ولادت قائم (عج) در شب پانزدهم شعبان (255. ق) در شهر سامرا واقع شده است».[3]
2- خواجه محمّد پارسا، در کتاب فصل الخطاب گفته است: «یکى از اهل بیت ابو محمد بن عسکرى است که فرزندى جز ابوالقاسم که قائم و حجت و مهدى و صاحب الزمان نامیده مى شود، باقى نگذاشت. او، در نیمه ى شعبان سال 255 هجرى متولّد شد. مادرش، نرجس نام دارد. او هنگام شهادت پدرش، پنج سال داشت».[4]
3- ابن خلکان در وفیات الأعیان مى نویسد: «ابوالقاسم محمّد فرزند حسن عسکرى فرزند على هادى فرزند محمّدجواد…. دوازدهمین امام از ائمه ى دوازده گانه شیعه است که به «حجت» معروف است… ولادت او، روز جمعه، نیمه ى شعبان سال 255 هـ.ق است».[5]
4- ذهبى نیز در سه کتاب از کتاب هایش، به ولادت امام مهدى (عج) اشاره کرده و در کتاب العبر و در حوادث سال 256 هـ. ق مى نویسد: «در این سال، محمّدبن حسن بن على الهادى فرزند محمّدجواد فرزند على الرضا فرزند موسى الکاظم فرزند جعفر الصادق علوى حسینى، به دنیا آمد. کنیه اش، ابوالقاسم است و رافضیان، او را الخلف الحجه، مهدى، منتظر و، صاحب الزمان مى نامند. و او، آخرین امام از ائمه ى دوازده گانه است».[6]
5- خیر الدین زرکلى (متوفى 1396 هـ. ق) از علماى معاصر اهل سنّت نیز در کتاب أعلام مى نویسد: «او، در سامراء به دنیا آمد و هنگام وفات پدرش، پنج سال داشت و گفته شده که در شب نیمه شعبان سال 255 به دنیا آمده و در سال 265 هـ. ق غایب شده است».[7]
آیه الله العظمى صافى، دام عزه، در کتاب مهدویت، بیش از هفتاد و هفت نفر از علماى اهل را نام مى برد که هر یک، به نحوى، ولادت آن حضرت را بیان کرده اند.[8]
بنابراین، اگر برخى از اهل سنّت مى گویند: «حضرت مهدى (عج) به دنیا نیامده است.»، ادعایى بى اساس است که حتّى با گفته ها و نوشته هاى بزرگان خودشان نیز سازگار نیست.
شاید برخى از اهل سنّت همانند ابن حجر هیثمى، طولانى بودن عمر را دلیل بر عدم ولادت امام مهدى (عج) بدانند، ولى باید گفت، خدایى که قادر است عیسى بن مریم را زنده نگه دارد تا به مهدى (عج) اقتدا کند و یونس را در شکم ماهى محافظت کند و یا به نوح پیامبر، نهصد و پنجاه سال عمر بدهد، آیا قدرت ندارد به مهدى (عج) عمر طولانى عنایت کند؟[9] خود اهل نیز به زنده بودن عیسى، خضر، صالح، و… معتقدند.
نتیجه این که ولادت حضرت مهدى، امرى است مسلّم و قطعى و خود اهل سنّت هم به آن واقفند و عوامل و انگیزه هاى دیگرى وجود دارد که نمى گذارد حق را بازگو کنند و حقانیت شیعه و وجود امام زمان (عج) را ثابت کنند.
[1]. اصول کافى، ثقه الاسلام کلینى، ترجمه سید جواد مصطفوى، ج 1، نشر فرهنگ اهل البیت.
[2]. الاحتجاج، احمد بن على طبرسى، تحقیق ابراهیم بهادرى و…، ج 1، ص 168، انتشارات اسوه، چ دوم، سال 1416. نیز درباره ى احادیثى که نام ائمه(علیهم السلام) را ذکر کرده اند، به صحیح مسلم، ج 6، ص 3 و 4، باب الاماره، رجوع شود.
[3]. ینابیع الموده، شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ص 179.
[4]. همان مدرک.
[5]. وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 4، ص 562.
[6]. العبر فى خبر من غبر، ج 3، ص 31.
[7]. الاعلام، ج 6، ص 80.
[8]. امامت و مهدویت، ج 2، ص 56 ـ 241، چاپ بهمن، نوبت اول.
[9]. به بحارالأنوار، ج 51، ص 99 ـ 102 رجوع شود.